Sonntag, 30. Dezember 2012

دختر هندی، قربانی تجاوز جنسی .


دختر هندی قربانی تجاوز جنسی، در سنگاپور درگذشت


خبر / رادیو کوچه/ برگرفته از تارنمای چشم انداز


در نخستین ساعات صبح شنبه،‌ ٢٩ دسامبر به وقت محلی، دختر ٢٣ ساله‌ای که سیزده ‌روز پیش‌تر داخل یک اتوبوس در «دهلی‌نو» مورد تجاوز گروهی قرار گرفته بود، در بیمارستان «مونت الیزابت» سنگاپور درگذشت.
این دانش‌جوی پزشکی سه بار به دلیل جراحات ناشی از تجاوز جنسی یک ساعته، ضرب و شتم و تجاوز با میله‌های فلزی و پرتاب از اتوبوس در حال حرکت، در پایتخت هندوستان مورد عمل جراحی قرار گرفته و روز ٢٧ دسامبر به‌دنبال وخامت حال جسمانی، به سنگاپور اعزام شده بود.
این حادثه موجی از اعتراض‌های مردمی را در پایتخت هند برانگیخت و پلیس مجبور شد برای مقابله با تظاهرکنندگان، از آب پرفشار و گاز اشک‌آور استفاده کند.
«کلوین لوه»، رییس بیمارستان «مونت الیزابت» سنگاپور در بیانیه‌ای، با ابراز اندوه خود و کارکنان بیمارستان را از درگذشت این دختر جوان، گفت که علارغم تلاش تیم پزشکی برای نجات جان بیمار قربانی تجاوز، حال وی از روی جمعه رو به وخامت بیشتری گذاشت و درگذشت. در بیانیه آمده است که به هنگام مرگ، اعضای خانواده و برخی مقامات ارشد هندی، در کنارش بوده‌اند.
بنابر آمار منتشر شده، به طور متوسط در هر ٢٠ دقیقه، یک تن در هند مورد تجاوز قرار می‌گیرد.

برف نو، برف نو نوا آزادی



       

                                  ﻧﻮا آزادی

ﺑﺮف ﻧﻮ! ﺑﺮف ﻧﻮ!
ﺳﻼم، ﺳﻼم
ﺑﻨﺸﯿﻦ ﺧﻮش ﻧﺸﺴﺘﮫ ای
ﺑﺮ ﺑﺎم؛
اﯾﺮان ﮐﮫ ﺑﻮدم اﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺷﺎﻣﻠﻮ را ﻣﯿﺨﻮاﻧﺪم ﺑﺎ ھﺮ ﺑﺎرش ﺑﺮف.  اﯾﻨﺠﺎ ﮐﮫ آﻣﺪم ﯾﺎد ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻌﻀﯽ ﮐﺎرھﺎ را ﺑﺎﯾﺪ ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﻨﯽ وﮔﺮﻧﮫ ﻋﻤﺮت راﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺳﻼم و اﺣﻮاﻟﭙﺮﺳﯽ از ﺑﺮف ﻧﻮ ﺑﮕﺬراﻧﯽاﻣﺎ ھﻤﭽﻨﺎن ﺑﺮف را دوﺳﺖ دارم و ﺷﯿﺮﺟﮫ زدنروی اﻧﺒﻮه ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺮف را.دﯾﺮوز ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮی را ﺑﮫذھﻦ ﻣﻦ اﻧﺪاﺧﺖ و ﻓﮑﺮ آن ﻣﯿﺎن ﺗﻤﺎم ھﯿﺎھﻮی ﻋﻤﺮم ﺟﺎ ﺧﻮش ﮐﺮد و ﻣﺎﻧﺪ  .اﻣﺮوز ﻧﺨﻮاھﻢ ﻧﻮﺷﺖ از ﭘﺮواﻧﮫ ھﺎی ﺳﻮﺧﺘﮫ،  ﭘﺮواﻧﮫ ھﺎﯾﯽ ﮐﮫﺑالﻧﮕﺸﻮده ﺳﻮﺧﺘﻨﺪ .دﺧﺘﺮﮐﺎن ﻣﻌﺼﻮﻣﯽ ﮐﮫ روح و ﺟﺴﻤﺸﺎن ﺳﻮﺧﺖ ﻣﯿﺎن ﺑﯽ ﮐﻔﺎﯾﺘﯽ دوﻟﺘﯽ ﮐﮫ ﻣﯿﺒﺎﯾﺪﺣﺎﻣﯽآﻧﮭﺎ ﻣﯿﺸﺪ.  ﺣﺘﯽ ﻧﺨﻮاھﻢ ﻧﻮﺷﺖ از آن ﻣﺘﺮﺳﮏ زﺷﺘﯽ ﮐﮫ ﮔﻔﺘﮫ ﺑﻮد اﯾﻦ ﭘﺮواﻧﮫ ھﺎی ﺳﻮﺧﺘﮫ ﭼﺮا ﺣﺠﺎب ﻧﺪارﻧﺪ...ﻧﮫ اﻣﺮوز ﻧﮫ ...ﻧﺨﻮاھﻢ ﻧﻮﺷﺖ از ﭘﺴﺮﺑﭽﮫ ی زﯾﺒﺎی ھﻨﺪیﮐﮫزﺑﺎﻟﮫ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﻨﺪ وﻣﯿﻔﺮوﺷﺪ ﺑﺮای ﺳﯿﺮ ﮐﺮدن ﺷﮑﻢ ﻣﺎدر ﺑﯿﻤﺎرش ...
اﻣﺮوز ﻧﮫ  ...  از آن دﺧﺘﺮ ﻣﻌﺼﻮم ﺳﻮﻣﺎﻟﯿﺎﯾﯽ ھﻢ ﮐﮫ ﺗﻤﺎم اﺣﺴﺎﺳﺎت زﻧﺎﻧﮫ اش را در ﯾﮏ ﺷﺐ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ و از او ﻣﯿﺨﻮاھﻨﺪ ﮐﮫ ﺑﺮده ﺟﻨﺴﯽ ﻣﺮدی ﺑﺎﺷﺪ و اﺣﺴﺎس ﻧﺜﺎرش ﮐﻨﺪ ﻧﯿﺰ ﻧﺨﻮاھﻢ ﮔﻔﺖ. ﺑﺎ اﯾﻨﮑﮫ ﻧﺎﻟﮫ ھﺎی ﺗﻠﺨﺶ را ﺑﻌﺪ از ﺧﺘﻨﮫ از ھﻤﯿﻨﺠﺎ ﻣﯿﺸﻨﻮم.  اﻣﺮوز را روز ﺑﯿﺨﺒﺮی اﻋﻼم ﻣﯿﮑﻨﻢ از ﺗﻤﺎم ﺑﭽﮫ ھﺎﯾﯽ ﮐﮫ ﮔﺮﺳﻨﮫ ﺳﺮ روی زﻣﯿﻦﻣﯿﮕﺬارﻧﺪ و ﺗﻤﺎم ﮐﻮدﮐﺎن ﺳﺮطﺎﻧﯽ ﮐﮫ دارو ﻧﺪارﻧﺪ. اﻣﺮوز را روز روﯾﺎ اﻋﻼمﻣﯿﮑﻨﻢ،روﯾﺎﯾﯽ ﮐﮫ ﻣﺤﺎل ﻧﯿﺴﺖ.دوﺳﺘﯽ،ﻓﮑﺮیﺑﺨﺎطﺮمﭘﺮﺗﺎبﮐﺮد. از ﻣﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪ:  ﺑﺎﺑﺎﻧﻮﺋﻞ ﺟﺸﻦ ﻣﺎ ﻣﯿﺸﻮی؟ ﻣﻦدوﺳﺖ داﺷﺘﻢ ﮐﮫ ﻣﯿﺸﺪم، ﭼﮫ ﮐﺴﯽ از ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺧﻨﺪه ی ﺷﺎدﻣﺎﻧﮫ ی ﮐﻮدﮐﺎن،  ﺧﻮﺷﺤﺎل ﻧﻤﯿﺸﻮد!  ﭼﮫ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ  ﺧﻮاھﺪ ﺣﺎﻣﻞ ﮐﺎدوھﺎی ﮐﻮدﮐﺎﻧﮫ ﺑﺎﺷﺪ.   ﺑﻌﺪا ﮐﮫ ﻓﮑﺮ ﮐﺮدم ﮐﻤﯽ ﺧﻨﺪه ام ﮔﺮﻓﺖ ... ﻣﻦ و ﺑﺎﺑﺎﻧﻮﺋﻞ!؟  ھﺎھﺎ  ھﺎ اﯾﻦ ﭘﯿﺮﻣﺮد ﺳﭙﯿﺪ ﻣﻮی ﺑﺮای ﺧﻮدش ﮐﻼس دارد ﻣﮕﺮ اﯾﻨﮑﮫ ﺑﺤﺮان
اﻗﺘﺼﺎدی اﻣﺴﺎل او را ھﻢ ﮔﺮﻓﺘﮫ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺎراﮐﮫﮔﺮﻓﺘﮫ او را ﻧﻤﯿﺪاﻧﻢ.  ﺷﺎﯾﺪ ﺑﯿﭽﺎره ﺑﺮای ھﻤﯿﻦدﯾﮕﺮ ﻧﻤﯿﺎﯾﺪ ﮔﻮزﻧﮭﺎ را ﻓﺮوﺧﺘﮫ ﺷﺎﯾﺪ.ﺑﮫ ھﺮ ﺣﺎل . . .  ﻓﮑﺮی ﺑﮫ ذھﻨﻢ رﺳﯿﺪ.ﺳﺎل دﯾﮕﺮ ﺧﻮدم ﺑﺎﺑﺎﻧﻮﺋﻞ"  ﮐﻮدﮐﺎن ﮐﺎر"  ﺧﻮاھﻢ ﺷﺪ.  اﺻﻼ ﭼﺮا ﺳﺎل دﯾﮕﺮ.  .  .  ھﻤﯿﻦ اﻣﺴﺎل،ﻟﺒﺎﺳﻢراﺑﺮﻣﯿﺪارم، ﺑﮫ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﮐﻮدﮐﺎنﺳﺮطﺎﻧﯽ ﻣﯿﺮوم و ﺗﺎﻣﯿﺘﻮاﻧﻢ ﻣﯿﺨﻨﺪاﻧﻤﺸﺎن.  آﻧﻘﺪر ﻣﯿﺨﻨﺪاﻧﻢ ﺗﺎ ﻟﭗھﺎﯾﺸﺎنﻗﺮﻣﺰ ﮔﻠﯽ ﺷﻮد.
ﺣﺘﯽ ﻣﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﮫ ﻣﺮﮐﺰ ﻧﮕﮭﺪاریﮐﻮدﮐﺎن بیﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺑﺮوم و ﺑﺮاﯾﺸﺎنﻧﻤﺎﯾﺶ ﺑﺎزی ﮐﻨﻢ.  ﺑﺎ ﺳﺎز ﮐﻮدک
ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻣﯿﺮﻗﺼﻢ و ﮐﻼه ﻣﯿﮕﺮداﻧﻢ. 
ﭘﻮل ﻧﺪارم. . .  ﻗﻠﺐ ﮐﮫ دارم.  اﻣﺮوز را
ﻣﻦ،  ﺷﺎد ﺷﺎد ﺷﺎد اﻋﻼم  ﻣﯿﮑﻨﻢ  .اﮔﺮ
ﺷﺎد ﻧﺒﻮد، ﻣﻦ ﺷﺎدش ﻣﯿﮑﻨﻢ.

  نقل از شمارۀ 99 کودکان مقدمند

دﺑﯿﺮ ﻧﮭﺎد ﮐﻮدﮐﺎن ﻣﻘﺪﻣﻨﺪ
ﮐﺮﯾﻢ ﺷﺎﻣﺤﻤﺪی
karimshamohammadi@yahoo.se
ﺗﻤﺎس ﺑﺎ ﻧﮭﺎد ﮐﻮدﮐﺎن ﻣﻘﺪﻣﻨﺪ
barnenforst@hotmail.com
Tel: 0046-702468454
Fax: 0046-706199054 
Address: Barnen Först
Box 48
151 21 Södertälje Sweden
ﺳﺮدﺑﯿﺮﻧﺸﺮﯾﮫ ﻓﺎرﺳﻰ
ﺳﯿﺎﻣﮏ ﺑﮭﺎری
siabahari@yahoo.com
ﻧﺸﺮﯾﮫ ﻓﺎرﺳﻰ ﻣﺎھﺎﻧﮫ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯿﺸﻮد و در  
ﺳﺎﯾﺖ ﻛﻮدﻛﺎن ﻣﻘﺪﻣﻨﺪ ﻗﺎﺑﻞ دﺳﺘﺮس اﺳﺖ.
www.barnenforst.com

Montag, 24. Dezember 2012



عتیق الله نایب خیل
   سیدنی/ آسترالیا
                                                           

              سیاه روز ششم جدی        



اوایل ماه جدی سال1358 خورشیدی ،مطابق اپریل 1979میلادی، درحالی که سفیدی برف همه جا  راپوشانیده بود، غرش طیارات روسی سکوت شب را می شکست، به اضافه ً سرمای شدید هوا،دلهره وپریشانیی بار آورده و خواب را درچشمان همه حرام می نمود. زیرا واقعه یی درشرف تکوین بود. مردم باهم به گونۀ پنهانی گفت وشنود داشتند و ازترس دستگیری و به زندان رفتن و به چنگ افتادن به دست جاسوسان حفیظ الله امین صدای خویش درنمی آوردند .

 تیزهوشان سیاسی ، منابع استخباراتی کشورهای ذیدخل درقضیهً افغانستان و تحلیل گران سیاسی دریافته بودند ،که چه اتفاقی می افتد . و اما داستان مردم ازآنها جدا بود. صبح ششم جدی همین که از خواب بیدار شدند ، زمین سفید پرازبرف کشوررا زیرسم سربازان سرخ روسی یافتند که از شمال وارد کشور شده بودند.

شامگاهی که رادیو و تلویزیون کابل اخبار مربوط به کارنامه های حفیط الله امین را پخش می کرد و دروصف او سخن می گفت، آنطرفتر، از رادیوی تاجکستان ،صدای ببرک کارمل به گوش می رسید که خبر قتل حفیط الله امین رابه گوش جهانیان می رسانید.

ببرک کارمل درآن سخنرانیی رادیویی از"حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان" سخن گفت و تجاوز ارتش شوروی را" مرحلهً نوین و تکاملی انقلاب ثور" نامید. معنای دیگری این سخن آن است که ببرک کارمل خواسته است مسئوولیت دعوت از قطعات نظامی شوروی را باجناح  خلق حزب تقسیم نماید.

ششم جدی نقطهً عطفی درتاریخ معاصرکشورماست. روزی که یکصدوبیست هزار ازنیروهای قشون سرخ ارتش شوروی با تجاوزبه حریم کشورما،برای نجات رژیم دست نشانده خویش لشکرکشی کردند تا مهرهً دیگری ازسلسلهً شاه شجاعان وطنی را بر اریکه سلطنت نصب نمایند.

گرچه که ازفردای کودتای ثورحربه ً ایجاد رعب ووحشت و به میدان آوردن نیروهای سرکوب گربرای تثبیت موقعیت کودتاگران، به عنوان اصلی ترین گزینه ، به کار افتاده بود؛ اما قیام ها و وسعت پیداکردن دامنهً جنگ از یکسو و بجان هم افتادن جناح های حزب از طرف دیگر، رژیم سفاک کودتای ثور را در سراشیب نابودی قرار داده بود و روس ها را مجبورساخت تا ادارهً امور را خود به دست گیرند.  

با سپری شدن اضافه تر از سه دهه  تأثیرات مخرب آن تجاوز را به وضاحت می بینیم. همه زیرساخت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی کشوررانابودکرد و خسارات هنگفت انسانی و مالی را برکشور ما تحمیل کرد. دولتی که بیش ازیک دهه مردم ما را اززمین و هوا دردود و آتش و مرگ فروبرد. استفاده از جنگ افزارهای پیش رفته برای نابودی دهات و قصبات و کشتار جمعی مردم بی دفاع جنایت آشکار علیه بشریت بود. جنایات جنگی را که روس ها درافغانستان مرتکب شدند برکسی پوشیده نیست و اگر امروز کسانی با وقاحت و بی شرمی هنوزهم ازآن دفاع می کنند برزخم های خونین مردم نمک می پاشند.

سیرتحولات بعد ازکودتای ثور و ششم جدی شاهد ظهورگروه های سیاسی متعددی بودکه درفرایند تحولات، به زیان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، نقش مهمی ایفاً کردند. تنظیم های وابسته به  ایران و پاکستان ، که درخلاً یک رهبری واحد ملی زمینه های ظهور یافته بودند، با امکانات مالی و تسلیحاتی ایران، امریکا، غرب و کشورهای عربی ، خود را برمردم تحمیل کردند و درراًس جریان مقاومت قرار گرفته و آن را به سود کشورهای حامی خویش سوق دادند.

آنانی که جریانات و حوادث سال های بعدی کشوررا سرپوش و توجیهی برای جنایات خود قلمداد می کنند، ازمسئولیت و نقش مستقیم خود، که دقیقا" منشاً و عامل جنایات بعدی درکشور هستند، طفره می روند و شانه خالی می کنند.

اگر امروز شاهد گروه هایی از نوع طالب هستیم، دقیقا" نتیجه و محصول کودتای ثور وششم جدی و تجاوز قشون سرخ به کشورماست.

رنج وبدبختی هایی را که کودتای ثور،برای مردم و کشورآفرید، با تجاوزشرم انگیزششم جدی ادامه یافت و تا امروز به کونه های مختلف ادامه دارد، درذهنیت ها باقیست و نفرین ابدی را نصیب کسانی کرده است که زمینه های آن تجاوز رامهیا کردند.



Montag, 17. Dezember 2012

زندان دهمزنگ نمونه های از حماسه سرایی




   
زندان دهمزنگ

      نصیر مهرین                                                                                           


قسمت هشتم
چند نمونه از حبسیه سرایی
زندانیانی که شاعرویا نویسنده بوده اند، صحنه ها ورویداد های گوناگون زندان ، زندانبان ها پیشامدها ویا حالات روحی وجسمی خویش را با شعر ابراز نموده  ویا یادداشت ها و نبشته های خاطره آمیزبرجای مانده اند.  شاعر ونویسندۀ زندانی ادبیات زندان یا زندان دیدگان را برجای نهاده، ادبیاتی که بیشترباعنوان حبسیه سرایی شناخته شده است. اهمیت حضور حبسیه ها در ادبیات تا آنجا است، که درکنار بقیه موضوعات ادبی، مانند، بهاریه ها، نوروزی ها، حمد، اشعار عاشقانه و . . . موضوع مهم ادبی به شمار می رود. تا جایی که جملگی براین قول اند،حبسیه های مسعودسعد از نمونه های مشهور وکلاسیک ادبیات فارسی می باشند.

ازآنجایی که بیشترین با سوادان، شاعران ونویسنده گان زمانۀ امانی، پس ازپادشاهی محمد نادرخان به زندان افکنده شدند، درزندان ها زمینۀ سرایش شعر ومشاعره میان زندانیان شعرگوی، حضور داشته است. حتا برخی از جوانان با تأثیر پذیری ازچنان هوا وفضا، درزندان به شعر وادبیات علاقه گرفته اند.سوکمندانه برخی زندان نامه ها در خود زندان هاوبرخی در خارج زندان ها از دست رفته اند. آرزو می رود روزی تمامی بخش های قابل دسترس وموجود تا زمانه های پسین که برجای مانده اند وبسیار اند، دریک مجلد جمع شوند.
 تا آنجا که برخی را باز نگریسته ایم، اشعار زندان تنها درمعرفی حالات روحی ویا موضع سیاسی سراینده اش، سخن ندارد؛ بلکه برخی به ویژه اشعار طویل، گوشه ها وزوایای پنهان ماندۀ زندان را نیز به تصویر نهاده اند. با خواندن آنها، مانند همه حبسیه های جهانی  " در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﺎﺑﻠﻮﻫﺎي ﻫﻨﺮي ﻗﺮار ﻣﻲ  ﮔﻴـﺮﻳﻢ ﻛـﻪ ﺷـﺎﻋﺮ ﺣﺒـﺴﻴﻪ ﺳـﺮا از ﺧﻼل آن ﺑﺎ ﻣﺎ از زﻧﺪﮔﻲ در زﻧﺪان و اﺣﺴﺎﺳﺎت و رﻧﺞﻫﺎي ﺧﻮﻳﺶ، ﺳﺨﻦ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ و ﻣﺎ در ﮔﻮﺷﻪ ﮔﻮﺷﺔ اﻳﻦ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ آﺛﺎر رﻧﺞ و ذﻟﺖ و درد و ﻋﺬاب ﺷﺎﻋﺮ را اﺣﺴﺎس ﻛﻨﻴﻢ.  "  ( ۱)


 مواردی مانند شعر شب دیجور سید محمد اسماعیل بلخی،( نخست در زندان مخصوص کابل سروده شده است )که از راه آن ، افرون بر آشنایی وضعیت انسان آزار وشکنجه آمیززندان، ما با افکارو آرزوهای او و با نام های تعدادی از زندانیان نیزآشنا می شویم.زندانیانی که بیشترین آنها  به زندان دهمزنگ کنتقل شده اند.
 درواقع چنان درون مایه در حبسیه های دردست داشته، فریاذ انسان های را به گوش ما می رساند، که آزادی ایشان ستانیده شده است. از اینجاست که به عنوان یکی از سرچشمه های آشنایی با مظالم در جامعه وتشخیص دنیای روحی وفکری زندانی وآرزو های رستن او از قید وبند، طرف توجه قرار می گیرند.

دراین مورد نیزمانند چند مورد دیگر، با توجه به گونۀ آغاز کار ،چارچوب کلی وفشرده گی نبشتۀ زندان دهمزنگ، نمونه هایی را آورده ایم.نه تمامی اشعار سروده شده در رندان دهمزنگ را. با آگاهی به این واقعیت که رشد فزایندۀ زندانیان در چند دهۀ پسانتر ، زندان نامه ها نیز بسیار بوده اند، آرزو می رود، بدون در نظر داشت باورهای سیاسی آنها، روزی  گرد آورده شوند.
 گزینۀ نخستین از
 شادروان 
سرورجویا است.  


https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQYAu_rLJ7FMERxd6Pp1CcsIy2ZeDzHjQ_kt8MG0tWg5DkYSrzF


عزم متین ما
کرد آشکار برهمه عزم متین مـــــــــا                                    
دیواروسنگ وپنجرهء آهنـــــین مــــــا
آمد زدهر برسرما سختی هر قـــــــــدر
غم جا نیافت بردل و چین برجبین ما     
با این ستم ز زنده دلان شکوه برنخاست
بنشست غیر هرچه زکین در کمین ما
هستیم ما چو عاشق آزادیِ وطــــــــن
سربازی است عزت وآئین ودین مــا
غم نیست گر زخاطر یاران شدیم مـحو
تاریخ دیده ، خاطرهء بس حزیـــن  ما
جویا شد هرکه محبس وزنجیر وزنده گی
شد معترف زدل که هزار آفریــــــن  ما ( ۲)

                    ^^^^

 سعدالدین خان بهأ

 http://www.faratarazmarzha.org/Aksha/Sadudin_Beha1.png

نــزاده مادرگیتی  چو نادر مرد غـــداری
شقی بی مروت، ظالمی مردی ستمکاری
جلوسش بر سریر سلطنت اینک بدان ماند
که جای شیر نر بنشسته باشد، ماده کفتاری
به پشت پــردۀ عینک دوچشم اوچنان زیبد
که چنبر بسته باشدعنکبوتی در فم غاری ( ۳ )


                   ^^^^

ابراهیم صفا
https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSwNMlGbJ5CX2Ke3fMLj4NoF2HKW2VhOv3rIB6Ih7a4sJQ2Kmc73Q

  ازروزن محبس
  ۱
داد ازاین شب های پر درد و الم                     آخ از این ایام سوز و اضطراب
تا کجا ای چرخ با من این ستم                        تا به کی ای دهر با من این عذاب

  
توبه زین بیگاه و داد از این پگاه                   آوخ از این شام و آه از این سحر
کی شود یکچند ای بخت سیاه                       دردصیب من شب و روز دگر

یازده شد سال و در بندم هنوز                       با دل پژمان و جان دردمند
با من درمانده ای گردون پیر                        تا به چند این کجروی ها تا به چند

 . .  .

 هان!بخوان ای مرغک بی بال و پر              پرده را یک خورده بالا تر بگیر
شیونت بر جان من بر زد شرر                    هردو محزونیم و ناچار و اسیر

عمر ها شد دور از یاران باغ                  دل اسیر درد و جان در بند غم
 سوزدم بر سینه دور چرخ داغ                زندگی بر طبع من بار الم
ای خدا مرغان خوشگو در قفس           گلستان پر گشته از زاغ و زغن       
بس دگر ای چرخ بد کردار بس            تا کجا بیداد تا کی مکر و فن (۴)
  ^^^^

۲-  شکر گزاری

شاعر در شعر "شکر گزاری"، ازاسیری یاد می کند به اسم یونس جان مهندس. درسال ۱۳۱۸ خورشیدی که به پرستاری صفا درروزهای بیماری اش مشغول بوده است:

کرده غمخواری من شیوۀ خود یونس جان                    اندرین بند و مریضی والم لیل ونهار
داند آن همدم مشفق که صفای محزون                          هست بیمار ومراوراست پرستار به کار 
 . . .

گر صفا مرد الهی زقضا نیست گریز             این جوان را تو ز زندان به شرف زنده بدار (5)

^^^^

چند بیتی از زندان نامۀ  بلبل گرفتار

 . . .
دی صبا مژدۀ گل از چمن آورد چرا                  فروردین بوی گل یاسمن آورد چرا
خبـــر تازه نسیم از چمــن آورد چرا                 باز باید خبر خوش به من آورد چرا
که مـــرا رشتۀ بیداد وستم پر بسته است
به قفس کرده مرا بختبد و در بسته است  . . . (۶)



                                                          ^^^^

خلیل الله خلیلی
https://encrypted-tbn3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTa4U1ZzLnF7UV2kf9Luuc4y2vTT1OxaYHv3ibD9hm6LM4jT1f1FA
آن نیمه شب

آهی که نیم شب زند از سینه سر همی             از طــارم سپــــــهر نمـــاید گــذر همی
جـــریان سیل خون نبــود افتخار مرد             مرد آن بود دکه خشک کند چشم ترهمی
یک مشت استخوان ورگ .پوست بیشن نیست              چون نیک بنگریسرو پای بشر همی
این قالب شکسته نیرزد به هیچ اگر                نبو به سینه اش دل صاحب  اثر همی
شد پنج ماه خسته به زندان فتاده ام                 قفل است روز وشب سرمن این شوم درهمی    
نی جلوۀ ستاره نه سیمای آسمان                   نی نور آفتاب نه باد سحر همی 
آن جبهۀ گشادۀ زیبندۀ فلک              یک لمحه می نماید بس مختصر همی
آن هم زپشت پنجره گویی نموده است             اهریمن زمانه( یعنی محمد هاشم خان)*جبین ترش تر همی
بال نسیم بشکند آخر چه می فتاد                    گر می گرفت یک سحر خبر از من همی
چشم ستاره کور شود شام ها که نیست                       آز آشنای بی کسش نظر همی
گویند نوبهار شد وسبزه سر کشید                 گل ها دمید باز به هر بوم وبر همی
گویند طثل من ، گل من ، نوبهار من ( یعنی تو ماری ) * آن نادانۀ مرغک بی پال وپرهمی
نو باز کرده لب به سخن چون گل سپید                       وزلعل خویش تازهفشاند شکر همی
چون صید زخم خورده به حسرت کند نگاه                    در روی هرکسیبه هوای پدر همی
زین داستان تیره دلم سخت شد ملول               این مرغ ناله یم دونفس بیشتر همی
زین تنگنا به کشور خورشید کن سفر             یعنی برآستانۀ خیر البشر همی
پشمینه پوش وادی لم یزرع حجاز                 سلطان بی سریر وشۀ بی کمر همی
ای پایۀ لال تو از عرش برهمی                    گردون به پای بوس تو چون خاک در همی 
پروانۀ نجات مرا زودتر فرست                    تا بند خسته ام نکند بیشتر همی
دستی بلند کنکه به آمین آن ملک                     در پیبشگاه عرش زند بال وپر همی    (۷)

  ^^^^

 

سید محمد اسماعیل بلخی

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcT1zbYR8n8CRFHBpgHZ_Cz6pkoKCtsqfC9vnMvhWYZs1KcXswKY
  شب دیجور

بس شگفت است به ما حالت زندان امشب
کنج تنهائی و سرمای زمستان امشب

جرم عشق وطن و حق طلبی یک زهزار
می دهم شرح بر ملت افغان امشب

اولا یک نظری کن به جهان و پس از آن
نظری کن به جهان داری ِغولان امشب

ﻣﺠﻠﺲ ﮔﺮم ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻮن ﻣﺠﻠﻞ در ﻗﺼﺮ  . . .
ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮ ﻏﻔﻠﺖ ﺷﺎن ﺣﺎﺟﺖ ﺑﺮھﺎن اﻣﺸﺐ

ان ﯾﮑﯽ ﺧﻮش ﮐﻪ ﻓﻼن ﺗﺎﺟﺮﻟﻮﮐﺲ ازﺧﺎرج
 ھﺪﯾﻪ اورده ﺑﻪ ﻣﻦ از ھﻤﻪ ﺳﺎﻣﺎن اﻣﺸﺐ

ان ﯾﮑﯽ ﺧﻨﺪه ﺑﻪ ﻟﺐ داﺷﺖ ﮐﻪ از ھﺮات
 ﮐﺮک ﺧﻮب اﻣﺪه و ﭘﺴﺘﻪ ﺧﻨﺪان اﻣﺸﺐ

ﺷﺎد ﯾﮏ ﺳﻔﻠﻪ ﮐﻪ از ﺧﺎطﺮ ﺟﻠﺐ ﻧﻈﺮم
 دو ﻟﮏ اﻓﻐﺎﻧﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎده ﺣﮑﻤﺮان اﻣﺸﺐ . . .

ﺧﻮﺟﻪ ﺳّﺘﺎر، ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﺴﮑﺮﺑﺎوﺟﺪان اﺳﺖa[1]
 داﺷﺖ آھﺴﺘﻪ ﺧﻄﺎﺑﺎت ﺑﻪ وﺟﺪان اﻣﺸﺐ :

ﺧﻮب داﻧﯽ ! ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻨﻤﻮدم ﺑﻪ وطﻦ
ﻋﺮض ﻣﺎ را ﺑﺮﺳﺎن ﺑﺮ در رﺣﻤﺎن اﻣﺸﺐ

ﻣﻦ ﺑﺪ ﯾﻨﺠﺎ ﭘﺪر ﭘﯿﺮ ﺑﻪ زﻧﺪان د ﮔﺮ ای
ﺧﺪا ! ﺑﺎز ﺑﻪ درﮔﺎه ﺗﻮ ﺷﮑﺮان اﻣﺸﺐ
ﻣﺎدر ﭘﯿﺮ ﻣﺮا ﺻﺒﺮ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﻓﺮﻣﺎ
 ﺗﺎ زھﺠﺮان ﻧﮑﻨﺪ ﻧﺎﻟﻪ و ﮔﺮﯾﺎن اﻣﺸﺐ  . . .

آﺻﻒ ﻣهـﺪوی ﻣهــﺪی ، آنــُدِّر ﯾﺘﯿﻢ
 ﻧﻔﺴﺶ ھﻢ ﻧﻔﺲ آه ﯾﺘﯿﻤﺎن اﻣﺸﺐ

آن ﺟﻮاﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﺴﺘﺎن وطﻦ ﺳﺮوﻗﺪش
 ﺳﺮ و ﺷﻤﺸﺎد ھﻤﻪ ﻻﻟﻪ ﻋﺬاران اﻣﺸﺐ

ﻣﻮی رﯾﺶ و ﺳﺮ او ﺳﺒﺰۀ ﺑﺴﺘﺎن ﮐﻤﺎل
ﺳﺨﺖ ﭘﯿﭽﯿﺪه ﺑﻪ ھﻢ ، ﺳﺒﺰه و رﯾﺤﺎن اﻣﺸﺐ

ﻣﻨﻈﺮ اھﻞ ﻧﻈﺮ ﺑﻮده ﮐﻪ آوﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد
ﭼﮫﺮه در ﻣﻮی ﺳﺮ و رﯾﺶ ، ﭼﻮ ﻣﺮﺟﺎن اﻣﺸﺐ

ﭼﯿﺴﺖ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺑﻮدﺧﺎرﺳﺮاﻓﺮاز ﭼﻤﻦ
 ﮔﻞ ز ﮔﻠﺰار، ﭼﺮا آﻣﺪه ﭘﻨهــﺎن اﻣﺸﺐ ؟

زان ﺳﺒﺐ ﮔﺸﺘﻪ ﻧهـﺎن درﺗﻪ ﺧﺎﺷﺎک ﺧﺰان
 ﺗﺎ ﮐﻪ ﺷﺎﻟﻮده ﺑﺮﯾﺰد ﺑﻪ ﺑﮫﺎران اﻣﺸﺐ

ﻧﮕهـﺶ از ﺻﺪف ﻣﺮدﻣﮏ دﯾﺪه ﺑﻪ ذوق
 در طﭙﺶ ﺑﻮد ، ﭼﻮ ﻣﺮوارﯾﺪ ﻏﻠﻄﺎن اﻣﺸﺐ

ﮔﺎه ﯾﺎدش ز ﭘﺪر ﺑﻮد ، ﮐﻪ ﮔﺮدﯾﺪه ﺷهــﯿﺪ
 از ﺧﺪا ﺑﺎد ﺑﺮ او رﺣﻤﺖ و رﺿﻮان اﻣﺸﺐ

ﮔﺎه در ﯾﺎد دل ﺳﻮﺧﺘﮥ ﻣﺎدر ﺑﻮد
 ﮐﺰ ﻓﺮاﻗﺶ دل ﭘﺮ ﻏﺼﻪ و ﻧﺎﻻن اﻣﺸﺐ

ﺑﻪ ﺧﻤﻮﺷﯽ ﭼﻮ ﺑﺮد ﻟﻄﻤﮥ طﻮﻓﺎن ﻏﻤﺶ
 ﻓﮑﺮ ﯾﻮﻧﺲ ﮐﻨﺪ و ﯾﺎد ﺳﻠﯿﻤﺎن اﻣﺸﺐ(۸)
                     ^^^^



جمشید شعله ( چاه آبی )

https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSLkIpURAuw0kSyewGuTlkO-LL7qATBVHT0fZPKMYleqi5lszPj

روشــــندلی بــــه روز سیه در نشستن است
زانروست شعله  بی گنه در دهمزنگ خواب

:
همنشين يادی که تنــــــــهايی کبابم کرده است                در گــــــــــــذار آتش انديشه آبم کرده است
کوته قفل تنگ  و تاريک غـــــــم اندود خنک                بی نصـــيب از فيض نور آقتابم کرده است
اختلاف وضع کلفت پــــــــــــــرور اهل فساد                ناامـــــيد از اختلاط شيخ و شابم کرده است
شعله بين بيداد و ظلم و جور اين خود کامگی                همچو مو در آتش صد پيچ و تابم کرده است
^^^
همــــــــنشين تاکی به اين حال پريشان بينمت                محو نيرنگ جفای مــــــــــه جبينان بينمت
آن رخ بشـــگفته چون گل وان لب پرخنده کو                با دل پرداغ همچون شمـــــع گريان بينمت
ای گرامی گوهر بحر مروت از چــــــــه رو                 از خذف هم در کف هر سفله ارزان بينمت
خلقی از خوان نوالت لقمه می اندوخت حيف                  حاليا محتاج دونــــــــــان پيش دونان بينمت
نی دليلی کاروانی نی فروغ محـــــــــــــــفلی                  شعله اينجا چــــون چراغ زير دامان بينمت
  ^^^
ناله زدل به خون نشست آه نبرد ره به لب                    بلبل نکتــه سنج را حوصلهً سخن کجا
داغ به دل مينهد سينـــــــــــه کباب ميشود                     مشعل انجمن کجا برق شرر فگن کجا(۹)
 .


رونق نادری
https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhAggu2Uw87blVkKM0xYFvzoRreLikG1SobcPT_-HAZx4M2Tw2UWAnTfmSWt1ImKyfP4HLnc0xcHPBZSjy9a2rZxt38uuleToCdG7u3OhYHhYh7Ny8m6_1z7NieMg3C7ixdgKB8QA6YDXE/s320/untitled.bmp

لوحۀ ديوان دهمزنگ

 باخـــــو ن نوشته لوحة ديوان دهمزنـگ
بركشـته گــــان بناشده بنيان  دهـمزنـگ
گلگون زنقش خون همه دامان دهمزنگ
سرها چوگــوي خفته به ميدان دهمزنگ
افتاده ايم درخــم چوگان دهمزنگ
اين ساحه هست مد فن اجــساد  اين وآن
درخــــــون فــتاده پــيكراولاد  اين وآن
زينجا بلند نــــــــــاله  وفــرياد ايـن وآن
بازيـچه است دركف  بـيداد  ايــــن وآن
نابود باد حامي واركــان دهـمزنـگ
 . . .
 اينـــجا اساس عمردگرگون نـــهاده انـد
زين ســــاحه نام عاطـفه  بيرون نهاده اند
تهداب اين بنا هـمـه  درخون نــهاده انـد
مـارا  چــومــرده وزهمه مدفون نهاده اند
اي بيــخبر زخون شهيدان دهـمزنگ
 . . .
درپشت ميله هـــا همـه حيران نشسته انـد
خود باغ وحش ديده اي انسان نشسته اند
هريك به حــال زار وپريشــان نشسته اند
برخي به  سوگــواري وگريان نشسته انـد
اين گونه است صحنه وجريان دهمزنگ ( ۱۰)


ادامه دارد


رویکرد ها وتوضیحات

1-   ﻣﺠﻠــﻪ زﺑــﺎن و ادﺑﻴــﺎت ﻓﺎرﺳــﻲ   س ۴  ـ ش ۱۱  ـ ﺗﺎﺑــﺴﺘﺎن ۸۷ .  ﻣﻀﺎﻣﻴﻦ و ﻣﻮﺿﻮﻋﺎت ﻣﺸﺘﺮك در ﺣﺒﺴﻴﻪﻫﺎي ﻓﺎرﺳﻲ و ﻋﺮﺑﻲ . دﻛﺘﺮ ﺻﺎدق اﺑﺮاﻫﻴﻤﻲ ﻛﺎوري / رﺣﻴﻤﻪ ﭼﻮﻻﻧﻴﺎن . اﺳﺘﺎدﻳﺎر داﻧﺸﮕﺎه آزاد اﺳﻼﻣﻲ ـ واﺣﺪ آﺑﺎدان / داﻧﺸﺠﻮي دﻛﺘﺮي زﺑﺎن و ادﺑﻴﺎت ﻋﺮﺑﻲ   داﻧﺸﮕﺎه آزاد اﺳﻼﻣﻲ ـ واﺣﺪ ﺗﻬﺮان ﻣﺮﻛﺰي  .

2-   سرور جویا . عزم متین ما . این سرودۀ شادروان سرور جویا را سالها پیش استاد لطیف ناظمی لطف نموده برای اینجانب فرستاده است.

3-   رها درباد. ثریا بهأ. ص ۴۳. ناشر شرکت کتاب.  تهران. ایران . ۱۳۹۱ خورشیدی
4-   محمد ابراهیم صفا. مجموعۀ لالۀ ازاد. به اهتمام محمد یوسف صفا.ویرجینا. امریکا. ۱۳۸۴ خورشیدی از روزن محبس  دارای ۲۰ بیت است.

5-   شعر شکر گزاری دارای  ۱۳ بیت است. مراجعه شود به لالۀ آزاد. ص ۲۲۶

6-   بلبل گرفتار دارای ۳۰ بیت است. رجوع شود به  لالۀ آزاد ص ۱۸۸
7-  خلیل الله خلیلی . یادداشت ها. تهیه کنندگان . ماری خیلی وافضل ناصر ی.ص .۲۳۱ . استاد  می گوید که  در زندان شعر های خویش را نخست با رغاال در دیوار  می نوشتم ومامور می آمد وپاک می کرد.قصیدۀ آن نیم شب  که ۸5  بیت بود از سر شب نوشتم وتاصبح تمام کردم. توضیح اهریمن زمانه (محمد هاشم خان ) و ( تو ماری – دختر استاد-) در داخل مصرع ها ، در اصل کتاب یادداشت ها آمده است. 
8-  قصیدۀ شب دیجور نخست در زندان مخصوص ولایت کابل سروده شده است.هنگامی که تعدادی از زندانیان سیاسی به زنداتن دهمزنگ انتقال یافتند، در آنها دست به دست  می گشت. سید بلخی نام تعدادی از زندانیان را در قصیدۀ خویش آورده است. نام های در بند های گزینۀ موجود نام برده است  عبارت اند از : خواجه ستار فرزند  خواجه عبدالقیوم که سردار محمد داؤود خان با ایشان مخالفت داشت، سرانجام خواجه عبدالقیوم خان و خواجه محمد ستار را در کودتای نام نهاد  عبدالملک عبدالرحیم زی، زندانی نمود.
آصف مهدوی : محمد آصف آهنگ، فرزند مهدی جان که در بسا از آثار به نام مهدی جان چنداولی یادشده است. مهدی جان به دار آویخته شد. در آن هنگام فرزندان او  محمد آصف آهنگ، یونس جان وسلیمان جان  کودک بودند.
9-   کلیات جمشید شعله چاه آبی . به کوشش دکتر جمراد جمشید. تهران . ایران. ۱۳۷۹ خورشیدی . چاپ ژمان.
جمشید خان شعله، شعر های بلند دیگری نیز در زندان دهمزنگ  سروده است. از جمله شرارۀ آتش ( در ماه اسد سال  ۱۳5۷ خورشیدی )، قصیده یی است ، که " کرنولوژی فساد در کشور وسر انجام هم رویکار آمدن فاجعۀ ثور( در آن ) تبلور یافته است  . . ." تبصرۀ مهتمم کتاب  جناب دکتر جمراد جمشید.
10- رونق نادری. ارمغان زندان.
« “ارمغان زندان” که بیان و تمثیلی از اوضاع سیاسی ناگوار و فقر و بیچاره گی مردم و عصر استبداد است و در حدود دو هزار بیت را در قالب مناجات، قصیده، اشعار انتقادی در بر دارد، در داخل زندان مخوف آن وقت به پایان رسانید ولی  این دیوان در آنزمان اقبال چاپ نیافت و  دلیل عمده برعدم چاپ آن سروده های انتقادی شاعر است که برملا کنندۀ  رنج  ومشکلات مردم و همچنان ظلم نظام های استبدادی وقت است زیرا اکثر اشعار این دیوان درپشت میله های زندان سروده شده است و لی این اثر نایاب به به طور دست نویس در نزد علاقمندان وجود داشت که درسال ۲۰۰۰ میلادی از طرف ملاعوض عاکف در کراچی پاکستان به چاپ رسید .».
 به نقل  از نوشتۀ سخنور ، تارنمای کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی.  ۱۳۹۰خورشیدی.