Donnerstag, 3. Oktober 2013

گزارش سفر از افغانستان



 

عزیزه مهر اختر

 گزارش مختصراز سفر افغانستان


چندی قبل بازهم  زمینه سفر کوتاه مدت ، جهت   دیدو بازدید خانواده  درشهر کابل برایم میسر گردید . گرچه این نخستین سفرم  درکابل نبود. در سال های گذشته دوسه بار دیگر نیزسفر های به افغانستانعزیزداشتم.اما، آنچه که دراین سفر برایم جالب بود ؛ رویه نیک و طرز برخورد دوستانهو به خصوص  نظافت محافظین پولیس وگمرک در میدان هوایی بین المللی کابل بود که نسبت  به سفر های گذشته ام خیلی ها بهتر بود و درظرف  کمتر از پانزده
دقیقه، تمام کارهای کنترول پاسپورت وغیره به پایان رسید. اما، از یادآوری در بارۀنبود ترانسپورت درست و اخذ کرایه پنج برابر تکسی های میدان هوایی بین المللی کابلاز راکبین، نمی خواهم بگذرم.  زیرا تاکنون ریاست عمومی ترافیک کابل نتوانستهاست لایحه برای دریواران تکسی آماده نماید .

 

طی گشت و گذاری که در شهر کابل  داشتم یک موضوع  مرا سخت متاثر ساخت ، آن هم  گشت گزار جوانان بی کار ومزاحمتهای شان در مقابل  دانش آموزآن مکاتب دختران  بود. اکثر دختران جوانوحتی خانم های که به حیث معلمه در مکاتب ایفای وظیفه می نمایند، از جوانانی شکایتدارند که در جاده های شهر و به خصوص در طول راه مکاتب با بی نزاکتی تمام و یا با کنایهگفتن ها وخنده های بی جا وبی مورد، وحتی تقاضای داشتن  نمبر تیلفون دخترانمزاحمت خلق می کنند .
 دختران دانش آموز نمی توانند  به آرامی به سوی مکاتب خویش بروند وآزادانه در شهرکابل  گشت و گذار نمایند یا بهترگفته شود تمام آزادی های دوشیزه های جوان توسط  جوانان بی وکار ولگرد سلب شدهاست .

اگر کسی برای این جوانان گوشزد نماید که عملی را کهانجام می دهید دور از نزاکت واخلاق است  فورا می گویند: ما آزاد هستیم و هرچهدل ما خواست می کنیم . اما اکثر جوانان افغانستان تاکنون معنی آزادی را به خوبیدرک نکرده اند که آزادی چیست ؟ آزادی هم از خود حد واندازۀ دارد ، آزادی تا حدی   آزادی می باشد که برای دیگران پریشانی خلق نشود وآسایش و آرامی دیگران را سلبنکند، درغیر آن  آزادی نیست؛ بلکه مزاحمت می باشد  . درافغانستان گماننمی رود در این زمینه قانونی وجود داشته باشد واگر داشته باشد مانند بسا قانون هایدیگر امکان تطبیق آن نمی باشد، اما در کشور های دیگر قانون به همان قسمی که آزادیمردم را محترم می شمارد ، مزاحمت برای دیگران ویا بهتر گفته شود، سلب آزادی دیگرانکه خلاف قانون باشد و با تعقیب قانونی ومجازات همراه است.این وظیفه  پولیس  کابل  و اداره یمکاتب و اولیای شاگردان  در کابل نیز می باشد که دست به دست هم داده نگذارند که  جوان بی بند وباری  سر راۀ دختری را گرفته مزاحمت خلق نماید
ویا اینکه وی را از خانه تامکتب وازمکتب تا خانه تعقیب نماید.
مسوولین رادیو ها و تلویزیون ها درشهر کابل بایدبرنامه های جالب تربیوی را در زمینه  انتشار بدهند  وجوانان را به راهدرست رهنمایی نمایند در غیر آن  حالتی به بار خواهد آمد که کنترول آن خالی از مشکلات نخواهد بود .موظفین پولیس در هر منطقه جدی تر عمل نموده وبرایجوانان گوشزد نمایند، هرکسی که به طور علنی مرتکب عمل ضد اخلاقی ومزاحمت برا یدیگران می شود مجرم است و بایست به پنجه قانون سپرده شود.

گزارش مختصری از سفر افغا نستان
2

گـدایی گــران شرکتی

                                               

همه به خوبی  آگاه هستیم، که بیشتر از سی سال جنگ در افغا نستان، زیر بنای اقتصادی کشور ما را درهم شکسته و رکودی را مسلط کرده است. این رکود اقتصادی برعلاوه  که تمام منابع عایدا تی را به صفر ضرب زد، بر اقتصادی مردم عادی وشهروندان آن کشور اثر ناگوار گذاشت . ازجمله می توان از مهاجرت های اجباری ، بی کاری  ؛ صعود نرخ مواد ارتزاقی وما یحتیاج مردم  نام برد که بنیه اقتصادی خانواده هارا به شدت آسیب رسانیده است.
نبود کار ودرآمد معین خانواده ها باعث شده است، که بعضی از همشهریان ما که درسطح پایین اقتصادی قرار داشتند  به کارها ی شاقه پرداخته وحتی دست به گدا یی نیز بزنند، تا لقمۀ نانی برای خود و خانوادۀ بی بضاعت خویش  مهیا نمایند . آنانی که دست به ا ین عمل می زدند ویا همین اکنون نیز مصروف همین کار می باشند، نظر به ضرورت مبرم شان است. زیرا چارۀ دیگری برای رهایی از مشکلات اقتصادی ندارند .
درسفر اخیر که به افغانستان داشتم ، تعداد گدایی گران هموطن کمتربه چشم می خورد،  ولی یک تعداد گدایان دیگری  به روی جاده های شهر کابل نظرم را جلب کرد که اکثرا معیوب بوده  دارای چهره های  سیاه جردی ، چشمان سیاه سرمه کرده  با لباس های کهنه وفرسوده که اکثرا از تکه های چتکه یی پاکستانی به تن داشتند؛ در روی پیاده روها ؛  سر پل ها که عبور ومرور مردم زیادترمی باشد وحتی دربین سرک های عمومی موتر رو خوابیده  و دست شان به گدایی دراز بود.
درگذشته ها همه ماو شما  گدایان را دیده بودیم  زمانی که با مردم نزدیک می شد با عذر وزاری  وابراز مشکلاتش  خیراتی بنام خداوند متعال می خواست ، ولی آن گدایانی که من دیدم  ا صلا حرفی به زبان نمی آورند فقط وفقط  دست شان را دراز نگه داشته اند وبه طرف مردم خیره خیره می نگرند .  برایم عجیب بود  خواستم با یکی از آنها که در روی پیاده رو مقابل شهر داری کابل  قرار داشت صحبت نمایم  اصلا زبانم را ندانست ، کمی پیش رفتم و با یکی دیگر از این گدایان سر صحبت را باز نمودم . او هم هم کلمه یی به زبان نیاورد . برایم سوال خلق گردید که این ها کی هستند واز کجای افغانستان هستند که نه به زبان فارسی دری و نه به زبان پشتو بلدیت دارند ویا صحبت کرده نمی توانند. تا این که  یک روز صبح زود  حوالی ساعت شش صبح با اعضای خانواده عزم سفرداشتیم از آنجایی که ناگزیر باید ازبین شهرمی گذشتیم، دیدم پیش روی موتر ما یک موتر لاری بزرگ زرد رنگ با نمبر پلیت خارجی  قرار دارد و دربین آن  تعداد کثیری از معیوبین دیده می شد ؛ برایم موضوع جالب  شده می رفت  از دریور موتری که مارا به مقصد سفرنقل می داد، خواهش کردم که آهسته آهسته رانده واین موتر را تعقیب نماید.  دیدم که در هرچاراهی موتر لاری می ایستد  ودونفر پهلوان چهارنفر معیوبین را از لاری پایین کرده با کراچی ارابه دار ، یکی را به سمت راست پیاده رو ، دیگری را به سمت چپ و سومی و چهارمی را  دربین سرک های دوطرفه موتر رو جاگزین می سازند؛ وباز هم موتر لاری به حرکت خویش ادامه داده  ودر سرچاراهی بعدی هم این عمل تکرار می شود .
روز دیگر جهت خرید به شهر رفته بودیم ، خریدو گشت وگذارما یک اندازه طولانی شد و هوا آهسته آهسته رو به تاریکی نهاد سوار موتر تکسی  شده خواستیم به خانه برگردیم،  بازهم متوجه شدم که یک موتر بزرگ لاری  این معیوبین را از سر چارراه ها جمع نموده وبه داخل موتر می اندازند. برایم ثابت شد که دست تعدادی از استفاده جویان دراین کار نیز دخیل می باشد .
موضوع را از دریور تکسی جویا شدم ؛ خندید و گفت : همشیره به خیالم که درخواب خرگوش هستی واز هیچ چیز خبر نداری  این ها« گدایی گران شرکتی » هستند و این ها اصلا مردم افغانستان  نیستند بلکه معیبون پاکستانی هستند که بدون پاسپورت و ویزه  به این کشور بی چاره آورده شده اند که نان مردم غریب را ازا ین طریق نیز با خود ببرند.
حدسم به یقین مبدل شد زیرا میدانیم که فعلا پول افغانی  دو چند روپیه پاکستان  در بازار ارزش دارد اگر یک گدا در طول یک روزاقلا دو صد افغانی به دست آورد ، در حقیقت چارصد روپیه پاکستان کمایی کرده است .
با درک این موضوع متعجب شدم که اولیای امور در افغانستان،  درخواب خرگوش قراردارند واز این موضوع کاملا بی خبراند ویا به چشمان شان عینک های سیاه گذاشته اند ونمی توانند ببینند و یا نمی خواهند ببیند پس وظیفه پولیس ، قوای امنیتی ،  صلیب سرخ هلال احمر و شهر داری کابل  چی می باشد؟
امید است هموطنان  دراین قسمت نظریات شانرا ارائه نموده و مسؤولین امور را متوجه بسازند تا جلو گدایی گران شرکتی بدون ویزه و پاسپورت را گرفته ونگذارند همسایه های بی انصاف ما  از این بیشتر از مردم زجردیده ورنج کشیده افغانستان سو استفاده نمایند  .

  
3
رکود سیستم تعلیم وتربیه در مکاتب وعواقب ناگوار آن


همه به خوبی می دانیم که کودکان امروز ، مردان و زنان فردای کشورهستند ، و هم چنان کودکان امروزی هستند که پدران ومادران آیندۀ افغانستان خواهند بود. پس سرنوشت آیندۀ وطن در دست همین اطفال امروزی می باشد.هویدا است که اگراین طفلکان به صورت درست تربیه شوند، افغانستان را به پیشرفت وترقی سوق میدهند؛ وبرعکس آن، افغانستان به سوی قهقرایی  سوق داده می شود .زیرا تجربه ثابت کرده است،  که تربیت درست اطفال، در حقیقت تربیت درست جامعه را تضمین می نماید. متأسفانه تربیت درست لخش قالا ملاحظۀ کودکان کشورما در چند دهۀ اخیراز دست رفته است. زیرا همه میدانیم  که در اثرجنگ های مواتر بیشتر از سی سال  وضع معارف کشور ثابت نبوده است. هر گونه رژیم که به قدرت رسیده است  شکل و سیتسم تعلم وتربیه در افغانستان را مطابق ذوق خویش و یا براساس قالب حزب وتنظیم حاکم تغییر داده است.
  ما شاهد آن بودیم که پس از کودتای 7ثور،سیستم و میتودی که در مکاتب افغانستان تطبیق می شد،وضع آموزش را به طرف آموزش حزبی رهنمایی کرد.آموزش در مکاتب  که در گذشته با وجودنواقص وکمبودها، تا اندازۀ نتیجۀ مثبت داده بود، به بد ترین شکل آن قرار گرفت . زیرا با روی کار آوردن سیستم  تعلیم وتربیه روسی  در مکاتب،  نه آموزگار به آن بلدیت داشت و نه شا گردان .
قبل از کودتای ثور معلیمن و آموزگاران همه ساله در زمستان سیمینار های را که ازطرف  وزارت تعلیم وتربیه و ریاست تربیه معلم دایر می شد، تعقیب می کردند و باشروع سال جدید تعلیمی  ،آموزگار می توانست  همان سیستم ومیتود را که درسیمینار تعقیب کرده بود، درصنف، بالای شاگردان تطبیق نماید که نتیجۀ خوبی را به بار آورده بود.

با به قدرت رسیدن رژیم دست نشانده شوروی سابق و آغاز جنگ ها وبی امنیتی بیشتردر کابل وولایت کشور و با ازدیاد نفوس در مراکز شهرها و ولایات ؛ برخلاف سیتسم تعلیم وتربیه امروزی ،مکاتب سه وقته شد . یعنی شاگردان به سه وقت به مکتب می رفتند، که  وقت اول از ساعت هشت صبح تا ده قبل ارظهر ، وقت دوم از ساعت ده قبل ازظهر الی 12 چاشت و و وقتسوم، از ساعت یک الی سه بعد ازظهر دوام می کرد.
این که این سیستم و میتود چقدر برای شاگردان و آموزگان مشکلاتی را ایجاد کرده بود و چه استفاده های سویی  ازطرف اعضای حزبی در مکاتب صورت می گرفت نمی خواهم بحث نمایم، زیرا مردم ما به خوبی از آن اگاهی دارند .
با شکست وسقوط رژیم دست نشانده شوروی در افغانستان ، وقتی مجاهدین داخل کشور شدند، در کابل شرایط روز بروز وخیم ترشده تا اینکه جنگ های داخلی بین تنظیم های جهادی سابق صورت پذیرفت خانه بدوشی ها و مهاجرت های اجباری باعث آن گردید که دروازه های مکاتب مسدود شده ویا مکاتب پناه گاۀ مهاجرین و بی جا شده گان قرار گرفت .

 اگردروازۀ کدام مکتبی هم به روی شاگردان باز بود در آن نه سیستم و میتود درسی خبری بود نه از شرایط  درس و تعلیم. صرف شاگردان از کتاب های استفاده می کردند که مجاهدین برای اطفال مهاجرین درخارج از کشور تهیه دیده بودند و درمتن کتاب ها صرف معلومات دربارۀ مسائل دینی ، جهاد ، مقاومت از نظر تنظیم غاالب وحاکم، بیشتر تاکید شده و از آن بیشتر معلوماتی برای روشن شدن ذهن شاگردان در آن کتاب ها دیده نمی شد. 
از این که مجاهدین سابق  چندین مکتب را به آتش کشیدند و سامان آلات و سامان لابراتوار های مکاتب را  دزدیده و در بازار های خارج از کشور به فروش رسانیدند بازهم نمی خواهم تماس بگیرم زیرا در طول این سال ها به کرات گفته شده و همه به خوبی از آن اطلاع داریم .
دراثر جنگ های قدرت طلبانه تنظیم ها ، پاکستان گروهی را بنام طالبان  ازطریق سرحدات قندهار داخل افغانستان نمود که این گروه به سرعت تقریبا برقسمت زیاد کشور تسلط پیدا کردند . در زمان طالبان،  بازهم دروازه های مکاتب باز نشد  به خصوص دروازه های مکاتب نسوان برای همیشه مسدود ماند و مکاتب پسران نام مدرسه دینی را به خود گرفت . طالبان می خواستند دراین مدارس شاگردان را با مفکوره یی که خود داشتند تربیه نمایند یعنی  مفکوره بسیار متحجر دیو بندی .
بعد از آن که رژیم طالبان توسط  نیرو های امریکایی از افغانستان رانده شد و حکومت انتقالی به میان آمد، در بخش تعلیم وتربیه اقداماتی صورت گرفت  ولی مشکلات زیادی را درمقابل وزارت معارف قرار داشت . مانند  نبود مکتب ، نبود کتب درسی ، نبود معلم مسلکی ، نبود سیستم ومیتود درسی . که این مشکل تا کنون نیز حل نگردیده است .
در سفر اخیرم به افغانستان، چون خود نیز یک معلم مسلکی بودم، به این موضوع علاقه گرفته، از چندین مکتب  دیدن کردم . در این ارتباط گزارش مختصری  را به عرض میرسانم:
شاگردان درمکاتب بازهم به سه وقت درس می خوانند . دربسا مکاتب ،معلمین مشکلاتی زیادی با سیستم جدید که وارد افغانستان شده دارند. زیرا اکثر معلمین مسلکی نمی باشند. صرف به خاطر امرار معیشت معلمی را قبول کرده اند. عده یی به اصطلاح روز خود را گم می کنند و بعدا می روند به جای دیگر و یا مکاتب خصوصی درس میدهند تا از پول معاش آن زنده گی را پیش ببرند . یک معلم نمی تواند صرف در دو ساعت تعلیمی به 30 یا 35 نفر شاگرد دریک صنف  برسد صرف از روی کتاب های درسی که آنهم در خارج از کشورچاپ شده و پر از اغلاط می باشد ، برای شاگردان بلند بلند بخواند و از روی آن برای شاگردان کار خانه گی بدهد اما فردای آن وقت آنرا ندارد که کار خانه گی شاگردان را مرور نماید.
با روی کار آمدن بازار آزاد  تعداد زیادی مکاتب خصوص در شهر کابل دیده می شود . دراین مکاتب معلمین متقاعد جذب شده و بعضی از معلمین برحال نیز به تدریس می پردازند. هرمکتب سیستم و کتب درسی جداگانۀ دارد.  معلم نمی شود که وزارت معارف افغانستان کدام سیستم درسی آنها را تایید کرده است .
 مکاتب خصوصی هم برای استفاده مادی از یکطرف از شاگردان  پول گزافی اخذ می دارند؛و از جانب دیگر، برای معلمین خویش  حق الزحمه نمی پردازند. به طورمثال،  یک مکتب خصوصی در منطقۀ خیرخانه شهر کابل بنام «  مکتب اعتماد نمبر 2 » وجود دارد. این مکتب توسط یک جوان بی سواد اداره می شود هرمعلم که برای تدریس مراجعه می کند، درموقع قرارداد برای معلم جدید گفته می شود که معاش ماۀ اول را برای تضمین نزد خویش نگاه می داریم. معاش ماۀ دوم را در اخیر ماه برایت تادیه می نماییم  .
در ماه اول بین معلم و اداره هیچ کدام مشکلی وجود ندارد. در آغاز ماۀ دوم بهانه گیری ها آهسته آهسته آغاز می گردد.  در اخیر ماۀ دوم معلم بیچاره را بدون دریافت پول برطرف می کند . هیچ مرجع قانونی وجود ندارد که از حق معلمین دفاع نماید ومعلم نا گزیر پشت کله اش را خاریده به خانه بر می گردد.
با بررسی مختصری  که از وضع معارفدر کابل داشتیم، می توانیم این نتیجه را بگیریم که بنای تعلیم و تربیه  درافغانستان دستخوش ناملایمات واستفاده جویی قرار گرفته است .قرار معلوم که وضع معارف درولایات بسیار بدتر است.
بی امنیتی، تهدید مکرر تروریست ها،بیروکراسی، تیزاب پاشی ها، مسموم نمودن شاگردان، تهدید های اند که آموزش در معارف را به شدت زیان میرساند.
وای به حال مردم افغانستان که در چنین شرایطی حیات به سرمی برند. نه راهی برای فرار دارند  ونه جای برای بود وباش وامنیت  زنده گی .  پس دراین حالت نابه سامان،آیندۀ کودکان ما که سازندگان افغانستان آینده را تشکیل می دهند، چه خواهد شد .


عزیزه مهر اختر
                            
                                  4
اندکی در بارۀ مریضان وشفاخانه ها
درسه قسمت پیشین، گزارش هایی را درباره اوضاع نا به سامان افغانستان، به خصوص از شهر کابل به نشر سپردم. گفتم که جنگ های متواتر خودی وتحمیلی وازهمه مهمتر جنگ های قدرت میان تنظیم های جهادی سابق؛ وباران راکت های کور حکمتیاری درشهر زیبای کابل، برعلاوۀ بار آوردن ویرانی های زیاد، بیشتراز چهل وپنج هزار ازشهروندان جام شهادت نوشیدند. تعداد معیوبین و زخمی ها آن قدر زیاد است که تا کنون کدام احصاحیۀ دقیق وجود نداردو نمی توان به آسانی آنرا برشمرد . درپهلوی آن همه تأسیسات دولتی وخصوصی  ازبین رفت ویا  این که چنان تخریب شد که ایجا ب دوباره سازی و یا ترمیم را داشته  ودارد.

درجملۀ تاسیسات دولتی که دراثر جنگ ها کاملا ازبین رفت، یکی هم سیستم  طب وقایوی ومعالجه وی در شهر کابل می باشد . زیرا تمام شفاخانه ها وموسسات صحی که درکابل وجود داشت تخریب گردید وسامان آلات ولوازم تخنیکی به شمول سامان آلات لابراتورها ، اکسیریز، اتاق عملیات وحتی چپرکت های مریضان را هم به غارت بردند و درکشورهای همسایه به نرخ کاۀ ماش به فروش رسانیدند.
متخصصین ، دوکتوران ونرس ها وپرسونل صحی ناگزیر به ترک خانه وکاشانه گردیدند. ویا این کهدوکتوران به شکل انفرادی درمعاینه خانه های شان کارکردند ودیگر پرسونل جهت امرار معشیت،  مشغولیتی دیگری برای خویش سراغ نمودند.
 بعدازسقوط رژیم طالبی و با برقراری حکومت مؤقت یا عبوری وبعدا به اصطلاح انتخابی که بیشتر از یازده سال ازعمرآن می گذرد، هنوز هم آثار ویرانی های جنگ درشهر کابل به چشم می خورد وسیستم های اداری ، آبرسانی ، زراعت تعلیم وتربیه ، صحی یا بهداشتی به شکل کاملا عادی بر نگشته است .
گرچه در طول این سال ها تعدادی ازبیمارستان ها به یاری کشورهای خارجی تا اندازۀ ترمیم وبازسازی شده وسامان آلات تخنیکی هم موجودمی باشد اما نظر به ازدیاد نفوس درشهر کابل امکانات پذیریش مراجعین و تمامی بیماران  را ندارند.
با باز شدن سیستم بازار آزاد در افغانستان ، تعداد کثیری بیمارستان های خصوصی  ازطرف سرمایه داران  ویاکشور های خارجی درشهرکابل به فعالیت آغاز نموده اند که درمقابل  فیس گزاف بیماران تحت تداوی قرار می گیرند.
درسفر اخیری که به کابل داشتم، از یکی دو بیمارستان دولتی و چند بیمارستان های خصوصی دیدن کردم.  دلیل آن مریضی یکی ازاقارب بود. آن خانم بی چاره ازچار، پنچ سال است که ازیک بیماری رنج می برد. درآغاز دانه یی درقسمت سینه اش پیدا شده بود ودریکی ازبیمارستان های دولتی عملیات نموده وپارچۀ از آنرا به لابراتوار ارسال داشته ونتیجه اش یک دانۀ عادی بوده وسر طانی نبود. دوکتوران معالج برای مریض اطمینان دادند که مریضی خطرناکی نمی باشد . بعدا این دانه آهسته آهسته  بزرگتر شده رفت وداکتر معالج هم با دادن ادویه وبه خصوص انتبیوتیک می پرداخت . بعداز چارسال دوکتور معالج ازعلاج آن عاجز آمد واظهار داشت که باید دریکی ازکشور های خارج مانند هند به تداوی اش اقدام گردد.
خانوادۀ مریض وی را نزد  یک تن ازمتخصصین بخش جراحی درکابل بردند . وی بعدازمعاینات لازم گفت: این بیماری ایجاب عملیات بعدی را می کند  واین عملیات باید دریکی از بیمارستان های خصوصی صورت بگیرد، زیرا بیمارستان دولتی این امکانات را ندارند .
هر بیمارستان  خصوصی درکابل شرایط جداگانۀ دارد وفیس متفاوت برای عملیات . جالبتر اینکه منسوبین یکی از بیمارستان ها اظهار داشت که ما درمقابل فیس معین این عملیات را انجام می دهیم شما  یک روزقبل ازعملیات مریض تان داخل بستر شود زمانی که مریض شما داخل بستر شد ما سامان آلات  عملیات را از شفاخانه چارصد بستر قرض می کنیم وبعدا عملیات را انجام می د هیم. یعنی که شفاخانه وجود ظاهری دارد ولی ازسامان آلات تخنیکی درآن خبری نیست . مریض بیچاره هرشب باید پول گزافی درمقابل بستر نیز بپردازد .

بالاخر فامیل به این نتیجه رسیدکه باید عملیات دریکی ازبیمارستان های خصوصی بنام «  Kaisha   » صورت بگیرد بیمارستان  صورت حساب برای مریضدار ارائه  کرد که درآن حق الزحمۀ عملیات مبلغ سی هزار افغانی ، فیس اتاق وچپرکت شبانه  دوهزار افغانی ، البته بدون غذا ، چای وآب نوشیدنی ، معاینات خون ، قلب،  و   وحتی پانسمان هرکدام حق الزحمه جداگانه نوشته شده بود .  آنچه که برای پانسمان بعد ازعملیات ضرورت است یا ادویه ضد افونی ویا انتی بیوتیک باید مریضدار آن را از ادویه فروشی خود بیمارستان که درمنزل تحتانی واقع است خریداری نماید. اگر ادویه مورد نظر دردواخانه شفاخانه موجود نبود بنا مریضدار از چهاراهی سرسبزی تا حصه  سوم خیرخانه منزل تحتان هوتل پروان رفته از ادویه فروشی که بیمارستان معرفی می کند ادویه را خریداری کند . اگرنسخه به ادویه فروشی دیگری برده شود، موجود نیست واگر موجود باشد سوال اول ادویه فروش این است که آیا ادویه اصلی را می خواهد یا تقلبی را. همه می دانند که ادویه تقلبی بی کیفیت می باشدواضح است که ارزان تر است .
دربیمارستانی که از آن نام بردم، یک داکتر هندی ، یک داکتر جراح بنام داکتر عبدالله ویک داکتر داخله که اسم اش را فرموش کردم کارمی کنند. درمنزل چار وپنج اتاق های لابراتوار، اکسیریز وغیره می باشد ومریضدار درمقابل اجرای هرلابراتوار، باید درکسه بیمارستان پول بپردازد.
روز بعـد عملیات صورت  گرفت و داکتر پارچه یی از دانه را بازهم به  یکی از لابراتوار ها درکارته  پروان ارسال کرد. لابراتوار  بعداز یک هفته  نتیجه را مثبت نشان داده ونوشت که این یک دانه سر طانی می باشد . داکترمعالج نظربه نتیجه لابراتوار بایدعمل شیموتراپی را انجام  می داد. چون درافغانستان این امکانات وجود ندارد بنا  تطبیق ادویه ضد سرطان  را به میتود کهنه ازطریق پیچکاری انجام دادند.
بیمارستان هدایت داد که برای تطبیق هربار ادویه ضد سرطانی باید یک شب درشفاخانه بماند . کرایه بستر درهرشب دوهزار افغانی وصرف برای تطبیق ادویه باید بیمار سه هزار افغانی دیگر نیز بپردازد . قبل ازهربار تطبیق  ادویه دوکتور معالج معاینات خون ، ادرار، گراف قلب ،عکس شش وغیره  می نویسد و بیمار بیچاره بازهم حق الزحمه همه را تادیه نماید. یعنی هرباری که مریض جهت تطبیق ادویه سرطانی می رود باید درحدود ده الی پانزده هزار افغانی مصر ف نماید . خلاصه مصر ف یک بارعملیات وتطبیق شش بار ادویه ضد سرطانی برای مریض  بیشتر ازیکصدو پنجاه هزار افغانی تمام شد  که مقدارگزافی می باشد.
دراتاقی که مریض ما بستری بود دوخانم دیگر نیز بودند که هردو سنگ گرده داشتند یکی ازآنها از ولایت بغلان و دیگر از ولایت غزنی بود یعنی هردو مسافر بودند وجای بودوباش نداشتند وازجانب دیگر باید شب دوهزار افغانی پول بستر را می پرداختند داکتر معالج تصمیم گرفت که هردو مریض رابه وسیلۀ داخل کردن سُند، سنگ گرده راخرد نموده بعدا توسط دوا ازبین ببرند.   برای پایواز بیماران نسخه نوشته وسُند راباید از ادویه فروشی تهیه نمایند هردو پای واز شهرکابل را بلد نبودند وازطر ف دیگر نمی فهمیدند  که اندازه سند چقدرباشد آنها تمام خیرخانه را پالیدند وسند مورد نظر بیمارستان رانیافتند ناگذیر بیمار شان باید یکی دوشب دیگر را نیز منتظر دربیمارستان سپری نمودند
و پول بستر رانیز پرداختند .
در بارۀ نتیجۀ لابراتوار باید گفت، که درشرایط فعلی درافغانستان گمان نمی رود که تشخیص به صورت اساسی صورت بگیرد زیرا زمانی که در کابل بودم با لابراتواری که نتیجه مریض را سرطان تشخیص کرده بود، رفته وخواهش کردم تا سلایتی را که تهیه کرده اند برای من بدهند که به آلمان ارسال نموده ونظریکی از لابراتوارها را درآلمان نیز بگیرم. ولی لابراتوار حاضر نشد سلایت را دراختیارمن بگذارد این بدین معنی است که لابراتوار بر نتیجه که داده اطمینان ندارد وهمچنان با یکی از دوکتوران سابقه دارکه فعلا متقاعد شده وکار ندارد مشوره نمودم. ایشان حدس مرا تایید کرده گفت که درافغانستان امکانات تشخیص درست مشکل است .           
مردم  درشهر کابل با چنین مشکلات روبرو هستند  هیچ مرجع ومقامی نیست که ازکار و مشکلات مریضان پرسان نماید و وزارت صحت، هیچ گونه  لایحۀ برای  بیمارستان های خصوصی ترتیب نکرده است وبیمارستان هرقدرپول که دل شان خواست از بیماران اخذ می نمایند واگر تداوی هم نتیجه نداد، به بسیار خون سردی می گویند مریض تانرا به یکی از کشورها دیگر مانند هند ببرید .
فکر میکنم که وضع هزاران معتاد، معلول،و افراد مبتلا به ایدز به شکلی است که هیچ چاره اندیشی ندارند . همینطور از وضع بسیار متأثر کنندۀ مریضان در اطراف شنیدم. معلوم نیست که این وضع تا کی دوام میکند.


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen