Freitag, 27. Juni 2014

چند نوشته ی اجتماعی - سیاسی و چند شعر



میرحسین مهدوی  Mir Hussain Mahdavi

          دزد رای مردم جایزه گرفت  

Foto: ‎دزد رای مردم جایزه گرفت
--------------------------
یکی از زیباترین قطعه های گلستان سعدی حکایت سردی زمین، یخ زدن سنگ ها و باز بودن سگ هاست. سعدی می گوید: 
... مسکین برهنه به سرما همی رفت . سگان در قفای وی افتادند . خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند . زمین یخ بسته بود . عاجز شد ، گفت این چه بد فعل مردمند ! سگ را گشاده اند و سنگ را بسته!......
با خواندن این حکایت خیال می کنی که سعدی قطعه ی شاعرانه ای ساخته است تا گلستانش را پر کرده باشد اما واقعیت اینست که در کشور ما هر روزه از این گونه رخداد ها اتفاف می افتد..چنین است که کوشش ما برای آباد کردن وطن تا کنون ره به جایی نبرده است.
افغانستان کشوری  است که دزدان را به جای زندان جایزه می دهند و دزدی را ارج می نهند. دزدان به میزانی که دزدی شان زیادتر باشد ، جایزه ی بزرگتر و شهرت بیشتری کسب می کنند.
در یکی از تازه ترین حوادثی از این دست،  ضیاالحق امرخیل به خاطر دستبرد زدن به رای مردم و  سرقت دموکراسی جایزه گرفت. امرخیل به خاطر تلاش بی وقفه اش برای تخریب جامعه ی مردم سالار و استعداد فوق العاده اش برای خراب کردن اعتماد مردم مورد ستایش قرار گرفت.
می گویید این وطن دوباره وطن خواهد شد؟‎
                                                   

یکی از زیباترین قطعه های گلستان سعدی حکایت سردی زمین، یخ زدن سنگ ها و باز بودن سگ هاست. سعدی می گوید:        
... مسکین برهنه به سرما همی رفت . سگان در قفای وی افتادند . خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند . زمین یخ بسته بود . عاجز شد ، گفت این چه بد فعل مردمند ! سگ را گشاده اند و سنگ را بسته...
با خواندن این حکایت خیال می کنی که سعدی قطعه ی شاعرانه ای ساخته است تا گلستانش را پر کرده باشد اما واقعیت اینست که در کشور ما هر روزه از این گونه رخداد ها اتفاف می افتد..چنین است که کوشش ما برای آباد کردن وطن تا کنون ره به جایی نبرده است.     
افغانستان کشوری است که دزدان را به جای زندان جایزه می دهند و دزدی را ارج می نهند. دزدان به میزانی که دزدی شان زیادتر باشد ، جایزه ی بزرگتر و شهرت بیشتری کسب می کنند.
در یکی از تازه ترین حوادثی از این دست، ضیاالحق امرخیل به خاطر دستبرد زدن به رای مردم و سرقت دموکراسی جایزه گرفت. امرخیل به خاطر تلاش بی وقفه اش برای تخریب جامعه ی مردم سالار و استعداد فوق العاده اش برای خراب کردن اعتماد مردم مورد ستایش قرار گرفت.  
می گویید این وطن دوباره وطن خواهد شد؟


نصیرمهرین  
یک نمونه ی دیگر از دروغگویی و 

عوامفریبی     Foto: ‎یک نمونه ی دیگر از دروغگویی و عوامفریبی 
...........................................................................

پیرامون دوره ی حکومت شاهی امان الله خان، گفتار ها ونوشتار های بسیار ارائه شده است. تعدادی از دریچه ی دیدگاه  های مختلف به سوی برنامه ها و فعالیت های آن دوره دیده اند. برخی نفی مطلق را به کاربسته ویک تعداد به یاد خوبی های زمانه ی حکومتداری او از جهان رفته اند. آنانی که " امانیست " یاد شده اند. اما ، از نظر واقع نگری، شایسته آن است که مستند صحبت شود. چه در زمینه ی نشان دادن دستاوردها وچه در زمینه ی اشتباهات او. برخورد مسئولانه، چنین موقفی را مطالبه می کند. ولی وقتی چنین احساس مسؤولیت در میان نباشد، به ویژه وقتی از موضع پس روی وتمدن ستیزی به او پرداخته شود، ومخاطبان نیز مردمان مظلوم و نا آگاه یا توده ی عوام از هرجای بی خبر باشند؛ تبر تیزعوام فریب با دسته ی محکم بر تن حقیقت می زند. 
از حکمتیار را انتخاب نموده ایم .
بخشی ازسخن رانی های جناب گلب الدین حکمتیار پیرامون تاریخ افغانستان است. در جایی چنین می گوید :
"  . . . امان الله از اروپا برگشت از تمدن اروپائی متأثر وآن را با همان طبیعت شهزاد گی خود که داشت هماهنگ وسازگار یافت . . . برای زنان  افغان، مینی ژوپ وعریانی تحفه داشت . . . "(1) 

لطفاً دروغگویی وعوامفریبی او را در تبلیغات بقیه  هم اندیشان او نیز بجوئید. 
موضع سیاسی آرمانی یی  که حکمتیار از آن حرکت می کند؛ و مطالباتی را که عمریست می خواهد در افغانستان عملی شود ، این است : 
" هدف همه ی ملت ما حکومت اسلامی است. حتی به حکومت مختلط نیز راضی نیستند وبه حکومت ائتلافی هم قانع نمی شوند. می گویند : حکومت صـــــــــــــــــد در صـــــــــــــــــد اسلامی، تحت قیادت یک چهره ی مطمئن اسلامی . . ." (2)

ایا در تن آن "ملت"، گوشتی برای خوردن حکمتیار نیز باقی مانده است؟

منبع :
(1) سخنرانی حکمتیار.  فراز های تاریخ شش دهه اخیر. نشریه ی شاهد شمار ه دهم سال 1366 . 
(2) ص 15 منبع بالا.‎  

پیرامون دوره ی حکومت شاهی امان الله خان، گفتار ها ونوشتار های بسیار ارائه شده است. تعدادی از دریچه ی دیدگاه های مختلف به سوی برنامه ها و فعالیت های آن دوره دیده اند. برخی نفی مطلق را به کاربسته ویک تعداد به یاد خوبی های زمانه ی حکومتداری او از جهان رفته اند. آنانی که " امانیست " یاد شده اند. اما ، از نظر واقع نگری، شایسته آن است که مستند صحبت شود. چه در زمینه ی نشان دادن دستاوردها وچه در زمینه ی اشتباهات او. برخورد مسئولانه، چنین موقفی را مطالبه می کند. ولی وقتی چنین احساس مسؤولیت در میان نباشد، به ویژه وقتی از موضع پس روی وتمدن ستیزی به او پرداخته شود، ومخاطبان نیز مردمان مظلوم و نا آگاه یا توده ی عوام از هرجای بی خبر باشند؛ تبر تیزعوام فریب با دسته ی محکم بر تن حقیقت می زند. 
از حکمتیار را انتخاب نموده ایم .         
بخشی ازسخن رانی های جناب گلب الدین حکمتیار پیرامون تاریخ افغانستان است. در جایی چنین می گوید :   
" . . .
امان الله از اروپا برگشت از تمدن اروپائی متأثر وآن را با همان طبیعت شهزاد گی خود که داشت هماهنگ وسازگار یافت . . . برای زنان افغان، مینی ژوپ وعریانی تحفه داشت . . . "(1)    

لطفاً دروغگویی وعوامفریبی او را در تبلیغات بقیه هم اندیشان او نیز بجوئید. 
موضع سیاسی آرمانی یی که حکمتیار از آن حرکت می کند؛ و مطالباتی را که عمریست می خواهد در افغانستان عملی شود ، این است : 
"
هدف همه ی ملت ما حکومت اسلامی است. حتی به حکومت مختلط نیز راضی نیستند وبه حکومت ائتلافی هم قانع نمی شوند. می گویند : حکومت صـــــــــــــــــد در صـــــــــــــــــد اسلامی، تحت قیادت یک چهره ی مطمئن اسلامی . . ." (2)   

ایا در تن آن "ملت"، گوشتی برای خوردن حکمتیار نیز باقی مانده است؟

منبع :
(1)
سخنرانی حکمتیار. فراز های تاریخ شش دهه اخیر. نشریه ی شاهد شمار ه دهم سال 1366       . 
(2)
ص 15 منبع بالا.

لیلا تیموری  
من گم شده در "من" ها 


Foto: ‎من گم شده در "من" ها 

 یکسوی من چون شیشه ها یکسوی من چون سنگها 
 با خود بجنگم هر نفس بیزارم از این جنگها 

 در من نهنگی خفته است و هم پلنگی خفته است
 با این نهنگ و این پلنگ افتاده ام در چنگها 

 باغ و گلستانم گهی ، دشت و بیابانم گهی   
 من چیستم با این همه تضاد ها و رنگها 

گه قاتل جنس خودم گه عاشق جنس خودم 
 گه این منم گه آن منم با این همه فرهنگها 

 از بسکه "من" "من" کرده ام هستی بخود تنگ کرده ام 
 در سایه ی دیوار "من" دورم ز خود فرسنگها 

 لیلی ز من بیچاره شد مجنون زمن آواره شد 
 این عاشق و معشوقه را کشتم ز نام و ننگها

لیلا تیموری‎

یکسوی من چون شیشه ها یکسوی من چون سنگها 
با خود بجنگم هر نفس بیزارم از این جنگها 

در من نهنگی خفته است و هم پلنگی خفته است
با این نهنگ و این پلنگ افتاده ام در چنگها 

باغ و گلستانم گهی ، دشت و بیابانم گهی 
من چیستم با این همه تضاد ها و رنگها 

گه قاتل جنس خودم گه عاشق جنس خودم 
گه این منم گه آن منم با این همه فرهنگها 

از بسکه "من" "من" کرده ام هستی بخود تنگ کرده ام 
در سایه ی دیوار "من" دورم ز خود فرسنگها 

لیلی ز من بیچاره شد مجنون زمن آواره شد 
این عاشق و معشوقه را کشتم ز نام و ننگها

علی شاه احمدی (عباب) 

   Alishah Ahmadi Obab

         ترس

ترسم كه باز گردد ديو شب اشكاره
خون شفق بريزد روى زمين دوباره

ترسم كه باز مردم پاى پياده گيرند
راه مسافرت را بر سنگ سنگ خاره

ترسم كه خواهـرانم،بار دگر نمانند
در خانه هـاى در بند،بى نام بى شماره

گر ديو شب بيايد بار دگر بپايد
ايا شود درين جا بار دگر گذاره؟

گل از چمن برايد،قمرى دگر نپايد
صبر هـمه سرايد،از وحشت دوباره

انگه به چه اميدى گيرم كتاب ،حافظ،
گردم به صبح كاذب،مشغول استخاره

بر هـمزبان،عبابا، شعر روان هـمى خوان
تاكى سخن به ايما،تاكى به استعاره

                                   از چند سال پيش."عباب"

Donnerstag, 26. Juni 2014

تاریکی پراگنی های نورستانی پرتو نادری




پرتو نادری 

          تاریکی پراگنی های نورستانی!

      

یوسف نورستانی رییس کمسیون انتخابات می گوید: او هرگونه اتهام تقلب نسبت به ضیا الحق امرخیل رییس دبیرخانۀ کمسیون انتخابات را از ریشه رد می کند! نمی توان فهمیند که او چگونه بی هیچ تحقیقی به چنین حقیقتی دست یافته است! تازه مگر او یک داگاه  سرگردان صحرایی است که چنین حکمی را صادر کند. او به چنان حقیقت مطلقی دست یافته است که البرت انشتین هم با تیوری نسبیت خود نتوانسته  بود به آن  دست یابد، نام یک چنین اندیشمند بزرگ سدۀ بیست ویکم را باید  بر نخستین برگۀ دایرة المعاف مطلق گریان جهان نوشت تا افغانستان در میدان  دانش و اندیشه  نامی و نشانی داشته باشد! نورستانی در حالی به چنین کشف بزرگ دست یافته است که بر بنیاد گزارش‌ها و گفتۀ پولیس، امرخیل در روز انتخابات، بیست وچهارم جوزا، می خواسته است تا دو موتر پر از مواد حساس انتخاباتی را  به ارادۀ خود به جای نا معلومی انتقال دهد. ظاهراً به سروبی؛ اما چرا بدون آگاهی و هم آهنگی با پولیس، ما چیزی نمی دانیم!
پرسش این جاست که او چرا دست وآستین بر زده بود تا وارد چنین  معرکه یی شود و چنان تهمتنی همه پروسۀ انتخابات را به آوردگاه فرا خواند! او چه اندیشه یی داشته است ؟ ما چیزی نمی دانیم ؛ اما از قراین بر می آید که او هدفی را دنبال می کرده که شاید این هدف چیزی جدا از پروسۀ انتخابات بوده باشد. او گذشته از این که هیچ گاهی  چیزی برای ما نخواهد نخواهد گفت؛ بلکه می خواهد برف بام خود را بر بام دیگران بیندازد!
او ادعا دارد که برای حرکت دادن موترهای مواد انتخاباتی به بیرون دروازۀ کمسیون انتخابات بر آمده بود که با پولیس در گیر شد، در حالی که رییس کمسیون انتخابات در یگ گفتگوی رسانه ای بیان داشته است که امر خیل آن گاه که پولیس با کارمندان کمسیون درگیر شد، او به بیرون دروازۀ کمسیون بر آمد تا مشغله را خاموش سازد؛ در همین حال پولیس ادعا دارد که آن ها این موتر ها را در پل چرخی متوقف ساختند! یعنی موترها تا آن جا بدون همراهی پولیس منزل زده بودند.
وقتی داوری نورستانی را در این پیوند از رسانه ها شنیدم  با خود گفتم چه داور دادگری که می اندیشد با گفتن این که من این مساله را ازریشه رد می کنم، واقعیت از میانه بر می خیزد، در حالی که واقیعت چیزی است جدا از پندارها و داوری های ذهنی گرایانۀ ما.  وقتی کسی چشمان خود را می بندد، این امر به مفهوم نابودی اشیا و پدیده هایی نیست که در پیرامون او قرار دارند؛ بلکه  به گفتۀ مردم  این امر خود را به کوچۀ حسن چپ زدن است.
 پولیس ادعا دارد که مانع  یک عمل غیر قانونی امرخیل شده است، پولیس کشف جرم و جلو گیری از جرم را  بر بنیاد قانون وظیفۀ خود می داند.  ظاهراً پولیس بنا بر گفتۀ خویش از یک عمل جرمی جلو گیری کرده است، چون در آن صورت، روشن نبود که  این مواد حساس انتخاباتابی به چه هدفی و به کجا انتقال می یافت! هر اقدام  به یک عمل غیر قانونی خود جرم است. آن کسی که تفنگ بر می دارد تا کسی را بکشد و اگر هم آتش نکند بازهم به اتهام اقدام به قتل مجرم پنداشته می شود. پرسش این جاست که آیا انتقال مواد انتخاباتی از وظایف اصلی امرخیل است؟ یا از وظایف رده های دیگر کمسیون! تخریب هر پروسۀ ملی و اهانت به آرای مردم به وسیلۀ هر کسی که صورت گیرد، خود یک خیانت ملی به شمار می آید. اگر امرخیل نتواند با ارئۀ دلایل مستند از اقدام خود دفاع نکند، بدون تردید این امر می تواند گونه یی از تقلب سازمان داده شده تلقی شود! پولیس این اقدام امر خیل را تقلب در انتخابات می داند و  می گوید که تقلب در انتخابات یک خیانت ملی است.
برای یک لحظه بپذیریم که امرخیل هیچ هدف نامشروعی را دنبال نمی کرد، تنها چگونه گی انتقال مواد انتخاباتی بدون آگاهی و هم آهنگی با پولیس به هدایت یا  به وسیلۀ او می تواند ده ها پرسش را در ذهن مردم بر انگیزد، شک و تردیدی بزرگی را نسبت به بی طرفی کمیسیون انتخابات در ذهن مردم پدید آورد. این امر دموکراسی نوپای افغانستان  را می تواند در نظر مردم بسیار بی اعتبار سازد. از هرنتیجۀ دیگر که بگذریم  چگونه گی انتقال دو موتر پر از مواد انتخاباتی هم اکنون صدمۀ سنگینی به کمسیون کم اعتبار انتخابات وارد کرده است. هرگونه گریز از واقعیت می تواند پروسۀ انتخابات افغانستان را با چالش های بزرگی رو به رو سازد.
 نورستانی در حالی چنین اتمام حجت می کند که ظاهراً یک کمسیون حقیت یاب تعین شده است  تا این مساله را همه جانبه بررسی کند که آقای امرخیل چرا در ساعت  میان دو و سه چاشت می خواسته است تا این همه مواد انتخاباتی را به جایی انتقال دهد! چرا کسی دیگر از کمسیون با او نبوده است؟ در کدام نشست کمیشنران کمسیون فیصله شده بود که امر خیل  تمام وظایف مهم خود در آن روز پر از اضطراب  را کنار  گذارد و در هییت  یک کارمند لوژستیک، بی هیچ هم آهنگی با پولیس به انتقال مواد انتخاباتی بپردازد.
نورستانی با چنین سخنی و با چنین داوری در حقیقت وظیفۀ آن کمسیون حقیقت یاب را تمام شده اعلام کرد که حق چنین داوری را نداشت. اگر در این پیوند پرسشی در میان نمی بود چرا این کمسیون ساخته شد؟ حال که نورستانی با چنین قاطعیتی سخن می گوید در حقیقت آن کمسیون  را خلع سلاح ساخته است، برای آن که آن کمسیون به هر نتیجه یی که برسد، او می تواند آن نتیجه را نیز از ریشه رد کند. هر چند کمسیون ساخته شده کمسیونی است متشکل از نماینده گان دو طرف ماجرا، یعنی کمسیون انتخابات و وزارت داخله. این چهارمین روز است که چگونه گی این ماجرا هم چنان در پشت پردۀ سیاه ابهام قراردارد. ظاهراً شاید به نام کمسیون حقیقت یاب ماجرا را مختومه اعلان کرده اند.  کمسیون انتخابات و حکومت اگر صادقانه می خواستند تا این ماجرا را حقیقت یابی کنند، بهتر آن بود تا کمسیون بی طرف و با صلاحیتی متشکل از نماینده گان نهاد های عدلی ، نماینده گان نهاد های مدنی ، نماینده گان نامزدان انتخاباتی .و کارشناسان ایجاد می شد تا می توانست مساله را بی طرفانه بررسی می کرد و مردم افغانستان را در روشنایی حقیقت قرار می داد. هرقدر که تحقیق در این زمینه به تاخیر انداخته می شود به همان پیمانه اعتماد و باور مردم نسبت به کمسیون انتخابات  فرو می پاشد.  شایدهم  کمسیون نام نهاد حقیقت یاب، با اشارۀ آن ابر قدرتی که در پشت پرده تمام ماجرا ها را مدیریت می کند، به مصلحتی برسد! شاید در نهایت به همان سخن نخست، ییعنی  سوُ تفاهم برسد!   تنها اقای نورستانی با دلتنگی که دارد چنان سخن گوی  کمسیون حقیقت یاب  همه چیز را از ریشه رد می کند، خدا کند که  با چنین ریشه کنی هایی که دارد ، مشروعیت انتخابات را  از ریشه بر نکند!
  این نکته را هم در نظر باید داشت که ظرف بیشتر از ده سال گذشته،  تعین چنین کمسیون هایی، همان  فکاهۀ فرستادن کودک برای نخود سیاه است. ما بسیار شاهد بودیم که چنین کمسیون هایی را رییس جمهور، جهت حقیقت یابی ماجرا تعین  کرد؛ اما هیچ  یک نتوانست یا نخواست پرده از روی حقیقت بردارد و سیاه وسپید ماجرا ها را برای مردم بنمایاند. چنین کمسیون هایی در فرهنگ سیاسی رییس جمهور به مفهوم نقطۀ فرجام بر آخرین جملۀ یک ماجرا است.
کمسیون انتخابات ظاهراً  پنچ هزار و سه صد تن از کارمندان خود را  که در دور نخست انتخابات تقلب کرده بودند از کار بر کنار کرده است، درهمان زمان این سخن همه جا زمزمه می شد که در کمسیون انتخابات و کمسیون شکایت انتخاباتی کسانی وجود دارند که می توانند به اندازۀ رای یک ملت تقلب کنند. کمسیون، نام متقلبان را افشا نمی کند و در مورد متقلبان دفتر مرکزی مهر آهنین بر دهن کوبیده است. وقتی آب ها از سر چشمه گل آلود است، آن گاه در فرو دست نمی توان انتظار آب شفاف را داشت.
در انتخابات دوم  ریاست جمهوری، داود نجفی که رییس  دبیر خانه کمسیون انتخابات بود، بعد از این که بر کرسی وزارت تکیه زد، با گردن افراخته گفته بود : « او کرزی را ریس جمهور ساخته است!» این سخن او به این مفهوم است که کرزی در این سال ها سوار بر توسن یک حکومت غیر مشروع حکم رانده و راه زده است.  تاریخ ظاهراً تکرار می شود، برای آن که اقدام امر خیل در پیوند به انتقال مواد انتخاباتی، بسیار بسیار شک بر انگیز است، نکند که او هم  درهوای رسیدن به مقام وزارت، خواسته است تحفه یی داشته باشد به یکی از نامزددان ریاست جمهوری، تا فردا در معامله های  پشت پرده که دیگر به سکۀ مروج بازار سیاست افغانستان بدل شده است، دستان بازی داشته باشد.
بر بنیاد گزارش ها در دوم انتخابات ریاست جمهوری بیشترین شکایت ها و تقلب های انتخاباتی به کارمندان کمسیون انتخابات بر می گردد. این امر به این مفهوم است که کمسیون انتخابات خود سرقافۀ تخطی ها و تقلب های انتخاباتی بوده است.  نمایندۀ یکی از نهاد های ناظر بر پروسۀ انتخابات به رسانه ها گفته است، هرچند شمار تقلب ها در دور دوم نسبت به دور نخست کم تر است، اما به گفتۀ او  یک رشته از تقلب های دور دوم بسیار خشن بوده است. این واژۀ خشن می رساند که چنین تقلب های غیر دموکراتیک و غیر ملی می تواند در نتیچۀ انتخابات تاثیر منفی بر جای گذارند و سرنوشت انتخابات را تغییر دهد. آنانی که ارادۀ مردم را اهانت می کنند و می خواهند آب چرکین تقلب را در جویبار انتخابات جاری سازند ، باید به این نکته توجه داشته باشند که یک نظام بر خاسته از تقلب انتخاباتی نمی تواند تبلور ارادۀ آگانۀ مردم باشد! افغانستان به یک نظام پاکیزه  و دموکراتیک نیازمن است، مردم به همین هدف رای دادند.  در همین جا می توان گفت که سهم مردم در انتخابات، به مفهوم  مشت ردی بود بر سینه گروه های انتخاری و آن شمار شماز از روشنفکرنمایانی که افغاستان را شایستۀ دموکراسی نمی دانستند و با یاوه بافی هایی خواهان حاکمیت یک نظام سنتی و قبیله ای در افغانستان بودند. از این نقطه نظر مردم افغانستان برندۀ این میدان است.
 کمسیون انتخابات و کمسیون برسی شکایات انتخاباتی  در حقیقت سرنوشت مردم افغانستان را در دست دارند، آن ها تازمانی که  آگاهانه و بی طرفانه پروسۀ انتخابات را راه اندازی نکنند و به پاسداری رای مردم نپردازند ،  خود می توانند به  بزرگترین سدی باشند  در برابر دموکراسی. در پویند به ماجرای امرخیل کمسیون انتخابات مسوُولیت داشت تا حقیقت امر را برای مردم نشان می داد.  در حالی  که با گذشت هر روز پرده های تاریک تر ابهام بر آن انداخته می شود. ظاهراً در این روزها نورستانی و شرکا می خواهند برای  امر خیل دلیل تراشی کنند، که انسان را به یاد دلیل آن ساده مرد می اندازد که همسایه از او بیل خواسته بود، او در پاسخ گفته  بود که ما در بیل خود ماست مایه کرده ایم!  شاید هم زیرکساران روزگار ما می خواهند تا از بیخ رییش مردم افغانستان خر سوار بگذرند.
ریاست جمهوری در زمینه خاموش است. خاموشی رییس جمهور نمی تواند، او را در زمینه سرخ روی سازد. بهتر است رییس جمهور در آخرین روز های حیات سیاسی اش از خط مصلحت اندیشی گامی به سوی واقعیت گذاشته و بی طرفانه  در حل این مشکل مردم افغانتسان را یاری رساند،  تا دست کم  سخنی برای فردای تاریخ داشته باشد!


...........................................................................................................................................................


 پرتو نادری

واژه شناسی مدرن « پاتک» !

روزی از روز‌ها که پای بحث واژگان در میان بود،  دوستی از من پرسید که تو اندرباب واژۀ« پاتک» چه می دانمی؟ درپاسخ گفتم: واژۀ پاتک در ادبیات کشورما، پیشینۀ درازی ندارد؛ با این حال این واژۀ غریب در دهه‌های پسین، بیشتربر زبان حادثه ها جاری بوده است. یک واژۀ ساده نیست که به ساده‌گی بتوان به مفهوم آن پی برد؛ بلکه یک واژۀ مرکب است. مفهومی پیچیده‌یی دارد و اندکی خوف انگیز.
دوست گفت چگونه! گفتم: اگر این واژه  را که تجزیه کنیم به دو بخش تجزیه می شود. نخست،« پا»  و دیگر« تک».  در توضیح بیشتر این واژه در قاموس‌ها آمده است که چون  در راه می روی  و پایت به جای‌گاهی می رسد و ناگهان از آن‌جا صدای« تک» بر می خیزد و تو می دانی که به پاتکی رسیده ای. « تک » در این جای‌گاه مفهوم توقف را می رساند. تو می ایستی! بعد کسی می آید و همه چیزت را تاراج می کند.
شارحان واژه های غریب باربار نوشته اند که:« پاتک‌ها بر دوگونه است، یکی پاتک‌های صحرایی، دیگر پاتک‌های دفتری». در تعریف این دوگونه پاتک همه زبان شناسان باور یگانه دارند که پاتک‌های صحرایی  از خود توغ و بیرقی دارند و آن را می توان در کنار شاهراه‌ها دید؛ اما پاتک‌های دفتری  از خود توغ وبیرقی ندارند و ظاهراً نمی توان آن ها را دید. در پاتک‌های صحرایی شما را با آواز« تک» ایستاد می کنند؛ اما در پاتک‌های دفتری کار با اشارۀ چشم و ابروست. مالکان پاتک‌های صحرایی سیمای دوستانه و مودبانه‌یی ندارد، اما در پاتک‌های دفتری سیما‌ها ظاهراً پاکیزه و دوستانه است؛ ولی در هر دو صورت این جیب‌های شماست که خالی می شوند و این هستی شماست که به تاراج می رود.
تا سخنان من به این جا رسید، آن دوست همه دانش و اندیشه اش را درچین‌های جبین‌اش گرد آورد و خیلی اندیشمندانه گفت: امروزه بحث واژه شناسی وارد عرصۀ مدرنیزم و پست مدرنیزم نیز شده است و آن چه تو می گویی، یک بحث کلاسیک و سنتی است. برای آن که امروزه پست مدرنیزم به  واژۀ پاتک مفهوم  چند بُعدی داده است. گفته‌های دوست من اندکی مبهم ترشد ، او گفت حرکت در پست مدرنیزم، همان حرکت سنتی روی یک خط نیست؛ بلکه حرکتی است هم زمان در چندین خط ! چشمانم  با شگفتی بیرون زده بودند و برعقب مانده‌گی خود در دلم افسوس می خوردم. گفتم این سخن شما را دانش فزیک نمی پذیرد که  یک چیز هم‌زمان بتواند در چندین خط حرکت کند. دوست من خندید و خندید، بلند و بلند. احساس کردم که مسخره ام  می کند، بعد چشم در چشم من دوخت و گفت همین گونه که من بر تو می خندم پست مدرن ادبی و علمی بر ریش همه ادبیات سنتی  و کلاسیک و دانش‌های پیشین می خندد. او گفت در پست مدرن همه چیز ممکن است. یعنی هرچه می خواهی بگو و هرچه می خواهی بکن!  گفتم چگونه؟ گفت: نگاه کن، به همین رییس جمهور خودمان. خوب یا خراب انتخاباتی شد و او از انتخابات بیرون آمد، او هم رییس جمهور است و هم برادر انتحاری‌.  هم در خط برادری با طالب و انتحاری‌ حرکت می کند و هم  سوار بر الاغ دموکراسی به سویی می راند که حتا خودش هم نمی داند  که به کجا می رسد. این سو قول می دهد و آن سو چشمک می زند. انسان  سنتی می تواند یک درون ویک چهره داشته باشد، انسان تک بعدی است؛ اما انسان  پست مدرن می تواند هزاران درون و هزاران چهره داشته باشد. دهانم از شگفتی باز مانده  بود. دیدم که اگر دوستم هم‌چنان به پیش برود من دیگر ذره‌یی از مفهوم سخنانش را نخواهم فهمید، چنان بود که خواستم تاچیزی در پیوند به مفهوم مدرن پاتک گوید. مانند آن بود که از خوابی بییدار باشد، گفت خیلی خوب، خیلی خوب! 
دوستم گفت: پاتک مدرن و پست مدرن، پاتک دموکراسی افغانی است. حالا دیگر کار از اشارۀ چشم و ابرو گذشته است. در دموکراسی افغانی  توسعۀ پاتک‌ها چندین و چندین مرتبه بیشتر از توسعۀ کشت خشخاش و قاچاق اثار باستانی است. پاتک مدرن یعنی پاتک کابل بانک وووو
این پاتک‌ها چند گونه است، مانند پاتک‌های دولتی ، پاتک‌های سیاسی، پاتک های پارلمانی،  پاتک های اتخاباتی و پاتک‌های مدنی. تا می خواست چیز دیگری بگوید که با تعجب گفتم پاتک‌های مدنی ! پاتک های انتخاباتی ،  خشمی در چهره اش رنگ زد، از جای برخاست  فریاد زد.
آن چه می گویم به قدر فهم تست
مردم اندر حسرت فهم درست

در حالی که  دروازۀ اتاق را بازمی کرد، روی به من گشتاند و دهانش چنان ماشینداری به سوی من شلیک کرد: تک تک تک پاتک ، این جا همه اش پاتک است! هر حوزۀ انتخاباتی می تواند خود یک پاتک باشد ، این جا همه چیز می تواند یک پاتک باشد، دموکراسی افغانی هم یک پاتک است،  پنجه اش را کج کرد. گویی پنجه اش روی ماشۀ تفنگ ماشین‌داری حرکت می کرد و یک ریز صدا می زد تک  تک تک، پاتک. نمی دانم چرا حس کردم که این تک تک ها از قلب او بیرون می آید. ترسیده بودم . دوست رفت ، دستم را روی سینه ام گذاشتم دیدم که دل من نیز صدا می زند تک تک تک، پاتک . تک تک تک ، پاتک! تک تک تک  و صدای دوست هم‌چنان تک تک تک در گوشم می پچید که این جا همه اش پاتک است!