Freitag, 29. März 2013

باز خواست از کدام وزارت




  باز خواست از کدام وزارت ، معارف ویا تحصیلات عالی ؟

                                               نویسنده:
    Saboor Raheel                                            
                                                       عصر دولتشاهی 
                                               1391/12/29

موضوع نتایج امتحان کانکور که پروسۀ اکادمیک و علمی است، در مجلس نمایندگان سیاسی شده است و به جای پرداختن به علل اصلی کامیابی و ناکامی شاگردان در امتحانات به علل جانبی پرداخته اند. این حرکت در مجلس نشانگر سطحی نگری و سیاسی سازی هر پدیده و حرکت در کشور است- حتی پروسه های اکادمیک و علمی. شاید در مجلس این روحیه ایجاد شده باشد که وقتی انتخابات مجلس نمایندگان را که با رای مردم به نتیجه رسیده بود، کسانی می توانند تغییر بدهند و نماینده های پیروز را برون رانده و افراد خود را وارد مجلس بسازند، چرا در امتحان کانکور چنین کاری ممکن نباشد.

اگر مجلس افغانستان به راستی دقتی در مورد یافتن دلایل و علل ناکامی شاگردان در امتحان کانکور داشته باشند، باید در گام نخست به تحلیل علمی جدول نتایج امتحانات می پرداختند نه این که در دام سیاستبازی های عوامفریبانه افتیده و بازخواست از چگونگی امتحان کانکور را سمتی و قومی بسازند. مثلاً اگر هیچیک از شاگردان ولایت ننگرهار بالاتر از 310 نمره درین امتحان نگرفته اند اما ولایت خوست 8 نفر و لغمان 6 نفر توانسته اند بالاتر ازین نمره بگیرند، دلیل چیست؟ و چرا دایکندی 435 نفر درین لیست دارد؟ درین مورد نوشتۀ دیگری از همین قلم چندی پیش در روزنامۀ آرمان ملی به نشر رسیده است که روشنی بیشتری در مورد کامیابی در هر ولایت انداخته است.
اگر اعضای مجلس خود را مسوول حقوق مردم و پیشرفت مادی و معنوی شان می دانند باید پیش از پیشداوری و سیاسی سازی مسایل چگونگی تعلیم و تربیه را در دایکندی و سایر ولایات کشور مطالعه کنند. باید بروند و دریابند که وضع تعلیم و تربیه در دایکندی چه خصوصیاتی دارد که شاگردانش بالاترین شمار کامیاب شدگان در امتحان کانکور را دارند و یا چرا بدخشان و پنجشیر پایین ترین سویه و شمار راه یافتگان به دانشگاه ها را دارند.
اتهام وارد کردن بر این که حتماً در امتحان کانکور تقلب صورت گرفته کار هر آدم عادی و تنبل می تواند باشد. اما کسانی که خود را مسوول رفاه و حقوق مردم در جامعه می دانند، هوایی صحبت نمی کنند. مجلس نباید به فیصله ها و کنشهای مقطعی و منطقوی و سیاستزده کردن موسسات علمی بپردازد.
نمایندگان مردم در مجلس در دام ادعای آنهایی که در امتحان کانکور ناکام مانده اند افتیده اند. در حالی که توجیه ناکامی و ملامت کردن عوامل برون از ارادۀ شخص، نخستین واکنش روانی یک شخص شکست خورده است. اما آنهایی که در مورد همچو مسایلی جدی و خالی از احساسات سنجش می کنند و در پی یافتن دلایل اصلی و واقعی اند، به مطالعۀ علمی مسایل می پردازند. به این شاگردان باید فهماند شود که دنیا به آخر نرسیده است. باید در بخوانند و مانند آن هموطن غوری خویش که در امتحان سال گذشته ناکام مانده بود، با تلاش و کوشش شخصی اش، در امتحان امسال اول نمرۀ عمومی کانکور شده است.
مسالۀ کامیابی در کانکور درگام نخست به چگونگی وضع معارف در هر منطقه پیوند دارد. در گام بعدی کوشش های شخصی شاگردان است که سبب کامیابی شان می شود. مسالۀ موثر دیگر فضای نیک و معارفپرور در جامعه است که شاگردان را یا تشویق و یا هم مجبور به درس خواندن می کند. فراهم بودن امکانات و منابع تعلیمی و تحصیلی عامل دیگریست که برای بلند بردن سطح و سویۀ تعلیمی شاگردان کمک کرده و آنها را برای سپری کردن پیروزمندانۀ امتحان کانکور آماده می سازد. این که امتحان کانکور شفاف و بدون تقلب باشد، مساله نهایی است.
از میان همۀ این عوامل تنها وضع معارف و بهبود یا کمبود امکانات و زمینه های تحصیل است که می شود برایش مسوول مستقیم در حکومت یافت و آن وزارت معارف و اولیای امور ولایات اند. آیا شاگردان در مناطقی که شمار ناکامها دران بالا و سویۀ تعلیمی پایین است، از وسایل و امکانات تحصیلی لازم برخوردار بوده اند؟ آیا وزارت معارف وظایف خود را درین ولایت به صورت احسن انجام داده است؟ مطالعۀ دلایل ناکامی شاگردان باید از مطالعۀ فعالیتهای وزارت معارف آغاز شود. آیا نصاب تعلیمی موثری از سوی وزارت معارف تهیه شده است؟ آیا معلمین مسلکی کافی در رشته های مختلف در مکاتب وجود دارند؟ آیا مواد ممد درسی کافی در اختیار شاگردان قرار داده شده است؟ آیا شاگردان آرامش روانی برای آموزش داشته اند؟ آیا دید مثبت در میان خانواده ها و جوامع مختلف کشور نسبت به آموزش و پرورش موجود است؟ این پرسش ها را باید مجلس برای خودش و با تماس مستقیم با مکاتب و مردم دریابند نه از لاف و گزاف وزارت معارف و نماینده هایش.
این بسیار عجیب است که به جای محکوم کردن معلم، مکتب و وزارتی که شاگردانش را درست نرسانده تا در امتحان کانکور موفق شود، اعضای محترم مجلس رفته اند و امتحان گیرنده- وزارت تحصیلات عالی را ملامت می کنند و تلاش دارند خستۀ ناکامی و سویۀ پایین در برخی مناطق کشور را به پای وزارت تحصیلات عالی بشکنند. این کجای انصاف و تعقل است؟ مسالۀ ناکامی و کامیابی یک نفر دو نفر نیست که کسی ادعای تقلب و رشوت را بکند. اینجا کامیابی هزاران انسان مطرح است. اگر قرار باشد وزیری استیضاح شود، وزیر معارف است نه وزیر تحصیلات عالی. ملامت پایین بودن سطح تعلیم و تحصیل در ولایت ننگرهار و کندهار و یاهم بدخشان و بادغیس باید در وزارت معارف و یا در خود ولایات یاد شده جستجو شود نه در بهانه هایی از قبیل تقلب در امتحان کانکور.
اگر وکلای محترم ثبوتی از تقلب در کانکور و یا هم نقص و کمبودی در طرزالعمل گرفتن امتحان کانکور و پروسس نتایج امتحان کانکور داشته باشند، مسالۀ دیگر است. اما وقتی سندی ندارند و به جای یافتن دلایل اصلی کامیاب شدن و ناکامی شاگردان در امتحانات و یافتن اسباب اصلی پیروزی شاگردان دایکندی در امتحان کانکور، به توجیه ناکامی شاگردان برخی از ولایات دیگر می پردازند، و زحمتکشی شاگردان کامیاب شده را به دیدۀ شک نگریسته و به آنها توهین می کنند، درانصورت کار شان ماست مالی حقایق و سیاسی سازی آنست نه تلاش برای خدمت به مردم- آنهم با بدترین شیوه ها.
همه می دانند که وزیر معارف روابط مستحکم سیاسی با ارگ دارد و به زور همین روابط توانسته است با سند تحصیلی دواسازی وزیر معارف شود. در برابر آن وزیر تحصیلات عالی آدم کم رابطه ییست که تنها به روی الطاف و مصلحتهای آنچنانیِ رییس جمهور درین چوکی نشسته است. به همین دلیل است که مجلس نمایندگان توانایی استیضاح عوامل اصلی ناکامی کانکور را که همانا کمکاری وزارت معارف است، ندارد و به جایش وزارتی را که وظیفۀ اش تنها نشان دادن سویۀ تحصیلی است، به استیضاح کشیده اند. وزارت تحصیلات عالی مسوول ناکامی کسی در کانکور نیست. اگر وزارت مسوول باشد، وزارت معارف است.
اما چنان می نماید که مجلس نمایندگان توانایی استیضاح قصاب را ندارد، به جان ترکاری فروش افتیده است.

پیرامون شعر بانو نازی شریفی




پرتونادری


                   یک وجب خاک سهم ما نیست!


چند سال پیش یکی از دوستان فرهنگی از بدخشان بسته شعرهایی را برای من فرستاد با این پیام که این شعرها، سروده های بانو شاعری‌است که در بهارستان بدخشان می زید و دوستان فرهنگی را کمتر باور می آید که این بانو در یک چنین فضای بستۀ ادبی بتواند با چنین زبان، حس و نگرش شاعرانه این گونه شعر بسراید!
شعرها را خواندم، با خود گفتم که اگر من هم می بودم چنان می پنداشتم که آن دوستان فرهنگی. برایم تکان دهنده بود، نه از آن جهت که آن شعرها همه‌گان حادثه‌های بزرگ شعری بودند؛ بلکه از آن جهت که نگرش شاعر به هستی، چگونه تصویر سازی، زبان و عاطفۀ شاعرانه در شعرهای او چنان می نمود که گویی سال هایی درازی‌است که او باشعر مدرن سروکار داشته و گاهی هم با حوزۀ ادبی بدخشان که عمدتاً یک حوزۀ ادبی سنتی و محافظه کار است، پیوندی نداشته است.
این شاعر نازی شریفی است که شاید بتوان او را از نخستین بانو شاعران بدخشان دانست، که به عوالم شعر سپید راه زده وهنوز در این جهان گسترده راه می زند که من برایش گام های استوارتری آرزو می کنم! نازی شریفی به خانوادۀ وابسته است که می توان از آن به نام انجمن خانواده‌گی شاعران یاد کرد. او خود جایی گفته است که« در خانوادۀ ما شش خواهر و برادر همه‌گان شعر می سرایند!»
پانزده ساله بود که قلمش روی صفحۀ کاغذ دوید و بعد واژه هایی کنار هم رنگ گرفتند و نازی شریفی تولد نخستین شعرش را جشن گرفت. شاید رفت به آن انجمن خانواده گی شاعران تا شعرش را بخواند! نمی دانم که نخستین شعر او درآن انجمن چگونه استقبال شد!
باورمن چنین است که شاعری در اوزان آزاد عروضی و شعر سپید در آن حوزه های ادبی که هنوز سخن نخست درشعر، وزن و قافیه است و از شعر بیشتر به وزن  و قافیه توجه می شود، کار دشواری ‌است. بسیاری ها هنوز نه تنها در بدخشان، حتا درسطح کشور نیز نظر به دیدگاه های سنتی سنگ شده ای ادبی که دارند، شعر آزاد عروضی وشعر سپید را شعر نمی دانند. نازی شریفی در یک چنین وضعیتی در بدخشان به دیدار شعر سپید رفته است. از تجربه های شاعران جوان بدخشان در یک دهۀ گذشته که بگذریم، حوزۀ ادبی بدخشان همیشه یک حوزه ادبی سنت گرا و محافظه کار بوده که با هر گونه نو آوری سرسازگاری نداشته است. باید بپذیریم که هنوز در بسیاری از مناطق بدخشان شاعری را برای یک بانوی جوان نه تنها شایسته نمی دانند؛ بلکه آن را نکوهش نیز می کنند، چه برسد به این که آن بانوی جوان بر خیزد و سنت های ادبی سنگ شده را نادیده گیرد و جهان را از پنجرۀ حس و عاطفۀ زنانۀ خود نگاه کند. ازاین نقطه نظر تمام آن بانوان سخنور بدخشان که دیوارهای سنگین اوزان عروضی را شکستند و خود را به دنیای گستردۀ شعرآزاد عروضی و سپید رساندند، سزاوار آنند تا از آن ها به شایسته‌گی تقدیر شود!
نازی در شعر هایش گاهی از زنده‌گی اجتماعی می گوید، گاهی هم به بیان وضعیت نا گوار زنده‌گی زنان  می پردازد، آرمان های دادخواهانه یی  دارد،  گاهی هم زنده‌گی را از پنجرۀ تنگ بد بینی نگاه می کند. وقتی شعر های او را مرور کردم این حس کمتر به من دست داد که او پیش از پیش به گزینش موضوع در شعر بپردازد؛ بلکه  شعر در قلم او به مانند یک جریان طبیعی جاری می شود؛ یعنی همه چیز در جریان سرایش شعر تکوین می یابد و شعر هم همین گونه سروده می شود:
« پلک بزنی چشمانت پير می شوند
آيينه می شکند و نيم رخت به زمين می ريزد
و خيابان‌ها از عبورت دلگير مي شوند»
یا در این سطرها گویی هشداری است از فاجعه‌یی که در پیش روی قرار دارد!
« در گريز از  زنده گی
به کوچۀ بن بست ميرسی
شعار خسته گی را
به گوش کدام باغ  سر ميدهی
که درختان در فصل سبز شدن
دست هيزم شکن را می بوسند!»
در ختان در هنگامی که باید سبز شوند، دستان هیزم شکنان را می بوسند، شاید شاعر می خواهد بگوید که دشمنان مردم بر سرنوشت مردم و دشمنان  وطن بر سر نوشت وطن حاکم شده است. او با نوع یاس شاعرانه  امید سبز شدن با غ ها را از دست داده  است. در چنین وضعی خسته‌گی خود را نمی توان به باغ برد. شاید هم می خواهد بگود باغی که در ختان آن در هنگام سبز شدن دستان هیزم شکنان را می بوسند به این نمی ارزد که تو  اندوه خود را با آن ها در میان گذاری! این باغ می تواند نماد جامعه یی باشد تسلیم  شده در برابر استبداد که  نه تنها برای رسیدن به آزای به پا بر نمی خیزند، بلکه به دستان استبادا بوسه می زنند!
در سالیان اخیر اعتیاد چنان بیماری واگیری جمهوری سبز جوانان کشور را تاراج می کند. دولت با این همه  هیاهو گذشته از این که  نتوانسته تا جلو کشت خشخاش در کشور را بگیرد ؛ بلکه برای جلو گیری از گسترش اعتیاد در میان جوانان  نیز برنامه های پیروزمندانه یی نداشته است . در شعر زیرین  نازی شریفی این اندوه اجتماعی را در میان می گذارد. 
« درگونه های سرخ کودکان اين شهر
خون خشک مرگ جاريست
سفرم کهنه شده
و سر گردنه ها دودآلود »
روزگاری که شاعر در آن می زید  چنان شب است، شب تاریک ؛ شبی که به پیکرۀ سیاه و آما سیده یی می ماند که بو گرفته است ، چراغی نیست ؛ چنین است که او به آرزوی دیدار کرم شب تابی دل می بند که حتا فروغ سرد آن را هم  نمی یابد.
« در این شب بو کرده
در این شب زخم آگین
به دنبال کرم شب تابی ، آرزو را کفن می کنم...»
وقتی می گوید:
«ای شب ببین که دستانم
تاریکی را نوازش می کند
و زبان خشکم شخم می زند واژه های کهنه را...»
ما را بسیار ساده با مصبیتی بزرگی رو به رو می سازد. کسی که درهوای روشنایی حتا به کرم شبتابی دل می بنند ، روزگار ناهموار اورا به نوازش تاریکی ناگزیر می سازد. این نوازش تاریکی  می تواند نا گزیری های یک  زن را بیان کند که چگونه سنت های نا پسند بر زنده گی و سر نوشت او حاکم  شده  و چشمانش به تاریک عادت کرده اند.
 دریک جامعۀ مرد سالار هیچ چیز از زن نیست،  زن مالکیت ندارد، در حقیقت خودش بخشی ازمالکیت مرد است. حتا هنوز بخش بزرگ زنان افغانستان از دریافت میراث پدر بی بهره اند،  گویی پذیرفته اند که همه میراث پدر باید از برادران باشد.  بر بنیاد یک رشته از باورداشت های سنتی یا خود از میراث پدر چشم می پوشند ویا هم بردران میراثی به خواهران نمی دهند! در چنین جامعه ‌یی زن باید بر مدار نیت مرد سخن گوید. در جامعۀ مرد سالار زنان به تبعیدیانی می مانند که نه زمینی برای دیداری دارند و نه هم آسمانی تا ستارۀ خود را در آن تماشا کنند!
« یک وجب خاک سهم ما نیست
وعده را کجا بگذاریم
به بیراهۀ زمان
حدیث تلخ مان قصه کنیم...»
شعر های نازی شریفی هم حس و عاطفه  انگیز است و هم اندیشه بر انگیز و به پندار من این امر بسیار خوبی است. زبان شعری او ساده است ؛ اما با این سادگی گاهی در شعر های او خواننده با نوع ابهامی  روبه رو می شود که  مفهوم شعر را در پشت  شبکه واژگان پنهان می کند.بخشی از این ابهام به چگونه‌گی بیان و زبان شعری او بر می گردد.  شعر سپید شعر زبان است. تا زبان شاعر به کمال انعطاف  و رسایی نرسد، او نمی تواند گام های پیروزمندی به پیش بر دارد.   ابهام در شعر های نازی ابهام زبان است. گاهی موجودیت سطر های اضافی، یا سطر هایی که  در بیان محتوا  سهمی ندارند و یا هم سهمی اندکی دارند  سبب  ایجاد یک چنین ابهامی در شعر او شده اند. به همین گونه گاهی در شعر های با واژگانی بر می خوری که اگر از شعر بیرون کشیده شوند، خواننده بهتر به پیام شعر دست می یابد. چیزی که بسیار مهم است نگاه او به زنده گی است و حس و دریافت او و تلاش او برای رسیدن به یک زبان شعری نو آیین. این همه چیز نیاز به آگاهی و تسلط بیشتری بر زبان دارد که من باور دارم نازی  کی تواند یک چنین چیز های را از قلمرو سروده هایش بیرون کند و برسد به یک زبان استوار تر و پیراسته تر و به دور از ابهام.
از نازی شریفی هنوز گزینه‌یی به نشر نرسیده است. امید روزی گزینۀ شعری او را در دست داشته باشیم. و آخرین سخن این که او به روز  سیزدهم حمل 1365 خورشیدی  در شهر تالقان در ولایت تخار چشم به جهان گشوده است، اما پدر و نیاکانش همه از بدخشان اند. نازی هم اکنون در شهر فیض‌آباد بدخشان زنده گی می کند.
حوت 1391 خورشیدی
شهر کابل

Freitag, 22. März 2013

بنیاد شاهمامه دهساله شد




         نصیرمهرین 

                              بنیاد شاهمامه دهساله شد

              

                                                         
             

    دهسال پیش ، در ماه مارچ 2003 بنیاد شاهمامه درکشورهالند به ابتکار  جفت فرهنگدوست و پیراسته با آرزوهای نیک  اجتماعی ، بانو منیژه نادری وآقای عتیق فقیری آغاز به کار فرهنگی – نشراتی نمود.
گزینش نام " شاهمامه " نیز جای ارج گذاری خود را داشت. زیرا در اوضاعی که فریاد از اجزای پیکر شاهمامۀ بامیان گوش های دردنیوش را به ابراز احساس وا میداشت، این نام از همدردی وهمدلی با همه کسانی سخن داشت که فرهنگ وتاریخ وارزش های گرانبها را درتۀ پای جنون جهال بی خرد دیدند. اکنون نیز هرباری که این نام در نظر می آید، این تصور جان تازه می یابد که: "  شاهمامه" نمرده است. شاهمامه فراموش نشده است.

بنیاد شاهمامه طی ده سال فراورده های تحسین برانگیزی آفرید. کتاب های متعددی را از نویسندگان ، شعرا وپژوهشگران با صحافت زیبا انتشار داد. اما، این یکی از ابعاد کارکرد های نیکوی این بنیاد است. این بنیاد در زمینه های اجتماعی دست به کار های ابتکاری دیگری نیز یازید. به گونۀ مثال ، در زمینۀ آشنایی کودکان، معیوبان ودختران بیشماری با دوچرخه ( بایسکیل ) سواری ، وارد خدمت به هموطنان در داخل کشور شد. اقدام مبتکرانه یی که به زودی بنیاد ونیکوکاری های سریفانه اش را سر زبانها نهاد.

                                image  

                                        بانو منیژه نادری، مبتکر فعالیت های بنیاد شاهمامه

بنیاد شاهمامه درهالند با استفاده از فناوری های عصری، زمینه های تبادل نظر میان اهل ابراز نظرپیرامون موضوعات فرهنگی را هموارنمود. به تجلیل شخصیت های فرهنگی- هنری پرداخت. از لیلا صراحت روشنی جوانمرگ یاد کرد و به هنر همایون مروت فلمساز نو اندیش احترام گذاشت. . .  و  ده ها مشغولیت هنری وفرهنگی را ، با حسن سلوک وپیشامد های صمیمانه پیش برد.

من در اینجا نه قصد شرح همه فراورده ها وخوبی های این بنیاد گرامی را داشتم ونه برایم میسر است. اما آرزویم این است که علاقمندان به دو جای دیگری مراجعه نماید. نخست برای آشنایی با آن چه که بنیاد شاهمامه انجام داده است ، به تارنمای آن مراجعه شود به این نشانی :  www.shahmama.com.
و دیگری، به نتایج کارکردهای دیگران. این موضوع دومی ، مستلزم تأمل به کیفیت،نتایج کار وسهمگیری نهاد ها و شخصیت های مختلف است، که به ویژه طی بیش از دهسال پسین به گونه یی برای کشور زخمین ومظلوم ما گامی نهاده اند. شاید یکی از نتایج این باشد، که برخی به جاه ومقامی دلخوش نمودند، برخی زیر نام سهمگیری به بازسازی به افزایش سرمایۀ خویش مددی رسانیدند. برخی اگر دربازسازی اش، سهمی بیشتر نتوانستند ایفا نمایند، به ویرانی  اش نکوشیدند. اما، عده یی هم با دل های  آگنده از سهمگیری پاک وشفاف ، قدمی برداشتند، بدون اینکه درم و  دالری بردارند. دیری نخواهد گذشت که سهمگیری همه در معرض بارپرسی و داوری دقیقتر قرار بگیرد.

 احساس من از سهمگیری بنیاد شاهمامه این است که با توجه به میزان توان وتوشه، گام سالم و پاک نهاده است. از اینرو در این یادآوری  فشرده سهم بانو منیژه نادری وآقای عتیق فقیری  وهمکاران ایشان را ارج می گذارم. آرزومند هستم، موفقیت های فرهنگی ، هنری واجتماعی بیشتر را نصیب شوند. 

Mittwoch, 20. März 2013

بهاران خجسته باد



بهاران خجسته باد 

                   ظ . دیوانچگی




    
       بهاران حجسته باد 

 


چهارشنبه 20 ماه مارچ 2013 زمین دور کامل اش را بر گرد آفتاب تکمیل می کند؛ و سال نو خورشیدی به ساعت 15:33:13 در افغانستان و به ساعت 12:03:13 در  شهر های اروپا تحویل می شود.

نوروز 1392 با خبری خوش پای در سر زمین باستان می نهد. باری، به استناد برخی از رسانه ها، موسسه ملل روز اول بهار را روز جهانی نشاط نامیده است.

 نشاطی که دیریست، از سفره مردم افغانستان کوچ کرده است و جایش را به جنگ، خشونت و اندوه داده است. جنگی که برای برخی پول و قدرت عرضه می کند و برای بیشمارانی خانه خرابی، بدبختی و مرگ به ارمغان می آورد.

و اما، بی دلیل نیست که موسسۀ ملل با وجود دنیای پر آشوب جنگزدۀ کنونی که ابر سیاه خشونت هنوز و هنوز بر سر زیادی از ملل سیایه افکنده، نوروز  را روز جهانی نشاط می نامد.

بلی، نوروز و جشن های نوروزی با پیشینه ی سه هزار ساله به عنوان نمادی از رویش، سبزی، زندگی و شادی روح و جان انسان خسته از جنگ، فقر، و ستم  را بیدار می کند، تا با الهام از طبیعت، دیگر بار خودش را در برابر نا هنجاری ها آماده بسازد و با عزمی دیگر سال جدیدی را آغاز کند.

به جمشید بر گوهر افشاندند
مر این روز را روز نو خواندند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
بمانــده از آن خســروان یادگار
                                                   فردوسی

این جشن که پیروزی روشنی بر تاریکی، پایان فصل سرد و جوشش طبیعت را نوید میدهد ، به رویش و زندگی منتهي مي شود.

آیین نوروزی که با بهار پر طروات آغاز میشود، هم اکنون به شکل وسیعی نه تنها در افغانستان، بلکه در هر کنار و گوشۀ جهان از طرف خیل آوارگان و پناه جویان هموطن ما با شعر و موسیقی بر گزار می گردد.

فرخنده نوروز که نمادي از سالگشت بيداري طبيعت از خواب سرد زمستاني است، از ایام  دور تا به امروز با رسم و رواج های ویژه ای در مناطق مختلف میهن و کشور های دور و نزدیک برپا میشود.

« نوروز برای بیش از سیصد میلیون نفر در سراسر جهان، آغاز سال نو است و بیش از سه هزار سال است که درمناطقی از بالکان، منطقه دریای سیاه، قفقاز، آسیای مرکزی و خاورمیانه و نقاط دیگری از جهان جشن گرفته می شود».

بهار را باور كن

 باز كن پنجره را،كه نسيم

روز ميلاد اقاقي ها را

جشن ميگيرد

وبهار روي هر شاخه كنار هر برگ

شمع روشن كرده است.

همه چلچله ها برگشتند

و طراوت را فرياد زدند

كوچه يك پارچه ،آواز شدست

و درخت گيلاس

هديه جشن اقاقي ها را

گل به دامن كرده است .
                                                فريدون مشيري

امسال همانند سالیان دیگر، کانون فرهنگی افغان های شهر استراسبورگ در فرانسه با شعر و موسیقی به استقبال نوروز، بهار و سال نو 1392 می رود. تجلیل نو روز در شهر استراسبورگ از طرف کانون فرهنگی اگر از یک جانب پاسداری از سنت های دیرینه  و جشن های باستانی است، از جانب دیگر فرصتی است برای دیدار دوستداران کشور افغانستان،  هموطنان مهاجر و دور از وطن.
 باشد تا درین شرایط هر چند ناگوار در یک فضای صمیمی و با نشاط همدیگر را ملاقات کنند.

سال نو تان خجسته و هر روز تان نوروز باد !

سوم عقرب . قسمت سوم وچهارم



نصیرمهرین



                                                                           


محمد حسن یک تن از قربانیان سوم عقرب ۱۳۴۴  
              " سوم عقرب "
                        را
                         دگرباره بنگریم
                     قسمت چهارم


چند یادآوری مقدماتی پیرامون روایت ها
 پیرامون روایت هایی که تا حال نگریسته ایم، شایان یادآوری است، با آنکه عهده دار پاسخ همه جانبه به پرسش چگونگی کیفیت و تشخیص عوامل برانگیزندۀ سوم عقرب نتوانند بود؛ اما، تصویری بالنسبه از سطح مظاهره ، بخشی از مطالبات، موقف وبرداشت آنها در دست می دهند. اگر روایت های غرض آلود را در این زمینه یکسو بگذاریم،  در واقع دریچه های می گشایند که از آنها می توان به مسایل وقضایای بیشتری نگریست. ازکنار برخی روایت ها نیز نمی توان بدون نقد گذر نمود. همچنان که نمی شود همه را با گفتن، العهدة علی راوی با پذیرش شیوۀ  متقدمان، به صداقت راویان احاله نمود.  
روایت هایی را که همراه با خوانندگان بازنگریستیم، در مجموع به دو بخش درنظرمی آیند.
۱-     گزارش آن عده از شاهدان رویداد سوم عقرب که کم ویا بیش صحنه هایی را دیده ولی  وارد تحلیل وتجزیۀ موضوع نشده اند.
۲-     کسانی که در تصویر رویداد شیوۀ مغشوش کننده داشته اند. در این مورد به گونۀ مشخص از انکارآقای سلطان علی کشتمند از نقشی که درآن مظاهره داشت، از ادعای داکترحقشناس مبنی برهمراهی کارمندان سفارت شوروی باتظاهرات؛ وازگزارش غیرمسؤولانۀ سید قاسم رشتیا می توان نام برد.
کشتمند با انکارازسهم فعال خویش در آن رویداد، می خواهد وانمود کند که جمعیت نو تأسیس دموکراتیک خلق، در برابر حکومت موقف مخالفت آمیز نداشت؟! در حالیکه تفاهم جناح ببرک کارمل با داکتر محمد یوسف خان در محدودۀ وحدت عمل انتخاباتی بود ومانع آن نشده بود که نمایندگان آن جمعیت به شمول ببرک کارمل ، به داکتر محمد یوسف خان رأی منفی ندهند. عیب دیگر کشتمند این است که با این موقف خویش مانع طرح این پرسش می شود که : جمعیت دموکراتیک خلق، چه رهنمودهای مشخصی را مطرح نموده بود؟ این موضوع را درادامه بحث ها دنبال می نماییم .
ادعای آقای داکترنصری حقشناس مبنی برحضورکارمندان سفارت شوروی در مظاهرۀ سوم عقرب، نخست ازنگاه روایت نگری شاهدان سزاوارتأمل است. زیرا هیچ راوی دیگری چه آنانی که روایت های شان انتشار یافته  وچه دیگران حضور روسی ها را در مظاهره ندیده اند. آن چه را می توان در مورد چنین ادعایی در نظر آورد، این است که جناب داکتر حقشناس، کوشیده است بگوید که این شوروی ها بودند که سوم عقرب را آفریدند!! خواستگاه چنین کوشش سیاسی، از زمانه یی نشأت نموده است که قوای شوروی درافغانستان حضور داشت وبخش وسیع مردم کشور را نفرت مهار ناشدنی علیه نیروهای اشغالگر فرا گرفته بود. عیب کار آقای حقشناس این هم است که با نشان دادن چنان محرک ادعایی، عوامل دریافت وقوع رویدادسوم عقرب را درهالۀ ابهام می نهد. اما، سید محمد قاسم رشتیا در حالی که هنگام بروز رویداد در دفترکار وزارت مالیه نشسته بود،  تصویر تحریف شده یی را پیش می کشد که گویی گزارشی بوده است برای محمد ظاهر شاه. منابع مختلف گفته اند که داکترمحمد یوسف از مخالفت وسیع علیه او آگاهی یافت. از اینرو باردیگر ازعضویت اش در کابینه معذرت خواست. آگاهی او از ابراز مخالفت های جدی و بازتاب آن در سوم عقرب، بی توجهی عمدی در تهیۀ تصویر یک رویداد تاریخی، چنان تصویرغلط را درکتاب خاطرات سیاسی او پیرامون سوم عقرب بار آورده است.
به برخی از بقیه روایت ها در موارد مشخص اشاره می نماییم . اما در اینجا چند یادآوری دیگری را نیز لازمی می دانم : با توجه به نبود کار متمرکز پیرامون سوم عقرب، وبا توجه به تبارز رویدادهای پراکنده وجدا افتاده ازهم، جای تهیۀ اطلاعات بیشتر خالی است. بعضی هموطنان( چند تن به احتمال بسیار با نام مستعار) طی صحبت تلفونی از تعدادی اشخاص واطلاعات تذکرداده اند، اما، متأسفانه همین که برای ایشان گفته شده است که لطف نموده سخنان خویش را بنویسید وبا نشانی دقیق بفرستید؛ به وعده وفا نکرده اند.
اما سخنان  یک تن را می آورم که کسان دیگری نیز آن را گفته اند:"  والله یک تعداد داخل صنف مکتب ما شدند وما هم از خدا خلاصی از درس را می خواستیم؛ رفتیم با مظاهره چیان "
فردی هم  سالها پیش برایم از سوم عقرب قصه می نمود، باری گفت که روز سوم عقرب " به من گفته شد همه رفقا را خبرکن که وقت افشای خاندان حاکم رسیده است "
پسانها چند باری به وی گفتم که همان موضوع را بنویس، امروز وفردا کرد، هنگامی که گفتم : این سخن ات برای دریافت عوامل محرک گوشه یی از مظاهرۀ سوم عقرب وترکیب آن ، بسیار با اهمیت است، من آنرا می نویسم واز خودت نام می برم. واکنش وی نخست انکار از وعدۀ پیشین بود  و سپس تهدید کرد که " اگر از من نامی برده شد، منتظر دعوای من و مکتوب وکیل باشی . . . "
 در روایت ها به موجودیت یک مطالبۀ مشترک توجه نموده ایم وآن آرزوی شرکت در شورای ملی وشنیدن سخنان وکلا است. به سخن دیگر جلسۀ شورا باید علنی می بود. هنگام تأمل پیرامون این مطالبه، به موانع تخنیکی و استدلال مقامات دولتی و قلمزنان مخالف مظاهره روبرو می شویم. آنها به بسیار سهولت مانند هرکس دیگری که گنجایش شورا را در نظر آورد، چنان مطالبه یی را ناممکن می دانند. گرچه نا آگاهی ، بی تجربه گی ، نارسایی واگردقیقتر گفته شود، بی کفایتی مقامات مسؤول در این مورد نقش خود را داشت؛ اما پذیرفتن چنین مطالبه یی به عنوان طرح محوری مظاهره، تنزل سطح پذیرش عوامل رویداد سوم عقرب است. این است که به نظر نگارنده، خواهش شرکت تعدادی از مردم در شورا وشنیدن مستقیم سخنان نمایندگان، ظاهر قضیه است. درپشت سرآن جوانه های محرک و نهفته هایی وجود داشت که با استفاده از قانون اساسی ۱۳۴۳ فرصت چنان روییدن یافته بودند. این موضوع را زیرعنوان حقیقت موضوع چگونه بود دنبال می نماییم .

               حقیقت موضوع چگونه بود؟

الف :    پیش زمینه ها
۱-   تلاش های خاندان سلطنتی
حکومت سلطنتی افغانستان پس ازتوفیق سرکوب های مورد نیازسیاست تثبیت قدرت، از طرف محمد هاشم خان صدراعظم؛ شاه محمودخان را که درهمه موارد با برادرهمیاری ومشارکت داشت؛ اما دارندۀ سلوک شخصی متفاوت با هاشم خان بود، با سیاست نرمش پذیری کوتاه مدتی رویکار آورد.

چرخشي که در سياست دربارسلطنتي در نخستين مرحلۀ صدارت سردار شاه محمود خان رونما شد، پاره يي از آزادي ها، انتخابات دورۀ هفتم شورا و انتخاب روئساي  بلديه (شاروالي ها) را با خود همراه داشت. گمان براین است که انگيزه هاي آن رویکرد را بهره برداري اقتصادي و مقابله با پيامدهاي بحران ناشي از جنگ دوم جهاني تشکيل مي داد. اما پيامد آن ، سهمگيري  جدي و تحرک جنبش گونه يي بود که اصلاح طلبي ها و تمايل به پيشرفت هاي متنوع اجتماعي و اقتصادي و ايجاد ساختاري با بنيادهاي مشروطه از آن سربرمي آوردند. حضور مؤثر نشريات انتقادي، علاقه و سهمگيري مردم در انتخابات، تبارز چهره هاي مردمي و گسترش مطالبات صنفي در حريم دانشگاه کابل، سبب شدند که حکومت نگذارد انتخابات دورۀ هشتم شورا، گام رشد یافتۀ دورۀ هفتم را تداوم ببخشد. 

                                                                                                 http://u.jimdo.com/www7/o/sd678a0464dd81360/img/i1a4b62b47800e83b/1317030458/std/image.jpg

 بنا بر آن، حکومت به امکان هردم ميسر يا ابزار تقلب و مداخله روي آورد و با گام تکميلي سرکوبگرانه، پيشکسوتان حرکت را زنداني نمود. اين سرکوبگري ها در زمان شاه محمود خان يا خود همان صدراعظم "دموکراسي بخش" عملي شد.
 با برکناري او، صدراعظم جديد، سردار محمد داؤود خان، بر بنیاد باورمندی های سیاسی خویش، با بي اعتنايي بيشتر به آرأي مردم روی آورد. درواقع احيأي ساليان صدارت محمد هاشم خان را در پيش گرفت و خودرايانه به حکومت پرداخت. اصلاح طلبان امور ومشروطه خواهانی که در زمان شاه محمود خان سرکوب نشده بودند، در وقت صدارت داؤود خان از طریق سیاست های بهتان آمیز و دسایس به زندان فرستاده شدند. پس از آن حکومت بازهم " شورای ملی " بی رنگ وبی هویت را دردست داشت. شورایی که پس از دورۀ هفتم، مجالس و گردهمآيي هاي آن، همان چهره و کارکرد شوراي ملي محمد نادرخان و محمد هاشم بود. درنتیجه، بارديگرمردم افغانستان ازمزاياي آن اندکی از دموکراسي و انتخابات، آزمون ها، تجربه اندوزي و معرفت يابي هاي آن، محروم ماندند.
سرکوب هایی که پیشترقشراصلاح طلب جامعه دیده بود؛ و مظالم رنگارنگ، تبعیض ها، رشوه ستانی ها، بی بازخواستی ها، فقروگرسنگی اکثریت مردم، نه تنها بی اعتمادی وبی اطمینانی برهرگونه وعده های حکومت سلطنتی را با خود داشت ؛ بلکه، به بدبینی و گرایش  فعالیت های پنهان به سوی فعالیت های مخاصمت آمیز رسیده بود.

وقتی از سرکوب ها سخن در میان می آوریم، شایسته است که همه ابعاد آن را بشناسیم.  خانواده های زندانیان سیاسی را با درد ها ورنج هایی که متحمل شده اند بشناسیم. در نظر آوریم که حکومت به طور مثال ۵۰۰ زندانی سیاسی را اعدام ویا در زندان آزار داد. اکثریت آن۵۰۰ زندانیان و اعدام شدگان، دارای فرزند ویا فرزندانی بودند. در پهلوی آنها تعداد بیشماری از نزدیکان و مردم دیگر، با مغضوبین همنوایی داشته ودر سینه های شان بذرنفرت کاشته می شد.( شکل گیری افکار سیاسی آنها را در برگهای بعدی می بینیم ) فرایند این نفرت زایی و رشد آن متأسفانه بسیاراندک درمعرض تحقیق و شناسایی قرارگرفته است. بگذریم از موجودیت انبوه جعل وتحریف منابع داخلی وخارجی (۱)  که در زمینه دسترسی به آن رنج ها و کارکرد بعدی آنها در برابرحکومت اثر گذاشت؛ اما به عنوان یکی از حقایق نهفته حرکات مخالفت آمیز را شکل می داد. به قول شادروان شاپورروئین یار: چند تن از اعضای خانواده های عذاب دیده کافی بود که سوم عقرب را به هر طرف ببرند (۲)    

این است که اگر حکومت طی سالهای متمادی توانست تعدادی از نخبگان واصلاح طلبان مورد نیاز تعالی جامعه را به بند بکشد، چندین برابر آن ها، به شمار مخالفینی افزود که در شروع دهۀ چهل خورشیدی صف بندی ها را شکل می دادند.

  C:\Users\user\Downloads\Download.jpg

در تداوم حکومتداری وتغییر شیوه ها در شروع دهۀ چهل خورشیدی دربارسلطنتی را سرگرم تجدید نظرهایی درزمینۀ حکومتگری می بینیم. محمد داؤود صدراعظم سرگرم مباحثه ومکاتبه با محمد ظاهر شاه است. منظورش بیشترابقای صدارت خودش است، با تکیه بر نظام تک حزبی، وناظربرحل اختلافات داخلی سرداران، به ویژه کنارزدن سردارتازه نفس سردارعبدالولی و نگهداری شاه در حاشیه. اما ، محمد ظاهرشاه ، طرح ونقشۀ خویش را داشت. طرح ونقشه یی که ده سال پایان پادشاهی او نمایانگر آن است.

  I:\Scannen0010.jpg
                             
سردار محمد داؤود خان هنگام سپردن چوکی صدارت به داکتر محمد یوسف
                                                     
        ادامه دارد



توضیحات ورویکرد ها

۱-     یکی ازنمونه های اشتباه آمیز پژوهشگران خارجی،اشتباه وارتان گریگوریان، پژوهشگر نام آور است. برای آنکه منظوراز اشتباه او بیشتر توضیح شود،از نبشتۀ انتشار نیافتۀ خویش که حاوی نکات انتقاد آمیز بربرخی از تحریف های او پیرامون حکومت سردار محمد هاشم خان می باشد، برگهایی را در پیوند با موضوع انتشار می دهم.

۲-     شاپورروئین یار درزمستان ۱۳۵۷ برایم ازچگونگی سیاسی شدن خویش گفت. از جمله این سخنان او را می آورم: در روز ۲ عقرب با یک دنیا علاقه رفتم طرف شورا. فکر می کردم که چند نفری آنجا خواهند بود. دیدم که صد ها نفرجمع شده اند. درروز ۳ عقرب فکر میکردی که تمام اولادهای مردمی که خاندان سلطنتی آنها را جور داده بودند، در مظاهره استند . . . "
شایسته است دربارۀ شاپور روئین یاراین معلومات را نیز بیفزایم که او نیز مانند مرحوم انجنیر محمد عثمان در سال ۱۳۴۴ با سازمان جوانان یا نهادی که بعدتر در سال ۱۳۴۷ جریدۀ شعلۀ جاوید را انتشارداد، پیوندی نداشت. بعدتر با شعلۀ جاوید همکاری نمود. سال ۱۳۵۱ مقاطعه کرد. تحول فکری دید، می گفت: " من دمکرات هستم نه مارکسیست وپای بند چیزی به نام ایدئولوژی نیستم ". با استاد واصف باختری دیدار های داشت. طرح مشی مستقل ملی را او مطرح کرد، اما می گفت که از باختری گرفته ام . درکنفرانس قوس سال ۱۳۵۷ چند گروپ،عضو مرکزیت انتخاب شد. درنشست مؤسس ساما حضور داشت. با آن که عضو هیأت تحریریه انتخاب شده بود،اما دیگر ارتباطی با ساما نگرفت. اطلاع " خاد" از مخالفت او با حضور قوای شوروی ،شرکت او در نشست مؤسس ساما و یک دیدار شخصی با شهید نادرعلی پویا، سبب ساز اعدام او در سال ۱۳۶۲ شد.


.......................................................................................................................

                                              قسمت سوم
در این قسمت روایت های داریم از :

داکترسید محمد هاشم صاعد
دستگیر پنجشیری
شهرت ننگیال
محمد نبی نایب خیل
دوکتورعبدالله محمودی
سلطانعلی کشتمند
احسان واصل
عبدالحمید مبارز

داکترسید محمد هاشم صاعد

                    
    داکتر محمد هاشم صاعد
" در تاریخ 25 اکتبر 1965 " سوم عقرب " یعنی روز رأی اعتماد صدراعظم از ولسی جرگه، روشنفکران می خواستند، صحنۀ رأ ی اعتماد را از نزدیک مشاهده کنند. این عمل قانونی جوانان در مقابل تعمیر پارلمان واقع راه دارالامان با آتش قوای امنیتی پاسخ داده شد که در اثر آن عده ای زخمی شده  وچند تن جان خود را از دست دادند.
سازمان جوانان مترقی در حادثۀ سوم عقرب حضور فعال داشت . .  ." (1)

دستگیر پنجشیری
                 
   
                                              
" شایستهء یادآوریست  که  درزمینهء  توطیه های پشت پردهء حلقه های   حاکم افغانستان،  درچهار راهی  مقابل  زندان  دهمزنگ ،  به مقصد  جلوگیری  ازتصادم بیشتر با  پولیس ونیروهای مسلح دولت؛   توسط  زنده نام  طاهر بدخشی ورفیق سلطان علی کشتمند ودیگرفعالان جمعیت دموکراتیک خلق   درین مظاهره ء خیابانی سخنرانیهای افشاگرانه  وبیداری  بخشی صورت گرفت   وصفوف  جنبش  به پیشنهاد  رهبری مظاهره  به سوی  دانشگاه کابل  سمت وسویافت  و گردهما یی  درمیدان سید جمال  الدین ،  با نظم وانضباط  آگاهانه به کار خود ادامه  داد."(2) 

شهرت ننگیال  

            
"  محصلین در روز معینه ( دوم عقرب ) ، تالار ( شورای ملی ) را اشغال نموده بودند. تعداد آنها به اندازه یی زیاد بود که چوکی های نمایندگان را نیز اشغال کرده بودند. به این لحاظ چندین جلسه به تعویق افتاد. فردای آنروز هنگامی که جلسه رأی اعتماد به گونۀ  مخفی عملی می شد، برای محصلین اجازه دخول به داخل تعمیرشورا داده نشد. محصلین به سوی  موتر داکتر محمد یوسف شتافتند واز پلیس شکایت نمودند. محمد یوسف خان برای ایشان پاسخ داد که : من رأی اعتماد نگرفته ام و کدام اختیاری هم ندارم، به این لحاظ اقدامی نمی توانم.
هنگامی که محصلین به سوی منزل داکتر محمد یوسف روان شدند ، بالای آنها آتش گشوده شد. نخست آتش های هوایی شد. در چنان  وضعیت حکومت رأی اعتماد گرفت.
اثرات رویداد سوم عقرب بردموکراسی به گونه یی بود که جوانب مخالف را بیشتر جسور نمود تا از راه  کاربرد وسایل زور، فشار وتخریب وبی نظمی آفرینی، حکومت را از پای بیندازند و تحقق خواسته های خویش را عملی نمایند .
در زمان حاکمیت کمونیست ها، سرکی را درجادۀ دارالامان ،شهدای سوم عقرب نام نهادند. . . "(3)

جنرال محمد نبی نایب خیل

 

مؤرخ و دانشمند محترم، جناب مهرین صاحب.
بعد از عرض احترام وسلام، من بحیث شخص دارندۀ یک قسمت اطلاع از حادثۀ سوم عقرب ، تا جائیکه در خاطرم باقی مانده، آنرا از خاطرات خویش، خدمت شما ارائه میدارم. معلوم است که اضافه از 47 سال از آن حادثه سپری شده است، در قسمت  کمی وکاستی قبلا ً معذرت  خود را یادآور میشوم.
چون درآن حادثه، مربوطات قوماندانی قول اردوی مرکزی سهم داشتند،  بیجا نخواهد بود که اولتردر حصۀ تشکیلات نظامی قوماندانی قول اردوی مرکز، که  تحت تأثیر مستقیم سردارعبدالولی بود، معلومات بدهم:
سردارعبدالولی که در ابتدأ به رتبۀ دگرمنی در پست جنرال ایفای  وظیفه می نمود، نه تنها در قطعات قوای مرکز، بلکه در تمام قطعات وجزوتام های نظامی و در بعضی مواقع در تشکیلات وزارت دفاع ملی دارای صلاحیت های فوق العاده بود. او با آن صلاحیت ها خود سرانه تصمیم می گرفت وتصمیم خود را پیاده می کرد.
من در آن وقت ( سوم عقرب  1344 ) در فرقه 7 ریشخور مربوط قوماندانی  قول مرکزی، به صفت ضابط امرمرحوم جنرال صدیق خان قوماندان فرقۀ 7 ریشخورایفای وظیفه می نمودم. قطعات وجزوتام های تحت امر قوماندانی قول اردوی مرکز در آن زمان عبارت بودند از :
1-      فرقۀ 7 ریشخور
2-      فرقۀ 8 قرغه
3-      فرقۀ 11 ننگرهار
4-      غند کوهی آسمار ولایت کنر
5-      قطعۀ انضباط شهری
6-      قطعه ضربه
البته درسالهای بعدتر قطعۀ 444 کوماندو در بالاحصار وقطعۀ پراشوت درشیرپور وبعضی قطعات خاص دیگر،که همه با سلاح های مدرن وزرهپوش های مختلف مجهز بودند، در تشکیل آن اضافه شد.
قوماندان قول اردوی مرکز، دگر جنرال محمد عیسی خان نورستانی بود، که با آمدن سردار عبدالولی  ، فاقد هرنوع صلاحیت ها گردید. اضافه وقت خود را در باغ تپۀ تاج بیگ وحوض آببازی سپری می کرد وبعضی وقت ها به شکل سمبولیک از قطعات داخل تشکیل دیدن به عمل می آورد.
سردارعبدالولی قبل از اینکه به صفت رئیس ارکان قوماندانی قول اردوی مرکزی ایفای وظیفه کند،قوماندان کنک 2 غند72 مهتاب قلعۀ جنگی، مربوط فرقۀ 8 قرغه بود. طوری که من برداشت کرده ام ، ازهمان وقت در پی شناسایی و جمع کردن صاحب منصبان اردو مورد اعتماد خود بود. پس از کسب اعتماد آنها را به به پست های مورد نظر نصب نموده و از ایشان کار می گرفت.
چنانچه زمانیکه به صفت رئیس ارکان قول اردوی مرکزی تعیین گردید، دیری نگذشت که بدون مشوره های قوماندانان فرقه حتی قوماندان قول اردو مرکز، به تغییرات وتعیینات رئسای ارکان فرقه ها، غند های داخل تشکیل بعضی قوماندانان کندک ها حتی تولی ها مبادرت ورزید و بخصوص در تعیین مدیران استخبارات فرقه ها وقول اردوی مرکز، شخصاً تصمیم می گرفت .
در اینجا می توان بطور انگشت  نما از نظامیان معتمد سردارعبدالولی که در تمام اردوی وقت مشهوربودند، نام برد. چند نفراز ایشان در اردو به یک نام دیگر نیز شهرت پیدا نموده بودند، اگر آنها را با آن نام شهرتی تذکر می دهم به همین علت شهرت ایشان است:
-          مرزا وزیر
-          نعیم شاه خان
-          عاقل شاه خان
-          ظریف خان مشهور به " فرعون"
-          رحمت الله مشهور به " بروت"
-          جان نثار خان لوگری مشهور به " مـُـضِر"
-          قاسم خان لوگری
-          خواجه حبیب الله مشهور به " بالدار"
-          شاه محمود خان وردک
-          سلیم خان مشهور به " هندو"
-          مرزا محمد خان مشهور به " شخک"
-          شاه نور مشهور به " دزد"
-          عمرا خان مشهور به " دیوانه"
-          نواب خان مشهور به " سوتی "
-          خیرالدین خان منگل،
وغیره وغیره ، در پست های کلیدی یا در رأس قطعات وجزوتام های داخل تشکیل قوای مرکز وشعبات مهم گماشته شده بودند.
در ارتباط با قضایای سوم عقرب 1344 عرض شود، که 5 ویا 6  روز پیشتر، به تمام قطعات مرکزی امر احضارات داده شده بود. وبه قطعات وجزو تام هایی که وظایف شان پیش از پیش به روی پلان تعیین وترتیب گردیده بود، احضارات درجه یک داده شد. از فرقۀ 7 ریشخور که خودم در آنجا اجرای وظیفه می نمودم، چنین  اطلاع داشتم که این قطعات مؤظف شدند:
1-      غند 38 که قوماندان آن عمراخان مشهور به " دیوانه" بود.
2-      قطعۀ کشف که درآن وقت یکصد (100) رأس اسپ در تشکیل داشت، با جزو تام های مخابرۀ قطعه کشف. قوماندان آن عبدالکریم " بروت" بود .
به تاریخ دوم عقرب پلان جابجا شدن قطعۀ 38 وقطعۀ کشف ، وسایل و وسایط مخابره از قوماندانی قوای مرکز به فرقه رسید. زمانی که مدیر اوپراسیون فرقه آن را نزد قوماندان فرقه آورد، اخیرالذکرهدایت داد، که رئیس ارکان فرقه،قوماندان غند 38 وقوماندان قطعۀ کشف با آمرین اوپراسیون آنها ،با آمر استخبارات فرقه ،آمر مخابره فرقه وغند به اطاق کنفرانس فرقه بیایند ، تا ازپلان عملیات وجابجا شدن ومحل قطعات وجزو تام های خود مطلع گردند.همه به ساعت معینه حاضر شدند واز طرف مدیر اوپراسیون فرقه پلان برایشان تشریح گردید.تشریحات او از طرف مؤظفین یادداشت می شد. درآخرپلان هایی که از طرف قوای مرکز تعیین ورسم شده بود،برای مسؤولین داده شد. در پلان ساعت حرکت قطعه نیز تذکار داده شده بود وضمنا ً هدایت داده شده بود که از آوردن سلاح های ثقیله  داخل تشکیل خود داری  گردد. یعنی انتقال آن را منع  قرار داده بود.
فردای آن روز آمادگی ها، که سوم عقرب بود،ساعت 8 صبح زمانی که به فرقه رفتم، واقف شدم که قطعات مورد نظرصبح وقت همان روز،  فرقه را ترک و به طرف وظیفه رفته اند.
ساعت 11 پیش ازظهر روزسوم عقرب، قوماندان فرقه برایم هدایت داد که به مدیر اوپراسیون تلفون کنم که پلان قطعات را با خود گرفته نزدم بیاید، موتر نیز آماده باشد که به طرف شهر می رویم. همان بود که من ومدیراوپراسیون با قوماندان مرحوم صدیق خان، به طرف شهر حرکت کردیم.
زمانی که در سرک دارالامان داخل شدیم،از دور دیدم که موتر سردارعبدالولی که همیشه از آن استفاده می کرد وموتر لندور پسته ای رنگ بود،متصل موزیم کابل به حالت توقف قرار دارد.چندین عراده وسایط دیگر با جمعی از صاحب منصبان در آنجا جمع شده بودند.
زمانی که آنجا رسیدیم، تقریباً درده متری موترعبدلولی توقف کردیم. قوماندان صدیق خان از موتر پیاده شد ونزد سردارعبدالولی رفت. من ومدیر اوپراسیون و د ریور موتر از موتر پیاده شده، منتظر قوماندان فرقه بودیم. بعداز سپری شدن  10 یا 15 دقیقه قوماندان فرقه بازگشت و در داخل موتر به  مدیر اوپراسیون گفت که از قطعات مربوط فرقه دیدن
می کنم.

                    
   سردار عبدالولی
وقتی به سه صد متری عمارت شورا رسیدیم ، معلوم می شد که سرک از مظاهره چیان پر شده بود. ما از راه کارتۀ 3، پل سرخ، به جوار پوهنتون حرکت  کردیم. ابتدا درجوار کارتۀ سخی، افشار، پیش روی سیلو، ده بودی، وپل سرخ وبعضی نقاط دیگر غند38 جابجا شده بودند که از آنها دیدن به عمل آوردیم. بعد از قطعۀ مخابره  وقطعۀ کشف که در نزدیک موزیم کابل اخذ موقع نموده بودند، دیدن کردیم.قوماندان فرقه هدایات مختصر به آمرین آنها صادرنمود، تا دوباره به فرقه برگشتیم.
قابل یادآوری است زمانی که درنزدیکی سردارعبدالولی رئیس ارکان قوای مرکز بودیم، اکثریت  صاحبمنصبان معتمد اودر اطرافش ایستاده بودند.
  بعد از ظهرذریعۀ مخابره به فرقه اطلاع رسید که مظاهره چیان می خواهند داخل تعمیر پارلمان گردند وبه خاطر جلوگیری از آنها هدایت داده شده تا فیرهای هوایی صورت بگیرد.
به نظر اینجانب، چون شخصاً سردارعبدالولی عملیات را اداره می کرد و دیگر کسی نبود که از چنان صلاحیتی برخوردار باشد، بطور یقین گفته می توانم که امر فیر بالای مظاهر چیان از طرف شخص او صادرشده است.
بعدتر راپورمواصلت کرد که مظاهره چیان ترک موضع کرده وبه هر طرف پراگنده شده اما،اکثر آنها بطرف خانۀ داکتر یوسف خان رفتند که توسط قوای امنیتی متلاشی گردیدند . به اساس آن راپور، چند نفر به قتل رسیده وچندین تن زخمی شده بودند.
شام همان روز زمانی که خانه رسیدم، از طرف مرحوم اکبرجان پسر کاکایم، اطلاع یافتم که تعداد زخمی ها بسیار زیاد بوده است. اکبرجان متعلم لیسۀ حبیبه  ورفیق روح الله بارکزی بود. گفته شد که روح الله بارکزی ازناحیۀ پای زخمی شده و در شفاخانۀ گندنا( پسانتر ابن سینا نامیده شد) بستر است. چند روز بعد که روز جمعه بود، من واکبرجان به عیادت او رفتیم. به مجرد داخل شدن به دهلیز شفاخانه، دیدیم که تمام دهلیز شفاخانه از زخمی ها پراست.ودر جمله روح الله نیزدر آنجا درچپرکت خوابیده بود .مرمی تفنگ در ناحیۀ ران پای چپ او اصابت نموده بود به این لحاظ با وجود تداوی مداوم، در وقت راه رفتن از ناحیۀ پای شکایت داشت.
برای مزید معلومات تان در بارۀ روح الله بارکزی، اطلاعات وخاطرات او،نمرۀ تلفون او را برای شما می نویسم. فرزند عبدالرحیم خان است که به لقب ترجمان شهرت داشت ودر کارتۀ 4 سکونت ایشان بود . ما  دوستان  او را همیشه  پلار خطاب می کردیم.روح الله فعلا در امریکا سکونت دارد.
با احترام
نبی نایب خیل
28/2/2013  (4)

دکتورعبدالله محمودی

آن روز ( سوم عقرب )  بر اساس دیدار شخصی من و داکتر هادی محمودی با هم بودیم . گرچه سازمان جوانان تأسیس شده بود ولی ما دوتن بدون استیذأن سازمان روانۀ مظاهرۀ خودبخودی شدیم.
 به طرف شهر وبازار رفتیم. تعدادی سراسیمه و هیجانی را در نزدیکی سینمای پامیر دیدیم. چند تن جوانان فریاد زدند که مردم خبر ندارید؟ یک تعداد دوستان ما را در ماموریت کارتۀ 4 حبس کرده اند. هادی خان با تأثیر پذیری از صحبت آنها و موافق احساسات جمع، سخنرانی کرد. تعداد جمعیت اندکی بیشتر شد، کسانی می گفتند که برویم ماموریت ومحبوسین را رها کنیم. در نزدیکی پل باغ عمومی، محمد طاهر بدخشی پیدا شد. او گفت که مظاهرۀ مسالمت آمیز ما ختم شد. یک تعداد مخالفت کردند که چگونه مسالمت آمیز است که بچه ها را محبوس کرده اند. رفتیم طرف ماموریت پولیس کارتۀ 4 که البته درنزدیکی های آن خانۀ داکتر محمد یوسف خان قرار داشت. نیروهای نظامی مانع شدند. برای آنها گفته شد که دوستان ما محبوس شده اند، می خواهیم بدانیم که گناه آنها چیست ؟ پولیس ها ونیروی نظامی جواب بسیار خشن دادند.  به دنبال آن فیر هوایی شروع شد. در سمت دیگر لین های برق جلب توجه می کرد که در اثر این فیر ها یک لین برق گسسته وبه زمین افتاد. گریز گریز وسراسیمگی بیشتر شد. جوانانی را دیدیم که خون آلود بودند و یک جوان به زمین غلطیده بودکه روی پر خون داشت. ما دونفر ویک شخص دیگر که همراه او بود، مصروف دیدن نبض او درقسمت دست و گردنش شدیم. مرمی درروی  او اصابت نموده بود. هر طرف می دیدیم که اگر یک موترشخصی ویا تکسی کمک کند تا او را به شفاخانه انتقال بدهیم. از روی تصادف رانندۀ موتری ایستاده شد که دیدیم داکتر صاحب عزیزالله سیدالی است. موضوع را پرسید. جوان خون آلود را با موتر داکتر صاحب سیدالی به طرف شفاخانۀ علی آباد بردیم. داکتر سیدالی فعلاً در اطریش می باشد، اگر خواسته باشید،شما می توانید با ایشان نیز تماس بگرید.
 در شفاخانه رسم بود که اول موضوع وآورنده وجزییات ثبت شود. با نام دیگری این کار را خلاص کردیم که واقعاً وقتگیر بود. در این وقت داکتر صاحب مولانا عبدالحمید رحیمی پیدا شد. برایم گفت عبدالله برو از اینجا که پولیس ها آمده اند.
بعدترخبر شدم که آن جوان در همان لحظات  جان داده است. (5)
سلطانعلی کشتمند

           

« دراکتوبر1965، رويدادی مهم سياسی درکشوررخداد که معروف به حادثۀ سوم عقرب است. دراين روز (25 اکتوبر) تظاهرات مسالمت آميزی پيرامون پارلمان نوتأسيس به راه افتاد، ولی حکومت دچاردستپاچگی شد ونيروهای معينی ازمحافل حاکمه با اعمال خشونت بيجا آنرا به حادثه خونينی مبدل ساختند. دراين روز حکومت، بدون هيچگونه مجوزقانونی و بدون موجب، صرف برپايۀ يک انگيزۀ نادرست سياسی و بدون ملاحظات وسنجشهای قبلی عواقب آن ، شماری را که من نيز درآن ميان بودم، بازداشت کرد. درحاليکه دوکتورمحمد يوسف صرف با اندک نرمش سياسی و دلجوئی محصلان، ميتوانست بسادگی ازسقوط حکومت خود جلوگيری نمايد. ولی محمدهاشم ميوندوال که مترصد اوضاع بود، بجای وی ازآن وضع خيلی خوب بهره برداری نمود. درهرحال، پس ازچند روزمحدود، درنتيجۀ مقاومت شديد محصلان و خواست عمدۀ ايشان برای آزادی زندانيان وتغيير حکومت، من همراه باديگران اززندان آزاد شدم .  . .
 . . . اينکه چرا ما دوتن را دستگيرنمودند معلوم نگرديد، زيرا ما نه محصل بوديم ونه ازاشتراک کنندگان فعال تظاهرات. ولی شايد به دليل اينکه اعضای کميته مرکزی حزب جديدالتشکيل دموکراتيک خلق بوديم و همچنان شخصاً دوکتورمحمد يوسف وانجنيرمحمد حسين مساء (قبلاً معين وبرای  مدتی وزيرمعادن و صنايع واخيراً درآن زمان، وزيرامورداخله) ما را ميشناختند.
همچنان درعين زمان بدون دلايل موجه يک تن محصل- عبدالبصيررنجبر ويکتن استاد- انجنيرمحمدعثمان را نيز زندانی ساختند. . . " (6)
احسان واصل

  
 محترم نصير مهرين سلام های گرم مرا بپذيريد. من يکی از علاقمندان وخوانندۀ نوشته های شما هستم وضمناً عدم جانبداری شما درنوشته هاوعملکرد های شما برای من خيلی ها باارزش بوده است. به گونۀ مثال موضعگيری شما درسال 2000، دراجتماع اهل قلم درسالون فلامنگو، در هامبورگ آلمان .
محترم مهرين، من نويسنده نيستم واکنون درصفحۀ (خاطره ها- فيسبوک) بادوستان درارتباط هستم، نوشته شما در بارۀ سوم عقرب، مرا واداشت تا اين موضوع رابه حيث يک خاطره   درقيد قلم آورده و برای  شماارسال کردم .                                                                        
                                            احسان واصل  
                       
                       سوم عقرب ۱۳۴۴

سوم عقرب ېود، معمولاً بايد ساعت هشت صبح درمکتب حاضر می بودم واز آنجابادوستان  قرارگذاشته بوديم که به شورابرويم، ولی پوليس سرک دارالمان رااز قسمت سرک سرای غزنی مسدودکرده بود.
 متعلمين ليسه حبيبيه و يکی دو معلم راديدم که اجازه نميدادندتا به مکتب داخل شوند،دروازۀ ليسۀ حبيبيه راپوليس مسدود نموده بود نه داخل ونه خارج شدن اجازه ميدادنداين موضوع رابعداً همصنفی ها ومعلمين گفتند، بهمين منظور هم بود که تمام حرکات عساکر وفيربطرف مکتب ولت وکوب معلمين ومتعلمين را به چشم سر ديده بودند. يکتعداديکه اشتراک نمودند دراثربرخوردهای شاگردان وآمدن يک تعداداز شورا طوريکه محترم وطندوست نوشته اند از بالای ديوار هاوجنگ وگريزدر مظاهره بعداً اشتراک نمودند.همچنان پوليس موترهای وکلا راکه به شورا می رفتندتلاشی می نمودند، نميدانم وکلاکارت داشتند ويا کدام سند ديگر که پوليس تنها آنهارا اجازه ميداد ونفرهمراه را پايين ميکرد ، اين عمل پوليس درآن وقت خود انگيزۀ شده بود به جاروجنجال .حالا از مکتب صرف نظرکرده بودم زيرا درس شروع شده بود.درضمن  گفتگووجاروجنجال باپوليس وصاحب منصبان آن هابوديم که موترجيپ روسی که مرحوم ميرعلی گوهروکيل غوربندوپدرکلان سيدشريف همصنف ماکه بااوشناخت داشتم ،رسيد، دروازه موتر راباز کرديم برايش گفتيم که ديروز فيصله شده بود که ميکروفون را بيرون ميکشند ومارا اجازه ميدهند وحالا پوليس ممانعت دارد، گفت که حالا من رفتم به شورا موضوع رااطلاع ميدهم. چند لحظه بعد از جانب سرک سرای غزنی موتر سياه حامل مرحوم دکتور يوسف صدراعظم رسيد، درست درهمين سه راهی که بايد داخل سرک دارالامان شود ، توقف کردمتعلمين ومحصلين که من فکرميکنم تعدادمااز 30تا 40 نفر تجاوزنميکرددور موتر راگرفتند مرحوم دکتور يوسف شيشۀ موترراپايين کرد يکی از محصلين موضوع را مختصر برايش گفت من که درطرف ديگر موتر بودم درست نشنيدم ولی از ديگران شنيدم که موصوف هم گفت که ميروم ببينم چه گپ است . اجتماع پوليس ، توقف موترها يکتعداد نظاره گر هادراطراف سرک واکنون تعداد40-50  نفرباسروصدا و موجوديت موتر صدراعظم دران وقت وضعيت رافوق العاده ساخته بود. هنوز حرف مرحوم دکتور يوسف تمام نشده بود که پوليس بايک حالت غير عادی که يقينناً همان وقت وعاجل تصميم گرفته بودندهجوم آورده دور وپيش موتررا خالی وموتر به سرعت از محل دور شد . همين حالت خشم تجمع کننده گان را ببار آوردودر دو نقطه سرک برخورد با پوليس صورت گرفت يکی از آن چهره ها مرحوم محمدشاه بکسور(بعدهادريک مسابقه دردانشگاکابل براثرضربه طرف مقابل وفات کرد) بيادم است که باپوليس درگير بود دراثرهمين برخورد هاسروصدارا شنيدم که پوليسها می گفتند تنفگچه را  زدند! ومارااز سرک به پياده رو مقابل حجاری ونجار راندند و به اصطلاح پيش کردندسروصدا زياد شدکه بايد به طرف پوهنتون برويم دراين هنگام تعدادی هم ازطرف شورا رانده شده بودند به ما پيوسته بودند ،بطرف پوهنتون نه از سرک دارالامان بلکه ازسرک نهردرسن (عقب سرک دارالامان) به شکل دوش راه افتاديم در بين راه شعار های مرگ برپوليس هم داده شد. قبل از رسيدن به پوهنتون همه داخل ليسۀ غازی شديم ، زنگ مکتب که درداخل دهليز بود توسط تظاهر کننده گان به صدادرامد تعدادزياد شاگردان ليسۀ غازی با ما يکجاشدند وجانب پوهنتون روان شديم .
وقتی ازسرک اساسی مقابل دارالمعلمين داخل سرک فرعی به سمت پوهنتون شديم تعداد زياد محصلان در پيشروی دانشگاه ساينس وطب جمع شده بودند که فکرميکنم جوانيکه عضوجمعيت خلق بودند ويااينکه ازروی احساسات بدون توقف درليسه غازی به پوهنتون رسيده وخبرداده بودندزيرا حينيکه ما رسيديم تعداد بيشترشدو اولين کسی که بالای يک موتر بالا شد وصحبت کردشاهپور بود که بعدهارهبری گروپ ساما راداشت ( من اورا می شناختم زيرا درصنف هشتم باما همصنف بود وبعداً شنيدم به يکی ازولايات رفته  بود ) .محصلين با جمعی که آمده بودند به سمت شوراحرکت کردند، چون هنوز گروپهای سياسی ديگرتشکل پيدانکرده بودند جمعيت خلق هم انشعاب نکرده بود همه متحدانه به حرکت افتاده بودند ولی واقعيت اينست که هنوزتعدادزياداشتراک کننده گان نمی فهميدند که چه ميگذرد ، کجا ميرويم وچرا ميرويم . ( مقصد من تودۀ که روان بود ، است ) ولی بعد ها فهميده شدکه دولت سخت ترسيده بود.زمانيکه ازدهمزنگ داخل سرک دارالامان شديم انسان می فهميد که چه تعداد بزرگی دراين مظاهره اشتراک داردو به سمت شورادرحرکت است که يقيناً سردارولی را ناآرام ساخته بود. خارجی های که درآی سی ای درجوار ليسه حبيبيه کار ميکردند توسط موترهای خود به قصدمنازل شان برامدند ودست های خودرا از کلکين موتر بالا گرفته وموتر را آهسته حرکت ميدادند . قسمت پيشروی مظاهره تقريباً پيشروی ليسۀ حبيبيه بودکه هنوز باپوليس مسدود بود وقسمت اخيرتاسرک نهردرسن وپستر از آن در مجموع عرض سرک .من در قسمت سه راهی سرک دارالامان وسرای غزنی بودم که آواز بلند يک عراده موترسايکل کجاوه دارراشنيديم که يک صاحب منصب پوليس سواربود ميخواست به شدت وسروصدا صف مظاهر کننده گان را  شق کند وبگذرد اما کجاوه موترسايکل به چند بايسکل محصلين که باخود حمل ميکردند، گير کرد ودر همين قسمت سه سرکه جابجا ايستاد، اينجا بود که خشم جوانان  اوج گرفت زيرا چند بايسکل از بين رفته بود و دست وپای يکی دونفرزخمی شد واز همه بدتر دربين افغانهای خشمگين، واين سرزوری بيجا آنهم در مظاهرايکه بعد از سالهای طولانی دارد آغاز می شود ، به اين ترتيب هنوز صاحب منصب پوليس وقت نيافته بود که پارابگرداند وپياده شود که سنگی به پيشانی اشن طوری خورد که عکس العمل اش برامده گی پيشانی بافوران خون بود ،هنوز نفرپرتاب کننده اول رانديد که سنگهای پيهم سروپيشانی اشرا غرق خون کرد .دوسه نفرکه يکی شان همين محترم اسد رهياب است بياددارم که با سروصدای ( نزنيد،نزنيد) توام باگريه سردادند.هنگاميکه صاحب منصب را کمک کردند ودردرخت پياده روی تکيه دادند ونکتايی اش را شُل کردند، ازسرآن بيچاره دست کشيدندو  توجه مارابه صحبت محترم سلطان علی کشتمند، مرحوم طاهر بدخشی که بربالای چارتراش های فابريکه حجاری وبتون برامده بودندجلب کردند . من از صحبت شان چيزی بياد ندارم زير ميکرفونی وجود نداشت وسروصدا هم فراوان .بعدازآن رهبری مظاهره سمت يافت محترم سلطان علی کشتمند، مرحوم طاهر بدخشی ، محترم داکتر عثمان ويک تعداد ديگر ازمحصلين دانشگاه کابل که بعدهااز کادرهای حزب د خ ا وحزب وطن ودموکراتيک نوين( شعلۀ جاويد)بودنددر پيشاپيش مظاهره قرار گرفتند. مطالب ديگر که به شهرازراه گردنه سخی  رفتيم ودر بازگشن با پرتاب بم های گازی اشک آور روبرو شديم درنوشته های مختلف آمده است ولی مطلب راکه من ميخواهم بگويم اينست که چندروز بعدکه به مکتب رفتم ( چندروز رخصت بوديم) تمام شيشه های مکتب از فيرمرمی ريخته بود وکسانيکه درصنف ها مانده بودند گفتند که افراد اردوبه امر وقومانده سردارولی که قوماندان قوای مرکزبودبالای مکتب فير ميکردند، ديوار هاهمه داغ داغ شده بود ، معلمين رالت وکوب نموده بودند درساعت فزيک محترم عبادی مدير ليسه که معلم فزيک ماهم بوددردرس به زور آورده شده بود ولی بمشکل حرکت ميکرد وبمشکل حرف می زد.
اين بود چشم ديد من از آغاز مظاهره سوم عقرب۱۳۴۴ که از همان آغاز آن از ساعت هشت صبح الی اخير مظاهره در سرک های کارته چار وماموريت سمت ، پوهنتون، راهپيمايی از گردنه سخی ، دوباره آمدن از راه پل آرتل  وفردا ی آن چارم عقرب اشتراک در جنازه حسن خياط در عقب مسجد اخير جاده ومداخله باز هم پوليس که برايتان نوشتم. (7)

                                                       باعرض ادب واحترام  احسان واصل
                                                                13-03-13
عبدالحمید مبارز

                

" دکتور محمد یوسف خان در یک فضایی حکومت جدید را تشکیل داد که اکثریت اعضای ولسی جرگه را طرفداران استاد خلیل الله خلیلی تشکیل میداد، استاد خلیلی از مخالفان سرسخت سید قاسم رشتیا بود، ودکتور یوسف، رشتیا را از شخصیت های با صلاحیت سیاسی میدانست ومیخواست تا وی را در حکومت دوم بحیث معاون صدارت و وزیر مالیه شامل سازد. ولی فضای ولسی جرگه را مخالف یافت. یک شب قبل از تشکیل جلسه عمومی ولسی جرگه با تعدادی از نمایندگان بشمول ببرک واناهیتا( البته با این دونفرطور خصوصی) تماس گرفت ولی نتوانست از هیجان نمایندگان بکاهد وبداشتن اکثریت اطمینان پیدا کند. بنا به تحریک خودش تعدادی از محصلان فاکولتۀ حقوق در روز دوم عقرب قبل از آنکه وزرا داخل تالار جلسه شوند، به این دلیل که ولسی جرگه فیصله کرده است تا جلسۀ رای اعتماد علنی باشد، تمام کرسی ها را اشغال کرده بودند. وبرای وکلا در داخل تالار جای نبود بناءً جلسه صورت نگرفت و در همین تالار به فعالیت های سیاسی برخلاف حکومت می پرداختند. نینواز وکلاء را برضد حکومت محمد یوسف تحریک میکرد. یکنفر بدیوار احاطه شورا در حالی که کاغذ طومار مانند را در دست داشت بلند شده به قرائت طومار که سراپا انتقاد شدید علیه سید قاسم رشتیا بود می پرداخت.  وبه وی اتهامات زیادی را وارد می ساخت. بعدها غلام سخی حسابی که یکی از کاندید های رقیب میر محمد صدیق فرهنگ در انتخابات بود و عقیده داشت که رشتیا در انتخابات بطرفداری  برادرش  مداخله کرده برایم گفت که" برای آن شخص مبلغ پنج هزار افغانی داده بود، تا در آن روز و در آنجا آن اتهامات را به رشتیا وارد کند تا دکتور محمد یوسف نتواند رشتیا را وارد کابینه بسازد "
 . . . جلسۀ رای اعتماد که صبح روز سوم عقرب صورت میگرفت سری اعلان شد. . . .
محصلان به پولیس فشارمی آوردند که داخل شورا شوند ولی قوای امنیتی  آنها را ممانعت میکند. وتظاهر کنندگان طرف خانۀ دکتور یوسف حرکت میکنند وقوای امنیتی ممانعت میکند. مگر تظاهرکنندگان دیگر با تعداد شاگردان معارف زیاد شده به ممانعت قوای امنیتی اعتناء نمی کند. وقوای امنیتی  فیر اخطاری هوائی می کند سود  نمی بخشد. تظاهر کنندگان بیشتر هیجانی می شوند به پیشرفت شان ادامه میدهد وفیر زمینی  مینمایند ودرنتیجه دلجان خیاط که یک پرچمی بود کشته می شود و دونفر دیگر زخمی می گردند که زخمی ها توسط پوهاند کرام الدین کاکر در شفاخانه علی آباد پانسمان ورخصت می گردند. . . " (8)
                                      ادامه دارد

          توضیحات ورویکرد ها
1-      سید هاشم صاعد، درنگی بر: برخی دریافتها ورویدادهای افغانستان در قرن بیستم ، ص 135  به کوشش سید ولیدصاعد، پاریس ، فرانسه . اگست 2009
2-      سایت سپیده دم، دستگیر پنجشیری، یادی ازروزسوم عقرب 1344 خورشیدی وروز جوانان وطن  10.29.2010.
3-      ترجمه از متن پشتو. شهرت ننگیال . پخوانی پاچا. محمد ظاهر شاه . مرکز نشراتی میوند. پشاور . پاکستان.
4-      جنرال  محمد نبی نایب  خیل ،نامه به نگارنده
5-      صحبت تلفونی با جناب داکتر عبدالله محمودی .
6-     سلطانعلی کشتمند، یادداشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی.صص 112،113،117. ناشرنجیب کبیر.چاپ اول.2002   
7-      احسان واصل، نامه به نگارنده.
8-      عبدالحمید مبارز، تحلیل واقعات سیاسی افغانستان از 1919 - 1996  ص 273. چاپ پشاور.