Freitag, 19. August 2016

یلدا صبور

رسالت جامعه مدنی در برابر هیولایی به نام تبعیض

۲۹ اسد (مُرداد) ۱۳۹۵
می خواهم این نبشته را با این بیت خداوندگار بلخ آغاز کنم:

«در این خاک در این خاک در این مزرعه ی پاک
بجز مهر بجز عشق دگر تخم نکاریم»

ساعت ۶ شام تاریخ ۱۲ فبروری سال ۲۰۱۵ بود. از کار رخصت شده بودم و به سوی خانه می رفتم آن روز هیاهوی نامهربانی شهر را پُر کرده بود. شهر لایپزیک که همیشه با داشتن ۳۶ هزار محصّل در دانشگاه ی با شکوه اش مانند نگین انگشتری میدرخشید، شهری که شاهد کار و زنده گی شاعران و نویسنده گان بزرگ چون گویته و موزیک دانان نامدار چون سبستیان بخ بوده است، برایم در این شام چهره بدل کرده بود. یک تعداد بسیار از مردمان ( ضد خارجیان )‌ در گوشهٔ از شهر برخلاف ورود پناهنده گان به ویژه پناهنده گان کشور های اسلامی به مظاهره برخاسته بودند. به هر سو افراد پلیس که برای تامین امنیت شهروندان وظیفه داشتند با یونیفرم های سیاه شان به چشم می خوردند. گفته می شد که تمام حلقهٔ داخلی شهر را محاطه کرده اند، چنانکه کسی از داخل شهر بیرون رفته نتواند و بر عکس آن نیز هم همین گونه. حالا من مانده بودم و جنجال به خانه رسیدن.
حس ترس نداشتم، اما روحم درد می کرد. آخر خوشی که ندارد، وقتی مجبور به ترک وطن ات بشوی و با هزار مشکل و سختی خودت را به گوشه دیگر این کره ای خاکی برسانی و آرزو بکنی که در اینجا امنیت و آرامشی را پیدا بکنی که در میهنت نداشته ایی و اما در این جا هم عده ای از همشهریانت  برای نبودنت در جاده ها فریاد بزنند، مقوله ( زمین خانهٔ مشترک تمام انسانها است ) برایت مفهوم خود را از دست می دهد ... و وقتی در این همه دنیای بزرگ خداوند جای مناسبی برای زیستن را نمی یابی دچار تردید شده از خودت می پرسی که نکند خداوند از برای آفریدنت اشتباهی کرده است.
با این خیالات آزار دهنده از غربت در حالیکه با تلفن دستی ام همراه با برادرم که بیرون دیوار حلقوی شهر با نگرانی منتظرم بود حرف میزدم ، در راه روان بودم. هنوز بسیار راه نرفته بودم كه از دور توجه مرا جماعت بزرگ از مردمان که همه هم صدا شعار میدادند : "Say it loud say it clear, refugees are welcome here" به خود جلب کرد. به جماعت نزدیک شدم بیشتر از ۳۰ هزار شهروند شهر لایپزیک به دفاع از مهاجرین خارجی و بر خلاف تظاهر کننده گان در آنجا جمع شده بودند و بسیاری ها در دستان شان پلاکت های را با شعار های ضد فاشیستی حمل میکردند برخی هم مدل های قلب را به نشانه محبت و مهربانی میان انسانها با خود داشتند، ...
هیجانی تعریف ناشدنی در میان رگ هایم می رقصیدند. در یک گوشه شهر ۴۸۰۰ تن از مردمان بی آنکه به سرنوشت انسانهای پناه جو توجه بکنند برای نبودن شان فریاد میزدند . در عین حال در گوشه ی دیگری بیشتر از ۳۰ هزار انسان دیگر بر علیه تبعیض و دفاع از حق پناه جویان ایستاده و دادخواهی می کردند. در میان این تجمع کمتر خارجی دیده میشد که آمده باشد و از حق خودش دفاع بکند همه شهروندان آلمانی بودند که از حق خارجیان بر علیه هموطنان خود شان دفاع می کردند . حالا برای یک لحظه ی کوتاه با خود مان  باندیشیم اگر روشنفکران جامعه مدنی در کشور آلمان که برای دفاع از حقوق انسانها خدمت می کنند وجود نداشته باشند سرنوشت کودکی که از جنگ سوریه از جنگ افغانستان و یا عراق ... فرار می کنند به کجا خواهد کشید.

خواننده ای گرامی !
امروز که هیولای  بنام مافیای  قومی و تبعیض میان ملیت ها ، زبان ها و غیره ... نان مردم غریب و بی نوای ما را با خون آلوده کرده است، سزاوار است که پرسیده شود که رسالت جامعهٔ مدنی در برابر این همه ناهنجاری و بدبختی ها چیست؟
و اما قبل از اینکه به این پرسش پاسخ بگوییم ، برای آنکه پله های نردبان سخن را به ترتیب رفته باشیم بیایید در آغاز بپرسیم که روشنفکری چیست ؟ و روشنفکر کیست؟
روشنفکری : روشنفکری علم نیست . فن هم نیست :بلکه درک و آگاهی انسانها با دغدغه های انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مذهبی و قضاوت عقلی و سنجش گرانه ایشان در امور است...
روشنفکر یعنی معترض، کسی که با نا هنجاری های جامعه کنار نیاید و وجدان پرسش گرایانه در خود بپروراند. شاملو در پیوند به روشنفکران چنین گفته است:
آنکه هدفش تنها و تنها رستگاری انسان نباشد و درد و درمان توده ها را نداند و نشناسد، روشنفکر نیست دزدی است که با چراغ آمده است!
رسالت جامعه مدنی در برابر مافیایی قومی:
امروز هر کودک میداند، روشنفکران از همه اقوام و ملیت ها در افغانستان نیز بالاخره باید بدانند و درک کنند که هیچ جنگ و هیچ نبردی در برابر تروریسم، فاشیسم و هزار بدبختی دیگر روزگار کارساز بوده  نمی تواند، اگر اتحاد و همبستگی میان روشنفکران جامعهٔ مدنی در افغانستان وجود نداشته باشد. با در نظر داشت اینکه اتحاد نخستین گام و ارزشمند ترین اساس، آینده بهتر و روشنتر در وطن است باید پرسیده شود، کجای کار می لنگد که تا کنون اتحاد در میان جامعهٔ مدنی وجود ندارد؟
 وقتی که رنگ خون مان یکی است وقتی که درد ما یکی است وقتی که دشمن ما یکیست، وقتی که بلا خره کاسه صبر همه ی مان لبریز شده است، وقتی که همه می بینیم و میشنویم و میدانیم ! وقتی که فریاد انسان دوستی و دادخواهی مان برای مردم گوش آسمان خدا را کر کرده است چرا این کاروان به منزل که نمی رسد؟

اگر اندکی دقت بکنیم پاسخ این پرسش ها را درمی یابیم و میدانیم که روشنفکران ما که سنگ عدالت خواهی را به سینه می کوبند مبارزه خود را علیه مافیایی قومی هنوز از قوم و ملیت خود شروع نکرده اند! ما فریاد دادخواهی و عدالت بلند میکنیم اما با تمایل قومی ! ما مبارزه خویش را علیه تبعیض و اندیشه قوم پرستی از قوم خویش هنوز آغاز نکرده ایم . اینجاست که اتحاد میان روشنفکران اقوام مختلف جامعهٔ مدنی ما هنوز وجود ندارد.

امروز روشنفکر تاجیک ملیت اگر با تمام خیانت های داکتر عبدالله و غیره مافیایی قومی کنار آمده می تواند و از او به خوبی یاد میکند، اگر روشنفکر پشتون ملیت با شاهد بودن از تمام طالب پروری های کرزی و داکتر غنی و باقی مافیایی قومی هنوز هم از ایشان دفاع می نماید اگر روشنفکر ملیت هزاره هنوز هم برای محقق احترامی قائل است .... به قول شاملو او روشنفکر نیست دزدی است که با چراغ آمده است.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen