زندان دهمزنگ نصیرمهرین
M.nasir@web.de
قسمت دهم
چرا عده یی زندانی شدند ؟
عبدالغنی خان ترجمان
" . . . کاش جرم وگناهیی را
مرتکب می شدم تا مانند مجرمین جنایی محکمه می شدم؛ وایام حبسم معلوم می شد. ولی حالا نمی
دانم که چه خواهد شد؟
از هر محبوسی که می پرسم جرم شما چیست؟ آیا معیاد حبس شما تعیین شده است یا
خیر ؟ می گویند: اینجا قبرستان زنده گان
است، گناه ما همین است که جرمی نداریم . شاید از سر و ریخت ما خوششان نیاید. از
این بالاتر چه جرم خواهد بود ؟ . .
."
محمد آصف آهنگ
" روزی میر علی اصغر شعاع که به جرم بیگناهی وتعصب سردار محمد داؤود خان
به زندان رفته بود؛ وخود را بیگناه می
دانست، فکر می کرد که زودتر رها خواهد شد، از عزیز توخی پرسید که : ما گناه
نداریم، چه وقت رها خواهیم شد؟
عزیز توخی گفت
: مثلی که ما جرم کرده بودیم که در زندان
هستیم . . . این سال هشتم است که مولوی
یعقوب ،حسن خان و دوپسرش محبوس اند و کسی از آنها نپرسیده است . . .
همانطورهریک از زندانیان سیاسی را نام برد ومدت حبس شان را شمرد وبالاخره
عبدالغنی ترجمان را معرفی کرد وگفت :
از 27 سال به اینسو زندانی است، ولی تا حال "جرمش" معلوم نشده است.
. .
بیچاره شعاع آهی کشید وسکوت کرد."
مامور عبدالقیوم
" . . . من
كدام گناهی نكرده ام، پدر و پدر كلان من به اين خاك خدمت كرده اند، خودم به اين
خاك خدمت كردهام، اين نتيجه خدمت من است و بس !!. . . "
چرا عده یی زندانی شدند؟
فرزند، خویشاوند و یا همسایه و دوست و آشنا، از زندان دیدۀ
آزاد شده پرسیده است، که چرا زندانی شدید؟ واگر شخص زندانی شده در آنجا وفات نموده
است؛ ویا اگر یک تن از اعدامیان است، علل اعدام او را از زنده ها جویا شده اند. این گونه پرسش را گذشت زمان نیز
درمیان می آورد. تاریخ می پرسد، که محی الدین خان انیس را چرا به زندان افگندند؛ و
آن همه زندانیان دیگر چه گناهی را مرتکب شده بودند که آزار واذیت دیدند؟ چرا محمد
ولی خان کفیل سلطنت، مهدی جان، اعضای خانوادۀ چرخی، . . .
را به دار آویختند ؟
برایند تأمل بر سرنوشت زندانیان سیاسی بیشمار، خواستگاه
سیاسی سرکوب ها را نشان می دهد. اما لازم است که موقعیت وخواستگاه مشخص هر کدام از
حکومت ها مشخص شود.
در مورد سرکوب هایی
که جامعۀ ما پس ازبه قدرت رسیدن محمد
نادرخان وبرادرانش دیده ، شایسته است که
آن خواستگاه سیاسی ویا نیازحکومتداری آن
ها را بشناسیم. مدتی است که پاسخ های جای داشته در سینه های تنگ ومحدودۀ اطلاعات
برخی ازخانواده ها ، می خواهند به پرسش
های دیرینه وپاسخ ندیده ، این مهم را توضیح دهند. سینۀ دردمند تاریخ سرگذشت
زندانیان واعدامیان نیز خروشگاه می طلبد. آن مهم ، حوزۀ کار تحقیقی وحاکمیت
شناسانه را برای بررسی علل سرکوب ها به وجود آورده است. این است که به دنبال نشان
دادن چهره هایی به گونۀ نمونه، به سوی بازشناسی حکومتداری می رویم.
گفتیم نخستین اشخاص ویا نهادی را که برای پاسخ دهی در نظر
باید آورد، حکومتگران و دستگاه بگیر وببند آنها است، آنها باید توضیح می دادند که
چرا آن تعداد از اشخاص را به زندان بردند ویا اعدام کردند؟ اما، حکومت خاندان
سلطنتی افغانستان هیچ وقت به آن پرسش ، پاسخی را که در دل داشتند، نگفته اند . نه
برای زندانیان ونه برای آینده گان . صورت کارکرد آنها چنین بود که بیشترین اوقات،
قوماندان کوتوالی ( پسانترقوماندان امنیه) ویا یکی از صاحب منصبان با چند تن افسر
به منزل شخصی رفته و برای او جملاتی شبیه این گفته اند که : شما برای چند سوال
وجواب کار استید. ویا شما را کوتوالی خواسته است . . .
اما پیامد ادعای آن
" چند سوال وجواب "، شکنجه گاهی می بود که اکثر اوقات سالهای متمادی را
در برگرفته ویا شخص به اسارتگاه رفته، در همان جا جان داده است. اکثر اوقات بعد از
شروع توقیف، شکنجه وآزار واذیت شروع شده است . با این منظورکه اسیر در بند باید
چیزی بگوید وبنویسد که آنرا نگفته و نکرده است.
اگر باری سردار محمدهاشم خان صدراعظم، گفت که زندان جای
مناسب برای اصلاح است؛ ویا برای زندانیان گفت، که خدا شما را زندانی کرده است!! نه
تنها پاسخ اصلی به پرسش های همواره موجود نبود و نیست و دست پرسش از دریافت علل
دور نمی شود، بلکه گذشت زمان و نیاز تاریخ، به دریافت توجیه چنین پاسخ های سر به
هوا وبی مسؤولیتی در برابر انسان ها ره می برد. چند باری هم در زمان پادشاهی محمد
نادرخان و پسانتر ها، پس از اعدام برخی از شخصیت ها اعلامیه های مستهجن نشر نمودند
؛ و تهمت های نا روا و دور از حقیقت بر
زنده گی اعدامیان بستند . ویا تعدادی را زندانی کردند ومدعی شدند که کودتا می
کردند، اما، سند ومدرکی ارایه نکردند. به این ترتیب تصمیم گیرندگان با اتکا به
قدرت حکومتی وابزار سرکوب های غیر مسؤولانه با سرنوشت تعداد قابل ملاحظه یی از
نخبگان بازی کرده اند.
توضیح دهندۀ دومی برای این پرسش خود زندانی است. اما،
زندانیان دورۀ مورد نظرما خود پرسنده است، که گناه من چیست وبرای چی من را درزندان
افگنده وشکنجه می کنند؟
این پرسشی است که زندانیان بی شمار در درازنای تاریخ مطرح
نموده اند. اگر از صدها هزار رویداد موضوع در تاریخ اندکی به گونۀ نوشتاری برای ما
رسیده است، حبسیه های مسعود سعد، می تواند پرسش هزاران تن انسان بیگناه را انتقال
دهد، که در پیشینه ها با بیگناهی زندانی
شده اند واز آنها پرسشی نوشتاری برجای نمانده است. وهمان تعجب و پرسش مسعود سعد:
محبوس چرا شدم نمی دانــــم دانم که
نه دزدم ونه عیارم
نزهیچ عمل نواله ای خوردم نــزهیــچ قباله باقــیی دارم
به درازا کشیده است
.
برای زندانی سیاسی زندان دهمزنگ نیزهمواره مطرح بوده، که
چرا زندانی شده است. برخی از زندانیان طی خاطرات ویا حبسیه های داخل زندان پرسشی
را که مسعود سعد داشت، باز آورده اند. و از خلال همین پرسش های آنان
نیز است ، که جفا ها و مظالم در حق انسان
ها وعلل ناهنجاری های بیشمار بعدی را می توان دریافت.
در پایان نخست
اشارۀ عمومی به آن مردمانی داریم که طرف
غضب وسرکوب حکومت بودند.
محمد نادر شاه
سردار محمد هاشم خان صدراعظم
مردمانی
را که حکومت سرکوب می نمود
مردمانی که حکومت آنها را سرکوب نمود، به یکی از گروه هایی
که در پایان نام می بریم ، تعلق داشتند:
-
آنانی را که
محمد نادرخان ، در زمان پادشاهی امان الله خان، رقیب ومخالف می پنداشت؛ وکینه یی
از آنها در دل داشت .
-
طرفداران
امان الله خان، مانند خانوادۀ چرخی ،محمد ولی خان
. . .
-
کسانی که پیشنهاد همکاری از طرف محمد نادرخان را
نپذیرفته بودند
-
کسانی که به
مخالفت با سیاست های بریتانیه شناخته شده
بودند.
-
کسانی
که به عنوان دارندۀ ظرفیت های سیاسی
وفرهنگی، مطرح بودند.
-
برخی از متنفذین محلی وقومی .
-
افراد سیاسی
مشروطه خواه و تحول طلب.
-
بسااعضای
خانوادۀ زندانی را نیز زندانی می نمودند. روابط خانوادگی ، قومی اجتماعی او را زیر
نظر گرفته ، در پهلوی شخص مورد نظر، برخی از نزدیکان ویا همه را به زندان می افگندند.
-
برخی قربانی
اختلافات داخلی خاندان سلطنتی شده اند.
زندانیان چه می گفتند
مثال های اندکی را از پرسش چرا زندانی شدم ؟، می آوریم .
مثال هایی را که در این گزینه در نظر گرفته ایم، هریک سخن صد تن دیگر را در دل
دارد. ایجاز سخن در این باره را از آن رو لازم دیدیم که شرح حال بیشتر را باید در
کتاب های،سرنشینان کشتی مرگ ع.ص غفوری، جنبش مشروطیت سعدالدین هاشمی ، جنبش
مشروطیت مرحوم حبیبی ، قربانیان استبداد مرحوم پوهنیار ، زندانی خاطرات مرحوم
زمانی ، وبه ویژه در کتاب تازۀ برگهای چند از نهفته های تاریخ در افغاانستان ، می توان مطالعه نمود.
نباید فراموش نمود که برخی از زندانیان می دانستند که چرا
زندانی شدند. عبد الخالق قاتل محمد نادرشاه، از آن جمله است. ویا سید
محمد اسماعیل بلخی مسؤولیت تصمیم علیه حکومت را عهده دار شده و با قاطعیت علیه
مظالم حکومت خروشیده بود.
اما بیشترین زندانیان سیاسی زمان پادشاهی محمد نادرشاه و محمد ظاهر شاه (درایام صدارت
محمد هاشم خان)، همان اشخاصی اند که در بالا به
ایشان اشاره شد. چندی در زمان
صدرات شاه محمود خان و صدارت محمد داؤود
خان در پرتو لزوم دید همیشگی حکومت آنها،
تعداد دیگری را به بند کشیدند.
کسانی هم زندانی شده وحتا به مرگ محکوم گردیده اند که عمل
خویش را صلاح ومصلحت جامعه دیده، با تعجب دلیل زندانی شدن خویش را می پرسند.
نخستین پرسنده یی را که در پایان در نظر گرفته ایم، دارندۀ همین ویژه گی است. او
علیه مفاسد ورشوه ستانی و اعمال زشت سخنانی
را نوشته بود. اما تصورش این بوده است که چنین موقفی سزاوار آن نیست که در
بند زندان باشد. در حالیکه حکومت چنان رفتار را تحمل نمی کرد. از آن پرسندۀ زندانی
که در زمان پادشاهی محمد نادرشاه، زجر دیده است، می خوانیم :
عبدالصبور
غفوری
" کیفیت زندانی شدن من مجهول است. فهمیده نمی توانم که
مرا به کدام جرم ویا خلاف رفتاری گرفتارساخته اند. زیرا که من مرتکب هیچ گناه
واعمال نا جایز وخلاف اخلاق نگردیده ام .در کوچه وبازار جنگ وجدل نکرده ام ، چیزی
را نه دزدیده ام ، قماربازوشرابخوارنبوده ام، قاتل وجانی هم نبوده ام ، رشوت
واختلاس را بلدنیستم . من دریکی ار مکاتب معلم بودم ، معاش قلیل معلمی تکافوی
احتیاجات مرا نمی کرد ، . . . از وزارت معارف موافقه حاصل و در مدیریت مستقل صحیه
داخل خدمت شدم . . .رفقای اداره نیز با من
سلوک خوب داشتند . صبح وقت برای خدمت میرفتم و درساعت رخصتی بخانه برمیگشتم ویا
اینکه در سینما ویا تماشای نمایشات سپورتی با رفقا اشتراک میکردم . . .
من خواستم که
انتقاد در محیط ترویج گردد وهوشمندان جامعه ما هم سعی ورزند و از خودرایی وجهالت
وظلم وشقاوت بی دانشان اجتماع با خبر بوده وحتی الامکان جلوگیری نمایند واغلب گمان من این است که محبوسیت من ازباعث
همان احساس ونشریه حقیقت بوده وچیز دیگری
نیست . واین دسیسه برای این طرح شده است که پرده از اعمال زشت بدکاران برداشته
نشود وآنها چیزیکه خواسته باشند آزادانه اجرابدارند . ارتکاب اعمال زشت شان از
نظرمردم وملت افغان در خفا بماند . باید امثال من محبوس شویم تا آنها هرچه
میخواهند بکنند، بدزدند ، چور کنند ، بکشند
. . . "( 1)
بابا
عبدالعزیزخان
از جمع نخبگان دورۀ امانی، شخصی را می شناسیم به
اسم بابا عبدالعزیزالکوزایی قندهاری، که با داشتن صراحت
لهجه شهرت داشت. در زمان امیر حبیب الله خان "سراج الملة والدین" نیز
زندانی بود. در وقت امارت امیر حبیب الله" خادم دین رسول الله "
وپادشاهی نادرشاه، بازهم زندانی شد. دروقت
پادشاهی نادرشاه به بعد، 15 سال ( حبیبی. ظهور مشروطیت: 13 سال. ) زجرزندان را بر دوش کشید. عبدالعزیز
خان بیشتر در امورمطبوعاتی ، امورطباعتی، خطاطی مهارت داشت .دارندۀ نظریات سیاسی و
اجتماعی ، در " شورای ملی" محمد نادرشاه ، وکیل مردم شهر قندهار بود.
اما، به گفتۀ عبدالحی حبیبی،" بنابر مخالفتی که با مقرری عبدالاحدخان وردک به
ریاست شورای ملی کرد، او را مستعفی ساختند ومد تی مدیر مطبوعات وزارت خارجه بود،
تا که در 15 سنبلۀ 1312ش.( 1933 م ) بعد از حملۀ محمد عظیم منشی زاده برسفارت
بریتانیا در کابل محبوس گردید وسیزده سال در محبس سرای موتی و دهمزنگ کابل
ماند."(2)
عامل نخستین،
اختلاف او با انتصاب عبدالاحد خان به ریاست شورا گفته شده است . اما مورد مهمتر را
شخص عبدالعزیز خان با مرحوم زمانی د ر میان نهاده است که عصارۀ آن چنین است :
نادر از طریق رئیس شورا ( عبدالاحد خان) کوشید تا وکلای
شورا پیمان دریافت سلاح از بریتانیه را به
امضأ برسانند . عبدالعزیز خان با این درخواست مخالفت نموده وگفته است که من مخالف
این پیمان و آرزوی دریافت سلاح از بریتانیه هستم. این پیمان با انگریزها به معنی
نادیده گرفتن اهداف بریتانیه و خاطرات تلخ از آنها وزیر پای نهادن خود ارادیت
خواهد بود. پیشنهاد من این است که نود ودو تن وکیل هر یک ، دولک روپیه از مؤکلین
خویش جمع آوری نماییم .
وی روز دیگر از
مؤکلین خویش که در شهر کابل به تجارت مشغول بودند؛ آن پول را جمع آوری نموده و به
شورای ملی سپرده است . همزمان با آن از بقیه وکلای شورا نیز خواهش نموده تا از دوستی وتعهدات با بریناتبه منصرف شوند.
طبق سخنان عبدالعزیزخان، وکلا با چنین
اقدام روی خوش نشان دادند وحتا او را رئیس شورا خطاب نمودند.
نتیجه آن شده است که حکومت نخست او را وادار به استعفا از
شورا نمود وسپس در پیوند با حملۀ محمد عظیم منشی زاده به زندان سپرد.(3)
هنگامی که سرنوشت وعاقبت موضوع عبدالعزیز خان را می نگریم،
ده ها تن دیگر از زندانیان با چنین سرنوشت
در پیش چشمان ما ظاهر می شوند. زندانیانی که در چارچوب عمومی حکومت برای
سرکوب قرار داشتند. اما در ارتباط با یک رویداد که شخص مغضوب اطلاعی از آن نداشت،
زندانی شده است. در حالی که منشی زاده با کسانی که در ارتباط او دستگیر شدند،
رابطه یی نداشت هیچ نوع مشوره یی نگرفته بود، حمله ور شدن به سفارت بریتانیه تصمیم
شخص خود او بود.
تعدادی از زندانیان چنین سرنوشتی دیده اند.
عده یی را به دلیل
وابستگی خانواده گی توقیف شدۀ نخست، زندانی می کردند، که خود نه تنها از ژرفای
استبداد زمان خبر می دهد، بلکه دامنۀ استبداد وترس موجود در حکومت را نیز معرفی می
کند. از همین جاست که اکثریت زندانیان سیاسی ویا افراد محکوم به اعدام ، با توجه
به میزان روابط خانواده گی به گونۀ جمعی به اسارتگاه حکومت برده شده و فرزندان
ومتعلقین آنها از مکتب ویا ادرات دولتی اخراج شده اند. زیرا حکومت نمی خواست، کسی
از متعلقین اشخاص طرف غضب قرار گرفته را بهره مند از سواد وصاحب کاری
بـبـیند. آرزو می رود این بخش از سرگذشت
زندانیان و خانواده های آنان ؛و دشواری هایی که دیده اند، پس از دریافت اطلاعات
بیشتر ترتیب شوند.
حوزۀ رفتار های
توطئه آمیز، که گاهی به اسارت گرفتن تعدادی به منظور گرفتن اعتراف های فرمایشی
واجباری دامن می کشید؛ چهره یی از مخالفت ها وتضاد های حکومتگران را نیز به نمایش
نهاده است. به طور مثال، شادروان مامور عبدالقیوم خان را در چارچوب توطئۀ شناخته
شده علیه عبدالملک خان عبدالرحیم زی، زندانی نمودند. اما در خلال شکنجه های بی
گسست، که تقریباً مد ت یک سال را در برگرفته بود، مامورین بلند رتبۀ شعبات شکنجه
گفته بودند که علیه منشی نور محمد خان کهگدای، ومحمد رحیم باشی ارگ، . . . گواهی
بدهد که در این توطئه سهیم استند. زیرا این چند تن را سردار محمد داؤود خان به نظر
خوب نمی دید. بخشی از گفت وشنود را می آوریم :
مامور عبدالقیوم خان :
يكشنبه 19 سنبله 1340 – 30 ربيعالاول
1381 – 10 سپتمبر 1961
" من كدام گناهی نكرده ام،
پدر و پدر كلان من به اين خاك خدمت كرده، خودم به اين خاك خدمت كردهام، اين نتيجه
خدمت من است و بس. از حكومت خواهش ميكنم كه اولادهايم را از مكتب منع نكنند و ميت
مرا به اطفالم تسليم نمايد. من هم به مرگ راضی بودم چرا كه بسيار زياد به تكليف
بودم. . .
فضل محمد خان به پهره دار گفت: این جا باشید تا ما واپس بیاییم. فضل محمد
خان ورق را گرفت و به اطاق رئیس رفت. پنج دقیقه بعد واپس آمد لب و دانش کشال بوده
و گفت: قیوم خان ما چه کنیم رئیس قبول
نمیکند و به من گفت که زیر چوب نفس او را بکشید و از نزدش اقرار بگیرید.
جواب من:
مدیر صاحب از جان خود خبر ندارم،
این نفر را از روی چه خواهد شناختم.
مدیر روی خود را جانب معین خان
دور داده و گفت: چطور کنیم. معین خان به جواب مدیر گفت: نمیدانم. مدیر به من
گفت: قیوم خان شما را به خداوند قسم است ،یک گپ دروغ بگویید و ازین مصائب خود را
خلاص کنید. ما هم مسلمان هستیم. هر وقتیکه شما را لت و کوب میکنیم از دلم خداوند
خبر دارد، اما چاره ندارم، چه کنم.
جواب من: مدیر صاحب شما بگویید چه
قسم دروغ بگویم که موجب رهایی و نجات من گردد.( این جواب زبانی بود).
مدیر بعد از مدت سکوت
گفت: بگویید که محمد رحیم با سرمنشی(نورمحمد كهگداى- م.) به کاریز میر آمده
بود و خارجی همراه شان بود و چیزی مصلحت میکردند.
جواب من:
مدیر صاحب احتراماً عرض میکنم:
والله مدیر صاحب نمیدانم که سبب
مخالفت رئیس همراه من از چه رهگذر است.
مدیر گفت:
قیوم خان من خوبتر دانستم و فهمیدم که رئیس بشما شدیداً
مخالف است و حتماً از شما بزور چوب و شلاق اقرار راست یا دروغ میگیرد و بشما دوسیه
ترتیب میکند. من باز هم طور خصوصی بشما گفتم که رئیس بشما مخالف است و امکان ندارد
که شما را بی مسئولیت و محبوسیت رها کند. همین اکنون که دوسیه شما را خواسته بود،
مطالعه و ملاحظه نمود. هیچ کدام دلیلی در باره شما نیافت و به من گفت: من به
سردار صاحب گفته ام،اگر از قیوم اقرار نگیرید، من به نزد سردار صاحب خجل و دروغگوی
ثابت میشوم. حتماً به هر قسمیکه میتوانید از قیوم اقرار بگیرید!هوش کنید که بکسی
نگویید! پس من دانستم که شما را بی دروغ نمی ماند. مدیر بیچاره علاوه نمود که
این گپ های مخصوص بود که بشما گفتم. . .
. . . رئيس
بالاى چوكى خود نشسته بود روى خود را جانب من دور داده گفت: قيوم خان! پيش رفتم،
قرآن كريم پيش رويش بالاى ميز مانده گى بود به من گفت: اين چيست؟ گفتم: كلام رب
است. گفت: به همين قرآن من همراه شما به حضور رشيد خان قسم ميكنم كه بشما يك
كاركلان و پول زياد موتر وغيره ميدهم صاحب عزت و ثروت ميشويد هزاران نفر را من تحت
و محتاج شما ميسازم، من يك مقصد دارم شما همراه مايان همكارى كنيد. گفتم: از قدرت
و توان من كه شود من به سر و چشم قبول ميكنم. رئيس گفت: از توان و قدرت شما پوره
مى باشد چيزيكه من بشما ميگويم قبول كنيد. گفتم: خوب است اگر گپ شما قابل قبول
كردن باشد قبول ميكنم. همان ماشين كه رشيدخان بالاى ميز خود ميگذاشت بالاى ميز
رئيس مانده گى بود. رئيس خنده كرده خود را يك جانب و جانب ديگر دور داده و گفت:
قيوم خان گپ همين است
كه ما ميخواهم و اراده داريم كه رحيم پنجشيرى و كوهگداى و محمود وغيره مامورين
دارالتحرير شاهى را برطرف و سرزنش نماييم و نفرى تعليم يافته و پدر كرده را در
آنجا مقرر نماييم، چند مراتبه موضوع را به حضور اعليحضرت عرض كرديم قبول
نكردند. من از شما سوال ميكنم شما يك جواب نوشته كنيد بعداً شما را رخصت ميكنم
خانه خود برويد و ماهانه مبلغ يكنيم هزار افغانى فعلاً بشما ميدهيم در آينده هر جا
هر كاريكه شما خواسته باشيد امر تقرر تان را از سردار صاحب ميگيرم.
مدير رشيد هم موزه پاكى و چاپلوسى
نموده گفت: چيزيكه رئيس صاحب ميگويد تمامآً به مفاد شماست و در صورتيكه همراه شما
قسم كند من هم بشما ضمانت ميكنم و شاهد مى باشم اين گپها تماماً راست است چيزيكه
رئيس صاحب بگويد همان قسم ميشود. گفتم من چه تحرير كنم شما بگوييد تا از موضوع
دانسته شوم.
رئيس از خانه ميز دو بند ل پول را كشيد و گفت: قيوم خان اين ده هزار افغانى را
نقد بگيريد به نسبتی كه درين چند ماه زجر و جبر زياد ديده ايد،اين پول از جانب من
بشما بخشش است. رئيس روى خود را جانب مدير دور داده و گفت: قيوم خان را بعد از
جواب كه تحرير ميكند بصورت فورى به خانهاش برسانيد.
قلبم به من گفت: با خبر! اين همان شخص است كه قرآن كريم را مانند يك تيكه چوب
و يا خشت به زمين انداخت و گفت: اين كارهاى عتيقه ميباشد! امروز چطور به قرآن قسم
ميخورد با خبر كه بشما فريب ميدهد و خلق خدا را در بدر ميسازد و بهر صورت احتياط
كن!
رئيس گفت:
اين كاغذ را بگيريد تحرير كنيد كه بلى مامورين دارالتحرير شاهى از قبيل سرمنشى
محمد رحيم، محمود وغيره با عبدالولى و چند نفر خارجى و عبدالملك وزير ماليه بارها
به كاريز مير از طرف شب مى آمدند و جلسه مى كردند . فقط همين قدر نوشته و تحرير
كنيد و به خانه خود برويد.
گفتم: جناب رئيس صاحب! من ايمان خود را به مقابل پول فروخته نميتوانم . . .
"(4)
&&&
با چنان توطنه ها وسرکوب ها زندانی حق داشته است بپرسد، که
چرا من را به زندان انداخته اید؟ همۀ سرکوب شده هاعلت سیاسی سرکوب و ازار خویش را
نیز نمی دانستند. زیرا که همه در سطح درک وفهم بزرگان وعزیزانی چون سرور جویا، میر
غلام محمدغبار ، سعدالدین بهأ ویا میر سید قاسم خان و ده ها تن دیگر نبودند.
نویسندۀ " ظهور مشروطیت وقربانیان استبداد
درافغنستان" از پدر شان، میر سید قاسم خان، حکایتی دارد، که درک وفهم
زندانیان سیاسی را ازعلل در بند بودن ایشان نشان می دهد. باری مرحوم هادی
داوی، عریضه یی " مملو از سپاس ومدحت وبا فروتنی های اغراق آمیز " را
عنوان حکومت تسوید نموده بود، تا" از روی
مراحم بیکران تقصیرات گذشتۀ ما را به نظر اغماض دیده نسبت به رهایی این
توبه کاران بذل اشفاق فرمایند . . ."، اما، میر سید قاسم خان افزون بر امتناع
از نهادن امضأ در پای آن عریضه گفته بود که: " عقیدۀ من این است که که هر قدر از این عرایض
بنویسیم وهرچه تضرع واستغاثه نماییم، در نزد مقاما ت بالا اثر نمی بخشد. زیرا ما
مجرمی نیستیم که طرف عفو قرار گیریم گناه ما این است که اشخاص منور هستیم. حق
وعدالت می خواهیم وبا هر گونه استبداد مخالف می باشیم . مقامات حاکمه نیز می دانند
که آن مفکوره از ما زایل شدنی نیست وتا زنده باشیم با ما خواهد بود، پس چرا خود را
با این چنین عرایض حقیر و ذلیل بسازیم ." (5)
حکومت پاسخ در دل داشته و یا سخن دل خویش را در مورد صد ها
تن زندانی بر زبان نمی آورد. نمی گفت که
احتمال دارد، این اشخاص دربرابر تصامیم وفیصله های ما، چون وچرایی بگویند. ویا
اینکه چون وچرایی گفته اند. نمی گفت که حکومت ما هیچ نوع چون وچرا واشخاص دارندۀ
چنین ظرفیت ها را تحمل نمی کند. حکومتگران نمی گفتند، که نمی توانیم بی دغدغه
حکومت کنیم و هراس داریم . پس به منظور تحقق سلطۀ حاکمیت، تعدادی از شخصیت های
جامعه را از صحنه بر می داریم. دراسارتگاه شکنجه و اذیت می کنیم ، آزار می دهیم تا
علاوه بر در بند نگهداشتن یک تعداد،
دیگران نیز بهراسند. ایجاد خوف وهراس یکی از ویژه گیهای حکومت بود. باری یک تن از
مامورین زندان ارگ گفته بود که : " از زبان شاه ( محمد نادرشاه ) قصه می کنند
که :« محبوسین سیاسی باید تماما ً اعدام شوند تا باعث عبرت دیگران گردد.»
حکومتی که از چند تن اعضای خاندان سلطنتی تشکیل شده بود،
رتق وفتق امور را در انحصار داشت. چنان انحصار ادارۀ امور وتحمیل همه لزوم دیدهای
های سیاسی، فرهنگی وغیره،لازمه اش سرکوب های خونین و ترساننده، مانند زندان دهمزنگ
وبقیه زندان ها بود.
اگر در این مورد سخنی نگفتند، عملکرد استبدادی همۀ آن
مکنونات را گفته است. زیرا آنها در میان مردم ،محبوبیتی نداشتند. در سالها پیش
هنگام همکاری با نظام امانی نیز خویش را
منزوی وتجرید شده وعقده مند می یافتند. با راه مردم نوازی وعدالت پسندی نا آشنا
بودند. پس راه ایجاد ترس وخوف در پیش گرفتند. تا از آن طریق بر اوضاع حاکم شوند
و همکاران بلی گوی ونا آشنا با اعتراض
وانتقاد وعدالت جویی بیابند. حکومت آنها در این زمینه دست آورد داشت و توفیق حاصل
کرد، اما ، عقب مانده گی را در همه سطوح حاکم نمود. وآن عقب ماندگی همزاد پیروزمند
توفیق حاکمیت آنها بود.
در نتیجه، اگر مردمان دارای ظرفیت های خدمت به مردم و وطن
اعدام می شدند ویا زنده گی را در دل شب های طاقت سوز زندان می گذرانیدند،
حکومتگران با خاطر جمع می توانستند، از امتیازات، اقتصادی اجتماعی وسیاسی و غیره بهره ببرند.
به قول سید بلخی:
صـادقــان وطن و قوم بـــزندان جفاست
خاینان راست به خوان بره بریان امشب
تصور وبرداشت ما این است، که زیان های چنان حکومت کردن
در افغانستان، به قدر کافی بازشناسی نشده است. آسیب های که سرکوب بیگناهان و شخصیت
های دارندۀ ظرفیت های رشد دهندۀ جامعه برجای نهاده است، هنوزهم توضیح لازم ندیده
اند. زمینه های پرورش دهی نفرت درجامعه، که واکنش های نهفته را سامان می بخشید و
در چند دهۀ بعدتر شاهد تبارز گونه های مختلف
آن هستیم، نیز در معرض بازشناسی شایسته قرار نگرفته است. دریافت این همه
عوارض آن نوع حکومتداری ، ما را برای آشنایی با برخی از جوانب پس مانی جامعۀ ما
کمک می نماید.
سخنی در پایان
در خلال چند ماهی ، که نبشتۀ این جانب پیرامو ن زندان
دهمزنگ انتشار می یافت، چند نامه از طریق ایمیل وچند صحبت تلفونی نیز آنرا همراهی
نمود. از ادامۀ صحبت ها ی تلفونی معذور
بوده ام . به ویژه آن مواردی که ایجاب صحبت وتوضیح بیشتر را می نمود ویا هویت شخص
تلفون کننده نامعلوم بود. برای طرف مقابل ،پیشنهادم همواره این بود که لطف نموده
نظریات خویش را به گونۀ نوشتاری وبا نوشتن نشانی ونام اصلی ، به منبع انتشارنبشتۀ
زندان دهمزنگ بفرستد.مسؤولیت آزرده گیی را که با این پیشنهاد برای چند هموطن
بارآوردم ، می پذیرم.
در بارۀ صحبت ها وپیام های تحسین آمیز برخی هموطنان نیز
یادآوری نمایم که اگر پاسخی نه نوشته ام،
به دلیل آن است که مشغولیت با چنین نبشته ها جز وظیفه ام است.
اما ، بهترین پیام ها، از آن هموطنانی اند، که با طرح پرسش
های ، نویسنده را درپیشبرد چنین کاری کمک نمودند. ویا، از موضع مخالفت پیام
فرستادند. در پاسخ این هموطنان، چند باری از طریق ایمیل نکات توضیحی نوشته ام.
هموطنی یادآوری نموده بود، که :
" . . . چرا
از نوشتن دربارۀ زندان های پیش از زندان دهمزنگ
شروع نکردم؟ "
پاسخ من این بود که
: . . ." در پیوند با طرح کودتا- قیام 1329خورشیدی، ضرورت اشاره به زندان
دهمزنگ رفت. از یادد اشت های در دست داشته پیرامون زندان ها وشکنجه ها . . .
در این قسمت استفاده نمودم. نیاز به نوشتن بیشتر پیرامون بقیه زندان ها در
جای خود است. امید است، من ویا هموطنان دیگری؛ ویا به کمک هم به تهیۀ نوشته یی
موفق شویم . . . "
ویا : " . . .
آیا در افغانستان غیر از محبس دهمزنگ ، محبس دیگری نبود؟ . . . "
پاسخ : " . .
. چرا نه ؟ نامۀ تان به وضاحت نشان می دهد
که شما بهتر از من در بارۀ زندان پلچرخی آگاهی دارید. لطف نموده، اطلاعات خویش را اتشار دهید. اطلاعات شما ممکن است،
سرچشمۀ خوبی برای من ویا کسان دیگری باشند. . . ."
باری هم یک تن از هموطنان از ضرورت تهیۀ فلمنامه یی زیر نام
زندان دهمزنگ نوشته بود.
اما، نامه یی که می تواند تفکرانگیز نیز باشد، از هموطنی
بود، که با اسم حقیقی ونشانی خویش، با لحن اعتراضی به نبشتۀ زندان دهمزنگ تماس
گرفته بود. آن هم به این دلیل که" آن
عصر( صدارت سردار محمد هاشم خان ) دورۀ طلایی افغانستان بود. پس از آن چه شد .؟ . . .
"
این نامه به وضاحت نشان می داد که کشور ومردم ما در چند دهۀ پسین چنان ناگواری ها واندوه های
دیده اند، که برخی از امتیاز دیده گان پیشین ویا اعضای خانوادۀ آنها ، سعی دارند،
آزاردیده گی های آن زمان را " عصر طلایی " نشان دهند. همچنان که بهره
مندی قشری از دارنده گان امتیاز و همکاران حکومت آن وقت، سبب شده است که اوضاع را
از روی زنده گی آن زمانۀخویش بنگرند.
در انتهای این سخنان بیفزایم که " زندان دهمزنگ "
در بهترین صورت آن گرد آوری یادداشت ها وخاطره های هموطنانی است که از آنها نام
برده ام . نگارنده این امید را با خود دارم، که با بهره گیری از بقیه یادداشت های
پیشنهادی و صحبت های برخی هموطنان، تصویر
مرتب وجامعتر از زندان دهمزنگ ارائه بدارم . زیرا اگر نسلی از آن رویدادهای دهۀ
بیست وسی خورشیدی درس نگرفتند، شاید آینده گان با آگاهی از آن،به محکومیت همه
اشکال مردم آزاری و آن نا روایی هایی که
بر زندانیان سیاسی گذشته است، کرامت انسانی را احترام بگذارند.
.................................................................................................................
منابع :
1-
عبدالصبور خان غفوری. سرنشینان کشتی مرگ یا
زندانیان قلعۀ ارگ ص 17)
2-
عبدالحی
حبیبی. جنبش مشروطیت. ص 37
3-
محمد هاشم
زمانی . زندانی خاطرات . " د بابا عبدالعزیزجرم (؟). ص 38
4- خاطرات مامور عبدالقیوم خان دوسال پیش به اهتمام جناب بهأول ملک عبدالرحیم زی، زیر عنوان " پيوست به كودتاى نامنهاد عبدالملك
خان.شكنجه گاه. يادداشت هاى
عبدالقيوم خان مامور دارالتحرير شاهی" ، در تارنمای
کابل ناتهـ نشر شده است.
5- سید مسعود پوهنیار. ظهورمشروطیت وقربانیان استبداد
درافغانستان. جلد اول و دوم . ص 208. طبع سوم. 1379. پشاور.
|
نقل از تارنمای کابل ناتهـ www.kabulnath.de
|
Sonntag, 20. Januar 2013
زندان دهمزنگ نصیر مهرین
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen