Montag, 23. Juni 2014

کلکِ بریده دکتر عبدالغفور آرزو



دکتر عبدالغفور آرزو Abdulghafour Arezou

دوستان صاحبدل ! این شعر نیست، بل انگشت های بریده ی هموطنان آزاده ی ماست، که قطره، قطره از چشم دل و اندیشه ام فواره زده است. با همدردی و همآوایی با چنین نگاه و نگرشی، زمزمه نمایید.سپاس
         
 
کلکِ بریده  

از چار سو صدای تقلّب بلند شد
آراء عاشقانه گرفتار گند شد
شادی ترین ترانه‌ی مردم به اوج عشق
در ابتدای همهمه غرقِ نژند شد
کلکِ بریده – آرش آزادگی- نوشت
آوخ کمان باور مردم کمند شد.

تنها ترین حماسه‌ی سرشار از غرور
افسوس غرق ماسه‌ی ترفند و فند شد
در مجمری که فتنه بر افروخت خدعه را
آزادگی زبانه کشید و سپند شد
در بازیِ که قاعده دشنام و دشنه است
دیو خرد ستیز جنون، ارجمند شد
در چیده مان تخته‌ی شطرنج سرنوشت
اسپی دوید و فیل فسون تخته بند شد
اشکی چکید و چامه لبخند گل نکرد
نوش آفرین نشئه‌ی دل نیشخند شد
تا موج بیکرانه‌ی مردم کشید قد
این ساحل ستم زده دریا پسند شد.
پندار این و آن شده تا پرده دار عقل
تارِ گسسته نغمه‌ی خاموش پند شد


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen