داکتر
لطیف طبیبی
تورنتو/
کانادا
یک دهه سیاست جهانشمول غرب درافغانستان
مضمون
نخست
تحکیم سلطه
اسلامی وتسلط دین سالاری درقدرت سیاسی
پیشدرامد
طرح مسأله
دولت دست نشانده
سلطه دین سالاران
پیشدرامد
مدتی
است که در انتشار این گونه نوشته های بحث برانگیز خود دچار تردید شده ام. علت آن در نظرداشت رسم معمول یا پیشدواری عده ای از جامعهء
ماست که می شود آنها راپیشدا وری زده نامید.
اغلب نوشته های روشنفکران افغانستان به دلیل فرهنگ وعادت زشت پیشداور ی یا خوانده نمی شود و یا اگرهم
کسی آنها را بخواند، بدون تعقل به نتیجه گیری های احساساتی می انجامد. چون نوشته
های من برخلاف برخی از فرزانه های کشور، عاری ازهرچه که دمارانقلابی، ملی گرای
افغانی ،ملت مداری و مداحی تاریخ است، می باشد وبه تابو ها ودگم ها به دیدۀ
انتقادی می بینم، به مزاق یک تعداد سازگار نمی باشد. مگر به دلیل این فکر که گفتنی
های خود را سانسور وپنهان ننمایم ، همچنان نظربه خواهش برخی ازدوستان که علاقمند
به شرح اوضاع و عوامل ناگواریک دهه
تاثیرات پروسه سیاست جهانشمول جامعه جهانی درافغانستان اند، یادداشت ها وتفکرات
خود را به نشر میرسانم. خواهشم این است که دگر اندیشان وکسانی که با این برداشت
های من موافق نیستند، به بحث بپردازند.
پیش ازآغازبه یاداشت ها،به یاد نوشته های
افتادم که سی سال قبل توسط سیاستمدار و نویسندۀ ایرانی، آقای دکترکریم سنجابی تحت عنوان ( قصه من، ایران من)
درمجله « روز گارنو» درپاریس چاپ می شد. سنجابی که ازاعضای جبهه ملی، پیروان زنده
یاد دکترمحمد مصدق بود، از ناهمگونی فکری برخی از روشنفکران ایرانی که درپهلوی
آخوند ها ایستاده بودند وازحکومت ضد آخوندی، زنده یاد دکتر شاپور بخیارپشتبانی
نکردند، رنج می برد. سنجابی از دیدگاه تاریخ، جریانات سیاسی ناهمگون ایران را بعد
از جنبش تنباکوبه نقد کشیده بود. او که شاهد عینی به قدرت رسیدن آخوند سالاران به
همکاری برخی از روشنفکران ایرانی بود، درنوشته های خود به تشریح ناهمگونی فکری قشر
روشنفکران ایران پرداخته و گوشه هایی ازآینده فلاکت بار رژیم مذهبی آخوند سالاری
را روشن کرد.
به تاریخ هشتم فبروری 2012 دکتراحمد صدر حاج
سیدجوادی با انتشار نامه ای سرگشاده به برخی وئب سایت ها خطاب به مردم ایران، به
عنوان یکی از افرادی که درتاسیس نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا کرده از آنها
پوزش خواست.
این نوع راه وروش وعملکر واقعاً آموزنده اند.
بدبختانه که درافغانستان برخی از روشنفکرانی که
دراشتباه سیاسی غرق اند، و برخلاف ادعا هایی که داشتند، جانب مدعیان دیگری را
گرفتند وخدمتگار آنها و دچار اشتباه شدند،اما معذرت خواهی ازمردم را ننگ می
پندارند.
اصطلاح
ناهمگونی سیاسی و فکری ازجمله مقولاتی است که برای بسیاری از روشنگران افغانستان
نیز صدق می کند. این قشر که ازنیم قرن اخیر به ناهمگونی های فکری و سیاسی آغشته
شده در بدو شناخت موقعیت قشری وسیاسی خود، مانند بلبلی است که ازیک شاخه می پرد و
به شاخۀ دیگری می نشیند.
اینجانب درمضامینی که نشر میشوند، خواهم کوشید
تا ناهمگونی های فکری و سیاسی این قشر راروشن نمایم.
حوادث
تاریخ چهاردهه اخیرافغانستان، نخست اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق و اکنون
زیادترازیک دهه سیاست جهانشمول جامعه جهانی درافغانستان، یکی از جمله حوادث مهم
قرن حاضر بشمارمی آید. اما پیش از همه بگویم که این پروسه به ناکامی لنجامیده است.
این
پروسۀ ناکام جامعه جهانی که با مصارف هنگفت اقتصادی برخی از کشورهای صنعتی با
تغیرات کم در زمینه های اقتصادی،فرهنگی واجتماعی درافغانستان عملی شد، ازیک جهت
این پروژه ها خسارات مالی برای برخی از کشورهای کوچک صنعتی که درافغانستان سهم
داشتند، ببارآورد و به بحران اقتصادی این کشورها شدت بخشید.ازجانب دیگر،با این همه
قربانی که مردم افغانستان و جامعه جهانی داد، رشد اقتصادی به نفع عمومی مردم
افغانستان صورت نگرفت.تغییرات فرهنگی و اجتماعی وسیعی در روبنائی جامعه رخ نداد.برعکس
کشوری که نیم قرن پیش ازیک نظام سیاسی سکولارناقص برخورداربود، زن ها آزادی نسبی
داشتند،هنرمندان به سطح فرهنگی جامعه، بدون دخالت مذهبیون برنامه اجرا می کردند.
ولی اکنون بعد از یک دهه سیاست اقتصادی و نظامی جهانشمول، این کشور شروع کرده که دوران
ما قبل تاریخ را سپری کند.
طرح موضوع
اکنون
زیادتراز یک دهه از فعالیت جامعه جهانی درافغانستان می گذرد. درپایان سال 2011
میلادی کنفرانس بن دوم درآلمان و درماه های می و جولای 2012 کنفرانسهای درشیکاگو و توکیو در باره افغانستان
برگذارشده بود.
کنفرانس بن دوم مانند گردهمایی دیگر جامعه
جهانی، بدون نتیجه و بالاخره نمایشی از شکست سیاست، اقتصادی به رهنمایی بانک جهانی
درافغانستان بود. افغانستان یگانه کشور عقب ماندۀ است که درسه دهه اخیرزیادترین
کنفرانس های جهانی در باره آن برگذار شده است. بسیاری ازاین کنفرانس ها بدون نتیجه
بدون میل وعلاقه کشورهای شرکت کننده سپری شده است.علت آن در بی مسوولیتی و عدم
استحکام قدرت مرکزی افغانستان است.
نکته جالبی که دراین کنفرانس ها مکررآ مورد
توجه قرارمیگرد، این است که هنوز زیادتراز90 در صد مصارف حکومت افغانستان ازطریق
کمک های خارجی سرهم می شود. یعنی جامعه جهانی در ظرف یک دهه موفق نشده که اقلآ 50
در صد مصارف نظام افغانستان را ازعواید ناخالص ملی آن سرهم کند. درنتیجه ما اکنون
با افغانستانی سر کار داریم که از نگاه درجه عقب ماندگی اقتصادی،اجتماعی وسیاسی در
دهه نخست هزاره سوم میلادی پایا نترین درجه رشد خودکفایی کشورهای عقب مانده، را
نشان می دهد. در اینجا بیاد قضاوت آقای (مایکل منلی) صدراعظم کشورجامایکا افتادم
.اودرمصاحبه ای دریک فلم مستند که در باره اخراج کارگران شرکت لباس دوزی آلمانی«
هینس» در جامایکا صورت گرفته،می گوید که در دوران نخست وزیریم ، جهت گرفتن کمک های
اقتصادی به بانک جهانی به واشنگتن رفتم، بعد ازمذاکره با بانک جهانی وتعیین شرایط
برای کمک های اقتصادی به این واقعیت بر خوردم که، پروسه استعمارنوین کشورجامایکا
درچهارچوب قرارداد کمک های بانک جهانی از نو آغاز شده است.
راستی
دردهه نخست هزارسوم پرداختن به این موضوعات بنیادین که چگونگی دستیابی جوامع
انسانی و کشورهای فقیر به تجدد، نوگرایی و نوسازی و بالاخره رسیدن به دموکراسی از
مسائل عمده و دلمشغولیهای اصلی انسان ها دراین دوران است. این مسآله فقط به
کشورهای پیشرفته اروپایی محدود نمیشود. زیرا در سده اخیر برخی ازکشورها درحال
توسعه و فقیر نیزکوشیدند و موفقانه درشاهراه تجدد ، نوسازی و مدنیت گرایی قدم
گذاشتند، لاکن افغانستان درسده روان از کاروان تجدد و نوگرایی و نوسازی به دور
ماند. این جامعه دریک برزخ سیاه نادانی گیر کرده
است.
اکنون پرسشی که مطرح است، این است که این
وضعیت اسفناک اجتماعی و سیاسی این سرزمین زاییده چه عواملی است؟
اگرازحاشیههای تاریخی
صرف نظرکنیم، دولت دست نشانده و حامیان چپاولگر ودخالت
سلطه مذهبی درسیاست دراین دهه ازجمله عواملی اند که به شرح آن می پردازم.
دولت
دست نشانده
مخالفت صریح مردم افغانستان با نظام سیاه
طالبان موضوعی منطقی، ساده و قابل پذیرش بود.ولی موقعیت جغرافیایی افغانستان،چیزی
فراترازوضعیت سیاسی این کشوراست. پیش ازنیمه قرن است که، امریکا و برخی از کشورهای
اروپایی برای کنترل واثرگذاری برکشورهای شرق میانه برنامههایی ممانند پیمان بغداد
را برنامه ریزی کردند.افغانستان یک حوزه غنیمتی در محاسبه آنها بود. به خصوص که
بعد ازپیمان بغداد، پاکستان یک بازیگر مهم منطقهای شد. که نه تنها سیاستهای
داخلی خود را مشخص نمیکرد، بلکه درمواقعی اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق،
سرنوشت سیاسی افغانستان را هم تعیین میکرد.
برداشت
روشنگران افغانستان به عواقب و اثرات دخالت نظامی امریکا در2001 ازهرجهت کوتا بینانه
بود. این حمله نیازمند توجه جدیتری داشت. اگردراوائل برخی از نهاد های سیاسی
روشنگران افغان در خارج وبرخی ازتحصیل کرده گان افغان، پس ازحمله امریکا و سرنگونی
طالبان، همچنان شانه به شانه درپهلوی جمعیت اسلامی و باقی گروه های جهادی نمی
ایستادند و دست دردست هم نمی داند و تنها نیرو استبدادی طالبان را نشانه نمی
گرفتند ومشكلات سیاسی افغانستان را درسقوط طالبان خلاصه نمی نمودند، امكان
بازتولید استبداد سیاسی مذهبی ودین سالاری و فروافتادن مردم درسلطه مذهب سالاران
درچهارچوپ قانون اساسی نوین و مشروعیت بخشیدن به جمهوری اسلامی افغانستان به این
سان راحت و كمهزینه برای اسلامیست ها صورت نمی پذیرفت.
روشنگران
افغان به این واقعیت آگاه بودند که، حکومت مجاهدین و طالبان توسط قدرتهای مختلف
مانند آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان به عنوان موقعیتی برای رسیدن به اهداف شخصی
و جمعی در منطقه مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودند. ضرورت نبود که بازتولید
حقوقی، دراستبداد سیاسی ودین سالاری و فروافتادن مردم درحلقه این نظام صورت می
گرفت. برای اینکه هرگونه حمله نظامی خارجی پشتیبانی شده، عواقب خواسته و ناخواسته
فراوانی را با خود به همراه می آورد. هرگونه حمله نظامی، بیتردید تلفات جانی
فراوانی در برخواهد داشت بدون اینکه نتیجه محسوس و قطعیای داشته باشد. به علاوه
حمله نظامی خارجی در افغانستان، باعث درگیریهای دیگر داخلی و منطقهای شده است،
درحالی که اگر درداخل خود کشورحکومت سیاه مذهبی طالبی توسط خود افغان ها سرنگون
میشد، امید می رفت که درآینده، زمینه برای تحولات رشد سکولاریزم ومردم سالاری ریشه
می گرفت.
همه
ما می دانیم تصویرغلطی که آمریکا از خود به عنوان حامی دموکراسی در سراسر دنیا
ارائه میکند؛ نادرست است. چون هدف آمریکا هرگز ایجاد حکومتهای دموکرات نبوده
است، مگر اینکه با او سازگار و همراه باشند.
درافغانستان
امریکا، نظامی بنام جمهوری اسلامی درشکل اولیگارشیانه درچهارچوپ سنت ومذهب وحتی به
نوعی "دموکراتیک" ناقص سرپا کرد. ولی این حکومت درعمل ،همان حاکمیت مطلق
را داشت و دارد. درشکل نظام جمهوری است لاکن درعمل و روش
حاکمیت، آقای کرزی مانند رژیم سلطانی که "ماکس ویبر" جامعه شناسی آلمانی
ازآن در تعریف حکمفرمایان عثمانی ترک یاد کرده است، می ماند.
حکومتی
که درشکل نظام جمهوری استقرارمی يابد؛ نقش اجتماعی آن می بایست مرتبط با زندگی
انسانها درجامعه می بود، درحالیکه جمهوری اسلامی افغانستان نیست. این جمهوری محدود
به خود است. برای روشن شدن
وضع « کلیه شئون اجتماعی کنونی» باید توجه به دستآورد های یک دهه این دولت داشت.
نقش تاریخی یک دهه این دولت را نمی توان ازسرنوشت کنونی افراد، جدا ازحوادث ناگوار
کنونی مورد مطالعه قرارداد. امروز آقای کرزی درافغانستان درهمهء ابعاد، ازغیرمادی
ترین جنبه های زندگی گرفته تا به پدیده های کاملا مادی حیات اجتماعی مثل شکل سکونت
و امور مربوط به مرفولژی اجتماعی مداخله دارد.
اقتصاد کنونی افغانستان،اقتصادی رانتی است. دستکم نود
درصد مصارف کشور از طریق کمک های خارجی تامین میشود. ازنظرمالی، دولت افغانستان
وابسته به ملت نیست، برای اینکه هرماه پول خدا داده مصارف حکومت از کمکهای خارجی
می رسد. ولی بدبختانه که درافغانستان ملت وابسته به دولت است واکنون این جمهوری چه
دولتی است؟
این
حقیقت مهم را باید در نظر داشت که در افغانستان هیچگاه دولت ها قادر نبودند که
رفاه اندکی برای اقوام همه اطراف هندوکش فراهم کنند؛ بنابراین مردم دهات و حاشیه
نشینان شهر کاملا نادیده گرفته شده بودند. در افغانستان رابطه بین دولت و ردههای
پائین جامعه موجود نبود.درافغانستان در حدود ده در صد قشرتجار،مالکین بزرگ و
بیوکراتهای دولتی زندگی راحتی داشتند. آنها از لحاظ اجتماعی و اقتصادی از قدرت بر
خوردار بودند. خوب می خوردند وخوب می پوشیدند. ولی یک دهه سیاستهای اقتصادی جامعه
جهانی درقالب تئوری های نئولیبرالیسم، نا برابریهای ساختاری و نارضایتی اجتماعی
مردم افغانستان را زیادتر تشدید کرده است. افزایش استفاده از بازار ضعیف با
نهادهای فاسد دولتی، با تشدید قطبی شدن افغانستان، باعث نا آرامیهای قومی و
اجتماعی شده است.ازآغاز این رژیم، شکلگیری یک قشرفاسد اقتصادی و همکار دولت از
مسائلی دردناکی بود که صلح اجتماعی و مسائل قومی را در افغانستان، آسیب زد. اکنون
بعد از یک دهه تسلط اقتصادی و سیاسی جامعه جهانی درافغانستان، مردم خسارات مادی و
معنوی از رهگذار عملکرد و سیاستگذاریهای مسئولان جامعه جهانی دیده اند.
سلطه دین سالاران
افغانستان از رده کشورهای اسلامی است که هنوز،اعتقاد جای خرد،
و دین جای فلسفه را گرفتهاست. امکان دارد که در قرون متمادی برخی فلاسفهٔ اسلامی
در این سر زمین بودهاند، اما اینان یا سرکوب شدهاند و یا مجبور بودهاند همواره
مباحث فلسفی را طوری عنوان کنند که با باورهای دینی برخورد پیدا نکند. به عبارت
دیگر، دراین سرزمین فلسفه، خودمدار نبودهاست، یا میبایست آنرا با دین هماهنگ کرد
یا حالت تزیینی و تشریفاتی داشته که آن را «آداب» میگفتهاند و در پیشگاه خلیفه، به
خصوص دردوران غزنویان و عباسیان که بوستان سرای های فرهنگی وجود داشت. عارفانی از
بوستان سرای های فرهنگی به دربار سلطان و
خلیفه جمع می شدند. نوعی رقابت روایتی رواج داشته و هر دانشمندی چند روایت از
افلاطون و ارسطو و دیگر فیلسوفان یونانی نقل میکرده که هدف صرفاً ذکر روایت بوده
و جنبه کاربردی نداشته است. خلیفه نیز از اینکه چنین اندیشمندانی در خدمت دارد،
احساس غرور میکرده و حالت « پیشرفت » به او دست میداده است. جالب است که همین
حالت هم اکنون در جمهوری اسلامی افغانستان و برخی از بلاد اسلامی دیگر رایج است.
قرارشنیدنی که آقای کرزی یک صد یازده مشاوردارد. ازمشاهدات
مشاورین رنگا رنگ آقای کرزی به این نتیجه می رسیم که برخی از آنها با استناد به
امام جعفر صادق که به روایت جلد اول تاریخ "طبری" که طرح جنتری اسلامی
را نموده بود،برنامه های دیدار آنرا تنظیم میکنند. برخی با استناد به جابر انصاری
وشیخ عبده مصری وهابرماس و ماکیاولی محتوای گفتار او را راهنمای می کنند. این
مشاورین در حد خود و به تصورآقای کرزی شاید یک گام به پیش باشد. اما کُنه قضیه
تغییر نکرده. همچنان
فرهنگ روایتی باقی مانده، منتهی مرجع استناد تغییر کردهاست.
به همین دلیل در سرتاسر جهان پرغرور اسلام
امروزی حتی یک انکشاف علمی ویا فیلسوف در حد فلاسفه غرب به وجود نیامدهاست. درعلوم
اجتماعی معیار زندگی و پویندگی هرجامعه با مجموعهای از جوامع که خود را متعلق به
تمدن خاصی میدانند، با میزان نوع و کیفیت آنچه که آن ها به جامعه بشری ارائه و
عرضه میکنند، رابطه مستقیم دارد. آنچه عرضه میشود میتواند از نوع مادی باشد یا
معنوی. میتواند فلسفه و هنر و ادبیات و فکر نو باشد و میتواند انواع و اقسام
کالاهای صنعتی. همین رشته را بگیریم و گسترش دهیم به حوزه ادب و هنر و موسیقی و
اندیشه پردازیهای نو،می بینیم که متاسفانه درکل درهزاره سوم با پیشرفت های
ابزارمعلوماتی و موفقیت دست آورد انقلاب انفرماتیک در دنیای امروز، نه تنها
افغانستان که بلکه حوزۀ موسوم به جهان اسلام نه حرف نویی دارد. نه هنر تازهای که
جهانشمول باشد، دارد. اگربه معیارهای پیشرفت انسانها نگاه کنیم، می بینیم که سهم
جهان اسلام در این زمینهها بسیار اندک است.
با اتکا به
گفتارپیش،اگرافغانستان را در رابط اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مورد بررسی قرار دهیم،
می بینیم که، مذهب وسنت درپهلوی نظام های مستبده ازعوامل عمده اجتماعی عقب ماندگی
جامعه افغانستان بوده و هستند.
حتی ما این ناهمگونی اجتماعی
را در سیمای جمیعت افغان های مهاجر درخارج
مشاهده می کنیم. درسه دهه اخیر که جمیعت افغانهای مهاجردرکشورهای غربی زیاد شده
است، نسل های نوین افغان آنقدر که می بایست از فرهنگ و اقتصاد کشورهای میزبان بهرۀ
مادی و معنوی ببرند، نه بردند. صاحب این قلم درسال 1377 مضمونی تحت عنوان( پناه
گزینی وساختار جمعیتی افغان های پناه گزین در مثال پناه گزین های افغان در کانادا)
در شماره چهارم "مردم نامه باختر" ص 84 - 113 چاپ نمودم. در 2009 دوباره در
رابطه با مسائل اجتماعی و واقعیت های جمیعت افغان های
کانادا، به کند و کاو پرداختم. انگیزه پژوهشی آن را مجموعه یی از گزارش های تشکیل می داد، که در
پارلمان اروپا در باره بحران
های خانوادگی مهاجرین مطرح کرده و بالای آن بحث نمودند. در اخیر دسمبر2009 در جریده" پیام روز"مضمون دیگری راجع
پناه گزینان افغان نوشتم. از بررسی ارقامی که از احصائیه مرکزی کانادا بدست آوردم،
این واقعیت را نشان می داد که تعداد دانشجویان جامعه مهاجر افغان درایالت
انتاریوی، کانادا بسیار ناچیز بود.
امروزجامعه درونی وبیرونی افغانستان بعد از
یک دهه سیاست جهان شمول جامعه جهانی، درشمار عقب مانده ترین کشورهای روی زمین است
و اجتماع کوچک افغان ها درخارج نیز اسیر مذهبگرای گردیده است. مردم ما چه در داخل
وچه در خارج در یک برزخ سیاه مذهبی گیر کرده اند. برای ما افغان ها هنوز مفاهمی
چون تجدد«مدرنیته»
نوگرایی «مدرنیسم» و نوسازی «مدرنیزاسیون» بیگانه است.
دراینجا باید این مسئله روشن شود که هدف این مقاله توهین به
باور عقیدتی کسی نیست. در زبان عام سیاسی درشرایط کنونی افغانستان بین مسلمانان
علاقمند به شرکت در فعالیت های سیاسی و جنگسالاران ومافیای مذهبی که گروه
"اسلامیست" ها را تشکیل میدهند، فرق عمده ای وجود دارد. هر مسلمانی حق
دارد که، همچون ديگر شهروندان يک کشور، در سرنوشت
سياسی وطن اش شرکت کرده و مناصب و مقامات مختلف دولتی را
به دست آورد؛ اما گروه های اسلامی در افغانستان هستند که معتقد به (اسلامی کردن
حکومت
و دستگاه قضایی) آن اند. آن ها جز خودشان (که می پندارند سخنگوی اکثريت افغان ها
اند) کسی را شايستهء دست يافتن به مناصب و مقامات دولتی
اين حکومت اسلامی نمی دانند و در زبان تحليل های سياسی
امروزين از اين گروه اخير با اصطلاح "اسلاميست" ياد می کنند، این گروه تعین کننده روند سیاسی امروز و فردای افغانستان شده اند.
هم اکنون مذهب و سنت از جمله عوامل بازدارنده
یی
اند که مرحلۀ گذار جامعۀ ما را به طور چشمگیری سد کرده است. جالب است که تا کنون
مسائلی از قبیل "آنچه که خود داریم" و " آنچه که
اکنون هستیم" و "آنچه که از دیگران در شرایط کنونی می خواهیم
اقتباس
کنیم" و یا استفاده کنیم، مورد سنجش عمیق و ارزیابی وسیعی برخی از قلم بدستان
افغانستان قرار نگرفته است. بیش ازچندین دهه بدین سو در جامعۀ
سنتی
ما گذار از دوران ارزش های کهنه به ارزش های شبه نوین، آغاز یافته است، ولی همیشه
در داخل با فرهنگ های مواجه شده است که در بسیاری موارد با
آن ها در تضاد و ناهماهنگی و ناهمگونی قرار داشته است.حال اکراین تضاد را مورد
بررسی قرار دهیم، می بینیم که سلطه جهان بینی مذهبی راست و چپ سنتی در پهلوی قدرت
های مستبده و سیاست های استعمار نقش عمده داشته است.
سیطره جهانبینی ایدئولوژی مذهبی راست و چپ سنتی، قوه خلاقیت
را ضعیف و حتی زائل کردهاست. مبنای
خلاقیت و نوآوری واقعی، فکر آزاد است. یعنی فکر نقاد. زیرا روند خلاقیت، یک روند
انتقادی است. روند شک است، تردید است، آزمایش است و نقد بر آزمایش است. در یک کلام،
روند خلاقیت و ابتکار نه تنها نقد است، بلکه نقد بر نقد است. از این رو، این روند
به هیچ روی با سلطه جهانبینی مذهبی راست و چپ
سنتی، نمیخواند.
جامعه
مذهبی افغانستان هنوز به مرحله گذارعقل باوری و نقد بر نقد نرسیده است. در جامعه ای
که فرهنگ عقل باوری حاکم نباشد، احساسات فردی و اجتماعی سایه سنگینی در فرهنگ رو
بنائی دارد. از نگاه تئوری جامعه شناسی عامل ایجاد کننده فرهنگ، میراث اجتماعی
است. این میراث جنبه ذخیره ای دارد و در ساخت آن عوامل بسیاری مداخله می کنند. مثل
اطلاعات و دانش های موجود در جامعه، هر قدر محتوای این میراث فرهنگی گسترده باشد
وتحول نیزدر آن راه داشته باشد، دامنه پویائی آن وسیع تراست. امروز در افغانستان
روند کلی کشور بجای این که مطلوب عقلا و عقلگرایی باشد، مطلوب مداحان و فریبکاران
و ریاکاران و رانت خواران شده است.
نوامبر
2012
ادامه دارد
.......................................................................................................................................
گلایۀ عبدالوحید نیکزادپروانی
...........................................................................................................................................
رشید بهادری
گزارش فشرده از
وفات وخاکسپاری شادروان هاتف
درمراسم به خاک
سپاری مرحوم هاتف (۱۶ نومبر ۲۰۱۲) در شهرآرنج کونتی ( کالیفورنیای جنوبی
ایالات متحدۀ امریکا )سخنرانی های از طرف اقارب، شعرا ونویسندگان همزبان وافغانها
صورت گرفت. از جمله استاد واصف باختری شاعر وادیب نامدار در خصوص زندگی پر از فراز
ونشیب وپربارادبی وفرهنگی این انسان مستعد وفرهیخته صحبت نمود.
خوشبختانه از
شادروان هاتف دیوان مکمل وبا ارزش که شامل تمام صنایع شعری می گردد، قبلا ً تدوین
و دراختیار فرهنگیان و دوستداران شعر وادب قرارگرفته است.
..........................................................................................................................................................
گفته میشود که این آهنگ را فرید زلاند، فرزند مرحوم جلیل زلاند آواز خوان مشهور ومعروف کشور در سالهای دهۀ پنچاه شمسی ، در ایران ترتیب و در اختیار خانم گوگوش گذاشت . آهنگ مذکور در ایران وافغانستان خوب گــُل کرد.
گلایۀ عبدالوحید نیکزادپروانی
جنایت کار دستگیر و رسوا شد
یک گلایه ازبرادران هراتی مقیم
المان ، فرانسه، بیلجیم وهالند. خودم یکی از مهاجرین وپناهنده های افغان فعلآباشنده امستردام هالند
هستم . مدت چندی قبل، دیدن یکی ازفامیل های دوستان
واقارب نزدیک خود به کشور بیلجیم رفته بودم انجا از قصه ی خبرشدم که یکی از والیان
سابق ولایت هرات که درزمان دولت تره کی وامین درسال۱۳۵۷ بنام نظیف الله نهضت والی انولا
بوده و در وقت قیام ۲۴ حوت سال۱۳۵۷به تعداد بیش از سی هزار ۳۰۰۰۰ برادران مسلمان هراتی مان را به شهادت رسانیده بود، این قاتل وخون
اشام در پایتخت بیلجیم دربروکسیل با فامیل وخانواده خود یکجا زنده گی می کرد ومی کند.
همین قصه را از قول دوستان خود به رشته ی تحریر در اوردم که اصل موضوع،قصه وداستان
چنین است:
موصوف که در قتل عام ۲۴ حوت ۱۳۵۷ هزاران هراتیان مسلمان
ومتدین دست داشت ، فعلآ در محبس بروکسیل توقیف است وطبق یک جار وجنگجال خانواده گی که دختر وخانم خود را لت کوب
کرده بود وبنا بر شکایت دختر وخانمش موضوع این جار وجنگجال به دادگاه وپولیس کشانیده شده
بود،موصوف بنا بر مرتکب شدن جرم اش مدت بیش ازیک سال است که بدست پولیس افتیده است
و در قید پولیس است .
این مطلب را که به ارتباط خشونت
علیه زنان نوشتم زیرا مسله خشونت علیه زنان راکه یک روز بین المللی می باشد، چندی پيش از تلویزیون شنیدم
بعضی نوشته هایی را در موردخشونت علیه زنان را در انترنیت هم خواندم. پس ودار شدم به پاس وجهبیه ی
انسانی واحساس همدردی با شهدای خفته در خاک سیاه که دارنده هزاران هزار ارمان بودند
وهمبستګی با زنان تحت ظلم وستم افغانستان،این موضوع را هم به این ارتباط وجرم این
جنایت کار،مجرم وقاتل که سابقه سیاه اش درج تاریخ کشور ماست . غرض اگاهی هموطنان هراتی ام بنویسم تا
برادران و وطنداران هراتی ام با پیگیری موضوع فوق که یک میلیارد دفعه راست ودقیق است قضیه موصوف را غرض برسی
ومجازات به محاکمه بین المللی هاگ در هالند به این محکمه بکشاند تا این جنایت کار که همین اکنون در
توقیف پولیس بسر می برد به سزای اعمالش برسد.
گلایه من از برداران هراتی ام بدین سبب است. من هم درولایت هرات یک جوان
مسلمان وسرباز در فرقه ۱۷ هرات راقربانی داده ام پسر مامایم یک جوان مجاهد لایق و فارغ صنف ۱۲بنام حسیب الله از طرف قوماندان
فرقه هرات کبیر کاروانی در صحن قشله عسکری فرقه هرات تیرباران شد.
پس چرا شما برادران مسلمان
ومجاهدپرورولایت هرات حالا که موقع مساعد است دست زیری الاشه نشسته اید وبرادران
هراتی ما که بخصوص درجرمنی وهالند مصروف تجارت وثروت اندوزی اند دست به کارنمی
شوند واین جانی وجنایت کار را به پنجه قانون بین المللی نمی سپارد تا نوبت به
محاکمه اقبال وزیری،خیال محمدکتوازی درهالندو ثایر اعضای بیروی سیاسی حزب خلق
وپرچم ودیگرجنایت کاران برسد ،از برداران هراتی ام خواهشمندم تا قبل از رسیدن ۲۴ حوت موضوع را پيګری وبا
ارګانهای امنیتی بلژیک بخصوص پولیس بروکسیل تماس حاص اسناد و شواهد را علیه این
جنایت کار ارایه فرمایند و خواستار محاکمه این جانی وجنایت کار شوند.
با درود های فراوان
عبدالوحید
نیکزادپروانی
رشید بهادری
گزارش فشرده از
وفات وخاکسپاری شادروان هاتف
شادروان ملک الشعرا محمد طاهر هاتف
با تأسف وتأ لم ابراز می شود، که شاعر نخبه و توانای روز گار ما ملک الشعرا جناب محمد طاهر هاتف شاعر وغزلسرای توانمند، به تاریخ ۱۶ نومبر در سن ۹۳ سالگی نقاب ابدی خاک را به رخ کشید. با مرگ غم انگیز او دوستان و خانواده در ماتم نشستند.
مرحوم هاتف با درنظرداست تسلط وافر بر قلمرو شعر کلاسیک فارسی دری که خود ش را از پیروان شادروان قاری عبدالله خان می دانست، از سوی اکثریت شعرای خارج کشور به عنوان ملک الشعرایی ملقب گردیده بود. برحق به دلیل احاطۀ ایشان به شعر وعلم عروض سزاوار چنان لقبی بودند. چنانچه دیوان مکمل اشعار ایشان نیز شاهد این مدعا داست.
درمراسم به خاک
سپاری مرحوم هاتف (۱۶ نومبر ۲۰۱۲) در شهرآرنج کونتی ( کالیفورنیای جنوبی
ایالات متحدۀ امریکا )سخنرانی های از طرف اقارب، شعرا ونویسندگان همزبان وافغانها
صورت گرفت. از جمله استاد واصف باختری شاعر وادیب نامدار در خصوص زندگی پر از فراز
ونشیب وپربارادبی وفرهنگی این انسان مستعد وفرهیخته صحبت نمود.
خوشبختانه از
شادروان هاتف دیوان مکمل وبا ارزش که شامل تمام صنایع شعری می گردد، قبلا ً تدوین
و دراختیار فرهنگیان و دوستداران شعر وادب قرارگرفته است.
.........................................................................................................................................................
میر عبدالحلیم واعظی
چهرۀ ادبی دیگری از نیمه نخستن سدۀ بیستم خاموش شد
ملک الشعرا محمد هاتف به جاودانگی پیوست
مرگ بخشی از زندگی انسانهاست .
مرگ شاعر
، نویسنده ، هنرمند و سایر نخبه کان یک جامعه ، نه تنها برای خانواده و دوستان او
نهایت اندوهناک وغم آفرین است ، بلکه علاوه از آن، مصیبت خیلی بزرگ و جبران ناپذیر
برای مردم و کشورش نیز محسوب میشود.
شاید این واپسین شاعر نیمه نخست سدۀ بیستم باشد که
بعد از ملک الشعراء قاری ، ملک الشعراء بیتاب ، عبدالعلی مستغنی ، میر غلام حضرت شایق جمال ،
استاد خلیل الله خلیلی ، محمد ابراهیم صفا ، محمد انور بسمل ، ندیم ، نوید ، ضیا
قاری زاده ، آزاد از دست جامعۀ فرهنگی ما رفت. ملک الشعرا هاتف بتاریخ 16 نوامبر در کلیفرونیای امریکا چشم از این
جهان بست .
انا لله و انا الیه راجعون
شاد
روان ملک الشعراء محمد طاهر هاتف سخنوری
بود توانا و صاحبنظر در فن شعر و شاعری ، که به انواع فنون ادبی دسترسی داشت و همه
قالب های شعر فارسی دری را آزموده است ، شعرش دلنشین ، سلیس ، روان محکم و دور از تعقید و ابهام است. عواطف
انساندوستی ،استعاره ها ، تشبهیات زیبا، ،مضامین اخلاقی ،تصنیف ها ، نکته های ظریف
، دقت نظر که توانایی ذوق ادبی ، باریک
بینی ،حس عاطفی و... شاعر را نشان میدهد در کلیات شاعر باز تاب
گسترده یافته است .
هاتف از
جمله شاعران شناخته شده افغانستان است که افزون بر شناخت آثار شاعران معاصر با
آنها نشت و برخاست نیز داشت ، همینطور به شعرای منطقه و آثار شان بخوبی آشنا بود ، در سه دهه اخیر در جامعه ادبی
فرهنگی افغانهای امریکا بیشتر شناخته شد . انگیزه آن را می توان از یک طرف در سهم
ارزنده او در محافل ادبی فرهنگی افغانها
در امریکا و از سوی دیگر ارسال مضامین تازه برای هفته نامه ها و نشریه های بیرون مرزی شمرد .
کلیات
ملک الشعراء هاتف باهتمام محمد عمر هاتف در سال 1389خورشیدی اقبال چاپ یافته است
روحش را
قرین رحمت الهی میخواهیم و به بازماندگان از کریم الله صبر و شکیبایی استدعا داریم.
نمونه کلام :
در نهضت نسوان افغانستان سال 1338هجری شمسی
همه آفاق عیان و تو
نهان میگردی همه بیدار و تو
در خواب گران میگردی
آخر ای زنده گر از
مرده نداری تقلید چشم پوشیده در
این عصر چسان میگردی
بسته این پرده سرو
پای ترا سخت بهم قد ت از تیر
رساتر چو کمان میگردی
کس نپوشیده بجز عیب
خود از دیدۀ خلق ای پریرو سبب ظن و گمان میگردی
راست گو چند بافسون
و دم نیرنگی چون پری در قفس شیشه نهان میگردی
از پس پرده برون آی
و بزن دست بکار تا یکی بار بدوش
دگران میگردی
جنبشی تا نبری ننگ
فسردن در خاک گل شو ای غنچه
که نشکفته خزان میگردی
گر چو
هاتف نکنی محتسبا رفع خمار
کستۀ درد
سر سود و زیان میگردی
..........................................................................................................................................................
......................................................................................................................
Palästinenser feiern ihren großen Tag فلسطینیها روز بزرگ شان را جشن میگیرند برگردان ایشور داس | |||
Darmstädter Echo, Freitag, 30. November 2012
| |||
| |||
واسع بهادری
سرایندۀ شعر
"من آمده ام که عشق فریاد کند" کیست؟
سرایندۀ شعر
"من آمده ام که عشق فریاد کند" کیست؟
در وطن ما کمتر
رواج داشت و رواج دارد که از شاعر وسرایندۀ شعر آهنگ
های هنرمندان نام ببرند. در صورتیکه خوب می
دانیم اگر بیت های شاعر نباشد، آواز خوان چه چیزی را بخواند.
شعر خوب شهرت و تأثیر آهنگ هنرمند را بالا می برد. شاید آهنگ
هایی باشند که بخاطر شعر ضعیف طرف توجه قرار نگیرند. آهنگ هایی اند که شنونده
بخاطر شعر خوب آن جذب میشود وبالای آن تبصره میکند.
حالا مقصد ما
ازرباعی یک آهنگ بسیار مشهور است که توسط خانم گوگوش ایرانی خوانده شده است.
آهنگ : من آمده ام ترا
ببینیم ، بروم.
گفته میشود که این آهنگ را فرید زلاند، فرزند مرحوم جلیل زلاند آواز خوان مشهور ومعروف کشور در سالهای دهۀ پنچاه شمسی ، در ایران ترتیب و در اختیار خانم گوگوش گذاشت . آهنگ مذکور در ایران وافغانستان خوب گــُل کرد.
در حالی که شاید
کمتر از چهل سال از خواندن این آهنگ گذشته باشد، از
روی تصادف ، در وقت خواندن مجموعۀ اشعار محترم خالد
صدیق چرخی ، جایی چشمم به رباعی های ایشان افتاد که در پایان یکی از آنها
چنین نوشته شده است: این رباعی را خانم گوگوش خوانده است .
در وقت مطالعۀ تمام
مجموعۀ شعری ایشان که اشکهای چکیده نام دارد، به اشعار زیادی چشمم
افتاد که در پیشانی آنها نوشته شده است که این شعر را احمدولی جان، استاد خیال
مرحوم زلاند ، خانم هنگامه واحمدولی ( شب لبان داغ خویش ، دیدم برلبان تو ) و . .
. خوانده اند. از بارگاه رب العزت آرزومندیم که برای محترم خالد صدیق عمردراز وقلم
روان بدهد. در حالیکه هموطنان دنبال کتاب های تاریخی ایشان جویا میباشند، این
مجموعۀ شعری گنجینۀ دیگری به جهان شعر وادب افزوده است.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen