دکتور فارغی ،دوهفته نامۀ افق. استرالیا
آیاافغانستان به طرف
ثبات و فردای روشن روان است؟
با نزدیک شدن تاریخ تعیین شدۀ انتخابات در
بهار سال آینده؛ و همزمان با آن خروج قوت های خارجی، فضای سیاسی کشور یکبار دیگر
در حرکت و هیجان در آمده است. رسانه های حزبی، رادیو ها، تلویزیون ها بیشتر از
اخبار کاندید ها و ائتلاف های احزاب و گروه ها مطالب به نشر میرسانند و گمان زنی
هایی مبنی بر نفوذ و تفوق این و یا آن گروه در انتخابات دارند.
در چنین
فضایی، کمتر مطالبی از طرح ها و برنامه های کاری این گروپ ها که یکبار دیگر به
اهمیت شان افزوده شده است ارائه می شود. طالب ها نیز حملات شانرا بالای مراکز ملکی و
اهداف نظامی افزایش داده و جنایات جدید را مرتکب می شوند.
چنین به نظر میرسد که این
گروه های به ظاهر سیاسی در یافته اند که داشتن برنامۀ کاری بــُرد اساسی در سرنوشت
شان به سوی قدرت سیاسی کشور ندارد، زیرا در کشور ما احزاب و گروه ها نه بخاطر
برنامه هایشان ،بلکه به رویت تعداد افراد جنگی و ارتباط شان با اقلیت ها و یا هم
اکثریت های قومی مورد توجه قدرت های بیرون مرزی که از مخمسۀ چندین سالۀ جنگ
افغانستان سرگیچه شده اند، قرار میگیرد. و شاید از همین ملحوظ است که یکی بعد
دیگری در غنای این ارقام دهی ها می کوشند و ائتلاف ها و اتحاد های مبنی برقومیت و
یا زبان و .... تشکیل میدهند .
داشتن برنامۀ کاری سیاسی و
اجتماعی برای احزاب سیاسی در جوامعی مطرح است که در ترکیب آنها افراد و شهروندان
ملکی شامل اند و آنها برنامه های شانرا بنابر ضروریات و نیاز های جوامع که بر
ایشان خدمات مورد نظر باید عرضه گردد، قبلاً طرح مینمایند و از طریق رسانه ها به
نشر میرسانند و در صورت لزوم به مباحثه و تفسیر برنامه هایشان میپردازند. مردم
بدون کدام فشار و نفوذ مستقیم و یا غیر مستقیم این گروه ها و بدور از گرایش ها و
انگیزه های قومی و زبانی به پای صندوق های رأی میروند و رأی شانرا به آنها
میریزند، سپس نتایج رأی دهی معلوم میگردد.
شاید برخی در مورد آنچه در بالا
بیان شد، با زهرخند سرجنبانده و بگویند " این افغانستان است کجایش به دیگر
کشورها شباهت دارد که این مسایلش شباهت داشته باشد؟ !
آری هموطن عزیز! این افغانستان
است، ولی این بیشتر از یک دهه است که گوشه، گوشۀ وطن من و تو در زیر پا های 200
هزار سرباز، منصب دار و استخباراتی از کشور هایی که نظام و سیستم های کارآمد سیاسی
و اجتماعی در آنها پابرجاست، زیرو زبر میگردد واکثرافراد گرسنه و برهنۀ کشور ما از
شمال تا جنوب و از شرق تا غرب یکبار نه بلکه بار بار از نشان انگشت شان گرفته تا
رنگ حدقۀ چشمان شان و حتی نوع ..... شان در لابراتوار های استخبارات این کشور ها
مطالعه گردیده است، از منابع سر زمینی و زیر زمینی، خصوصیات آب و خاک وغیره که
نپرس؛ آنعده افغان هاییکه امروز در زد و بند های سیاسی درگیر اند نیز دیگر آن
افغان های 15 سال پیش نیستند، زبان های خارجی را مثل زبان مادری تکلم میکنند و
شاید هر کدام از ده ها بار بیشتر به کشور های مطبوعه چون امریکا، استرالیا و
اروپای غربی سفر نموده باشند، دوبی، دهلی جدید و چین که مثل خانه و پس خانه
برایشان بوده است و چه بسی از این سیاستمداران که فامیل هایشانرا در خارج از کشور
به غرض تحصیل اولاد هایشان که واقعاً مستحق تحصیل بهتر هستند و گویا شرایط تحصیلی
در افغانستان آیندۀ شان را ضمانت نمی کند، فرستاده اند و خود مصروف خدمت به مردم
بیچاره و گرسنۀ شان گردیده اند!!!
از آن مقدار
پولی که در بیش از یک دهه در این کشور فقیر و گرسنه سرازیر گردیده است، شاید می شد
دو بار آلمان بعد از جنگ جهانی دوم را آباد کرد، زیرا به اساس آمار و ارقام رسمی
موجود، امریکا در تمویل پلان مارشال در آلمان بیشترین پول را که 47 بلیون دالر
میشد، پرداخت نمود در حالیکه به اساس ارقام وزارت خارجه امریکا تا سه سال قبل حجم
کمک های امریکا به افغانستان به 93 بلیون دالر میرسید. تعداد قراردادی های خارجی
که برای ناتو و عساکر امریکایی خدمات از قبیل سلمانی، حمامی و سقاوی گرفته تا خدمات
اکمالاتی ارتش و دپلومات ها را انجام میدهند به 53 هزار قرار دادی میرسد. از روی
این ارقام می شود میزان درگیری سکتور های مختلفه غربی در افغانستان را قیاس کرد.
با نظر داشت این
همه واقعیت ها آیا می شود باور کرد که هنوز این جامعه کمترین تغییری در طرز تفکر
سیاسی، اجتماعی اش نسبت به 15 سال قبل یعنی مادامی که این قوت ها به کشور حمله ور
شدند، نکرده است و هنوز تشویش آن متصور است که اگر این مهمانان آشنا تر از صاحب
خانه به خصوصیت های ما، اگر دوباره برگردند، باز هم آدم، آدم را خواهد خورد البته
اینبار با دریشی های لندنی و نکتایی ها همدیگر را خواهند درید و حمام خون جاری
خواهد شد.
پس مشکل در کجاست؟ آنها
که برای مهار کردن عوامل ترور و از بین بردن دهشت افگنان آمده بودند و حالا دارند
دوباره میروند چه دستاوردی و ارمغانی برای توده های گرسنه، معیوبین فزیکی و روانی از
این جنگ فرساینده و ملیون ها یتیم و بیوه وطن من بجا خواهند گذاشت؟ آیا آنها هیچ
تعهد اخلاقی و انسانی در قبال این همه ویرانی و تباهی فزیکی و انسانی در فقیر ترین
کشور جهان دارند؟
آیا آنها در این بیشتر از
یک دهه با کیها همکار و دستیار بودند با همین آدم خوار ها؟ پس کیها را از بین
بردند؟ تروریست ها و یا مردم محلات و روستایی ها را؟
عوامل جنگ و عمال
وحشت و ترور که بیشتر از هر وقت دیگر تشنه به خون و مال مردم، منتظر فرصت ها دندان
بهم می سایند، زیرا ساخت های اقتصادی و اجتماعی کشور همچنان از هم پاشیده اند،
نظام سیاسی کشور دستخوش برتری جویی های قومی و زبانی است، شایسته سالاری، مردم
سالاری و جوابگویی در مقابل حقوق و قوانین بشری که معیار و محک نظام دیموکراتیک از
نوع غرب است چرا اثر و نمونۀ آن در طی بیشتر از یک دهه با انتظاراتیکه وجود داشت
به چشم نمی خورد؟
در چنین اوضاع و
احوال امضای قرارداد ستراتیژیک با یک چنین ادارۀ سیاسی، چه چیزی را ثابت میکند،
ادامه چنین وضعیت ملال آور و تخطی از حقوق انسانی و یا تأمین منافع ستراتیژیک
امریکا در منطقه؟ آیا این قرارداد تأثیری بر اوضاع نا به سامان سیاسی و اجتماعی
این کشور جنگ زده و بخون نشسته خواهد داشت؟ آیا می شود یک دهه دیگر منتظر بهتر شدن
اوضاع و حاکمیت قانون و تبدیل نظام اجتماعی شد؟
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen