" سوم عقرب "
را
دگرباره بنگریم
|
محمد حسن ، یک تن ازقربانیان رویداد سوم عقرب سال ۱۳۴۴
در پیوند با " سوم عقرب را دگر باره بنگریم"، این موضوعات به نشر می رسند:
- چند یادآوری
- اهمیت بررسی "سوم عقرب" ۱۳۴۴
- قانون اساسی چه گفت وچه شد؟
- مطالبات مظاهره چیان از زبان راویان
- حقیقت مسأله چه گونه بود؟
- پیش زمینه های تاریخی رویداد
- حکومت چه کرد؟
- کدام نهادها واشخاص مقصرند؟
- چرا مقصرین تعقیب نشدند؟
- دلیل نبوداطلاع شایسته ازقربانیان وزخمی های "سوم عقرب "
- مصاحبه با برادر حسن جان
- آیا داکتر محمد یوسف به علت بیماری استعفأ داد؟
- درس هایی از رویداد " سوم عقرب "
چند یادآوری
این نبشته را با چند یاد ،خاطره، ابراز امتنان وآرزومندی انتشار می دهم :
- با یاد هموطنان مظلومی که درآن روز جان باختند؛ وبا یاد هموطنانی که شلیک های بی محابا بر تن شان زخم نشاند. اما، نام ونشان، شماردقیق و رنج های ایشان ناشناخته وناگفته مانده است.
- به یاد حفیظ ، هم صنفی ام درمکتب مسعودسعد، که از او خبری ندارم. حفیظ را درسال ۱۳۴۵خورشیدی هنگامی درشفاخانۀ علی آباد دیدم، که یک پایش ازاثر آتش مرمی در روز رویداد سوم عقرب شکسته بود؛ و آخرین بار هم او را در اواخر ماه دسامبر سال ۱۹8۰ در فرانکفورت دیدم .
- و با یاد ذبیح الله عصمتی، که باری من و او دریکی از برنامه های رادیوصدای امریکا، پیرامون "روشنفکر" ونقش آن درافغانستان ، صحبت داشتیم . پس از آن صحبت، از راه تلفون وبالاخره صحبت های حضوری درهامبورگ، قرارنهادیم، که جریانات سیاسی دهۀ چهل خورشیدی وبه ویژه " سوم عقرب " را بازنگری نماییم . اما، دیری نگذشت که او مصروف مشاغل دولتی شد، چند سال پیش جان بخشید و تصمیم ما برای انجام آن طرح با کار مشترک عملی نگردید.
- ازهموطنانی که از نبشته ها ونظریات شان در این جا آورده ام، از هموطنانی که خواهش مرا لبیگ گفتند و چشم دید ها ویا اطلاعات خویش را نوشتند، ابرازسپاسگزاری دارم.
- از دوست نازنین و دیرینه ام، حسین جان بلوچ، فرزند شهید حسن جان، که در پای صحبت با برادرحسن جان، جناب محمد انور بلوچ نشست؛ وباردیگر از واپسین لحظات اشک آور مرگ پدرشنید؛ مصاحبه یی را تهیه نمود وآن را باعکس های منحصر به فرد برای من فرستاد، ابراز امتنان دارم .
- از هموطنانی که در بارۀ رویداد سوم عقرب، زمینه ها و پیامد های آن ، اطلاع و سخن تکمیلی دارند، تمنا دارم، که در انتشار آن بکوشند.
نگارنده و شادروان ذبیح الله عصمتی
اهمیت بررسی رویداد سوم عقرب
( ۱۳۴۴خورشیدی- ۲۵ اکتبر ۱۹۶۵)
کمتر ازنیم سده، از رویداد روز دوشنبه ( سوم عقرب سال ۱۳۴۴ خورشیدی مطابق ۲۵ اکتبر ۱۹۶۵.ع) گذشته است. از آن زمان تا اکنون، نبشته ها و اعلامیه های متعددی پیرامون آن به نگارش رسیده و داوری های مختلف، در کتاب های متعدد بازتاب یافته اند. هنگامی که می خوانیم:" در اثر مظاهرۀ ۳ عقرب از پادشاه گرفته تا کارکنان ادارات دولت دست وپاچه شده بودند . . .، او ( پادشاه) می لرزید ونمی توانست افکارش را متمرکز ومنسجم سازد. (۱). داکتر محمد یوسف خان،صدراعظمی که نامش در کنار شاه برای تدوین قانون اساسی وآن دموکراسی آمده است، با تأثیر پذیری از آن رویداد مستعفی شد. نخستین طفل مظاهرۀ دهۀ چهل خورشیدی در آن روز تولد شد وچند سالی راه رفت. گروه های سیاسی چندین سال درگونۀ تظاهرات از آن یاد نمودند. جاده یی درشهرکابل به نام شهدای سوم عقرب نام گذاری گردید، هنگامی که به جانب کمتر نگریسته شده، اما پرسش انگیز که چرا از مرگ بی لزوم قربانیان و زخمی شده گان، داد خواهی بایسته به عمل نیامده است؟ هم می نگریم، اهمیت بررسی آن بیشتر فراز می آید . افزون بر این موارد، اهمیت آن زمانی مطرح می شود که به جریانات بیش از پنج دهۀ پسین توجه می یابیم. زیرا مسائل متعددی با آن پیوند یافته اند. پژوهندۀ تاریخ چند دهۀ پسین افغانستان، آن روز را گذرگاهی می یابد، که حکومت خاندان سلطنتی ومحافل سیاسی مقابل آن، درآن جا تلاقی دگرباره نموده اند. اگردورۀ هفت شورای ملی وانتخابات دورۀ هشتم را آزمونگاه بار پیشین برای طرفین آن زمان بپذیریم؛ سوم عقرب گواه نمایش نیرو هایی است که چند سال تدارک صف آرایی دیده بودند.
واین موضوع نیاز مکث و شناخت محافلی را که از معبر سوم عقرب گذشتند؛ طرف توجه قرار می دهد. بر بنیاد مدارک واندیشیده گیهای این قلم، محافل مؤثر وبا نفوذ سیاسی – فرهنگی این برهه از زمان، حامل هویت سیاسیی بودند که قالب های عقیده یی متفاوت ، اما ، با لعاب ویژه یی از "دموکراتیک" برامد نمودند . باز گشایی چنان قالب ها، آرأ ، افکار و سطح کیفی اندیشیده گیهای آنها، اگر سالهای پس از رویداد سوم عقرب در معرض گونه یی از معرفی شدن قرار گرفت، اما، ضرورت نشان دادن جای نقش ونشان آنها در رویداد "سوم عقرب" برجای مانده است. به دیگر سخن تأمل مزید پیرامون سوم عقرب، ناگزیر عوامل مؤثری را نشان ما بدهد که هنوز هویت خویش را معرفی نکرده بودند، ولی وارد عملیۀ تأثیر گزاری شدند.
دراین حوزه گرچه گذشت زمان، انتشار برخی اسناد و نظریات پیرامون آن را با خود همراه آورده است؛ ولی موجودیت برخی نظریات که باهم متناقض اند وبرخی مغشوش کنندۀ سیمای حقیقی " سوم عقرب "؛ باز گشایی آن را الزامی می کند. از این رو ،شناخت ،نقد وبررسی تصویرهای مغشوش از سوم عقرب، که به خورد خوانندگان داده شده است، موضوع مهمی دیگری است که به اهمیت آن می افزاید.
جای تأسف است که برخی مدارک که برای دریافت سطح وسویۀ تهیه کنندگان قانون اساسی واحتمالاً دریافت تبادل نظر ومباحثه میان آنها می توانست، مهم باشند، از دسترس خارج شده اند. مثلا ً در کتاب سرگذشت من ،از سید شمس الدین مجروح در این مورد می خوانیم :
" . . . پروتوکول وثبت مجالس مذکور را وزارت عدلیه میخواست بصورت کتاب شایع کند که به انجام آن موفق ناشده مستعفی شدم وبعدها اشاعۀ کتاب مذکور را منع کردند. حتی اسناد ومدارک را ازبین بردند. . . " (۲)
همچنان برخی از چهره های مهم رویداد سوم عقرب ، به قتل رسیده ویا سر در نقاب خاک کشیده اند. برخی از چهره های مؤثر، مانند مرحوم خلیل الله خلیلی که در جریان انتخابات شورای دور ۱۲ وبحث روز های دوم وسوم عقرب ،نقش مهمی داشت، در کتاب "یادداشت ها" که خاطرات زندگی اوست، حتا یک جمله در این باره به چشم نمی خورد.(۳)
وبه رغم انتشار کتاب ها ونبشته های چند از طرف عناصر فعال وقت، که موقف مخالفت آمیز در مقابل حکومت داشتند؛ نبود توحید میان نبشته های آنان به دامنۀ شکاکیت ، احتیاط در پذیرش روایت ها ودشواری تحقیق می افزاید.
وآن سوی دیگر پادشاه، محمد ظاهرخان نیز مهمترین پرسش های تاریخ آن زمان را مسکوت گذاشت. تردیدی نیست که جلوۀ نتایج اقدام پادشاه را می توان در سوم عقرب دید. پادشاهی که حکومت خاندانی وی در بستر سرکوب دموکرات ها، وبا پیروزی سرکوب ها و راه وروش استبدادی، میلان به چنان دموکراسی نمود؛ و تکیه گاه اش هنگام تهیۀ قانون اساسی واعلان دموکراسی، تکنوکرات های غیردموکرات بود؛ ودر سالهای بعد ازآن با عدم توشیح قانون احزاب، پرسش هایی بیشتری را پیرامون ذوق حاکم بر دموکراسی خویش بار آورد ، همه وهمه مجموعه یی از فرهنگ این نکات وعوامل اند که برپیشانی "سوم عقرب" مهر ونشان دارند. در راستای تأمل پیرامون آن پیچیده گی ها است ، که این پرسش ها نیز سر بر می آورند:
- چرا محمد ظاهرخان پادشاه، دست اندرکارگرفتن چنان تصمیمی ( هرچند تردد آمیز وآمیخته با جوانب تفننی) شد که رویکرد گسست از راه وروش سردارمحمدهاشم خان وسردارمحمد داؤودخان را درعرصۀ اعمال حکومتگری با خود داشت؟
- کدام عوامل او را واداشت که داؤود خان را ملزم به نشستن درخانه نماید و صدارت را به شخص غیر خاندانی بسپارد؟
- چرا شاه به دموکراسیی بدون توشیح قانون احزاب پابند ماند.؟
- محافل فعال سیاسی حامل کدام آرأ وافکار بودند؟ به سخن دیگراندیشیده گی های فعالان سیاسی پس از سرکوب دورۀ هشتم شورا دور کدام برنامه های مبارزاتی شکل گرفته بود.
- آیا آن فعالان سیاسی و تأثیر گذار وقت، به دموکراسی شاه، به عنوان دموکرات باورمند به نظام پارلمانی نگریسته اند؟
- تأثیرات آن دموکراسی در حیات جامعه کدام ها بودند؟
در این نبشته، سعی نموده ایم حتی المقدور جوانب مختلف موضوع را در نظر بگیریم. با توسل به مدارک نسبی، نظریات، برداشت ها وگواهی تعدادی از شاهدان عینی، همچنان دیدن تناقضات موجود میان آنها، به نهفته های برسیم که در معرض بحث وبررسی قرار نگرفته اند. آرزو می بریم این آشنایی نسبی زمینه های بازشناسی واضح ترِ عوامل اصلی وبنیادین آفرینندۀ رویداد سوم عقرب را در آینده جامعتربنمایاند ؛ ودر نهایت، برگی در دست آید ، که حاکی از تجربه اندوزی وبهره گیری از تجربه های یک نسل باشد؛ منظوری که دقیقا نیت نبشتۀ کنونی را تشکیل می دهد.
قانون اساسی چه گفت وچــه شد؟
انتخابات دورۀ دوازدهم شورای ملی صورت گرفت . مطابق مادۀ ۱۲۵ قانون اساسی شورای جدید روز۲۲ میزان ۱۳۴۴ خورشیدی ۱۴ اکتبر( مصادف با روز تولد شاه ) به وسیلۀ محمد ظاهرشاه افتتاح گردید . لویه جرگۀ تایید کنندۀ قانون اساسی ( ۱8 - ۲8 ماه سنبلۀ سال ۱۳۴۴خورشیدی. کابل )، دایر شد. می گوییم تایید گر، زیرا بنابر برداشت این قلم لویه جرگه ها( جلسۀ بزرگ ) همواره دارندۀ چنین نقش وظرفیت بوده اند. همین که شخص ویا نهادی از هر طریق ممکن ومیسر قدرت حکومتی را به دست آورده است، جرگۀ دعوت شده تحت حاکمیت او، تایید کنندۀ لزوم دیدهای آن شخص ویا نهاد بوده است. واگر تعدیلاتی را در شیوۀ حکومتگری لازم دیده، بازهم اعضای جرگۀ دعوت شده، صحه گذار آن بوده اند. از همین رو لویۀ جرگۀ سال ۱۳۴۴، که همان ماهیت را در معرض نمایش می نهاد، قانون اساسی جدید را تصویب کرد که در نتیجه از تاریخ ۹ میزان سال ۱۳۴۴ در افغانستان نافذ گردید.
داکترمحمد یوسف خان صدراعظم ،که از طرف محمد ظاهرشاه بازهم صدراعظم تعیین و مؤظف به تشکیل کابینه شد ، طبق مادۀ هشتاد ونهم قانون اساسی، صدراعظم سرپرست و وزرای او به منظور دریافت رأی اعتماد به شورای ملی رفتند .(۲ عقرب ۱۳۴۴ )
ببینیم که قانون اساسی در زمینۀ چنان جلسه یی چه می گفت :
" فصل چهارم شورا
مادۀ چهل ویکم: شورای افغانستان مظهر ارادۀ مردم آن است. واز قاطبۀ ملت نمایندگی می کند. مردم افغانستان به توسط شورا در حیات سیاسی مملکت سهم می گیرند. "
مادۀ پنجاه وهفتم : مباحثات جلسات در هردو جرگه علنی می باشد. مگر اینکه رئیس حکومت، رئیس جرگه این درخواست را بپذیرد. جرگه می تواند با اکثریت دو ثلث اعضا مباحثه ای را که سری صورت گرفته دوباره علنی بسازد. جریان مباحثۀ هر دو جرگه ثبت می گردد.
هیچ کس نمی تواند عنفا به مقر شورا داخل شود، متخلفین مطابق به احکام قانون مجازات می شوند. "
مادۀ هشتاد ونهم : . . . اعضا وخط مشی حکومت توسط صدراعظم به ولسی جرگه معرفی می شود وجرگه پس ازمباحثه راجع به اعتماد برحکومت تصمیم می گیرد. در صورت رأی اعتماد فرمان پادشاهی راجع به تعیین رئیس واعضای حکومت دایر می گردد." (۴)
این است که تعدادی ازعلاقمندان وبه ویژه علاقمندان مسایل سیاسی وسیاسی اندیشان، به سوی شورای ملی رفتند، تا شاهد جریان صحبت های جلسۀ رأی اعتماد باشند. محتمل است انگیزه های دیگری نیز برای شرکت در مظاهره وجود داشت. پیش از دیدار با کارکرد و نتایج حاصله از مواد قانون اساسی،سلسله یی از روایت ها را می آورم .
راویان در بارۀ سوم عقرب چه گفته اند
قسمت اول
روایت هایی از:
صادق آرین
عبدالرؤوف ترکمنی
سید امیر شاه حسن یار
میرعنایت الله سادات
احمد ساغری
سید قاسم رشتیا
میر محمد صدیق فرهنگ
داکتر شیر احمد نصری حقشناس
سید شمس الدین مجروح
داکتر سید عبدالله کاظم
محمد نجیم آریا
محمد هاشم میوندوال
پیش از بحث وبررسی موضوع ، می رویم به سوی دیدار با برخی از روایت ها . در بارۀ روایت هایی که تا حال گرد آورده ایم، سزاوار یادآوری است ، که برخی از روایت کننده گان، گواه وناظر ویا شاهدعینی گوشه یی از رویداد سوم عقرب بوده اند، برخی نظر دهنده واز شنیده گی ها گفته اند. کتمان نمی شود که برخی از آنها جانبدارانه وحتا واضحاً جفا آمیزتوانندبود. گونۀ اخیری را مردود و مطرود نپذیرفته، به عنوان برداشت وچهره یی از تاریخنگاری وتاریخنگری یک رویداد آوردم. برای آن که روایت ها ناقص تصویر نشده باشند، منبع اصلی را نشان داده ام. خوانندۀ علاقمند می تواند برای دریافت معلومات بیشتر از طرف آن عده که از سوم عقرب در آثار خویش آورده اند، مراجعه نماید. روایت هایی اند که به گونۀ مشابه در نبشته ها وکتاب های متعدد به نشر رسیده اند، ویا اینکه از یک منبع گرفته شده اند؛ از این رو به آوردن آن روایتی بسنده نمودم که جامعتر به نظر آمد.
در این مقال ادعایی وجود ندارد که با آوردن روایت های در دست داشته، هدف تصویرسیمای واقعی سوم عقرب تحقق می یابد. اما، شاید پرسش ها ویا کم وبیش ، تفکری برانگیزد. همچنان که گامی باشد برای نزدیک شدن به دریافت محرک های مظاهره و عوامل مؤثر در آن.
روایت ها وابراز نظریات در چند قسمت انتشار می یابند.
1- صادق آرین
" در انستیوت صنعت گفتند، که صدراعظم به شورای ملی می رود وجلسه علنی است، رفتیم طرف شورا . درداخل وخارج تعمیروصحن شورا ازدحام بسیار بود. بعضی وکیل ها بیرون می آمدند، که به مشکل پس به داخل شورا می رفتند. بعضی اشخاص نام بعضی وزرأ را می گرفتند که «خاین شناخته شده » بازهم وزیرکابینه شده است. وکیلی گفت : این خبر ها را کی به شما رسانده است ؟. کسانی اعتراض داشتند که پس چرا گفتید که جلسه علنی می باشد .
بالاخره شایع شد که جلسه به فردا ( ۳ عقرب ) به تعویق افتاد و داکتر یوسف خان قهر کرده از شورا خارج شد .
روز۳ عقرب بازهم رفتیم طرف شورا دیدیم که دراطراف شورا تعداد بیشتری آمده بودند. سر و صدا بیشتر شد. سخنان واعتراضات مانند روزپیشتر بود. به دنبال جمعیتی طرف خانۀ صدراعظم رفتیم . شخصی گفت که طرف خانۀ صدراعظم چه کنیم، برویم طرف ارگ.
قوای عسکری به چشم خورد. بعد از سرو صدا وحرکت نظامیان، اول گازاشک آور پرتاپ شد. یک تن از نیروی امنیتی ویا صاحب منصب با دلسوزی گفت دستمال تان را ترکرده درچشم هایتان بگذارید. دفعتا ً صدای چند مرمی شنیده شد و بعد گریزگریز شرکت کنندگان. شب شنیدیم که تعدادی کشته شده ویک تعداد دیگر زخمی شده اند. (۵)
2- عبدالرؤوف ترکمنی
حادثۀ (۳) عقرب وسقوط حکومت
. . . در نظر است، حادثۀ (۳) عقرب با تمام حقایق آن به کمال امانت داری وبی طرفی تا جایی که به چشم خورده، نشر گردد:
من درخانۀ دوستی واقع گذرگاه بودم، بچۀ 8 ساله نفس سوخته آمد وگفت :
« بچه های مکتب یک مامور پلیس را در پیشروی فابریکۀ حجاری از بالای موتر سایکل پائین کرده و شکم سیر کوبیدند. . . »
ما این حرف را سطحی پنداشتیم و به طرف شوری روان شدیم تا منظرۀ آمدن کابینه و رأ ی اعتماد را ولو از دور هم باشد، آگهی حاصل کنیم . . .
ما درشفاخانۀ قوای کار که کنار سرک دارالامان بود، پناهنده شدیم.
افراد پلیس و ژاندارم به امر ضابطان بی تجربه وکودک خیالان تمام افراد ملکی را فراشی میکردند . ما از برنده شاهد وحشی گری های بودیم که ذکر آن بغرض انتباه ضروری است:
جوان دریشی داری که مامور فابریکه بود، می خواست به وظیفۀ خود برود،یک دلگی افراد او را خوابانیده وهر قدر ناله وفریاد می کرد که طلبه نیستم قبول نمی شد. امربری دوسیه وکتاب رسیدات در بغل را، در سر پل محمد غوث خان کوبیدند وکاغذ هایش را تیت کردند. من ازبرنده به ضابط پلیس صدا کردم که این مردم رهگذر را چرا بیرحمانه کوب می دهید مرا هم تهدید کردند که خاموش ورنه نفر می فرستیم که از برنده سرنگونت کنند. . .
یک ضابط جوان عسکری در شفاخانه نزد ما آمد ولی تنها پتلون جیمی داشت وبدون کلاه بود، وگفت که شروع از منار عبدالوکیل خان درتمام سرک های کارتۀ ۴ هر قدر ضابط وافراد به گیر طلاب بیاید، می کوبند. همچنان که قوای امنیه ملکی ها را می کوبند. . .
من آنچه در آنروز، حادثه را به چشم سر دیدم وشنیدم، از خامی وبی پروایی چندتن از مامورین مست وضابطان جوان ونا عاقبت اندیشی وبی رحمی بعضاً بزرگان این واقعۀ دردناک بوقوع پیوست. (۶)
3- سید امیر شاه حسن یار
" ۳عقرب ۱۳۴۴ ( مطابق ۲۵ اکتبر ۱۹۶۵م ):
دراعتراض با راه ندادن محصلان در جلسۀ علنی رأی اعتماد به داکتر یوسف صدراعظم،میرعلی گوهر وکیل غوربند، گفت :
« اینجا خانۀ مردم است فرزندان ما به خانۀ مردم ونزد نمایندگان مردم افغانستان آمده اند، تا ریش سفیدم به خون لاله گون نشده است،هیج نیرویی حق ندارد، ونمی تواند که مانع ورود فرزندان وطن به تالار شورای ملی شود ." (۷)
4- میرعنایت الله سادات
« حکومت دورۀ انتقال به رياست دوکتورمحمد يوسف توانست درظرف دوسال مراحل مقدماتی وارد شدن به يک سيستم پارلمانی را دريک نظام شاهی مشروطه بدون برخورد با کدام موانع جدی طی نمايد. قانون اساسی جديد تصويب و انتخابات هردوجرگه پارلمان ، بدون رسميت احزاب، بارعايت قدرت جوانب ذی نفوذ تدويريافت. توظيف دوکتورمحمد يوسف به حيث صدراعظم ازجانب شاه و انتخاب وی ازطرف ولسی جرگه درنزد منورين و حلقات سياسی کشورامرغيرمنتظره نبود و دربرابر او کدام الترناتيف ديگری نيز وجود نداشت. درجريان انتخابات ميان حلقۀ مربوط به او و جناح پرچم [بعدی] ح. د خ. ا ، نوعی ازائتلاف انتخاباتی بميان آمده بود که درنتيجه به حمايۀ قاطع اين جناح، بعضی ازمنسوبين حلقۀ مربوط به او مانند مير محمد صديق فرهنگ و خواهرش رقيه ابوبکرازشهرکابل به ولسی جرگه راه يافتند. ولی به ارتباط ترکيب کابينۀ موظف تشويش های درميان مامورين دولت، اهل کسبه و تجارت وجود داشت. زيرا آوازه های پخش ميشد که سيد قاسم رشتيا بارديگرپرقدرت تر ازگذشته منحيث معاون صدارت و وزيرماليه درنظرگرفته شده است. دررابطه به اجراآت اداری رشتيا اززمانی که مامورپُست و پارسل وزارت مخابرات بود تا انتصابش به حيث وزيرماليه حرف ها و سخنان زيادی وجود داشت. اين موضوع بوسيلۀ شبنامه ها و جر وبحث ها آنقدر بالا گرفت که دوکتورمحمد يوسف مجبورشد او را ازفهرست ترکيب کابينۀ پيشنهادی خود بيرون سازد. اعتراض عليه سيد قاسم رشتيا وقتی به اوجش رسيد که به روزدوم عقرب درحاليکه تعدادزيادی ازوکلا و سامعين در صحن ولسی جرگه حاضربودند مردی بر احاطۀ ديوارشورا بلند شده و خطاب به وکلا صدا زد که حکومت موظف قابل انتخاب نيست، زيرا انسان نامطلوبی مانند سيدقاسم رشتيا درآن وجودخواهد داشت. سپس با نشان دادن اوراق و اسناد، کلمات و حرف های درمورد سوانح و اجراآت گذشتۀ او بيان داشت. هنوز بيانيۀ اين شخص پايان نيافته بود که پوليس مداخله کرد ه و موصوف را دستگيرکرد. همين اعتراضات باعث شد که بخاطرجلوگيری ازافشاگری های بيشتر عده ای ازافراد معين درداخل ولسی جرگه و خارج آن به داير کردن غيرعلنی جلسه رأی اعتماد اصرارمی ورزيدند. بالآخره جلسۀ رأی اعتماد خلاف توقع مردم بتاريخ ۲۵ اکتوبر ۱۹۶۵ مطابق سوم عقرب درعقب درهای بسته دايرشد. تدويرسری جلسه، اعتراض شديدی را درميان اهالی برانگيخته وشکل مظاهرات خيابانی را که درپيشاپيش آن محصلان پوهنتون کابل قرارداشتند، به خود گرفت. مقامات دولتی بغرض متفرق ساختن مظاهره کنندگان بلا درنگ متوسل به استعمال آتش زرهپوش و سلاح خفيف گرديدند که به قتل ۳ تن مظاهره کننده و زخمی شدن صد نفرديگر منتهی شد. نسل جوان چنين رفتار ظالمانه را دربرابر همچو يک تظاهراعتراضی مسالمت آميز تقبيح نموده وروز سوم عقرب به مثابۀ روز ياد بود حرکت نوين ديموکراتيک [ جوانان گلگون کفن و آزاديخواه افغانستان] ثبت تاريخ شد. متعلقين دربار به دوام ماموريت دوکتورمحمد يوسف منحيث صدراعظم دردورۀ تقنينی جديد مايل نبودند. بهمين جهت حکومت موظف را به انعطاف ناپذيری دربرابرتظاهرکنندگان توصيه نموده و آنرا با مردم مواجه ساختند. درشهرکابل گفته ميشد که دستورآتشباری ازجانب جنرال عبدالولی رئیس ارکان قوماندانی قوای مرکزی پسرکاکای شاه داده شده بود. اما درين مورد کدام توضيح رسمی نه ازجانب جنرال ولی ونه ازجانب کابينۀ سرپرست وجود دارد. حکومت موظف طی جلسۀ سری برای يک دورۀ تقنينی رأی اعتماد را ازولسی جرگه بدست آورد، اما پادشاه حادثه خونين سوم عقرب را استنادنموده و دوکتورمحمد يوسف را چهار روز بعد به « استعفا نظربه دلايل صحی» وادار کرد وبه عوض او محمد هاشم ميوند وال را که تا آنوقت وزير اطلاعات و کلتوربود، به تشکيل کابينۀ جديد موظف ساخت....»(8)
دانشمند محترم نصیر مهرین ! سوم جنوری ۲۰۱۳
با امتنان فراوان از ایمیل شما ، آرزومند صحت و موفقیت های بیشترشما میباشم. کاوشها و بررسی های بیطرفانۀ تان پیرامون واقعات و حوادث ناگفته ی کشور ما ، دلچسپ بوده و مطالعه ی آن آموزنده است .
در مورد سوال همکاری و یا " نوعی از ائتلاف انتخاباتی" میان حلقۀ مربوط به داکتر محمد یوسف خان و رهبری ح.د.خ.ا. کدام اعلامیه ای حزب و یا سند منتشر شده در دست نیست . اما دید و بازدید ها میان آنها وجود داشت . مهرۀ اصلی این تماسها ، میر محمد صدیق فرهنگ بود که بخاطر سوابق چپ بودنش با برخی از رهبران ح.دخ.ا. روابط دوستانه داشت. او حتی چند سالی را ، یکجا با ببرک کارمل و میراکبرخیبر ، در زندان دهمزنگ سپری کرده بود.فرهنگ یکی از انسجام دهندگان حلقۀ مربوط به داکتر یوسف خان در انتخابات دورۀ دوازدهم شورا بود . این حلقه میخواست که پس از توشیح قانون احزاب ، به یک حزب سیاسی مبدل شود . مبتنی بر یک سلسله تفاهمات میان این حلقه و حزب نو تآسیس دیموکراتیک خلق ، در حوزه هایی که کسی از نزدیکان داکتر یوسف خان کاندید شده بود ، ح.د.خ.ا. هیچ کاندیدی را در آن محلات معرفی نکرد. مثال واضح این تفاهم ، کاندیدان پنج حوزۀ شهر کابل و ولسوالی های اطراف آن است . در هیچکدام این حوزه ها ، نه تنها تقابل میان آنها وجود نداشت ، بلکه دادن رآی به همدیگر توصیه میشد. بالوسیلۀ همین همکاری ، رقیه ابوبکر نه تنها بمقابل میرغلام محمد غبار ، بلکه در برابر نمایندۀ گروهی که خودرا دست نشاندۀ سلطنت میدانست و از جانب استاد خلیل الله خلیلی رهبری میشد، زیادترین آراء را بدست آورد .
خلیلی در آستانۀ انتخابات ، جلب و جذب وسیعی را برای گروه تحت رهبری خود به راه انداخته بود . چون او دوست نزدیک و مشاور شاه بود ، توانست که تعدادی از متنفذین محلی و بلند پایگان دولت را در گروه خود شامل ساخته و زمینۀ تشکیل یک حزب حامی سلطنت را بوجود آورد.
در دورۀ انتقال، بخصوص ماههای قبل از انتخابات ، رقابت میان هردو گروۀ وابسته به دولت ( حلقۀ مربوط به داکتر یوسف خان و گروه تحت رهبری استاد خلیلی ) شدت میآفت . هریک ازین دوگروه میخواست تا کرسی های بیشتر را در پارلمان بدست آورد. در آنوقت متعلقین سلطنت فکر میکردند که با استفاده از مدل بکار گرفته در ایران ، دوحزب ( ظاهرا" موافق و مخالف دولت) را ایجاد کرده و سایر احزاب را در حاشیه قرار میدهند. ولی به زودی این طرح از جانب پادشاه پذیرفته نشد و مشی برسمیت نشناختن احزاب سیاسی از جانب سلطنت دنبال گردید. این تصمیم ، می تواند یکی از عواملی باشد که پس از نتایج انتخابات ، سلطنت علاقمند ادامۀ حکومت داکتر یوسف خان نبود . چنانچه به بهانۀ حادثۀ سوم عقرب اورا وادار به استعفاء ساخته و منحیث سفیر به بن فرستاد . همینطور استاد خلیلی را که عضویت ولسی جرگه را بدست آورده بود ، بحیث سفیر افغانستان در بغداد مقرر کرد. سیاست مخالفت با پیدایش و نقش احزاب تا پایان سلطنت ، ادامه یافت و شاه حاضر به توشیح قانون احزاب نشد. ظاهر شاه همین سیاست را در مهاجرت نیز دنبال کرد و به حواریون خود اجازۀ تشکیل حزب را نداد.
باعرض حرمت
عنایت سادات (۹)
5- احمد ساغری
متعلم صنف ۱۲ دارالمعلمین کابل بودم. شام دوم عقرب در لیلیۀ مکتب بیشتر صحبت متعلمین ازرأی اعتماد در شوری برای صدراعظم سرپرست داکترمحمد یوسف بود. سویۀ سیاسی متعلمین پایان بود. هنوز کدام رهنمود وتصمیم نبود که متعلمین چه کنند.
فردای آن روز پیش از چاشت سوم عقرب،سر وصدا هایی در صنف های درسی شنیده شد که از صنف ها خارج شوید که برویم جریان رأی اعتماد را ببینیم. چند دقیقه بعد تمام شاگردان از روی هر مقصد ومرامی که بود با یک جمعیت بیشتر یک جا شده می خواستیم طرف شورا برویم. ولی راه مسدود شده بود. چند نفر گفتند که راه کارتۀ سخی را درپیش گرفته طرف شهر می رویم. دوتن از متعلمین صنف ۱۲ دارالمعلمین که از پغمان بودند ونام یکی ازایشان حمیدالله بود، بیشترمشوق سهم گیری متعلمین به مظاهره می شدند.بعداز بیرون شدن از دارالمعلمین، متعلمین همراه محصلین در مظاهره یک جا شدند.
کسی که با قدِکوتاه صحبت کرد وحکومت را محکوم نمود، بعدتر شناختم که انجنیر محمد عثمان نام داشت. یکی از سخنان او که یادم مانده است این بود که گفت :
" من هیچ وقت سر خود را پیش کسی خم نکرده ام. امروز سر خود را به رسم تعظیم واحترام نزد شما که مقا ومت می کنید پایان می آورم ."
در وقت رفتن به طرف کارتۀ سخی وبالا شدن به گردنۀ کوه سخی، معلوم می شد که بین چند نفر گفت وشنود وجود دارد. بالاخره تعدادی از مظاهره کنندگان از راه گردنۀ سخی و راه سرای شمالی طرف شهر روان شدیم. در این وقت تعدادی از مردم عوام وسیر بین هم به مظاهره چیان می پیوستند. باردیگر گفت وشنیدی بین چند نفر به وجود آمد. صدایی بلند شد که ما می رویم طرف ارگ شاهی . چندنفر دیگر گفتند که نه! می رویم طرف مرکز شهر واز آن راه به طرف شوری. معلوم می شد که چند نفر طرفدار برخورد بودند . شعار های ضد دولت و ارتجاع داده شد. که اولین دفعه بود، که آن را می شنیدیم. بعضی ها با شعار هم بلدیت نداشتند. مثلا ً یک نفر گفت : امپریالیسم: جوان قد بلند که صدای بلند هم داشت ، گفت : زنده باد! بعد از اینکه فهمید که اشتباه کرده است، سر خود را پایان گرفت وخاموش شد. در نزدیکی های پارک زرنگار با نامعلوم بودن هدف بیشتر ، یک تعداد مظاهره را ترک گفتند. اما تعداد دیگری هم به آن می پیوستند. شخصی بعد از صحبت ها گفت که مظاهرۀ ما به پایان رسید. دفعتاً شخص دیگری مخالفت کرد وگفت که مظاهره به پایان نرسیده است. چطور می توانیم مظاهره را پایان دهیم که محصلین ومتعلمین د ر ماموریت کارتۀ ۴ توقیف شده اند. برویم وآنها را خلاص کنیم. در آن جا احساس می شد که کسانی طرفدار برخورد وتشنج ویک نوع جو سازی تبلیغاتی بودند. این جمعیت ذله ومانده رفتیم طرف ماموریت. در بین راه تعداد بیشتر مظاهره کنندگان را دیدیم. نزدیکی های ماموریت پولیس که رسیدیم، گفته شد که بندی ها خلاص شده اند وحتا ماموریت به کلی خالی به نظر می رسد. ولی زره پوشها ونیروی ارتشی زیاد به نظر می خورد. در همین وقت، که شاید یک نوع گفت وگو بین مظاهره چیان و نیروی نظامی وجود داشت، یک بار صدای مرمی دود گاز و فیر شدید وکوتاهی شنیده شد. ما همه راه گریز در پیش گرفتیم وبه دویدن شروع کردیم. شخصی صدا می کرد که نترسید فیرهای هوایی است. به چشم سردیدم که بعضی زخمی ها را داخل خانه ها کردند که کمک کنند. بعضی ها را به موترشخصی وتاکسی انداخته بردند به طرف شفاخانه .
در بین راه تا دارالمعلمین گفته می شد که یک تعداد کشته وزخمی شدند. ومرمی ها در روی و پای یک تعداد اصابت کرده است. وقتی به لیلیه رسیدیم، تمام قصه از مظاهره و فیر نیروی نظامی بود. در بارۀ زخمی ها و کشته شدگان هر کس چیزی می گفت وگپ واحدی در بارۀ تعداد آنها وجود نداشت. یکی از متعلمین می گفت که من در وقت فرار سردار داؤود خان را دیدم که موتر می راند.
فردای سوم عقرب معلوم شد، که یک متعلم از دارالمعلمین که ازغزنی است، کشته شده است. جنازۀ او را به دارالمعلمین آوردند و تا جایی که به یادم مانده است، همراه چند نفر از اعضای ادارۀ دارالمعلمین به غزنی فرستاده شد.
در آن وقت مدیردارالمعلمین سالم مسعودی بود. ولی در وقت مظاهرات به خارج ( به احتمال زیاد به امریکا) رفته بود. وقتی از مسافرت برگشت، یکی از روزها پیش ازصرف نان چاشت سخنرانی کرد. هنگام سخنرانی برخلاف تصور متعلمین که شاید شرکت در مظاهره را نکوهش کند، از حصه گرفتن متعلمین دارالمعلمین در مظاهره تحسین کرد. آقای سالم مسعودی اگر زنده باشد، شاید اطلاعات بیشتر در بارۀ زخمی ها و شاگردی که کشته شد ، داشته باشد.(۱۰)
6- سید قاسم رشتیا
"مجلس شوری روز یکشنبه دوم عقرب ۱۳۴۴( ۲۴ اکتبر ۱۹۶۵) رابرای معرفی کابینۀ جدید و جلسه رأی اعتماد تعیین کرد. وموضوع توسط رادیو وجراید پخش شد. به روز مذکوراز اول صبح محصلین به تعداد کثیر به عمارت شوری روی آورده وبه زور به تالار شوری داخل شدند. وکرسی های وکلا وحتی چوکی های رئیس ومنشی ها را هم اشغال نمودند. ومطالبه می کردند که می خواهند همه شان در جلسه رای اعتماد حاضرباشند. . . رئیس شوری با نمایندگان محصلین، که بیشتر مرکب از خلقی ها وپرچمی ها بودند، مذاکره نمود، به آنها وعده داد که بلندگو( لودسپیکر) در بیرون عمارت نصب می شود، تا آنها تمام جریانات را تعقیب کرده بتوانند، وبه اثر این وعده ، آنها تالار را ترک گفتند وچون این ترتیبات یک مد ت وقت را دربر می گرفت، قرار شد جلسه به فردا ( سوم عقرب ) مو کول گردد. روز سوم عقرب ساعت ده صبح در حالیکه صحن عمارت شوری مملو از محصلین پوهنتون ومتعلمین صنوف بلند لیسه های مرکز بود، که توسط محرکین چپی به زور از صنوف کشیده شده وبه طرف شوری سوق داده شده بودند. . . بدون کدام بحث جدی،کابینه و خط مشی حکومت به اکثریت ۱۷۳ رأی به تصویب رسید.وچون تمام جاده دارالامان واطراف عمارت شورا مملو ازمظاهره چیان وسیر بینانی بود که به آنها پیوسته بودند، صدراعظم ووزرا مجبور شدند،از عقب عمارت خارج شده ، از راه جاده های فرعی جانب شهر بروند. . .
(مظاهره چیان) تفنگ های پلیسان راکه در ماموریت بود،به زور به تصرف در آورده جانب منزل صدراعظم که در همان محله واقع بود، روی آوردند. دراین وقت قوای عسکری به کمک افراد پلیس رسیده، از خوف آن که مبادا به صدراعظم وخانواده او صدمه برسد، راه مظاهره چیان را مسدود کردند. . . گاز اشک آور استعمال نمودند. اما بازهم چپی ها به مارش خود ادامه می دادند . قوای عسکری برای پراگنده ساختن آنها چند فیر هوایی کردند، که از طرف مقابل با تیر اندازی مقابله شد. در نتیجۀ این تصادم از مظاهره چیان سه نفر و دو محصل ویک رهگذر ویاسیر بین که گفته میشد شاگرد خیاط است، کشته شدند، وچند نفر پلیس نیز جراحت برداشتند ومظاهره چیان به خانۀ صدراعظم نارسیده متفرق شدند. " (۱۱)
7- میرمحمد صدیق فرهنگ
میر محمد صدیق فرهنگ
" هنگامی که ولسی جرگه به مباحثه راجع به طریقۀ رأی دادن اعتماد بحکومت آغاز کرد، یک تعداد اشخاص که بیشتر از پسران ودختران محصل مرکب بودند، به عنوان مستمع به مجلس حاضر می شدند. وبه سخنان وکیلان گوش می دادند. در روزی که داکتر محمد یوسف بیانیه داد،عدۀ بیشتری حضور داشت وبطرفداری از او ابراز احساسات کرد. پس از آن تعداد مستمعین افزایش یافت. چون هیأت اداری شورا قیدی از نظر تعداد وگنجایش تالار بر آن وضع نکرد، در روز ۲۴ اکتوبر ( دوم عقرب ) هنگامی که کابینۀ جدید به مجلس حاضر شد،صحن مجلس ودهلیز های اطراف آن ، چنان از مستمعین پر ومالامال بود که یک تعداد از وکیلان، جای نشستن نداشتند. وچوکی های وزیرانی که برای گرفتن رأی اعتماد حاضر شدند، هم احراز شده بود. بنا براین اعضای کابینه ( از ) در ورودی به تالار وارد شدند ، پس از مشاهد ۀ اوضاع از دریچه خارج شدند وجلسه برای روز بعد به تعویق افتاد. در جریان این هرج و مرج ، ببرک کارمل خود را به مکروفون رسانده با لحن اشتعال انگیز خطاب به جوانانی که شوری را اشغال کرده بودند، ایشان را تبریک گفت وحرکت ایشان را حق مسلم جوانان در نظام دموکراسی شمرد وتوصیه کرد که در برابر ارتجاع ایستادگی نموده از موضعی که به دست آورده اند عقب نروند. در حالی که این حوادث د رداخل تالار رخ می داد ، یک عده اشخاص که بیشتر از مخالفان حکومت گذشته و کاندیدهای ناکام تشکیل شده بودند، در صحن شوری واطراف آن جمع شده با ایراد بیانیه های اشتعال انگیز علیه حکومت گذشته فضا رابیشترمشوب وبرای پیشامد های تشدد آمیز آماده می ساختند.
بدنبال این پیشامد، وکیلان که از مداخلۀ محصلان در تالار شوری و رفتار اهانت آمیز ایشان عصبانی شده بودند، به رئیس پیشنهاد کردند تا جلسۀ رای اعتنماد را سری بسازد.واز ورود مستمعین در آن جلوگیری کند. این پیشنهاد با اکثریت آرأ تصویب شد. و روز بعد ( ۲۵ اکتوبر ۱۹۶۵برابر ۳ عقرب۱۳۴۴) پیش ازرسیدن هیأت وزرا، به اشخاصی که جهت شنیدن مباحثات در اطراف عمارت شوری جمع شده بودند، توسط بلند گو اطلاع داده شد که به علت سری بودن جلسه اجازه ندارند، در تالار داخل شوند.پس از آن صدراعظم مؤظف واعضای حکومت به مجلس حاضر شدند وخط مشی قرائت گردید. . . اعضای مجلس سعی نمودندتا با استفاده از این فر صت هریک در مباحثه شرکت نموده، مطالب شان را که عمدتا به نیازمندی های محلی مربوط بود،به سمع صدراعظم ووزیران برسانند. تنها ببرک کارمل در بیانیه ای که برمبنای مارکسیسم خط ماسکو برای کشورهای در راه رشد ترتیب شده بود، راجع به مرام حکومت بطور کل بحث نموده آنرا ارتجاعی خواند وبرنامۀ حزبی خود را به جای آن پیشنهاد کرد. اما به استثنای عدۀ محدودی از مخالفان سرسخت صدراعظم و وکیلان وابسته به گروه های سازمان یافته، روحیۀ اکثریت این بود که هرشخصی که شاه به عنوان صدراعظم معرفی کند، قابل قبول است به شرط آنکه آرمانهای وکیلان را در رفع فشاراز بالای مردم وتوجه به انکشاف وتوسعۀ ولایات واطراف برآورده سازد، یا دست کم وعده دهد.
درهنگامی که مباحثه یا به عبارت مناسبت تر تسلسل بیانیه ها با این وتیره دوام داشت، در حدود ساعت ۴ بعد ا ز ظهر، محمد سرورخان وکیل قره باغ کوهدامن خارج ازنوبت از رئیس وقت گرفته وبا لحن مملواز هیجان از مجلس خواهش کرد که به مباحثه خاتمه دهد. زیرا درخارج محصلین با نیروی امنیتی برخورد نموده وجوی خون جاری است. با شنیدن این سخن صدای کفایت مباحثه از هر جانب بلند شد ورئیس پس از حصول اطمینان از موافقت اکثریت با این پیشنهاد به رأی گیری راجع به حکومت پرداخت که با بلند نمودن دست اجرا شد. در نتیجه مجلس با اکثریت بزرگ که تعداد آن بصورت دقیق معلوم نشد، به کابینه رأی اعتماد داد. وقتی که نوبت به اظهار رأی مخالف رسید، تنها ۱۶ یا ۱۷ تن دست بالا کرده وعدۀ هم مستنکف شدند. بطور تخمینی می توان گفت که بیش از سه ربع به حکومت رأ ی موافق دادند. . .
اما در خارج ولسی جرگه یک تعداد از محصلان که توسط وابستگان حرب دمو کراتیک خلق رهبری می شدند، از صبح روز مذکور به تظاهرات آغاز نمودند. به زودی یک عده از شاگرد ان وعناصر ناراضی غیر وابسته به معارف نیز با ایشان پیوسته جمعیت تقریباً دو هزار نفری را تشکیل دادند که با شعارعلیه سری شدن مباحثه در ولسی جرگه بسوی عمارت شورا روانه بودند و می خواستند عنفا ٌبه مجلس وارد شوند. . .
وظیفۀ امنیت شهردر دست دکتورعبدالقیوم وزیر داخلۀ کابینۀ سابق بود که در کابینۀ جدید عضویت نداشت وبا محافظه کاری رفتار می کرد.
معلوم نيست که در کدام وقت و به امر کدام شخص کدام قطعات اردو وارد صحنه شد، زيرا نتيجۀ تحقيقاتی که دراين باره صورت گرفت، هيچگاه انتشارنيافت. اما قدرمسلم اين است که بعد ازظهرهنگامی که باپايان يافتن روز امکان ختم تظاهرات مشاهده مي شد، دريک نقطه واقع درنزديکی خانۀ صدراعظم و ماموريت پوليس افراد مسلح اردو به تظاهرکنندگان آتش کردند. براساس شايعه محيط ، امرآتش ازجانب سردار عبدالولی صادرگرديد و درنتيجۀ آن سه نفر که يک تن محصل و دوتن غيرمحصل بودند به قتل رسيده، عده ای زخم برداشتند." (۱۲)
8- داکتر شیراحمد نصری حقشناس
داکتر محمد یوسف خان همراه با اعضای کابینۀ جدید بتاریخ ۲۴ اکتوبر ۱۹۶۵ مطابق ۲ عقرب ۱۳۴۴ به شورا رفت تا خط مشی واعضای کابینه اش را به نمایندگان ملت معرفی کند ورای اعتماد بگیرد.اما در آن روز تعداد زیادی از محصلان پوهنتون تالار شورا را اشغال کرده بودند و دراثر این ازدحام وبی نظمی وتشنج وسخن رانی وحملات شدید
لفظی بعضی از وکلا جلسۀ رای گیری به تعویق افتاد.
. . . فردای آن روز یعنی بتاریخ سوم عقرب( ۲۵ اکتوبر) جلسۀ شورا بصورت سری دایر شدو داکتر محمد یوسف خان با اعضای کابینه اش به شورا رفت تا رای اعتماد حاصل کند. آنروز بازهم محصلان پوهنتون وصنوف بالایی لیسه های کابل به محوطۀ شورا هجوم بردند تا تالار را اشغال کنند ولی قوای امنیتی وقطعات عسکری از داخل شدن آنان بداخل شورا جلوگیری کردند وبنا بر این تظاهرات شدیدی در حومۀ شورا ، سرک دارالامان ، کارتۀ ۳ ونواحی منزل دکتر محمد یوسف خان براه افتاد.
در این تظاهرات که آشکارا معلوم می شد قبلاً طرح وبرنامه ریزی شده است، کارمندان سفارت روسیه دوشادوش مظاهره چیان حرکت میکردند وبا کامره های عکاسی خویش از صحنه های تظاهرات عکس برداری می نمودند.
حوالی شام آنروز تظاهرات شکل آشوب را بخودگرفت . . . برخورد شدیدی ببین دوطرف( تظاهر کنندگان و قوای امنیتی ) آغازگردید. دقایقی بعد دو سه فیر تفنگچه یا تفنگ بگوش رسید وسپس تظاهرات خاموش گردید.(۱۳)
9- سید شمس الدین مجروح
سید شمس الدین مجروح
" . . . برای تطبیق اهداف قانون اساسی وتأسیس شوری دهات وشوری ولایات که ترتیب یک نوع سیستم حکومت بر خود بود طرح نقشه وبه اصطلاح پلانی به کارداشت که زیر دست گرفته شده بود که با استعفا داکتر یوسف خان آن طرح وپلاننگ ازبین رفت. درچنین فضای نخستین شوری ملی نظام نوافغانستان دایر شد وبرای بار دوم دکتور محمدیوسف بحیث صدراعظم ومن بحیث معاون صدراعظم معرفی شدیم وباید رأی اعتماد گرفته میشد که گرفته هم شد. در پوهنتون وخود شوری از طرف عناصر مخالف که قبلا به آن اشاره شده است، ترتیبات گرفته شده که این عملیه به آسانی صورت نگیرد. خود پادشاه هم به حکومت بار دوم دکتور یوسف بسیارمتمایل نبود وترجیح میداد که آقای میوندوال حکومتی تشکیل کند. لذا ازاین بی میلی مقام سلطنت ومخالفت دیگر مراکز قدرت ، مظاهره ها وهنگامه ها درشهر کابل برپا گردید. روزاول شوری را به انعقاد نگذاشتند ومجلس شوری را اشغال کردند. روز بعد که شوری دایرشد مظاهره چیان میخواستند خود را به شوری برسانند ومجلس را مختل سازند. در حالیکه اعضا در درون تالار مشغول سوال وجواب با وکلا بود ، در بیرون شهر شلیک تفنگ بر مظاهره چیان صورت گرفت. که یکی دونفر مجروح گشت و دونفر هم به قتل رسیدند. . .
خوب به خاطر دارم در اواخر بعد از ظهر که من از تالار خارج شدم ومی خواستم برای ادای نماز عصر وضو بگیرم از جریان شهر در دهلیز خبر شدم واین را بازهم واقعه با این تیرگی و وخامت فکر نمی کردم در استعمال سلاح وفیرتفنگ اوامر حکومت موجود نبود وحتی صدراعظم و وزرأ چون در داخل تالار مشغول بودند، بعدها مطلع شدند. ما بعد از ختم مجلس که برآمدیم شهر را نا آرام وآشوب زده یافتیم. وچون از این جریان اطلاع پیدا کردیم ، تصمیم به
استعفا گرفتیم وهمان شب داکتر یوسف استعفأ خود را به پادشاه تقدیم کرد ومیوندوال به تشکیل کابینه مامور گشت. . . "(۱۴)
10- داکترسید عبدالله کاظم
داکتر سید عبدالله کاظم
۱
" ظهر روز سوم عقرب ۱۳۴۴ از پوهنتون به طرف منزل ما رفتم. در پوهنتون( دانشگاه ) ودر فاصله میان پوهنتون ومنزل ما وضع تا اندازه یی متشنج بود . هنگامی که وارد منزل شدم، نگرانی اعضأ خانواده را از بابت برادرم که متعلم مکتب حبیبیه بود، دیدم. با بایسکل راه مکتب حبیبیه را در پیش گرفتم. در چهار راهی دهمزنگ، درکنار برج عبدالوکیل نورستانی، چند تن ایستاده بودند. از بایسکل پیاده شده و برای چند لحظه همان جا به مشاهده پرداختم. در این لحظه متوجه چند تن دیگر شدم که در پهلوی ایشان قرارگرفته بودم. چشم ام
خان محمد خان وزیر دفاع سردار عبدالولی
به وزیر دفاع وقت خان محمد خان ودر کنار او به جنرال عبدالولی افتاد. می توانم بگویم که تقریبا ً ساعت ۱۳ ظهر بود. این جملۀ جنرال عبدالولی را شنیدم ، که گفت : « اگر وضع همینطور دوام کند، باید از نیروی نظامی استفاده شود.» ادای سخنان او طوری بود که گویا برای وزیر دفاع هدایت می داد .
محمد هاشم میوندوال در میان محصلین پوهنتون( دانشگاه) کابل
روزی که مرحوم میوندوال به پوهنتون آمد، وسعی کرد به دلجویی محصلان بپردازد، چند تن سخنرانی نمودند، من در حالی که عضو کدرعلمی بودم و سِمَــت استادی داشتم، با تأثیر پذیری از اوضاع به منظور دنبال نمودن مقصرین ، سخنرانی کوتاهی نمودم. در خلال سخنرانی که مخاطبم مرحوم میوندوال بود، از زبانم این جمله نیز بیرون شد ، که به حیث یک شاگرد، خواهش دارم که مسؤولین ومقصرین شناسایی ومعرفی شوند.
روزبعد از آن آقای داکتر عبدالواحد سرابی که رئیس فاکولتۀ اقتصاد ومعاون علمی پوهنتون ( دانشگاه ) بود، مرا خواست وگفت : شما را به این موضوع چه غرض !" ( ۱۵ )
۲
" . . . این مظاهره منجربه سقوط دورۀ دوم حکومت داکتر محمد یوسف گردید . . .
در این ارتباط قابل ذکر است که حادثۀ ۳ عقرب، که بعد ها مورد بهره برداری های سیاسی گروه های چپی قرار گرفت وآنها امتیاز آنرا به خود دادند، در واقع یک ترکیب مغلق بسا مسائل بود، که همه مردم به مجرد باز شدن مجرای دیموکراسی مندرج قانون اساسی می خواستند به یکبارگی از تنگنای دیرینه نظام عبور کنند. از آنرو همه مثل گرسنه ها که یکدم بسوی غذا هجوم می برند، آنها بسوی پارلمان شتافتند تا جریان رای اعتماد را از نزدیک تعقیب نمایند. ولی تجمع به برخورد انجامید که بی کفایتی ادارۀ شورا وفقدان تجربۀ آنها در همچو حالات؛ عامل عمدۀ حادثه را تشکیل می داد و دراثر آن داکتر محمد یوسف از قبول اخذ رأی اعتماد منصرف شد وازپست صدارت استعفا داد. (۱۶)
11- محمد نجیم آریا
« می گویند : "( محمد هاشم میوندوال ) به سرکوبی اتحادیۀ محصلین قیام کرد. روزی در مقابل کول لیسۀ استقلال با محصلین روبرو شد وتا پولیس راه بازنکرد، نتوانست خود را از غضب شاگردان نجات دهد" ما نخست بااین جعلکاری ایشان تحسین می گوئیم.زیرا شاغلی میوندوال در آن وقت نه وزیرمعارف بود، نه رئیس پوهنتون ونه صدراعظم . نویسندگانی که سعی ورزیده اند زندگانی شاغلی میوندوال را تحت بررسی های موشگافانه و " مایروسکوپیک " خویش قرارداده وحتی برای بیست سال پیش عبورش از یک جاده نیز داستانی جعل می کنند، آیا احوال واقعی کنونی مملکت را که شخصیت های معین حکومتی نمی توانند از جلو رزمندگان کشور عبور نمایند، نمی بینند؟
آنها می نویسند که " دست مال سیاه به گردن انداخت وبرای خاموش کردن واقعۀ روز سوم عقرب به پوهنتون رفت و وبه طلاب وعده داد که مسؤلین را تعقیب خواهد نمود ونکرد. وچون در این محاذ فتحی میسر نشد تصمیم گرفت تا هر روز عرایض مردم را خودش وارسی کنند."
می گوییم «حادثۀ روز ۳ عقرب در نتیجۀ اعمال خردمندانۀ همین گروه و حکومت موشگافانیکه امروز بلند گویی می کنند،بوقوع پیوست وشاغلی میوندوال خواه دستمال سیاه به گردن انداخت ویا سرخ سعی ورزید جراحات وخطاکاری های ضد مردمی وضد اجتماعی دیگران را التیام بخشد. این دستمال در همان مجلس از طرف شاگردان به او تقدیم شد وآنها درست فهمیده بودند.
شاغلی میوندوال در پوهنتون سه وعده داد وهرسه را ایفا نمود. یکی اینکه محبوسین ۳عقرب را که قبل از او از طرف همان حکومت مربوط به جمعیت موشگاف محبوس شده بودند، رها نماید. این کار را به مجردیکه از پوهنتون برگشت اجرا کرد و محبوسین را رها نمود.
دوم وعده داده بود بعد از اینکه انتخابات پوهنتون صورت گرفت، تشکیل اتحاد یۀ محصلین در قانون پوهنتون شامل ساخته می شود. این کار را کرد وتشکیل اتحادیۀ محصلین در قانون پوهنتنون شامل ساخته شد وطی مراتب لازم به ولسی جرگه ارسال گردید. چون قانون پوهنتون در ولسی جرگه ملتوی گذاشته شد، اتحادیۀ محصلین نیز شامل آن ملتوی ماند. شاغلی پوپل نیز در وقت حکومت فعلی( نوراحمد خان اعتمادی ) بعد از آنکه یکی دو مادۀ قانون پوهنتو ن را تعدیدل کرد، واز شورا گذرانید بازهم تشکیل اتحادیۀ محصلین را در قانون مذکور باقی گذاشت و تعدیل ننمود . نمیدانیم کنون مانع در سر راه آن جیست ؟
سوم؛ گفته بود : حادثۀ سوم عقرب را تحقیق میکند. تحقیق آغاز شد و دوسیۀ آن در وزارت داخله مرتب گردید- در دوسیۀ مذکور مطالب موجود است - دیگر وظیفۀ حکومت بعد از شاغلی میوندوال بود که آنرا دنبال و تکمیل می نمود. چرا نکرده است ؟
می گویند « در این محاذ فتحی نصیبش نشد» می گوئیم از این فتح بالاتر چه می باشد. که همان محصلینی که دیگران آنها را یک هفته قبل به گلوله زدند وایشان با سنگ وبوت کهنه مقابله نمودند، شاغلی میوندوال را غرق گل ساختند وبر دوش کشیدند. . . " (۱۷)
محمد هاشم میوندوال
روز جوانان
سالگره ها واستقبال روز های که در خاطرۀ مردم نقش تاریخی وا می گذارند، کم کم علت وواقعۀ اصلی را عقب گذاشته وبه شکل سمبولیک معرف یک حرکت جذباتی وقت می گردند تا تذکار یک واقعۀ گذشته.
دراین هفته جوانان کابل وبعضی شهر های دیگرکشور به اجتماعات پرداختند. هرچند اقدامات امتناعی حکومت شدید بود، ولی عزم جوانان از آن محکمتر بود.اعلامیۀ وزارت داخله به صورت پیش بینی این مظاهرات را قبلا ً ممنوع اعلان کرد، ولی موفق نگردید. البته یک پیش بینی وزارت داخله درست بود که جوانان می خواستند به اجتماعات بپردازند. حوصلۀ حکومت راباید تقدیر کرد که به مقابل تظاهرات جوانان برخلاف عادت خود از ضرب وجرح کار نگرفت. بهتر است حکومت در آینده این را درنظر داشته باشد که مانع عزم (. . . ) در این روز نگردند و آن را حوصله افزایی کنند تا این اجتماعات ومظاهرات که خود بخود از طرف مردم برخاسته است، بحیث یک عنعنۀ سالم باقی بماند.
همه به یاد دارند که این مظاهرات در سال چهل وچهار برای یک مطالبۀ معقول آغاز شد وآن این بود که جوانان می گفتند که ما یک شورای علنی می خواهیم ودر راه این مطالبه زخمی وقربانی دادند. بعد از آن هر سال در همان تاریخ اجتماعات به عمل آمد و در ضمن مطالبه بازخواست مسؤولین قتل حادثۀ ۳ عقرب ، سایر مطالب اجتماعی وملی را نیز طرح می کردند که رفته رفته این اجتماعات شکل یک عنعنۀ تاریخی را گرفت. واکنون از بازخواست مسؤولین حرفی نیست. بلکه جوانان هر سال در همین موقع وظیفۀ خود می دانند که به تظاهرات خیابانی بپردازند ومطابق اقتضای روز خواسته ها وآرزو های خود را اظهار نموده توجه عمومی را به طرف خود جلب نمایند و روح شهدای خود را شاد داشته باشند.(۱8)
ادامه دارد.
.................................................................................................
توضیحات ورویکردها
1- صباح الدین کشککی، دهۀ قانون اساسی .غفلت زدگی افغانها وفرصت طلبی روسها. ص ۴۷.چاپ دوم . پشاور . انتشارات میوند.۱۳۷۵ خورشیدی . موضوع ترسیدن پادشاه را، کشککی از زبان وزیری( بدون بردن نام او) نوشته است که بعد از حادثۀ فیر پادشاه را دیده بود.
2- سید شمس الدین مجروح. سرگذشت من .۱۳۹۱ کابل به اهتمام سید فضل اکبر.صص ۱۴۷-۱۴8
3- خلیل الله خلیلی . یادداشت های استاد خلیل الله خلیلی، طی مکالمه با دخترش ماری . ویرجینیا . امریکا .۲۰۱۰
4- قانون اساسی افغانستان، مصوب سال ۱۳۴۳ . فصل چهارم وفصل پنجم. مواد مربوط به شورا و حکومت.
5- نخستین منبع اطلاع من از رویداد سوم عقرب.
6- عبدالرؤوف ترکمنی .سرگذشت ع. نقابدار. یک برگ از سیاست .ص ۲۶۰ . مطبعۀ دولتی
7- سیدامیرشاه حسن یارو کرونولوجی جنبش دانشجویی افغانستان.مجتمع جامعۀ مدنی افغانستان (مجما)
8- میرعنایت الله سادات. افغانستان سرزمين حماسه و فاجعه، صص ۱۲۲ – ۱۲۳.
9- نامۀ توضیحی جناب میر عنایت الله سادات ، در پاسخ به پرسش نگارنده .
10- احمد ساغری، هامبورگ. جمهوری فدرال آلمان . یادداشتی برای نگارنده
11- خاطرات سیاسی سید قاسم رشتیا . صص ۲8۴/۲8۵
12- میرمحمد صدیق فرهنگ . افغانستان در پنج قرن اخیرجلد اول . چاپ اول ص ۵۰۴
13- داکتر شیراحمد نصری حقشناس . ( ص ۲۷۳ )
14- سید شمس الدین مجروح . سرگذشت من. ص ۱۴۷-۱۴8.
15- صحبت جناب داکتر سید عبدالله کاظم. با نگارنده( ن. مهرین )
16- داکتر سیدعبدالله کاظم . یک بررسی تحلیلی . . . ص ۲۹۰ .کلمۀ قبول در متن اصلی وقلمی است، اما ، هنگام تهیۀ کتاب از تایپ بازمانده است ،. نامه جناب داکترسید عبدالله کاظم عنوانی نگارنده.
17- محمد نجیم آریا .جریدۀ مساوات . شمارۀ ۲۷ سال سوم. ۷ عقرب سال ۱۳۴8. چه گفتند وچه نوشتند؟
18- م. هـ. میوندوال. روزجوانان. جریدۀ مساوات شمارۀ ۲۷. تاریخی ۷ عقرب. سال ۱۳۴8 خورشیدی. تذکر جناب ولی آریا که در پیشانی کاپی جریدۀ مساوات، نوشته است: به قلم میوندوال .
|
چامسکی:
سیطره آمریکا رو به زوال است
مصاحبه دیوید برسمین با نوآم چامسکی . چهارشنبه, 1391-11-25 09:47
برگردان:
حمید پرنیان
گزینش از : داکتر لطیف طبیبی
نوآم چامسکی، استاد بزرگ زبانشناسی، یکی از منتقدان پرآوازه سیاست خارجی آمریکا است. او در مصاحبهای که در پی میآید، برمینهد که سیطره جهانی ایالات متحده آمریکا رو به زوال است، اما هنوز بر این گمان است که میتواند جهان را کنترل کند.
این مصاحبه، که در روزنامه گاردین منتشر شده، در اصل فصل «خیزشها» از کتاب «نظامهای قدرت: گفتگوهایی دربارهی خیزشهای دمکراتیکِ جهانی و چالشهای جدید برای امپراتوریِ ایالات متحده» است که دربرگیرندهی گفتوگوهای دیوید برسمین با نوآم چامسکی است. برسمین، خبرنگار آمریکایی، بنیانگذار رادیویی انتقادی با عنوان "رادیوی آلترناتیو" است.
• گفتوگو با چامسکی
دیوید برسمین: آیا ایالات متحده هنوز هم همان سیطره و کنترلی را بر منابعِ انرژیِ خاورمیانه دارد که قبلا داشته؟
نوآم چامسکی: کشورهای مهمِ انرژیدار هنوز هم سخت تحتِ کنترلِ دیکتاتوریهایی هستند که غرب از آنها حمایت میکند. برای همین هم پیشرفتی که بهارِ عربی ایجاد کردهْ بسیار محدود اما همچنین بسیار مهم است. نظامهای دیکتاتوریای که زیر کنترل غربیها هستند، در حالِ فرسایشاند. در واقع، مدتهاست که در حالِ فرسایش هستند. برای مثال اگر به ۵۰ سالِ گذشته نگاه کنیم، منابعِ انرژی (دغدغهی اصلیِ برنامهریزانِ امریکایی) عمدتا ملی شدهاند. تلاشهایی شده که این ملیشدن را از بین ببرند، اما موفق نبودهاند.
برای نمونه، به تجاوز ایالاتِ متحده به عراق نگاه کنید. همه (مگر ایدئولوگهای خُشکهباور) قبول دارند که عشق ما به دمکراسی نبود که دستمایهی تجاوز به عراق شد، بلکه چون عراق دومین یا سومین منبعِ نفت در جهان است و چون درست در مرکزِ منطقهی انرژیخیز قرار دارد. اگر این حرف را بزنید، میگویند دارید نظریهی توطئه میپرورانید.
*ایالاتِ متحده در عراقْ شکستِ سختی از ملیگراییِ عراقی خورد؛ این ملیگرایی عمدتا در قالبِ مقاومتهای غیرخشن ظاهر شد. ایالاتِ متحده میتوانست شورشیان را بِکُشَد، اما از پسِ نیم میلیون آدمی که در خیابانها تظاهرات میکردند برنمیآمد. عراق، قدم به قدم، توانست کنترلی را که توسطِ نیروهای اشغالگر ایجاد شده بود در هم بشکند.
ایالاتِ متحده در عراقْ شکستِ سختی از ملیگراییِ عراقی خورد؛ این ملیگرایی عمدتا در قالبِ مقاومتهای غیرخشن ظاهر شد. ایالاتِ متحده میتوانست شورشیان را بِکُشَد، اما از پسِ نیم میلیون آدمی که در خیابانها تظاهرات میکردند برنمیآمد. عراق، قدم به قدم، توانست کنترلی را که توسطِ نیروهای اشغالگر ایجاد شده بود در هم بشکند. در نوامبر ۲۰۰۷ حسابی روشن شده بود که ایالاتِ متحده قادر نخواهد بود به اهدافاش دست یابد. و اینجا بود که ناباورانه این اهداف رسما اعلام شدند. خب در نوامبر ۲۰۰۷ دولتِ جورج بوش رسما اعلام کرد که وضعیتِ آتیِ عراق چگونه خواهد بود. این [وضعیتِ آتی] به دو شرطِ اساسی متکی بود: یکی اینکه ایالاتِ متحده باید آزاد باشد تا از پایگاههای نظامیِ خویش بتواند عملیاتِ جنگی انجام دهد؛ و دو اینکه «از گردشِ سرمایهگذاریِ خارجی و بهویژه امریکایی در عراق حمایت کند». بوش در ژانویهی ۲۰۰۸ همین را در یکی از اظهاراتِ امضاشدهاش بهروشنی مطرح کرد. چند ماه بعد که ایالاتِ متحده با مقاومتِ عراقیها روبهرو شده بود، از این [دو شرطِ اساسی] صرفنظر کرد. کنترلِ عراق حالا دارد از دستِ امریکاییها بیرون میرود. [تجاوز به] عراق یکی از آن اقداماتی بود که میخواست با زور و فشارْ نظامِ قدیمیِ کنترل را مستقر کند، اما با شکست روبهرو شد. فکر میکنم در کل، سیاستهای ایالاتِ متحدهْ ثابت مانده است، [سیاستهایی] که به جنگِ جهانیِ دوم بازمیگردند. اما ظرفیتِ تحقق [این سیاستها] رو به کاهش است.
بهخاطرِ ضعفِ اقتصادیْ [ظرفیتِ تحققشان] رو به کاهش است؟
تا اندازهای به خاطر اینکه جهان دارد چندگانهتر میشود. جهانْ حالا مراکزِ قدرتِ چندگانهای دارد. در پایانِ جنگِ جهانیِ دوم، ایالاتِ متحده مطلقا در اوجِ قدرتِ خودش بود. نیمی از ثروتِ جهان را داشت، و تمامِ رقیباناش یا بهطور جدی آسیب دیده بودند و یا از بین رفته بودند. ایالاتِ متحده در موضعِ امنیتِ باورنکردنیای بود و برنامههایی را پیش برد تا جهان را اداره کند (که در آن زمانْ ناواقعگرایانه نبودند).
آیا همان برنامهای است که به «منطقهی بزرگ» معروف است؟
بله. درست بعد از جنگِ جهانیِ دوم، جورج کِنان (رئیسِ شورایِ برنامهریزیِ سیاستهای ایالاتِ متحده) و دیگران جزئیاتِ آن را مطرح کردند، و بعد به اجرا گذاشته شدند. چیزهایی که حالا در خاورمیانه و افریقایِ شمالی و همچنین در امریکایِ جنوبی روی میدهد بهطور قابلِ ملاحظهای به اواخرِ دههی ۱۹۴۰ برمیگردند.
*ظرفیت ایالاتِ متحده برای حفظِ کنترلِ خویش شدیدا رو به کاهش است. در ۱۹۷۰ جهان همچنان همانجور بود که از نظر اقتصادی سهقطبی نامیده میشد؛ قطبِ صنعتیِ امریکای شمالی با محوریتِ ایالاتِ متحده، قطبِ اروپایی با محوریتِ آلمانی (که از نظر اندازه چندان قابل مقایسه [با قبلی] نیست) و قطبِ آسیای دور با محوریتِ ژاپن (که منطقهای بود که پویاترین رشد را در جهان دارا بود). از آن زمان به بعد، نظمِ اقتصادِ جهانی بیشتر و بیشتر چندگانه شده است. برای همین هم سختتر میشود که سیاستهایمان را پیش ببریم، اما اصولِ اساسی هنوز چندان تغییری نکردهاند.
اولین مقاومتِ موفقی که در برابرِ هژمونیِ ایالاتِ متحده انجام شد در ۱۹۴۹ بود. یعنی همان اتفاقی که به آن میگویند «از دست دادنِ چین». دورهی بسیار جالبی است که هیچگاه به پرسش کشیده نشد. همیشه بحث از این بوده که چهکسی در قبالِ از دستدادنِ چین مسوول است. این مساله توی امریکا مسالهی بزرگی بود. اما مرحلهی بسیاری جالبی هم هست. شما فقط چیزی را از دست میدهید که داشته باشیدش. در این مورد هم بدیهی فرض شده بود: ما صاحبِ چین هستیم و اگر آنها مستقل شوند پس ما چین را از دست خواهیم داد. بعدها دغدغههایی چون «از دست دادنِ امریکای لاتین» و «از دست دادنِ خاورمیانه» و «از دست دادنِ» کشورهای مشخصِ دیگری باب شد؛ همگی اینها بر یک فرضیه مبتنی است و آن این است که ما صاحبِ جهان هستیم و هر چیزی که کنترل و سیطرهی ما را ضعیف سازدْ فقدانی برای ماست و باید به این فکر کنیم که چهطور احیایاش کنیم.
امروز اگر نشریاتِ سیاستهای خارجی را بخوانید یا (مضحکتر از آن) به مباحثِ جهموریخواهها گوش دهید، مدام دارند میپرسند که «چهطور مانع از فقدانهای بعدی شویم؟».
از سوی دیگر، ظرفیت [ایالاتِ متحده] برای حفظِ کنترلِ خویش شدیدا رو به کاهش است. در ۱۹۷۰ جهان همچنان همانجور بود که از نظر اقتصادی سهقطبی نامیده میشد؛ قطبِ صنعتیِ امریکای شمالی با محوریتِ ایالاتِ متحده، قطبِ اروپایی با محوریتِ آلمانی (که از نظر اندازه چندان قابل مقایسه [با قبلی] نیست) و قطبِ آسیای دور با محوریتِ ژاپن (که منطقهای بود که پویاترین رشد را در جهان دارا بود). از آن زمان به بعد، نظمِ اقتصادِ جهانی بیشتر و بیشتر چندگانه شده است. برای همین هم سختتر میشود که سیاستهایمان را پیش ببریم، اما اصولِ اساسی هنوز چندان تغییری نکردهاند.
دکترینِ کلینتون را در نظر آورید. دکترینِ کلینتون این بود که ایالاتِ متحده انتخاب شده است که متوسل به نیروی یکجانبهی شود تا «دستیابی نامحدود به بازارهای اصلی، ذخیرههای انرژی و منابعِ استراتژیک» را تضمین کند. این امر فراتر از آنچیزی میرود که جورج بوش گفته بود. این [دکترین کلینتون] بی سر و صدا بود، مغرور و ساینده و خشن نبود، بنابراین موجبِ شورش نشد. مختصرش این میشود که این وکالت و این حق همچنان تا کنون باقی و مُحِق مانده است. این [وکالت و حق] همچنین در فرهنگِ روشنفکری نیز یافت میشود.
درست بعد از کُشتنِ اسامه بنلادن، که اینهمه کف و سوت برایاش کشیدند، چند نظر انتقادی ابراز شد که مشروعیتِ این اقدام را به چالش میکشیدند. سدهها قبل، چیزی وجود داشت که به آن میگفتند «فرض بر برائت». اگر شما به کسی مظنون میشدید، تا زمانی که گناهاش ثابت نشود او فقط یک مظنون بود. میتوانست به دادگاه آورده شود. این هستهی اصلیِ قانونِ امریکا است. ریشهی این ایده تا منشور کبیر (سندی قانونی که مبنای قانون اساسی ایالاتِ متحده امریکا بود - م) میرسد. اشخاصی بودند که میگفتند شاید ما نباید اساسِ کلیِ قانون آنگلو-امریکن را دور بیاندازیم. این حرفها موجبِ واکنشهای خشمگینی شد، اما جالب اینجاست که در میانِ این واکنشها میتوانستی از چپهای لیبرال هم افرادی را ببینی. متیو یگلاسیاس (که مفسرِ لیبرالچپِ معروف و محترمی است) مقالهای نوشت و این دیدگاه را به سخره گرفت. نوشت که آنها [مدافعانِ قانونِ آنگلو-امریکن] «بسیار سادهباور» و احمق هستند. بعد توضیح داد چرا. گفت «یکی از کارکردهای اصلیِ نظمِ نهادیِ بینالمللی دقیقا آن است که استفادهی قدرتهای غربی از نیروی مرگآورِ نظامی را مشروعیت بخشد». البته، منظور او نروژ نبود. منظورِ او ایالاتِ متحده بود. برای همین هم اصلی که نظامِ بینالمللی رویاش سوار است همانی است که ایالاتِ متحده خود را محق میداند تا از این نیرو استفاده کند. شگفتا که صحبتکردن از نقضِ قانونِ بینالمللی توسط ایالات متحده یا چیزهایی مانند این سادهباورانه و کاملن احمقانه است. اتفاقا من هدفِ این واکنشهای خشمگین بودم، و خوشحالم که به جرم و گناهام اقرار کنم. فکر میکنم که منشور کبیر و قانونِ بینالمللی شایسته آن هستند که بهشان توجه نشان دهیم.
من کمتر به این مساله در فرهنگِ روشنفکری و حتی در آنچه در پیوستارِ سیاسیْ لیبرالِ چپ نامیده میشود اشاره کردهام، اینکه اصولِ کانونی خیلی تغییری نکرده است. اما ظرفیتِ اجرای این [اصولِ کانونی] شدیدا کاهش یافته است. برای همین است که اینهمه دربارهی زوالِ امریکا صحبت میکنم.
به آخرین شمارهی «Foreign Affairs» (که نشریهی اصلی سازمان است) در پایانِ امسال نگاه کنید؛ روی جلدش با خطِ درشت نوشته است «آیا امریکا به پایان رسیده؟». این جمله همان شکایتِ معمولی است که کسانی مطرح میکنند که باور دارند همهچیز را دارند. اگر شما باور داشته باشید که همهچیز را دارید و اگر همهچیز از دستِ شما خارج شود، [پس] تراژدی شکل میگیرد و جهان رو به فروپاشی قرار میگیرد. آیا امریکا به پایان رسیده است؟ خیلی قبلتر ما چین را «از دست دادیم»، آسیای جنوبشرقی را از دست دادیم، امریکای جنوبی را از دست دادیم. شاید هم داریم خاورمیانه و کشورهای افریقای شمالی را هم از دست میدهیم. آیا امریکا به پایان رسیده است؟ این [سوال] یکنوع پارانویا (وهم) است. اما این پارانویای [گروههای] فوقِ پولدار و فوقِ قدرتمند است. اگر شما همهچیز را نداشته باشید، آنگاه مصیبت شکل میگیرد.
نیویورک تایمز مینویسد «گیجی سیاستها در قبالِ بهارِ عربی نشان میدهد که انگیزههای ایالاتِ متحده چهقدر متناقض شدهاند، انگیزههایی مثل حمایت از تغییراتِ دمکراتیک، تمایل به ثبات، احتیاط نسبت به اسلامگراهایی که بدل به نیروهای بالقوهی سیاسی شدهاند.» تایمز فقط همین سه هدف را برای ایالاتِ متحده ترسیم میکند. شما در این باره چه فکر میکنید؟
دو تا از اینها درست هستند. ایالاتِ متحده به دنبالِ ثبات است. اما باید به یاد داشت که منظور از ثبات چیست. ثبات بهمعنی همنوایی با نظمِ ایالاتِ متحده است. خب، برای مثال، یکی از اتهامهایی که به ایران (این تهدیدِ بزرگِ خارجی) میزنند این است که عراق و افغانستان را ناآرام میکند. چهطور؟ با گسترشدادنِ نفوذِ خود در کشورهای همسایه. از سویی دیگر، ما وقتی به این کشورها تجاوز میکنیم و ویرانشان میکنیم، داریم «ثباتدهی»شان میکنیم.
*ایالاتِ متحده به دنبالِ ثبات است. اما باید به یاد داشت که منظور از ثبات چیست. ثبات بهمعنی همنوایی با نظمِ ایالاتِ متحده است. خب، برای مثال، یکی از اتهامهایی که به ایران (این تهدیدِ بزرگِ خارجی) میزنند این است که عراق و افغانستان را ناآرام میکند. چهطور؟ با گسترشدادنِ نفوذِ خود در کشورهای همسایه. از سویی دیگر، ما وقتی به این کشورها تجاوز میکنیم و ویرانشان میکنیم، داریم «ثباتدهی»شان میکنیم.
بارها این را نقل کردهام که جملهای است از تحلیلگرِ معروف و بسیار خوبِ لیبرالِ سیاستهای خارجی، جیمز چیس (ویراستارِ قبلیِ Foreign Affairs). وی وقتی از سقوطِ رژیمِ سالوادور آلنده و تحمیلِ دیکتاتوریِ آگوستو پینوشه در سال ۱۹۷۳ مینویسد، میگوید ما باید شیلی را «بیثبات کنیم» تا «ثبات بیابد». این تناقض نیست، واقعا تناقض نیست. ما مجبوریم نظامِ مجلس را خراب کنیم تا ثبات به دست آوریم، یعنی آنها [مردمِ شیلی] همان کاری را انجام دهند که ما میگوییم. خب بله، ما از این لحاظْ مدافعِ ثبات هستیم.
*تمایل ما به دمکراسی در همان سطحی است که ژوزف استالین از تعهدِ روسیه به آزادی و دمکراسی و برابری برای جهان میگفت. این [تمایل به دمکراسی] یکنوع گزارهای است که وقتی از مقامات یا روحانیونِ ایرانی میشنوی خندهات میگیرد، اما وقتی از همکارانِ غربیشان میشنویْ مودبانه [و به توافق] سر تکان میدهی و شاید حسِ احترام را هم در شما برانگیزاند.
نگرانی بابتِ اسلامِ سیاسی نیز مانند نگرانی بابتِ هر پیشرفتِ مستقلی است. باید نگران هر چیزی باشی که مستقل است، چون ممکن است شما را تضعیف کند. در واقع، مُهمَلگویی است، چون ایالاتِ متحده و انگلستان سنتا از بنیادگراییِ افراطیِ اسلامی و نه از اسلامِ سیاسی شدیدا حمایت کردهاند، و آن را بهعنوان نیرویی برای مانعشدنِ ملیگراییِ سکولار (که نگرانیِ اصلی است) به کار بستهاند. خب برای مثال عربستانِ سعودیْ بنیادگراترین و افراطیترین دولت در جهان است، و دولتی شدیدا اسلامگراست. تبلیغ هم میکند، و اسلامِ تندرو را در پاکستان میگسترد و وحشت ایجاد میکند. اما [عربستانِ سعودی] سنگرِ سیاستهای ایالاتِ متحده و انگلستان است. این دو کشور از [دولتِ] عربستان در برابرِ تهدیدِ ملیگراییِ سکولارِ جمال عبدالناصرِ مصر و عبدالکریم قاسم عراق و دیگران همیشه حمایت کردهاند. اما این دو کشورْ اسلامِ سیاسی را دوست نداشتهاند چون ممکن است مستقل شود.
نخستین مورد از آن سه مورد، تمایل ما به دمکراسی است، که در همان سطحی است که ژوزف استالین از تعهدِ روسیه به آزادی و دمکراسی و برابری برای جهان میگفت. این [تمایل به دمکراسی] یکنوع گزارهای است که وقتی از مقامات یا روحانیونِ ایرانی میشنوی خندهات میگیرد، اما وقتی از همکارانِ غربیشان میشنویْ مودبانه [و به توافق] سر تکان میدهی و شاید حسِ احترام را هم در شما برانگیزاند.
اگر به گزارشها نگاه کنید، تمایل به دمکراسیْ یک جوکِ بدی خواهد شد. این ایده حتی از سوی دانشپژوهانِ مطرحی نیز به رسمیت شناخته شده گرچه آنها جور دیگری از این اصطلاح استفاده میکنند. یکی از دانشپژوهانِ اصلی در زمینهی آنچه «ترویجِ دمکراسی» نامیده میشودْ تامس کاروترس است که بسیار محافظهکار و عمیقا یک نئو-ریگانی قلمداد میشود و نه یک لیبرالِ دوآتشه. وی در دولتِ ریگان کار میکرد و چندین کتاب نوشت که اصولِ «ترویج دمکراسی» را مورد بررسی قرار میدهند. وی میگوید این همان آرمانِ ریشهدار امریکایی است، اما تاریخِ جالب و خندهداری دارد. تاریخاش این است که همهی دولتهای ایالاتِ متحده «اسکیزوفرنیک» بودهاند. آنها فقط در صورتی از دمکراسی دفاع کردهاند که با منافعِ اقتصادی و استراتژیکِ مشخصی در هماهنگی باشد. وی این [گرایش] را یکجور آسیبشناسی غریبی میداند که انگار ایالاتِ متحده نیازمندِ درمانِ روانی یا چیزی در همین مایههاست. البته، تفسیرِ دیگری هم هست، اما اگر روشنفکرِ باسواد و شایستهای باشید هیچوقت این [تفسیر] به ذهنتان نمیرسد.
ظرفِ چند ماهی که حسنی مبارک در مصر سرنگون شد، با اتهامهای جنایی روبهرو شد و تحت تعقیب قرار گرفت. باورکردنی نیست که رهبرانِ ایالاتِ متحده روزی در قبال جنایاتشان در عراق و غیره مسوول به حساب آیند. آیا بهزودی شاهدِ تغییراتی در این زمینه هستیم؟
اساسا این همان اصلِ یگلاسیاس است: بنیادِ نظمِ بینالملل آن است که فقط ایالاتِ متحده حق دارد از خشونت استفاده کند. خب چهطور میتوانی دیگران را متهم کنی؟
و هیچکسِ دیگر چنین حقی ندارد؟
البته که ندارد. شاید مُشتریهای ما داشته باشند. اگر اسرائیل به لبنان تجاوز میکند و هزار نفر را میکُشَد و نیمی از کشور را ویران میکند اشکالی ندارد. جالب است. باراک اوباما قبل از اینکه رئیسجمهور شود سناتور بود. در مقامِ سناتوری کارِ چندانی نکرد، اما چیزهایی انجام داد که بهویژه به خاطر یکیشان خیلی مغرور است. در واقع، اگر شما به وبسایتاش در آن زمان نگاه میکردید، وی این واقعیت را برجسته ساخته بود که در طولِ تجاوزِ اسرائیل به لبنان در سال ۲۰۰۶ وی از لایحهای حمایت کرده بود که میگفت ایالاتِ متحده مانع از اقداماتِ نظامیِ اسرائیل نشود تا اینکه [اسرائیلیها] به اهدافشان دست یافتند، و [همچنین این لایحه میخواست] ایران و سوریه را سانسور کنند چون این دو کشور داشتند از مقاومتی حمایت میکردند که علیه ویرانسازیِ جنوبِ لبنان به دستِ اسرائیل (پنج بار در ظرف این ۲۵ سال) بود. پس آنها این حق را به ارث بردهاند. دیگر مشتریها هم همچنین.
اما این حقوق واقعا در واشنگتن مستقر هستند. برای همین است که این حقوق به معنایِ صاحبِ دنیا بودن است. مثل هوایی که نفس میکشی؛ نمیتوانی به پرسشاش بگیری. یکی از بنیانگذارانِ اصلی نظریهی روابطِ بینالمللِ معاصر، هنس مورگنتاو واقعا آدمِ نجیبی بود، یکی از معدود سیاستشناسان و کارشناسانِ امور بینالملل بود که جنگِ ویتنام را بر اساسِ اخلاق و نه بر اساس تکنیک نقد میکرد. [این قبیل آدمها و رویکردها] بسیار نادر است. وی کتابی نوشت با عنوان «هدف سیاستهای امریکایی». از همین عنواناش میشود حدس زد؛ کشورهای دیگر اصلا هدف ندارند. هدفِ امریکا (از یک سو) «افضل» است؛ میخواهد آزادی و عدالت را به باقیِ جهان بیاورد. اما چون دانشپژوهِ خوبی است، سراغِ گزارشها و مستندها رفت. گفت که وقتی این گزارشها را مطالعه کنید، اینجور به نظر میرسد که ایالاتِ متحده اصلا به این هدفِ افضلاش نرسیده. اما بعد [مورگنتاو] میگوید که نقدکردنِ این هدفِ افضل «همانا افتادن به اشتباهِ خداناباوری است، که اعتبارِ دین را یکسره رد میکنند». مقایسهی جالبی است. باورِ دینیِ تثبیتیافتهای است. چنان [باورِ] عمیق و ریشهداری است که بهسختی میتوان ازش خلاص شد. و اگر کسی آن را به پرسش بگیرد، منجر به حملهی عصبی میشود و متهم به ضدامریکایی یا «نفرت از امریکا». جالب اینجاست که این مفاهیم در جوامعِ دمکراتیک وجود ندارد، فقط در جوامعِ تمامیتخواه هستند که وجود دارند چون در آنجاها مفروض و بدیهی پنداشته میشوند.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen