Donnerstag, 21. Februar 2013

سینه ها، شرحه شرحه خون است سیما نوری



سیما نوری

سینه ها، شرحه شرحه خون است 



میخواهی چقدر شمع بر مزار خفتگان بی سر روشن کنم ویا تا کی اعتصاب غذا کنم تا تو بیدار شوی و به کمکم بشتابی براستی اگر گوشه ای از این مصیبت در جهان غرب رخ میداد دنیا را تکان نمیداد؟...

آری ،ای انسان آزاده ! با تو هستم که چشم بر حقیقت وجود من بسته ای .دنیای من هزاره ، سالهاست محصور توحش انتقام کینه توزانه ی کسانی است که فقط احساس تنفر از مرا در دل می پرورانند .نمی دانم به کدامین قانون ثبت نشده ی حقوق بشر پناه ببرم چون هیچ قانون به ثبت رسیده در نهادهای مختلف سازمان ملل تا کنون ،نتوانسته هیچ کمک عملی جهت حمایت و دفاع از هویت تباه شده ی من و خونهای ریخته شده ی برادران و خواهرانم کند
.آری ای انسان آزاده!به قرائت سرگذشت و تاریخ من لحظه ای گوش بده...اجدادم به جرم هزاره بودن، در گورهای دسته جمعی دفن شدند و فرزندانشان سرگردان کوچه های هجرت مرزهای نامعلوم ،روزگار سپری کردند و طفلانشان، صاحبان قبرهای بی عنوان تاریخ شدند و مادرانشان،برای همیشه وارثان مرثیه دار مصیبت بی فرزندی گشتند....و اکنون هنوز هم صبح و شام تاوان بدنیا آمدنم را میدهم و بر تابوتهای بی پیکر برادران و خواهرانم مویه میکنم آری!.سالهاست خون به چشمانم نقش و نگارش را زده. دیگر نمیدانم رنگینه ی چشمانم چه رنگی بود...چون فقط سفید و سرخ است و بس.


               


خوب میدانم که میدانی صده های پیش،در گوشه های دنیا ،اقلیتهای سیاه پوست و سرخ پوست و زرد پوست،بردگان منفور نژاد پرستان قرن بودند ولی همگی به نوعی از این بند،سالهاست که گسستند فقط نمی دانم چرا آسمان کبود کشور من ،همیشه اصرار دارد باران خونش را بر سر من و قوم من بریزد.
براستی چه کسی درد مرا می فهمد؟دردی که سالهاست بغض گلو گیر شده .
ای انسان آزاده! چطور حاضر میشوی چشمانت را ببندی تا جنازه های تکه تکه شده ی خون آلود کودکان قومم را ندیده بگیری ؟چطور حاضری گوشهایت را محکم بگیری تا صدای زجه ی دخترکان خفته با عروسک هایشان را نشنوی و چطور لب میبندی و زبان به کام می گیری تا از از تلخی پاهای جا مانده ی پسرک دستفروش کنار بازار سخن نگویی و وجدانت را کرخ کنی و آرام بگیری. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده براستی نمیخواهی کاری کنی؟آیا این تراژدی اسفناک همین هولوکاست تاریخی نیست که هر سال با ضریبهای متعدد تکرار میشود ؟و تویی که درک میکنی چرا خاموشی؟
میخواهی چقدر شمع بر مزار خفتگان بی سر روشن کنم ویا تا کی اعتصاب غذا کنم تا تو بیدار شوی و به کمکم بشتابی براستی اگر گوشه ای از این مصیبت در جهان غرب رخ میداد دنیا را تکان نمیداد؟
ای انسان آزاده !از تو میخواهم تا سکوت نکنی و دردهایم را در نشریاتت انعکاس دهی از تو می خواهم سیاسی عمل نکنی و فقط به انسانیت فکر کنی از تو میخواهم تا این جنایت را همصدا با من محکوم کنی از تو میخواهم تا صدایم را به گوش جهان خفته برسانی و این قانون نسل کشی و تحقیر هم نوعان مرا را برای همیشه تغییر دهیم بیا تا با هم زنجیره ی انسانی تشکیل دهیم تا دیواری برای بهم رسیدن این هدف شود اگر فهمیدی و باز هم خاموش بودی بدان که باید فاتحه انسانیت را در خود برای همیشه بخوانی و اگر غیرتی کردی تا کمکم کنی سپاسگذار انسانیتت تا ابد خواهم بود ....منتظر همصدای ات هستم 
                                                                                                        ترومسو نروژ


                     نقل از جمهوری سکوت 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen