Sonntag, 15. Januar 2017

رزاق رحیمی.تغییر را از کجا آغاز کنیم؟


رزاق رحیمی

 Bild könnte enthalten: 1 Person, Sonnenbrille und im Freien
تغير را از كجا آغاز كنيم؟  
 
 
با تداوم حاکمیت همه جانبۀ سرمايداري غرب بر صحنۀ جهانی، تناقضات فکری و رفتاری و الگویی در حوزه ي وسيع موسوم به كشورهاي اسلامي و در ميان مسلمانان در سراسر جهان، به شدت بسوي انتاگونيسم و انقطاب هاي خطرناك در حركت است و پيامد زشتش هم پيدايش، رشد و گسترش راديكاليسم و افراطيت ديني و راسيسم بر زمينه و بستر دو منبع هويتي (دين و قوم) و قرباني و آواره شدن مليون ها انسان!.
در كشور ما به دلایل مختلف سیاسی و فکری تا حال اين دو منبع هویتی بصورت معنی داری تبدیل به یک سیستم با ثبات فکری نشده و زمينه را براي تحميق، سرباز گيري و ساير سوء استفاده هاي ابزاري جريانات فيناتيستي مذهبي و قوم گرا مساعد ساخته است .
البته خُلقیات و فرهنگ عقبمانده ي سنتي قبیلوی در حذف "غیرخودی" ها و بیگانه دیدن کسی که صد در صد با ما نیست، درعدم موفقیت این پیوند نقش بارزی داشته است. كما اينكه نقش به شدت منفی ذهنی گرایی، جزم انديشي، فرهنگ شفاهی و هیجانی و از همه مهمتر حضور فعال، قدرت مند و پررنگ مافياي قومي و مذهبي وابسته به قدرت هاي بيروني را نميتوان در تقویت و گسترش اين خُلقيات ناديده گرفت.          
 
دیرینه بودن فرهنگ استبدادی ناشي از حاكميت ها و نظام هاي خودكامه و توتاليتر و اولترا سنتريست تك قومي و تك حزبي، تماميت خواهي، عقبماندگي مفرط اقتصادي، سياسي و اجتماعي، سخت جاني روش هاي كهن و فرسوده، عدم موجوديت فرهنگ پويا و سالم سیاسی، نبود احزاب مقتدر ملی و دموكراتيك، بی توجهی به علم، روش علمی و تفکر علمی وعدم درک دقيق شرایط عيني و ذهني جامعه، آن عوامل اساسی اند که روشهای دستیابی به مطلوبیت ها را دچار مشکل جدي کرده است.
با توجه به فقر مفرط فرهنگي، عدم معرفت، بدآموزي ها و تحجر و اجماد فكري، نوعي قلدريسم و لومپنيسم سياسي فساد پرور در جامعه بيداد ميكند و به جرئت ميتوان گفت كه بدون آماده سازی فرهنگی و تحول اساسي در شخصیت شهروندان هیچ چیزی را نميتوان تغیر داد. از لحاظ نظری و متدلوژیک مشکل از دو حال خارج نیست:
 
یا بحران در افکار، پارادیم ها و نارسایی فکری ماست و یا بحران در افراد، شخصیت ها، خُلقیات، روحیات و طبع آنهاست.
 
البته در هر دو حالت اینها نتیجۀ ساختارهاست و یا برایند روابط متقابل میان شخصیتِ شهروندان یک جامعه و نظام و ساختارهای حاکم برآن میباشد. از منظر دیگر، گردش افکار موجود در یک جامعه تحت تاثیر ساختارهای حاکم است. سوال اساسی اینست که وقتی میگوئیم باید ساختارها را متحول کنیم، ترتیب تحول در کدام ساختارها اهمیت دارد؟  
 
تا زماني كه ساختارهای منتهی به شخصیت را تغیر ندهیم، در ساختارهای سیاسی و اقتصادی تحولي رونما نخواهند شد، چنانچه تا حال نشده است.      
 
البته تغيرات و انكشافات دراماتيك در غرب نخست از ايجاد ساختارهای اقتصادی و سیاسی آغاز شد، بعد اين ساختارها مردم را با منطق ساختارها منطبق کردند.
اما ما به دلايل متعدد از جمله رقابت و مداخلات مداوم قدرت هاي بزرگ استعماري و امپرياليستي، ذوق زدگي مفرطِ ما در براندازي و عوض کردن نظام ها و ...تا حال نتوانسته ايم ساختارهای فراگیر، پاسخگو و محكم بوجود بیاوریم و اگر ساختاری بنا کرده ایم، بهيجوجه توانایی تغیر خُلقیات و شخصیت ما را نداشته است.
اینکه ما در کجای تاریخ قرار داریم و جهان اطراف ما در چه شرایطی است و چگونه میتوان از وضیعت روزمره گي موجود به وضیعت مطلوب حرکت کرد، طرح يك گفتمان ملي سراسري را بعنوان يك نياز مبرم و جدي در صدر اولويت همه چيزفهمان جامعه ي ما قرار ميدهد.
نقد و نظر


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen