عصر دولتشاهی 
رییس جمهور کرزی به منظور تامین اهداف شخصی خودش به شانه زوری با امریکا آغاز کرده است. در سیاست یک اصطلاح است به  نام brinkmanship که می شود آنرا تا اندازه یی به شانه زوری و ریسمانکشی تعبیر کرد. اما معنی مفصلتر آن زورنشان دادن و فهماندن این نکته به حریف است که اگر به شرایطش گردن نهاده نشود، از هیچ کاری روگردان نیست. کرزی حاضر است اگر شرایطش پذیرفته نشود، همۀ دست آوردهای دوازده سال اخیر را از اقتصاد تا جامعه و امنیت و آزادیهای بشری، برباد دهد. بلی حرف حساب کرزی همین است. کرزی در یک شانه زوری با امریکا افتیده است

اما درین رویارویی که در ظاهر برسر امضای پیمان امنیتی با امریکاست، هیچ هدف ملی و مردمی و انساندوستانه و عاقلانه یی در کار کرزی نیست. عقل و رای همه مردمی که خود را تابع قانون اساسی کشور می دانند وبه رفاه و امنیت در کشور می اندیشند، طرفدار امضای پیمان امنیتی با امریکاست اما تنها کرزی به تنهایی، اما در همنوایی با دشمنان مردم کشور با امضای پیمان امنیتی مخالفت می ورزد و بهانه های بسیار کودکانه یی را که دران تعقلی و معقولیتی نیست، پیشکش می کند.
کرزی حتی خلاف رای و مشورۀ جرگۀ مشورتی یی که خودش ساخت، با امضای پیمان مخالفت میکند. آیا تاریخ افغانستان خودرای تر و خودخواه تر از کرزی به خود دیده است؟ حتی مستبدترین و بدنامترین زمامداران در تاریخ افغانستان برای به کرسی نشاندن حرف و خواست خود با مزدوران و اجیران دربار خود مشوره می کردند و مشورۀ آنها را می پذیرفتند تا چنان بنمایانند که خود رای نیستند و به حرف علما، روحانیون و یا "مردم" تمکین می کنند. در حالی که اکثر این علما و روحانیون و مردمی که از نام آنها تصمیم می گرفتند، همه نوکران گوش به فرمان خود شان می بودند. اما کرزی حتی حاضر نیست به رای جلسۀ مشورتی فرمایشی خودش هم گوش کند بلکه یکه و تنها تصمیم گیرنده است. دیده می شود که چشم کرزی از هیچ طعن و پیغاره یی به هم نمی خورد- بلی چشم جناب شان چشم نیست، استخوان است.
کرزی خواهان تامین حاکمیت تیم خودش در قدرت است. هیچ هدف و منظور ملی و مردمی درکارش نیست. ورنه امریکا همان امریکایی است که دوازده سال پیش آمده بود. دوازده سال را برای تامین حاکمیت کرزی درین کشور ماند، کشت، کشته شد و بلیونها دالرش برای آبادی کشور و ساختن اردو و پلیس ملی به مصرف رسید. درین دوازده سال کرزی هیچ مشکل جدی یی با امریکا نداشت، اگر هم داشت، لفظی بود. حالا که امریکا می خواهد پایش خود در افغانستان را پس از سال 2014 قانونمند و شفاف بسازد، چرا کرزی بهانه می آورد؟ پاسخ اینست که چون امریکا وعده یی برای کمک به پایش کرزی و تیم فاسد و تمامیتخواهش پس از 2014 نمی دهد، به بهانه تراشی و شانه زوری روی آورده است. بمباران خانه های مردم و صلح با طالبان و اکت و اداهای مردمی و ملیگرایی قرن نزدهمی بهانه هایی بیش نیستند.
خواست راه اندازی انتخابات شفاف افغانستان توسط امریکا، احمقانه ترین خواستی است که حتی آزادی کشور و مردم را زیر سوال می برد. انتخابات به دست مردم و دولتیست که کرزی در راسش قرار دارد. آنرا به امریکا تفویض کردن و حتی ضمانت از امریکا خواستن، به روشنی تمام سپردن اختیار کشور به دست امریکاست. چرا از امریکا تامین شفافیت می خواهند؟ روشن است که تامین انتخابات شفاف یعنی پذیرش انتخابات تقلبی و انجنیری شده به نفع خواستهای تیم حاکم از سوی امریکا. یعنی از امریکا می خواهد تا در برابر تقلب انتخاباتی یی که بساطش را کرزی از همین حالا با مهندسی کردن کمیسیون انتخابات و کمیسیون سمع شکایات انتخاباتی چیده است، تمکین کند.
اگر کرزی در برنامه های ضد مردمی و ضد ملی اش به نفع خانواده و تیمش موفق شود، وای به حال مردم! با اینهمه، آیا مردمی که کرزی هایی می توانند بر آنها چنین با دیده درایی حکومت کنند، سزاوار حکومت و سرنوشت بهتری اند؟ اگر کرزی پیروز می شود، ملامتش نباید کرد، چرا که در برابرش نیرویی نبوده است. برسرنوشت چنین مردم سربه زیر، گوسفندی و ستم پذیر باید هم چنین گرگهایی حاکم شوند!