Donnerstag, 10. Dezember 2015

اشعار ومطالبی از: زلمی کاوه، پرتو نادری، نصیرمهرین، صحرایی، اسدالله حیدری


                             
زلمــــــــــــــی کاوه
...........................

هلمند!

سوراخ سوراخ است

سربازان کار

سلاخی می شوند

من درکجای اين تاریخ تکه تکه

جا دارم؟ 

                        




   ستانکزی سر پرست وزارت دفاع افغانستان ( ازرازداران محمد اشرف غنی و دوستان طالبان )






..............................................................................................................................................

  


نصیرمهرین

سلاح فروشان، خونریزی می خواهند

گویند تعدادی از مردم، جنازه یی را به سوی آرامگاه می بردند. شخصی دعا کرد که خداوند برکت بدهد. یک تن در گوش اش گفت:
متوجه نشده ای که جنازه را انتقال می دهند و تو از خداوند آرزو داری که برکت بدهد.
آن شخص در پاسخ با خونسردی گفت:
قربانت شوم، من قبـــر کن هستم.

امروز (14 دسامبر 2015) که SIPRI بنیاد پژوهش های صلح ستهکلم / سویدن، گزارشی را پیرامون تجارت سلاح در سال 2014 انتشار داد، من به یاد آن قبر کن افتادم و در این اندیشه فر ورفتم که تاجران سلاح، برای رونق بازار خویش چه طرح های مشخصی درسر دارند. جنگ ها تا کجا دامن خواهند کشید. زیرا منطق سود آوری صنعت اسلحه سازی، جنگ می خواهد. بر بنیاد چنان منطق، هرتفنگ به دست و بمب گذار وبمب افگنی، با اجرای این بــُعد از وظیفۀ خویش، دالر و یوروی را در جیب سهمداران فابریکه های اسلحه سازی و تاجران سلاح می ریزد. گمانی نتوان داشت که کاهش سود مؤسسات بزرگ تسلیحاتی، ره جویی های مشابه با سایر حوزه های تولیدی وتجاری را در دستور کار قرار نمی دهد. اگر VW یا شرکت بزرگ "فولکسواگن" با افشأ استفاده از مواد زیانبار، ناگزیر است خسارۀ هنگفتی را متحمل شود، به رهجویی های اصلاح کارانه وترمیمی روی می آورد. اما اندوه حاصله ازتلاش های مؤسسات صنعتی اسلحه سازی در این است که  افزایش سود را در پیوند با  ریختن خون انسان ها می بینند.

گزارشی که اکنون انتشار یافته است، حاکی از آن است که 100 مؤسسۀ بزرگ مشغول به تجارت سلاح، در سال 2014 کاهش1/5% سود در مقایسه با سال پیش داشته اند. و این درحالی است که در سال 2014،  به قیمت 401 ملیارد دالر از فروش سلاح به دست آورده اند.

گزارش سال پیش نیز حکایت از کاهش فروش سلاح داشت. مجلۀ Wirtschft Woche به نقل از گزارش بنیاد پژوهش های صلح  ستهکلم،در تاریخ 31 جنوری 2014 خبری را از همان صد شرکت بزرگ جهانی انتشار داده بود که سلاح کمتری را به فروش رسانیده اند. ارقامی که از سال 2013  انتشار یافته است، 402 ملیارد دالر معادل 358 ملیارد یورواست.  

این است که حواس انسان های مخالف خشونت وخونریزی، به سوی سرنوشت ملیون ها انسان زخمدار، به ویژه مردمان آسیا وافریقا وامریکای لاتین؛ متمرکز می شود که نیاز به مرهم دارند، اما سود جویی فابریکه های مرگ آور، دست آنها را از رسیدن به صلح و فضای عاری از خشونت باز می دارد وبه سلاح می رساند. می دانیم که این صد شرکت ( بدون چین. البته چین با فروش پیهم سلاح،  افزایش سود را برخلاف کشور های اروپای غربی وامریکای شمالی نصیب شده است)، سلاح مرکبار را برای کاربرد آن در کشورهای خویش تولید نمی کنند. میدان کاربرد آن مناطقی است که هنوز ازمشکلات متعدد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ناهنجاری های بی شمار نه رسته اند. فرهنگ خشونت، تروریسم، کودتاها، جنگ های منطقه یی و سرحدی، نظام های سرکوبگرانه ومحتاج ابزار سرکوب مردم، همه وهمه دست به دست هم داده زمینه های داخلی را برای پیروزی تاجران سلاح و منطق خونریزانه فراهم کرده اند. 

شاهد هستیم که قذافی، صدام و . . . از کشورهای خویش ذخیره گاه بزرگ سلاح ایجاد نموده بودند، آن سلاح از بین رفت. اما منابع زیرزمینی به ویژه نفت آن کشورها با توجه به خصویات حاکمان وقشری که بلی گوی لزوم دیدهای مؤسسات بزرگ تولید وفروش اسلحه می باشند، در خدمت خرید سلاح جدید سمت می یابد.

             

گرداننده گان 100 شرکت بزرگ سلاح فروش، سیاستمداران خدمت کنندۀ آنها، که به "افزایش عاید ملی" خویش از راه صادرات، بسیار می اندیشند، با بی قراری به رهجویی می پردازند. راهجویی های که پیام آور تداوم ویرانگری های بیشتر است. 

 ..............................................................................................................................

فشردۀ گزارش:

"Sales of arms and military services by the the SIPRI Top 100—the world’s 100 largest arms-producing and military services companies (outside China), ranked by their arms sales—totalled $401 billion in 2014."

 
تصویر ها از dpa، Wirtschft Woche و  گزارش های SIPRI کاپیشده است.


...............................................................................................................................................................

پرتو نادری

Bildergebnis für ‫پرتو نادری‬‎

مبارزۀ برنامه‌ریزی شده با مواد مخدر،
راهی که باید از آن گذشت!

شماری از رسانه های خارجی و داخلی، برخی از مقام های بلند رتبه دولت افغانستان را به دست داشتن در قاچاق مواد مخدر متهم کرده اند.

کشت خشخاش، تولید مواد مخدر و قاچاق آن در افغانستان، عوامل  بسیار پیچیده و گستردۀ درونی و بیرونی دارد. تاریخ کشت خشخاش در افغانستان و در حوزۀ که ما زنده‌گی می کنیم تاریخ درازی دارد، اما پس از پیروزی مجاهدین در 1992 میزان کشت خشخاش و تولید مواد مخدر در کشور دامنۀ بیشتری یافت. در زمان حاکمیت طالبان در 1999 بود که افغانستان در صدر فهرست کشور های تولید کنندۀ مواد مخدر در جهان قرار گرفت.  این نکته روشن است که هرگونه مبارزۀ رهبردی با مواد مخدر نیار به آن دارد تا تمامی این عومل کشت خشخاش در کشور شناخته شود، برای آن که بدون شناخت دقیق از شناخته شود، ارزیابی گردد و باین عوامل مشکل خواهد بود ه بتوان این مبارزه را به سرانجام رساند.
باید تلاش کرد تا مبارز با مواد مخدر را به یک برنامۀ بزرگ ملی بدل کرد. وقتی یک مشکل ابعاد همه گانی پیدا می کند، در این صورت مبارزه با آن نیز نیاز به بسیج همه نیروهای ولتی و ملی دارد. این در حالی است که در سال‌های پسین هرچند کشت خشخاش در شماری از ولایات کاهش یافته و یاهم ریشه کن شده است؛ اما به سبب نا امنی ها و نبود یک برنامۀ ستراتژیک ملی در جهت مبارزه علیه مواد مخدر ، میزان کشت و تولید آن در شماری از ولایات رو به افزایش بوده است.
بر بنیاد یک گزارش پژوهشی در سال های اخیر، سالانه در افغانستان 375000 کیلوگرام هیرویین تولید می شود که  20000 کلیو گرام آن را سالانه معتادان کشور به مصرف می رسانند وباقی مانده که به 355000 کیلو گرام هیرویین می رسد از مرزهای غربی، جنوبی، شمالی و شمال شرقی افغانستان به کشورهای همسایه واز آن جا به کشور های غربی قاچاق می شود.
در این گزارش گفته شده است که بهای یک کیلو گرام هرویین در بازارهای غرب به  150000 دالر می رسد و شبکه‌های قاچاق جهانی مواد مخدر از درک قاچاق و فروش هرویین تولید شده در افغانستان، سالانه دست کم هفتاد ملیار دالر به دست می آورند که تنها دو میلیون چهارصد هزار دالرآن به  کشاورزان افغانستان می رسد و باقی مانده در جیب  شبکه‌های قاچاق داخلی و خارجی می ریزد.
بر بنیاد این  گزارش هم اکنون شمار معتادان به مواد مخدر، در کشور دست کم به سه ملیون تن می رسد که اضافه از 250000 تن آنان را کودکان و ده ها هزار تن دیگر را زنان تشکیل می دهند. دراین گزارش شمارمعتادان در شهر کابل 720000 تن گفته شده است که سالانه 18000کیلو گرام مواد مخدر را به مصرف می رسانند. در گزارش هم­چنان آمده است که هزینه­ی سالانۀ معتادان در افغانستان به بیش از دو ملیار نه صد میلیون دالر می رسد.  گفته شده است که هم اکنون افغانستان 90 در صدر مواد مخدر جهان را تولید می کند.
اخیراً رییس جمهور اشرف غنی احمد زی  به رسانه‌ها گفته است که به گونۀ کلی شمار معتادان در کشور به 13 درصد  می رسد. بخش بیشتر این معتادان را جوانان و نوجوانان می سازد. این یک رقم بسیار تکان دهنده است که دست کم به سه ملیون تن می رسد و این رقم  بیشتر از نفوس بسیاری از کشورهای جهان است. افغاستان کوشر فقیری است ، و این سه ملیون تن نیز بار دوشی است که باید بر دوش خانواده‌ها و در نهایت بر دوش مردم افغانستان!
با در نظرداشت چنین ارقامی می توان گفت که عوامل کشت خشخاش و شبکه های قاچاق مواد خدر بسیار پیچیده است. چنین است که مبارزه علیه مواد مخدر باید با در نظرداشت چنین عوامل و شرایطی در چارچوب یک ستراتیژی مشخص و دراز مدت طرح گردد. این نکته را هم باید گفت که هیچ برنامۀ ستراتژیک در یک کشور بدون اشتراک آگاهانه و مسووُلانۀ  مردم نمی تواند به کامیابی برسد.
هم اکنون نهاد‌های گوناگونی دولتی و غیر دولتی در امر مبارزه با مواد مخدر در کشور کار می کنند؛ اما این همه نیروها تا آن‌گاه که یک ستراتیژی تصویب شده وجود نداشته باشد، نمی تواند سودمندی را که انتظار می رود به میان آورد. از این نقطه نظر افغانستان به یک ستراتیژی ملی مبارزه با  مواد مخدر نیاز دارد.
در این ستراتیژی نه تنها باید تمام شیوه‌ها و راهکار های مبارزاتی در داخل کشور در میان تمام نهاد‌ها هم آهنگ شود؛ بلکه نیاز است که بُعد بیرونی میارزه با مواد مخدر نیز در نظر گرفته شود. برای آن که مشکل مواد مخدر در افغانستان  نه تنها یک مشکل گستردۀ ملی است؛ بلکه ابعاد منطقه‌یی و جهانی نیز دارد.
شبکه‌های قاچاق مواد مخدر نیز دارای ابعاد درونی و بیرونی است. این که شبکه های قاچاق داخلی چگونه می توانند با شبک‌های جهانی پیوند یابند و چگونه شبکه‌های داخلی می توانند مواد مخدر را در آن سوی مرز‌ها به شبکه‌های بیرونی برسانند و آن‌ها بر بنیاد چه نظم و با استفاده از چه راه‌کارهای به چنین اهدافی می رسند باید در این ستراتیزی ملی مشخص شود. برای از پای افگندن دشمن باید نخست آن را شناخت و مواد مخدر خود امروزه بزرگترین دشمن امنیت افغانستان است. اگر مواد مخدر اقتصادی را هم به میان می آورد این اقتصاد، یک اقتصاد کاذب است و ثمرآن ، همان‌گونه که در گزارش بالا آمده است در جیب شبکه‌های قاچاق و عمدتاً در جیب شبکه‌های قاچاق بیرونی می ریزد.
با در نظر داشت نکاتی که گفته شد؛ این امر بسیار ضروری به نظر می آید که وزارت مبارزه با مواد مخدر نیاز دارد تا با طرح یک برنامۀ ستراتیژیک مبارزه با مواد مخدر، اهداف درازمدت و راهکار‌های مبارزاتی خود را مشخص سازد. امکانات و سهولت‌ها باید ارزیابی گردد. عوامل شناسایی و تحلیل شوند تا این مبارزه بتواند به گونۀ یک مبارزۀ ملی و سراسری همه شهروندان کشور را به این میدان مبارزه فراخواند. هرچند دولت این برنامۀ ستراتژیک را رهبری می کند، با این حال پیروزی  هر برنامۀ ستراتیژیک ملی به سهم گیری آگاهانه و مسوُولانۀ شهروندان را را نیز نیاز دارد. البته چنین سهم گیریی وجود نخواهد داشت تا  به در زمینه آگاهی داده نشود!
در سال‌های پسین با در نظر این امر دولت خواسته است تا پشتی بانی مردم را با خود امر مبارزه علیه مواد مخدر داشته باشد. بربنیاد چنین نیازمندی بود که برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب بر اساس فرمان 99 مقام ریاست جمهوری دولت اسلامی افغانستان در چارچوب وزارت مبارزه علیه مواد مخدر به سال 2007 به فعالیت آغاز کرد که در گام نخست به وسلیۀ  ادارۀ انکشافی  سازمان ملل متحد (UNDP)  تا به ولایاتی که در امر کاهش و ریشه کن سازی کشت خشخاش دست آورد هایی دارند برای شان پاداش داده شود. چنان که در مرحلۀ نخست برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب برنامۀ این سه کتگوری زیرین مستحق دریافت پاداش می شدند:
·         ولایاتی که بر بنیاد گزارش سالانۀ سازمان ملل متحد؛ میزان کشت کوکنار را به صفر می رساندند و وضعیت صفری کشت کوکنار را حفظ می کردند.
·         ولایاتی که میزان کشت کوکنار را به میزان ده درصد کاهش می دادند.
·         ولایاتی که هر چند شامل این دو دسته نمی شدند؛ ولی  اجراآت  و دست آورد های خوبی در امر مبارزه علیه مواد مخدر می داشتد.
پس ازتطبیق مرحلۀ نخست  بر بنیاد تجربه های به دست آمده، برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب به بازنگری شد که بر بنیاد این بازنگری مرحلۀ دوم برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب یا جی پی ای دوم آغاز شد. در این مرحله بیشتر توجه بر تطبیق پروژه های متمرکز شد که باید دهقان محور باشد. در این مرحله ولایت های شامل پاداش برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب شناخته می شوند که در کتگوری های  زیرین باید دست آورد هایی داشته باشند:
·         محو و کاهش کشت کوکنار،
·         تنفد قانون،
·          آگاهی عامه .
با این همه بسیار دشوار به نظر می آید که  بدون آگاهی عامه بتوان به چنین نتایجی دست یافت. این امر نیاز دوامدار آگاهی عامه را به میان می آورد. کشت خشخاش در کشور اگر در یک جهت سبب کاهش تولیدات مواد خوراکی می شود، در جهت دیگر زیانمندی های گسترده یی را درعرصه های گوناگون زنده گی خانواده گی، زنده گی اجتاعی، محیط زیست و عرصه های دیگر نیز سبب می شود. همان گونه که پیش از این گفته شد مبارزه علیه مواد مخدر بدون سهم گیری مردم به نتایج دلخواه نمی رسد؛ البته این امر زمانی می تواند نتایج تاثیرگذار تری داشته باشد که مردم با آگاهی در امر مبارزه با مواد مخدر سهم گیرند!
بر بنیاد چنین نیازمندی بود که  برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب  با ایجاد برنامۀ آگاهی عامه  اجرای یک برنامه شش ماهۀ آگاهی عامه در 18 ولایت(بدخشان، تخار، کندز، سمنگان، بلخ، پروان، بامیان، دایکندی، میدان وردک، غزنی، هلمند، قندهار، فراه، ارزگان، نمیروز، هرات، ننگرهار و لغمان) که در بر گیرندۀ 90 ولسوالی بود، از 15 سپتمبر 2014 تا 15 فیبروری 2015 روی دست گرفت. در این دور آگاهی عامه 36 تن آموزگار آگاهی عامه  ( زن و مرد)  مشغول کار بودند که 360 نشست آگاهی عامه را برای زنان و مردان راه اندازی کردند که در کلیت 9000 مرد و زن در این نشست‌ها اشتراک داشتند.  در جریان این نشست‌ها برای اشتراک کننده‌گان مواد آموزشی توزیع شده است. البته این نکته را باید یاد دای کرد که پیش از این که آموزگاران آگاهی عامه  و ناظران به کار خود عملاً آغاز کنند، برای آنان یک دورۀ آموزشی دو روزه در شهر کابل راه انداز گردید تا با شیوه های آموزش و عمدتاً آموزش بزرگ سالان اشنا شوند. این نشست ها به وسیلۀ شش ناظر یا مونیتور نظارت می شد. بر بنیاد گزارش‌های که ناظران و آموزگاران از ساحه برای ما فرستادند چنین بر می اید که مردم با علاقمندی در این نشست‌ها اشتراک کرده و دیدگاه‌های خود را در پیوند به پروژه های مورد نیاز خویش با ما در میان گذاشتند.  این پیشنهادها مورد ارزیابی قرار دارد و در آینده برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب در جهت طرح و تطبیق آن پروژه های پیشنهادی که اجرای آن عملی بوده باشد، برنامه هایی را روی دست می گیرد. این نکته را باید یاد دهانی کرد که آگاهی عامه یک امر دوامدار و همیشه گی است و برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب در آینده چنین برنامه یی را  بر بنیاد تجارب به دست آمده  با شیوه های موثر تری روی دست خواهد گرفت!
یافته های برنامه :
در پایان این برنامه ناظران و شماری از آموزگاران دریافتهای خود را به گونۀ گزارش‌های تحلیلی به دفتر مرکزی فرستادند. این گزارش ها در حقیقت دریافت های مستقیم آنان در جریان کار 5 ماهۀ شان  در ولسوالی های این هجده ولایت است. با تحلیلی که از این گزارش‌ها صورت گرفت می توان گفت که کشت خشخاش و تولید مواد مخدر در افغانستان عوامل بسیار پیچده یی دارد که این امر نیاز به تحقیق گسترده و همه جانبه نه تنها در ساحه دارد، بلکه نیاز است که در رابطه به دریافت این عوامل نشست‌های علمی کارشناسانۀ، دانشمندان، کارشناسان و  نیروهای امنیتی در شهر کابل و ولایات کشور راه اندازی شود. بر بنیاد نتایج چنین پژوهش ها و کنفرانس هامی توان راهکارهایی را در چارچوب یک بر نامۀ ستراتژیک ملی مبارزه علیۀ مواد مخدر مشخص ساخت. اما عجالتاً از تحلیل گزارش های ناظران برنامۀ آگاهی عامه  و آموزگاران  می توان موارد زیر را مشخص ساخت.
ناامنی‌ها یا نبود امنیت لازم در شماری ولسوالی‌های بعضی از ولایات سبب شده است تا میزان کشت خشخاش در منطقه  گسترش بیشتری پیدا کند.  این دو پدیده به گونه یی با هم در پیوند اند. اگر در یک جهت نا امنی سبب گسترش کشت خشخاش می شود ، در جهت دیگر کشت خشخاش ، تولید مواد مخدر و قاچاق آن نیز به وضع امنیتی منطقه تاثیر منفی برجای گذاشته و دامنۀ نا امنی ها را بیشتر می سازد. برای آن که با افزایش کشت خشخاش و قاچاق مواد مخدر، پای شبکه های مواد مخدر به منطقه کشیده شده و آن ها در شرایط نا امن و در تفاهم با گروه های تفنگدار غیر مسووُل منطقه می توانند بیشتر  به اهداف خود برسند و امکانات بیشتر قاچاق مواد مخدر را به  بیرون کشور به دست آورند. در این پیوند می توان موارد زیرین را مشخص ساخته اند:
·         ظاهراً دهقانان به وسیلۀ شبکۀ قاچاق  و زورمندان که با شبکه‌های قاچاق پیوند دارند  تشویق می شوند و در مواردی هم وادار ساخته می شوند تا به کشت خشخاش بپردازند.

·         در مناطقی که طالبان بر وضعیت حاکم اند، آنها با گرفتن مالیه از کشت خشخاش و تولیدات مواد مخدر، نه تنها به آن‌ها اجازه می دهند، که خشخاش کشت کنند و به تولید مواد مخدر بپردازند؛ بلکه دهقانان را مجبور می سازند که به چنین کاری ادامه دهند. گفته می شود که در چنین مناطقی حتا بعضی از گروه های طالبان  در قاچاق مواد مخدر دست دارند. گفته شده است که کشت خشخاش نه تنها برای شبکه های قاچاق، زورمندان محلی یک منبع در آمد بزرگ است؛ بلکه طالبان نیز از آن به حیث یک منبع بزرگ مالی در جهت  تامین مصارف جنگی خود استفاده می کنند.

·         هرچند در بعضی مناطق زعفران به گونۀ کشت بدیل جایگاه کشت خشخاش را گرفته است؛ اما هنوز زعفران نتوانسته است که جایگاه کامل کشت خشخاش را در میان کشاورزان بگیرد!  در این زمینه باید تحقیقات بیشتری صورت گیرد که افزون بر زعفران دیگر چه گونه کشتی را می توان جاگزین خشخاش ساخت.

·         نبود بازار مناسب جهت فروش تولیدات کشاورزی، خود مشکل دیگری است که کشاورزان به کشت خشخاش  روی می آورند، برای آن که آن‌ها برای فروش تولیدات کشاورزی  به بازارهای مناسب در داخل و خارج کشور دست رسی ندارند.

·         بر اساس دریافت‌های که ناظران و آموزگاران آگاهی عامه داشته اند، گذشته از این که در شماری ولایات بعضی از کارمندان دولتی در جهت کاهش و ریشه کن سازی کشت خشخاش برنامه های دقیقی ندارند ، بل در امر جلو گیری آن نیز اقدامات به موقع انجام نمی دهند. حتا گزارش‌های وجود دارد مقامات  ولایتی خود در امر قاچاق مواد مخدر سهم دارند. چنان که در ولایات جنوب و جنوب شرق کشور عمدتاً پولیس با شبکه های قاچاق در ارتباط بوده و  قاچاق مواد مخدر را در بدل دریافت پول زمینه سازی می کنند.به دریافت‌ها نشان می دهد که ممکن نیست که این همه تولیدات مواد مخدر بدون هم کاری ارگان های محلی به مرز های کشور رسانده شود.

·         هم چنان همکاران ما این شکایت‌های مردم را ثبت کرده اند که دولت به آن پیمانه یی که نیاز است؛ در امر حمایت از کشاورزی  و اقتصاد دهقانان به گونۀ دقیق برنامه های ثمر بخشی را اجرا نمی کنند؛ در حالی که باید دولت در چارچوب یک برنامۀ استراتژیک حمایت از کشاورزی افغانستان را در شمار اولویت‌های کاری خود قرار دهد.

·         در چارچوب یک برنامۀ استراتژیک دولت  باید مسالۀ آگاهی دهی  به هقانان را روی دست گیرد ، تا آن ها بتوانند به شیوه های مدرن به کار کشاورزی بپردازند و کشاورزی افغانستان از حالت سنتی آن به حالت مدرن برسد ، تا میزان تولید مواد خوراکی در کشور افزایش یابد که این امر خود بهبودی زنده گی  دهقانان را نیز در پی دارد. برای آن که فقر اقتصادی دهقان خود یکی از انگیزه ها و دلایل دیگری است که دهقانان به کشت خشخاش روی می آورند.

·         بر اساس دریافت هم کاران مسالۀ کشت خشخاش امروزه نه تنها به یک مشکل گسترده و ملی بدل شده است، بلکه ابعاد منطقه یی و جهانی نیز دارد.  برای مبارزه بر ضد آن نه تنها به یک ستراتژی ملی که در آن همه  ارگان های ذی ربط باید در هم آهنگی و هم سویی کار کنند؛ بلکه باید در میان کشور های منطقه نیز چنین برنامۀ مشترکی ساخته شود. در بُعد دیگر باید توجه جدی  کشورهای غربی نیز به این مساله کشانده شود، برای آن که امروزه بخش بزرگ تولیدات مواد مخدر افغانستان به وسیلۀ  شبکه های قاچاق مواد مخدر به آن کشورها رسانده شده و هم اکنون بخش بیشتر این مواد در آن کشور ها به مصرف می رسد.

·         دهقانان هم‌چنان  نیز ابراز داشته اند که اگر کشورهای غربی می خواهند تا کشت  خشخاش  و تولیدات مواد مخدر در افغانستان کاهش یابد، باید آنان در گام نخست، بازار مواد مخدر خود را از میان بردارند، زمینۀ قاچاق مواد مخدر به غرب را کاش دهند و در گام بعدی از میان بردارند! در صورتی که مواد مخدر در غرب بازاری نداشته باشد، در آن صورت  قیمت آن در بازار های داخلی بسیار کاهش می یابد و در آن صورت دهقانان علاقمندی به کشت خشخاش نخواهند داشت.

·         در پیوند به گسترش اعتیاد در افغانستان هم کاران ما با دریافت دیدگاه های مردم به این نتیجه رسیده اند که استفاد از مواد مخدر عمدتاً تریاک به صورت سنتی در درمان شماری از بیماری ها مانند سینه بغل  رواج داشته  که ادامۀ چنین وضعی بعداً اعتیاد را سبب شده است. غیر از این در بعضی از مناطق افغانستان که عمدتاً به صعنت قالین بافی سروکار دارند  و مادران با پف کردن دود تریاک بر کودکان،  آن ها را  به خواب طولانی فرو می برند تا با آرامی به کار خود ادامه دهند که ادامۀ این کار  آرام آرام کودکان را با اعتیاد سردچار ساخته است!


این نکته را باید در نظر داشت که مبارزه با کشت خشخاش، تولید مواد مخدر ، قاچاق آن و در نهایت مبارزه با اعتیاد یک مبارزۀ دراز ، دشوار است که باید در چارچوب یک برنامۀ راهبردی ملی تنظیم شود. وقتی این رقم  به رسانه‌ها داده می شود که که 13 درصد نفوس مردم افغانستان معتاد به گونه گون مواد مخدر این اند، این امر همان زنگ خطر بزرگی است که به صدا در آمده است که اگر جدیدگرفته نشود و بودجۀ بیشتر در امر مبارزه با مواد مخدر هزینه نشود، اعتیاد می تواند به مانند یک بیماری واگیر تمام رده‌های گوناگون جامعه را بیمار ساز.
یکی از راه های که امروزه بر نامۀ تقدیر از اجراآت خوب ان را با جدیت دنبال می کند، ایجاد پروژه های کشاورزی و دهقان محور است که  در ولایتی که در امر مبارزه وآگاهی دهی به مردم در پیوند به مواد مخدر دست آوردهایی دارند.
هم اکنون  گذشته از این که در شمار زیادی از ولایات کشور اجرای برنامۀ تقدیر از اجراآت خوب به پیش برده می شود ؛ بلکه  در مشوره های شوراهای انکشافی و لسوالی‌ها و ولایت پروژههای کشاروزی دهقان محور نیز پیاده می شود. این امر دریک جهت مقام های ولایتی ، دهقانان و زمین داران را تشویق می کند که دست از کشت خشخاش بردارند، بلکه در جهت دیگر چنین پروژه‌های در امر توسعۀ زنده‌گی اقتصادی و اجتماعی دهقانان اهمیت بزرگی دارد

................................................................................



                                
    "گناهم چیست، گردونم چــــرا آزرده می 
دارد؟" 


 Nasir Mehrins Foto.
......................................................................................................................................................


نصیرمهرین

    اعتراضی بر فرهنگ دَشنام دهی
                                                      
"فحش، یکی از اصول ایجاد تعادل در آدمیزاد است. اگر فحش نباشد آدم دق می کند! از تعداد و نوع فحش در هر زبانی می شود از اوضاع مردمی که در یک ناحیه زندگی می کنند، سر درآورد و رابطه بین آنها را کشف کرد.  .  ." (صادق هدایت)
                      pointing-finger 
اهمیت موضوع
از چند سال به این طرف، شاید نتوان روزی را سراغ داشت که  کلمات دشنام آمیز، یا فحش، در نوشته های بسا از هموطنان راه نیافته باشد. وچه بسا گوش ما نیز دشنام می شنود و لبان وچهره هایی را می نگریم که دشنام می دهند. امید است پای مبالغه را درمیان نیاورده باشیم اگر مدعی می شویم، که کاربرد گستردۀ دشنام دهی، در چهرۀ یک فرهنگ یا فرهنگ دشنام دادن به مخالف با تمام اندوهباری اش شکل گرفته است.
 هنگامی که از گسترش دشنام در سالیان پسین سخن می رود، چند یادآوری را باید در نظرداشته باشیم: نخست، گسترده گی دامن وپیمانۀ دشنام از آنجا ناشی می شود که انترنیت وبه ویژه برگه هایی که با نام فیسبوک شهرت یافته اند، زمینۀ ابراز گفتنی های  مخالفت آمیز افراد بی شمار را در شکل دشنام دهی نیز فراهم نموده اند. و دوم، دشنام در تمام تاریخ و درمیان همه مردم جهان کم و بیش حضور و رواج داشته است. واین را هم افزودنی هستیم که زبان و قلم، یا نمودهای گفتاری ونوشتاری، یا آن ابزاری که در این سالها، گفتار ها ونوشتار ها را بیشتر می پراگنند، وسایل انتشار سخنان خوب  ویا زشت اند، نه آفرینندۀ دشنام .
عوامل برانگیزنده، خواستگاه اجتماعی- فرهنگی این گونه واکنش های دشنام آمیز ویا فحاشانه، عامل رویکرد به آن، تأثیری را که در حوزه های محدود ویا وسیع؛ ویا درحیات فرهنگی و روانی ومناسبات انسانها برجای می نهد، همه وهمه، موضوعاتی اند که حیات رسانه یی، فرهنگی و آموزشی- تربیتی را متأثر نموده و زیان های حاصلۀ آن مستلزم شناسایی و نقد می باشد. در توضیح این موضوع، سعی خویش را متمرکز به یک یادآوری صمیمانه پیرامون این موضوع نموده ایم ، نه به همه جوانب دشنام در کشور ما وبقیه کشورها. جای تردید نیست که زدودن از روی زبان و قلم، گامی در جهت بهبود جویی مناسبات انسانی و کاهش عوامل تشنج پذیری است که خود هرچه بیشتر تشنج را باز می آفرینند.

واژۀ دشنام، فحش
صورت های دشنام و فحش که در برخی نوشته وآن هم به صورت روز افزون به چشم می خورند ، در زبان گفتاری نیز مشهود است. اگر نوشته می شود که فحش ودشنام دهی بیشتر شده ودل های یک تعداد را هم می آزارد، بیشترینه وقت ها وبه ویژه در زبان گفتاری عوام و بی سوادان گفته می شود که فلان کس در وقت صحبت ویا قهر خود، بسیار "دو" زد.
پیرامون توضیح واژۀ دشنام سطرهای پایان را بسنده یافته ایم:
"(دش) یا (دژ) به معنای بد و متضاد واژه (وش) است، وش یعنی نیکی. این دو واژه در ادبیات ایران باستان بسیار به کار رفته‌است به گونه‌ای که در بسیاری از نام های ایرانی از این واژه بسیار استفاده شده‌است مانند سیاوش و یا (داری ووش) که همان داریوش پرچم برپاکنندۀ نیکی است. دشنام با همان معنی نام بد به کسی نسبت دادن است. دژخیم و یا دشمن از همین خانواده می‌باشند."( دانشنامۀ آزاد زیر عنوان واژۀ دشنام گوهی)
چهره های دشنام دهی
انسان ها دارندۀ واژهای استند که ابراز آن ها تبسم وچهرۀ بشاش انسان ویا کتله های وسیعی را بار می آورد.  و در سوی دیگر، کلماتی را دارند، که بیان آن تأثر، می آفریند. این صورت دومی که مطمح نظر ما است، گوینده ویا نویسنده اش، انسان ویا انسان ها، گروه ها ویا احزاب سیاسی مخالف را با کلمات واوصافی مخاطب قرار می دهد که انگیزه اش، تحقیر و ابراز  این احساس است که تو ویا شما انسان هایی استید دارندۀ اوصاف زشت.
دشنام های تحقیر آمیز ملایم تا زشت ترین آن را داریم که در حالات و اوضاع مختلف به کاربرده می شوند.
 وقتی هموطنی را در افغانستان و یا خارج از آن، بگویند، "پست هستی!"، ویا سگ  وخر وحیوان ، حرامی و . . . با گونه یی از دشنام مواجه هستیم که در آن انگیزۀ دشنام دهنده و اوصاف دشنام را می نگریم. زیرا این اوصاف و ده های دیگر، درکشور ما به عنوان کلمات زشت، رکیک، وفحش پذیرفته شده اند. همچنان که دشنام های ناموسی شناخته شده اند که در افغانستان می تواند کار برد آن جوابگوی این احساس دشنام دهنده می باشد که گویا طرف را با این زشتی  به تحقیر کشیدم. 
در میان مردم بخشی از کلمات حامل بار فحش از کودکی شناخته شده اند. برخی آنها را به مرور زمان به عنوان کلمات فحاشانه تشخیص داده مردود می یابند ومتروک. اما، بخشی از مردم هنگام مواجه شدن با مواضع مخالفت آمیز ویا دشمنانه، بیشترین دشنام هایی  را نثار مخالف  می کنند که با آنها دسترسی دارند. در این راستا، افزون بر کلمات زنندۀ مروج در افغانستان وبرخی کشورهای دیگر، دشنام دهنده با این پندار که "اخ دل کشیده است"، به کاربرد اوصافی روی می آورد که یکی از آنها دشنام های ناموسی است.
در اینجا قصد آن را نداریم که همه دشنام ها را نشان بدهیم. برداشت ما این است که حتا مردم عوام و آنانی که پای در مکتب ودرسگاهی نه نهاده اند، از کودکی وقتی پارۀ کلمات را شنیده اند، می دانند که بوی فحش دارد. ویا این که اگر از جای دیگری دور از حوزۀ خانواده دشنام هایی را شنیده اند، طرف سرزنش اعضای خانواده قرار گرفته و به ماهیت آن پی برده اند. چنین است که آن کلمات زشت پذیرفته شده را در صحبت های عادی وروزمره ویا درنوشته ها نمی آورند. ولی وقتی زمینه های دیگری مساعد شد، به آن متوسل می شوند. به این زمینه ها پسانتر می پردازیم.
در پهلوی دشنام های معمولی وجنسیتی وناموسی موجود درکشور، چهرۀ دشنام هایی را داریم که در مناسبات مخالفت آمیز گروه ها واحزاب سیاسی آشکار می شوند. هنگامی که گروه ویا فردی را "اپورچونیست"، "خائن ملی" . . . بگویند، تصور می شود که او را بسیار زشت گفته اند.
هرگاه هموطنان ما اندک، اندک با برگ های تاریخ دیگری آشنا شوند که با تاریخ رسمی و آن تاریخی که در مکتب ها با قصه های اندک درست واطلاعات بسیارنادرست و سانسورآمیزِ واقعیت ها وحقایق، تدریس می شد، مرز دقیقی را بتوانند نشانی نمایند، یکی از آن ها، رفتار بسا قدرت مندان بر زیر دستان است که با فحش ودشنام همراهی شده است. این رفتار زشت در زنده گی زندانیان ویا کسانی که در اسارت قدرت مندان بوده اند، به ویژه از طرف شکنجه گران در بسا مواقع چهره نموده است. نمونه های آن را در نبشتۀ دیگری زیرعنوان " دشنام درتاریخ افغانستان" دیده ایم.
چهرۀ سیاسی ومخالفت آمیز اجتماعی دشنام هنگامی بیشتر تبارز یافته است که نا به هنجاری ها وتنش های سیاسی- نظامی سایۀ خویش را گسترده تر پهن نموده اند.
این چهره از دشنام دهی، هنگامی که از تنش های متعدد اجتماعی وقومی تأثیر گرفته، "دشنام های قومی" را با انگیزۀ خوار شمردن وتحقیر طرف مقابل در معرض استفاده نهاده است. دشنام دهی قومی، با این ویژه گی تبارز دارد که جمیع اوصاف زشت وخصایل ناپسند فرهنگی را به قوم غیر خود احاله می کند. وبه همان میزانی که دیدگاه قومی، تحقیرغیرخودی را با صدها هرزه گویی وناسزاسرایی به مدد می طلبد، به ستایش وتمجید وتوصیف خودی پرداخته، و بهترین مدال ها را درسینۀ خویش می آویزد. گمانی نیست، در جامعه یی که کتله های اتنیکی آن سیر رشد نا هماهنگ و ناموزن را دارا بوده اند، دارندۀ پیشینه ها و ظرفیت های متفاوتی هم بوده اند، اما این واقعیت نمی تواند در حوزۀ طرح مسائل قومی وملی، که نیاز به تحلیل وراهجویی آینده نگرانه دارد، تمسکی شود برای توسل به گونه یی از فحاشی ها.
نام مستعار ودشنام دهی
هنگام یادآوری کلی از چهره های دشنام دهی، این را نیز بیفزائیم که طی چند دهۀ پسین همین که وسایل رسانه یی ویا ابزار و وسایل جمعی، تحول وتغییر پذیرفت و صفحات انترنیتی و برگه های شهرت یافته به "فیس بوک" در دسترس ملیون هاانسان افتاد، شاهد افزایش سرسام آور کمیت نوشته ها، بوده ایم. این افزایش را چند همزاد دیگری نیز همراهی نموده اند:
یک: در بخش وسیعی از نبشته های انتشار یافته، نوعی از بی دقتی وبی مبالاتی نوشتاری و دستوری را می توان مشاهده نمود.
دو: گزینش نام های مستعار برای انتشار بیشترین نبشته هایی که آگنده با ناسزاگویی، بدزبانی و دشنام گویی اند. واضح است که گذاشتن نام مستعار در میان فعالان سیاسی جوامع قرار داشته زیر سلطۀ استبداد، وتلاش های جواسیس،  . . . همواره با انگیزه های متفاوت مروج بوده است. اما گونۀ مورد نظر ما کسانی را نشان می دهد که با نام اصلی خویش، در نبشته ها وسخنرانی ها؛ ازهتاکی، کاربرد فرهنگ ترورشخصیت، دشنام گفتن و بی ادبی های مریض گونه امتناع می ورزند. ولی همزمان با آن در نشریات انترنیتی ودر فیس بوک ها با نام مستعار وزیر عکس های جعلی، به فحاشی وبی ادبی وگونه هایی از کاربرد ادبیات زشت وناسزاگویی به مخالفین خویش متوسل می شوند. متأسفانه طی سالیان پسین این چهرۀ بیمار وزیانبار را بیشتر می نگریم.
 شایان یادآوری است که افراد واشخاصی هم برای انتشار فراورده ها و آثار خویش هنوز هم نام مستعار بر می گزینند، که در توجیۀ آن احساس خطر از طرف حکومت ها ویا نهاد های امنیتی و در معرض انتقاد را یادآوری می کنند. در اینصورت انگیزۀ گروهی که با قصد فحش دهی وتحقیر وتوهین نام مستعار بر خود نهاده اند، متفاوت است.
فراموش مان نمی شود که در همین سالهای یادشده، با گسترش نوشته ها وسخنان فحش آلود، افراد واشخاص بی شماری با نام اصلی خویش شیوۀ نادرست بد زبانی و زشت گویی های مهار ناشده را می پراگنند.
تردیدی نیست که نشریات دارندۀ خط روزنامه نگاری مسؤولانه و مسؤولان شناخته شده، نبشته های حاکی از انگیزه های زشت و آمیخته با فحش وبد گویی را انتشار نمی دهند. اما مصیبت از آنجا ناشی شده است که برخی از امکانات پیشرفته ومیسر کمپیوتری که در منازل خویش دارند و شکل یک دستگاه نشریاتی سریع را گرفته است، استفادۀ زشت می نمایند.
زمینه های دشنام دهی
می بینیم که ما با واقعیت تلخ بد قلمی وبد زبانی در بسا از نوشته ها وسخنرانی ها مواجه هستیم. در همین جا این موضوع را نیز بیفزاییم که این واقعیت دردناک وناپسند، منحصر ویا ویژۀ کاربران وطنی ما نیست. جوامع دیگر نیز، کم ویا بیش آن را دیده اند؛ وچه بسا همین اکنون نیز همه آن را ترک نگفته اند. اما، انسان آن جوامعی، فحش وناسزاگویی را کنار نهاده اند، که با فرهنگ گفتمان، فرهنگ تحمل، شکیبایی و طرح مسائل همراه با رفتار قناعت بخشی . . . وپذیرش زشتی دشنام آشنا شده اند. واین موضوع هم یاد آوری شود که در کشور ما نیز چه در گذشته ها و چه در اوضاع کنونی، نشریات، ورسانه هایی را داشتیم و داریم که به مخالفین فحش نه داده وآن را برنتابیده اند.
هنگامی که نبود ادبیات فحش آمیز را دربرخی نشریات وطنی خویش وبقیه جوامع هم می نگریم واز آن استقبال می نمائیم، همزمان با آن، ادبیات فحش آمیز را آزاردهنده می یابیم، نیت جست وجوگرانۀ ما برای دریافت زمینه های دشنام دهی از نگاه درد شناسانه به  نیاز کاونده گی وریشه یابی ره می برد. آنچـه در این زمینه به دست می آید، حکایت از آن دارد که:
-         همه جوامع، دارندۀ منش های متفاوت از زشتی ها و خوبی ها و رفتارهای نا متجانس اند که با رشد سطح فرهنگی، آگاهی یافتن بر خوبی ها؛ هرزه گویی ها، کلمات رکیک، و در کل، دشنام دهی، از زبان وقلم شان دور می شود.
-         آنانی که توان تحلیل و قدرت استدلال را در بحث پیرامون تنش های کشور خویش دارند، وبه اصطلاح مروج از منطق خویش بهره می گیرند، نیازی ندارند که به فحش ودشنام روی بیاورند.
-         گسست از کلمات رکیک و دشنام، به توان مندی اشخاص به امکانات معنوی وفرهنگی بالا برمی گردد. یعنی اشخاص وارد شده در بحث ها، خویش را با فرهنگ و رفتاری آشنا می نمایند که از فحش دادن مبرا بوده و مجهز شدن به سلاح تحمل، استدلال را مطالبه می نماید.
-         در کشوری که میزان با سوادان آن کم باشد، وحتا افرادی را که توان اندک خواندن را دارند، بدون این که به درک مفاهیم خوانده شده، برسند، با سواد یاد می کنند، تبارز مسائل پرتنش، زبان خشم آگین، فحش آمیز و هدایت گر نابودی های فزیکی وجنگ های  تبهکارانه را در چشم انداز می گذارد. افغانستان روی چنین نتایج اسف بار را دیده است.
-         افزون بر نکات بالا که در آنها زمینه های فرهنگی واجتماعی بد زبانی، هرزه گویی و فحاشی و گسست آن را بار آورده است؛  نباید فراموش نمائیم که کشور ما طی سالیانی که با جنگ مواجه بود، اشاعۀ فرهنگ خشونت، بدبینی، کشتارشخصیتی و فزیکی را شاهد بوده است. اشاعۀ این فرهنگ، از جانب کلیت اشخاص و نهادهای دخیل در جنگ وتنش ها با ایجاد محورهای ادامه دهندۀ جنگ، اثرات گسترده و ژرف تر را برجای نهاده است.
-         پس از دور نمودن "امارت اسلامی طالبان" و روی کار آمدن حکومت آقای حامد کرزی، آنچه که در حیات جامعه چهره اش را نشان نداد، درک وتشخیص این مصیبت به ارث رسیده و تأثیرات محتمل ویرانگرانۀ آن نیز بود. در واقع انحطاط فرهنگی وادبی اگر بستر مساعد برای رویش زشت گویی ودشنام دهی وخشونت زایی بود، نا فرهیختگی بسا مسؤولان امور، عدم درک ایشان از مسائل بالا، انارشی حاصله از نظام "بازار آزاد"، تبارز جدی تر مسائل سیاسی - قومی و افزایش نشریات به ویژه در حوزۀ فیس بوک، انترنت وبرخی تلویزیون ها، وضع لگام گسیخته و مهار ناشدنی را گرفت.
-         نقش این عامل وکارکرد ویژۀ آن هم فراموش مان نمی شود که وقتی عامل بیرونی وتقاضای آن، نهادهای گوناگون را همراه با تمویل مالی صادر کرد، وبا ساختار های بحران آمیز ونا لازم در همکاری قرار گرفت، نمی توانست ظرفیت های موجود و از جمله عوارض دست نخوردۀ انحطاط فرهنگی وسیاسی را از میان بردارد. نتایج عامل بیرونی یا تصمیم ایالات متحدۀ امریکا نه دارندۀ چنان ظرفیت ایجاد گرانۀ تحول فرهنگی بود ونه قصد ونیتی آن را همراهی می نمود.
این بود که وقتی ده ها هزار انسان، بر خلاف پیشینه ها حالا با سرعت با روی آوردن به ابزاری که در جیب، خانه ویا در تلویزیون دارند، در برابر اوضاع و رویدادهای متعدد واکنش نشان می دهند، برخی هم با تأثیر پذیری از ظرفیت های عصبیت آمیز، به سوی دشنام و فرستادن آن به طرف مخالفین روی می آورند. و این ادبیات دشنام آلود، آیینه یی را می گذارد با رخسار نا به هنجار واذیت بار جامعه.
تأثیرات دشنام دهی
هرگاه فرد ویا جمع ورسانه یی با فرستادن جملات رکیک، فحاشی و ناسزاگویی، برخی دل ها را آزرده و  در تنزل سطح ادب وفرهنگ کارکرد زیانبار برجای گذاشته اند، تردیدی نیست که تعداد دیگر آن را دلنشین وحتا وسیلۀ موفقانه "زدن مخالف" یافته اند. هرگاه سلاح دشنام نیرو ویا فرد مخالفی را نشانه گرفته و تیرش به سوی آن نیرو یا فرد رفته وبر دلهای آزرده از آن نیرو نشسته است، مدافعین فرهنگ فحش، وسیلۀ خویش را توجیه پذیر وبسیجنده یافته در تعمیم وتداوم آن کوشیده اند. در حالی که طرف مقابل نیز این سلاح را بر دیوار نیاویخته ودر دست گرفته است.
در فراسوی این گونه مبارزات فحش آمیز، وقتی از دریچـــۀ نیازهای رشد فرهنگی والزامات بالنده گی جامعه می نگریم، متوجــه می شویم که فحش و ناسزاگویی، ادبیات خشونت زا، جامعه را به سوی قهقرأ، به سوی خشونت های اجتماعی وخونریزیهای محتمل وبسیار دردناک آینده سمت وسو می دهد.
هیچ کسی نباید انکار نماید که کشورما با هزار ویک چالش مواجه است. در این میان سخنان فحش آمیز، گونه های توهین وتحقیر نه این که کار ساز نیستند، بلکه خود به عنوان یکی از چالش های اسف بار تبارز یافته اند. درخلال تأمل بر روی نتایج وتأثیرات سخنان ونوشته های دشنام آلود، رکیک وزشت، بارها دیده شده است که عده یی از خواننده گان و یا بیننده گان را تأثری یاس انگیز فرا گرفته است. هنگامی که آدمی در تلویزیون ظاهر می شود و ازمسائل روز وطن یاد می کند، اما از دهن خویش دشنام بیرون می آورد، بیننده را می آزارد. زیرا بینندۀ تلویزیون، با نیت شنیدن کلمات و ادبیات فحش آلود پیش روی تلویزیون نمی نشیند. در برگه های انترنیتی، وبه ویژه در فیس بوک ها بوی زنندۀ ادبیات دشنام آلود، بر چالش ها افزوده است. کسانی را سراغ داریم که پس از دیدن وخواندن مطالب زشت ورکیک، گوشۀ انزوا در پیش گرفته اند.
راه جلوگیری از دشنام دهی
می دانیم که فحش زدایی در حوزۀ محدود یک نشریه ویا یکی دو تلویزیون نیست. اگر چنین بود، با چهرۀ نکوهیده ونمونۀ زشت به آن نگریسته و حوزۀ تأثیرگزاری اش جدی تلقی نمی شد.
متأسفانه دشنام دهی قلمرو وسیعی را به گونۀ در اسارت در آورده است که از یک فرهنگ وادب و آغشته شدن بخشی از پیکر جامعه سخن درد آمیز دارد. حکومت که در داخل کشور وظیفه دارد، جلو فحاشی را بگیرد و با مرتکبین توهین وتحقیر برخورد کند، بسا اعضایش به این موضوع توجه نکرده وبه آن به عنوان چالش جدی که دامنگیر کشور شده است، نمی نگرد.
پس آنانی که مخالف این فرهنگ ورفتار زشت استند، نباید از گذاشتن انگشت انتقاد بر آن خود داری نمایند.
آثار زیانباری را که کاربرد دشنام بر جای می نهد، باید طرف توجه رسانه های دلسوز، تفاهم جو ومدنیت آمیز باشد. ناشران تارنما ها سعی نمایند، جملات منافی اخلاق و نزاکت های اجتماعی، توهین آمیز و دشنام گویی را انتشار ندهند. دارنده گان فیس بوک، به دوستان، آشنایان وکسانی که تبصره های آمیخته با اوصاف زشت نا سزاگویی را می نویسند، صمیمانه حالی نمایند که اندیشه، فکر، موضع و یا حرف دل خویش را بدون دشنام ابراز بدارند. و اگر از آن دست بردار نیستند، دارندۀ برگه باید تبصره های دشنام آمیز، واژه های رکیک وموهن آنها را بردارند.
دستاورد شایسته را زمانی توانیم داشت که گزینۀ عاری از دشنام را بر زبان قلم ها و دهن ها بنشانیم وهمت خویش را در جهت بیان موضوعات بر بنیاد حوصله مندی و توسل به استدلال متمرکز نمائیم. با توجه به نا به هنجاری حاکم در کشورما، پیداست که این گزینه دورنما وچشم اندازی متفاوت از راه  توسل به دشنام را رسم می کند. نبشته یی را که در بالا آوردیم، حامل آرزو و امیدی است در این راستا، و جلب توجه دوستان برای تشریک مساعی.  

                                     ***





.......................................................................................................................................................
عین و غین ( عبدالله و غنــی )

خــوردیم گــولِ گرمی گفتارِ عین و غین
از بخــتِ بد شدیم گـــرفـــتارِ عین و غین
چـون وقــتِ خــدمت آمد و آمد زمانِ کـار
هـــر بد بشــد بَتَـر ز کـــردارِ عین و غین
با همدیگر، دغــا و فــــریب و مخاصـمت
واضح و برمـلاست در اطوارِ عین و غین
هـــر گوشه و کـــنارِ وطـــن آتشی بپاست
از ضعــف و از کسالتِ رفتــارِ عین و غین
نی یـــاورِ ملـــت شده اند و نه از وطــــن
پــولست و قدرتست دو دلـدارِ عین وغین
عــــوام فریبـــی است و ریــا است آشـکار
از کیش و از پکـول و ز دستارِ عین وغین
آن دارویـــی کــــه دردِ رعیـــت کــــند دوا
نایاب و کــم نماست به بــازارِ عین و غین
خــدمتگـــزار بـــــودن ملــت به فـکــرِ من
بالاست از لیـــاقـــت و مقــدارِ عین و غین
در گلشنِ سیاســتِ ما رنــگ و بــــو نمـاند
خـار است وخس مشاور وهمکارِ عین و غین
از بس کـــــه دیده اند خطــاکاری و فـــریب
خـورد و بـزرگ شد همه بیــزارِ عین وغین
کــو مرجعِ شــکایت و کــو دادگاهء عــــدل
تا بشــمرد تخــــطیِ بسیــــــارِ عین و غین
( صحرائی ) از کنـایه و طنز جبهه بسته ایم
رزمیـــــــم در مقــــــــابلِ آزارِ عین و غین
............................................................
برگرفته از برگۀ جناب عبدالرزاق رحیمی





Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen