Sonntag, 24. April 2016

شجاع وفا: شاهد مرگ غم انگیز بهارم .. . .


            شجاع وفا


Shoja Shefas Profilbild





.................................................................................................................................................................

Montag, 11. April 2016

چند کوتاه نوشت از نصیرمهرین



چند کوتاه نوشت از نصیرمهرین

 
 
سالی که پیش رو داریم
        
  -  خوب است که به کمبودها ونارسایی های خویش نیز بیندیشیم. همزمان با اعتراض وانتقاد وحتا فریاد برآوردن برمقصرین جفاهای عظیم، کجروی ها واشتباهات خود را نیز نشان دهیم.
-  خوب است که با نشانی شدن مرز تروریسم، فساد پیشه گی های آمیخته با کارکردمافیایی، جهل، تعصب، برتری جویی های تبهکارانه و بقیه زشتی ها وپلشتی هایی که از آن با دل پر درد سخن گفته شده است، اشتباهات وکمبود های آنانی نیز شناخته شود که هر روز از این بیدادگری می نالند. 
-
 خوب است که فرهنگ فحش ودشنام، توهین وتحقیر، نقاب مستعار نویسی وتشنج زایی، مطرود ونکوهیده تشخیص شوند وزبان رسای حقیقت گوی وبی هراس در جای آن بنشیند.
-
 خوب است که دریابیم مردم ما به نیروها ونهادهایی نیازدارند که پیام آور خوبی ها باشند. روند ایجاد این نهادها و شکل گیری نیروها، در هر نظر وگام های کنونی تجلی می یابند.
 - تمرکز قلم ها وقدم ها روی نیاز بالا، در سالی که آغاز شده است، دستاوردی را برای ما به ارمغان می آورد که می توانیم یک سال بعد با افتخار از کارکردهای خویش بنویسم.
                                                           *

سخنی پیرامون مخالفان نو روز    
در ادامۀ روزگار اسفبار و اندوه گستری که اکثریت بزرگ مردم ما دیده اند، روزگاری که دزدان اندک خنده وگاهگاهی نشسته برلبان را نیز ربودند، حالا مشتی از آن دزدان، جسورتر وبی باک تر کمر بسته اند تا این شاد روز دیرینه وپیشینه را از میان بردارند. هنگامی که به ابعاد نیت پیام آوران غمگینی وافسرده گی و دشمنان نو روز می اندیشم، این تصور نیز دست می دهد که شاید یکی از علل دشمنی این قشر طفیلی در این برداشت نهفته باشد، که منفعتی عاید ایشان نمی شود. 
اما پیروزی در این راه نکبت بار نتوانند داشت. روزی را نشانه می گیرند و می خواهند نابود کنند که از دشواری های بسا زمانه ها با سلامتی ره پیموده و داغ ها و تبسم هایش با ما سخن می گویند.
                                                  *

در حاشیۀ فرا رسیدن نوروز    


اینک صدای خوش آهنگ گام های پیر کهنسال نو روز، بازهم نزدیکمان شده است. احساس می کنیم که با لبخند ملیح ، دستان پر گل وبا عطوفت اش را نوازش کنان، بر سر ما می نهد.
احساس ما در برابر چنین پیام آور خوبی ها، جز این نتواند باشد که پیام ها وگام های ستوده اش را بار دیگر بستائیم. دستانش را ببوسیم و خبر آمدن اش را به دوستان مبارکباد بگوئیم .
پیام ها وآرزوهای پیشینیان را که در پیوند با قدم های ستره اش سروده اند، نیز به یاد می آوریم که :
"
خوش باش و دمی به شادمانی گذران          ".
ویا
"
نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی         
که بسی گل بدمد، باز وتو در گل باشی          ".
حتا سخنی از مرد خونین دل وشاهد خونریزی های "قتیبه" را داریم، که چنگ برگرفته بود و می سرود که: 
"
ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ       
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻝ 
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎﻳﺪ        
ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ. " 
آری، از این منظر که می نگریم، چرایی برای تجلیل وگرامیداشت نو روز، در کار نیست. جز این که عقل، فکر و سویۀ ذهنی- فرهنگی کسانی از جهالت آمیخته شده باشد. چنین جاهلان را نیز داریم. آنانی که نو روز را با کوله باری از افکار"نا حلال" خویش، "حرام" می نامند. با توجه به چنین ذهنیت جاهلانه است که چشمان مان به سوی واقعیت دردناکی نیز ره می برد که خوشی را از چهره ها دزدیده است.
هنگامی که تن نازنین نو روز را می نگریم و باز به چهرۀ کریه و سیاه جاهلانی می بینیم که حکم اعدام نو روز را در فکر و دردست دارند؛ آرزوی خوش باشی و خوشی طلبی ما با چالشی تأثر بار مواجه می شود.    
تأثرما زمانی فراخ دامن می شود که چهره های قربانیان روزانۀ انسان کشی در نظر ما ظاهر می شوند. کودکان وزنان ومردانی که دیروز شاید به سوی بازار فاریاب رفته بودند که برای نو روز عزیز خویش چیزکی بخرند. اما، انتحاریی که نو روز ستیز نیز است، او را به کام مرگ فرو برده است. به یاد کسانی می افتیم که سخن نو روزی خیام وحافظ برای او، ریختن نمکی بر زخم هایش تلقی می شود. مادران، همسران وکودکانی را به یاد می آوریم که وقتی نوروز فرا می رسد، آن " گم گشتۀ " مظلوم را به یاد می آورند که رفته بود، میوه ونان وجلیبی بیاورد، اما، برنگشت.         
این است که من از سالها به اینسو، در حالی که به دست وچهرۀ نو روز بوسه می زنم، قدم های دلنوار ومعطرش را گرامی می دارم و اشعاری را می خوانم ،اما هنگام مبارکباد آن، نمی توانم برداشتی را پنهان بدارم که ازچنین ناسازگاری حاکی است.
 .

مصلح سلجوقی. چند اصطلاح هراتی



مصلح سلجوقی
 
Bildergebnis für ‫مصلح سلجوقی‬‎
                                                      چند اصطلاح هراتی

دوستان فرهيخته را درود باد .
چند روز مي شود كه بوي بهارهرات از فاصله هاي دور مشامم را نوازش مي دهد . دلتنگ و دلتنگم مي سازد . غربت ، غربت است هرچه كه باشد .
چند اصطلاح هراتي كه پشت شان ديق شده ام را برايتان مي نويسم .
١- جرینگّست
٢- شلپّست
٣- گرمبّست
٤- ترپّست
٥- هووست
٦- وژّست
٧- خشّست
٨- هوفّست
٩- کوروچّست
١٠- وزّست
١١- جرّیکست
١٢- ترّقست
١٣- فشّست
١٤- شرّقست
١٥- قُرُمّبست
ياد آوري از اين اصطلاح ها مي تواند تداعي كنند ه ي خاطرات خوش وطن باشد .
دعاي بهاري با اصطلاحات هراتي :
در اين بهار شگوفا آرزو دارم زنگ خاطرات خوش تان " جرنگست " كند وآواز "ترپست " گامهاي بهاري را در خانه هاي تان خيرمقدم مي گوييد . " قرمبست " آمدن بهار را هلهله گويان به گوش جان شنواباشيد و "شرقست " سيلي نسيم بهاري بر صورت هاي زمستان برده گوارا گردد . "خشّست" كشاندن سفره ي نوروزي را چشم بنديد و "هفست" زنان لقمه گان چرب و شيرين را تناول نموده ، صداي "كوروچّست" شكستن بادام هاي سفره ي نوروزي تان "وژّست" كنان كوچه و بازار را به "هووّست "آورد .
" ترقست " چاشت بهار جايگزين"گيز گيز" هاو "وِز وِز" هاي گوش هاي تان باد .
لطف نموده بعد از دعا " جيكست " نزنيد .

شعری از پرتو نادری. گزارشی ازنهاد کودکان نیازمند .یلدا صبور.یادداشت ها از منیژه نادری


یلدا صبور


                      خـنـده كــن 
                                                         

تو خنده كن كه خنده ات مرا به اوج مي كشد
مرا به سرزمين نور، به سوي موج مي كشد
تو خنده كن كه خنده ات نيايشِ محبت است
اجابتِ دعاي من، صفاي عرش رحمت است

.............................................................................................................................................................
رسانیدن کمک مالی برای کودکان نیازمند
        

امروز همکاران ما محترم انجنیر نادر آرین و محترم داکتر عارف معروف مبلغ 22 هزار افغانی را برای پنچ خانوادهٔ کودکان نیازمند توزیع نمودند که از این جمله برای هریک از 2 خانواده با در نظرداشت تعداد کودکان خانواده ها مبلغ 5000 افغانی و برای هریک از 3 خانوادهٔ دیگر مبلغ 4000 افغانی توزیع گردید.
در گزارش آمده است که تمام خانواده های کمک رسانیده شدهٔ امروز را خانواده های کودکان یتیم تشکیل میدادند.
توزیع کمک ها در روز های آینده ادامه خواهد داشت .
با ارج فراوان یلدا صبور
............................................................................................................................................................

برگرفته از صفحۀ مجازی خانم منیژه نادری
                   

یادداشتها
هفتم آپریل  
حامد کرزی پر درآمد ترین رییس جمهور جهان شناخته شده است!

کرزی رییس جمهوری که قبل از روز به قدرت رسیدنش حتی یک فیصد مردم ما او را نمی شناختند ولی او با حیله و نیرنگ توانست حدود
۱۴ سال بر گردهٔ مردمش سوار شود.کرزی یک سیستم مافیای دولتی را اساس گذاشت و با سرگرم ساختن جامعهٔ جهانی زیر نام مبارزه با ترویزم، زرع تریاک و قاچاق، بازسازی و دهها بهانه یی که راحت دستش افتاده بود،‌ تروریزم و مافیای قاچاق را تقویه کرد و در نهایت اساس یک فیودالیزم قومی را گذاشت که امروز به بد ترین شکل آن تجربه میشود.
با سرازیر شدن مبالغ هنگفت جامعه جهانی، مافیای دولتی در تفاهم با مافیای خارجی، راه بیرون رفت آن را نیز زیرکانه سنجیده و این پروسه بیشتر از
۱۵ سال است که ادامه دارد.   
امروز کارکرد های حامد کرزی از دیدگاههای متفاوت به نقد کشیده میشود و مردم صبور افغانستان دردمندانه انتظار روزی را دارند که دادگاه کشوری و یا جهانی این سپهسالار فتنه و فسادر را به کیفرش برساند و تاوان دوره یی را که مردم ما بعد ازبیست و چند سال انتظار، امیدش را داشتند و کرزی و دارو دسته اش به راحتی آن را به باد فنا سپردند، بدهد.      
امروز که اسناد و شواهد معتبری در دسترس میدیای داخلی و خارجی قرار دارد، مردم افغانستان نباید خاموش بمانند و همه در یک تفاهم و با یک صدا برای به دادگاه کشانید این خاین ملی دست به هم دهند. 


                                                                   *

حد اقل خانواده هایی که در جنگهای داخلی سالهای نود و هم در اثر حملات تروریستی اعضای خانوادهٔ شان را از دست داده اند، به پاس خون شهدای شان نگذارند که این خبیث وارد کابل شود!  
جای درنگ است که دولت نابکار افغانستان از نهایت سازش دست به دامن یکی از قاتلین مردم این سرزمین، ویرانگر شهر کابل و شماری از ولایات کشور، عاق مادروطن، طفیلی جنگ و چوچهٔ ISI می اندازد و با وجودیکه هنوز نمیداند سازمان ملل نامش را از فهرست تحریم ها بیرون خواهد کرد یا خیر، با بی رویی در مورد برائت قضایی این جنایتکار تاریخ با او مذاکره می کند.         
صلحی که از چنین پس منظر برخیزد کمتر از جنگ نیست ولی با این تفاوت که این دلال خون مردم، با دولت کاری نخواهد داشت چون خواسته هایش بدون شک برآورده می شود ولی بقایش را هنوز در ریختن خون مردم بی گناه خواهد دید.


.............................................................................................................................................................

پرتو نادری

"یک انرژی مثبتاز مولانا" Shabdez Waslat



از برگۀ
Shabdez Waslat

پرویز آرزو. برگردان شعری از هاینریش هاینه



دکتور پرویز آرزو

 ‎پرويز آرزو‎s Profilbild

دو روز پیش برگردان واژه به واژه شعری از هاینریش هاینه را اینجا گذاشتم. تلاش کردم آن را در قالب نیمایی ترجمه کنم:
تو ای گهوارۀ زیبای غم‌هایم
تو ای گورِ قشنگِ راحتی‌هایم
تو زیباشهر،
خداحافظ!
تو را می گویم ای اقلیمِ پاکی، خوش بمان اینک!
که در تو نازنین‌یارم خرامان است
مقدس‌شهرِ من، خوش زی!
که اول بار در تو چشم‌هایم یار را دیدند
الا ای قلب‌ها را شاه!
نمی‌دیدم تو را هرگز
کجا بیچاره می‌گشتم
کجا می‌داشتم با قلب تو کاری
و کی می‌کردم آن مهر تو را زاری
تمام آرزویم زیستن در سرزمینی بود
که آنجا از نفس‌هایت شمیمِ زندگی می‌ریخت
مرا از خویش می‌رانی
زبانت واژه‌های تلخگونی بر لبان دارد
بلاهت می‌کند زیر و زَبَر حس مرا اینک
و بیمار است و زخمی قلب من حالا
نمانده جان، تنِ من را
رَوم افتان و خیزان با عصایی تا فراسوها
و سر، این خسته سر را من
به مهجوری
گذارم در میانِ سردیِ گوری...
تصویر: مجسمه سر هاینریش هاینه

کتاب رنجهای مقدس را همه بخوانند.



پری وهاب بهادری 

Bildergebnis für ‫پری وهاب بهادری‬‎
            


              کتاب "رنج های مقدس" را باید همه بخوانند
                                                      
                         Bildergebnis für ‫رنجهای مقدس‬‎

سپاس از استاد گرانقدر نسیم رهرو. قرار بود که این نوشته را در محفل نکوداشت کتاب رنج های مقدس که در هامبورگ دایر می شد بخوانم. چون محفل مذکور بعد تر دایر می شود، کوتاه شده و برای نشر سپرده شد.
ازنوشتن کتاب رنج های مقدس اطلاع داشتم. چند بار هم از سرنوشت آن جویا شدم. وقتی کتاب را به دست آوردم وشروع کردم به خواندن آن، علاوه بر اینکه از شفاخانه خارج شده بودم وکسالت داشتم، خواندن هر سطر وصفحه که از واقعیت های تلخ نوشته شده، متأثر کننده ویا درست تربگویم غم های دیده شده را پیش چشم ام آورد. غم ها و رنج های که پیر وجوان، زن و مرد وکودکان وطن دیدند. چند بار در وقت خواندن کتاب احساس کردم که باید کتاب را بخوانم وبخوانم. ولی بدبختانه چون خستگی داشتم، توان بیشترخواندن نبود. کتاب را با خود در مسافرتی که به کانادا داشتم بردم. همراه داشتن وخواندن بخش های از آن در کانادا تبصره های خانواده و خاطرات قبلی را که دیده بودیم، همراه داشت.
وقتی از دوست محترم ما نسیم رهرو موضوع تلاشی خانه وتلاشی ها را خواندم، دفعۀ اول تلاشی خانۀ ما یادم آمد که یک شب قبل از عید قربان سال سیزده پنجاه وهشت بود. آن روزها که همه مشغول عیدمبارکی بودند، هر روز و شام نفرهای اکسا برای تلاشی آمدند. وپسان ها که در مجموع (نـُــه) دفعه از طرف خلقی ها وپرچمی ها تلاشی ها ورفتار غیرانسانی را دیدم، همه به یاد ما آمد.
اولین واقعه توقیف برادر بزرگ ما بشیرجان بهادری بود که او را از خانه اش در مکرورویان بردند. مادرم که روح اش شاد روزها می گریست و می گفت : چه حال آمد. خدا خراب تان کند. بعد ها وقتی تلوبیزیون را روشن می کردیم از دیدن چهرۀ رهبران وگپ های شان بکلی نفرت داشت.
درشب قبل از عید قربان که در بالا نوشتم، شاید به اضافه تر ازصد منزل حمله کردند. قبل از آن یک مدت کوتاه گرگ های خلقی وپرچمی مشغول گرفتاری های خود هم بودند. ولی آن شب یک بار به شکل وسیع کوشش کردند که اشخاصی را که قبلا گرفته نتوانسته بودند، غافلگیر کنند. در اولین حملۀ آنها مطمین بودیم که برادرسوم ما(نصیرمهرین) درکابل نیست. پسانتر شنیدیم که هرات رفته بود. یادم نرود که برادر داغدارما مختارجان، برادراشرف جان شهید اگر فراموش نکرده باشم با قبول هزار مشکل چند دقیقه قبل احوال هم داده بود. و دوستان ویاران دیگر شان هم از طریق کمک دوستی خبرداده بودند که قصد گرفتن چند تن را دارند. چون دفعۀ اول بود که تعدادی از تفنگداران با قیافه های ترسناک هجوم آورده بودند، حیران شده بودیم. مخصوصاً وقتی که لحاف وتشک های خواب مهمان ها را که در یک به اصطلاح پسخانه جابجا بودند، طرف حمله قرار دادند. گرچه بخاطر عیدقربان مثل همیشه به کار پاکیزگی بیشتر خانه ها رسیده بودیم، مگر نفرهای اکسا با بوت های  شان تمام فرش خانه را کثیف کردند. پشت سرهم چیغ می زدند که معلم نصیرکجاست. پدرم گفت که نمی دانیم کجاست. یک مدت شد که او را ندیده ایم. شاید نزد شما باشد ویا جای رفته که ما خبرنداریم. در این وقت یک تن از آنها مجله ها را بالا وپایان می کرد وبه زمین می انداخت وقتی یک  مجلۀ سابقه ارود واز زمان شاهی را دید، طوری عکس العمل نشان داد که کشف بزرگی کرده باشد. برادر کوچکم (واسع بهادری) گفت که پدرم صاحب منصب بود و . . . گپ اش خلاص نشده بود که یک تن دیگر آنها بازهم تکراری سوال کرد که معلم  . . . کجاست. کی اینجا می آمد؟ پدرم نگذاشت که برادرکوچک ما گپ بزند. بعد تر برای ما گفت که ترس داشتم که هنوز هم جوان رسیده نیست نشود که وی راببرند و تاب شکنجه را نیاورند. خلاصه وقتی آنها به تلاشی و سوال کردن ها ادامخ دادخه بودند، پدرمرحوم ما بوت های خود را پوشید. فکر کرد او را می برند. وقتی در صحن حویلی رفتند، دیدیم که چند تن شان در بالای بام می باشند و اسلحه دارند. چند ساعت بعد بازهم آمدند. ماگرچه خبرداشتیم که برادر ما جای رفته است مگر تشویش ما این بود که نشود بخاطر عید با رسیدن به کابل به خانه  بیاید. پس به کمک عاجل همسایه های شریف وبی نهایت عزیز ما، نشانۀ خطر که قبلاً در بارۀ آن گفته شده بود، همراه ذغال سیاه به دیوارسفید نقش شد نا اگر بیاید، متوجه شود و به سوی دروازۀ منزل نرود. از یادم نرود که دوستان وفادار برادرم که خبر داشتند وی شاید روزهای عید از سفرمخفی هرات پس بیاید، به چند جای رفته و کوشش کرده بودند که او غافلگیر نشود.
یک اندازه از دیدن خود ما را از زمان خلقی ها گفتم . در وقت پرچمی ها هر چند ماه  حانۀ ما طرف حمله وتلاشی بود. یک بار فیصله کردیم که اگر دفعۀ بعدی آمدند، عکس برادرم را که  خارج مهاجر شده نشان شان بدهیم که دیگر یورش نیاورند. اتفاقاً در سال سیزده شصت اینکار را نیز کردیم .
پس از شنیدن درد های خویشاوندان، دوستان، آشنایان وقصه های همه را روزه که مردم از تلاشی خلقی ها وپرچنی داشتند، وقتی خودما دیدیم، به رفتارظالمانه وخائنانۀ شان واینکه چه خواهد شد واینها چه عاقبتی را خواهند دید، می پرداختیم. بعدها می گفتیم که کاش کتاب مفصلی نوشته شود وخاطرات مردمی در آن بیاید که خودشان چشمدیدهای شان را نوشته نکرده اند.
دوست گرانقدرما استاد محترم نسیم رهرو خیر وهزار بار خیر ببیند که کتابی نوشت تا به درستی رفتار ظالمانه انها را هویدا کرد.
از تلاشی خانه گفتم. از شنیده گی ها وچشمدید خویشاوندان و سایر آشنایان، شنیدیم وخواندیم. ولی وقتی خودم در خلال مظاهرات بهار سال سیزده پنجاه ونه همراه چند تن دیگر در اکادمی تربیه معلم  وحشیانه دستگیر شدیم و بردن ما به طرف ولایت کابل، رفتار پرچمی های نوکر شوروی را دیدم، هیچ فرقی با نوکران خلقی شوروی نداشت. فقط نام خاد درجای اکسا نوشته شده بود و ببرک درجای حفیظ الله امین، نجیب جنایتکاردر جای اسدالله سروری آدمکش.
چون حالا خواستم احترام خود را پس از خواندن کتاب برادربا شهامت ما نسیم رهرو به ایشان و کتاب بسیار با ارزش بگویم، از نوشتن بیشتر صرفنظر می کنم. ولی یک احترام دیگر را هم اینجا آوردنی هستم:
 احترام به شهامت وجانبازی کسانی که مزدوری ونوکری را قبول نکردند، شربت شهادت نوشیدند ویا در محبس ترسناک نوکران شوروی مقاومت کردند.. یاد دوستان ما همیشه گرامی باشد که بدون اشنایی با نام شان، وقتی سالها به منزل ما می آمدند و می دانستیم که قرار ومجلسی دارند، از رفتار مودبانه وبرادرانۀ شان هم می آموختیم. بعد ها که بعضی عکس ها را دیدم وبه چهره های شان دیدم، آنها را با نام اصلی شان شناختم.
در آخر برای دوست وبرادرگرامی ما رهرو صحتمندی وتوفیق مزید می خواهم که بازهم از رنجها، مقاومت ها، وحشت های جانیان، از بزرگان ما که دوست شان داریم وبه شهادت رسیده اند، بنویسد.