پرتو نادری
عبدالرحمان لودین
کبریتی که زود خاموش شد
1272 – 1309
عبدالرحمان لودین که زمانی کبریت تخلص می کرد، یکی
از پرشور ترین شاعران جنبش مشروطیت افغانستان بود. شاید بتوان او را با میرزادۀ عشقی
شاعر مشروطیت ایران مقایسه کرد. هرچند شعرهای باقی مانده از لودین به مقایسۀ عشقی
بسیار بسیار اندک است. غیر از این عشقی از زبان و بیان شیواتر و نیرو و تخیل شاعری
بیشتری نسبت به لودین برخوردار است. شعرهای باقی مانده از لودین نشان می دهد که
شعرهای او از زبان چندان پیراسته یی برخوردار
نیست و تخیل شاعرانه اش پرواز بسیار بلندی ندارد. با این حال با اندک شعرهایی که
از لودین باقی مانده است دشوار به نظر می اید تا در کلیت شاعری او داوری کرد. با
این همه هردو شاعر زبانی دارند برهنه و آتشین و آمیخته با شعارهایی سیاسی. هر دو شاعربی هراس با سرودههای شور انگیزخویش به نظام حاکم یورش می برند و مردم
را به فروپاشی نظام فرا می خوانند. نمی خواهند برای نظام حاکم به اندرز گویی
پردازند. سازش در شعر آنان دیده نمی شود؛ بل هردو در هوای دگرگونی وضعیت سیاسی –
اجتماعی جامعه هستند.چنین است که سرانجام هردو باتیر انتقام نظام های خودکامۀ سرزمینهای
خویش از پای در می افتند.
لودین به
سال 1893میلادی برابر با 1272 خورشیدی در شهرکابل در یک خانوادۀ مبارز و آزادیخواه
چشم به جهان گشود. پدرش سیداحمد نام داشت از مردمان قندهار بود که به کاکا سیداحمد
شهرت داشت. مردی بود مبارز که سالیان درازی را در زندان امیر عبدالرحمان خان وامیرحبیب الله به سر برد. از
دانشمندان ریاضی در کشور بود. شیوۀ آسان و
ویژهیی را برای سواد آموزی بزرگسالان پدید آورد که به نام « طریقۀ کاکا»شهرت داشت.
چنان که با استفاده از این شیوه می شد به آسانی و در زمان کم، بزرگ سالان را سواد آموخت.
عبدالرحمان لودین در لیسۀحبیبیه تا درجۀ رشدیه درس
خوانده بود. زبانهای انگلیسی، اردو، ترکی و عربی را می فهمید. به زبانهای پارسی دری
و پشتو، شعرمی سرود، مقاله می نوشت و به پژوهشهای اجتماعی و ادبی می پرداخت. ازهمکاران
محمود طرزی در سراج الاخبار بود. هنوزهجده سال داشت که در آن نشریه به صفت محرر به
کار آغازکرد. شماری از شعرها و نوشتههای او در سراج الاخبار به نشر رسیده اند. هم
چنان گزارشها و نوشتههایی را از منابع ترکی، اردو وانگلیسی به زبانهای پارسی دری
یا پشتو ترجمه می کرد.
یکی از
رهبران گروه « جوانان افغان» بود. نسبت به
اقدامات مسلحانه در برابر نظام بیعلاقه نبود. پس از سرکوب مشروطیت نخست که امیر حبیبالله
بیشتر به سیاستهای سختگیرانه روی آورده بود، این امر گرایش درونی او را به اقدام مسلحانه روز تا روز بیشتر می ساخت.
چنین بود که در 1918 تلاش کرد تا شاه را با شلیک گلوله از پای در آورد. میرغلام محمدغبار
در این پیوند می نویسد:« عبدالرحمن خان لودین محرر سراج الاخبار پسر کاکا سید احمد
خان که جوان رادیگال و آتشین مزاجی بود، در شب جشن تولدی امیرحبیبالله خان با تنفگچهیی
در بام دکان متصل کوچۀ قاضی" شوربازار" در انتظار عبور موتر سواری امیر نشست...
همینکه موتر امیر مقابل دکان مذکور رسید، تفنگچۀ عبدالرحمان خان به صدا در آمد و
گلوله در دماغۀ موتر اصابت کرد؛ اما موتر به سرعت گذشت و امیر سالم ماند.» افغانستان
در مسیر تاریخ، ج نخست، ص 720.
عبدالرحمان
لودین را در زندان ارگ به زنجیرکشید. این حادثه هم چنان بهانۀ خوبی به دست امیر داد
تاعبدالهادی داوی " پریشان" را همراه با شمار دیگری از آگاهان و هواداران
مشروطیت نیز به زندان کشد که امیدی به زندهگی آنان نبود. زندانی شدن لودین و داوی
که هر محراران سراج الاخبار بودند، کار نشرانی این نشریه را با مشکلاتی رو به رو
ساخت. پروفیسور رسول رهین در کتاب« تاریخ مطبوعات افغانستان از شمس النهار تا
جمهوریت» به روایت از استاد محرم اندیا آفس، لندن، اسناد 20 می1915، در پیوند به این
رویداد چنین نوشته است: « قابل یاد آوری است که حادثۀ سوُ قصد علیه امیر حبیب الله
خان سبب ظهور مشکلات عدیده برای محرران سراج الخبار افغانیه گردید. چنانچه شدت این
مشکلات را در شمارۀ بیست و چهارم، سال هفتم جریدۀ سراج الخبار افغانیه می خوانیم
" بنا برسوُ قصد امیر حبیب الله خان در روز " جشن ملتی" که خبر آن
از طریق رسمی یعنی دفتر اطلاعات ایشیک آغاسی به ادارۀ سراج الاخبار افغانیه داده نشد و موضوع از شنر
بازماند" به ارتباط این سوُقصد عبدالرحمن لودین محرر جریده زندانی شد و بعد
از چند روز محرر دیگر سراج الاخبار افغانیه مرحوم عبدالهادی خان داوی نیز زندانی
گردید، زندانی شدن محرران جریده به مرحوم محمود طرزی خیلیها گران تمام شد و او
خود را یکه و تنها بییار و مددگار یافت. هرچند در نشر جریده وقفۀ چندانی رخ نداد؛
ولی این رویداد بر محمود طرزی فشار زیاد
وارد کرد. به ناچار دست خواهش به سوی امیر دراز کرده معروضۀ خود را طی یک
پارچه شعر جهت عفو و رهایی یاران و همکاران جریده چنین عنوان نمود:
قهر و عتاب و جودت دارد خواص مرهم
از بهر زخم ریشم قهر تو گشت درمان
قهرت چنین چو باشد رحت بگو چه باشد
احیا کنی چو عیسی، این مرده را به یک آن
مرغ شکسته بالم، بی یار و بی مددگار
با سینه می خزم من در راه فیض عرفان
از عفو رحم و جودت امید وار آنم
با بال و پر شوم من گیرم ز علم طیران »
1386، ص 131.
1386، ص 131.
با این همه امیر حبیب الله این دو تن را از زندان
رها نکرد و چنان بود که شمشیر دموکلس اعدام
روی سرشان آویخته بود تا این که پس از هشت ماه با کشته شدن امیر حبیبالله در 1919
در لغمان این زندانیان از بند رها شدند. لودین وعبدالهادی داودی در دستگاهی سلطنت
اماناللهخان به جایگاههای بلندی دست یافتند.
پیش از این گفتیم که ظاهراً زندانی شدن لودین و
داوی سبب آن نشد تا در نشرات سرج الاخبار گسستی پدید آید، با این حال این نشریه در
سال 1918 از نشر بازماند و طرزی به گونهیی خانه نشین شد که شمار از پژوهشگران را
باور چنین است که سراج الاخبار در زیر فشار دبار با چنین سرنوشتی رو به رو گردید.
ازعبدالرحمان لودین شعرهای زیادی به ما نهرسیده است
و اما آنچه را که در دست داریم، نشان می دهد
که او یکی ازعلمبرداران شعرمقاومت در دوران مشروطیت است. شاید بتوان گفت که
ویژهگی شعر مقاومت در سرودههای او نسبت به شاعران دیگر آن روزگار از برجستهگیهای
بیشتری برخوردار است. مقابله با نظام خودکامۀ امیر حبیبالله، دشمنی با سیاستهای انگلیس
در افغانستان، دستیابی به استقلال کامل سیاسی کشور و تشویق مردم به فراگیری دانش و
فرهنگ، محور اصلی مضمون و محتوای شعر او را می سازند. از محتوای شعرهای لودین برمی
آید که او دیدگاههای محمود طرزی در پیوند به چگونهگی شعر را پذیرفته بود. با این
حال تیغ انتقاد و مقاومت شعرهای او در برابر نظام خودکامۀ امیر نسبت به شعرهای محمد طرزی چند برابر برندهتر است. محمود طرزی در
برابر امیر زبانی دارد آمیخته با پند و اندرز؛ اما زبان شعر عبدالرحمان لوین در این
مورد پند و اندرز را نمی شناسد و پیوسته درهوای فروپاشی نظام حاکمه و برپایی یک نظام
عادلانه است. می شود گفت شعرهای محمود طرزی بیشتر روحیۀ اصلاحگرانه دارد و در شعرهای
لودین بیشتر آرمانهای دگرگونی نظام و وضعیت پرورده می شود. به زبان دیگر می توان گفت
شخصیت سیاسی – ادبی محمود طرزی بیشتر اصلاحگر
است و از عبدالرحمان لودین بیشتر انقلابی و رادیکال.
با آغاز جنگ
جهانی نخست 1914 روحیۀغالب در افغانستان چنین بود که فرصت خوبی فراهم شده تا افغانستان
جهت دست یابی استقلال کامل در برابر انگلیس بی ایستد .افغانستان باید وارد جنگ با انگلیس
شود؛ اما امیر به تعهد خود با انگلیس همچنان پایبند بود و ازهرگونه حرکت استقلال
طلبانه خود داری می کرد. عبدالرحمان لودین شعری دارد زیر نام « نعره» که در این شعر
بر امیر و نظام او می تازد و مردم را به جنگ در برابر انگلیس و دشمنان خارجی دیگر فرا
می خواند این شعر در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ این گونه آمده است.
ای ملت از برای خدا زودتر شوید
از شر مکر و حیلۀ مردم خبر شوید
تا از صدای صاعقه اش کنگ و کر شوید
وانگه چو رعد نعره زنان در به در شوید
مانند برق جلوه کنان در نظر شوید
از یک طرف نهنگ و زدیگر طرف پلنگ
هر دو به خون ما دهن خویش کرده رنگ
اکنون که گشته اند به خود مبتلا زجنگ
جهدی کنید، بهر چه هست این همه درنگ
در حفظ راه حق همه تیغ و سپر شوید
این وقت فرصت است نه هنگام جشن و سور
هرکس که فوت می کندش می کند کفور
پس در همین خلال و چنین
حال و این فتور
تیزی سعی و همت تان این قدر ضرور
تا از برای چشم عدو نیشتر شوید
خصم بزرگ خویش شناسید انگلیز
زان پس عدوی دیگرتان است روس نیز
در این زمانه عهد نیرزد به یک پشیز
دارید ملت و وطن خویشتن عزیز
با اتحاد جمله چو شیر و شکر شوید
در این شعرعبدالرحمان لودین با ملت گفت وگو می کند، آنها را به قیام فرا می
خواند. چون می داند پاسدار واقعی آزادی سرزمین همیشه مردم بوده اند، نه نظام های
وابسته به قدرت استعماری. او در بندهای نخستین شعر به تصویرگری وضعیت می پردازد. دشمن
را معرفی می کند و فریاد می زند که حالا که دشمنان به جان هم افتاده اند دیگر زمان
درنگ نیست و باید برای رسیدن به استقلال کامل کشور به پا برخاست!
حاضر کنید اسلحه کوبید طبل و کوس
آرید رو به جنگ چو عثمانی و پروس
تا حلق انگلیز فشارید
و نای روس
در جاغر تفنگ گذارید کارتوس
چون شیر راست سوی مخالف به در شوید
اما شاه مشغول لهو و لعب و بازی گلف است. گویی آب از آب تکان نخورده است.
لودین در این شعر پیمان اسارت بار امیر با انگلیس را به تمسخر می گیرد و این گونه به
او خطاب می کند.
ای غافل از زمانه و شاغل به لهو گلف
با دشمن خبیث کسی کرده است حلف
خود فکر کن عدو نکند چون زعهد خلف
باید گریست بر سر این احمقی و جلف
تا چند برای دیدن حق کور و کر شوید
لودین در بندهای پایینی شعر بار دیگر بر نظام می تازد که چگونه
برای بقای خود در میان مردمان چند دستهگی
ایجاد می کند تا یوغ آقایی خود را همچنان
بر گردن مردم داشته باشد. سیاستی که تا هم
اکنون به گونهیی در این سرزمین ادامه دارد.
کردند خاینان جفا کیش بی فروغ
آقایی زمانه همه بهر خود قروغ
جهل و نفاق و بیخبری، غفلت و دروغ
انداخته به گردن ما
حلقهیی چو یوغ
گویند در اطاعت ما گاو خر شوید
هریک نشسته است به زین آن چنان تلک
کش نیست غم زملت و پرواش از ملک
با صد غرور و کبر همی تازد اسب دک
کس نیست تا به سینۀ ایشان کند شلک
خوب ای خران چرید تا چاغتر شوید
هر لحظه چون خیال چنین حال غمفزا
آید به سر زجوش، شود فرق من جدا
دایم به آه و ناله و افغان کنم نگاه
اندر هجوم اشک همی گویم این دعا
کی ظالمان خاک به سر، در به در شوید
1382، ص 721-723
در آخرین بند های شعر گونهیی از خشونت انقلابی با طنز سیاهی
در می آمیزد. شاعر در هوای شلیک کردن بر سینه شاه وهمکیشان اوست که آنان را نه غمی
مردم در دل است و نه هم هراسی از خداوند. شاعر آخرین پیامش را بی هیچ هراسی این گونه
سر می دهد: خوب ای خران چرید تا چاغتر شوید! پیامی که گویی تا هنوز پژواک سرخ آن در
کرانههای کابل می پیچد!
این مصراع « خوب ای خران چرید تا چاقتر شوید !» مرا به یاد
آن شعر معروف عشقی انداخت که روزگاری در
تضاهرات روشنفکری افغانستان در خیابانهای شهر کابل خوانده می شد. سرایش این شعر
به سالهای جنبش شروطیت ایران می رسد وسالیان زیادی از آن گذشته است؛ اما گویی
هنوز می شود آن را در خیابانهای کابل خواند، هرچند مخاطب میرزادۀ عشقی در این شعر
نظام حاکم آن روزگار ایران است.
دردا و حسرتا که جهان شد به کام خر
زد چرخ سفله، سکه ی دولت به نام خر
افکنده است سایه، هما بر سر
خران
افتاده است طایر دولت به دام خر
باید نمود از دل و از جان احترام خر
خرها وکیل ملت و ارکان دولت اند
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر؟
شد دایمی ریاست خرها به ملک
ما
« ثبت است بر جریده ی عالم دوام »
خر
بر بنیاد روایتهاعبدالرحمان لودین مردی بود عیار پیشه و نهترس.
همانقدر که دربرابر نظام و استعمار شجاعانه شعر می سرود، به همان پیمانه در زندهگی
سیاسی و اجتماعی خود رفتار شجاعانه و صادقانهیی داشت. همیشه بر سر خط حق و حقیقت می
ایستاد. با آن که در پادشاهی امان الله خان جایگاههای بلندی داشت؛ با این حال بر
پارۀ نارساییهای سلطنت و سیاستهای شاه انتقاد می کرد.
او در
لویه جرگه یا 1928 که هزار تن از نمایندهگان شهر کابل و ولایات در آن دعوت شده
بودند و امان الله خان از اصلاحات و دست آورد های خود سخن می گفت، او بر امان الله
خان انتقاد داشت که چرا کسی را بر کرسی نخست وزیری بر نمی گمارد تا نظام مشرطیت به
گونۀ درست شکل گیرد.
به قول
میر غلام محمد غبار: « در جلسۀ چمن استور کابل،
هنگامی که یک نفر از شاملین جلسه (عبدالرحمن لودی) گفت: اعلیحضرت خودشان را
یک « پادشاه انقلابی» در نطق خود معرفی نمودند؛ پس توقع می رود که انقلاب در
دستگاه دولتی را بپذیرند. ده سال است که
اعلیحضرت وظیفۀ صدارت عظمی را شخصاً به
دوش گرفت ه اند، در حالی که انقلاب متقاضی آن است که عوض اعلیحضرت شخص مسوُول
دیگری به حیث صدراعظم افغانستان منصوب
گردد. البته این پیشنهاد ها پذیرفته نگردید و جواب عبدالرحمن خان فردای آن روز در قصر دلگشا داده شد و آن این که او
را احضار کردنند و از طرف شاه امر نمودند تا استعفای خودش را از ماموریت دولت
بدهد.» 1382، ص 813.
بار دیگر
یک چنین سیمای عیارانۀ لودین را در محاکمۀ محمد ولی خان دروازی می بینیم، آن گاه که نادر شاه با پشتی بانی انگیس و خدعه، قدرت را در کابل قبضه کرد، در نخستین روزها دسته دسته شخصیتهای
مشرطه خواه، هواخواهان شاه امان الله خان و شخصیتهای سیاسی – اجتماعی را که در برابر
استعمار انگلیس رزمیده بودند، شبانهها از خانههای شان بیرون می کشید و به وسیلۀ مزدوران
خود تیربارانشان می کرد. به قول غبار« نادر شاه درهمان اوایل ورود خود در کابل ( خزان
1929) جنرال پنین بیک خان، میرزا محمد اکبرخان، امیرالدین خان، عبداللطیف خان کوهاتی،
محمد نعیم خان کوهاتی، عیسی خان قلعه سفیدی، تازه گل خان لوگری، سلطان محمد خان مراد
خانی، محمد حکم خان چهاردهی وال، احمد شاه خان کندک مشر احتیاط، دوست محمد خان غند
مشر پغمانی و سید محمد خان کندک مشر قندهاری را بدون محاکمه گلوله باران کرد.» 1382
، ج دوم ص 61. البته افزون بر این شمار زیادی
چنین شخصیت هایی را به زندان افگند.
در زمستان
1929 هنگامی که نادر خان مضحکۀ محاکمۀ محمد ولی خان را که خدمات بزرگی را
در تحکیم استقلال و تحکیم روابط سیاسی دولت امانی انجام داد بود به اتهام واهی ضدیت
با امان الله خان را روی دست گرفت. او در حالی
محمد ولی خان را به اتهام خیانت به امان الله محاکمه کرد که در نظام حتا گرفتن نام انان الله
خان هم جرم بود. غبار می گوید : « در بیست
دلو 1308 شمسی جلسۀ دوم دیوان عالی ( مواجه محمد ولی خان) در تالار قصر ستور با حضور
چند نفر سامع دایر گردید. سه نفر از اعضای جمعیت سیاسی ( جوانان لفغان) ( غلام محب
الدین خان آرتی، عبدالرحمان خان لودی رییس بلدیهۀ کابل و نگارندۀ این کتاب) و یک نفر از آزادی خواهان مشهور هندوستان ( راجه
مهندرپرتاب) جز مشاهدین قرار داشتیم. 1382،
ج نخست، ص 63 .
غبار اعتراض
عبدالرحمن لودین را نسبت به چگونه گی محاکمۀ
نایب السلطنه محمد ولی خان دروازی این گونه یاداشت کرده است: « مضحکتر از این محاکمهیی در جهان نبوده است که
برای محکوم کردن شخصی مانند محمد ولی خان به اتهام طرفداری از بچه سقا، شهودی که علیه
او آورده شده ، همه از دوستان و خدمتگاران بچه سقا هستند . از روباه پرسیدند که شاهدت
کیست؟ در جواب دم خود را جنباند و گفت این است شاهد من ...» غبار در ادامه می نویسد: « سخنان عبدالرحمان خان
تازه آغاز شده بود شده بود که احمد علی خان
لودین از جا جهید و با کمک دو نفر محافظ از دست های رییس بلدیه شهر گرفته و او را از
مجلس خارج نمودند.» 1382، ج نخست، ص 64.
البته
بخش دیگری شعرهای بودین بیشتر جبۀ روشنگرانه دارد. او به مانند طرزی ، داوی و
دیگران می خواهد مردم را به سوی دانشن فرهنگ
و تحول اجتماعی و فرهنگی فرا خواند.
اگر این دسته از شعرهای لودین با شعرهای سیاسی و مقاومت او مقایسه شود، یده
می شود که او در این گونه شعرهایش نسبت به زبان برخورد احتیاط آمیز تری دارد. او
در چنین شعرهایی شاعران به سرودن اشعاری با مضامین اجتماعی
فرا می خواند. شاعر باید از دانش ، حکت
و فن آوری سخن گوید نه از چمنزاران و گلزارها که مضامین تکراری است. البته
این تنها وِیژهیی شعر لودین نیست؛ بلکه بخشی بزرگ شعرمطروطیت بر خوردار از چنین محتوایی
است.
از علم و
فن می گو سخن در خانقاه و انجمن
بیهوده
نگشایی دهن در وصف گلزار و چمن
از علم
حکمت بحثها، بنویس و برخوان بر ملا
کن مدح
فن را دایما مخروش از سرو سمن
زیرا که
در میدان بسی، برده مضامین هرکسی
ننهاده
جز خاو و خسی از بهر شعر تو و من
بس چون سخن
باشد چنین بر من قناعت می گزین
برخوان
به بیدل آفرین، بگذار اشعار کهن
معنای
اشعار جدید، این است می باید شنید
کز هرچه
مقصودت پدید آید بگو سهل و حسن
در وصف
فن بگشا لبت آغاز کن از مطلبت
بنما به
عالم مشربت گر نیست از چاه ذقن
تاریخ
علم و فن بگو بار طرز و اسلوب نکو
وزهرچه
چه داری مو به مو از رایا موتمن
باید
مکاتب بی شمر گرددمعارف بیشتر
تا علم و
فن یابد مقر در قلب اولاد وطن
اندر وطن
از مکتبی حاصل نگردد مطلبی
کی می
توان از یک لبی الفاظ شیرین آمدن
درنگی بر زمینههای استبداد شناسی نادرشاه،
1388، ص 69-70.
پایان زندهگی عبدالرحمان لودین بسیار تراژیک و اندوهبار است.
او قربانی نیرنگ نادر شاه شد. این که نادرخان او را به ترفند و ناجوان مردانهگی کشت همه تاریخ نویسان بر آن
اتفاق نظر دارند؛ اما روایتها در زمنه گوناگون است. چنان که روایت
است نادر او را به قصر دلگشاه دعوت کرد در کمال خون سردی و گشاده رویی با او سخن گفت و بر یک سفره با او
نان خورد. در پایان به افرادی که برای کشتن این مبارز نستوه آماده کرده بود دستور داد
تا او را گرفتار کنند. چنین نیز شدند، جلادان او را به بیرون کاخ بردند و تیر بارانش
کردند. نصیر مهرین در این پیوند و سرنوشت آثار او پژوهش گسترده یی دارد در کتاب «
درنگی بر زمینهای استبداد شناسی نادرشاه » 1388. به قول غبار سال 1930 بود و لودین
هنوز 37 سال داشت که به دست جلادان نادر شهید شد. این گونه بود که زنده گی یکی از شاعران
بزرگ مقاومت جنبش مشروطیت پایان یافت. روایت
است که پس از کشتن لودین مزدوران نادر دستوریافتند تا به خانۀ او یورش برند تا خانه اش را تلاشی کنند .آنها در
این تلاشی همه نوشته و یاداشت ها، سروده ها و ترجمه های او را با
خود بردند و نابود کردند. بدینگونه نادرخان با نابودی نوشته های لودین نشان داد که چیزی را به نام فرهنگ و معرفت به رسمیت
نمی شناسد. همه چیز برای او در قدرت خلاصه شده بود!
با ای
حال چنین بحثهایی نیز وجود دارد که بعداً شماری از عناصر فرصت طلب آثار
لودین را با تغییراتی به نام خود به نشر رساندند.
...............................................................................................................................................................
...............................................................................................................................................................
| |
حکومت بی نظیر بوتو، نمونۀ از حکومت های غیر نظامی پاکستانی بود که با ادعای مخالفت با تروریسم وخشونت گرایی، در عمل رشد خشونت گرایی را تداوم بخشید.
درقسمت نحست نگاشتیم که حکومتهای پاکستان (نظامی وغیر نظامی)، سازمان استخباراتی، نظامیان و روحانیت سیاسی آن کشور، افغانستان را زیر نفوذ پاکستان می خواهند. اما، اگر برداشت مبتنی باشد بر پاره یی از سخنرانی های دپلوماتیک، با ظواهرتفاهم جویانه وتروریست ستیزانه، چنان استنتاجی حاصل نتواند شد.
هنگامــی که حکومت خانم بی نظیر بوتوی مقتول را به یاد می آوریم واز دست دراز وزیر خارجۀ او نصیرالله بابرمتوفی و نهاد های امنیتی پاکستان در امور افغانستان می دانیم، نتیجه یی را که از آن سیاست در قبال افغانستان داریم، زمینه دادن وامکانات بخشی بسیارسریع از جانب پاکستان، برای گروه های جاهل، پرکینه و تشنج آور است. و آن مشی زیانبار زمینه های رشد وگسترش منطقه یی تروریسم را مساعدتر نمود. برای ابراز حقانیت خویش در این ابرازنظر، پیشنۀ گروه هایی را درنظر آوریم که با برآمد های مذهبی، آشکارا تمدن ستیزانه و کینه گستری، رشد خویش را در دورۀ حکومت نخست خانم بوتو ونواز شریف، همچنان در دورۀ دوم حکومت وی پیموده اند. در برابر آن همه حقایق آشکار و واقعات ناگوار، خانم بوتو هنگامی که در زمان حکومت نظامی جنرال مشرف، خاطرات خویش را نگاشت، چنان چهره یی گرفت که گویا فقط جنرال های کودتاچی پاکستان مسبب رشد گروه های تروریستی می باشند! چهره ورفتاری که جان خودش را نیز ستاند و در واقع با اتخاذ سیاست اغواگری کشورهای غرب و مردم فریبی، در عمل به رشد تروریسم وخشونت گستری گروه های کینه جو وعقب مانده مانند حکومت پیشینه و پسانتر از صدارت خویش کمک رسانید. وی در جایی از خاطرات خویش در این زمینه نوشته است: " . . . اکنون در این عصرجدید خطر، افراط گری واعمال خشونت با تعاریف جدیدتری روبرو شده اند. دموکراسی در پاکستان فقط برای پاکستانی ها با اهمیت نیست، دموکراسی پاکستان برای تمام دنیا با اهمیت است. در این عصر بهره برداری وتعبیر رادیکال از مذهب محبوب من، باید همواره به یاد بیاوریم که دولت های دیموکراتیک تروریست ها را تقویه نمی کنند، از آن محافظت نمی کنند، وبه آنان پناه نمی دهند. یک پاکستان دموکراتیک، آزاد ورها از سلطۀ دیکتاتوری نظامی، دیگر محل پرورش تروریسم بین المللی فراگیر نخواهد بود."(*) گمانی برجای نمی ماند که خانم بوتو، نمی خواست تروریست ها حکومت او را بیازارند ویا در معرض اخلال قرار بدهند. اما چنان که در حکومت او در گذشته دیده شده است، حکومتی که خود را دیموکراتیک می نامید، هرگز وباز می نویسم که هرگز از رشد وتقویۀ تروریست ها برای پیشبرد مقاصد واهداف پاکستان در افغانستان خودداری نورزید. تروریست ها را محافظت کرد. تروریست ها پناه داد، در اختیارتبهکاران سلاح ومشاورین قرار داد. چنان سیاست غلط در قبال هند و افغانستان، که گونه یی از سنت وعادت ومشغولیت روزمرۀ "آی.اس.آی" و گروه های مذهبی خشونت گرا ومتعصب پاکستانی و نظامیان را تشکیل داده است، از مردم پاکستان وافغانستان قربانی می طلبد. قربانی هایی که تا هنوز هر دو کشور دیده اند، صدای این نیاز را به گوش حکومتگران پاکستانی نیاویخته است که با آن تجدید نظر نمایند. مرگ خانم بو تو و هزاران تن بیگناهی که قربانی انتحار وانفجار تروریست ها می شوند، مرگ هزاران تنی که در افغانسنان روی داده است، سیاست غلط مقامات پاکستانی را محکوم می کند. ادامه دارد • بی نظیر بهوتو، دختر شرق.خاطرات بی نظیر بهوتو ص ۵۵۶ . ترجمۀ علی رضا عیاری. انتشارات اطلاعات. ۱۳۸۶خورشیدی.
...............................................................................................................................
یلداصبورتــنـهـایی
تنهایی فقط يك واژه نيست
تفاوتیست میانِ
تنهایی '' قبل از آمدنت''
و
تنهایی '' پس از رفتنت ''
که فهم استادانه می خواهد
اي بي مروت!
تحليل و تفسیرش دست تو
۱۷ قوس (آذر) ۱۳۹۳
|
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen