چند کوتاه نوشت از نصیرمهرین
سالی که پیش رو داریم
- خوب است که به کمبودها ونارسایی های خویش نیز بیندیشیم. همزمان با اعتراض وانتقاد وحتا فریاد برآوردن برمقصرین جفاهای عظیم، کجروی ها واشتباهات خود را نیز نشان دهیم.
- خوب است که با نشانی شدن مرز تروریسم، فساد پیشه گی های آمیخته با کارکردمافیایی، جهل، تعصب، برتری جویی های تبهکارانه و بقیه زشتی ها وپلشتی هایی که از آن با دل پر درد سخن گفته شده است، اشتباهات وکمبود های آنانی نیز شناخته شود که هر روز از این بیدادگری می نالند.
- خوب است که فرهنگ فحش ودشنام، توهین وتحقیر، نقاب مستعار نویسی وتشنج زایی، مطرود ونکوهیده تشخیص شوند وزبان رسای حقیقت گوی وبی هراس در جای آن بنشیند.
- خوب است که دریابیم مردم ما به نیروها ونهادهایی نیازدارند که پیام آور خوبی ها باشند. روند ایجاد این نهادها و شکل گیری نیروها، در هر نظر وگام های کنونی تجلی می یابند.
- تمرکز قلم ها وقدم ها روی نیاز بالا، در سالی که آغاز شده است، دستاوردی را برای ما به ارمغان می آورد که می توانیم یک سال بعد با افتخار از کارکردهای خویش بنویسم.
*
سخنی پیرامون مخالفان
نو روز
در ادامۀ روزگار اسفبار و اندوه گستری که اکثریت بزرگ مردم ما دیده
اند، روزگاری که دزدان اندک خنده وگاهگاهی نشسته برلبان را نیز ربودند، حالا مشتی
از آن دزدان، جسورتر وبی باک تر کمر بسته اند تا این شاد روز دیرینه وپیشینه را از
میان بردارند. هنگامی که به ابعاد نیت پیام آوران غمگینی وافسرده گی و دشمنان نو
روز می اندیشم، این تصور نیز دست می دهد که شاید یکی از علل دشمنی این قشر طفیلی
در این برداشت نهفته باشد، که منفعتی عاید ایشان نمی شود.
اما پیروزی در این راه نکبت بار نتوانند داشت. روزی را نشانه می گیرند و می خواهند نابود کنند که از دشواری های بسا زمانه ها با سلامتی ره پیموده و داغ ها و تبسم هایش با ما سخن می گویند.
اما پیروزی در این راه نکبت بار نتوانند داشت. روزی را نشانه می گیرند و می خواهند نابود کنند که از دشواری های بسا زمانه ها با سلامتی ره پیموده و داغ ها و تبسم هایش با ما سخن می گویند.
*
در
حاشیۀ فرا رسیدن نوروز
اینک صدای خوش آهنگ گام های پیر کهنسال نو روز، بازهم نزدیکمان شده است. احساس می کنیم که با لبخند ملیح ، دستان پر گل وبا عطوفت اش را نوازش کنان، بر سر ما می نهد.
احساس ما در برابر چنین پیام آور خوبی ها، جز این نتواند باشد که پیام ها وگام های ستوده اش را بار دیگر بستائیم. دستانش را ببوسیم و خبر آمدن اش را به دوستان مبارکباد بگوئیم .
پیام ها وآرزوهای پیشینیان را که در پیوند با قدم های ستره اش سروده اند، نیز به یاد می آوریم که :
" خوش باش و دمی به شادمانی گذران ".
ویا
" نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی
که بسی گل بدمد، باز وتو در گل باشی ".
حتا سخنی از مرد خونین دل وشاهد خونریزی های "قتیبه" را داریم، که چنگ برگرفته بود و می سرود که:
"ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻝ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎﻳﺪ
ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ. "
آری، از این منظر که می نگریم، چرایی برای تجلیل وگرامیداشت نو روز، در کار نیست. جز این که عقل، فکر و سویۀ ذهنی- فرهنگی کسانی از جهالت آمیخته شده باشد. چنین جاهلان را نیز داریم. آنانی که نو روز را با کوله باری از افکار"نا حلال" خویش، "حرام" می نامند. با توجه به چنین ذهنیت جاهلانه است که چشمان مان به سوی واقعیت دردناکی نیز ره می برد که خوشی را از چهره ها دزدیده است.
هنگامی که تن نازنین نو روز را می نگریم و باز به چهرۀ کریه و سیاه جاهلانی می بینیم که حکم اعدام نو روز را در فکر و دردست دارند؛ آرزوی خوش باشی و خوشی طلبی ما با چالشی تأثر بار مواجه می شود.
تأثرما زمانی فراخ دامن می شود که چهره های قربانیان روزانۀ انسان کشی در نظر ما ظاهر می شوند. کودکان وزنان ومردانی که دیروز شاید به سوی بازار فاریاب رفته بودند که برای نو روز عزیز خویش چیزکی بخرند. اما، انتحاریی که نو روز ستیز نیز است، او را به کام مرگ فرو برده است. به یاد کسانی می افتیم که سخن نو روزی خیام وحافظ برای او، ریختن نمکی بر زخم هایش تلقی می شود. مادران، همسران وکودکانی را به یاد می آوریم که وقتی نوروز فرا می رسد، آن " گم گشتۀ " مظلوم را به یاد می آورند که رفته بود، میوه ونان وجلیبی بیاورد، اما، برنگشت.
این است که من از سالها به اینسو، در حالی که به دست وچهرۀ نو روز بوسه می زنم، قدم های دلنوار ومعطرش را گرامی می دارم و اشعاری را می خوانم ،اما هنگام مبارکباد آن، نمی توانم برداشتی را پنهان بدارم که ازچنین ناسازگاری حاکی است.
اینک صدای خوش آهنگ گام های پیر کهنسال نو روز، بازهم نزدیکمان شده است. احساس می کنیم که با لبخند ملیح ، دستان پر گل وبا عطوفت اش را نوازش کنان، بر سر ما می نهد.
احساس ما در برابر چنین پیام آور خوبی ها، جز این نتواند باشد که پیام ها وگام های ستوده اش را بار دیگر بستائیم. دستانش را ببوسیم و خبر آمدن اش را به دوستان مبارکباد بگوئیم .
پیام ها وآرزوهای پیشینیان را که در پیوند با قدم های ستره اش سروده اند، نیز به یاد می آوریم که :
" خوش باش و دمی به شادمانی گذران ".
ویا
" نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی
که بسی گل بدمد، باز وتو در گل باشی ".
حتا سخنی از مرد خونین دل وشاهد خونریزی های "قتیبه" را داریم، که چنگ برگرفته بود و می سرود که:
"ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻝ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎﻳﺪ
ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ. "
آری، از این منظر که می نگریم، چرایی برای تجلیل وگرامیداشت نو روز، در کار نیست. جز این که عقل، فکر و سویۀ ذهنی- فرهنگی کسانی از جهالت آمیخته شده باشد. چنین جاهلان را نیز داریم. آنانی که نو روز را با کوله باری از افکار"نا حلال" خویش، "حرام" می نامند. با توجه به چنین ذهنیت جاهلانه است که چشمان مان به سوی واقعیت دردناکی نیز ره می برد که خوشی را از چهره ها دزدیده است.
هنگامی که تن نازنین نو روز را می نگریم و باز به چهرۀ کریه و سیاه جاهلانی می بینیم که حکم اعدام نو روز را در فکر و دردست دارند؛ آرزوی خوش باشی و خوشی طلبی ما با چالشی تأثر بار مواجه می شود.
تأثرما زمانی فراخ دامن می شود که چهره های قربانیان روزانۀ انسان کشی در نظر ما ظاهر می شوند. کودکان وزنان ومردانی که دیروز شاید به سوی بازار فاریاب رفته بودند که برای نو روز عزیز خویش چیزکی بخرند. اما، انتحاریی که نو روز ستیز نیز است، او را به کام مرگ فرو برده است. به یاد کسانی می افتیم که سخن نو روزی خیام وحافظ برای او، ریختن نمکی بر زخم هایش تلقی می شود. مادران، همسران وکودکانی را به یاد می آوریم که وقتی نوروز فرا می رسد، آن " گم گشتۀ " مظلوم را به یاد می آورند که رفته بود، میوه ونان وجلیبی بیاورد، اما، برنگشت.
این است که من از سالها به اینسو، در حالی که به دست وچهرۀ نو روز بوسه می زنم، قدم های دلنوار ومعطرش را گرامی می دارم و اشعاری را می خوانم ،اما هنگام مبارکباد آن، نمی توانم برداشتی را پنهان بدارم که ازچنین ناسازگاری حاکی است.
.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen