به مناسبت روز جهانی زن
کاوه جبران*
هفت، هشت، و نهم مارچ
18 مارچ فقط یک بهانه است، برای آنچه در هفتم و نهم این ماه جریان دارد. بهانهیی برای یادآوری خودسوزیها، تجاوزها، کشتارها، محرومیتها، حقتلفیها، خیابانآزاریها و... که جزو فرهنگ واقعی این سرزمین است. 8 مارچ و امثال این مناسبتها، دست کم فرصتی را فراهم میکند که وضعیت زن در متن فرهنگ پنجهزارساله و بستر نظام الاهی بیرون از گود دیده شود. نه این که بدون چنین مناسبتهایی، این امکانی میسر نیست. نه، بدون چنین مناسبتهایی همهچیز درگیر روزمرهگی هست و فجایع جاری بر زن، حداقلیشده، و در نهایت جزو روزمرهگی همه آدمهای اینجا و همه سخت به آن عادتکرده، که حتا اعتبار خبریاش را از دست داده است. خبری اگر از انتحار و انفجار نباشد، از بریدهشدن سر زنی در فلان ناحیۀ فلان شهر و یا تجاوز ملایی بر زنی نابالغ در فلان مدرسۀ فلان روستا حتماً هست. این است که مناسبت، حداقل میتواند چشماندازی گسترده از ژرفای فاجعۀ جاری این سرزمین خلق کند.
2
اما ترسیم این فاجعه نیازمند خودانگیختهگی و خودآگاهی فاجعهزدهگان است. ضرورتی که حالا جای خالیاش را پروژهها و انجوها پر کرده است. بر فرض اگر این ضرورت همانند فاجعه، در هفتم و نهم مارچ هم مستمر بود، به یقین که وضعیت زن این قدر دچار تقلیلیافتهگی و حداقلشدهگی نیز نبود. رنگ و بوی انجویی و پروژهیی مسأله زن در افغانستان است که همه فاجعهزدهگان (زن و مردش) را دچار سوءتفاهم کرده، چندان که حرکت نمایشی زنی با شورت آهنین، یکی را با تمام وجود اشباع میکند و دیگری را لبریز از تنفر. حالا اگر نقشهکشی فاجعۀ جاری، خودانگیخته بود و همانند تجاوز فلان ملا بر فلان دختر دوازده ساله هر هفته اتفاق میافتاد؛ شورت آهنین نیز به نماد مبارزۀ زنان افغانستان تبدیل میشد.
3
عرصۀ فعالیت و خودانگیختهگی فمینیسم اینجایی فیسبوک است. گاهی، کمی عمیقتر سایتها. فضاهای غیرحقیقی؛ که به لطف عقدههای فورانیمان گهگاهی به لجنترین گفتوگوها میکشد. حقیقت اما جای دیگر است. در مدارس و مساجد که هر آدینهروز خطیبها با بلندگوها احساسات مقتدیانشان را انگلک میکنند و از اضرار پتلون و لبسرین، کار زن در اجتماع، ادامۀ تحصیل دختران سخن میرانند. حقیقت در قوانین است که مجال خشونتورزی را فراهم میکند. حقیقت در نظامهای آموزشی است که دختران و زنان را به توسریخوردن عادت میدهند و پسران و مردان را به تعصب جنسیتی. حقیقت در کانون خانوادهها، مدارس، منابر، اجتماعهای روستایی و... پنهان است. جایی که پوتانسیل خشونتورزی علیه زنان گرد میآید و چرخۀ فاجعۀ حاضر را به پیش میراند. ترسیم فاجعه میسر نخواهد شد مگر این که بر منابع اصلی انحراف، تمرکز صورت گیرد. ترسیم فاجعه، با انتشار آمار و ارقام خشونت علیه زنان، از سوی فلان موسسه یا فلان انجو؛ و یا تحلیل گفتارک جنسیتزدۀ فیسبوکی فلان درسخوانده اتفاق نمیافتد. باید ساحت تشخیص و در کل رویکرد ما نسبت به این وضعیت عوض گردد. فعالیت باید به جایی منتقل شود که اکثراً فعالان فمینیسم اینجایی را به آنجاها راهی نیست. در غیر آن، فاجعه همواره در هفتم و نهم مارچ ادامه خواهد داشت و ما سرگرم تجلیل آن در هشتم مارچ.
اما ترسیم این فاجعه نیازمند خودانگیختهگی و خودآگاهی فاجعهزدهگان است. ضرورتی که حالا جای خالیاش را پروژهها و انجوها پر کرده است. بر فرض اگر این ضرورت همانند فاجعه، در هفتم و نهم مارچ هم مستمر بود، به یقین که وضعیت زن این قدر دچار تقلیلیافتهگی و حداقلشدهگی نیز نبود. رنگ و بوی انجویی و پروژهیی مسأله زن در افغانستان است که همه فاجعهزدهگان (زن و مردش) را دچار سوءتفاهم کرده، چندان که حرکت نمایشی زنی با شورت آهنین، یکی را با تمام وجود اشباع میکند و دیگری را لبریز از تنفر. حالا اگر نقشهکشی فاجعۀ جاری، خودانگیخته بود و همانند تجاوز فلان ملا بر فلان دختر دوازده ساله هر هفته اتفاق میافتاد؛ شورت آهنین نیز به نماد مبارزۀ زنان افغانستان تبدیل میشد.
3
عرصۀ فعالیت و خودانگیختهگی فمینیسم اینجایی فیسبوک است. گاهی، کمی عمیقتر سایتها. فضاهای غیرحقیقی؛ که به لطف عقدههای فورانیمان گهگاهی به لجنترین گفتوگوها میکشد. حقیقت اما جای دیگر است. در مدارس و مساجد که هر آدینهروز خطیبها با بلندگوها احساسات مقتدیانشان را انگلک میکنند و از اضرار پتلون و لبسرین، کار زن در اجتماع، ادامۀ تحصیل دختران سخن میرانند. حقیقت در قوانین است که مجال خشونتورزی را فراهم میکند. حقیقت در نظامهای آموزشی است که دختران و زنان را به توسریخوردن عادت میدهند و پسران و مردان را به تعصب جنسیتی. حقیقت در کانون خانوادهها، مدارس، منابر، اجتماعهای روستایی و... پنهان است. جایی که پوتانسیل خشونتورزی علیه زنان گرد میآید و چرخۀ فاجعۀ حاضر را به پیش میراند. ترسیم فاجعه میسر نخواهد شد مگر این که بر منابع اصلی انحراف، تمرکز صورت گیرد. ترسیم فاجعه، با انتشار آمار و ارقام خشونت علیه زنان، از سوی فلان موسسه یا فلان انجو؛ و یا تحلیل گفتارک جنسیتزدۀ فیسبوکی فلان درسخوانده اتفاق نمیافتد. باید ساحت تشخیص و در کل رویکرد ما نسبت به این وضعیت عوض گردد. فعالیت باید به جایی منتقل شود که اکثراً فعالان فمینیسم اینجایی را به آنجاها راهی نیست. در غیر آن، فاجعه همواره در هفتم و نهم مارچ ادامه خواهد داشت و ما سرگرم تجلیل آن در هشتم مارچ.
·
برگرفته از برگۀ جناب رزاق رحیمی
***
لیلا تیموری واحدی
هشتم مارچ را روز زن میگویند !
من هر روز را یک روز زیبا ، با صفا و سرشار از آزادی و محبت و عدالت میخواهم برای زنان ، بویژه برای زن افغان که الگوی شجاعت و استقامت و عشق و نجابت است .
هر روزت فرخنده و میمون باد ای زن !
من هر روز را یک روز زیبا ، با صفا و سرشار از آزادی و محبت و عدالت میخواهم برای زنان ، بویژه برای زن افغان که الگوی شجاعت و استقامت و عشق و نجابت است .
هر روزت فرخنده و میمون باد ای زن !
زن آن گلیست که گلها نثار قامت اوست
بقای هستی ادم ز فیض خلقت اوست
مبر زیاد که از نطفه تا دم مولود
به رگ رگ تن تو خون مهر و الفت اوست
به لانه ها و بهر جا که زندگی جاریست
بدان که حاصل عشق زن و محبت اوست
بقای هستی ادم ز فیض خلقت اوست
مبر زیاد که از نطفه تا دم مولود
به رگ رگ تن تو خون مهر و الفت اوست
به لانه ها و بهر جا که زندگی جاریست
بدان که حاصل عشق زن و محبت اوست
لیلا تیموری
3/7/201
3/7/201
میرحسین مهدوی
روز زن هم گذشت، بی آنکه فرصتی برای
تبریک و تهنیتی داشته باشم. در سفر بودم و امکان اندیشیدن و نوشتن میسر نبود. من
هم مثل بسیاری های دیگر این روز گرامی را تبریک می گویم و آنرا گرامی تر و گرم تر
می خواهم.
اما ایکاش در چنین روزهایی فرصت بحث های جدی تر بیشتر فراهم شود. به راستی روز زن یعنی چه؟ روز زن روز تجلیل از خدمات و شایستگی های زنان است و یا روز تجلیل از زن بودن است؟ چگونه می توان از این روزبه عنوان فرصتی برای برابری جنسیتی در افغانستان بهره جست؟ و...
من تصمیم داشتم که در این روز مبارک چندین نوشته ی کوتاه و بلند در خصوص زن و فرهنگ، زن و اسلام و سرانجام فرصت ها و امکانان جامعه ی ما برای حرکت به سمت برابری جنسی بنویسم اما هیچکدم میسر نشد. آن نوشته ها که هیچ، دریغ ازچند خط که چنین مناسبتی را به همسر و دخترانم تبریک بگویم. اگر زنده بودم و فرصت یار،چیزهایی در این خصوص خواهم نوشت.
اما ایکاش در چنین روزهایی فرصت بحث های جدی تر بیشتر فراهم شود. به راستی روز زن یعنی چه؟ روز زن روز تجلیل از خدمات و شایستگی های زنان است و یا روز تجلیل از زن بودن است؟ چگونه می توان از این روزبه عنوان فرصتی برای برابری جنسیتی در افغانستان بهره جست؟ و...
من تصمیم داشتم که در این روز مبارک چندین نوشته ی کوتاه و بلند در خصوص زن و فرهنگ، زن و اسلام و سرانجام فرصت ها و امکانان جامعه ی ما برای حرکت به سمت برابری جنسی بنویسم اما هیچکدم میسر نشد. آن نوشته ها که هیچ، دریغ ازچند خط که چنین مناسبتی را به همسر و دخترانم تبریک بگویم. اگر زنده بودم و فرصت یار،چیزهایی در این خصوص خواهم نوشت.
***
نصیرمهرین
به مناسبت روزجهانی زن
سخن گفتن از موضوعات ومسائلی که در پیوند با زن
مطــرح اند، نیاز انسان وسطح ودرک انسانها از انسانیت را نیز فراز می آورد. جامعۀ
زخمین ورنجدیدۀ ما، که غبار اندوه ونیازهای عاجل ومبرم بسیاری را در سیمای خویش دارد، طرح مسائل زن،
حاکی از حضور نیازهای بیشترین باشنده گان نفوس کشور است. با تأسف که به ابعاد نیاز
های مادی ومعنوی آنان توجه لازم نشد. از ینرو چه امروز وچه در همه روزهای سال، یاد از ضرورت های
انسانی که رنج هایش درکشورما نا شناخته مانده است، الزامی است. عدم شناحت از رنج
نا شناختۀ زن به دلیلی به درازا هم کشیده است که با سانسور دیرینۀ مرد سالاری
وفرهنگ او پیوند دارد. در نتیجه ابعاد چالش های که زن با آن مواجه است، از نظر
پنهان مانده است. عادت نمودن به پذیرش رنج های او، به تداوم ستم چند لایه انجامیده
است. به این لحاظ بود که هنگام انتشار چندین نوشته واز جمله دو جزوه ( اندکی از
رنج های زن در افغانستان و عوامل سیاسی چند همسری در افغانستان )، به آنها به
عنوان کاربسیارمقدماتی نگریستم. ابراز آرزومندی دارم که قلمزنان، فعالان مدافع حقوق زنان . . . بیشتر به نیازهای مختلف زن در افغانستان وطرح
وتحلیل همیشگی آن توجه نمایند. طرح برنامه های جدی،تقویه مؤسسات مربوط به زنان از
طریق افزایش هزینه های مالی، ایجاد زیرساخت هایی که ضامن تحول مثبت در زندگی او
باشد، همچنان جلوگیری از تبلیغات در واقع کینه توزانه فرهنگ زن ستیز، از نیاز های
عاجل در حوزۀ توجه به مسائل زن در جامعۀ ما اند.
یادوارۀ امروز را با نشر یادداشتی به پایان می
برم:
" . . .
همین که شنید بازهم دختر به دنیا آورده ام، با صدای بلند از تصمیم خود برای
گرفتن زن دیگرغالمغال بر پا کرد . . . "
***
گلنور بهمن
مردان افغانستان، مدرنترین و متمدنترین
مردان جهاناند.
مردان افغانستان حقوق و آزادیهای مدنی و انسانی زنان را صادقانه به رسمیت میشناسند.
مردان افغانستان عاشقِ حقوق و آزادیهای بیسرحدِ زنان و دختران و خواهرانِ دیگراناند. خلاصه، مردان افغانستان نماد مروت و آدمیت و شهکار راستینِ خلقتاند.
درود به مردان افغانستان که جانفشانی و محبت مادران خویش را جوانمردانه پاسداری میکنند.
...
شنیدم، مرد باغیرتی، گردن زنی را در هرات به پیشباز هشتم مارچ (روز جهانی زنان) بریده است.
بیا با من ای آسمان گریه کن ...
...
مادر، مادر عزیز من، کاش به جای تو در زیر خاک خفته بودم ...
مردان افغانستان حقوق و آزادیهای مدنی و انسانی زنان را صادقانه به رسمیت میشناسند.
مردان افغانستان عاشقِ حقوق و آزادیهای بیسرحدِ زنان و دختران و خواهرانِ دیگراناند. خلاصه، مردان افغانستان نماد مروت و آدمیت و شهکار راستینِ خلقتاند.
درود به مردان افغانستان که جانفشانی و محبت مادران خویش را جوانمردانه پاسداری میکنند.
...
شنیدم، مرد باغیرتی، گردن زنی را در هرات به پیشباز هشتم مارچ (روز جهانی زنان) بریده است.
بیا با من ای آسمان گریه کن ...
...
مادر، مادر عزیز من، کاش به جای تو در زیر خاک خفته بودم ...
***
پرتو نادری
بانوان بزرگوار سرزمین من؛ رو زتان
مبارک باد، اگر روزی داشته باشید
تندیسۀ شکوه شهامت
آیا ترا ز گوهر نور آفریده اند
کاین گونه در تلاقی خورشید و آیینه
جاوید گشتهای
آیا ترا ز گوهر نور آفریده اند
کاین گونه در تلاقی خورشید و آیینه
جاوید گشتهای
من دیده ام، از اوج نقریین ستیغ
زمانه ها
فرداییان شهر
با دستهای سبز نوازشگر
در زاد روز حرمت انسان
گلدستۀ سپاس به پای تو می نهند
فرداییان شهر
با دستهای سبز نوازشگر
در زاد روز حرمت انسان
گلدستۀ سپاس به پای تو می نهند
آن کیست، آن غربیۀ منفور
کز ضربه های قلب تو ای دوست
در امتداد هستی بی پای زندهگی
انکار می کند
کز ضربه های قلب تو ای دوست
در امتداد هستی بی پای زندهگی
انکار می کند
تندیسۀ شکوه شهامت
بتخانۀ روان من از نقش تو پر است
چون ذهن بامداد که لبریز می شود
از آیه های باور خورشید
گویا تمام هستی من هستی تو است
من بی تو کشتزار به خشکی نشستهام
یک باغ بی طراوت بیگل
یک شوره زار تشنۀ غمناک
در خاطرم هنوز
با هر بهار خاطره پربار می شود
افسانههای تلخ « سرندیب»
آن جا که آسمان
چون ژرفنای سینۀ یک شب
تاریک و تیره بود
آواره از بهشت
بی تو زمین به زیر قدم هایم
می سوخت هم چو آتش دوزخ
بتخانۀ روان من از نقش تو پر است
چون ذهن بامداد که لبریز می شود
از آیه های باور خورشید
گویا تمام هستی من هستی تو است
من بی تو کشتزار به خشکی نشستهام
یک باغ بی طراوت بیگل
یک شوره زار تشنۀ غمناک
در خاطرم هنوز
با هر بهار خاطره پربار می شود
افسانههای تلخ « سرندیب»
آن جا که آسمان
چون ژرفنای سینۀ یک شب
تاریک و تیره بود
آواره از بهشت
بی تو زمین به زیر قدم هایم
می سوخت هم چو آتش دوزخ
من رانده از بهشت
عمری درون دوزخ تنهایی و سکوت
آواره سوختم
اما چه پرشکوه
من آن بهشت گم شده را در تو یافتم
عمری درون دوزخ تنهایی و سکوت
آواره سوختم
اما چه پرشکوه
من آن بهشت گم شده را در تو یافتم
پرتو نادری
زندان پلچرخی
قوس 1364
زندان پلچرخی
قوس 1364
***
مصلح
سلجوقی
ميدانم
چه وقت زبان ما از شعار دادن خسته خواهد شد. يك روز را تبريك مي گوييم - آنهم
بخاطر مدي كه آمده است - سه صدو شصت و چهار روز ديگر را دمار از بيني اين زن
بيچاره بيرون مي كشيم . بانوان گرامي به شعار هاي اين وآن كه يك روز از شماست ، دل
خوش نكنيد. سه صدو شصت و پنج روز ، روز شماست كه همواره خوشبختي نثار تان باد اي
خالقان روي زمين
!
***
نسیم
رهرو
زن
در روز جهانی زن ، از هر طرف شلیک مبارکباد و خوش آمد گویی و تعریف و تمجید از مقام زن و حقوق و کرامت او به هوا بلند می شود. این یک رسم نیکویی است ، ولی به هیچ رو بسنده نیست. این خوش آمد گویی ها زمانی زیبا تر می بود که فاصله میان قول و عمل ما وجود نمی داشت. اگر نگویم که همه مردان ، با دریغ که بیشترینه دچار این تضاد و دو گونگی می باشیم. در ساحت نظر ، زن را فرشته توصیف می کنیم و جایگاهش را تا آسمان هفتم می رسانیم ، در میدان عمل پای ما می لنگد و او را موجودی ضعیف و فرمانبردار می سازیم. از افراد و گروه هایی که زن را به بردگی می گیرند و در بازار می فروشند ، گله ای نیست. زیرا ، آنها هیچگاهی از تساوی حقوق زن و مرد دم نزده اند.انگشت من به سوی کسانی است که با ادعا های کاذبانه و تئوری های خوش خط و خال از برابری حقوق زن و مرد سخن می گویند ولی رفتار شان با همسر و مادر و خواهر شان ، رفتارِ ارباب گونه است.
روز جهانی زن را به همه زنان محروم و دربند کشورم از صمیم دل مبارکباد می گویم . آرزو می کنم که این شب تار به پایان برسد.
آگاهی و همبستگی زنان ضامن رسیدن به این مأمول بزرگِ انسانی است.
تبعیض جنسیتی نابود باد!
در روز جهانی زن ، از هر طرف شلیک مبارکباد و خوش آمد گویی و تعریف و تمجید از مقام زن و حقوق و کرامت او به هوا بلند می شود. این یک رسم نیکویی است ، ولی به هیچ رو بسنده نیست. این خوش آمد گویی ها زمانی زیبا تر می بود که فاصله میان قول و عمل ما وجود نمی داشت. اگر نگویم که همه مردان ، با دریغ که بیشترینه دچار این تضاد و دو گونگی می باشیم. در ساحت نظر ، زن را فرشته توصیف می کنیم و جایگاهش را تا آسمان هفتم می رسانیم ، در میدان عمل پای ما می لنگد و او را موجودی ضعیف و فرمانبردار می سازیم. از افراد و گروه هایی که زن را به بردگی می گیرند و در بازار می فروشند ، گله ای نیست. زیرا ، آنها هیچگاهی از تساوی حقوق زن و مرد دم نزده اند.انگشت من به سوی کسانی است که با ادعا های کاذبانه و تئوری های خوش خط و خال از برابری حقوق زن و مرد سخن می گویند ولی رفتار شان با همسر و مادر و خواهر شان ، رفتارِ ارباب گونه است.
روز جهانی زن را به همه زنان محروم و دربند کشورم از صمیم دل مبارکباد می گویم . آرزو می کنم که این شب تار به پایان برسد.
آگاهی و همبستگی زنان ضامن رسیدن به این مأمول بزرگِ انسانی است.
تبعیض جنسیتی نابود باد!
***
مهدی ثاقب
زمانی که ۱۲۹ کارگر زن در کارخانه نساجی کتان در شهر نیویارک در هشتم مارچ سال 1908 میلادی اعتصاب کردند هیچگاهی نمیدانستند که آنها بخاطر اعتراض به تبعیض جنسیتی و فشار کار زیاد زنده زنده توسط صاحب کارشان سوزانده میشوند و امروز با گذشت بیش از یک قرن از آنروز دهشتناک دانستم که بر هشت مارچ باید تعمق کرد و بر فلسفه مبارزات رهایی بخش زنان در مسیر دادخواهی اندکی تأمل نمود چون 129 انسان جانشان را برای یک اعتراض مفهومی از دست دادند.
من هشتم مارچ را به زنانی که نانی در بساط ندارند و بخاطر پُر کردن شکم های فرزندان شان فرزندی دیگر را میفروشند تبریک نمیگویم.
من هشتم مارچ را به دختران سه ساله و پنچ ساله سرزمینم که تجربه داغ تجاوز را دردمندانه دیده و حس کرده اند و دختران نوبالغی که تمام وجودشان با آتش شهوت و تمامیت خواهی دیگران سلاخی شده اند هیچگاهی تبریک نمیگویم.
باور کنید این روز را به زنی که برای زنده ماندن تَن میفرشد و زنی دیگر که در میانه ی سرک های پر ازدحام شهر؛ زیر ریش ثروتمندان شهر برای نان شب متلسمانه گدایی میکنند هم تبریک نمیگویم.
و حتی به زنانی که مُردند، سوزانده شدند و سنگ های ملامت تکفیر و بدعت و بی عزتی در ادوار تاریخ بر سرشان به نام غیرت های مردانه کوبیده شد نیز تبریک نمیگویم.
بگذار چادرهای سیاه و پاکت های انباشته از پول ارزانی کسانی شوند که سالهاست مفهوم 8 مارچ را در محدوده زمانی همین روز خلاصه کرده اند و هنوز به این موضوع نمی اندیشند که هشتم مارچ روز رهایی، عزت و غرور یک زن در جامعه عاری از تبعیض است نه روز تحفه دادنها و تحفه گرفتن هایی که یک عُمر استثمار جنسیتی را بدنبال دارد .
***
همایون
ساحل
تقدیم
است به زن مظلوم افغان که ازهمه کرده مستحق تراست
زن باید اسیر خانه چون او
سیاه سراست
ذولانه اطاعت به پایش آن قید دفتر است
مرد
از گریبان خدایی بر زن فریاد میکشد
گویند که این حکم حکم الۀ واکبر است
مرد مومن قناعت بریک دو سه نمی کند
چهار
زن گیرد که این سنت پیغمبر است
باصد روایت ازتیکه داران قران میشنویم
زن نه برابربامرد بلکه بانیم آن برابراست
بردهکنده ها وشهر زن چون غلام مرد
با خمچه و قمچین مرد ها زن برابراست
فریاد هر طالب وملا چون برق آسمان
اما از فریاد زن گوشهای همه کر است
درپشت هرطالب ملا انگلس ودالرامریکا
اما زن افغان باخلق مظلوم برابر است
در این
جامعه زن ها باید انقلاب کنند
ریشه ظلم را شکنند فریاد را بالا کنند تا مردٍ
با خدا از کرسی بلند خدایی پایین افتد به زیر پای زن التجا کند همایون ساحل 07 03
2015روز جهانی
***
یلدا صبور
فــريـــاد
بجرم بودنم زن ، میرسد هر آن جفای تو
چنین ظلم و ستم بر من کنی ار بی حیای تو
چنین ظلم و ستم بر من کنی ار بی حیای تو
تو باصد
فتنه بر حقی و من هردم گنهکارم
مگر یکی نمی باشد ، خدای من خدای تو
مگر یکی نمی باشد ، خدای من خدای تو
حجابِ من بوّد برسر ترا چشم حريص اما؟
ببينم ! تا بكي باشم جوابِ هر خطايي تو
ببينم ! تا بكي باشم جوابِ هر خطايي تو
تو با بی راهه گی زاهد ؟ من از آزادگی
فاسد؟
شوّد منفور عالم اين قبا و ادعاي تو
به منبر جز حجاب من سخن بیشتر نمی رانی
زبانت لال از آن به ! زبان را گر گشای تو
زبانت لال از آن به ! زبان را گر گشای تو
بهشت از دست دادیم از گناه و مکر شیطانی
بیا آدم باش اي مرد ، که باشم من حوای تو
بیا آدم باش اي مرد ، که باشم من حوای تو
چراغ عمر تو روشن اگر الفت بمن داری
منم آن اختر روشن ، كه مي تابد براي تو
منم آن اختر روشن ، كه مي تابد براي تو
شوم آخر حواي تو اگر آدم شوي روزي
انيس و همدم ، همراز و هم مونس براي تو
انيس و همدم ، همراز و هم مونس براي تو
خدا با صورت خود کرد خلقِ ما بدانی تو
اگر یلدا شناسیم ذات حق را در صفای تو
اگر یلدا شناسیم ذات حق را در صفای تو
يلدا صبور
08.03.2015
08.03.2015
روز همبستگي زنان را از صميم قلب براي
تمام بانوان نازنين و رنج كشيده ي ميهنم مبارك باد مي گويم فرياد هاي تان رساتر و
گام هاي تان استوارتر باد عزيزانم !
***
نورالله وثوق
روزجهانی
زن
...
سروده هایی از سالیان گذشته
...
سروده هایی از سالیان گذشته
...
شیرآدم
...
دل اینان کم از آهن نبوده
به زن انسان کسی دشمن نبوده
یقینن شیر آدم را نخوردند
گمانم مادر شان زن نبوده
دل اینان کم از آهن نبوده
به زن انسان کسی دشمن نبوده
یقینن شیر آدم را نخوردند
گمانم مادر شان زن نبوده
.......
تشنه خون
..
مــــــروت را چـــــرا باور نداری
چـــرا عـقـــــلی میـــــــــان سر نداری
به خون هر چه زن زان تشنه گشتی
که از خود خواهر و مادر نداری
...
زن ستیز
تشنه خون
..
مــــــروت را چـــــرا باور نداری
چـــرا عـقـــــلی میـــــــــان سر نداری
به خون هر چه زن زان تشنه گشتی
که از خود خواهر و مادر نداری
...
زن ستیز
مپنداری شـر و شــوری نداریم
به غیـــــر شعــله منشوری نداریم
به غیـــــر شعــله منشوری نداریم
نمی پرسی چــرا ما زن ستیزیم
ازین افـــزوده تر زوری نداریم
...
نفرت نهاد
ازین افـــزوده تر زوری نداریم
...
نفرت نهاد
که گفته فکرِ خواب وخور کن ای زن
تفنگِ فکرِ خود را پرکن ای زن
به سویِ دشمنِ نفرت نهادت
نگاهت را پر از آجر کن ای زن
...
سینایِ سفر
تفنگِ فکرِ خود را پرکن ای زن
به سویِ دشمنِ نفرت نهادت
نگاهت را پر از آجر کن ای زن
...
سینایِ سفر
ز لاکِ نامرادیها بَه دَر شو
صدایِ سامری را پرده در شو
فروشد فَّر فرعونِ فلاکت
سرودِ سبزِ سینایِ سفر شو
........
چشمِ غفلت
مترس از یورشِ خاشاک ای زن
بزن بر چشمِ غفلت خاک ای زن
چلیپایی بکش بر تیرگی ها
بشو مثلِ سحر بی باک ای زن
.........
صدایِ سامری را پرده در شو
فروشد فَّر فرعونِ فلاکت
سرودِ سبزِ سینایِ سفر شو
........
چشمِ غفلت
مترس از یورشِ خاشاک ای زن
بزن بر چشمِ غفلت خاک ای زن
چلیپایی بکش بر تیرگی ها
بشو مثلِ سحر بی باک ای زن
.........
ناهید نبرد
زنان این وطن مردان مردند
بروز جنگ ناهید نبردند
ولی دردا که از بیدردی ما
همآغوش هزاران رنج ودرد
...
بروز جنگ ناهید نبردند
ولی دردا که از بیدردی ما
همآغوش هزاران رنج ودرد
...
هردم شهید
..
چه گویم از دلِ هر دم شهیدت
سیاهی از چه بسته راهِ دیدت
چرا ظلمت نهادی خیره خویی
کند از خیر و خوبی ناامیدت
..............
..
چه گویم از دلِ هر دم شهیدت
سیاهی از چه بسته راهِ دیدت
چرا ظلمت نهادی خیره خویی
کند از خیر و خوبی ناامیدت
..............
سر از نو
به کوهِ هم صدایی مستقر شو
حدیثِ سربلندیِ هنر شو
مبادا دست و بالت را ببندند
سر از نو زندگی رابال و پر شو
........
به کوهِ هم صدایی مستقر شو
حدیثِ سربلندیِ هنر شو
مبادا دست و بالت را ببندند
سر از نو زندگی رابال و پر شو
........
سپر
هوایِ گریه را از سر به در کن
امیدِ دشمنت را در به در کن
به زن خنجر به قلبِ رهزنِ هوش
صدایت را در این میدان سپر کن
..............
هوایِ گریه را از سر به در کن
امیدِ دشمنت را در به در کن
به زن خنجر به قلبِ رهزنِ هوش
صدایت را در این میدان سپر کن
..............
نورالله وثوق
...
یک شنبه ۲۷/۴/۱۳۸۹
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen