Dienstag, 26. Februar 2013




داوود‌علی نجفی شکایت خود را پس گرفت

یکشنبه ۶ حوت ۱۳۹۱
                                                     

۸صبح، کابل: اتحادیه ملی ژورنالیستان از این‌که داوود‌علی نجفی شکایت خود از پرتونادری  را پس گرفته استقبال کرده است.
در نامه‌ای که روز شنبه، ۵ حوت، از سوی کمیسیون رسیدگی به شکایات و تخطی‌های رسانه‌‌ای صادر شده، آمده است «آقای نجفی در باره قضیه مطرح بحث، توضیحات لازم ارایه و در لا بلای صحبت‌ها اظهار نموده که من هیچ گونه ادعایی علیه پرتو نادری ندارم.»
همچنین در این نامه به امضای سید مخدوم رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ عنوانی لوی سارنوالی اضافه شده است: «چون مدعی و متضرر شکایتی ندارند، موضوع از حیث حق‌العبدی خاتمه یافته و قابل دوران نمی‌باشد.»

با این‌حال، اتحادیه ملی ژورنالیستان با انتشار اعلامیه‌ای از رفع اتهام علیه پرتو نادری استقبال کرده اما در مورد متن این نامه و همچنان عملکرد کمیسیون رسیدگی به شکایات و تخلف‌های رسانه‌ای، انتقاد کرده است.
تذکر چند نکته را لازمی می داند.




این اتحادیه، کمیسیون رسیدگی به شکایات و تخلف‌های رسانه‌‌‌ای را یک کمیسیون غیر قانونی خوانده و افزوده که وزیر اطلاعات و فرهنگ به‌دلایل سلیقه‌ای به ابقای آن پرداخته و از آن به حیث ابزار فشار بر رسانه‌ها و خبرنگاران استفاده می‌کند.
اتحادیه ملی ژورنالیستان تاکید کرده که بر مبنای قانون رسانه‌های همه‌گانی، «کمیسیون رسانه‌های همه‌گانی» باید ایجاد شود که بخشی از وظایف آن رسیدگی به تخطی‌ها و شکایت‌های رسانه‌‌ای نیز است.
همچنین اتحادیه ملی ژورنالیستان پرسیده که چرا قضیه شکایت از پرتو نادری، ابتدا به لوی سارنوالی ارجاع شد.
این اتحادیه می‌گوید که یکی از پاسخ‌های احتمالی، این می‌تواند باشد که حالا آقای نجفی از ادعای خود علیه پرتو نادری گذشته، کمیسیون این قضیه را خاتمه‌یافته می‌داند.
اتحادیه ملی ژورنالیستان تاکید می‌‌کند در صورتی که هر قضیه‌ای از آغاز به شکل اصولی و مطابق قانون بررسی شود، هیچ‌گاهی این‌همه جنجال و سر و صدا راه نمی‌افتد. به گفته‌ی این اتحادیه، در صورتی‌که همین کمیسیون رسیدگی به تخطی‌های رسانه‌‌ای که در راس آن وزیر اطلاعات و فرهنگ قرار دارد، در آغاز این قضیه، مطابق مکلفیت‌هایش از هر‌دو طرف قضیه دعوت کرده و زمینه تفاهم را میان آنان مساعد می‌‌کرد، حالا و پس از نزدیک به یک سال، مجبور نبود‌ که روی تصمیم اولی خود خط بطلان بکشد.
همچنین اتحادیه ملی ژورنالیستان با‌توجه به متن این نامه در اعلامیه خود می‌افزاید که اشاره نامه به این نکته که «موضوع از حیث حق‌العبدی خاتمه یافته» می‌رساند که هنوز دوسیه‌ای که برای آقای نادری ساخته شده است، می‌تواند از حیث حق‌اللهی در جریان باشد. به گفته‌ی این اتحادیه، قبل از این نیز نزدیکان آقای نجفی این نکته را تاکید کرده بودند که در صورت صرف‌نظر کردن آقای نجفی از ادعایش علیه پرتو نادری، تنها مساله حق العبدی این قضیه حل می‌شود.

Montag, 25. Februar 2013

به یاد علی سینا نو روزی




 محمدعزيزعزيزی
                     
                                                                                            به انتخاب ظاهر دیوانچگی 



نتوان گفت که اين گله گرگان بشر است
گرچه از آدميان جامه ای رنگين به براند
چند ساليست که در مملکت بی سرما
هرگجا ، حمله کنند ، بره انسان به برند
گرچه در شهر هرات است کنون ماتم و غم
ليک گرگان ، همه جا برهمگان حمله ور اند
درهرات غرقه به خون است کنون بره ناز
همه جا ملت ما در غم و خون غطه ور اند
(1)   "گوسفندی برد اين گرگ مزور همه روز
گوسفندان دگر خيره دراو مينگرند"
در همه ملک رها گله گرگان مهيل
مال و جان همه ابنای وطن در خطراند
وقت آنست که مردم همه بيدار شوند
تابکی غافل و خواب اند؟ چرا بی خبراند؟
اشتران را عجب است ! اينکه به آن قوت و زور
اشک ريزند و روان ، از پی قاطر و خراند

اين رمه لايق چوپانی مردان امين
نه به آنها که به دزدان و ددان هم نظراند
سالها است که برضد ستم داد کشيم
حسرت آنست که حکام همه کور و کراند
تسليت با به فاميل تو " سينا"ی عزيز
و به آنها که ازاين داغ تو خونين جگراند
وه چه زيبا سخنانيست زآن شيخ اجل
بهتر از منصب و سرمايه و در گهر اند
"سعديا مرد نکونام نميرد هرگز
مرده انست که نامش  به نکويی نبرند"
پايان
(1 ) و (2 ) از حضرت سعدی
                                       سيزدهم دلو 1991  برابر با 1 ـ 2 ـ 2013
 موضوع مر تبط

اختطاف و قتل یک کودک در هرات

علی سینا نوروزی، کودکی که در شهر هرات بدست گروگان‌گیرها بقتل رسید
        
علی سینا نوروزی، کودکی که در شهر هرات بدست گروگان‌گیرها بقتل رسید

نوشتۀ عزیز احمد فرد
در شهر هرات، از سال‌ها به این‌سو، گروگان گیری کودکان مردم را در تشویش قرار داده است و اینبار بعد از کشته شدن یک کودک توسط گروگان گیرها، مردم دست به تظاهرات زدند.

مردم هرات در این تظاهرات، علاوه بر شکایت از این وضع بی امنیتی، خواهان مجازات آدم ربایان شدند. خبر در انترنت هم انعکاس شدید داشت و دیشب بسیاری از افغان‌های داخل و خارج، مصروف و معطوف به این مشکل بودند.
در بررسی این موضوع، گفتگویی داریم با آقای نورالله وثوق، شاعر و نویسندۀ هراتی.
آقای نورالله وثوق، میگوید که تاجری در هرات در مرکز خراسان که یک مرکز مهم تجارتی این شهر است برای جلوگیری از این گونه نا‌امنی‌ها، ده دوازده تن "بادیگارد" داشت، ولی سرگروه این "بادیگارد"ها، حدود یک ماه قبل، علی سینا نوروزی- فرزند این تاجر را اختطاف کرده و مقدار زیادی پول از او بدست آورده بود. ولی باوجود آن بالاخره این آدم‌ربایان، علی سینا نوروزی را به قتل رساندند و این موضع باعث تشنج شد و منتهی به تظاهرات امروز گردید.
آغاز این پدیده، به گفتۀ آقای وثوق بر میگردد به سالهای پیش از٧٠. در آن زمان هرج و مرج بود و تعدادی با ربودن کودکان موفق شدند پولی به دست بیاورند؛ ولی این مشکل با آمدن رژیم کرزی حل نشد و ادامه یافت.
موضع مهمی را که آقای وثوق مطرح میکند اینست که این مشکل تنها به چند تن گروگان‌گیر خلاصه نمیشود، ارگان‌های دولتی هم در آن سهم دارند؛ او دلایلی را هم در تأیید این حرف مطرح میکند ولی از تبدیل شدن قوماندان امنیت هرات، راضی است و میگوید که از زمانی که قوماندان امنیت جدید آمده است، بسیار تلاش کرده تا این مشکل را حل کند. تا جایی که خودش مورد تهدید و توطئه قرار گرفته است.
در آخر، آقای وثوق در مورد راه‌های حل این مشکل میگوید که بهتر است یک کمیته‌ای از شخصیت‌ها، علماء، دانشمندان و روشنفکران، تشکیل شود برای پیگیری و ریشه یابی این مشکل. مردم بتوانند به این کمیته مراجعه کنند و این کمیته آنقدر فدرت داشته باشد که مسایل را پیگیری کند.

Freitag, 22. Februar 2013

به یاد خفتگان هزاره در کویته ن.مهرین


نصیرمهرین

   
   به یاد خفتگان هزاره در کویته 

" میخواهی چقدر شمع بر مزار خفتگان بی سر روشن کنم ویا تا کی اعتصاب غذا کنم تا تو بیدار شوی و به کمکم بشتابی براستی اگر گوشه ای از این مصیبت در جهان غرب رخ میداد دنیا را تکان نمیداد؟... "
 ( سیما نوری)

انفجاراخیر ( شنبه ۱۶ فبروری۲۰۱۳ ) درمارکیت میوه وسبزی فروشی کرانی رود کویتۀ پاکستان، اندوه وتشویش دیگری بردلهای دارندۀ احساس انسانی نشاند. طی انفجار ( به احتمال زیاد انتحاری ) دربازاری که کارکنان و حاضرین آن را مردمان هزاره تشکیل می دهند، با وضاحت نشان دادکه انگیزه های جاهلانه و ددمنشانۀ محرک آن قومی ستیزانه است.
این عمل وحشیانه وغیرانسانی، سزاوارتقبیح صریح وموضعگیری قاطع است. تعدادی از مردم زحمتکش و آنانی که در هیچ اقدام و عمل انسانکشی وآزار واذیت مردم سهمی نداشتند، کودکانی که برای خرید مقداری ترکاری روی به بازار آورده بودند، قربانی این عمل  وحشت آمیز وغیر انسانی شدند.
چه گونه می توان از انسان از حقوق انسان، از محکومیت تروریسم، از نیاز تأمین فضای همراه با آرامش وصلح  سخن گفت ؛ واین عمل جاهلانه وغیرانسانی را محکوم نه نمود.
اما، از آنجایی که کشتن وزخمی نمودن مردم هزاره در مارکیت کرانی رود ، دنبالۀ کشتار های پیشینه است که به ویژه  طی سالهای پسین جان صدها هزاره را در افغانستان وپاکستان ستانیده است،مستلزم ابراز تشویش و چاره اندیشی های گسترده تری می باشد.

می دانیم که تروریسم انتحاری چند سال است به ابزار مبارزاتی جدی تر گروه های تبدیل شده است که با گروه تروریستی القاعده هم پیوندبوده اند. این گروه ها که ازمنابع پولی القاعده تأمین لوژیستیکی شده اند؛با همنوایی های آی.اس .آی پاکستان همراه بوده و حامل تمنیات شوم کشورهای نیز اند که از تنش های قومی سود می برند،آن را دامن می زنند و در مسیر تشدید هر چه بیشتر تا سرحد بحرانی تر نمودن منطقه سمت می دهند. زمینه های بهره برداری های ایشان را نیز عقب مانده گی های متعدد انتحاری ها، فریبکاری وسؤ استفاده از باورهای دینی ومذهبی، بهره برداری های سؤ ازناهنجاری های مختلف اجتماعی واقتصادی ورفتار های غلط وزیانبار حکومت ها و نیروهای خارجی تشکیل داده است.
با آنکه بخشی از رخسارنکبت بار و خونریزانۀ این تروریسم دربسا نقاط  جهان مانند افغانستان، نامی بیا، امریکا، هند، پاکستان ، و . . . شناخته شده است؛ ولی چند سال پسین، هدف مشخص ملیت و مذهبی دردستورکار آنها قرارگرفته است که با وضاحت سخن از نسل کشی دارد.
 انفجار درعاشورای ۲۰۱۱ کابل ومزارشریف، در ماه مارچ ۲۰۱۲ کویته وسه روز پیش در کویته؛ نشانه های واضح از چنان اهداف اند. هنگامی که سران دد منش" لشکر جنگوی العالمی " مانند " ملک اسحاق " و " علی شیر خدا" ، از مخالفت آشکار با شیعه صحبت می کنند و در عمل نیز دست به کشتارمی برند، اندوه ها به نگرانی های بیشتر می انجامد. این نگرانی ها زمانی دامن می گسترند که فضای مناسبات  قومی – ملیتی منطقه را درشرف دگرگونی وبرهم خوردن روابط وضوابط پیشین وحاکم می بینند. وقتی " علی شیر خدا" می گوید که نمی خواهد وزارت خانه ها درافغانستان در انحصار!! یک عده باشد،" ، هنگامی که " لشکر جنگوی " ادعای عدم تحمل  شیعه ها را در کویته دارد ، یکی از عناصرموجود درذهنیت بخش ازمردم منطقه را در زمینۀ نمایش فرهنگ برتری جویی به نمایش می گذارد. واین فرهنگ وعادت به تبعیض، شکننده است زیرا مردمان منطقه به رغم عوامل باز دارنده، از آن شعوری بهره مند شده اند که تحمل حق تلفی وزیر دست بودن را نمی پذیرند.نمونه یی از آن را در مخالفت های مردمان بلوچ می توان دید که امتیاز طلبی های قشر ممتاز پنجابی ها را بیشتر به چالش می کشند.
اما، عناصر دیگر سازندۀ ابعاد وحشت آمیز این تروریسم را باید در جا های به جست وجو نشست که درایجاد تنش های منطقه یی دست فعال دارند. درنیاز های سیاسی واقتصادی، در تأمین رهبری در کشورهای منطقه.
 برای پاکستان اختلافات با هند بسیار مهم است. وبرای عربستان سعودی واسراییل ایران. روی دیگر را نیز  باید گفت که برای هند رقابت ها ومخالفت های پاکستان وبرای ایران ، اسرائیل وعربستان مهم اند.
حکومت های پاکستان با اتخاذ سیاست کشمیرطلبی، به هرگونه عملی متوسل شده اند، که یکی از نتایج آن پرورش دهی ورشد یابی تروریسمی است که هند را مشغول نماید. هند به رغم چند آسیبی که ازتروریسم دید و در کشمیر با آن مقابله می کند، برخلاف افغانستان وخود پاکستان، زمینه های آسیب پذیری بیشتر آنرا ندارد. این است که تعفن تروریسم دست پروردۀ آی . اس .آی، خود مردم پاکستان وافغانستان را مشغول نموده ومی آزارد. همانگونه که طی چند سال پسین در وزیرستان و افغانستان دیده ایم. پاکستان که با توجه به هر گامی که از طرف افغانستان وهند در راه تحکیم مناسبات برداشته می شود، واکنش خصومت آمیزدارد. به همین دلیل است که هر نوع تلاش برهم زنندۀ امنیت درافغانستان را استقبال میکند؛ وپای گرفتن سیر امنیت ورشد در افغانستان را مغایر سیاست خویش در منطقه  وبه زیان خود ونفع هند تلقی می نماید. به همین دلیل است که حکومت  های آن کشور هیچ وقت سیاست صادقانه وشفافی را در برابر تروریسم در پیش نگرفتند. درنتیجه بستر مساعد پرورش  تروریسمی را که حامل منافع دیگران نیز باشد، هموارترنموده اند. رشد وهابیت دربرخی از مناطق افغانستان ونهاد های سیاسی- مذهبی ، همچنان در پاکستان،کینه های ضد شیعه وهزاره ها را تا سرحد نسل کشی رسانیده است. سیر اوضاع، رقابت ها وستیزهای پنهان و آشکار در منطقه نیز نشان می دهند که به دامنۀ چنین اعمال افزوده خواهد شد. مواردی که چشم ها به سوی کشورهای بزرگ ویا مجامع جهانی معطوف می شوند، ترددی نیز آن چشمداشت را همراهی می کند. تردید از این جهت که حکومات کشورهای دارندۀ توان وقدرت تأثیرگزاری ویا وارد کنندۀ فشار برای جلوگیری از سیاست های نسل کشی، برای انسان های بقیه جوامع آن احساس مسؤولیتی را ندارند که برای مردمان کشورهای خود دارند.
 درست همانگونه که از دل پرسوز سیما نوری در جمهوری سکوت خواندم :

" میخواهی چقدر شمع بر مزار خفتگان بی سر روشن کنم ویا تا کی اعتصاب غذا کنم تا تو بیدار شوی و به کمکم بشتابی براستی اگر گوشه ای از این مصیبت در جهان غرب رخ میداد دنیا را تکان نمیداد؟... "

دراین میان، مهمترین وظیفه در برابر آنانی قرارمی گیرد که سیر اوضاع را نگران کننده ومخاطره آمیزمی بینند. سعی در جهت مبارزه با همه اشکال تروریسم ، و رعایت آن درگسترۀ قلم وقدم ، ضمانت های میسر وموجود را ایجاد می کند. بلند شدن صدا وگسترده تر شدن دامنۀ اعتراض علیه کشتار هزاره ها  که در داخل افغانستان، پاکستان و کشورهای خارج صورت گرفت، گام های اند در این راستا. این قدم ها باید ستوده شوند و با هم گامی های بیشتربه مبارزۀ فعال ضد تروریستی برسند.

Donnerstag, 21. Februar 2013

سینه ها، شرحه شرحه خون است سیما نوری



سیما نوری

سینه ها، شرحه شرحه خون است 



میخواهی چقدر شمع بر مزار خفتگان بی سر روشن کنم ویا تا کی اعتصاب غذا کنم تا تو بیدار شوی و به کمکم بشتابی براستی اگر گوشه ای از این مصیبت در جهان غرب رخ میداد دنیا را تکان نمیداد؟...

آری ،ای انسان آزاده ! با تو هستم که چشم بر حقیقت وجود من بسته ای .دنیای من هزاره ، سالهاست محصور توحش انتقام کینه توزانه ی کسانی است که فقط احساس تنفر از مرا در دل می پرورانند .نمی دانم به کدامین قانون ثبت نشده ی حقوق بشر پناه ببرم چون هیچ قانون به ثبت رسیده در نهادهای مختلف سازمان ملل تا کنون ،نتوانسته هیچ کمک عملی جهت حمایت و دفاع از هویت تباه شده ی من و خونهای ریخته شده ی برادران و خواهرانم کند
.آری ای انسان آزاده!به قرائت سرگذشت و تاریخ من لحظه ای گوش بده...اجدادم به جرم هزاره بودن، در گورهای دسته جمعی دفن شدند و فرزندانشان سرگردان کوچه های هجرت مرزهای نامعلوم ،روزگار سپری کردند و طفلانشان، صاحبان قبرهای بی عنوان تاریخ شدند و مادرانشان،برای همیشه وارثان مرثیه دار مصیبت بی فرزندی گشتند....و اکنون هنوز هم صبح و شام تاوان بدنیا آمدنم را میدهم و بر تابوتهای بی پیکر برادران و خواهرانم مویه میکنم آری!.سالهاست خون به چشمانم نقش و نگارش را زده. دیگر نمیدانم رنگینه ی چشمانم چه رنگی بود...چون فقط سفید و سرخ است و بس.


               


خوب میدانم که میدانی صده های پیش،در گوشه های دنیا ،اقلیتهای سیاه پوست و سرخ پوست و زرد پوست،بردگان منفور نژاد پرستان قرن بودند ولی همگی به نوعی از این بند،سالهاست که گسستند فقط نمی دانم چرا آسمان کبود کشور من ،همیشه اصرار دارد باران خونش را بر سر من و قوم من بریزد.
براستی چه کسی درد مرا می فهمد؟دردی که سالهاست بغض گلو گیر شده .
ای انسان آزاده! چطور حاضر میشوی چشمانت را ببندی تا جنازه های تکه تکه شده ی خون آلود کودکان قومم را ندیده بگیری ؟چطور حاضری گوشهایت را محکم بگیری تا صدای زجه ی دخترکان خفته با عروسک هایشان را نشنوی و چطور لب میبندی و زبان به کام می گیری تا از از تلخی پاهای جا مانده ی پسرک دستفروش کنار بازار سخن نگویی و وجدانت را کرخ کنی و آرام بگیری. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده براستی نمیخواهی کاری کنی؟آیا این تراژدی اسفناک همین هولوکاست تاریخی نیست که هر سال با ضریبهای متعدد تکرار میشود ؟و تویی که درک میکنی چرا خاموشی؟
میخواهی چقدر شمع بر مزار خفتگان بی سر روشن کنم ویا تا کی اعتصاب غذا کنم تا تو بیدار شوی و به کمکم بشتابی براستی اگر گوشه ای از این مصیبت در جهان غرب رخ میداد دنیا را تکان نمیداد؟
ای انسان آزاده !از تو میخواهم تا سکوت نکنی و دردهایم را در نشریاتت انعکاس دهی از تو می خواهم سیاسی عمل نکنی و فقط به انسانیت فکر کنی از تو میخواهم تا این جنایت را همصدا با من محکوم کنی از تو میخواهم تا صدایم را به گوش جهان خفته برسانی و این قانون نسل کشی و تحقیر هم نوعان مرا را برای همیشه تغییر دهیم بیا تا با هم زنجیره ی انسانی تشکیل دهیم تا دیواری برای بهم رسیدن این هدف شود اگر فهمیدی و باز هم خاموش بودی بدان که باید فاتحه انسانیت را در خود برای همیشه بخوانی و اگر غیرتی کردی تا کمکم کنی سپاسگذار انسانیتت تا ابد خواهم بود ....منتظر همصدای ات هستم 
                                                                                                        ترومسو نروژ


                     نقل از جمهوری سکوت 

Montag, 18. Februar 2013

محفل شب شعر و سخن با خانم دکتر نسرین زنجبر ایرانی





            شب همدلی و همزبانی
شاعر، نویسنده وسخنور توانا خانم دکترنسرین رنجبر ایرانی به دعوت کانون فرهنگی افغانستان- آلمان
 (هامبورگ) به تاریخ۰۹/۰۲/۲۰۱۳ در محفلی شرکت جست که بیش از ۱۵۰ تن از فرهنگیان و فرهنگدوستان
 هموطن وهمزبان نیز دعوت شده بودند تا با این بانوی فرهیخته دیدار نموده از شمیم اشعار نغز و داستانهای
 دلنشین شان مشام جان را سیراب نمایند.

                       
                     
                                         خانم دکتر نسرین رنجبر ایرانی

برنامه ساعت ۷ بعد ازظهر  به گویندگی خانم فخری صفرزاده وبنام یزدان پاک آغازشد.نامبرده بعد از شرح مختصری
در مورد همبستگی های زبانی و فرهنگی دو ملت ، شعر زیبایی از شاعر جوان آقای غفران بدخشانی را   که
 در همین مورد سروده شده بود خواند که مورد توجهّ حاضران قرارگرفت.

 

سپس آقای فضل الله رضائی مسئول کانون فرهنگی افغانستان – آلمان پشت تریبون قرار گرفته ضمن عرض
 خیرمقدم حضور مهمانان ارجمند ، پیرامون میراث عظیم وافتخار آفرین فرهنگی که از نیاکان باخرد مان
 بجامانده است بیانات جامعی ایراد کرده خواستار همکاری های بیشترفرهنگیان افغانستان و ایران و
(درصورت امکان) تاجیکستان در راه حفظ وشکوقایی این داشته های ارزشمند شد. آنگاه شاعرتوانا
 آقای شبگیر پولادیان قصیدۀ بس استادانه و زیبایی تقدیم حاضران کرد که مورد توجه فوق العادۀ اصحاب
 شعر و ادب قرار گرفت .
نویسنده وپژوهشگر سرشناس کشور آقای نصیر مهرین در رابطه به تشابه گوشه هایی از اتفاقات فرهنگی
 در عصر حاضر در ایران و افغانستان  سخنانی ایراد و از خانم رنجبرایرانی قدردانی کرد.
در این قسمت برنامه ، کودک خردسال رها رضائی پشت مکروفون قرار گرفته چنین گفت: من میخواهم
 برای شما یک آهنگ بزنم و بعد یک شعر از مولانا جلال الدین محمد بلخی دکلمه کنم- بااجازۀ شما . آنگاه
با ( نی) آهنگ معروف ملا محمدجان را اجراکرد که سخت مورد توجه قرارگرفت و سپس شعر
 ( بشنواز نی چون شکایت میکند ) را بصورت کامل از بر(ازحفظ) دکلمه کرد که با کف زدن و استقبال و
 تشویق پرشور حاضران روبروشد.
شاعر خوش قریحه آقای ناصر اکبری شرکت کننده بعدی برنامه بود که با قطعه شعری خانم رنجبر را گرامی
 داشته وبا دکلمه شعر عاشقانه ای حاضران را به وجد آورد.
آقای ابراهیم حجازی یکی ازفعالان فرهنگی وعضوپرتوان کانون  گویندۀ بعدی برنامه بود که ضمن ارج
 نهادن به مقام ادبی خانم دکترنسرین رنجبر ایرانی، زندگینامه ایشان را به خوانش گرفت.



                                     
                                                    آقای ابراهیم حجازی مسؤول امور هنری کانون


                   
                         از راست به چپ: خانم فخریه صفرزاده، آقای فضل الله رضایی وخانم نسرین رنجبر                                    

                       هنگامی که تقدیر نامه یی  از طرف اقای رضایی به خانم رنجبر اهدأ گردید

بعد از تفریح کوتاهی بانو دکتر نسرین رنجبر ایرانی با ابراز تشکر از کانون فرهنگی افغانستان-آلمان بخاطر
 برپایی آن محفل وتمجید ازاشعاروبیانات شرکت کنندگان ، برنامه را آغاز و سپس به دکلمه ی قطعاتی از
اشعار زیبا ی خویش پرداخت. اشعاربا احساس خانم ایرانی چه آنهایی که در قالب کلاسیک سروده شده بود
 و چه آنهایی که به سبک نو، مورد توجۀ فوق العادۀ حاضرین قرارگرفت وبا کف زدنهای ممتد استقبال شد.
خانم ایرانی داستان زیبایی نیز ازکارهای تازۀ خویش رابه خوانش گرفت که مورد دلچسبی قرار گرفت.
درنهایت برنامه، دسته گلی همراه با لوح تقدیرکانون فرهنگی افغانستان -آلمان توسط مسئوول کانون
 به خانم دکتر رنجبر ایرانی اهدا گردید که ایشان با تشکر پذیرفتند.  


            
                   رها رضایی آهنگ ملا محمد جان را با نی اجراکرد ومتعاقب آن شعر بشنو از نی  . . .مولانا
                      را دکلمه نمود.
بعد ازصرف غذای شب و پذیرایی از مهمانان ، نوای دلنشین موسیقی زیبا و دلنشینی آن شب بیادماندنی را به
حد کمال رساند. هنرمندان جوان و گرانقدری که به هنرنمایی پرداختند عبارت بودنداز: آقایان سهیل نوروزی،
همایون ننگیالی ، واحد احمدی ،رفیع رحیمی،نادر امیری،عزیزی،ایمان شهیر ومرتضی سعید. هنرمندان را آقای
 ایمان حسین زاده با طبله و استاد خوشحال با بنجو همراهی میکردند. لازم به یادآوری است که تکنوازی 



استاد  خوشحال با بنجوو نی نیز بسیار جالب بود. در تمام طول برنامه هنرمندان با تشویق و کف زدنهای ممتد مهمانان
 روبرو بودند.


با اهدای دسته گلی به مسئوول خانه سلامت آریانا جناب آقای عبد الله احراری و تقدیم تشکرنامه و دسته گل به
هریک از هنرمندان ، ساعت یک بعد از نیمه شب محفل به پایان رسید.


 آقای عبدالله احراری رئیس آسایشگاه اریانا که صالون زیبای آریانا را به گونۀ افتخاری در اختیار کانون نهاده بود 



                                           آقای اکبر ناصری در حال خوانش غزلی به افتخار خانم رنجبر 


Sonntag, 17. Februar 2013

پرتو نادری


                                             

حسین آقا ریاض

در دوران فرمانرواییِ شب، هر نوری محکوم به نا بودی است. چون این در تضاد طبیعیِ و فطریِ نور و ظلمت نهفته است ، که یکی تحمل دیگری را ندارد. استاد پرتو نادری با وجود توانایی هایی همه جانبۀ که دارد، این توانایی را ندارد که بقول استاد سخن وپیرمعرفت حضرت سعدیِ شیرین سخن :
 اگر بینی که نا بینا و چاهست  
اگر خاموش بنشینی گناهست
 استاد پرتو نادری هم به همین مشکل گرفتار است، که نمیتواند با وجودیکه هر روز با چشمان خود می بیند که مردم او درمیهنش، شب و روز با چه مشکلات و عذابهای روحی و جسمی برای امرار معاش روز مرۀ خویش در نبرداند؛باز مهر سکوت بر دهان زده و یک گوشه با بی تفاوتی لَم بدهد و بگوید تا زمانیکه بمن آسیبی نرسیده در وطن آرامش بر قرار است .
 نه خیر، کلمۀ "من"  پیش استاد نادری و کسانی از دایرۀ فکریِ او، به کلمۀ  "ما" تبدیل شده است .چون این مردم با این عقیده زندگی میکنند که:
 " بنی آدم اعضای یکدیگر اند
 که در آفرینش زیک گوهر اند
 چو عضوی به درد آورد روز گار
 دگر عضو ها را نماند قرار.
من ایمان کامل دارم که ملت حق پرست و عاشق پیشۀ من، هیچوقت خدمات و ارزش معنویِ استاد نادری را در جامعۀ ما نا دیده نخواهد گرفت و همچون دیواری عظیم و مستحکم در پشت سر استاد و رهنمای با احساس و و طن پرست خود خواهد ایستاد و نخواهد گذاشت که شب آنقدر گستاخ و بیباک گردد که خیال خاموشیِ این منبع نور و روشنگری را در سر به پروراند.
آقای نادریِ عزیز مردم شما،شما را دوست دارند و به شخصیت وا لای معنویِ شما مینازند و افتخار میکنند.و همواره پشتیبانیِ خود را ازشما و تمام فعالیتهای انسانیِ شما اعلام میدارند.
 با عرض ادب و حرمت .
 ارادتمند تان
 حسین آقاریاض


ظاهر دیوانچگی


دیریست که بوی تعفن مشام آزادی را در کشور پاره پارۀ افغانستان آزار می دهد.
دیریست که بوم شوم بر بام شکستۀ میهن صدای نحس بدبختی را آواز می کند.
دیریست که اجاق استبداد با پر قناری و ساقۀ یاسمن ها  می سوزد.
دیریست که صدای پای حاکمیت زور در هوس زر اندوزی موزیک تلخ میهنی شده است.
 دیریست که گرگ در لباس میش نه در لباس گرگ به جان انسان جامعه ی افغانستان افتاده است.

قاتلان شور و شعوردیروز با تفنگ تکفیر آزادی را نشانه می رفتند؛ امروز آزادی را در ملای عام در حصار می کشند، تا شاید کشتار های دستجمعی را تدارک ببینند.
 این حدس نیست، باور تلخ تاریخ است، که اندام آزادی را به لرزه می آورد.

فقط ما متحد خواهیم شد، از آزادگان دفاع خواهیم کرد. بودن ما در دفاع از آزادی معنا می یابد.

دوستان!
ایشان هراس شان ز یگانگی و آگاهی  ماست.

 پرتو نادری را تنها نخواهیم گذاشت. اگر مویی از سرش کم کنند، می باید در برابر مردم، در برابر تاریخ پاسخگوی باشند. هر چند با مردم و با تاریخ بیگانه اند.

                                     ظاهر دیوانچگی



داکتر لطیف طبیبی

اشاره یی به دستور بازداشت پرتو نادری

از اینکه نظام سلطانی افغانستان بسوی دیکتاتوری میلان دارد، شکی نیست. برای اینکه ساختار اقتصاد چپاولگری و روند اجتماعی بر پایه ایدئولوژی و قوم گرایی زمینه سیاسی این حکومت است. ولی اینکه  این دفعه سنگ سرکوبگری این نظام بطرف یک انسان فرهنگی وشاعر این دهه افغانستان پرتاب  میشود ، جای تعجب است. به باورمن این وظیفه تمام روشنگران افغان است که علیه دستور بی پایۀ نظام سلطانی احتراز نمایند و نگذارند که  روشنفکران افغانستان دوباره قربانی حاکمان این سرزمین گردند.
                                                 با عرض حرمت
                                                    لطیف طبیبی


نصیرمهرین:

چه کسی می تواند انکار نماید که هزار ویک زشتی وپلشتی در جامعه حاکم شده است.رشوت ستانی ، زراندوزی، مردم آزاری، تبعیض ودسته بازی بیداد می کنند.دوست گرامی ام پرتو نادری،از جملۀ آن عزیزانی است که در افشأ مفاسد، راه ورسم توطئه آمیز، لب فرو نبست وسخن به موقع گفت. این است که اصحاب الدولت در هنگامی که اعمال نامۀ چندین سالۀ ایشان بار دیگر در محراق توجه قرار می گیرد،هراسیده اند. می خواهندزبان ها وقلم ها را بترسانند. این باراز پرتو نادری شروع کرده اند.
شرم تان باد با اتخاذ راه وروش مستبدانه! توطئه نکنید تا او را در پشت میله های زندان ببرید. بیایید با او در محضر مردم مناظره کنید. ننگ ابدی بر آنانی که جانب استبداد را الزام می کنند وبا آن هم مدعی اند که دموکرات اند! 


نادر  نورزایی:

 فرهنگینان وجامعه ی مدنی کشور باید از استاد نادری، این فانوس ادب وفرهنگ کشور پشتیبانی بلا قید وشرط نمایند. امروز دزدان وقطاع الطریقان هم می گویند دزد را بگیرید.حاکمان نظام فرسوده وفاسد کرزی واطرافیان اش دیگر آنقدر چشم سفید شده اند که به فرهنگیان شناخته شده ی کشور هم احترام قایل نیستند. آیا آنها می توانند به حقوق و کرامت مردم کشور توجه داشته باشند؟ درود به استاد نادری عزیز وننگ وشرم باد بر حاکمان فاسد و ریاکار! 

چند پارچه طنز احسان الله سلام




                       
                        چند پارچه طنز از :
                                                احسان الله سلام

تو افغان نیستی
 خدا یار جان یگان تا. به چپ می چرخد، می گوید، من یک افغانم. به راست دور می زند، فریاد می زند، من یک افغانم. بالا می پرد، چیغ می زند، های مردم، من یک افغانم. به زیر زمین هم که می رود باز هم دست و پا می زند، که من یک افغااااانم. در حالتی، این همه زدن زدن و بزن بزن را به رخ ملت می کشد، که هیچ بندۀ خدا برایش نگفته است: «تو افغان نیستی!دو شکمبو
دو شکمبو
بیست سال می گذرد که من و صادق خان ـ بدون آن که پیمان استراتژیک امضا کرده باشیم ـ  دوستان هم راز و هم کاسه هستیم. یک پسته را دونیم می کنیم. وقتی او گریه کند، من فغان می کشم؛ وقتی من بَغ بزنم، او واویلا می کند. از خنده که نپرسید. تا لبم سفید شود، گپش به داکتر گرده می کشد. خدا ناکرده اگر او یک تبسم کند، لایزرقهقه ام تا منزل پنجم را سوراخ می کند. صادق خان قرنیۀچشمم است و من هم مردمک چشمش. گاهی آن قدر رفیق هم می شویم که طالب و آی. اس. آی را فراموش کنید. تا اکنون هر چه زدیم و کندیم، حتا یک اختلاف کوچک هم در میان مان سبز نشد. ما هردو صفت هایی داریم که در نه در بنی بشر است و نه در بنی اسراییل. عالی ترین صقتی که ما را به هم چسپانده است، این است که ما هردو، پرخور و شکمبو هستیم. برابر هفت گاو قلبه یی می خوریم اما سیر نمی شویم. خداو راستی که سیر نمی شویم: او از دروغ گفتن سیر نمی شود و من از دروغ شنیدن!

دمی با ماما خلیل
 دیروز درخانۀ ماما خلیل بچه به دنیا آمد. رفتیم به تبریکیش و ازش پرسیدم:         
ـ ماما جان حتماً بر پسرت یک نام شهنامه یی گذاشته ای؟          
ماما یک شماره روزنامۀ 8 صبح را از جیبش بیرون کشید و گفت:         
ـ مبارک باشه ، نامش را " شهرک" و تخلصش را "غاصب " گذاشتم.
                                     ***
از ماما خلیل پرسیدم:        
ـ در میان دزدان، کدامش خطرناک تر است؟   
یک دهن نسوار انداخت و گفت:       
ـ همویش که هم بدزده و هم کنفرانس مطبوعاتی برگزار کنه!


محاکمۀ نمکی
 چاشت امروز هنگام خریدن نمک با نمک فروشی شور قیمت، درگیر شدم. برای آن که دو سه افغانی ارزان بفروشد، به اندازۀ یک ملیون دالردر وصف نمک و نمک فروشی سخن پراگندم و در پایان برای آن که از بزرگان نمک شناس یاد کرده باشم، این بیت جهان شمول را با صدای نمکین برایش خواندم: هرچه بگندد نمکش می زنند / وای از ان روز که بگندد نمک.
یک بار دیدم که نمک فروش مانند بم کنار جاده منفجرشد و سرم داد زد:
ـ او خریدار بی مزه! برو پشت کارت، حالی اگر یک ملیون هم بدهی، یک مثقال نمک برایت نمی دهم.
باروت خشمش جنان قوی بود که حواسم را هفتاد پارچه کرد، و یک کلمه از دهنم برآمد:
ـ چرا؟
ـ باز چرا هم می گویی!  از قواره ات فهمیده می شود که متخصص سنگ پا استی. تو به نمکم توهین کردی!
ـ او کاکا، چه توهینی؟
ـ اول کوشش کن که نگندی؛ باز هم اگر دلت هوای گندیدن دارد، پیشاپیش خودت را نمک بزن ؛ وقتی گندیدی و بو گرفتی ، دیگر معدن کلفگان را هم بر سرت بریزی، پاک نمی شوی. برو بیرون نمک خر نمک نشناس!  
شورایرنگمال
شورای رنگمال
یک نفر از کارمندان شورای امنیت را دیدم که دوله و برسی در دستش، این سو و آن سو می دود. پرسیدم:
ـ کجا به خیر، تو رنگمالی یا کارمند شورای امننیت؟    
گفت:
ـ والله هردویش. رنگمالی دارم.        
ـ چه را رنگ می کنی؟     
ـ همو طالبانی را که در فهرست سیاه ترشده اند؛ سفید رنگ شان می کنم، تا هنگام سفر های صلح، به افریقا نگریزند!


در آن سوی مرز
 از هموطنی که در قلمروامارت اسلامی جمهوری اسلامی افغانستان زنده گی می کند، پرسیدم:
ـ زنده گان شما چگونه زنده گی می کنند؟
شش مترمکعب آه و ناله از سوراخ های بینیش برآمد و گفت:
ـ زنده گان به جایش، وقتی ملا پوستک کیبلی برای هواخوری به قبرستان می رود، مرده گان بی ریش، کفن های ریشداران را می دزدند و لحظه یی که گورستان را ترک می کند، همه شان با هم اتن ملی می کنند.
گفتم:
ـ با شکم چنگ ها چه کار می کنند:
گفت:
ـ هر کی از شدت گرسنه گی فریاد بزند، به جرم آوازخوانی بازداشتش می کنند.
گفتم :
ـ با تاریخ و فرهنگ چه معامله می کنند؟
گفت:
ـ تنبان فرهنگ را کشیده اند، یک سوته هم به دستش داده اند که تاریخ را کف پایی بزند، اگر اقرارنکرد، سوته را در... لاحول ولا...
گفتم:
ـ نیمی از پیکر جامعه در چه حالند؟
گفت:
ـ روزانه سه سیر کنجارۀ امارتی برای شان حواله می کنند تا کم شیر نشوند.
گفتم :
ـ دیگر چه خبر؟
گفت:
ـ خیر و خیریت!
محکمۀ مصطلحات ملی
سخنگوی پوهاندفردوسی امروز در یک تماس تلفونی از وزارت فرهنگ فردوس به ما خبر داد که ستره محکمۀ افغانستان در یک نشست علنی یک مجرم فرهنگ ناک را به نام «دادگاه» به 5000 سال زندان محکوم کرده است و از څارنوالی خواسته است تا بیدرنگ ترورناک  دیگری به نام «دادستانی» را به میز محکمۀ مصطلحات ملی بکشاند. سخنگوی فردوسی اضافه کرد که در این گیرودار «دانشگاه» در مسیر راه از دست پوهنتون فرار کرده و خودش را به تلویزیون طلوع تسلیم کرده استاز این در به آن در
    از این در به آن در
 دیویدپتریوس زن شناس خدانشناس ( لامذهب خدای خودش را می شناسد) تجاوز جنسی عاشقانه اش را بر معشوقه اش پذیرفته است و از مقام دولتی و منصب عشقیش استعفا داده است؛ اما... اما آن مردک خداشناس کودک نشناس، در پیش قاضی تجاوز جنسی پدرانه بر دخترش را نپذیرفته و حاضر نیست ازبست آدمیت و مقام پدریش استعفا بدهد. به ما چه؛ دلش دخترش!
                                                                ***
ما و شما در مکتب ضرب زبانی را تا درجۀ 10 یاد می گرفتیم. آخرش همین بود: 10ضرب 10 = 100
حالا بر اساس این گزارش:«یک منبع که نخواست نامش فاش شود، به روزنامه 8صبح گفت اخیرا پنج تن از نمایندگان مجلس از وزیر شهرسازی مبلغ 250هزار دالر امریکایی رشوه درخواست کرده‌اند. این نمایندگان در بین همکاران‌شان به «5×50» مشهور شده‌اند.» مردم ریاضی ندان افغانستان مکلف استند که ضرب زبانی را تا 50 یاد بگیرند.
                                                              ***
دیشب با زیگوخان قصه می کردیم، بعد از گفتن دو سه کلمه، بیدرنگ فریاد می کرد: «من فیلم، من فیلم!»
هراندازه برایش دلیل می آوردیم که هیچ جایی تو به فیل مانند نیست، اما دو گوشش را در یک کلاه کرده بود که من فیلم، شما نمی بینید. یکی از ما گفت « خوب اگر فیلی، خرطومت کو؟»؛ دیگری پخ زد و گفت: « اگر فیلی، تنبانت را بکش و نشان بده که، چیز فیل را داری ؟....» فیل فیل گفته، شب دو پاره شده بود و سپل بیخوابی هم بر فرق مان می کوبید . ناگزیر موش وار با اتفاق آراء به فیل بودنش رای دادیم.  فیل رفت به خانه اش ، ما هم رفتیم و خوابیدیم. فردا دیدمش، سرش صدا زدم؛ کجاستی فیل خان؟ رویش بادنجان رومی شد و چیغ زد: «خودت فیل، پدرت فیل، موش بی کله!» گفتم، والله خودت دیشب یک بار نه،  ده بار گفتی که، فیلی!        
باز رنگش بیرق امارت شد وفریاد زد: « شما از "هرمنوتیک" خبر ندارید،  "متن" را مسخره می کنید. آدم که شب فیل بود، مجبور نیست که روز هم فیل باشد.»

کاغذ حلال
دل ملاکیبلی پیچ و تاب زد. سراسیمه سوی تشناب صحرایی دوید. وقتی مواد منفجره اش را تخلیه کرد، این طرف و آن طرف دست دراز کرد، کلوخ پیدا نکرد. به جیبش دست برد،  کاغذی را کشید و سوراخ دعایش را پاک کرد.
اندیوالش ملاپشم گل یک پلوان آن سوتر چشم هایش را سرمه می کرد، از این کار ملاکیبلی خوشش نیامد و سرش غرید:
ـ اولعین، با کاغذ پاک نکو؛ حرام است. گناه داره!
ملاکیبلی تبسم پشمانه یی کرد و گفت:
ـ او بی دین، با ای کاغذ ثوابش زیاد است. بگی بخوان؟
پشم گل کاغذ را قاپید و با آواز بلند خواند:
ـ فصل سوم؛ مادۀ شصت و چهارم؛ صلاحیت های رئیس جمهور!

دلیل سنگین
 دولتمردی از ناتو پرسید: « جرا برای مان سلاح سنگین نمی دهید؟»       
ناتو گفت:« هروقتی که خودتان سنگین شدید، برای تان سلاح سنگین می دهیم.»     
دولتمرد دویده یک دانه ترازو آورد و گفت:« اگر نر هستی بگیر تول کن که تو سنگین هستی یا من!»


خبر جاده یی   
سازمان ملل: طالبان استفاده از بمب‌های کنار جاده‌ای را متوقف کنند.( بی بی 30 )  
طالبان این هدایت مقام محترم ملل متحد را پذیرفته و گفته اند که؛ به
چشم بعد از این بم ها را در میان جاده می گذاریم تا شما خفه نشوید. 

طنز های بیشتر احسان الله سلام را در پخته پرانک بخوانید:  www.pakhta.blogfa.com