نصیرمهرین
رحیم وردی خان، ترقی خواهِ با شهامت |
شادروان رحیم وردی خان شخص دوم از راست به چپ ، با کلاه پوست وعصا در دست. متأسفانه شخصی که در پهلوی او ایستاده است، شناخته نشد.
انتشار نبشتۀ " زندان دهمزنگ " (۱) از این قلم ادامه داشت، که نامۀ صمیمت آمیزی را از جانب محترم انجنیر کریم وردی دریافت نمودم . جناب ایشان در نامۀ خویش یادآوری نموده بود که فرزند رحیم وردی خان است. روز های بعدتر، عکسی ازشادروان پدر خویش را با افزودن این وعده فرستاد، که بیشتر در بارۀشادروان رحیم وردی خان می نویسد. همانطور نیز شد و روز های بعدتر نامۀ معلوماتی را دریافت کردم .
معلوماتی که در پایان می آید، با بهره گیری از آن نامه و اطلاعاتی است که جناب خالد صدیق چرخی نگاشته است.
برای من پس از دریافت نخستین نامۀ جناب کریم وردی ، تردیدی برجای نمانده بود که پدر ایشان شخصیتی است که دوسال پیش جناب خالد صدیق چرخی ،از وی در پیوند با گزارش های زندان دهمزنگ صحبت کرد. جناب خالد صدیق ابراز تأسف می نمود ، که دقیق به یاد ندارد که نام مکمل ایشان رحیم بیردی خان بود ویا رحیم وردی خان . همچنان هنگام تلاش های شباروزی برای تهیۀ شرح حال زندانیان متأثر بود که امکان دریافت معلومات بیشتر نیزدر بارۀ آن گرامی انسان را ندارد. با آنهم از معلومات میسر ویکی از ویژه گیهای رحیم وردی خان که جسارت وشهامت او بود؛ در صفحات ۴۸۴ و ۴۸۵ "برگهای چند از نهفته های تاریخ در افغانستان " آورده است. فشردۀ نبشتۀ جناب صدیق را نیز در پایان نامۀ معلوماتی می آوریم.
اینک معلومات در بارۀ شادروان رحیم وردی خان
مؤرخ گرامی وهموطن محترم، آقای نصیر مهرین
. . .
پدرم،رحیم وردی خان درعهد سلطنت شاه امان الله خان غازی از لیسه حبیبیۀ کابل فارغ گردید. چون ذهن نامبرده آماده خدمت به مردم و کشور بود توسط حلقه یی از مشروطه خواهان لیسه حبیبیه ،حتی در هنگامی که شاگردی بیش نبود، جذب گردید.
قابل تذکر است که پدران او نیز سوابق افتخارآمیز مجاهدت ضد استعماری داشتند. وی احساس وطن پرستی وآزاد زیستن را از آنها به ارث برده بود. چنانچه پدر کلان وی سبحان وردی خان هم یکی از آزادی خواهان و وطن پرستان عهد خود بود که از موصوف شادروان عبدالحی حبیبی در کتاب "د افغانستان نومیالی" به نیکی یاد کرده است. نواسه او رحیم وردی خان که آماده هر نوع فداکاری جهت نجات کشور و مردم از یوغ استعمار بود، در صف ترقی جویان و وطندوستان قرار گرفت.
بعد از فراغت از لیسه حبیبیه، غرض تحصیلات عالی به کشورهند برطانوی فرستاده شد. درهند در رشته تیلفون وتلگراف به اخذ دیپلوم ماستری نایل گردید و به وطن عزیز خویش برگشت. هنگام بازگشتِ فارغان به وطن ، مراسم خاصی ترتیب یافته بود . در آن جا شخص شاه امان الله خان نیز حضور داشت و فارغان را طرف تقدیر وتحسین قرارداد . چون سن و سال رحیم وردی خان نظر به دیگر فارغ تحصیلان کم بود، و هم اول نمره فارغ شده بود، بنأ شاه امان اله خان گفته بودند: "خرد همه، بزرگ همه". در نتیجه به فرمان شاه،به حیث منتظم تیلفون و تیلگراف مقرر گردید.
پدرم درپهلوی وظایف رسمی به مبارزه سیاسی بر علیه توطئه های انگلیس ها که بر ضد منافع ملی کشورطرح می نمودند نیز مشغول بود. سقوط دورۀ امانی وضع ناهنجار دیگری را بار آورد.
در دوره ۹ ماهۀ امیرحبیب الله خان کلکانی حلقه های مشروطه خواهان وترقی جویان بطور مخفی به مبارزه خود ادامه دادندکه زحمات زیادی را متقبل شدند.
بعد از گرفتن قدرت توسط نادرخان، اعضای مشروطه خواهان دوره امانیه بازخود را منسجم نمودند و به مبارزه علنی ومخفی بر علیه جباران حکومتی وقت پرداختند. اما دیری نگذشت که یک تعداد زیاد از اعضای این نهضت توسط محمد هاشم خان صدراعظم که بنام جلاد مشهوربود، به زندان دهمزنگ انداخته شدند که از جمله یکی هم شادروان رحیم وردی خان بود.
از چپ به راست ، صف ایستاده: محمد ابراهیم صفا، رحیم وردی خان
نشسته از چپ به راست: محمد عثمان خان ( پدر کلان نویسنده وشاعر ارجمند رشاد وسا و هنرمند و موزیک دایرکتربا نام ببرک وسا) ، محمد حسین خان از اقارب صفا، در قونسلگری افغانستان در هند.
در ابتدا افراد دستگیر شده به اعدام محکوم بودند که زیاد تر آنها چاندواری واعدام شدند، ولی رحیم وردی خان با وساطت یک تن از کارمندان بلند رتبۀ ضبط احوالات وقت، که از وردگ بود به ۱۸ سال حبس "محکوم" شد. حبس وی با قین و فانه، کوته قلفی در یک سلول تاریک و پر از آب آغاز شد. آن رفتار ظالمانه در محبس دهمزنگ، بالای همه محبوسین سیاسی می گذشت. درزمان هاشم خان جلاد ،شکنجه ها مانند قین و فانه، زنجیرو زولانه ،آب انداختن درزیر پاهای محبوسین برای مدت چندین سال ،لت وکوب و انواع شکنجه های روحی موجود بود. به آن سبب بود که تعدادی از ترقی جویان ومبارزان ضد استبداد به خاطر مبارزه برای حق و عدالت اعدام شدند ویا با مشقات ورنجهای بسیار در زندان ماندند ویک تعداد در زندان وفات نمودند. حتی میت آن مبارزین و شهدا را هم به فامیل های شان نمی دادند.
پدرم بعد از ۱۸ سال حبس، از زندان رها و به ولایت قندهار تبعید گردید. هنگام تبعید درقندهار هرروز صبح و شام به ضبط احوالات قندهار حاضری می داد. ۱۸ سال از جوانی خود را در دهمزنگ سپری کرد و باقیماندۀ عمر خویش را در تنگدستی و بیکاری. گاهی به حیث معلم کار می کرد وگاهی به حیث ترجمان زبان انگلیسی ؛تا نفقۀ حلال رابرای فامیل خویش پیدا کند. با وجود داشتن تحصیلات عالی به سویۀ ماستری، حکومت های ظاهرخانی هیچ وقت برایش کاررسمی ندادند. زیرا مدافع منافع ملی ومخالف ظلم واستبداد بود، وطن و مردم خود را دوست داشت.
این بود پاداش وطن پرستان در آن حکومت. ولی آنانی که با شهامت زیستند و با شهامت به سوی چوبۀ داررفتند، مایۀ افتخارهستند و نام شان به نیکوی یاد می شود. آنها متعلق به همه مردم افغانستان هستند و همیشه نام شان در تاریخ کشور با عزت وحرمت یاد می شود و به خط زرین نوشته شده است. واه به جان افراد مزدور، وطن فروشان و مستبدینی، که درتاریخ کشورجای خاینین را کمایی کرده اند و در آخرت جهنم را .
حیات آزادیخواهان ستم دیده برای نسل جوان وآینده ، برای وطن پرستان واقعی سرمشق می باشد. البته افتخار بر شما نویسندۀ محترم که همه جریانات و واقعات زندان دهمزنگ را خوب تشریح کردید . باشد که آن بزرگمردان که جان های شیرین خویش را فدا کردند برای نسل آینده وموجود شناخته شوند و مطابق راه آنها عمل نمایند.
از شاد روان رحیم وردی خان، دو پسر و پنج دختربرجای مانده است که همۀ شان حیات داشته و در چندین کشورجهان زندگی می کنند.
رحیم وردی خان در۲۷ رمضان سال ۱۳۵۹ به ابدیت پیوست و درجوار زیارت تمیم انصار (رح )به خاک سپرده شد. روحش شاد و بهشت برین جای او و همه شهدا و مبارزین به خاک خفتۀ راه حق و عدالت افغانستان باشد.
با تقدیم احترام
کریم وردی
نوت : یک قطعه عکس پدرم امکان دارد نزد ورثه مامور قیوم خان مرحوم هم موجود باشد. پدرم با ابراهیم صفا واستاد خلیل الله خلیلی هم رفیق بود.(۴)
خالد صدیق چرخی در بارۀ رحیم وردی خان
" . . . وقتی که کاکا رحیم جان (شیون کابلی) سروده های هجویۀ خود را برای من در فرصت دیداری که از ایشان در شهر ماسکو به عمل می آوردم، یکی پی دیگری به خوانش می گرفتند؛ و من بعضی از آنها را یادداشت می کردم، یادم از داستانی آمد، که در بین سایر زندانیان سیاسی دهمزنگ، شخصی به نام رحیم بیردی خان(۲) تلگرافی هم وجود داشت . نامبرده در جریان مدت اسارت خویش، افزون بر رنج زولانه و لت و کوب ها در زمانی که مدیر سید کمال خان ادارۀ زندان عمومی دهمزنگ را به عهده داشت، به انجام کار های شاقه هم وادار می گردید.
سید کمال خان که تحصیلات خود را در شق پولیس در کشور انگلستان به پایان رسانیده و طرف اعتماد زیاد محمد هاشم خان صدراعظم بود، در زندان دهمزنگ از انضباط شدیدتر کار گرفته و سبب آزار بیشتر زندانیان می گردید.
رحیم بیردی خان یکی از آن زندانیانی بود، که با داشتن مفکوره های سیاسی خویش ، تاب شنیدن سخن ناسزا و دشنام را به هیچ صورت و از هیچ کس، به شمول مدیر زندان قبول کرده نمی توانست . ازین رو به امر مدیر زندان اکثر اوقات محکوم به لت و کوب می گردید و طرف عتاب وی قرار می گرفت.
روزی فرا رسید که مدیر سید کمال خان به کدام وظیفۀ دیگری گماشته شده و از کار مدیریت زندان سبکدوش گردیده بود. به عوض آن شخص بیسوادی به نام دوران خان از ولایت وردگ، به حیث مدیر محبس وظیفۀ مذکور را اشغال کرده بود.
طبق معمول روزی که سید کمال خان مدیر جدید را به زندانیان سیاسی معرفی می کرد، یکی دو ساعت پیشتر، مأمورین زیردست و ده باشی محبس را موظف ساخته بود تا همه زندانیان سیاسی را از اتاقهای شان خارج و در صحن زندان پهلوی یکدیگر در یک صف به حالت ایستاده به منظور این که مدیر سابقه با هریک زندانیان وداع و مدیر جدید را معرفی مینماید، آماده سازند.
این امر طبق امر مدیر زندان اجرأ شد و مدیر سید کمال خان با دوران خان در برابر زندانیان ظاهر گردید و از ابتدأ صف آغاز به خدا حافظی نمود. او در حالی که با هریک از زندانیان جدا، جدا وداع می کرد، مدیر جدید را هم معرفی می نمود. زندانیان همه سر به زمین انداخته، دستان سید کمال خان را به رسم خداحافظی می فشردند. وقتی نوبت به رحیم بیردی خان رسید، متوجه شد که نامبرده سرش را بلند گرفته و به چشمان وی می نگرد. سید کمال خان دستش را به سوی رحیم بیردی خان دراز نمود و گفت:
رحیم وردی خان، به امان خدا!
رحیم وردی خان در جواب اظهار داشت:
برو به خداوند قهار و جبار می سپارمت!
سید کمال خان بار دیگر پرسید:
چرا به خداوند کریم و رحیم مرا نمی سپاری؟
رحیم وردی خان باز به پاسخ گفت :
نه ،هرگز! ترا به خداوند قهار و جبار می سپارم تا داد مرا قهراً و جبراً از تو بستاند.
سید کمال خان با شنیدن این جملۀ آخر از دهن رحیم وردی خان، حرف بیشتر بر زبان نیاورد و از وی گذشت و با زندانی دیگری که در پهلوی او قرار داشت، به وداع گرفتن آغاز نمود.
این داستان را برای این به حکایت گرفتم که آقای رحیم وردی خان تلگرافی در جریان اسارت خود آنقدر زجر و شکنجه و لت و کوب از دست سید کمال خان مدیر زندان سیاسی و جنایی دهمزنگ دیده بود، که نتوانست کینه و نفرت خود را در لحظات آخری که فرصت مغتنم برایش دست داد، کتمان نموده و از ابراز آن جلوگیری نماید. . . "(۳)
توضیحات ورویکردها :
1- متن مقدماتی زندان دهمزنگ طی چند ماه و در ۱۰ قسمت در تارنما های کابل ناتهـ، خوشه وآریایی تا جنوری سال۲۰۱۳ انتشتار یافته است.
2- با توجه به نامۀ جناب انجنیر کریم وردی، نام شادروان رحیم وردی خان در " برگی چند از نهفته های تاریخ در دافغانستان"، سزاوار تصحیح است.
3- خالد صدیق چرخی. برگی چند . . . جلد اول . صص ۴۸۴-۴۸۶.
4- پس از در یافت نامۀ جناب کریم وردی ، با دوست گرامی ام، محمد یوسف صفا صحبت نمودم. صحبتی که مانند موارد مشابه، صحبت ها و قصه های دیگری را رویاند. از جمله خبر از موجودیت عکسی بود که مرحوم محمد ابراهیم صفا و مرحوم رحیم وردی خان در هند گرفته بودند. لحظات بعد از صحبت ما،جناب یوسف صفا،عکسی را فرستاد که در هند گرفته شده بود.
|
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen