Sonntag, 14. Februar 2016

ضیأ: فرهنگ؛ به مثابۀ ابزار انسانی زیستن. همایون ساحل. غبار فریاد ها




فرهنگ؛ به مثابۀ ابزار انسانی زیستن


Bildergebnis für ‫ضیأ دوهفته نامۀ افق‬‎ 
نوشتۀ: ضیأ

فرهنگ، فرهنگی، آدم با فرهنگ، خانواده با فرهنگ، مردم بافرهنگ ... زمانی در اذهان مکتب خوانده های ما به ویژه کسانی  که در حد تحصیلِ بالا باشند، داخل می گردد که از یک ولایت به ولایت دیگر و مهمتر ازان، از یک کشور به کشور دیگر نقل مکان کرده باشند و به زنده گی دراز مُدت و یا دایمی ادامه دهند. به همین دلیل است که کلمۀ (فرهنگ) بیشترمورد استفادۀ آن عده هموطنان ما که در کشور های مختلف جهان در حال مهاجرت به سر می برند، قرار می گیرد.
فرهنگ، کلمه ایست پهلوی به معنای دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی یک قوم یا ملت که معادل آن در عربی ثقافت و در زبان انگلیسی  CULTURE  آمده است. و اما تعریف مشخصی که بتواند جوابگوی ابعاد گسترده این کلمه بر وفق سلیقه های پژوهشی همۀ جامعه شناسان قرار گیرد، در دست نیست. و یکی از صفات آن داشتنِ(بار معنوی وسیع) است که فرهنگ، عاملِ معنی دار ساختن و جهت دهندۀ زنده گی برای انسان می باشد؛ به این معنی:
گوسفند، بُز، اسپ، پرنده ها  ... و درمجموع جانداران برای زنده ماندن به آب، هوا، غذا( علف، گوشت، حبوبات... ) و همچنان به خانه و کا شانه، زاد و ولد ( تمایل جنسی)، زنده گی جمعی و    نا محدود چیزها نیاز دارند که انسان نیز به آن نیاز دارد. ولیک آشکاراست که به دست آوردن و طرز استفادۀ آب ونان   (غذا) ... تمایل جنسی و زنده گی جمعی انسان نسبت به حیوانات              با تفاوتهای فراوان و منحصر به فرد است. دسترسی به غذا و همۀ مایحتاج زنده ماندن حیوانات      بر مبنای غرایز بوده، به همین دلیل است که درحرکات و سکنات گوسفند افغانستان و گوسفند استرالیا کدام فرق وجود ندارد، اما وقتی که انسان هرگونه حرکت و تلاش را به خاطر زنده ماندن به کار می بندد، آنگاه برای او علاوه از زنده ماندن (زنده گی کردن) نیز مطرح است. از همین رو، انسان نه تنها با کمک غرایز بلکه با مددعقل، دانش،هنر و فرهنگ به زنده گی ادامه میدهد، جهان و ماورای خود را به تحسین، ارزیابی و استفادۀ بهینه قرار میدهد و همین امتیاز است که انسان زُبدۀ موجودات به حساب می رود.
  پس:
انسان مانند بُز یا گوسفند نیست که تکلیف او صرفاً با به دست آوردن نیازمندی های زنده ماندن چون آب و نان و خانه زاد و ولد ... مرفوع شود، در حالیکه این موجود با برخورداری ازعقل، دانش، منطق، زبان، فرهنگ ... و سایرسجایا و ضابطه های انسانی که بتواند زنده گی اورا با معنی بسازد و از سویی به زنده گی او جهت بدهد و در جامعه زیست با همی داشته باشد، به کسب دانش، فرهنگ و دیگر داشته های معنوی محتاج است.

خور خواب و خشم و شهوت، شَغَب است و جهل و ظلمت
حَیَوان خبر ندارد، زجهان آدمیت
ویا:

آدمیت نه به نُطق است، نه به ریش و نه به جان
طوطی هم نطق ، بُز هم ریش و خَر هم  جان دارد

پس کسی که میخواهد منحیث انسان زنده گی کند، (نه مانندحیوان) حتمی است از دانش، هنر، فرهنگ و سلوک شایستۀ انسانی به حد لازم برخوردار باشد تا مقام انسانیت او به درجه حیوانیت نرسد.
هیچ انسان (سالم) را که درابتدایی ترین جوامع زنده گی می کند، بی شخصیت و بی فرهنگ و بی دانش ... گفته نمی توانیم. هر کس به تناسب استعداد، آموزه ها، شرایط و امکانات محیطی وسایر عوامل تکامل دهندۀ شخصیت  از زنده گی اش بهره ای دارد. این محیط، جامعه و ارزشهای قبول شدۀ جوامع است که در زمان و مکان معیین در پیوند با دانش، فرهنگ ومجموعۀ عقاید وباورها رنگ و رو می گیرد. دارا بودن همین ارزشهاست که انسان را هویت می بخشد و هویت انسان جزءِ لا یتجزای شخصیت او می شود، با این تشابه که هر شخص، هرخانواده، هرقوم، هرقبیله و هرملت در کلیت خود، صاحب شخصیت، دانش، فرهنگ، هنر و سایر شاخصه های انسانی مربوط به خود است. از همین جاست که    ( آدمِ بافرهنگ، خانوادۀ با فرهنگ، قوم و قبیلۀ با فرهنگ و ملتِ          با فرهنگ معنی پیدا می کند). لذا: برخورداری از فرهنگ شایسته ومتعالی که ضامن هویت فردی، خانواده گی، قومی و ملی می باشد، به مثابۀ یکی از ابزارِ لازمی و برازندۀ انسان در عرصه های مختلف به کار برده می شود.
همانطوری که شخصیت افراد متاثر از تجربیات وعوامل گوناگون می باشد، خصوصیات خانواده گی، محلی، منطقوی و کشوری نیز ازین قانون مبرا نیست. بناءً: ارزشها، تشابه ها، تفاوتها وهر چیز دیگر جایگاه ویژۀ خود را دارد. ازهمین روست که مهاجرین و از جمله مهاجرین افغان که بهتراست آنها را پناهنده ها نامید، گاهی در تقابل و زمانی در تفاوق قرار می گیرند. این تفاوقها و تقابل ها یکی از دغدغه های جدی والدین با مسئولیت و بزرگان متعهد میباشد. با تاسف به ملاحظه می رسد است که بیشترِ هموطنان ما از شکل بهینۀ تفاوق یا تقابل استفاده مطلوب نمی کنند و یا توانایی وظرفیت آن را ندارند که کدام چیز های ناپسند، بیهوده و مزخرف را از خود دور کنند و کدام چیز های ستوده، و با ارزش را در خود و در نسل جدید به پرورش بگیرند. خوش به حال کسانی که در قبال حفظ و انکشاف گلهای زیبای فرهنگ شایستۀ خانواده گی، قومی و ملی شان از بهترین های دانش، زیباترین های هنر و فرهنگ کشور های میزبان که به کشور دومی شان تبدیل شده است، بهرۀ شایسته حاصل می کنند.               شما چه نظر دارید؟
...................................................................................................................................................................

همایون ساحل



هیچ متجاوزنمیتواندملت آزاده رااسیرکندتاریخ گواه این حقیقت است ازپنجه های سوسیال امپریالیزم وامپریالیزم غرب خون افغان هاجاریست وملت آزاده ماهنوزبیرق آزادی را به زمین نگذاشتند.


غبارفریادها

تومیدانی !
اولین شعرم سرود آزاده گی دل بود
دراسارت گاه پلچرخی
که همه آزاده هادرهفت بند
درپرده های سیاه شب بنددربندبودند
ودلم ازورای پنجره کوچک برآسمان
آزادپیوندداشت
وبرغرورکتله ابرمی اندیشید
که بر آسمان نیمه صاف
ونیمه ابری نوبهارزنده گی ام
قطره قطره اشک امید میبارید
وافتاب که ازلابلای ابرها
بامن چشمک پرانی داشت
مرا به جلوگاه سبزبهاران آزادی میزد پیوند
سراسرغرق رویا گشت دره خیالاتم
که قله اش نجات سرزمینم
ازچنگال استعماربود
وچراغ رادرشب تاریک
درجاده رهروان می آویخت
گریزان ازوحشت سرای سوسیال امپریالیزم وساطوربدستان دینگرابود
مراصدها امید موج خفته دردل داشت
همه روزنه های دل پرازغرورنقش باران بود
که میبارید
برتشنه لب گیاه آزاده ای صحرایی
وکلکینچه هاباز
تافلق دررواق روشنایی
همایون ساحل
زندان پلچرخی بلاک دوم
حمل 1361
...............................................................................................................................................................



Formularbeginn

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen