لیلا تیموری
تقدیم به هر جوان نامراد چون قدسیه شهید .
گل های در کف باد
شاخه ی گل بکفِ باد ستمگار شکست
یک چمن خون شد و یک فصل به یکبار شکست
گلِ پر پر شده را دید و بسوزید زغم
باغبانی که دلش از غم گلزار شکست
گفت ای باد ستمگار و تبهکار چرا !!؟
آمدی در چمن و شاخه پر بار شکست
چقدر شاخه بخون خفت و فضا خونین شد
چقدر دل ز پیی پاره تنِ یار شکست
بلبل از دیدن گل خاک به سر کرد و بمرد
دل عاشق زغم گم شده دلدار شکست
دیدم از دور که در باغچه ی خانه ما
یادگار پدر و خانه ی ما زار شکست
آنطرف تر که جدا گشته به خط سرحد
طفللکی دید که باباش سر دار شکست
دلم من آب شد و ریخت ز چشمِ لیلا
که به صحرای جنون سینه ی خونبار شکست
.............................................................................................................................
نصیرمهرین
در اندوه قربانیان عمل تروریستی،
در اندوه قدسیه
جملاتی از خبر نگار آژانس خبری پژواک را می آورم:
" دستان قدسيه به جاى خينه با خون رنگ شد"
" . . .
محمد انور پدر اين محصل با سر وريش سفيد؛
درحاليکه ماماى قدسيه بازوهاى او را محکم گرفته و اشک در چشمانش خشکيده بود؛ گفت:
"ازاى دولت چه خاطره خوش داريم که همراه تان مصاحبه کنم، دخترم رفت چه به درد
ميخورد مصاحبه...
"
اين پدر داغديده علاوه کرد که هيچکس در فکر غريب نيست و در فکر چوکى و منصب هستند، آنها در موترهاى زره ميگردند و افراد غريب و بيچاره قربانى حملات انفجارى و انتحارى ميشوند.
وى با سيماى نگران کننده، چهار طرفش را نگاه کرده گفت که ميخواست که تمام اولادهايش تحصيل يافته شوند، تا به مملکت خدمت کنند؛ امااينک مرگ دختر جوانش کمرش را شکست.
مسيح الله ١٨ ساله برادر قدسيه با چشمان سرخ شده و سراسيمه، در حاليکه بالاى جنازه خواهرش زار زار ميگريست، گفت که خواهرش ديروز ساعت ١٠ کشته شد؛ اما جسدش را ساعت ٦ شام از شفاخانه وزير اکبر خان يافتند.
وى شاکى بود که کسى براى انتقال جنازه، يک موتر نميداد و آنها با استفاده از موتر تکسى، جنازه را به خانه انتقال دادند.
هدايت الله ماماى قدسيه گفت: "يگانه گله ما از دولت همين است؛ در اين راهى که وکلاى پارلمان رفت و آمد دارند، بايد چند نفر را موظف ميساختند. . . "
اين پدر داغديده علاوه کرد که هيچکس در فکر غريب نيست و در فکر چوکى و منصب هستند، آنها در موترهاى زره ميگردند و افراد غريب و بيچاره قربانى حملات انفجارى و انتحارى ميشوند.
وى با سيماى نگران کننده، چهار طرفش را نگاه کرده گفت که ميخواست که تمام اولادهايش تحصيل يافته شوند، تا به مملکت خدمت کنند؛ امااينک مرگ دختر جوانش کمرش را شکست.
مسيح الله ١٨ ساله برادر قدسيه با چشمان سرخ شده و سراسيمه، در حاليکه بالاى جنازه خواهرش زار زار ميگريست، گفت که خواهرش ديروز ساعت ١٠ کشته شد؛ اما جسدش را ساعت ٦ شام از شفاخانه وزير اکبر خان يافتند.
وى شاکى بود که کسى براى انتقال جنازه، يک موتر نميداد و آنها با استفاده از موتر تکسى، جنازه را به خانه انتقال دادند.
هدايت الله ماماى قدسيه گفت: "يگانه گله ما از دولت همين است؛ در اين راهى که وکلاى پارلمان رفت و آمد دارند، بايد چند نفر را موظف ميساختند. . . "
(17
نومبر2014)
.........................................................................................................................
میرحسین مهدوی
بگذارید اصلا بدون عکس صحبت کنیم. گاهی باید یکراست به سراغ اصل مطلب رفت. قدسیه جوان بیست و یک ساله ای بود که دیروز بلا گردان خانم شکریه بارکزی شد. قدسیه دانشجوی سال چهارم رشته ی روان شناسی بود. بیچاره قصد رفتن به دانشگاه را داشت که به قتگاه خود رسید.
بگذارید با صدای بلند بگویم و کسانی که به خاطر قوم گرایی حاضرند چشم شان را به روی هرچیزی ببندند لطفا اگر امکان دارد کمی گوش های مبارک شان را باز نگه دارند و بشنوند که چه می گویم. من می گویم که مرگ قدسیه گناه خانم بارکزی نیست. خیلی هم خوب شده که این بانوی بزرگوار و نازدانه در میان ما ماندند و همچنان مصدر خدمت برای خود و خانواده ی گرامی شان قرار می گیرند. من نمی خواهم مرگ قدسیه را به گردن خواهر گرامی بانو بارکزی بیاندازم. همه ی ما می دانیم که مرگ قدسیه کار برادران ناراضی است.
چیزی که من می گویم اینست که جامعه ی ما تبدیل به جایی شده که فقط یک عده ی خاصی حق زندگی کردن دارند. یعنی که یک عده ی خاصی لیاقت زنده بودن را کسب کرده اند. کل سخن من اینست. وزیران و وکیلان، حاجیان و سرمایه داران ، علما و روحانیون فوج فوج، گروه گروه و قطار قطار به زیارت خراش ناخن آن بانوی نازدانه خاک راه شفاخانه را سرمه ی چشم شان کردند. این درحالی است که جنازه ی قدسیه ساعت ها در میان گل و آوار ماند و بعد خانواده ی او مجبور شدند که جنازه ی گل پرپر شده ی شان را با تاکسی به خانه ببرند.
من می گویم که چرا جامعه ی ما اینقدر ...
بگذریم.
من هیچ چیزی نمی گویم. بگذارید که قوم پرستان عزیز مثل همیشه ی تاریخ متکلم وحده ی این سرزمین باشند.
.........................................................................................................................
تصویرهای تکاندهنده
یک
...
مردیکه سالها
درسنامه و معارف کشوری را به بازی گرفت، در رکاب رییس جمهور و سفر پاگستان، سرِ
حرمت در برابر قاتلی خم کرد و دست ارادت بر سینۀ تروریستپرورِ فضلالرحمان گذاشت.
او میداند که به دستور فضلالرحمان هزاران جوان - تنها در ولایتیکه وزیر به آن
منسوب و مسماست «وردک» - جان دادهاند و هزاران کودک از رفتن به مکتب و مدرسه
بازماندهاند.
دو
...
...
دخترک جوانِ
دانشجوی روانشناسی در کنار جادۀ دارالامان به خاک و خون غلتیدهاست. مردانی که
انگار نمیتوانند نگاهِ غیر جنسی، حتا به تنِ افتاده و بیجان زنی داشتهباشند، آهنپارههای
موترهای منفجرشده را روی تنِ نازک و سردِ دخترک میگذارند، تا شاید تحریک نشوند.
معلوم نیست دخترک زندهاست یا مرده، اما وقتی دستی به کمک او میشتابد، دیگر جان سپردهاست.
معلوم نیست دخترک زندهاست یا مرده، اما وقتی دستی به کمک او میشتابد، دیگر جان سپردهاست.
این تصویرها
خلاصۀ سوگنامۀ سیاسی و اجتماعی سرزمینیست که وزیرِ آموزش و پرورش آن دستی در دستِ
آتشزن و ویرانگرِ مکتب و معارف دارد. و آن دیگری که حیوان درندۀ جنسیست، همهجا
دستورِ در بندکشیدنِ دیگری را آیینی میسازد. اگر حجاب برافتد، نه کودک میشناسد و
نه بزرگ و نه زنجیرِ هیچ دینی و مذهبی میتواند او را بازدارد، آنسانکه در
پغمان، هرات، تخار و ... همه دیدیم.
برگرفته از برگه جناب عزیزالله ایما. ..................................................................................................................
میرحسین مهدوی
بگذارید اصلا بدون عکس صحبت کنیم. گاهی باید یکراست به سراغ اصل مطلب رفت. قدسیه جوان بیست و یک ساله ای بود که دیروز بلا گردان خانم شکریه بارکزی شد. قدسیه دانشجوی سال چهارم رشته ی روان شناسی بود. بیچاره قصد رفتن به دانشگاه را داشت که به قتگاه خود رسید.
بگذارید با صدای بلند بگویم و کسانی که به خاطر قوم گرایی حاضرند چشم شان را به روی هرچیزی ببندند لطفا اگر امکان دارد کمی گوش های مبارک شان را باز نگه دارند و بشنوند که چه می گویم. من می گویم که مرگ قدسیه گناه خانم بارکزی نیست. خیلی هم خوب شده که این بانوی بزرگوار و نازدانه در میان ما ماندند و همچنان مصدر خدمت برای خود و خانواده ی گرامی شان قرار می گیرند. من نمی خواهم مرگ قدسیه را به گردن خواهر گرامی بانو بارکزی بیاندازم. همه ی ما می دانیم که مرگ قدسیه کار برادران ناراضی است.
چیزی که من می گویم اینست که جامعه ی ما تبدیل به جایی شده که فقط یک عده ی خاصی حق زندگی کردن دارند. یعنی که یک عده ی خاصی لیاقت زنده بودن را کسب کرده اند. کل سخن من اینست. وزیران و وکیلان، حاجیان و سرمایه داران ، علما و روحانیون فوج فوج، گروه گروه و قطار قطار به زیارت خراش ناخن آن بانوی نازدانه خاک راه شفاخانه را سرمه ی چشم شان کردند. این درحالی است که جنازه ی قدسیه ساعت ها در میان گل و آوار ماند و بعد خانواده ی او مجبور شدند که جنازه ی گل پرپر شده ی شان را با تاکسی به خانه ببرند.
من می گویم که چرا جامعه ی ما اینقدر ...
بگذریم.
من هیچ چیزی نمی گویم. بگذارید که قوم پرستان عزیز مثل همیشه ی تاریخ متکلم وحده ی این سرزمین باشند.
..........................................................................................................................
ضیا باری
بهاری
مهرین بزرگوار، بلی در این سرزمین بیچارگان سالهای سال است که
دستان قدسیه ها و هزاران دختر جوان به عوض حنا با خون رنگین می شود و هزاران هموطن
غریب و فقیر و بیچاره ما در سوگ چگر گوشه ها و فرزندان هردم شهید شان پیوسته اشک
می ریزند، دیروز در سایت وزین آریایی
نوشته ای توجه ام را بخود جلب نمود که یک کاندید اکادیمسین در ارتباط حادثه سوی
قصد بجان خانم بارکزی قلم فرسای نموده بود، از قهرمانی ها و از دانش و اخلاق و
اطوار این نماینده مجلس سخن رانده بود؛ اما متأسفانه یک حرف هم که شده باشد بخاطر
شهادت قدسیه و شهدا و زخمی های دیگر این حادثه که بدستان ناپاک دشمنان بشریت به
شهادت رسیدند، چیزی ننوشته بود. هزاز افسوس که که عده ای هنوز هم در رنگ آمیزی بت
های مقدس خود مصروف اند بت های که به غیر از پیکر تراشان آن دیگر هیچ کس آنها را
نمی پرستد. درود به شما و دوستان فیس بوکی شما.
نبشته زیر را قبلأ به اشتراک گذاشته بودم می خواهم یکبار دیگر در پای نظرات دوستان آنرا به اشتراک بگذارم:
متأسفانه با آمدن دولت جدید طالبان به حملات انتحاری شان بیشتر از گذشته تشدید بخشیده اند.
پیش از آن که دولت جدید شروع به کار نماید این نبشته را در در صفحۀ فیس بوک یکی از دوستانم به نشر رسانده بودم، حال که دولت جدید شروع بکار نموده است آنرا بعد از ویرایش دو باره به نشر می رسانم.
آقای اشرف غنی احمد زی رئیس جمهور جدید افغانستان که قرار است روز دوشنبه مراسم تحلیف بجا بیاورد ایشان در سخنرانی جمعی از بزرگان و فعالین حزب وحدت اسلامی افغانستان بتاریخ ۱۳۹۳/۰۷/۰۱ در ارگ ریاست جمهوری طی بیانیه ای بدون آن که نامی از طالب گرفته باشد اظهار نمود که "یک فرد افغان از این بعد نباید کشته شود" حرف بسیار عالی، خیلی خوب. تجربه سی و چند سال اخیر نشان می دهد که رهبران دولت و حکومت های افغانستان همیشه سخنان خوب گفته اند، اما در عمل آنها آن کار دیگر کرده اند.
البته در این پیام روی سخنم خاص به جناب احمدزی است، آنچه که مبرهن است، آقای اشرف غنی احمدزی همیشه از طالبان پشتبانی نموده و بارها خود به صراحت اعتراف نموده است که به کمک او طالبان از زندان های افغانستان آزاد ساخته شده اند و باز ایشان گفته اند که منبعد هیچ افغانی نباید کشته شود درست است این خواست همه شهروندان افغانستان است، در اینجا پرسشی مطرح می شود که آیا با طالبان تا دندان مسلح تا وقتی که با آنها مسأله جنگ و صلح یکطرفه نشود، چگونه از کشتار مردم بی گناه جلوگیری خواهد شد؟
نبشته زیر را قبلأ به اشتراک گذاشته بودم می خواهم یکبار دیگر در پای نظرات دوستان آنرا به اشتراک بگذارم:
متأسفانه با آمدن دولت جدید طالبان به حملات انتحاری شان بیشتر از گذشته تشدید بخشیده اند.
پیش از آن که دولت جدید شروع به کار نماید این نبشته را در در صفحۀ فیس بوک یکی از دوستانم به نشر رسانده بودم، حال که دولت جدید شروع بکار نموده است آنرا بعد از ویرایش دو باره به نشر می رسانم.
آقای اشرف غنی احمد زی رئیس جمهور جدید افغانستان که قرار است روز دوشنبه مراسم تحلیف بجا بیاورد ایشان در سخنرانی جمعی از بزرگان و فعالین حزب وحدت اسلامی افغانستان بتاریخ ۱۳۹۳/۰۷/۰۱ در ارگ ریاست جمهوری طی بیانیه ای بدون آن که نامی از طالب گرفته باشد اظهار نمود که "یک فرد افغان از این بعد نباید کشته شود" حرف بسیار عالی، خیلی خوب. تجربه سی و چند سال اخیر نشان می دهد که رهبران دولت و حکومت های افغانستان همیشه سخنان خوب گفته اند، اما در عمل آنها آن کار دیگر کرده اند.
البته در این پیام روی سخنم خاص به جناب احمدزی است، آنچه که مبرهن است، آقای اشرف غنی احمدزی همیشه از طالبان پشتبانی نموده و بارها خود به صراحت اعتراف نموده است که به کمک او طالبان از زندان های افغانستان آزاد ساخته شده اند و باز ایشان گفته اند که منبعد هیچ افغانی نباید کشته شود درست است این خواست همه شهروندان افغانستان است، در اینجا پرسشی مطرح می شود که آیا با طالبان تا دندان مسلح تا وقتی که با آنها مسأله جنگ و صلح یکطرفه نشود، چگونه از کشتار مردم بی گناه جلوگیری خواهد شد؟
ادامه :در همان روز های آغازین انتخابات، وقتی که جناب اشرف غنی احمد زی بحیث نامزد ریاست جمهوری در مقام رئیس جمهور آینده دولت اسلامی افغانستان خود را کاندید نموده بودند از همان آغاز یک پرسش همیشه فکر مرا بخود مشغول داشته بود، که اتفاقأ اگر آقای احمدزی روزی زمام امور کشور را بدست بگیرد در ارتباط به طالبان چه سیاستی را در پیش خواهد گرفت؟ و در مقابل، طالبان در برابر دولت جدیدی که آقای احمدزی در رأس آن قرار داشته باشد، چه واکنشی از خود نشان خواهند داد؟ بویژه همان طالبانی که توسط آقای احمدزی از زندان ها آزاد شده اند و بعد از آزاد شدن دوباره به کشتار مردم بی گناه ادامه داده اند.
حال که ایشان بحیث رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان قرار است شروع بکار نمایند ، باز در ذهنم همان پرسش اینگونه مطرح می گردد، که آیا ایشان کمافی السابق مانند آقای کرزی طالبان را برادر خوانده و آزاد می گذارد که طالبان همچنان به حملات تروریستی و دهشت افگنانه ای شان علیه مردم ملکی و اردوی ملی افغانستان ادامه دهند و یا اینکه بخاطر جلوگیری از فعالیت های دهشت افگنانه و حملات تروریست آنها کدام تصمیم جدی و سازنده خواهد گرفت؟
از جانب دیگر طالبان از همان آغاز دولت آقای کرزی را دولت کافری و سربازان اردوی ملی را مرتد و بی دین گفته اند و فتوای صادر نموده بودند که بر ضد دولت افغانستان جهاد حق است و کشتار سرباز و افسر افغانستان حلال؛ حال که آقای کرزی بعد از گذشت سیزده سال در روز های آینده تاج و تخت ریاست جمهوری افغانستان را با کوله باری از فساد و تقلب و فقر و بیماری و بی اعتمادی و بی ثباتی به دولت جدید به میراث گذاشته و قدرت را به رئیس جمهور جدید تسلیم می کند، آیا طالبان دولت جدید را به رهبری آقای اشرف غنی احمدزی برسمیت خواهند شناخت؟
اسلحه و واسکت های انتحاری شان را به زمین خواهند گذاشت؟
و یا اینکه کماکان بحیث سپاهیان سیاه دهشت افگنان بین المللی در صدد آن اند که افغانستان را به دوزخ دنیوی تبدیل نمایند؟
خداکند که چنین نشود و از جنگ و آدمکشی دست بردارند و حد اقل به پاس خدمات داکتر صاحب اشرف غنی (که از همان آغاز حرکت طالبانیسم برایشان بسیار زحمت کشیده بود) راه صلح را در پیش بگیرند
البته گذشت زمان نشان خواهد داد که دولت در برابر طالب از چه شیوه کار خواهد گرفت و طالب در مقابل دولت جدید چه واکنشی از خود نشان خواهد داد. اما یک چیز روشن است، که کارهای بزرگی همچو چالش های بزرگ در برابر دولت جدید قرار دارد که مهم تر از همه و آن وظیفه خطیری که در همین مقطع زمانی بسیار با اهمیت است مسأله امنیت است، امید است که آقای احمدزی و عبدالله در دولت جدید قبل از همه مسأله امنیت و معضله سرنوشت ساز (جنگ و صلح ) را در سرخط برنامه های کاری حکومت خویش قرار دهند و از طالبان رسمأ دعوت نمایند که سلاح های شان را به زمین گذاشته و به زندگی عادی و انسانی برگردند.
به باور من تا به این معضله بزرگ و سرنوشت ساز برخوردعقلانی صورت نگیرد، تا صلح تأمین نگردد هیچ کار سازنده اجتماعی و اقتصادی در کشور سربراه نخواهد شد. دولت جدید باید تکلیف خود را با طالب و مردم افغانستان روشن بسازد، بعد از یک گفتگوی نهای به طالبان گفته شود آنهایی که واقعأ ملأ و عالم دین اند بروند بسوی مسجد و مدرسه و زندگی عادی و به کار و بار روزمره شخصی و اجتماعی خویش مثل دیگر هموطنان شان. طالبان جوانان و نوجوان را از این بیش آله دست بیگانه ها نسازند. دوـ آخر دولت جدید باید است به این معضله نقطه آخر بگذارد و روشن بسازد که سرباز اردوی ملی با کی می جنگد، با اردوی پاکستان، با طالب پاکستانی و یا با طالب افغان و یا با همه آنها، یک تعریف درست و معقول باید از طالب و تروریست از طرف دولت ارایه گردد. امید است آقای احمدزی از سیاست های یک بام و دو هوای آقای کرزی عبرت گرفته باشند، اگر طالبان صادقانه سلاح خویش را به زمین می گذارند و به زندگی عادی بر می گردند باید آنها را در آغوش گرفت و عفو عمومی اعلان شود، اما اگر طالب واسکت انتحاری و سلاح خود را به زمین نگذارند و به صلح روی نیآورند، در آن صورت باید است که بعد از این با یک حرکت سازمان یافته، آگاهانه، قاطعانه و جدی برضد آنها مبارزه شود و در ضمن رئیس جمهور جدید باید است طی پیامی فرمان صادر نماید که، هر آن کسی که بعد از این اگر به طالبان و تروریستان از طریق منبر مساجد و یا آدرس های دیگری حمایت می کند و یا آنها را برادر برادر... خطاب می کند خائین ملی محسوب می شود و مطابق قانون باید مجازات شود و هم کسانی که بعد از این تروریستان و طالبان را در خانه های خود جای می دهند و از آنها حمایت مادی و معنوی می کنند در برابر قانون سخت جوابگو می باشند.
تا وقتی که ما بین دوست و دشمن خردمندانه مرزی قایل نشویم محال است که از صلح و آرامی و "دولت وحدت ملی" و حقوق البنیاد حرف زد، به حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود!!!
درود ضیا باری بهاری
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen