Freitag, 4. August 2017

دو کوتاه نوشت از معشوق رحیم


معشوق رحیم

Bild könnte enthalten: 1 Person, Brille

دو کوتاه نوشت
1

شری که از شرابِ شرآلود شریعت برمیخیرد هم جان را میسوزاند هم جهان را.


نه مسجد را می شناسد، نه میخانه را. نه انسان برایش ارزش دارد، نه حیوان. نه پیر و نه جوان، نه کافر و نه مسلمان، نه سنی و شعیه.

در هر گلویی که این شرابِ شرآلود ریختانده شود صاحب آنرا چنان نشه و از خود بی خود میسازد که اگر خود خدا هم در برابرش قرار بگیرد با 

خنجری که در دست دارد جگرش را پاره پاره میکند و میخورد و فقط با ریختاندن و نوشیند خون انسان برای مدتی آرام میشود و تا باز دو باره 

آتش شرارت در دلش زبانه بکشد.

2


آرزوی برگشت به بهشت


هر قدر به عمر ما افزوده میشود به همان اندازه نوستالژی بر گشت به دوران کودکی هم در ذهن ما قوی تر میشود. با 
هر سختی و مشکلاتی که کودکی را گذشتانده باشیم بازهم حسرت این دوره ای از دست رفته و برگشت نا پذیر زندگی را میخوریم . دوره ای که در آن جهان برای ما حیثتیت یک میدان بازی را داشت، نگرانی از آینده در آن وجود نداشت و هیچ کسی نمی مرد. 
با آنکه میدانیم که این برگشت محال است اما از آنجا که حسرت رفتن به گذشته بسیار قوی است ما را ناچار میسازد تا چاره ای بسنجیم و این آروزی کودکانه خود را به بیرون از خویش فرافکنی کنیم. 

این آرزوی رجعت به گذشته را در بسیاری از فلسفه های تاریخ می بینیم که بگونه ای ریشه ای آنرا در همین حسرت برگشت به کودکی باید دید. 
آرزوی بازگشت به بهشت آدم و حوا، برگشت به جامعه اولیه ای قبل از آغاز تاریخ، و آرزوی بازگشت به صدر اسلام همه نمونه های اند از حسرت برگشت به دوران کودکی یا آغازین که فکر میکنیم بی نقض و بی عیب بودند و هیچگاه از خود نمیپرسیم که چرا آدم و حوا از خیر بهشت خود گذشتند و برزخ زمین را بر بهشت نادانی خویش ترجیح دادند.
و حالا که برگشت به گذشته محال است میخواهم گذشته را به حال بیارویم و جهان را برای خود و دیگران دوزخ بسازیم.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen