دکتر ثنا نیکپی
اجلاس چهار جانبه برای تعیین "نقشه راه" صلح در افغانستان ناقص بوده، صادقانه نیست
رروند صلح دولت افغانستان با طالبان که در آن
ایالات متحده امریکا، چین، پاکستان و افغانستان اشتراک دارند، بعد از برگزاری دور اول
آن در پاکستان، دور دوم آن همین حالا در کابل ادامه دارد. از آنجاییکه امریکا بر
این روند تاثیر و مدیریت بیشتر دارد، من نمی توانم آینده آنرا مثبت و درخشان
ببینم. زیرا امریکا، انگلستان و غرب در مجموع تا حال به این فیصله نرسیده اند که
در افغانستان صلح و دموکراسی بیاورند.
استدلال :
اول: طالبان هنوز پروژه ی ناتمام برای ایجادگران آنها است. پروژه یی که با مصارف زیاد از جانب غرب به ویژه امریکا و انگیس بوجود آمد و هنوز از طریق کشور های عربی با رژیم های تحت الحمایه غرب(سعودی، قطر، بحرین و امارات متحده عرب) حمایت و تمویل مادی می شوند که منافع هنگفتی برای اردو و استخبارات پاکستان می باشد.
دوم: استخبارات غرب به همکاری آی اس آی پاکستان همین اکنون طالبان را تقویت و حمایت می کنند و آموزش میدهند و نیروهای مقابل آنها را که مردم و حکومت افغانستان باشند تضعیف می کنند. انتقال طالبان به نکات امن توسط طیارات کشور های غربی، جلوگیری و سرکوب نیروهای خود جوش و مردمی که بر ضد طالب و داعش به وجود می آیند، از نمونه های آشکار جانبداری غرب از طالبان و داعش است. قابل یادآوری است که تهدید افراد مسلح زیر امر ظاهر قدر در ولایت ننگرهار از طرف نهاد های امنیتی که زیر کنترول خارجی قرار دارند از مثال های انکار ناپذیر حمایت از طالب و داعش در افغانستان می باشد.
غرب و پاکستان از پلان شان که استفاده از بنیاد گرایی در سیاست جهانی شان است، صرف نظر نکرده اند. زیرا آنها می خواهند که طالبان با موضع قوی نظامی و سیاسی داخل حکومت افغانستان شوند، سیاست طالبی را دولتی بسازند، تا از این طریق به تقویت و گسترش بنیادگرایی در منطقه ادامه بدهند. در فرجام یک انقلاب اسلامی نوبتی دیگر را در افغانستان به پیروزی برسانند.
سوم: پاکستان و امریکا همسایه های هم مرز افغانستان مانند تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان را که به صلح افغانستان دلچسپی خاص داشته و از رشد ترورزیم اسیپ پذیر اند، از روند مذاکرات و تلاش های صلح دورمی سازند. تا افغانستان را در انزوا نگهدارند و پلان های خود شان را بالای "رهبران" افغانستان تحمیل کنند که این کار صداقت پاکستان و امریکا را در حل عادلانه مساله افغانستان زیر سوال می برد. اگر امریکا در این مذاکرات واقعا توازن و تعادل را رعایت میکرد، نه تنها خود را در کنار پاکستان کشور حامی طالبان قرار نمیداد، بلکه همسایه های هم مرز افغانستان را که مخالف طالب و ترور اند، نیز در این روند شامل میکرد.
چهارم: تجربه دپلوماسی نشان میدهد مذاکراتی نتیجة مثبت داشته اند که با آتش بس آغاز شده است. ولی مذاکرات افغانستان کاملا معکوس این اصل است. طالبان در جریان مذاکرات در کابل راکت می پرانند و مکتب را به آتش می کشند و در جلال آباد ترور و انتحار می کنند.
پنجم: طرف های مذاکره هردو یک طرف است. حکومت افغانستان، حکومت پاکستان و سران دست اول طالبان هر سه در آخرین مرحله نمی توانند از گلم استخبارات غرب پا فرارتر بگذارند. پس این مذاکرات طرف های جدی ندارد. فقط امریکا است که با استفاده از وضعیت افغانستان بیچاره به سیاست جهانی اش رنگ و روغن میدهد و میان کشور های بزرگ منطقه مانند چین ، روسیه، هند و ایران فتنه های می انگیزد.
ششم: اختلاف بسیار جدی و آشتی ناپذیر میان طرفداران طالبان و "نماینده های" دولت افغانستان که عاملین دروغین نظر مردم افغانستان هستند وجود دارد. مثلا پاکستانی ها به نمایندگی از طالبان شرایط صلح افغانستان را نمی پذیرند، و بر آشتی بدون قید و شرط ایجاد "اعتماد" و طولانی بودن پروسه صلح تاکید می کنند.
هفتم: مذاکرات در مخالفت کامل با اذهان عامه افغانستان به شکل اجباری بالای مردم افغانستان تحمیل می شود. همه شهروندان افغانستان نسبت به سیاست پاکستان بد بین بوده درک کرده اند که پاکستان دشمن صلح و ثبات افغانستان است مردم افغانستان نمی خواهند که با این کشور سر و کار داشته باشند.
اول: طالبان هنوز پروژه ی ناتمام برای ایجادگران آنها است. پروژه یی که با مصارف زیاد از جانب غرب به ویژه امریکا و انگیس بوجود آمد و هنوز از طریق کشور های عربی با رژیم های تحت الحمایه غرب(سعودی، قطر، بحرین و امارات متحده عرب) حمایت و تمویل مادی می شوند که منافع هنگفتی برای اردو و استخبارات پاکستان می باشد.
دوم: استخبارات غرب به همکاری آی اس آی پاکستان همین اکنون طالبان را تقویت و حمایت می کنند و آموزش میدهند و نیروهای مقابل آنها را که مردم و حکومت افغانستان باشند تضعیف می کنند. انتقال طالبان به نکات امن توسط طیارات کشور های غربی، جلوگیری و سرکوب نیروهای خود جوش و مردمی که بر ضد طالب و داعش به وجود می آیند، از نمونه های آشکار جانبداری غرب از طالبان و داعش است. قابل یادآوری است که تهدید افراد مسلح زیر امر ظاهر قدر در ولایت ننگرهار از طرف نهاد های امنیتی که زیر کنترول خارجی قرار دارند از مثال های انکار ناپذیر حمایت از طالب و داعش در افغانستان می باشد.
غرب و پاکستان از پلان شان که استفاده از بنیاد گرایی در سیاست جهانی شان است، صرف نظر نکرده اند. زیرا آنها می خواهند که طالبان با موضع قوی نظامی و سیاسی داخل حکومت افغانستان شوند، سیاست طالبی را دولتی بسازند، تا از این طریق به تقویت و گسترش بنیادگرایی در منطقه ادامه بدهند. در فرجام یک انقلاب اسلامی نوبتی دیگر را در افغانستان به پیروزی برسانند.
سوم: پاکستان و امریکا همسایه های هم مرز افغانستان مانند تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان را که به صلح افغانستان دلچسپی خاص داشته و از رشد ترورزیم اسیپ پذیر اند، از روند مذاکرات و تلاش های صلح دورمی سازند. تا افغانستان را در انزوا نگهدارند و پلان های خود شان را بالای "رهبران" افغانستان تحمیل کنند که این کار صداقت پاکستان و امریکا را در حل عادلانه مساله افغانستان زیر سوال می برد. اگر امریکا در این مذاکرات واقعا توازن و تعادل را رعایت میکرد، نه تنها خود را در کنار پاکستان کشور حامی طالبان قرار نمیداد، بلکه همسایه های هم مرز افغانستان را که مخالف طالب و ترور اند، نیز در این روند شامل میکرد.
چهارم: تجربه دپلوماسی نشان میدهد مذاکراتی نتیجة مثبت داشته اند که با آتش بس آغاز شده است. ولی مذاکرات افغانستان کاملا معکوس این اصل است. طالبان در جریان مذاکرات در کابل راکت می پرانند و مکتب را به آتش می کشند و در جلال آباد ترور و انتحار می کنند.
پنجم: طرف های مذاکره هردو یک طرف است. حکومت افغانستان، حکومت پاکستان و سران دست اول طالبان هر سه در آخرین مرحله نمی توانند از گلم استخبارات غرب پا فرارتر بگذارند. پس این مذاکرات طرف های جدی ندارد. فقط امریکا است که با استفاده از وضعیت افغانستان بیچاره به سیاست جهانی اش رنگ و روغن میدهد و میان کشور های بزرگ منطقه مانند چین ، روسیه، هند و ایران فتنه های می انگیزد.
ششم: اختلاف بسیار جدی و آشتی ناپذیر میان طرفداران طالبان و "نماینده های" دولت افغانستان که عاملین دروغین نظر مردم افغانستان هستند وجود دارد. مثلا پاکستانی ها به نمایندگی از طالبان شرایط صلح افغانستان را نمی پذیرند، و بر آشتی بدون قید و شرط ایجاد "اعتماد" و طولانی بودن پروسه صلح تاکید می کنند.
هفتم: مذاکرات در مخالفت کامل با اذهان عامه افغانستان به شکل اجباری بالای مردم افغانستان تحمیل می شود. همه شهروندان افغانستان نسبت به سیاست پاکستان بد بین بوده درک کرده اند که پاکستان دشمن صلح و ثبات افغانستان است مردم افغانستان نمی خواهند که با این کشور سر و کار داشته باشند.
نتیجه گیری من از این روند این است که:
1. امریکا هند، روسیه و ایران را از سیاست جهانی و حتی مسایل منطقه یی دور نگهداشته و با پیش کشیدن چین، فضای بی اعتمادی را میان کشور های نیرومند منطقه ایجاد مینماید که با این دلیل امریکا در فکر منافع خود است نه افغانستان.
2. اگر این مذاکرات به نتیجه برسد، و طالبان شامل دولت افغانستان شوند و جنگ ختم شود، این صلح هم موقتی خواهد بود. زیرا طالبان استبداد دینی ، قومی و جنسی را آغاز می کنند و با مقاومت مردم روبرو شده و جنگ دوباره آغاز می شود. اگر طالبان حالا به حیث مخالفین عمل میکنند ، در آنوقت به صفت دولت بر ضد مردم عمل خواهند کرد.
آنها می توانند با استفاده از قانون اساسی کنونی وحشی ترین استبداد دینی را در افغانستان برقرار کنند. این قانون با کانسپت های دورنمایی برای تقویت بنیادگرایی دینی طرح و تصویب شده است که من با نشر ده ها مقاله در صد ها ورق آنرا تشریح کرده ام. طالبان بجای انتحار می توانند مانند عربستان سعودی و مصر به اعدام های جمعی مخالفان دست بزنند و مجازات بریدن دست و پا و سنگسار را به مجازات روزمره ی محاکم تبدیل کنند.
3. شاید هم این مذاکرات تا سقوط دولت افغانستان ادامه پیدا کند. مانند مذاکرات صلح فلسطین و اسراییل پایان ناپذیر باشد. زیرا امریکا در پیشبرد سیاست جهانی اش پیمان شکن ترین کشور دنیا است که اعتبار خود را از دست داده است.
1. امریکا هند، روسیه و ایران را از سیاست جهانی و حتی مسایل منطقه یی دور نگهداشته و با پیش کشیدن چین، فضای بی اعتمادی را میان کشور های نیرومند منطقه ایجاد مینماید که با این دلیل امریکا در فکر منافع خود است نه افغانستان.
2. اگر این مذاکرات به نتیجه برسد، و طالبان شامل دولت افغانستان شوند و جنگ ختم شود، این صلح هم موقتی خواهد بود. زیرا طالبان استبداد دینی ، قومی و جنسی را آغاز می کنند و با مقاومت مردم روبرو شده و جنگ دوباره آغاز می شود. اگر طالبان حالا به حیث مخالفین عمل میکنند ، در آنوقت به صفت دولت بر ضد مردم عمل خواهند کرد.
آنها می توانند با استفاده از قانون اساسی کنونی وحشی ترین استبداد دینی را در افغانستان برقرار کنند. این قانون با کانسپت های دورنمایی برای تقویت بنیادگرایی دینی طرح و تصویب شده است که من با نشر ده ها مقاله در صد ها ورق آنرا تشریح کرده ام. طالبان بجای انتحار می توانند مانند عربستان سعودی و مصر به اعدام های جمعی مخالفان دست بزنند و مجازات بریدن دست و پا و سنگسار را به مجازات روزمره ی محاکم تبدیل کنند.
3. شاید هم این مذاکرات تا سقوط دولت افغانستان ادامه پیدا کند. مانند مذاکرات صلح فلسطین و اسراییل پایان ناپذیر باشد. زیرا امریکا در پیشبرد سیاست جهانی اش پیمان شکن ترین کشور دنیا است که اعتبار خود را از دست داده است.
من وقتی به صلح با طالبان باور خواهم داشت که
سیاست امریکا مبنی بر تقویت و گسترش بنیادگرایی دینی و استفاده از این ابزار در
سیاست جهانی تغییرکند و در تامین صلح افغانستان سیاست دوروی و چند پهلو نداشته
باشد.