Montag, 21. Oktober 2013

آیا افغانستان به طرف . . . دکتور فارغی



دکتور فارغی ،دوهفته نامۀ افق. استرالیا


آیاافغانستان به طرف
 ثبات و فردای روشن روان است؟


                            

    با نزدیک شدن تاریخ تعیین شدۀ انتخابات در بهار سال آینده؛ و همزمان با آن خروج قوت های خارجی، فضای سیاسی کشور یکبار دیگر در حرکت و هیجان در آمده است. رسانه های حزبی، رادیو ها، تلویزیون ها بیشتر از اخبار کاندید ها و ائتلاف های احزاب و گروه ها مطالب به نشر میرسانند و گمان زنی هایی مبنی بر نفوذ و تفوق این  و یا آن گروه در انتخابات دارند.
       در چنین فضایی، کمتر مطالبی از طرح ها و برنامه های کاری این گروپ ها که یکبار دیگر به اهمیت شان افزوده شده است ارائه می شود. طالب ها نیز حملات شانرا بالای مراکز ملکی  و اهداف نظامی افزایش داده و جنایات جدید را مرتکب می شوند.
     چنین به نظر میرسد که این گروه های به ظاهر سیاسی در یافته اند که داشتن برنامۀ کاری بــُرد اساسی در سرنوشت شان به سوی قدرت سیاسی کشور ندارد، زیرا در کشور ما احزاب و گروه ها نه بخاطر برنامه هایشان ،بلکه به رویت تعداد افراد جنگی و ارتباط شان با اقلیت ها و یا هم اکثریت های قومی مورد توجه قدرت های بیرون مرزی که از مخمسۀ چندین سالۀ  جنگ افغانستان سرگیچه شده اند، قرار میگیرد. و شاید از همین ملحوظ است که یکی بعد دیگری در غنای این ارقام دهی ها می کوشند و ائتلاف ها و اتحاد های مبنی برقومیت و یا زبان و .... تشکیل میدهند .
    داشتن برنامۀ کاری سیاسی و اجتماعی برای احزاب سیاسی در جوامعی مطرح است که در ترکیب آنها افراد و شهروندان ملکی شامل اند و آنها برنامه های شانرا بنابر ضروریات و نیاز های جوامع که بر ایشان خدمات مورد نظر باید عرضه گردد، قبلاً طرح مینمایند و از طریق رسانه ها به نشر میرسانند و در صورت لزوم به مباحثه و تفسیر برنامه هایشان میپردازند. مردم بدون کدام فشار و نفوذ مستقیم و یا غیر مستقیم این گروه ها و بدور از گرایش ها و انگیزه های قومی و زبانی به پای صندوق های رأی میروند و رأی شانرا به آنها میریزند، سپس نتایج رأی دهی معلوم میگردد.
    شاید برخی در مورد آنچه در بالا بیان شد، با زهرخند سرجنبانده و بگویند " این افغانستان است کجایش به دیگر کشورها شباهت دارد که این مسایلش شباهت داشته باشد؟ !
    آری هموطن عزیز! این افغانستان است، ولی این بیشتر از یک دهه است که گوشه، گوشۀ وطن من و تو در زیر پا های 200 هزار سرباز، منصب دار و استخباراتی از کشور هایی که نظام و سیستم های کارآمد سیاسی و اجتماعی در آنها پابرجاست، زیرو زبر میگردد واکثرافراد گرسنه و برهنۀ کشور ما از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب یکبار نه بلکه بار بار از نشان انگشت شان گرفته تا رنگ حدقۀ چشمان شان و حتی نوع ..... شان در لابراتوار های استخبارات این کشور ها مطالعه گردیده است، از منابع سر زمینی و زیر زمینی، خصوصیات آب و خاک وغیره که نپرس؛ آنعده افغان هاییکه امروز در زد و بند های سیاسی درگیر اند نیز دیگر آن افغان های 15 سال پیش نیستند، زبان های خارجی را مثل زبان مادری تکلم میکنند و شاید هر کدام از ده ها بار بیشتر به کشور های مطبوعه چون امریکا، استرالیا و اروپای غربی سفر نموده باشند، دوبی، دهلی جدید و چین که مثل خانه و پس خانه برایشان بوده است و چه بسی از این سیاستمداران که فامیل هایشانرا در خارج از کشور به غرض تحصیل اولاد هایشان که واقعاً مستحق تحصیل بهتر هستند و گویا شرایط تحصیلی در افغانستان آیندۀ شان را ضمانت نمی کند، فرستاده اند و خود مصروف خدمت به مردم بیچاره و گرسنۀ شان گردیده اند!!!
      از آن مقدار پولی که در بیش از یک دهه در این کشور فقیر و گرسنه سرازیر گردیده است، شاید می شد دو بار آلمان بعد از جنگ جهانی دوم را آباد کرد، زیرا به اساس آمار و ارقام رسمی موجود، امریکا در تمویل پلان مارشال در آلمان بیشترین پول را که 47 بلیون دالر میشد، پرداخت نمود در حالیکه به اساس ارقام وزارت خارجه امریکا تا سه سال قبل حجم کمک های امریکا به افغانستان به 93 بلیون دالر میرسید. تعداد قراردادی های خارجی که برای ناتو و عساکر امریکایی خدمات از قبیل سلمانی، حمامی و سقاوی گرفته تا خدمات اکمالاتی ارتش و دپلومات ها را انجام میدهند به 53 هزار قرار دادی میرسد. از روی این ارقام می شود میزان درگیری سکتور های مختلفه غربی در افغانستان را قیاس کرد.
      با نظر داشت این همه واقعیت ها آیا می شود باور کرد که هنوز این جامعه کمترین تغییری در طرز تفکر سیاسی، اجتماعی اش نسبت به 15 سال قبل یعنی مادامی که این قوت ها به کشور حمله ور شدند، نکرده است و هنوز تشویش آن متصور است که اگر این مهمانان آشنا تر از صاحب خانه به خصوصیت های ما، اگر دوباره برگردند، باز هم آدم، آدم را خواهد خورد البته اینبار با دریشی های لندنی و نکتایی ها همدیگر را خواهند درید و حمام خون جاری خواهد شد.
     پس مشکل در کجاست؟ آنها که برای مهار کردن عوامل ترور و از بین بردن دهشت افگنان آمده بودند و حالا دارند دوباره میروند چه دستاوردی و ارمغانی برای توده های گرسنه، معیوبین فزیکی و روانی از این جنگ فرساینده و ملیون ها یتیم و بیوه وطن من بجا خواهند گذاشت؟ آیا آنها هیچ تعهد اخلاقی و انسانی در قبال این همه ویرانی و تباهی فزیکی و انسانی در فقیر ترین کشور جهان دارند؟
     آیا آنها در این بیشتر از یک دهه با کیها همکار و دستیار بودند با همین آدم خوار ها؟ پس کیها را از بین بردند؟ تروریست ها و یا مردم محلات و روستایی ها را؟
      عوامل جنگ و عمال وحشت و ترور که بیشتر از هر وقت دیگر تشنه به خون و مال مردم، منتظر فرصت ها دندان بهم می سایند، زیرا ساخت های اقتصادی و اجتماعی کشور همچنان از هم پاشیده اند، نظام سیاسی کشور دستخوش برتری جویی های قومی و زبانی است، شایسته سالاری، مردم سالاری و جوابگویی در مقابل حقوق و قوانین بشری که معیار و محک نظام دیموکراتیک از نوع غرب است چرا اثر و نمونۀ آن در طی بیشتر از یک دهه با انتظاراتیکه وجود داشت به چشم نمی خورد؟
      در چنین اوضاع و احوال امضای قرارداد ستراتیژیک با یک چنین ادارۀ سیاسی، چه چیزی را ثابت میکند، ادامه چنین وضعیت ملال آور و تخطی از حقوق انسانی و یا تأمین منافع ستراتیژیک امریکا در منطقه؟ آیا این قرارداد تأثیری بر اوضاع نا به سامان سیاسی و اجتماعی این کشور جنگ زده و بخون نشسته خواهد داشت؟ آیا می شود یک دهه دیگر منتظر بهتر شدن اوضاع و حاکمیت قانون و تبدیل نظام اجتماعی شد؟

Sonntag, 20. Oktober 2013

حفیظ الله امین در دادگاه تاریخ




نصیر مهرین 
حفیظ الله امین دردادگاه تاریخ


 

قسمت هفتم
امین عضو" سی .آی . ای" ؟
(CIA)
  

. . . پیرامون ستمگری، جاه طلبی، غرورضد مردمی وسفاکی های او، جای هیچ گونه تردیدی نیست. تشخیص شخصیت جاه طلبانۀ امین، که بالا تردیدن قدرت شخصی را همراه با علایق واحساسات قومی – قبیله یی ( مانند تمامی رهبران ح.دخ.ا ) رهنمود اعمال خویش داشت، هیچ جای شک وتردید نمی گذاشت که جنجال او با شوروی روزی با اتکأ به گروه خاص خودش، وبا تائید چند بلی گوی همواره موجود درکنار او، بالا بگیرد . . .

 . . . احتمال رفتن امین به سوی دیگران را می توان نگریست.  در زمینۀ مثال، سیرتلاش های جنرال شهنوازتنی درمشارکت با حکمتیار- پاکستان را داریم. جنرالی که سراپای حیات سیاسی- اعتقادی  اش با" سویتیسم" عجین شده بود، نزد حکمتیار وآی. اس . آی زانو زد. . .



   
ادعای وابستگی حفیظ الله امین به سازمان امنیت ملی ایالات متحدۀ امریکا (CIA – " سیا " ) در جامعۀ ما شناخته شده است. 
در قسمت دوم این نبشته، منابع چنین ادعا را مفصلتر آوردیم. فشردۀ نتایج از چنان ادعا این است که:
- CIA حفیظ الله امین را به عضویت جلب وجذب نموده بود. حفیظ الله امین بود که برمردم ظلم کرد؛ و"انقلاب ثور" را به کجراه کشانید.
در پی پذیرش این ادعا و درتابعت از آن؛ این نتایج حاصل می شود که:
1- انشعابات از پیکر جمعیت دموکراتیک خلق محصول سهم ونقش " سیا" بوده است.
2- کودتای ثور را یک عضو نیرومند " سیا " رهبری نمود وبه پیروزی رسانید؟ به دیگرسخن"سیا" با استخدام امین، رهبری و پیروزی " نخستین مرحلۀ انقلاب شکوهمند ثور" را سازمان داد و آن همه ناروایی ها وجفاها را اِعمال کرد؟
3- "سیا " بود که پیهم دخالت قوای شوروی را مطالبه کرد، ازطریق امین پای شوروی را به افغانستان کشانید و زخم ناسور را بر تن شوروی نشاند. سپس زمینه های قتل امین را فراهم نمود و کار " انقلاب" را وارد "مرحلۀ دوم ونوین " نمود.
4- " سیا" بود که در مقدمات پروژۀ آوردن ببرک کارمل و قوای شوروی ابتکار را در دست داشت.

تأملی پیرامون این ادعا
با خواندن وشنیدن چنین ادعا ونتایج حاصله از آن ، نه تنها اسباب قناعت حاصل نمی شود، بلکه عدم سازگاری آن را با واقعیت های تاریخی وحقایق آشکار می توان ملاحظه نمود. افزون بر آن این برداشت غلط را بارمی آورد که محرک های آن دوره از تاریخ را در چنان نقشی ازسیمای امریکا بجوییم که با سهولت شوروی و حزب دموکراتیک خلق افغانستان را چون ملعبۀ ناچیز وحقیری برای بازی های سیاسی در دست داشته است. اما، آن عده ازعاملان وفعالان رویدادهای خونبار که همکار امین بودند ومدعی " سیا" بودن او، این نتیجۀ حاصله را که پس همه بازیچۀ دست " سیا" بوده اند، نمی پذیرند.
با آن چه ما بازنگریسته ایم ،ادعای وابستگی امین به "سیا" از چند مجرا مسدود شده وپذیرفته نمی شود. بدون این که چنین ناپذیرفته گی، حتا اندکی هم از سفاکی ها وبی رحمی ها؛ از شیادی ها، و ازجاه طلبی هایی که او داشت بکاهد.
دلایل چند را در زمینۀ عدم پذیرش ادعای " سیا" بودن او در پایان می آوریم و آنگاه می پردازیم به انگیزۀ چنان ادعا وخواستگاه فرهنگی سیاسی آن.
 

۱- نبود مدارک اقناعی. نخستین نیاز برای پذیرش آن ادعا دسترسی به اسناد ومدارک است. اما، تا حال چنان اسنادی از طرف مدعیان ارائه نشده است. وقتی ازنبود مدارک قناعت بخش صحبت می کنیم، ناظر بر بی اساس بودن ادعا هایی است که تا حال گفته ونوشته شده اند. دربرابرچنان ادعا ومعرفی دگرگونۀ شخصی که زنده گی سیاسی وشناخته شده اش دروفاداری به سوسیالیسم طرازشوروی تبارز داشت، نیاز به دیدن اسناد ومدارک مقنع مطرح است. ما درجریان دنبال نمودن چنان ادعا واین که جای پای " سیا " را برای رهنمونی امین درچنان نقشی بنگریم؛ به نبود مواد مواجه می شویم. وآن چه گفته شده، بی پایه وبی اساس برجای مانده است.
اگرکسی نمی توانست مستقیماً از لیوند برژنف بپرسد که مدارک واسناد " سیا " بودن امین در کجاست؛ زیرا سخنرانی ها ومصاحبه های فرمایشی وتبلیغی او درمحضر خبرنگاران نبود، ازببرک کارمل که بیشترین ادعا را به ویژه پس از قتل امین دراین زمینه داشت؛ طی مساعد بودن یکی از زمینه ها، چنان پرسشی به عمل آمده بود. پرسشی که پاسخ نیافت و در نتیجه درسطح ادعا باقی ماند ( به قسمت دوم حفیظ الله در دادگاه تاریخ ،مراجعه شود)

۲- امین درارائۀ نظریات واعمال سیاسی خود ازمخالفین امریکا ونظام آن بود. سخنرانی درمظاهرات، سخنرانی وموضعگیری درشورای ملی، سهمگیری دررهبری حزبی که امریکا نیز آماج حملاتش بود؛ مؤید این ادعا است.
افزون برآن، مسؤولیت امورسازماندهی وپرورش نظامیانی که درمسیرمخالفت با امریکا و دوستی با اتحاد شوروی سمت وسو میافتند، ناقض چنان ادعا است.

۳- تحصیل درامریکا نباید زمینۀ پذیرش وابستگی ویا عضویت در"سیا" را بار بیاورد. زیرا تعداد کسانی که ازکشورهای مختلف درامریکا تحصیل نموده وازفعالان احزاب کمونیست ویا بقیه مخالفین امریکا بار آمده اند؛ درهمه کشورهای جهان وجود داشتند. درمیان رهبران حکومتی که متعاقب کودتای ثور به قدرت رسیدند، تعداد وزیران ومعاون وزیران که در ایالات متحدۀ امریکا تحصیل نموده بودند ، اندک نبود. (۱)
اما، پیرامون بورس تحصیلی امین باید یادآور شد که غالبا ً برای تعیین چنان بورسی که او از آن بهره مند شده بود؛ ( نه بورس های وزارت خارجه که بیشتر آشنایی ها وخویشاوندی ها با مقامات بالای کشوردرآن نقش داشت) آشنایی نسبی با زبان انگلیسی ودرجۀ بهتر نمرات در یک رشته حایز اهمیت بود. دارنده گان رشته های چون ریاضی، تعلیم وتربیه، فزیک و . . . که دورنمای بسیار روشنی ازدسترسی به وزارت خارجه را نداشتند، به زحمت کشی بیشتر نیازمند بودند. بازهم یاد آوری شود که چنین امتیازی به معنی نادیده گرفتن، واسطه و وسیله هنگام توزیع بورس های تحصیلی نیست. به هرحال حفیظ الله امین دوباراز طرف دولت افغانستان روانۀ ایالات متحدۀ امریکا شد. بارنخست با دریافت درجۀ ماستری به افغانستان برگشت؛ و باردوم، به منظوردریافت درجۀ دکترا برایش بورس داده شد. اما، باردوم پیش از وقت و بدون دریافت دکترا واپس به افغانستان فرستاده شد. حال اگر این راهم بپذیریم که خودش خواست ویابرخلاف میل، مطابق خواست مقامات امریکایی برگشتانده شد؛ درهرحال این مهم است، که بدون گرفتن رتبۀ دکترا به افغانستان برگشته است.
در پیوند با عامل بازگشت او باید گفت که جاه طلبی ها وشعار بازی هایی او را نباید تنها محصول دوران بازگشت در نظر آورد. این که او در امریکا با چنان خصایل فعالیت می نمود، وسزاوار اخراج از امریکا تشخیص شده، بعید از احتمال نیست.

۴- معلوم است که پس ازانشعاب کارمل ورفقای او تبلیغات "سیا" نامیدن رهبری خلقی ها بالا گرفت؛ اما، هنگامی که مناسبات جناح پرچم با محمد داؤود خان برهم خورد؛ ودیدارهای وحدت طلبانه در فضای دسترسی به همکاری و وحدت میان جناح خلق وپرچم به وساطت شاه محمد دوست درسال ۱۳۵۶ خورشیدی، آغازشد، سخنی ازآن ادعاها مبنی برعضویت تره کی و امین در"سی.آی.ای" درمیان نیامده است. ازهیچ پیش شرطی هنگام گزارش پروسۀ وحدت یادآوری نشده است، که مبتنی باشد بربیرون کردن عضو ویا اعضای سی. آی. ای، ازحزب. مشخصتر بگوییم: پیش شرط وحدت این نبود که پای حفیظ الله امین ( همچنان نورمحمد تره کی ) از صحبت های جریان وحدت، و . . . کوتاه باشد؛ زیرا آنها سالهای متمادی آماج چنان اتهام وزمینه ومورد اختلاف بودند. سالها بعد نشریۀ رسمی زمان ریاست کارمل چنین نوشت:
" دراتکای ایدولوژیکی هردوجناح عملا ًاختلافی وجود نداشت. هردوقسمت حزب صرفنظرازمبارزۀ سیاسی طبق اهدافی که ازطرف کنگرۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان وپروگرام مرامی حزب معین گردیده بود، به مبارزه ادامه می دادند."(۲) . در حالی که تره کی وامین از رهبران شناهته شدۀ آن حزب بودند.
و تره کی در پاسخ به سؤال یک خبرنگارگفت:
پرسش خبرنگار:
شاغلی رئیس!
به اجازۀ شما می خواهم کمی به عقب برگردم. درسال ۱۹۷۷ احزاب پرچم وخلق ائتلاف کردند. آیا گفته می توانید که اختلاف نظرهای اساسی بین آنها چه بود؟
جواب:
رفیق!
پرچم وخلق هردو یکی است وبین شان تفاوتی وجود ندارد. ما ازهمدیگر جدا نبودیم ومتفقاً به دشمنان خویش آتش می ریختیم . این که دو حزب وجود داشت حقیقت ندارد. صرف سؤ تفاهماتی عرض اندام کرده بود، که ما آن را مرفوع کردیم "(۳)

آن همه اعضای دو طرف هم از اتهامات پیشین شکایتی نکرده اند. نه پرسیده اند که اگر تره کی وامین جاسوس "سیا " بودند، چه گونه این موضوع به پایان رسیده است.

۵- پیدایش انشعاب پس ازبروزمسایل نه چندان جدی، درسازمان ها واحزاب یا درنهاد های سیاسیی که فرهنگ تحمل گفتگو ندارند و فرهنگ گفتمان رابرنمی تابند؛ یک رویداد عادی است. انشعاب درجمعیت دموکراتیک خلق افغانستان را با نشانی نمودن موارد اختلاف و درک چنان واقعیت می توان درنظرآورد نه در نقش "سیا ". همچنان با توجه به انشعابات درسایرنهادها، می توان سراغ عوامل اصلی یا فقدان تحمل سیاسی وطی نکردن سیرطبیعی بحث لازم ومبارزۀ داخلی را گرفت که درنتیجه بسا موارد، فحاشی، سخنان اهانت آمیز، ترورشخصی، واتهام وارد نمودن به روابط با حکومت ها ویا سازمان های اطلاعاتی جای آن را گرفته است. چنان بود که کارمل سیاست باز، دوست وفادار شوروی ، درباری خطاب می شد، وبعدتربه قولی، خلیل الله زمر یک تن ازکادرهای برجستۀ پرچم که با رهبری پرچم دارندۀ اختلافاتی بود، نیزمتهم به جاسوس بودن شد، میرصاحب کاروال هنگام شرح جریان تلاش ها برای احیأ مجدد وحدت میان خلق وپرچم، هنگامی که ازمواضع مختلف درقبال حکومت داؤود خان نام برده، می نویسد: " گروپ سومی راخلیل زمر، سیدعبدالاله وگروپ گویا علاقمندان حزب، (منظوراحتمالاً حزب غورزنگ ملی داؤود خان است) مخالف حفظ تشکیلات حزبی ( پرچم) درموجودیت رژیم مترقی " محمد داوود بودند. به همین علت هم بود که خلیل زمر تا اخیر دوران حاکمیت حزب ( پرچم ) در زندان باقی ماند وحتی آوازه ها در بارۀ اینکه او عضو " سیا" ( CIA )بود، در سطح رهبری حزب ( پرچم ) تائید می گردید. (۴)
اگر امین عامل "سیا" و مسبب انشعابات بود، انشعابات بعدی، مثلاً انشعاب غلام دستگیر پنجشیری وچند تن دیگر، ازپرچم( سال ۱۳۴۸) را محصول کدام دست باید دید. واگر تره کی وامین جاسوس "سیا" بودند، چه سبب شد که آنها پس از چندی دوباره به جناح " خلق " پیوستند.
می دانیم که پس ازقتل امین نیزجنجال های درونی وانشعابات ازپیکرآن نهاد دست برنداشت. دراین مورد اضافه شود که نقش افراد خود خواه، فاقد تحمل بحث، ریاست جو، دسته باز، همواره درتشدید اختلافات وسمت وسو دادن درمسیرتشنج آمیزوتحمیل انشعابات مؤثر است. اما، نمی توان همه را ناشی از نقش سازمان های اطلاعاتی دیگران تشخیص داد وزمینه های فقر فرهنگی- سیاسی آن را نادیده گرفت.

۶- اگر امین عضو " سیا " بود، عضویت او از چشم "ک. ج. ب" پنهان نمی ماند. در کشوری که "ک. ج. ب" بسا ازچهره های فعال را دردست داشت؛ اعضای آن ازعضویت او در آن آژانس نیز مطلع می شدند. به ویژه و به قول جنرال عبدالقادر وزیر دفاع پیشین، که " تار و پود افغانستان در دست کی.جی بی. بود." (۵)

۷- چنان که دربرگهای پیشتر دیدیم، امین در واپسین لحظات زنده گی و دراوضاعی که برنامۀ نخست یا قتل او ازطریق مسموم نمودن اش، به ناکامی انجامیده بود، هنوزهوای حمایت دوستان شوروی را داشت، نه کوماندوهای امریکایی را.

۸- دیدارهایی را که امین پس ازکودتای ثور با دیپلومات ها ونماینده گان سیاسی کشورهای غربی و ازجمله امریکا داشت، دلیلی برای عضو"سیا" بودن او نه می شود. اگر چنان ادعا پذیرفته شود، دیپلومات های شوروی باید بیش از دیگران چنان عضویت را می داشتند. واقعیت این است که اومنحیث وزیرخارجۀ یک کشور وابسته به اتحاد شوروی، چنان دیدارهای داشت. درحالی که ازصبح تا شام مشاورین روسی واعضای " ک. ج. ب" دور او را فراگرفته بودند. 
اگر قرار باشد، دیدار ها ویا شرکت در ضیافت های منابع امریکایی ، دال بر عضویت در " سیا " تلقی شود، جنرال عبدالقادر از چهره های شناخته شده را، باید مطابق چنان منطقی چندین بار عضو " سیا" نامید! در حالی که شاید برای همه روشن باشد که علایق وپیوند های او چگونه بود. به این نمونه ها از سخنان خود او بنگریم : 
" . . . در خانۀ اتشۀ مدافعۀ هوای امریکایی ها ( در کابل ). . . کسی به زبان بسیار روان روسی به من خوش آمد گفت، معلوم شد که نائب سفیر سفارت در کابل است. . . . کمی دیرتر ماهی وکچالو آوردند، غذا خوردیم وصحبت کردیم . . . 
دعوت بعدی از طرف اتشۀ هوایی ترتیب داده شده بود. آن اتشه هم مسلکم بود. می توانست بیشتر با من گپ بزند. می توانستیم در بارۀ مسائل مختلف صحبت کنیم. البته مسائلی که به عنوان یک دپلومات اجازۀ صحبت پیرامون آنها را داشت. . . .
شب دیگر به خانۀ اتشۀ نظامی زمینی سفارت امریکا دعوت بودیم . . . 
زمانی که قومندان مدافعۀ هوایی بودم ، قومندان قوای بحر الکاهل امریکا به افغانستان دعوت شد. سفارت امریکا به مناسبت آمدن او ضیافتی ترتیب داده بود و مرا هم دعوت کرده بودند. . . . برخورد بسیار صمیمی با من کرد. چیزهایی پرسید ومن جواب دادم. 
دکتور پرویز آرزو : ( گفت وگو کننده با جنرال قادر) مثلا ً چی پرسید؟
جنرال عبدالقادر: مثلا؛ پرسید که وضع قوای هوایی افغانستان چطور است ؟ من نه گفتم خوب است ونه گفتم خراب است. 
فقط گفتم نورمال است . . . 
بعد از هفت ثور اولین سفیری که به دیدنم آمد سفیر امریکا بود. . . ."(۶)

بر اساس دلایلی که در بالا آوردیم، نمی شود ادعای عضویت حفیظ الله امین را در" سیا" پذیرفت. بلکه عامل تبهکاری و فجایع زمانۀ قدرت مندی اش را باید در همان جایی دریافت که خواستگاه اصلی و واقعی بود. به این ترتیب لازم است که دست شکسته را در گردن آویخت، نه آن دست دیگر را!

انگیزۀ چنان ادعا
پس از آمدن امین از امریکا و ورود وی به جمعیت دموکراتیک خلق؛ جانبداری امین از تره کی وتره کی از امین، در برابر کارمل ویاران او سبب سازچنان ادعا شده است. ازآن جایی که بردباری و حوصله مندی سیاسی حضور نداشته است، مانند همه موارد مشابه در بقیه جمعیت ها، جدایی ها و انشعاب ها، دلیل ودلایل می طلبند. درآن جمعیت نیز تا این که ازنکات اصلی مورد اختلاف سخن درمیان آید، تره کی وسپس امین به پاسخ ! چنان نیاز توجیه کنندۀ انشعاب به جاسوسی برای امریکا متهم شده اند.
ادعای جاسوس بودن که چند سالی عمر نموده بود، با وضاحت از چرخش گسست داؤود از اتحاد شوروی؛ وبه میان آمدن ضرورت اتحاد و وحدت جناح خلق وپرچم، بسیاربه سهولت رنگ باخت. درتوجیه آن؛ سخنان تره کی را دیدیم. اما، نقدخواستگاه اصلی اتهام زنی که می توانست برای سیاسی اندیشان مثمر ثمر باشد، محلی از اعراب نداشت.
درمرحلۀ بعدی، پس ازکودتای ثور، حملات لجام گسیخته یی را که رهبری خلق علیه همه اقشار جامعه وبا انگیزۀ یکسان سازی یا " خلقی" سازی درپیش گرفت، دیدیم که فجایع جنایتباری را درکشورمستولی نمود. هرچند همه رهبران ازآغازکودتا دراعمال ظلم وستم؛ شکنجه وعذاب مردم مسؤولیت داشتند، اما؛ حفیظ الله امین که با تکیه برمهارت های ویژه اش توانست؛ قدم به قدم رقبا و موانع قدرت یابی بیشتر از صحنه بردارد،بیش از پیش،از طرف مخالفین حزبی خویش درمعرض تبلیغ عضویت " سیا" قرار گرفت. درحالی که دراساسی ترین موارد یا باورداشت ها، متأثرازسوسیالیسم اتحاد شوروی اختلافی نداشتند. این قدرت طلبیو اختلافات خرد وریزه بود که وقتی به سوی جنجال های شخصی و روحی ونفرت ها وکدورت های حاصله ازآن ره کشید،سرکوب های خونین و وحشت بار را از طرف او و گروه اش بار آورد. از آنجایی که عامل سیاسی رویکردهای سفاکانۀ او در بینش سیاسی اش جست وجو نمی شد، با ساده انگاری چنان پنداشتند که با بارکردن همه فجایع بردوش امین، خواستگاه اصلی چنان ساختارظلم گستر و نقش بقیه فعالان جفاها، منزه از دارندگی ظرفیت های ظلم گسترانه درحق مردم افغانستان خواهد شد!
 

پنداشتند که با آن ادعا، جنایت درحق مردم افغانستان ناشی از امین و امریکا القأ می شود و آن سیاست و کارکردهای مورد نیازآن که ازدیکتاتوری حزبی و در راستای ضروریات شوروی نیزبود، از انظار پنهان می ماند!!
این بود که باردیگر وبا چنان انگیزه، امین درمرکزتوجه قرارگرفت. درحالی که مردم افغانستان و جهان، تردیدی نداشتند که فجایع درحق مردم افغانستان زادۀ سیاست های مستبدانه یی است که با بی رحمی دست درگلوی مردم برده وجنایت ضد بشری بار آورد. اعمال جفا آمیزی را که چنان سیاست مطالبه نموده بود، جنایتکارانی مانند امین را می آفرید تا آنرا اجرا کنند. دیگران، یا گرداننده گان چرخ خون ریزی وجفاورزی نیزدر روزگاری که یار و یاور ورفیق بودند، به چنان اعمال اشتغال داشتند. بدون تردید جنایات امین وگروه وی با توجه به سهم شناخته شده وسرانجام قتل فجیع او ورد زبان ها شد، اما، خونی که دامن بقیه را فرا گرفته بود، نه از برگ های تاریخ محو شد ونه با قتل او مردم آزاری پایان یافت. جان دریافت " مسألۀ امین " دراین واقعیت نهفته است.

سران کرملن با آنکه دستور دادند که به" احزاب برادر"( نهادهای گوش به فرمان که چشم وگوش بسته دستورها را باید می پذیرفتند) همه بگویند که جنایات درافغانستان محصول نقش یک شخص یا امین بود، اما می دانستند که چه حماقتی را مرتکب شده اند. زیرا تمام آزار رسانی درحق مردم افغانستان و منجمله خشونت های هار و ددمنشانۀ امین، مورد حمایت آنها بود.
خانم بورلی مالی، ژورنالیست واستاد دانشگاه درآسترالیا ( ۱۹۸۲) نویسندۀ کتاب " افغانستان انقلابی – یک بازنگری " پیرامون انگیزه های شوروی از اتهام بستن جاسوس "سیا" برامین، یادآوری جالبی دارد که تصور می شود، سران کرملن متوجه دلایل سخیف خویش بوده اند. وی می نویسد:
" باری اگرروسها درصحبت با افغانان روی جاسوس بودن امین صحه می گذاشتند، درملاقات با خارجیان، اما، دراین زمینه خاموشی را ترجیح می دادند. مثلا؛ در مقاله یی که چندی پس ازحملۀ نظامی شوروی بر افغانستان درمجلۀ معروف روابط بین المللی در مسکومنتشر شد، و درآن از" سیا" و" تبلیغات امپریالیستی " یاد ورزیده شده بود، هیچ اشارتی به امین وجاسوس بودن او نشده بود." (۷)

در پایان، به تکرار می آوریم، که پیرامون ستمگری، جاه طلبی، غرورضد مردمی وسفاکی های او، جای هیچ گونه تردیدی نیست. تشخیص شخصیت جاه طلبانۀ امین، که بالا تردیدن قدرت شخصی را همراه با علایق واحساسات قومی – قبیله یی ( مانند تمامی رهبران ) رهنمود اعمال خویش داشت، هیچ جای شک وتردید نمی گذاشت که جنجال او با شوروی روزی با اتکأ به گروه خاص خودش، وبا تائید چند بلی گوی همواره موجود درکنار او، بالا بگیرد،دنیای جاه طلبانۀ چنان آدم های وابسته وقتی با موانع دست وگریبان می شود، می کوشند، حامی دیگری سراغ کنند. واین سراغ نمودن اتکأ دیگر، امتیاز " استقلال" را نمی رساند. زیرا هر چه از آرمان واعتقادات می گویند، باید همه در متابعت از امیال شخصی، قلدری ویکه تازی ها باشد وحامی نیز همه را بپذیرد. درحالی که شوروی در مرحلۀ دومی مناسبات با او، حاضر نشدهمه مطالبات اش را بپذیرد.
از این دریچه است که محال نبودن چنان ذهنیت واحتمال رفتن امین به سوی دیگران را می توان نگریست. و در زمینۀ مثال، سیرتلاش های جنرال شهنوازتنی درمشارکت با حکمتیار- پاکستان را داریم. جنرالی که سراپای حیات سیاسی- اعتقادی اش با" سویتیسم" عجین شده بود، نزد حکمتیار وآی. اس . آی زانو زد.
اما کارامین تا آنجا نرسید، بلکه دلبستگی غرورآمیز وخود فریبانه به شوروی را تا واپسین لحظات از دست نداد. پس تاریخ زمانۀ قدرت مندی او، عملاً با ستمگری های وحشیانه یی مواجه است که از باور مندی به دیکتاتوری ،بی اعتقادی به دموکراسی، دوستی با اتحاد شوروی ،( همراه با بروز پاره یی جنجال ها) ، بهره مندی از فرهنگ دروغ وشیادی های گوناگون، ناشی شده بود.
واین برداشت ها ویادآوری ها هرگزنباید ذهنیتی را ایجاد نماید که "سیا" وسازمان اطلاعاتی بقیه کشورها درافغانستان فعال نبوده اند. در چارچوب بررسی فشرده از مواضع امین،مهم نشاندن حفیظ الله امین درجایی است که ازآن به مسائل افغانستان وجهان می دید. پایان

یادآوری:
نگارنده در طرح مسألۀ حفیظ الله امین وبحث پیرامون او به انتشار برگ های فشرده یی که تا حال خوانده شده اند، بسنده نمودم. بخشی را که در نظرداشتم زیر عنوان " امین در نوشته های رفقای حزبی اش" انتشار دهم، فعلاً نشر  نکردم. زیرا از وجود چند نبشتۀ دیگر آگاهی یافتم که هنوز در اختیارم قرار نگرفته اند. نقدی را که بر کتاب " خاطرات سیاسی جنرال قادر در گفت وگو با دکتور پرویز آرزو " در آیندۀ نزدیک به نشر می سپارم، به نوشتۀ کنونی جوانب تکمیلی خواهد داد.

توضیحات ورویکردها 

1- ص ۱۱۰ "اسناد لانۀ جاسوسی . شمارۀ ۲۹ . افغانستان ص ۱۱۰ ( ۱)
2- "تاریخ نوین افغانستان"، ص ۳۹
3- سالنامه سال ۱۳۵۸، ص ۶۸ . همچنان صص ۱۸، ۶۶
4- میرصاحب کاروال، "درس های تلخ و عبرت انگیز افغانستان" انتشارات میوند. ۱۳۸۴ . ص ۵۳
5- خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر، در گفت وگو با دکتور پرویز آرزو. ص ۲۷۹، چاپ اول بهار ۱۳۹۲. بنیاد" فرهنگی – خدماتی هرات باستانی ". افغانستان.
6- خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر. منبع بالا، صص (۱۰۸-۱۱۲).
7- Beverley Maly Revolutionery Afghanistan
Reapparsial London & Canberra :
Croom Helm, ۱۹۸۲
نشانی مجلۀ "روابط بین المللی: " V. Petreusenkov, The CIA and Imperilist Propaganda
International Affairs ( Moscow), Nr ۴ – ۱۹۸۰ 

آیا احزاب اسلامی در تجربۀ حاکمیت سیاسی . . .


یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲ ه‍.ش.

آیا احزاب اسلامی در تجربهء حاکمیت سیاسی ناکام مانده اند؟




برگرفته: از الجزیرة نت
برگردان: محمد میرویس غیاثی


چرا ملتهای خاورمیانه احزاب اسلامی را برای حاکمیت انتخاب نمودند؟
آیا احزاب اسلامی در حاکمیت سیاسی ناکام مانده اند، یا ناکام کرده شدند؟
آیندهء احزاب اسلامی:
روشنایی در افق:
در این اواخر مقوله ای در وسائل اطلاعات جمعی جهان بویژه کشور های عربی رواج یافته است: (اسلام گراها در تجربهء سیاست ناکام شدند) و بعضی ها این مقوله را چنان با اطمئنان مطرح می کنند که گویا یک حقیقت مسلم است و هیچ قابل بحث نیست.
اساس این مقوله با بسیار سادگی بر این استدلال متکی است که؛ ملتهای مسلمان احزاب اسلامی را برای حاکمیت سیاسی خویش در یک روند دموکراسی انتخاب نمودند، ولی این احزاب در حاکمیت سیاسی ناکام ماندند. بناءً؛ باید ایشان ـ با وجود مدت بسیار کوتاه و چند ماه در حاکمیت بودند و نتوانستند تجربهء سیاسی خود را به انجام برسانند ـ از این ساحه کنار بروند و صحنه را برای دیگران بگذارند، تا حاکمیت کنند.
دلیل دیگری هم بر این ادعای ـ باطل ـ اختراع نمودند: (مشروعیت از آن جاده ها ـ مظاهرات مردمی ـ است، نه صندوق های رای گیری).
ولی حقیقت این است که؛ اسلامگرایان و یا احزاب اسلامی اصلا تا حال تجربهء حاکمیت سیاسی خود را آغاز ننموده اند، بویژه اینکه مدت  حکومت آنان تا حال از چند ماه تجاوز نکرده است. حال اینکه احزاب دیگر(لیبرال ها، سکولرها، نشنلست ها و...) چندین دهه صحنهء سیاسی در اختیار شان بوده، تا  حاکمیت خویش را تجربه کنند. هنوز هم بعضی از این نظامهای ـ فاشیست و مستبد در مصر و سوریه ـ ملتهای خویش را با انواع اسلحهء پیشرفته مورد هجوم قرار میدهند، تا حاکمیت خویش را با زور بر مردم تحمیل و تثبیت نمایند.
این گفته بدین معنا نیست که، اسلام گراها در مدت حاکمیت کوتاه خود هیچ اشتباهی نکرده اند. بلکه آنها با اینکه اشتباهات داشته اند، در عرصه های دیگر کاملا کامیاب بوده اند. درست همانند دیگر جریانهای سیاسی که طبعاً چنین بوده اند.
ولی موضوع قابل توجه اینست که؛ اشتباهات و خطاهای اسلام گراها عمداً بسیار برجسته و بزرگ جلوه داده می شوند و طور بسیار برنامه ریزی شده به عنوان (خطاهای بزرگ و غیر قابل جبران) در اذهان مردم نهادینه کرده میشوند و بعضی از بوق های اطلاع رسانی در این زمینه با شینطت کامل تمام تلاش را به خرچ میدهند و بدتر از آن اینکه؛ بعضی از این شبکه ها خواهان ریشه کن کردن جریان های اسلامی از صحنهء سیاسی اند.
چرا ملتها احزاب اسلامی و جریانهای اسلامی را انتخاب نمودند؟
جریانهای اسلامی از عنفوان نشأت خود از جانب قدرتهای خارجی و داخلی با وسائل مختلف مورد آماج قرار گرفته اند و این آماج بعد از آن که جریان اسلامی جایگاه جریان های غیر اسلامی را در حاکمیت سیاسی گرفت، بیشتر و شدیدتر گردید و فضای فرهنگی در منطقه را به طور کامل آگنده ساخته است.
در مقابله با جریان اسلامی، غرب اصطلاح جدیدی را تحت عنوان (اسلام سیاسی) اختراع نمود، تا این جریان را به گوشه براند و راویان این جریان را از فضای ملی و فرهنگی ملتها به دور بدارد. غرب با یک تکتیک بسیار ظریف و پیشرفته توانست این جریان را به سه بخش (اعتدال پسند، تندروها و سنتی ها) ـ در اذهان عامه ـ تقسیم نماید.
به شکل صوری و ظاهری و از طریق مشارکت گویا قانونی و سیاسی جریان اعتدال در نظامهای سیاسی عربی داخل کرده شدند و حملات بین المللی و منطقوی برضد تندروها آغاز گردید. در حالیکه جریان سنتی به عنوان پشتوانهء نظامهای استبدادی به نظام های سیاسی استبدادی در منطقه از قبل پیوسته بودند.
در یک خط موازی و همزمان با این تقسیم بندی، نظام های استبدادی  حاکم در کشورهای عربی، جریان اسلامی را وسیله ای برای ترسانیدن غرب از رسیدن آنها به حاکمیت سیاسی قرار دادند و در عین همین خط وسائل اطلاعات این نظامهای استبدادی به شیطنت و توطئه در برابر جریان اسلامی  پرداختند و به مشبوه ساختن برنامه های فرهنگی و سیاسی ایشان اقدام نمودند، تا آنها را از پایگاه مردمی و ملی شان به گوشه برانند.
با وجود تمام تدابیری که برای جلوگیری از گسترش و نفوذ جریانهای اسلامی گرفته شد، در نهایت جریان اسلامی به طور سرسام آور و عرضی در منطقه پیشرفت و گسترش یافت، فضای فرهنگی و اطلاعاتی در منطقه را مالامال نمودند و در پی نهضت بهار عربی ـ که برای رهایی از بند استبداد و دکتاوران به راه افتاده بود ـ ملتهای منطقه در اکثر کشور های که بهار عربی در آنها به وقوع پیوسته بود، جریان اسلامی را برای حاکمیت سیاسی انتخاب نمودند.
در تفسیر و علت بقای  جریانهای اسلامی ـ با وجود شدت و بی رحمی حملات دشمنان آن که در طول تاریخ معاصر و قبل از بهار عربی ـ به آن مواجه بودند، میتوان گفت:
اول ـجریانهای اسلامی ستون اصلی مقاومت برضد استعمار در همهء زمینه های کشورهای عربی بوده اند، بویژه در سرزمین فلسطین.
دوم ـاین جریانها پیش آهنگ جریانی بودند که بر ضد نظام های استبدادی کشورهای عربی به پا خاستند و زندانهای جهنمی این حکومتها قبلا هم مالامال از سران و رهبران جریان اسلامی و از عناصر مؤثر آن بودند، و هنوز هم این شیوه به طور فجیعی جریان دارد.
سوم ـ برنامه های فرهنگی جریان اسلامی به هویت اصیل مردمان منطقه سازگار و هم آهنگ و با مقدسات و ارزشهای دینی و ملی ایشان همگام است. از همین رو ملتها در اطراف این محور حلقه زدند و از برنامه های فرهنگی و سیاسی ایشان حمایت نمودند. (به عبارت دیگر: جریان اسلامی از متن مردم برخاسته است و به زبان مردم سخن میگوید ـ مترجم)
آیااسلام گراها در تجربهء حاکمیت سیاسی ناکام شدند، یا ناکام کرده شدند؟
با وجود متداول ساختن و ترویج این مقوله که (اسلام گراهادر تجربهء حاکمیت سیاسی ناکام مانده اند) مشکل این مقوله اینست که از چند جهت مصداقیت و حقیقت آن سوال بر انگیز است:
اول ـ کسانیکه مخترع و مروج این مقوله بوده اند و با دهن پر آن را زمزمه میکنند، مخالفین جریانهای اسلامی هستند و این شیوه در ضمن مبارزهء سیاسی میان جریانهای اسلامی و مخالفین آنها از مرحلهء انتقالی انقلابها به حساب می آید که در پی قیام های مردمی برای بهار عربی ایجاد شده است.
بلکه از لهجه ای که این شعار با آن تکرار میشود ملاحظه میگردد که ، مقصود مخالفان جریان اسلامی، شکست برنامه های این جریاناست و این را مقدمه ای می پندارند برای بسته کردن کامل دوسیهء سیاسی اسلام گراها و نابود ساختن ایشان از صحنهء سیاسی.
دوم ـ شرایط عملی وموضوعی پیروزی برای تجربهء حاکمیت سیاسی جریانهای اسلامی اصلا ایجاد نشده است. گذشته از آن؛ هنوز هم از طرف یک شبکهء بسیار پیچیده از جانب بقایایی دولتهای ناکام استبدادی مورد هجوم همه جانبه قرار می گیرند و با همدستی با تمام قوتهای خارجی وداخلی در پی ناکام نشان دادن تجربهء حاکمیت اسلامی اند.
سوم ـ غرب که در شرایط سیاسی حاکم بر جهان امروز تأثیر به سزایی دارد، هیچگاه برای قبول کردن  حاکمیت جریانهای اسلامی جدی نبوده است، بلکه طور مؤقت به عنوان قبول امر واقع این فرصت را برای آنها داده است و این مرحلهء کوتاه  جزصحنهء شکار قرار دادن ایشان چیزی دیگری نبوده است و به این دلیل واهی ـ گویا ناکامی تجربهء حاکمیت سیاسی ـ باید آنها را از  صحنهء حاکمیت به زیر بکشند.
اما اینکه نیروهای ضد انقلاب مردمی از بقایای دولت های استبدادی دوباره زمام امور را ـ مثلا در مصرـ بدست گرفتند؟ نه تنها که سبب آن اشتباه اسلامگرایان نبود، بلکه بیشترین مسئولیت متوجه جریان های است که مخالف اسلام گراها بودند و این یک ظلم محض است که مسئولیت ناکامی را بر دوش اسلام گراها باندازیم.
اگر جریان های اسلامی اشتباه کردند، اشتباهات ایشان در قطار اشتباهات استخدام وسائل و برداشت ایشان از اوضاع جاری بوده است، حال اینکه مخالفین ایشان خطاهای را مرتکب شدند که در اصل هدف و مقاصد بهار عربی خدشه وارد نمود. چون بخش بزرگی از مخالفین جریان اسلامی رهبری حملات برنامه ریزی شده ای را به دوش داشتند که برای ناکام نمودن اسلام گراها تدارک دیده شده بود و برای رسیدن به این هدف نامقدس با بقایایی دولتهای استبدادی و دیگران اتحاد نمودند.
از گذشته ها ضرب المثلی وجود دارد که (کسی که خواهان حق است ولی بدان نمی رسد، با کسی که خواهان باطل است و به آن می رسد، برابر نیست). پس اینجا یک تفاوت فاحش وجود دارد، میان یک  خطا در اجتهاد و رووش، و خطا و اشتباه بخاطر هوای نفس و خودخواهی و عناد.
بزرگترین اشتباهات اسلام گراها قرار آتی است:
1 ـ استخدام اسلوب تکیه بر نیروهای مردمی، در عوض مشارکت در حاکمیت با دیگر جریانهای موجود؛ که این کار سبب پراگندگی نیروهای انقلابی و قطب بندی ها شد، باعث عدم توانایی همهء جهت ها در کار مشترک گردید و ناتوانی همه را از نهادینه ساختن یک گفتمان ملی به نمایش گذاشت.
2 ـ تداخل سیاسی و ادعا های جداگانه در گفتمان سیاسی اسلام گراها؛ که سبب تحفظ جریانهای مخالف ایشان گردید و یک ترس را برای قدرتهای غربی از مشهد سیاسی کشور های عربی ایجاد نمود. در نهایت نیروهای داخلی و خارجی مخالف اسلام گراها دست به دست هم دادند تا تجربهء حاکمیت کوتاه ایشان را ناکام بسازند.
3 ـ عدم توانایی اسلام گراها در تفریق میان مقتضیات انقلاب مردمی و دولت و ادارهء مرحلهء انقلابی با وسائل دولتی.
اما مهم ترین اشتباه جریان های غیر اسلامی (لیبرال ها، سکولرها و نشنلست ها) قرار ذیل اند:
1 ـ نبودن یک روح مشارکت در ایشان با اسلام گراها در حاکمیت سیاسی و اعتماد ایشان بر اسلوب های برتری جویی و ناکام نمودن جانب مقابل؛ حتی همسویی با قدرت های خارجی برای اسقاط تجربهء حاکمیت اسلامی.
2 ـ دادن سقف قانونی برای نهادهای عریض و طویل از بقایای رژیم های استبدادی قبلی در رهبری جریان ضد انقلاب با شریک ساختن آنها در ائتلاف مخالفین اسلام گراها؛ که در نهایت برای بقایای رژیم گذشته این زمینه را مساعد ساخت که با یک خیز تکتیکی دوباره خود را به کرسی حاکمیت برسانند ـ و جریانهای لیبرال، سکولر و... که ایشان را با خود شریک ساخته بودند در میدان رها کنند . مترجم ـ
3 ـ همچنان که این جریانها در گذشته هم در مخالفت با رژیم های استبدادی و ارتباط با جامعه ناکام بودند، نمونه ای بدتر از آن را در این مرحله به نمایش گذاشتند و حاکمیت نظامی استبدادی را بر حاکمیت اسلام گراها که از راه دموکراتیک و آزاد انتخاب شده بودند، ترجیح دادند و در نتیجه حاکمان جدید فرصت یک تجربهء کامل حاکمیت از اسلام گراها را مصادره کردند.
با این دلائل، می توان چنین نتیجه گرفت که؛ اسلام گراها در تجربهء حاکمیت خود ناکام نشده اند، بلکه با یک برنامهء بسیار منظم از جانب قدرتهای داخلی و خارجی مخالف خود ناکام کرده شدند.
آری ! ایشان اشتباهاتی نمودند، چنانچه دیگران هم اشتباه می کنند، اما اشتباه ایشان یک اشتباه اجتهادی و رووشی بوده است. حال اینکه اشتباه مخالفین ایشان ـ لیبرال ها و سکولرها ـ یک اشتباه بنیادی و ویران کنندهء اهداف و مقاصد اصلی قیام های مردمی (بهارعربی) بوده است.
آیندهء جریان اسلامی:
تجربهء اسلام گراها در حاکمیت هنوز آغاز نگردیده است، بلکه این تجربه با قوت کودتای نظامی برای مدتی متوقف گردیده است و هنوز هم اسلام گراها در کشورهای مثل تونس و ... بر نیروهای ضد انقلاب مردمی غالب هستند. و تجربهء تاریخی نشان میدهد که آنچه با زور اسلحهء نظامی از کسی گرفته می شود که برنامهء تمدنی و سیاسی دارد، دوباره بر میگردد. چون نیرویی برهنه، دست خالی و بدون برنامهء فکری و استراتیژیک ـ عساکر بی برنامه ـ در میدان سیاست، امکان ندارد برای خود یک سقف مشروع سیاسی ایجاد کند و دوام بیاورد.
با وجود پایان آمدن بعضی از اسلام گراها از حاکمیت در کشوری چون مصر و با وجود اصرار مخالفین شان از ناکامی برنامه های ایشان، اسلام گراها در آینده هم بحیث یک نیروی بزرگ و قوی در ساحهء سیاسی در منطقه باقی خواهند ماند. و به دلائل ذیل:
1 ـ چون علت و انگیزه های که سبب گرد آمدن مردم در محور اسلام گراهاو انتخاب ایشان شد، با قوت خود باقیست و هنوز آنها از نگاه نظم، گسترش و انکشاف در میان جوامع قویتر از هر جریان دیگر هستند و قوت تماس و ارتباط شان با مردم بیشتر از دیگران است. در آینده هم مردم بخاطر مظلوم واقع شدن ایشان بیشتر از پیش در اطراف ایشان جمع خواهند شد.
2 ـ هنوز هم برنامهء فکری ایشان در فضای فرهنگی منطقه حرف اول را می زند و رانده شدن ایشان از حاکمیت با کودتای نظامی بدین معناست که در نبود ایشان بدیلی جز ارتش و نظامیان ـ مستبد ـ وجود نخواهد داشت.
هرچه باقی جریانها ـ لیبرال های، سکولرها و نشنلست ها ـ؟ چیزی جر دیکوری برای نظامیان و روپوشی مدنی برای آنها نیستند.
3 ـ اسلام گراها در کشوری چون مصر نمونه ای بارزی از حاکمیت و اپوزیسیون را ارائه نمودند؛ دوران حاکمیت مرسی هیچ تعرضی به ساحت حقوق بشر را شاهد نبوده است، هیچگاه آزادی بیان را به چالش نکشیده است و در شفافیت مالی و اقتصادی نمونه ای ارزنده ای را ارائه داشته اند. تا حدی که رئیس دولت از دولت هیچ معاش ماهانه ای دریافت نکرده است.
همچنان اسلام گراها ـ با وجود تعرض و ظلم و حشیانه ای که در حق شان صورت میگیرد ـ هنوز هم به صلح آمیز بودن مبارزه ای خود تمسک دارند و ـ با وجود تلاش برای راندن آنها به جبهه های مسلح و افراطی گری ـ با صلابت عجیبی در این راستا پایدار مانده اند.
4 ـ اگر ذهنیت و عقل دست جمعی امروزه در گرو تبلیغات دستگاه های دکتاتوری و استبداد است و دستگاههای ضد انقلاب آنرا کار گردانی میکنند، در آیندهء زود این مردم از حقیقت این تبلیغات دروغین آگاه خواهند شد و بر ضد آن خواهند شورید.
از نگاه تاریخ انقلابها، این شرایط خود یکی از مراحل از انقلاب است و قیامهای مردمی با امواج جدید آن شدیدتر و پاکترآغاز خواهد شد. چون انقلابهای مردمی در مراحل بعدی خبث ها و ناپاکی های خود ـ منافقین داخلی ـ را دور خواهد انداخت.
روشنایی در افق نمایان است:
بخاطر انقلاب مردمی و آیندهء آن، هر جریان سیاسی و اجتماعی که از ابتداء آنرا همراهی و یاری نموده است، باید از مصلحت های جانبی و فرعی خود بگذرند و با هم متحد شوند تا نهضت بهار عربی را از حالت انکسار نجات دهند و از دستان بزگرانی ضد انقلاب و بقایای رژیم های استبدادی ـکه برای اعادهء آن رژیم ها نقشه ها دارند و شبانه روز کار میکنند ـ ، رهایی بخشند.
این هم یک سرگوشی در گوش کسانی است که، اسلام گراها را به چشم بد دیدند و بر ضد ایشان به پا خاستند:برای متحد شدن با اسلام گراها از راه خود برگردید، چون بدیلی برای ایشان جزء نظامی های مستبد و نظام های استبدادی گذشته، وجود ندارد و صحنهء سیاسی امروز مصر بهترین مثال و دلیل بر این گفته است. در غیر آن اسلام گراها با قوت تمام بر میگردند، ولی به تنهایی و با موج دومی از انقلاب مردمی و در آنصورت میدان برای بازیگران دیگر تنگ خواهد شد!
پایان
برگرفته ازتارنمای گزارش نامۀ افغانستان 

Dienstag, 15. Oktober 2013

قربانی رنگینتر پرتو نادری





پرتو نا د ری
           قربانی رنگینتر



جناب حامد کرزی، تو سزاور آن نیستی که برایت بگویم عیدت مبارک! تو هر عید وهر نوروز مردم را به وسیلۀ برادران نارضی ات به ماتم بدل کرده ایاگر سلطان سر زمین اسلامی ،این را بدان که اگردر هر گوشۀ این سرزمین کسی خاری در جان کسی دیگری فرو برد ، روز قیامت توپاسخ گو خواهی بود  !
بیا اند کی جوانمرد باد شهرچند رگی از جوانمردی در تو نیست ، برای برادرانت بگو که دست کم والیانت را نکشند، تو که
 اندوه مردم را هیچگاهی نداشته ای!


                                                                  

                      ارسلا جمــال والی لوگر به دست تروریست ها به قتل رسید

من ارسلا جمال والی تو در لوگر را ندیده ام ، او را در نخستین بامداد عید قربان کشتند، همراه جماعت انبوهی از نمازگزاران! من برای همۀ آن ها گریستم و حال هم که این جمله ها را می نویسم می گریم، برای کود کانی و دخترانی می گریم که منتظر بودند پد ران شان از مسجد بر گردند و برای آن ها عیدانه یی دهند

برادران نا راضی تو آن قـــدر پابند به روسم قربانی اند که می دانند که دیگر گوسفند وشتر قربانی خوب نیست ، باید نمازگزاران را قربانی کرد! شاید برادرانت خواستند قربانی رنگین تری برای پدر معنوی خود مولانا فضل الرحمان، داشته باشند. همان که این شب و روز مهمان خاص تست و کس نمی داند که تو با این د شمن افغانستان چه عهد وپیمان تازه می بندی و باز می خواهی چه دسته گلی را به آب دهی!به یاد داری که سال پار برادرانت مردمان شهر میمنه در فاریاب را در روز عید در مسجد به خون کشیدند و امسال مردمان لوگر را ، ای کاش ، امروز خون تو به زمین می ریخت تا عید مرد مان دوچندان می شد و افغانستان از شر سیاست های چرکین تو نجات می یافت!کاش بمیری که این مردن هم برای تو نیکو است و هم برای مردم افغانستان! حس می کنم که قطره قطره خون من همراه با آن نمازگزارن لوگری در آن مسجد فرو ریخته است! نمی دانم با کدام زبان با خانواده های قربانیان لوگری اندوه خود را و درد خود را شریک سازم!با این همه برایت دعا می کنم که ماتم همۀ افغانستان و جهان نصیب توباد! و ای کاش به مانند آن زبون تاریخ محمد خوارزم شاه در آبسکون دیگری هر آن از خداوند مرگ بخواهی و حتا مرگ هم به سراغ تو نیاید!

استخارۀ جناب حضرت صاحب . . .




محمد ضیا ضیا هفته نامه "افق" استرالیا





استخارۀ جناب حضرت صاحب صبغت الله مجددی، در مورد کاندید های 

ریاست جمهوری افغانستان2014


                                  

باهر روزی که میگذرد، تشویش وچانه زنی های مردم افغانستان در مورد کاندید های احتمالی ریاست جمهوری افغانستان بیشتر شده میرود، بی خبر ازانکه جناب آقای صبغت الله مجددی در مورد رئیس جمهور آینده افغانستان دست به استخاره زده اند. بنا بران مردم افغانستان در ین مورد نباید تشویش کنند ولازم است تا نتیجه نهایی را جناب حضرت صاحب از استخاره بیرون کنند!!. علاوتاً در عالم بیداری نیز به خاطر آرامی مردم افغانستان فرزند ارشد شان آقای داکتر حبیب الله جان را به حیث معاون اول  آقای زلمی رسول در ریاست جمهوری آینده پیشنهاد کرده اند.
لازم به تذکر است؛ آقای صبغت الله مجددی ازچهره های معروف ومشهوری است که نه تنها خودش بلکه خانواده اش نیز از سالها به اینسو با داشتن نفوذ روحانی در مسایل بزرگ سیاسی افغانستان دست بالا داشته وگذشته گان او نزد سلاطین وامراء چون نادر خان، حبیب الله کلکانی، امان الله خان،  امیرحبیب الله خان ... از صلاحیت بالا بر خوردار بوده، چنانچه در عزل ونصب شاهان وامیران صاحب اقتدار بودند، به قول خود شان؛ "پادشاه ساز نسبت به پادشاه بهتر است".  واما آقای صبغت الله مجددی پس ازکودتای ثور57 با نظر داشت اینکه تعداد ی از اعضای خانواده واقارب شان به وسیله رژیم کودتا به قتل رسید، او توانست خودرا به حیث رهبر یکی ازتنظیم های جهادی افغانستان مطرح بسازد . در نتیجه پس از سقوط حکومت داکتر نجیب الله به حیث نخستین رئیس دولت به مدت کوتاه موظف شد.
آقای مجددی از زمان به قدرت رسیدن حامد کرزی تا حال سِمت های مختلف را به عهده گرفته، اما ایشان نخستین شخصیت سیاسی به نظر رسیده که علاوه از فعالیت های سیاسی به نفع ریاست جمهوری افغانستان از پیشه پدری یعنی توسل به روحانیت واستخاره با در یافت نتیجه آن در مورد انتخاب شدن  آقای حامد کرزی درسال 2009 به استخاره پرداخته که درین مورد سرویس خبر بی بی سی به تاریخ روز دوشنبه 22 جون 2009 (1388 ) خورشیدی خبری را به نشر رسانده که قسمت های جالب آنرا نقل میکنیم:
"...صبغت الله مجددی، رئیس سنای افغانستان می گوید برای حمایت از نامزد خاصی در انتخابات ریاست جمهوری این کشور، استخاره کرده و به او "اشاره" شده است که از حامد کرزی حمایت کند.
...آقای مجددی به خبرنگاران در کابل گفت که آقای کرزی فرد مناسبی برای پیشبرد امور در افغانستان است و انتظار می رود در دور بعدی ریاست جمهوری (در صورت پیروزی) کارهای بهتری برای افغانستان انجام دهد.
...آقای مجددی گفت که حامد کرزی، در میان سایر نامزدهای انتخابات از "درجه حسنات" بالاتری برخوردار است.
...آقای مجددی گفت: "بسیار دقت کردیم، استخاره ها کردیم، و بسیار کوشش کردیم که به کسی رای دهیم که برای آینده افغانستان مفید باشد. بعد از بسیار تحقیق، و بسیار مباحثه و سنجش های عجیب و غریب، آخر به همین نتیجه رسیدیم که آقای کرزی با آنکه بعضی اشتباهات در گذشته کردند اما دیگر تکرار نکنند، بهتر دانستیم که به ایشان نظر مثبت دهیم و از طرف ما به عنوان رئیس جمهوری انتخاب شوند."
...آقای مجددی در جواب به یک خبرنگار که خواستار وضاحت بیشتر در مورد "استخاره" او در مورد انتخابات بود، گفت: "معلوم است که استخاره کردیم، به ما یک اشاراتی شد از طرف خداوند که به همین (کرزی) رای بدهید."
او افزود: در حدیث شریف آمده که اگر یک کار مهم می کنید، سفری یا نکاحی، استخاره کنید تا خداوند چه می گوید.
این سخنان آقای مجددی، در روزنامه های ... چاپ کابل بازتاب گسترده ای داشته است.
بسیاری از این روزنامه ها، از این سخنان با لحن طنز آمیز یاد کرده و شماری دیگر نیز از آن به عنوان "استفاده ابرازی از دین" انتقاد کرده اند.
واما در حال حاضرآقای مجددی چند روزپیش بار دیگر در برابر پرسش خبر نگاران در مورد کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 قرار گرفت که مجدداً بی بی سی این خبر را به نشر سپرده که قسمتهای آنرا نقل میکنیم:
« تاحال قطعی فیصله نکردیم. می خواهم استخاره کنم که خداوند چه امر می کند، هرآن چیزی که خداوند امر کرد و درهر شخصی که خداوند خیر افغانستان ومسلمانان را بیبیند، همان را تعقیب می کنم
آقای مجددی درباره سهم گیری وی در روند انتخابات به این باور است که" پادشاه ساز نسبت به پادشاه بهتر است".
آقای  مجددی افزوده است: پسر اول ام داکتر نجیب الله و پسر دوم ام داکتر حسیب الله را مردم و چندین تنظیم درخواست کردند و خواهش کردند و گفتند که به حیث نفر اول پیش شوند، ما رای می دهیم. اما ما گفتیم بهتر همین است که ما گوشه باشیم و نمی خواهیم که به مسایل حکومت داخل شویم
همچنان اقای مجددی افزوده اند:" :« من به خاطر همین نگرانی داشتم که کاندیدان زیاد شود و انتخابات هم شود و هرکسی که برنده شود، باز تهمت کنند که این ساختگی است. احتمال دارد و دست های خارجی هم کار می کند که مبادا اختلافات به خانه جنگی منجر شود.»

بالآخره آقای مجددی در میان جمعی از شخصیت های مختلف قومی، حزبی، جهادی صحبت های رهنمودی یی در بارۀ زعامت آینده افغانستان انجام داده اند که اینک بیان شفاهی شان را حتی المقدوربه شکل نوشته خدمت تان پیشکش میکنیم، عاری از دلچسپی نخواهد بود:
(درین انتخابات از شما برادر ها هم خواهش میکنم، کوشش کنین که درین مسئله مردمه هم قناعت بتین  ودر راه حلِ مشکلاتی که به انتخابات پیش شوه، در او(آن) شما هم کمک کنین که همین انتخابات صورت بگیره.  یک انتخابات شفاف ویک شخصی بیایه انتخاب شوه به حیث رئیس جمهورافغانستان که اکثر مردم افغانستان به او( آن) قناعت کنه وبه دور او(آن) جمع شوه)
امروز متاسفانه، دیروز، پریروز، پیشِ مه کلان اشخاص آمده بودند، آنها بسیار هرطرف سخن زدند، وگپ زدند، هر طرف نظریات خوده گفتن، از مه جدی خواهش کدن، شما خوده پیش کنین، شما کاندید شوین.  مه گفتم، کاشکه مه، صحت مه تقاضا می کد، صحت مه ایره تحمل میداشت. مه میتانستم ای کاره بکنم. در هروقت در مشکلات افغانستان، هر وقتی که یک مشکل سخت پیدا شده، خداوند مره توفیق داده، او (آن) مشکل توسط مه بیچارۀ گنهکار ، خدا حل کده، اوره(آنرا) دِگه حالی هم مه ای (این) کاره می کدُم، مگر صحت اجازه نمی ته. خو بسیار عذر وزاری کدن، گفتن غیر ازین امکان نداره، ما که می بینیم ای(این) کسانی که حالا کاندید اس(است) والله اگه به سرِ یکی ازینها مردم افغانستان جمع شوه. یک تعداد قبول می کنه، یک تعداد زیاد رَد میکنه. ( ازین جا به بعد به زبان پشتو گپ زده است)
زلمی رسول صاحب کُم ترجیح ورکړی که دی وشی خو لاکن د اداری لپاره باید یو دوه قوی معاونان  ورسره وی چه دا کار مخه بوزی – که نه یوازی دا کار نشی کولای. په دغه کی زما پیشنهاد  دا وُ چه که (داکترصاحب حبیب الله جان زما زوی) که دا معاون اول شی دا به ډیر ښه یی او دا به هغه پشت قوی کیږی بیا هغه ښه نومانی هم سِوی شی دهغه بازو هم به قوی کیږی ُ انشاءالله......