Sonntag, 8. November 2015

ویژۀ سنگسار رخشانه.



         
                 ویژۀ سنگسار رخشانه   



................................................................................................................................................


                  
  دکتور عبدالغفور آرزو

دوستان صاحبدل! رخشانه در فیروزکوه سنگسار شد. چگونگی سنگسار از چشم انداز معرفت دینی ، متنی است که به زودی شیرازه خواهد شد. ان شاءالله


سنگسار
سنگ شد آشفته از پسوند سار
هان چسان گویم چسان از سنگسار
«علم اسما اعتبار آدم است»
آدمیّت شد تهی از اعتبار
صورت حق را اگر آیینه ایم
نسبت ما چیست با آیینه دار
هستی ما هسته ی عشق است و بس
گوهرِ ما رحمت پروردگار
چون تهی از عشق و مستی شد بشر
خرمن خیر است و آهنگِ شرار
می کشد بارِ گنه قرآن پژوه
چهره ی دین گر بود غرقِ غبار
از گلِ شبلی شماتت رسته است
با اناالحق گفتن منصور و دار
داد از ایمان بیداد آفرین
ای پیمبر زادگانِ شرمسار
بوالبشر از شرّ ما باشد خجل
حضرتِ حوّا کشد امشب هوار
لرزه بر عرشِ خدا افکنده است
ناله های مادران داغدار
بر فراسوی ازل دل دیده دل
خشم نوح و خامه ی پروردگار
توبه انشا گشته اشکِ ناله ام
سجده گاهم تخته مشقِ دل نگار
می زند برهم نوای مستمند
قبله ی قابیل یعنی اقتدار
خشم آوا می کشد فیروزکوه
هان چسان گویم چسان از سنگسار
12/8/1394

 ........................................................................................................................................

ساجده میلاد

گفتم که از شهامت خود حرف کم زنم 
مشهور و جنگ باره نباشم ولی شدم 
تاجک نباشم و نکنندم نشان تیر
بادشنه پاره پاره نباشم ولی شدم 
میدانم اینکه ما چقدر بی ستاره ایم 
ای کاش بی ستاره نباشم ولی شدم 
اسطوره ی قیامت قابیل را خدا
من شاهد دوباره نباشم ولی شدم 
سنگسار می کنندم و سر می برند مان 
دوراین قدر زچاره نباشم ولی شدم 







....................................................................................................................................





 نصیرمهرین


          طالبان رخشانه را سنگسار کردند
 
زیرا آموزش سنگسار کردن دیده اند

حکومتگران ومدافعان علنی، منافق، پنهانی وشرمگین تروریست ها، جهل وخشونت را به نکوهش نگرفتند. به تقبیح 
عادات، افکار واعمال وحشیانه نپرداختند. برخلاف راهی را در پیش گرفتند که جهل در کله ها وسنگ در دست ها 

بماندو جای بگیرد. 

حالا مواجه هستیم با جهل وسنگ. 

رخشانه های بسیاری را جهل وسنگ تهدید می کند.

هموطنان!

باید بسیار اندوهناک و چاره جوی بود ، زیرا همه روزه مظلوم وناتوان سنگسار می شود.

                                       **

رزاق رحیمی
آيا قهرماني و غيرت و ناموس داري افغاني همين است؟ ننگ تان باد!!!
زن در يك جامعهء سنتي ناموس آن جامعه به شمار ميرود و وظيفه ھمه افراد آن جامعه است که در حفظ و دفاع عفت و شرف و آبروی زن به مثابهء ناموس جامعه غيرت بياورند. اما ھمين زن را يک ملاي بيسواد در روی جاده می نشاند و به جرم اينکه بدون محرم شرعي از خانه برای خريد نان بيرون برآمده، شلاق می زند؛ و ھزار ھا رھگذر از اين مردم در حاليکه صدای شلاق وگريه زن را می شنوند و مي بينند كه چگونه ناموس جامعه توھين و تحقير ميشود بدون کوچکترين عکس العملي خاموشانه از محل رد می شوند، يا در ميدان که يک زن را به جرم ھرچه باشد آورده اند که به مرمی ميزنند اينها به تماشای آن جمع ميايند، حتی وقتی بازھم بنا به دستور يك آخوند بيسواد زني را ميخواهند سنگسار كنند، همين مردم اند كه سنگ مياندازند و صداقت شان را به آن ملا نشان ميدھند و شوھر و يا پدر آن زن ھرگز ننگ نمی آورد که ناموسش را در حلقه يی از مردان نا محرم تا به سينه به خاک فرو ميکنند و چندين مرد نامحرم بر سر و صورت او سنگ می اندازند. سوال اين است که چگونه مردی حاضر می شود که زن يا دختر خود را در ملای عام بيرون آورد که تا او را ديگران در زير بارش سنگ بكشند؟! آيا قهرماني و غيرت و ناموس داري افغاني همين است؟ ننگ تان باد!!!
                       **
یلدا صبور
دختر نوزده ساله مظلوم و بي پناه با دستان كثيف شماري از وحشيان سنگسار مي شود . هزاران مرد از دريچهء هاي مجازي بر اين نامردان نفرين و دشنام مي فرستند...     
من منحيث يك زن مي پرسم چرا در مقابل يك تعداد وحشيان كه در خيال جوي شراب و حور بهشتي انسان مي كشند چند مرد پيدا نشد كه ايستادگي نمايد تا جلو اين فاجعه گرفته ميشد.  
از نوشتن این واژه گان پريشان پوزش می خواهم، اما بايد اذعان كرد كه ، ما مردم فقط داد و بيداد و فرياد كشيدن را بلد هستيم و بس            !!
از عمل ما هيچ خبري نيست که نیست و نه هم ما از اشتباهات دردناك جامعه خويش پند و عبرت مي آموزيم وگرنه فاجعهء فرخنده اي عزيز آموزه اي بود كه نبايد هزار سال ديگر فراموش مي شد !!
                                    **
زلمی کاوه
سنگسار

دوست داشتم اين شعر کهنه شود و هرگز مصرعی ازآن درذهن ها باقی نماند. اما.....
دراينجا عشق زيبا نيست
گناه ازرویش اين غنچه در آغوش دلها نيست
گناه از عمق استبداد عريان است
دراينجا زاهدان از عشقبازان باج ميگيرند
دراينها بوسه کردن عشق ورزيدن همه جرم است
سحرمرده است،
شبها سايه گستردهاست
دراينجا زندگی تاريک و غمگين است
سربازان الله دستشان آزاد
زمانه عاری از لطف است
هر جا عيد سنگسار است
دراين بيدادگاه عصر
سراغم را گرفتند
بستگان نظم خونريزی
به دستانم زدند زنجير
گفتند اند اين گنهگاراست
مست و تشنه ای عشق است
بگيريدش
بسوزانيد
ببريد بند بندش را
سنگسارش کنيد دردم!
دراينجا عشق زيبا نيست
گناه ازرویش اين غنچه در آغوش دلها نيست
گناه از عمق استبداد عريان است
ز هر سو ريختند با نعره الله اکبر
پاسداران ستم بر من
اينک من زن تنها
ز هر سو سنگ ميبارد
نفس با زخمها در جنگ
جسمم خيس و گلگون است
تمام هستيم مجروح و خونين است

**
میرحسین مهدوی
رخشانه را ما سنگسار کردیم

رخشانه ، دختر 19 ساله ی غوری به بیرحمانه و ظالمانه ترین وجه ممکن به قتل رسید. بی تردید سنگ سار کردن دختران و زنان به اتهام اعمال خلاف عرف و شرع یک عمل کاملا غیر انسانی است. به باور این قلم هیچ فقیهی از اسلامی بودن این عمل زشت نمی تواند دفاع کند و به همین دلیل آنرا فقط می توان حاصل قرائت قشری و غیر عادلانه ی دین به حساب آورد.
عده ای ظاهرا خوابند و فقط با مرگ و سنگ سار زنان از خواب بیدار می شوند، چند روز سر و صدا می کنند و بعد دوباره به همان خواب زده گی شان باز می گردند. قضیه ی قتل فرخنده یادتان هست؟ چقدر ما مرد ها فریاد زدیم "ما همه فرخنده ایم" اما یاد تان هست که چه زود فراموشش کردیم و حالا نه تنها هیچ کدام ما فرخنده نیستیم که حتی او را به درستی به یاد هم نمی آوریم.
ما خواب زده گان باید به خاطر داشته باشیم که قاتل اصلی فرخنده و رخشانه فرهنگ زورو زرسالار جامعه ی ماست. فرهنگی که در آن انسانیت چندان ارزشی ندارد و همه چیز به پول و قدرت ختم می شود، فرهنگی که در آن زن نه انسان که ابزاری برای تامین غریزه ی جنسی مرد و وسیله ای برای تولید نسل تلقی می شود، چنین فرهنگی به راحتی می تواند اسباب قتل وحشیانه ی رخشانه ها فراهم و قتل و کشتار را به راحتی توجیه کند.           
طالبان سالهای سال است که به نام اسلام قتل عام می کنند. دو دهه کشتار طالبان را کسی به نام اسلام نمی نویسد. ما می دانیم که تمامی فتواهای طالبان نه از اسلام بلکه از اسلام آباد نشات می گیرد.
بگذارید به زبان ساده بگویم: قاتل فرخنده و رخشانه فرهنگ مرد سالار ماست. برای اصلاح فرهنگ سر وصدا لازم نیست، کار، تحقیق و تفکر لازم است.
                          **

معشوق رحیم

رخشانه هستم. 
گوش كن خداى من! 
اين آخرين فرياد من است، از زير انبار سنگ هاى سگ هايت. آخرين فريادى كه فقط پرده هاى گوش هاى تو را ميكوبد و فقط تو آنرا ميشنوى و ديگر گوش هيچ جنبنده اى را ياراى شنيدن آن نيست. از اينكه مرا ناتوان و ناقص العقل آفريدى هيچ گله و شكوه يي ندارم.           
استغفرالله، اصلن اين كمينه كه از لجن بد بو آفريده واز قبرغه ى چپ خليفه ى خدا به بيرون پرتاب شده است چى باشد تا لب به شكايت بگشايد.           
زبانم لال شود اگر در طول نوزده سال زنده گى بخور نميرى كه نصيب ام كرده بودى حتا يك بار هم زبان به شكايت باز كرده باشم. چون ميدانستم كه در اين دنياى فانى حتا يك برگ هم از درخت بدون خواست و اراده ى شما به زمين نمى افتد. سنگ هايى كه براى كوبيده شدن بر سر وصورت من آفريده بوديد بايد بر سر و صورتم كوبيده ميشدند چون حتما در آن كدام حكمت و اراده اى خداوندى نهفته بوده، كه اين بنده اى حقير از درك آن عاجز است.     
نى، خداى من، هيچ شكايتى ندارم.       
فقط يك خواهش دارم.    
از روزى كه اين دنياى آلوده با فساد را آفريده ايد، يك لك و بيست و چهار هزار پيامبر براى بر چيدن فساد از زمين، مهار كردن زنان، پاسدارى از شرمگاهشان و برقرارى نظام دلخواه تان فرستاده ايد. اما با گذشت هر روز گله ى مفت خور پيامبرانِ پيامبران ات بنام ملا و آخوند و طالب و ... هر روز خون ميخورند و جهل و فساد ميزايند، دست هاى ابليس را از پشت بسته اند و خودت را هم به گروگان گرفته اند. از دين ات فاحشه اى ساخته اند براى رسيدن به آرزوهاى بالا تنه و پايين تنه ى شان.    
خواهشم اين است تا دين ات را براى مدت نا معلومى تعطيل نمايى، مردم را به حال خودش بگذارى تا از شر دلالان دين فروش رها شوند و دين ات هم از فاحشه گرى براى اين دلالان.         
اگر بدن مرا با صد ها سنگ تكه و پاره كردند، دين ترا با هزاران سنگ كوبيدند.
**
گلنور بهمن
از خر و سگ هم روی‌گردان نیستند
این زنازادگانِ شرف‌باخته که دخترِ عصیان‌گری را در ولایت غور سنگ‌سار می‌کنند، از همان ریشه‌ی نحس و نجسی قد کشیده‌اند که وقتی دیو شهوت در درون‌شان بیدار شد از خر و سگ هم روی‌گردان نیستند؛ چنان‌چه چندی پیش در بدخشان به یک گاو بی‌زبان و بی‌دفاع تجاوز جنسی گروهی کرده بودند.          
**
هما امیری ولی
1
ازاین درد، سینۀ سنگ گریزان است
 
سنگ ها از تولد شان شرمسار و بیزارند 
وقتی مرد های سرزمینم قطار جنازه های
فرخنده ها را به شانه ها حمل میکنند
جای نماز ها به دریای خون ...
رخشانه شنا میکند 
دیوار سمت قبله قاب نمای نقاشی 
بانوان بی حجاب مهروزِ شیشه دل است.
چی بی رحم و بی خداست ناتوان مردِ که 
سنگ ها را مرتکب خطا میسازند
تخت سینۀ نگهبان دین سنگین وزشت ترین است 
و میدانم ننگین است بر کافر
که از جنس من و تو ... و یک مسلمان به دنیا آمده
هما امیری
04.11.15
حیف و نفرت بر انسانهای جاهلِ که دین پاک اسلام را
بهانۀ جرم ها و زن ستیزی ها خود میسازد


2     
                        


دلها همه سنگ است

 بگو که خواب دیده ام
 درين شبِ سیاه و تار
 بدست راهيان مرگ
 زني زعشق سنگسار

 چقدر ظلمت است شب
 به چشم شورو شعرماه
 به دست هديه ی بهشت
 پس از هزار اشك وآه

 تن عليل دخترك
چوآب سرد رود شد
 درخت نازنين عشق
 زبار تن کبود شد

 شكسته شد خميده شد
 درخت آلوی بلند
 بگو که بد نبود عشق
 مگر به چشم بد پسند

 به چشم كور جاهلان
 فقط که نفرت است عشق
 دليلِ خاميِ خرد
چه داغ حسرت است عشق 

هما امیری
**


منیژه نادری
در سوگ سنگسار
آزمون
در آزمونی که من از عشقم
و تو از خشم و تعصبت داشتی
من از چکاد انسانیت می‌آمدم
و تو بر حضیض نادانی گام بر میداشتی
من زیباترین سروده‌ی فصلم را
غمگنانه زمزمه می‌کردم
و تو غضب‌نامه‌ی قرون جهالت را
فاتحانه فریاد می‌زدی
تو در رکوع هر سنگی
زبونی انسان و نابودی انسانیت را
رقم می‌زدی
و من با تحمل هر دردی
با سجودی عاشقانه خمیده‌تر می‌شدم
و سنگ‌ها گواه‌اند
که چه تلخ بود زن بودنم در زمین
و زنانه زیستنم در زیر آسمانه ‌یی
که تو امپراتور قهار آن بودی
**

 پرتو نادری                 

" اين ها که در روزگار ما بر منبر ها سخن می گويند 
و بر سجاده ها نشسته اند، 
راهزنان دين محمد اند."
(شمس تبریزی)
                                                          
راهزنان دین محمد چه جنایت هایی که نمی کنند! راهزنان دین محمد فرخندۀ دیگری را و نجیبۀ دیگری را به نام رخشانه با سنگ پاره هایی اتهام کشتند. فلسطنیان با سنگ پاره ها به جنگ صیهونیزم می روند؛ اما این جا با سنگ پاره‌ها اسلام را سنگ باران می کنند! نفرین خداوند بر شما باد که اسلام را و انسانیت را این همه شرمسار کردید.!
 **


محمد حیدر اختر
ناشررنگین
یک خواهش دوستانه:
لطفاً به عقیدۀ اکثر مردم تان توهین نکنید

فرخنده را بطور بسیار فجیع و وحشیانه به قتل رساندند. کی بودند؟ طوری که اینجانب واکثر مردم افغانستان می دانند، فرخنده خودش  یک دخترمسلمان بود، مگر به جادو و تعویذ یک ملای زیارت شاه دوشمشیره  ( ع ) شک کرده واو را گفته بود که تعویذ دادنت بدعت بوده درست نیست. ملای بی سواد که از طریق تعویذ نویسی نان پیدا می کرد، داد وفغان رابه راه انداخت که این دختر قرآن مجید را سوختانده است. بعد یک مشت جاهل، بیکار وکاردار ولی از نظر عقل کم عقل بدون پرسان وجویان اورا زدند وسوختاندند و افتخار هم کردند. مگراین را نباید فراموش کرد که او را همۀ مسلمانان نزدند. همه نسوختاند. وهمه از کار وحشیانه جنایت کارانه یک مشت جاهل طرفداری نکردند.
رخشانه را نیز سنگ باران کردند. یک ملای طالب حکم صادر کرد. یک تعداد هم طرفدارش بودند. گفت زنا کرده است. نه شاهدی حضور داشت ونه سندی . اصل گپ این بود که رخشانه برادر پیر ملا را برای همسری قبول نکرده بود. طالب وحشی این قسم اعمال را قبول دارد. وبا تاسف همیشه از اسلام گپ می زند وعمل شینع خویش را شریعت اسلامی می خواند. مگر فراموش نکنیم که تمام مردم مسلمان افغانستان  به هیچ صورت مانند  طالب فکر نکرده وآن طور عقیده ندارند. بلکه همه اعمال جنایت کارانه وتروریستی طالبان را تقبیح می کنند زیرا می دانند کارهای که طالبان انجام می دهند به هیچ صورت اسلامی نبوده ونیست .

                   اسلام به ذات خود ندارد عیبی       هرعیبی که است در مسلمانی ماست

پس عزیزان خواهش دارم که اگربعضی ها دین مقدس اسلام را قبول نداشته ویا خدای ناخواسته نمی پذیرند. شایددلیلی نزد خود داشته باشند. ولی از این کار طالب جاهل مزدور وبدنام کنندۀ اسلام، استفاده سؤ نکرده به دین مقدس اسلام تاخت وتاز نکنید. مخصوصا که خودتان بدون تحقیق همه را به یک چوپ میزنید وسنگ باران می کنید. واین عمل باعث آن می شود که دشمنان اسلام در پلان  های شومی که روی دست داشته و دارند استفاده بیشتر نمایند
وقتی جنایت پیشه های پرچمی وخلقی خود را دموکرات می گفتند، یک تعداد دیگر ناراحت می شدند که آن ها دموکرات نیستند.  دیدیم که پرچمی وخلقی دموکرات ها را هم از تیغ کشیدند.
پس شما هم عزیزان ، نویسندگان دوستانی که برحق برضد عمل وحشیانه طالب وداعش  برافروخته شده اید، لطف کنید به دین وعقیده اکثر مردم افغانستان و جهان اسلام حمله نکنید. به جنایت ووحشت طالب بپردازید. به حکومت بیکاره ع وغ مشغول باشید که عقیده جاهلانه آنها را امکان عملی شدن میدهد ووقتی که مردم به فغان می آیند مثل اشرف غنی فریبکارصرف به تقبیح آن ها اکتفا می کندوبس .

**
کاوه شفق

حیوان اگر درنده می ماند، بر اساس فطرت اش است اما انسان بر اساس عقیده اش درنده می شود.
بعضی ها به این باور اند که عیب در اساسِ عقیده نیست، بل در برداشت ما از عقیده است که مرتکب جنایت می شویم.
به باور من، این گونه تحلیل کردن، راه را بر خردگرایی و تغییر می بندد و انسان را شریک جرم می سازد. یقینن مایه های جنایت جهت حفظ قدرت در هر عقیده یی وجود دارد. عقیده میتواند دینی باشد یا ایدئولوژیک. فرقی نمی کند.
یک روز بر اساس باور های کور فرخنده یی را در جاده های کابل با جنون غیر قابل تصور به آتش کشیدند، آن روز رخشانه را سنگسار کردند، یک هفته بعد بدبخت دیگری را و هنوز هم پا به زمین می کوبیم و رگ گردن می پندانیم که:
اسلام به ذات خود ندارد عیبی / هر عیب که است در مسلمانی ماست
در تصویر جنایت سنگسار می بینیم که نماینده ی اسلام، قرآن به دست در جمع اوباشانش حضور دارد و یقینن که برنامه را با خواندنی از آیات قرآن آغاز کرده است.
سوال اینجاست:اگر عیب در اسلام نیست، پس چرا مسلمین اینهمه می کُشند و به قرآن استناد می کنند؟
پس اسلام بی عیب و خوب را در کجا پنهان کرده اند؟
مگر نه این است که دین برای هدایت انسان ها آمده است و نه برای خر ساختن و جنایت کار ساختن شان!؟
پس آن اسلام بی عیب چه حکمتی دارد که پیهم فرزندان جانی به بار می آورد؟ نه این که مسیحیت، یهودیت و کمونیزم بهتر بوده اند. نه، همه بعد از این که دست شان به قدرت رسیده است، جز بدبختی، مصیبت، پامال کردن حق انسان، بنیاد نهادن تبعیض، حس برتری جویی و کشتار های بی رحمانه چیز بهتری از خود به یادگار نگذاشته اند؛ سخن ما اما فعلن در رابطه با جنایاتی است که به فرمان اسلام "عزیز" در جامعه ی ما بی وقفه جاریست. همان جنایاتی که تا دیروز به فرمان کمونیست نما ها به شکل دیگری عملی می گردید.
**

 لیلا تیموری

سیاه دلان و سیاه کاران ...!!!

خطاب به مردانی که در تنگنای خرافات و جهالت و دین سالاری مطلق عرصه ی هستی را برای دیگران تنگ و تار نموده اند .
و از برزگترین رکن هستی حیوان بویژه انسان که غریزه گرایش به همجنس است ریاکارانه انکار می کنند و در خلوت این مردان چه با حیوان چه با هم جنس و چه با خود کاری را که بر دیگران بخصوص برای زنان گناه می پندارند انجام میدهند .
سنگر ها در طول تاریخ شاهد هم جنس بازی های مردان بوده و است و فراموش نکنید که طی بیش از سه دهه جنگ مردان سنگ بدست مبرا از آنچه اشاره شد بوده اند .
این مرد است که به دنبال زن میرود و چشم هوسش از دخترک شیر خوار تا پیر زن بی دندان دور نیست ...
در کشور های همانند افغانستان چون قدرت خانواده ، قدرت سیاسی و اجتماعی بدست مرد است
بنا بر این اصل که قدرت انسان را فاسد می سازد ، مرد سلاح بدست و خون آشام باید بداند که فاسد بزرگ اجتماع خود اوست .
مرد حق دارد با داشتن زن و فرزند به دنبال زنی دیگر برود و دل به این خوش کند که یک مرد میتواند چهار زن بگیرد و هم پیر مرد حریصی می تواند به فتوای کور دلان دخترک چهار ساله را در قید نکاح مسخره خود بیاورد ولی به دو چوان حق نمیدهد تا با هم عشق بورزند و ازدواج کنند و از غریزه ی که امانت خلقت در نهاد آنان است لذت ببرند .
پیر مرد و مردان حریص با نکاح های که ایجاب و قبول یک جانبه است سالها مرتکب زنا با زن های شان شده اند چون زن های این بی انصافان سیه دل ، آنان را برای یک لحظه هم قبول ندارند .
این گونه نکاح ها ی مسخره ، بر اساس دروغ و ریا و قدرت و صلاحیت مرد است و همچو مردان با همچو نکاح ها قابل سنگسارند نه دختری جوانی چون رخشانه و و و .....
سوال اینجاست که ایا میشود بشر را از آنچه که خلقت منحیث یک غریزه در وجودش هدیه کرده است ، دور نگهداریم ...؟؟؟
البته که جواب منفی است .
قرویید با تجارب متعدد خود ثابت کرد حس غریزه جنسی حتی در وجود کوک هم زنده است .
آیا کودک را هم این جفا کاران سنگسار میکنند ؟؟؟؟
از این حقیقت نباید دور برویم که زن در جامعه سنتی ما بنام ننگ و ناموس و غیرت از خانه تا اجتماع و از اجتماع تا صحرا ها بي دفاع سنگسار می شود .
هوس رانی برای مرد حلال برای زن حرام است ...
دوست داشتن برای مرد حلال ، برای زن حرام است
انتخاب همسر برای مرد مجاز و برای زن عیب و گناه است
در سراسر کشور های اسلامی رقاصه خانه و .... خانه ها بروی مردان باز است .... و مرد آنجا میرود ، پول می دهد و تن میخرد ....!
پول میدهد و شرافت زنی را که در قید آدم ربایان است پامال میکند !
پول میدهد و بزنش خیانت میکند ...
پول میدهد و بی حیا میگردد !
پول میدهد و و وو و
و فراموش نکنید که بزرگترین منبه فساد در حریم سلطنت ها و مراکز قدرت ها و مقامهای این کشور ها بوده و پادشاهان عیاش شان ریکارد جهانی را در طی تاریخ قایم نموده اند که در سر زمین ما امیر جبیب الله خان که معنی نامش( دوست خدا) ست زنان صیغه ی و زن بی نکاح و صد ها کنیز را در قید هوس رانی های خود داشت و هیچ دست ، سنگی بسوی او پر تاپ نکرد ...! چون او پادشاه بود و ملا های ریا کار غلامان زور و زر و پول او بودند .
برای اینکه زن سنگسار نشود مرد باید هوس رانی هایش را کنار بگذارد ...
مرد باید پا بر نفس و غریزه جنسی خود بگذارد .
مرد باید چشم و گوش و هوشش را مبرا از شهوت و هوس بسازد .
و مرد باید نگذارد بیگانه بر خاکش تجاوز کند .
و ملت ها فراش نکنند که حفظ خاک و سر زمین شان متضمن حفظ ناموس شان است .
**

انورامینی
آیا کسی میداند که پدر و خانوادۀ رخشانه در هنگام سنگسار شدن او کجا بودند؟

 آیا آنها در جمع سنگسار کننده ها بودند؟ آیا آنها از دور تماشا میکردند و یا اینکه از ماتم و بیچاره گی نمیدانستند چه کنند؟ من جواب این سوال را نمیدانم، ولی میدانم که آنها با او نبودند و او را تنها گذاشتند. در مرگ فرخنده خانواده اش خبر نداشت ولی در این حادثه خانوادۀ رخشانه حتمآ در جریان بوده اند. سوال اصلی من این است که آنچه به یک پدر اجازه میدهد شاهد سنگسار شدن دختر خود باشد و یا در سنگسار کردن او شرکت کند، چیست؟ چه چیزی میتواند جای احساس و عاطفۀ انسانی و جای مهر و حمایت پدری از دخترش را بگیرد؟ ما در اینجا در تقاطع بین انسانیت و آنچه که آن پدر و خانوادۀ رخشانه را مانع حمایت شان از دخترشان کرده است، قرار داریم. جایی که انسانیت و ضد انسانیت در برابر یکدیگر قرار میگیرند و ضد انسایت پیروز میشود. اگر این دختر مورد اذیت و آزار و یا تجاوز قرار میگرفت حتمآ پدر و خانوداه اش با او میبودند و از او دفاع میکردند به دو دلیل: یکی بخاطر عواطف انسانی پدری و دوم به خاطر غیرت و حفظ ننگ و ناموس. در آنصورت احساسات انسانی آنها را آنچه به نام غیرت یاد میشود بدرقه و پشتیبانی میکرد و آنها با نیروی تمام و با آرامش وجدان به دفاع از دخترشان میپرداختند. اما در تجاوز و وحشتیکه بر دختر آنها در ملای عام و بر حکم شرعیت صورت میگیرد، آنها بی تفاوت هستند. و یا شاید هم با قاتلین همسویی کرده باشند و شاید هم خود در جملۀ سنگسار کننده ها بوده باشند. چرا عواطف انسانی و غیرت آنها باعث دفاع از دختر شان نشده است. در اینجا با عواطف انسانی آنها چه صورت گرفته است؟ معلوم میشود که آن عواطف را باورهای شان به ملا و شرعیت خنثی کرده است. و اما غیرت آنها این بار نه برای دفاع ازدختر شان، بلکه برای تحریک کردن شان برای تایید سنگسار بکار رفته است. آنها برای حفظ ننگ و ناموس خود یا در قتل او شریک شده اند و یا هم بی تفاوت مانده اند. اینجا باور های مذهبی و غیرت در برابر انسانیت قرار دارند.
در بارۀ نقش مذهب در این حالات زیاد خوانده و شنیده ایم. اما من میخواهم نقش غیرت و ناموس داری را در این ارتباط مطرح کنم. چندی قبل من یاداشتی در بارۀ این موضوع در فیسبوک گذاشته بودم که آنرا اینجا دوباره میگذارم. اما قبل از آن میخواهم یاد آورشوم که پرداختن به مفاهیم غیرت و ناموس بنا به حساسیت های وابسته به آنها حتا برای بسیاری از روشنفکران ما مشکل است و ترس از اینکه تاپۀ "بی غیرتی" و یا " بی ناموسی" بخورند مانع آن شده است تا این مفاهیم باز گشایی شوند. غیرت و ناموس مفاهیم پویا و زنده اند، نه مطلق. از همین سبب تغییرپذیر و متکامل اند. به نظر من ناموس مجموعه ای از تمامی ارزش های انسانی است که همیشه در حال رشد و دگرگونی است. درک درست داشتن از این مسأله حلال بسیاری از مشکلات است. آنچه در صد سال قبل یک ارزش انسانی بود میتواند به یک ضد ارزش تبدیل شده باشد و یا برعکس. و یا ارزش انسانی ایکه در یک محیط مثبت است، میتواند در یک محیط دیگر منفی باشد. مثال: تابعیت دختران از پدر و مادر و یا مجبور کردن دختران به اطاعت از پدر و مادر در گذشته یک ارزش انسانی بود. دختریکه صد در صد گوش به فرمان میبود، بسیار با ناموس و با عفت بود. همچنان پدری که حاکمیت کامل بالای دخترش میداشت بسیار باناموس بود. اما این اصل امروز دیگر یک ارزش مثبت انسانی نیست، بخصوص در کشور های پیشرفته و حتا یک ضد ارزش است. تلاش هموطن ما سه سال پیش در کانادا برای مجبور کردن دخترهایش به اطاعت از اوامر او یک تلاش خلاف اخلاق و غیر انسانی بود، چون او به یک ضد ارزش معتقد بود یعنی به برده ساختن فرزندانش. سرکشی دختران او یک عمل انسانی بود که از اعتقاد به ارزش انسانیی آزادی برمیخواست . تلاش او بلاخره او را به عمل وحشیانۀ کشتار دخترهایش وادار کرد.
اما غیرت به نظر من پذیرش، پیروی و نگهداری ارزش های انسانی است. کسی بیشتر با غیرت است که بیشتر به ارزش های انسانی پابند است. حالا با غیرت ترین پدر کسی است که حقوق و آزادی های دخترش را به رسمیت میشناسد، به آنها احترام کرده و از آنها و از دخترش که برخودار از آن حقوق است دفاع میکند. همچو پدری در مراسم سنگسار دخترش با او یکجا سنگسار میشود.
اینهم نوشتۀ سال گذشته ام در ارتباط به موضوع:
جرو بحثی داشتم با یک هموطن در ارتباط دفاع از ناموس. البته منظور از ناموس برای این هموطن ما عبارت از زن، خواهر، مادر و دختر یک مرد است. ایشان ادعا داشتند که وظیفۀ ایمانی و وجدانی هر مرد حفظ و حراست ناموسش است. او میگوید مرد باغیرت ناموس خود را حراست و نگهداری میکند. البته او بسیار زیاد از مردی، مردانگی، غیرت، تلخه و بی غیرتی سخن گفت. من که آرزو ندارم با مردم جر و بحث کنم در اثر طعنه های او ناگزیر به دفاع از نظر خود شدم. من زیاد با ایشان جر وبحث نکردم فقط همینقدر گفتم که اگر منظور از مردانگی حفط زن، خواهر، دختر و مادر در زندان خانه و زندان رسومات و اعتقادات مذهبی است که این مردانگی در کشور های مثل کشور ما برای هر مذکری به سادگی میسر است، چون هر "مرد" توان حفظ "ناموس" خود را در این زندان دارد. چون در آنجا فقط از اسارت او حفاظت میکند. هیچ زندانبانی از اسیر زندانی اش مردتر نیست. این میله های زندان اند که زندانی را در قفس نگهداشته اند نه زور و پنجۀ زندانبانها. "مرد های باغیرت" زندانبانهای اند که از "ناموس" های بسته به زنجیرهای دین، عنعنات، رسم و رواج های کهنه و خرافات شان در قفس خانه ها حفاطت میکنند. من برایش گفتم که به نظر من مردی و غیرت در این ارتباط، دفاع از آزادی و حق آزاد زیستن و دفاع از حقوق انسانی "ناموس" های ماست. مرد کسی است که انسانیت و حقوق انسانی ناموسش را نه تنها خود به رسمیت بشناسد، بلکه از آن در خارج از این زندانها دفاع و حراست کند.
مرد با غیرت از آزادی و حقوق انسانی زن، دختر، خواهر و مادر خود دفاع میکند، نه از اسارت آنها.
بگذریم از اینکه ناموس برای من یک مفهوم بزرگتر از آنچه برای آن هموطن ما داشت، دارد. برای او ناموس یک مفهوم مردانه است. او فکر میکند که زن، خواهر، مادر و دختر برای هر مرد ناموسش اند. که این طرز فکر ناگفته حق مالکیت و حتا حق برده سازی آنها را به مرد ها میدهد. در حالیکه ناموس یک مفهوم بزرگتر انسانی دارد که شامل زن و مرد میگردد. به نظر من ناموس نام دیگر ارزش های انسانی است که پذیرش،حراست و بکاربست آنها در زندگی همه روزه غیرت نامیده میشود. غیرت چیزی دیگری نیست بغیر از قبول ارزش های والای انسانی، بکار بندی و اعمال آنها در زندگی شخصی هر روزۀ خود و دفاع و حراست از آنها.






                                       

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen