Sonntag, 19. Oktober 2014




                                                                          






نصیرمهرین


              
                        هفده هم اکتبر روز مبارزه بافقر


                     


امروز ( هفدهم اکتبر- بیست وپنجم میزان) روز جهانی فقر ویا ریشه کنی فقر نام گرفته است. در حالی که در گستره زمین صد ها ملیون انسان با فقر وتنگدستی و عوارض آن مواجه استند، در افغانستان، چهره ی درد آمیز و تأثر بار آن بیش از پیش تشخیص می شود. با آنکه چپاولگران ارگ نشین حامد کرزی هر گز گزارش دقیقی از وضعیت فقر آمیز جامعه ومردم فقیر،ابعاد وجوانب آن انتشار ندادند، اما، فقر را در همه جا می توان دید واز بسیاری انسان ها خبرهای تکاندهنده واشک آور را شنید. در بستر تداوم اوضاع غمبار و فقر آمیز پیشینه که دامنیگر اکثریت مردم ما بود، 13 سال پسین، با سرعت کم مانند،مرز فقیر وثروتمند را تبارزداد. دزد سالاران مافیا پیشه، با درپیش گرفتن راه های ثروت اندوزی، ملیون انسان محتاج توته نانی را با تنگدستی مزید مواجه نمودند. تشدیدفقری که با چنان عامل یا مناسبات غیر عادلانه ودستگاه ضد مردمی ، چپاولگر وفاقد برنامه دلسوزانه به حال مردم، چهره نمود، عوارض نا گوارتری را نیز برجای نهاد. بیکاری، مراجعه به سوی فعالیت های غیر اخلاقی ومنفی یا گونه های مختلف مفاسد، گسترش مرگ ومیر، گدایی،و . . . به عنوان شاخص هایی از پیامد آن اند. این است که مردم ما تنها قربانی تروریسم وبی امنیتی ها و استفاده های سؤجاهلان نشدند؛ بلکه قربانی نبود برنامه های فقر ستیزانه، نبود برنامه های رفاهی وغمخوارانه نیزشدند. و این رنج ودرد ، امروز یکی از بزرگترین چالش های موجود کشورما را معرفی می کند.
شایان یادآوری است که نباید تنها در چنین روز از فقر مردم سخن بگوئیم. شایسته آن است که در معرفی سیمای فقر آمیز، ارائه مدارک واسناد، و شرح روز گار غمبار مردم فقیر همواره بکوشیم.


................................................................................................................................................................

پرتو نادری 

                    ترا درهمه جا می کشند

                        
                                   

ترا در خیابانی می کشند، ترا در مسجدی می کشند، ترا دربازاری می کشند، جوانان را تیغ در گلو می گذارند و چنان گوسفندی می کشند، نانت را می دزدند. حق سیاسی ترا از میان بر می دارندو زبان و فرهنگ و تاریخ ترا مسخ می کنند، ترا در جزیره های انزوا تبعید می کنند، فساد می گسترانند؛ دارایی سرزمین را می دزدند، وطن و تاریخ آن را می فروشند! همه چیز را مسخ می کنند. زبانت را می برند! برای تو خط قرمز می کشند تا از آن نگذری! به تعبیر خواجۀ رندان، باید آن بگویی که استاد ازل می گوید !نمی دانم تو آقا یا بانوی شاعر که از ذهنت انبانی ساخته ای از نقل و قول این یا آن گویا نقد پرداز یا اندیشه پرداز برج عاج نشین فرنگستان! این جا و آن جا نشخوار می کنی که گویا شعر را با سیاست کاری نیست. در چنین روزگاری، اگر شاعر و نویسنده را چراغ بینش و اندیشه فراراه نباشد، من به داشتن شعور او شک دارم. حال که چنین است، به بهانۀ جلو گیری از اصالت شعر مهر بر دهن بکوبیم، یعنی با همه بیداد که بر این سرزمین می رود، بخواهمی بگوییم که آب از آب تکان نخورده است، یا باید در برابر آن ایستاد و نه گفت ! من می پندارم، آن گاه که شاعر و نویسنده یی بر می خیزد و در برابر این همه بیداد نه می گوید، خود و شعرش را سیاسی ساخته است. شعر آن گاه سیاسی می شود که در برابر سیاست های زورگویانه وحاکم می ایستد و به آن نه می گوید! شعر تنها هذیان های غریزۀ جنسی نیست، که امروز یا فردا ته می کشد!
                                                     ***


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen