Montag, 30. März 2015

به مناسبت قتل فرخنده



خوشه

خون فرخنده سخن از چی دارد؟

دست های تبهکاری که برای ریختن خون او به سوی سنگ رفتند، حامل کدامین تربیه و آموزش استند؟
دودی که از گوشت آتش گرفتۀ فرخنده برخاست، برای ما چه می گوید؟
نظاره گری نیروهای امنیتی حاکی از چیست؟
  و پرسش های دیگر . . .
تصور ما این است که پاسخ به این پرسش ها، مستلزم رویکردهایی است،جامعه شناسانه، تاریخی، سیاسی وفرهنگی.
جامعۀ ما بارش مرمی وراکت دیده است. جامعه یی است که " دموکرات خلقی" وپرچمدار " دموکراتیک" و یخن پاره کن ادعای " مسلمان بودن" و " طالب العلم" آن مظاهر خشونت وبی رحمی را به مردم نشان داده اند. بدون این که بپذیرند که بی رحم وخشونت زا بوده اند. نسلی که روی پرورش غلط آن سالهای خونین وآتشین را دیدند؛ ازتأثیرات آن زمانه در امان نبوده ونیستند. این جامعۀ خشونت دیده و نقد ندیدۀ جنگ وخونریزی، این را هم شاهد بوده است که هر چه می کشند ومی زنند، دستاویز اسلامی را هم دارند. وچه کسی جرأت نمود ه است تا بگوید که نام اصلی ودقیق خویش را بر زبان بیاورید. بگوئید ک شکنجه گر وانسان کش. مردم مسلمان وشریف، از دست شما به ستوه آمده اند.
حکومتی که بی کفایت ترین وفاسد ترین حکومت ها بود، مفاسد خویش را به دست فاسقان وفاسدانی سپرد که از دل اش تغذیه نموده اند. هوش و گوش اش برتری خواهی، قدرت جویی، زراندوزی، چاپلوسی به قدرتمندان خارجی بوده واست.اعضای این حکومت وارگان های آن نه قانون می شناسد ونه خدمت به مردم را.
آنانی که تلویزیون ها را در چنگال گرفته اند، آنانی که مساجد را سنگری برای تبلیغات مفت خواره گی برگزیده اند، از هرچه گفته و می گویند، جز از نیازهای تفاهم آمیز، شکیبایی، بردباری . . . .
فرخنده قربانی چنین عوامل شده است. پیش از فرخنده در صورت های مختلف دست وحشت وجهالت در گلوی زنان ومردان بی شمار رسید ه وپس از این نیز تکرار آن دور از احتمال نمی تواند باشد.
نسل دیگر، نسل خشونت ستیز، نسل مخالف جهل ونادانی هایی را که " دمکرات ها" با اگسا،خاد و واد خود نشان دادند، نسلی که کابل سوزی قدرت جویان " اسلامی" را دید، نسلی که درکمال اندوهباری، جهالت " برادران ناراضی" کرزی و غنی را نگریسته است، نسلی که اکنون می خواهد شاهد گسستی با گونه های آن نا هنجاری ها ومردم آزاری ها باشد، ناگزیر است به زمینه های ریختن خون فرخنده با چشمان باز بنگرد.
 پیکر سوختۀ آن دختر پرسشگر وخون هایی که از او برجادۀ فرخنده مانده است، سزاوار تأمل  بسیار است.
            انجمن فرهنگی افغاهای شهر هامبورگ
..................................................................................................................................................


جامه‌ای از تب گل کرد به تن، فرخنده
تا شود بخت بدِ هرچه که زن، فرخنده
شعله در شعله به‌رقص آمد و شبلی شبلی
مرگ را مست، اتن کرد اتن، فرخنده
رقص رقصان طرف بستر گورش می‌رفت
داشت از پارچهٔ شعله، کفن فرخنده

شعر از بشیر رحیمی

.........................................................................................................................................
میرحسین مهدوی
1
گویید به نوروز که امسال نیاید



اصلا جامعه ی مصیبت زده ی دین زده ی ما را چه به خوشی و شادمانی؟ پارسال در همین روزها بود که برادران رئیس جمهور کرزی به هوتل سرینا یورش بردند و نوروز را روی میز غذا خوری تیر باران کردند. آن روزنامه نگار یادتان هست؟ نامش چه بود؟ نه؟       
ای وای بر ما که چقدر فراموشکاریم. تنها شما را نمی گویم، خودم را نیز می گویم.
امسال هم در حوالی نوروز برادران کدام خر دیگر دست به جنایتی پلید تر از پارسال زدند. گاهی می خواهی سرت را پایین بگیری که اصلا کسی تو را نبیند.گاهی می خواهی که کسی تو را نشانسد و نداند که کی هستی و از کجایی. گاهی می خواهی که کاش همه ی جهان یک بیابان خلوت و خاموش باشد و تو با خیال راحت در آن گم شوی.. گاهی نه تنها از وطنت که از تنت می شرمی. این چه سرنوشت سیاهی است خدا؟          
اصلا نوروز کیلوی چند است. من از دیروز یکسره اشکم، یکسره آهم. گویا خنده های مرا نیز با فرخنده یکجا آتش زده اند.
..............................................................................................................................................
نمایشگاه جاهلیت ما      
2
مرگ فجیع فرخنده نشان داد که هرکدام از ما جنایتکار تر از طالب و داعشیم. دیروز کابل نمایشگاه مرگ انسانیت بود. ما با دستان خود نه تنها فرخنده ی بی پناه بلکه انسانیت را کشتیم و سپس جسم بی جانش را به آتش کشیدیم. عاقبت دین زده گی همین است. درجامعه ی امرزی ما دین جای همه چیز از جمله عقل را گرفته است. وقتی فقه معیار منطق ماست، وقتی شریعت ترازوی وجدان ماست و زمانی که دیانت سرنوشت عقل ما را به دست می گیرد نتیجه همین می شود. هر کسی به خود حق می دهد که به نام دین و برای دین دست به هر جنایتی که دلش خواست بزند. سالهاست که طالبان به خاطر خدا خون می ریزند و هرگز از کرده ی سیاه شان پشیمان نمی شوند. آنها فکر می کنند که در سیاست سیاه شان همه چیز به نام خدا صورت می گیرد و هرچیزی که به نام خدا انجام شود درست است. ما یادمان رفته است که نام نفس پلید خود را خدا گذاشته ایم و برای انجام هر جنایتی از او اجازه می گیریم.
مردم ما شدیدا دچار دین زده گی – خدا زده گی شده اند. برداشت جاهلانه و در عین حال افراطی از دین باعث شده است که دین داری ما همه ی مرز های اخلاقی و انسانی را زیر پا بگذارد. ما هیچ وقت فکر نکرده ایم که برای مسلمان بودن اول باید انسان بود. برای خدا پرستی اول باید آدم بود. ما فقط خواسته ایم که مسلمان باشیم بی آنکه آداب مسلمانی را به درستی بیاموزیم.     
می گویند که فرخنده روانی بوده است اما واقعیت اینست که روانی اصلی قاتلان وحشی فرخنده بودند. کسانی که با جنون و جبون انسان مظلومی را به وحشیانه ترین وجه ممکن به قتل می رسانند و بعد بار این قتل سیاه را به گردن خدا می اندازند حتما باید روانی باشند. واقعیت تلخ دیگر اینست که در جامعه ی ما از این گونه روانی ها بسیار زیاد است. روانی هایی که سالهای سال خودشان را و مردم بی گناه را به نام خدا منجفر کردند. روانی هایی که سالهای سال خوشی مردم را نشانه رفتند و آسایش کوچک مردم را به نام خدا گلوله باران کردند.    
این بیماران روانی، نه تنها دشمنان اصلی آسایش و آرامش مردم افغانستان به حساب می آیند بلکه دشمنان شماره ی یک دینداری نیز همین هایند. هیچکسی نمی تواند خدا باوری و ایمان را به اندازه ی این مومنین جنون زده و جن زده ویران کند.
...........................................................................................................................................
گلنور بهمن
24 مارچ
خاموشی یعنی خوموشی! 
با فریاد دادخواهانه بریزید به خیابان!        
...
ام‌روز ساعت یازده بجه در مقابل دادگاه عالی/ستره محکمه، علیهِ جادوگران و جنبل‌فروشان و زاهدان ریایی و جانیانی که فرخنده‌ی شهید را محاکمه‌ی صحرایی کردند، اعتراض می‌کنیم.      
با ما بپیوندید!

.......................................................................................................................................
لیلا تیموری واحدی

تقدیم به روح هر انسانی که چون "فرخنده "زیر مشت و لگد و سنگ و چوب ریا کاران جان دادو زجر کشید!!!
ای مردم !!!
شما دیدید ای مردم 
که آدم های بی وجدان 
با یک زن !!!
چه ها کردند 
مقام آدمیت را 
لگد مال ریا کردند!!!
شما صد ها تن آنجا 
مردن خود را تماشا کرده خندیدید 
یکی مردی نشد پیدا 
میان صد تن بیننده در آنجا ؟!
یکی دستی نشد بالا 
برای داد خواهی ها 
که نگذارد 
به جسم نیمه جانی
گرگ مردان 
آتش افروزند !
شما دیدید ای مردم 
که خونی بی گناه میریخت 
با دست گنه کاران 
و ظلمت 
شهر را تاریک تر میکرد 
عدالت زیر تیغ ریش ها نابود میگردید ...!
عجب دوران درد آور 
عجب دین و عجب باور 
خدا گویان 
خدا را سوختند دگر 
و انسان را 
فدای مصحف افتاده در دست خران کردند ...!!
ندانستند مقام آدمی بالاتر از اوراق قرآن است
ندانستند که زن پروردگار نسل انسان است
ندانستند که بی قرآن هم 
انسان انسان بود 
ندانستند که پیش از دین ، آدم فخر عالم بود 
و هر انسان اینجا 
بی کتاب و با کتاب 
نزد خدا حقا
که انسان است !
لیلا تیموری 
3/22/2015
.....................................................................
مصلح سلجوقی
به آتش سوختم خاموش خاموش  
و در خون غرق گشتم تا بنا گوش
خدا در حيرت افتاده ازين قوم     
به قرآني كه عمري مانده در پوش

.....................................................................
 یلدا صبور
 
زجورِ جاهلان گریان رفتم
تپیدم ، سوختم ، ویران رفتم
برایم آبِ جیحون را بیاریید
کزین آتشکده بریان رفتم
...................................................................................................
نصیرمهرین

"مار اگر خندان شود، جز مار نیست"
( در حاشیۀ تقلا های ملا نیازی )

                              
واکنش هایی که در پیوند با قتل فجیع وبی مانند فرخنده تبارز یافت، نشاندهندۀ درک انسان های مختلف از انسانیت و سطح انسانیتی آنها نیز بود. همانگونه که قاتلان او دارندۀ دو پای، اما ویژه گی حیوانهای درنده و چار پای را بــه نمایش نهادند. آنانی که به زودی وبا قاطعیت آن عمل وحشیانه را تقبیح کردند وبه نکوهش گرفتند، برای ابراز مخالفت خویش فرهنگ ومعیارهای مخالفت آمیز را داشتند. و آنانی که مانـــند مــلا نیازی به تقبیح فرخنده دست یازیدند، و در واقع از مشتی جاهل و دارندۀ ظرفیت های تبهکارانه و ضد انسانی به دفاع پرداختند، نیز فرهنگ وظرفیت موجود خویش را معرفی کردند. موضعگیری های بعدی، بیشتر متأثر شد از جوعمومی وغالب که عمل وحشیانه را محکوم می نمود. 
حالا ملا نیازی هر اندازه وبه هر طریقی که بکوشد، برای خویش بینی خمیری تهیه کند و پدر وبرادر فرخنده با دل خونین بر لبان زشت گوی نیازی تبسم بنشانند، آن ظرفیت و خواستگاه ذهنی ودیدگاه های عقب رونده وعقب ماندۀ وی از سر و دل اش دور نمی شود. فقط می تواند از مهارت وی برای سؤ استفاده های بیشتر حاکی باشد.
.......................................................................................................
مهدی ثاقب
 در بارۀ اعتراف عاملین قتل فرخنده

قتی اعترافات عاملین قتل فرخنده را بصورت پخش زنده از تلویزیون منتشر میکردند یکی از آنها به پولیس و رسانه ها گفت: "من دو مُشت و لگد زدم به وجود نازنین فرخنده جان و با دو سنگ بزرگ هم زدم به فرق ایشان، به جان مادر ابوبکر البغدادی که دیگه هیچ کاری نکردم". دیگری هم گفته بود من فقط داخل زیارت شدم ، یک دید زدم زنهای مردم را دیدم همه چی آرومه برگشتم ببینم که وضعیت آب و هوای کشور چطور است و باور کنید که دیگه هیچ کار ی نکردم، ملای تعویذ نویس هم که فقط گفته بود فرخنده قرآن را آتش زده است و با توجه به اینکه این سه کلمه نمیتواند چندان مهم باشد این بنده خدا هم هیچ کار دیگری نکرده است؛ یعنی با این حساب تمام کسانی که در قتل فرخنده دستگیر شده بودند معتقدند که ما اصلا کاری نکردیم و این کارها را سنگ و چوب و مشت و لگد کرده است و آتش هم بدون تعارف و اجازه و بخشش تشریف آوردند و فرخنده را سوزاندند؛ پولیس هم احساسات سنگ و چوب را دید خودشان بدتر از آنها احساساتی شده فکر کردند فلم هندی نمایش میدهند؛ بنابراین آنها هم کار خاصی نکردند.
مولوی ایاز نیازی ملا امام مسجد وزیر محمد اکبر خان شهر کابل که قبلا میگفت؛ پولیس باید عاملین قتل فرخنده را از حبس رها کند در غیر آن با قیام عمومی مردم مواجه میشود" بعد از معلوم شدن اینکه فرخنده بیگناه ثابت شد آقای نیازی دوباره در رسانه ملی کشور ظاهر شد و گفت؛ باور کنید این رسانه ها با من پدر کشتگی دارند؛ اصلا سخنانم را تحریف کرده اند؛ در وجودمُ ګفتارم، تصویرم و همه چیزم نیز فوتوشاپ انجام شده و کلمات جاریه بین لبان مبارکم سرقت شده است و من قبلا گفته بودم فرخنده دختری خوبی بوده است و پدر و مادر و قومش هم تا هفت نسل قبلش هم خوب بوده است یعنی دلیل ندارد که این دختر خوب و نازنین فرشته روی زمین بیاید قرآن بسوزاند؛ اما این مدنی ها که یک مُشت آدم های جنجالی هستند مرا حتی در مراسم خاکسپاری فرخنده اجازه شرکت ندادند بنابراین اینها چون به من اجازه ندادند دروازه های کفر و کفرگویی را باز کردند ". با این حرف آقای نیازی منهم نفهمیدم که این دروازه های کفر و کفرگویی از کجا شد؛ شما میآیید قتل فرخنده را توجیه میکنید و تا کسانی میآید انتقاد میکنند میشوند دروازه بان کفر گویی؛ عجب حکایتی شده است. حالا اینکه یک تعدادی به حمایت از ایشان به تنبان کشی راه انداخته اند بماند سر جایش.
دستگیری های فیسبوکی هم شروع شده؛ یعنی هر کسی که در صحنه قتل وجود داشته اهالی فیسبوک اطلاعیه داده اند که باید اینها دستگیر شود، در این میان تعویذ نویس ها چرب و نرم به گوشه ای خزیده اند تا افشا نشوند؛ حالا اینکه چند تا کیسه بُر و مردان فاحشه و چرس فروش و اعداد دیگری که دارای چهل عیب شرعی هستند در میان دستگیر شده گان خواهند بود یا نخواهند بود به خدا معلوم است.
.
مهدی ثاقب

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen