Freitag, 30. Mai 2014

در حاشیه ی استخاره ی پسینِ صبغت دالله مجددی


 نصیرمهرین              

       در حاشیه ی استخاره ی پسین ِ صبغت الله مجددی

          
                            
                                  " زمــا بر صـوفی ومــلا سلامی
                                  کــه پیغام خـــدا گفتند مــا را
                                  ولی تآویل شان در حیرت افگند
                                  خــــدا وجــبریل و مصطفی را "
درادامۀ دنبال نمودن سیر وضعیت انتخابات درافغانستان، روزهای پسین دو موضوع برایم بیشتر جالب و خنده برانگیز بودند. نخست، شنیدن خبر بی علاقه گی مقامات سفارت امریکا درکابل در مقابل آرزومندی های دکتورعبدالله؛ وپس از آن، ماجرای استخارۀ جناب صبغت الله خان مجددی. مجددی به آگاهی ملت رسانید که گویا شب ها وروز ها دغدغۀ خاطرداشت که از کدام نامزد ریاست جمهوری حمایت کند. سرانجام دست به دامن استخاره می زند ونتیجۀ استخاره اش این است که ازداکتر اشرف غنی احمدزی حمایت خویش را اعلام کندمجددی در اظهاراتش از تحلیل وتجزیه ومرزبندی ها ، ازنکات مشترک و مخالفت خویش با این دوتن ازنامزدان سخن نگفت، زیرا منطق استخاره گرا، جست و جو گر و بحث پذیر نیست؛ با معیار های سیاسی و اجتماعی رابطه برقرار نمی کند؛ ازهنجارهای سیاسی می گریزد و خرد نقاد را به یک سو می نهدجناب حضرت به رغم استخاره اش، آن گونه که رواج بسیاردیرپای است، خداوند را نیز آرام نگذاشت . سرنوشت را مطابق روایت ویژه ومنطق دینی – سیاسی اش به خدا سپرد وگفت :« بلکه به دست اینها ( تیم احمدزی) خداوند خیر و سعادت افغانستان را فراهم کند.» پیش از مکث بیشتر پیرامون چنین موضوعی باید باردیگر ازتبسم انگیزی استخارۀ مجددی بگویم.یک بار پس از آن استخاره یی که برای کرزی نموده بود، به این دلیل تبسم انگیز بود، که وی از لزوم دیدهای نیروی زمینی وکارساز در افغانستان اطلاع یافت، پس از آن تصمیم خود را ابراز داشت، اما آن را به خواست خداوند احاله کرد. دلیل تبسم خویش را از یادداشت همان وقت در مقدمۀ سلسله نبشته هایی که زیز عنوان " با خداداده گان " ستیزه کنید!، آورده ام. در آنجا این موضوع را یادآوری نموده ام که « . . . در واقع،استخاره و دعا نویسی های پسین،همزادان چند گانگی اند، که باچهره های دیگری پیوند خانوادگی دارند.چهره های دیگر آن،همواره در دست کاخ های قدرتمندان بوده اند...» رویکرد وعلاقۀ این نبشته نیز بر می گردد به چگونه گی سؤاستفاده از دین ومذهب و محتمل بودن نیاز سیاسی زورمندان سرنوشت ساز. وهر دو براستخارۀ مجددی ناظر انداستخاره چه می کند؟ استخاره کننده به قرآن مجید ویا دانه های تسبیح رجوع میکند. اهداف ومرام خویش را در میان می گذارد، و" طلب خیر می کند". نتیجه ی حاصله را خیر می پندارد. چنانچه مجددی پیروزی کرزی را خیر پنداشته بود. همان خیری که شروفساد و نا امنی را برای افغانستان با خودهمراه داشت. استخاره می تواند برای مرام شخصی باشد، مانند استخاره ی مجددی؛ ویا می تواند برای دیگران و مراجعه کننده گان ـ نزد استخاره گر ـ باشد. چنان چه امروز در افغانستان دکان های بیشتری از همزادان این فریب کاری مانند جادوگری، تعویذ نویسی ، رمل اندازی و . . .گشوده شده انداستخاره و رویکردهای همزاد با آن بیشتر دراوضاع واحوالی کاربرد وتوفیق دارند که سطح فرهنگی و دانش دینی و مذهبی جامعه در سطح پایین قرار دارد ودریافت چرایی دسترسی به کنه رویداد به آسانی میسر نیست. رویکرد استخاره یی هنوز هم در شماری از جوامع خریدار دارد ودر جاهایی هم برچیده شده استدر اروپای قرون وسطا، این طرز بهره گیری از عقاید مردم حضور اذیت بار داشت. پاپ ها و سران کلیسا مردم عوام معصوم ومظلوم را قناعت داده بودند که از طریق کارروایی های خویش سند وتصدیق رفتن به بهشت رابرای شان می دهند. ولی با گذشت زمان، وبا رشد علم وفرهنگ دامنه ی چنان استفاده جویی ها روبه کاهش نهاددر افغانستان در این نبشته کوتاه اشاراتی گذرا به چند نمونه از آن دارمـ دوست محمد خان( جد امیر عبدالرحمان خان)هنگامی که از طرف مقامات هند برتیانیه یی به سوی افغانستان اعزام شد؛ و آنها تعیین نموده بودند که وی امیر افغانستان باشد؛ در بین راه فال خویش را دیده بودـ وقتی کاخ سفید از طالبان درخواست نمود که بن لادن وتروریست ها را تسلیم کنند، در غیر آن امریکا به افغانستان حملۀ نظامی خواهد کرد؛ « در قندهار ملاعمردر کار استخاره وخواب دیدن بود. او به اطرافیان خود میگفت که تسلیم نشوید ، زیرا امریکا در همین چند روز نابود خواهد شد. اما انتظار نابودی امریکا به درازا کشید ودرمقابل قندهار در آستانۀ نابودی قرار گرفت. با وجود این استخاره گری ها ، روزتا روز از شماراطرافیان ملاعمر کاسته می شد تا بالاخره وی مجبور شد که از خیالبافی دست بردارد...» ـ استخاره ی صبغت الله مجددی ،در بحبوحه ی انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 و استخارۀ کنونی ویاستخاره ی پسین وی، همانگونه که ادیب متفکر جناب میرحسین مهدوی در نبشته یی اشاره نموده بود، سزاوار تأمل بیشتر است . وی نوشت: «این البته مسأله ی کوچکی نیست و باید در مورد آن زیاد اندیشید و زیاد سخن گفت اما فعلا فقط مجال ذکر یک نکته است. یک بررسی استخاره شناسانه نشان می دهد که هر وقت آقای مجددی با توسل به تسبیح و استخاره تصمیم گرفته است، آن تصمیم قرص و محکم بوده و عهد و پیمان ایشان هرگز شکسته نشده است.» تصور می شود که مجددی در سطح ملاعمر نیست. چراغ سبزی تواند داشت که از آگاهی واطلاعات او ناشی می شود. و درحالی که آن طرفداری پرحرارت خویش را از پیمان میان افغانستان وامریکا، دنبال نکرد، ولی در کارزار انتخاباتی به نفع احمد زی به استخاره روی آورد، شاید تأثیری درآراء رأی دهنده گان به نفع احمدزی برجای بگذارد. زیرا مسلم است که در جامعه زمینه های پذیرش استخاره ی مجددی وجود دارند. همۀ مردم از چنان سطحی بهره مند نیستند که رویکرد به استخاره ی او را به چالش بکشند ودربرابر آن بخندند. ( با آن که می بینیم که در رسانه های انترنیتی موجی از استخاره ستیزی از جانب جوانان آگاه به راه افتیده است.)استخاره ی جناب حضرت ابزاری برای بهره گیری از ذهنیت موجود عوام است. وآن عوام با سلاح عوامفریبی شکار می شوند. نامزدانی را که به عوام فریبی توجه بسیار دارند، می بینیم که کوشیده اند، کلیه عادات واطوار ورفتار ها ولباس های را به نمایش بگذارند که عوام پسند می باشند. رفتارترور دوستانه یی را که احمدزی در قندهار حین سخنرانی در دفاع از طالبان به نمایش گذاشت،از آن عوامفریبی آگاهانه وسامان مند ناشی می شود. در چنین جامعه یی، استفاده از باور های مردم عوام به وسیله ی شخصی که میراث بردار کارنامه های مشابه نیاکان خویش است، اهمیت بسزایی دارد. مجددی سیاستمدارهنوز هم در دل و ذهن بخشی از مردم حاکم است. مجددی برای انجام چنین وظیفه آماده بود واین آماده گی را انجام داد.
در انتهای این سخنان بیفزایم که انتخابات اخیر، تا آنجا که به اراده ی آزاد مردم تعلق داشت، امید آفرین بود. به دلیل سهمگیری تحسین انگیز مردم، اعم ازمردان وزنان ،مایه ی دلخوشی بود. مگر حضور رگه های خیانت وتقلب در پیکر انتخابات به نا امیدی مردم خواهد انجامید. اما، یک عامل بسیار قوی وتأثیر گزار از انظار پنهان مانده است؛ وآن لزوم دید زورمندان خارجی وتشخیص انتخاب ورأی پنهانی آنهاست . به دیگر سخن درک این پرسش که زور داران چه می خواهند؟ مطرح ننمودن چنین پرسشی نگهداشتن موضوع انتخابات در سطح ساده انگارانه خواهد بود. زیرا انتخابات افغانستان در بسترویژه یی برگزار شد و ادامه می یابد که مهندسان وکلید داران منزل آن استندنیرویی که توانسته ومی تواند:
 یکی را برآرد وشاهی دهد
 یکی را به دریا به ماهی دهد
یکی را دهد تخت وتیغ وکلاه
یکی را نشــاند به خاک سیاه
نیرویی که کسان بی شماری را شاهی وجمهوری داد؛ وبن لادن را به دریا برای ماهیان سپردعلی الرغم این که کسان زیادی در حوزۀ طلب قدرت رأی او را بخواهند وحتا بگویند که:
 رأی خداوند راست، حاکم وفرمانرواست
 گـــــر بکشــد بنده ایم وربنـــوازد غــلام
 این خداوند" و به مفهموم انگلیسی اش " صاحب " ، محاسبات وریزه نگری های خویش را دنبال خواهد کرد.
اما می توانیم بگوئیم که:
زمــا بر صـوفی ومــلا سلامی
کــه پیغام خـــدا گفتند مــا را
 ولی تآویل شان در حیرت افگند
 خــــدا وجــبریل و مصطفی را

ولی، استفاده جویان وقدرت طلبان آغشته با انواع مفاسد، از آنها بهره می گیرند. زیرا برای چنین وظایفی آماده شده اند وما با تمام تلخکامی هایی که این برداشت ها دارند، در باره شان به اندیشیدن بیشتر محتاج هستیم.

چند پارچه شعر . . . .


یلدا صبور      Yalda Saboor

بــاز آمـــدم

باز آمدم چون باغ گل ، شاداب و خندانت كنم
اشكت ز مژگان بر چینم، در سينه پنهانت كنم

اي شعلهء تابانِ من ! آتش بزن بر جانِ من
وانگه به من همخانه شو، تا خود چراغانت كنم

اي كيش من آئين من ، تو كفر من هم دين من
تا کی به خود ميخواني ام ، باز آ مسلمانت كنم

دردِ تو را درمان كنم ، درخويشتن پنهان كنم
در شهرِ عشق اي تاج سر ، سلطانِ سلطانت كنم

باز آمدم تا همچو شمع ، سوزم ترا در آتشم
از عشق مدهوشت کنم ، وز جلوه حيرانت كنم

باز آمدم جانت شوم ، چاکِ گريبانت شوم
نازت كشم ، نازت كشم ، تا اینکه درمانت كنم

گر تو بيايي جانِ من ، در كلبه ي ويرانِ من
صد قصه ي ناگفته را گویم که حیرانت كنم

اي بلبل خوش خوانِ من ،اي در دل و در جانِ من
هستم نواي ناله ات ، مشهورِ دستانت كنم

الماس من ای كوه نور! اي قلبِ بيماري صبور !
یارب مبا دا این چنین... روزی پريشانت كنم

يــلــدا صـبور
08.10.2013

........................................................
دوغزل از
                زلمی کاوه     Zalmay Kave

دوستان عزيزم اين غزل را به شما اهدا می کنم. اين از غزل های منست که خودم با آن رابطه صميمانه دارم.

به عصرگمشده، ای دل بهار می آيد
که باز زمزمه، از کوهسار می آيد

 Foto: ‎دوستان عزيزم اين غزل را به شما اهدا می کنم. اين از غزل های منست که خودم با آن رابطه  صميمانه دارم. 

به عصرگمشده، ای دل  بهار می آيد
که باز زمزمه، از کوهسار می آيد

به قطره خونيکه رنگين نموده است، زمان
چو سرخی لب شيرين يارمی آيد

چه فصل هاست که لبخند رفته بود ز صبح
چه بامداد که از شهر، عطر يار می آيد

سه قصه پنجره از زندگی نصيبم شد
سه خوشه عشق ز چشمان يار می آيد

چه سالهاست که من سوختم به تنهائی
سه غنچه در نظرم بار بار می آيد

پدر به خاک فرورفت و مادرم همراه
به ذهن ياد، چقدر بار بار می آيد                                  

بخواب کودکی هرروز شعر ميخواندم
چه وقت ستاره ای در شام تار می آيد؟‎


به قطره خونيکه رنگين نموده است، زمان
چو سرخی لب شيرين يارمی آيد

چه فصل هاست که لبخند رفته بود ز صبح
چه بامداد که از شهر، عطر يار می آيد

سه قصه پنجره از زندگی نصيبم شد
سه خوشه عشق ز چشمان يار می آيد

چه سالهاست که من سوختم به تنهائی
سه غنچه در نظرم بار بار می آيد

پدر به خاک فرورفت و مادرم همراه
به ذهن ياد، چقدر بار بار می آيد

بخواب کودکی هرروز شعر ميخواندم
چه وقت ستاره ای در شام تار می آيد؟
                          *


دردست چراغ میدهد هردم عشق
صد گلشن و باغ میدهد هردم عشق

چون باور آفتاب خمخانه مهر
ازعشق سراغ میدهد هردم عشق

آن ناله ناز نی نوا میخواهم
آن واژه پاک دلربا می خواهم

زان سینه خیسناک مهر انگیزت
لبریزپیاله را ترا میخواهم

         ***


شاعر:  چووکی جرالد البی  Chukky Gerald Ibe

                                                    l1YVAb36_400x400
مترجم :
          میرحسین مهدوی
حوا !  
 آنها تو را با همین نام
                               صدا نمی زنند؟
یکبار من هم شیفته ی تو شده بودم
اما نگاه کن!
به راستی تو چقدر از خودت دور افتاده ای
تو را دیدم
             در لبه پرتگاه
                         فریاد می زدی : “فمینیست”.
بگذار معنای این واژه را مرور کنیم:
فیمینست:
سیستمی که به برابری سیاسی و اقتصادی جنسیت باور دارد.
هنوز من به خاطر دارم پاره های آتشت را
وقتی که ساختاربدنت می سوختند
اما تو هنوز دخترِ ولخرجِ کاپیتالیسم مانده ای
فیمینیست:
سیستمی که به انباشت انبوه سرمایه
برای یک درصد جامعه
                            باور دارد
فرهنگی که خریدار را می بیند
                                    نه انسان را
بازار نه اجتماع
رابطه ی کار فرما و کارگر نه الهیات را
آیا چیزی که من می بینم تو هم می بینی؟
جنگت را هنوزبه خاطر می آورم
وقتی که او می خواست تو را جنده ی خود بسازد حوا!
آیا فراموش کرده ای که کی هستی؟
آیا به سرنوشت او خیلی وابسته ای
آیا  غلط خوانی ها کورت کرده است؟
اگر پاسخ مثبت است
           اجاز بده که به یادت بیاورم
که تو ایسیس مادر هوروسی
تو مریم مادر عیسایی
تو زن مادر خدایی
این نگرش از تو الهه ای میسازد
و تو هیچوقت
تو هرگز
چیزی کمتر از آن نخواهی بود
مادرم گفت که بچه ها از بهشت می آیند
و تا جایی که من می دانم
بچه ها از مادر می آیند
مادر! تو بهشتی
در عشق تو نوعی الهیات نهفته است
در آغوش گرم تو نوعی فراوانی لطف را می توان دید
در محله ی مقدسی که تو باشی
من کاملا امنیت خاطر دارم
نه ماه با شکم سنگین
شبیه شکل زمین، کروی
مادر تو جهان را به دنیا آورده ای
ازجایگاه قدسی ات
 فواره ی ابدیت به آسمان می رود
اوج لذت جنسی ات
                         موسیقی قشنگ کائنات
گریه هایت در لحظاتی که بچه به دنیا می آوری
                                                      افسونی است که بنیاد ملت ها را بنانهاده است.
قانون کار نمی تواند پیچیدگی شخصتت را به تمسخربگیرد.
به خاطر اینکه مادر!  تو بهشتی
درست بین این خطوط را بخوان
خرد باستانی در این خطوط پنهان است
خردی بر تر از معاش ماهانه و برتر از  لذت شکوهمند جنسی
خردی والاتر از توقعات زنانه و اصالت های جنسی
چرا گذاشتی که تاریخ گمراه مان کند
چرا گذاشتی که با قصه هایش ترا مثل یک بانو تربیت کند
چرا گذاشتی که تاریخ رازت را فراموش کند؟
حوا!
تو در مقابل خدا قد برافراشتی
حوا !
تو خدا رامعنا می کنی
و تو می گویی که آتش جهنم به اندازه ی خشم زنان نیست
من می گویم بهشت حتی
وعده ای زیباتر از هنر زنان نیست
تویی که مغز، بدن و روح را بر می داری
و بعد یک کل کامل می آفرینی
تو بچه می سازی
اگر این شاهکارنیست
پس چه چیزی شاهکار است؟
وقتی مرد می خواهد نقاشی کند
هم رنگ تویی
                   هم قلم مو
                                هم بوم
تو وعده ی شیرین کامل شدنی
 وعده ی کمال
حوا!
بعداز این
کسی تورا
کمتر از بانوی ملکوتی صدا نخواهد کرد.