Montag, 7. Oktober 2013

لست گمشدگان




استاد محمد نسیم اسیر



لست گمشدگان ! 

انتشارتکان دهندهء اسمای پنجهزارانسان که دردوران زعامت غیرانسانی خلق وپرچم ، قربانی هوا وهوس نوبدولت رسیدگان وطنفروش گردیده اند ، مو براندام راست می سازد . این پنج هزارانسان، اکثرا استادان ، دانشمندان ، محصلین ، کارمندان ، سرمایه های معنوی مملکت ویا پدران نان آورو فرزندان جوان خانواده هایی بوده اند که چشم امید همه ، به بازوهای توانای شان دوخته بود. ما خود درجریان روزونیمه شب ها شاهد فجایع دستگاه حاکم ، بنام تلاشی وکنترول منازل ، ازگماشتگان اگسا ویا خاد بودیم ومی دیدیم ودرهمسایگی خود می شنیدیم که تعدادی ازاعضای جوان وپیرخانواده هارا دربرابرشوروفغان وضجه وناله دیگراعضا با خود می بردند ودیگرسراغی ازانها بدست نمی آمد. هیچ خانواده درهیچ قومی ازاقوام شریف درسراسرافغانستان سراغ نمی شود که گمشده ای ازان دوران وداغی ازان گرگان وحشی ، بردل نداشته باشد. مشاهده گورهای دستجمعی حاصل زعامت خلق وپرچم که متاسفانه به ادامه آن فجایع یخن دریدن های تنظیمی نیزتعداد کثیری ازشهریان بی گناه کابل عزیزرا سربه نیست گردانیده اند درخورتوجه خود ما وجوامع بین المللی می باشد. شعری دارم که چند سال قبل بهمین مناسبت سروده شده است واینک با تجدید نظروتزیید ابیاتی چند ، به داغـدیده  های این فاجعه پیشکش می شود:
امشب دل افســــرده را درسینه گـــــــــریان یافتم
درنــغــمــه هــــای خـفـتـه اش ، سوزنمایان یافتم
آن دل کـــــه آزارش نبود ، کاری بهرکارش نبود
جـــــزعشق سرشارش نبود ، اکنون پریشان یافتم
پـــــــرســـــید مش ازدرد او، ازآه گــرم وسرد او
دررنــگ وروی زرد او درد فــــــــــراوان یافتم
گفتا کــــه این درد ومحن ، دردعظیم است وکهن
درد شهیدان وطــــــن ، کـــــزجــــوردوران یافتم
جمعیت پست وخــــزف ، بهــرغلامی بسته صف
بــفـــــروخــتـه نــام وشرف ، جویان وپویان یافتم
میسوخت دل زاری کنان ، میگفت با اشک روان
کـــــان خطـــــــهء جنت نشان یکباره ویران یافتم
آنجــــا کـــه باغ وراغ بود ، چشم وچراغ باغ بود
درسینهء گـــل داغ بـــــود ، خاموش وویران یافتم
درروســـتـای روشـــنــان ، رفـــتـم سراغ دوستان
نــــــی دوستان ، نی بوستان ، نی آن گلستان یافتم
رفــــتــم بــهــــرســـودرطلب ، با عالم عجزوادب
نــــی آن شبستان طـــــــرب ، نی آن دبستان یافتم
هــــرســـوبه شوروسوزوآه ، پیمودم ازاندیشه راه
هـــــرجـــا کــــه بگشودم نگاه ، گورشهیدان یافتم
بینی بــه هرسوکشته ها ، ازکشته ها صد پشته ها
درکشته هـــــــــا ، پــــــا وســــرِپیروجوانان یافتم
درجست وجـــــوی سالکان ، درعاشقان وعارفان
چـــــون آب برهرسوروان ، نی این ونی آن یافتم
درلانـــــــهء آزادگـــــان ، ازفــــتـنــهء همسایگان
نقش قــــــدوم بــــردگـــــان ، زنجیروزندان یافتم
جمعیت نــــوکـــرصفت ، پست وذلیل ازهرجهت
دارد مــقـــام ومنزلت ، بــــــا شوکت وشان یافتم
بــــزم ســتـم انـــــدود را ، جــزم زیان وسود را
اجــــــرام پشــم آلـــود را ، هرسوبه جولان یافتم
آنانکه درکشور« اسیر»بد خصلتند وبد ضمیر
پستند ومنفوروحقیر، هـــمــدست شیطان یافتم
29 می1997م
بن المان


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen