Mittwoch, 19. März 2014

سکوت را بشکنید.. .



        فراخوان عمومی عنوانی سازمان ملل متحد                   

          نام گروه طالبان را در لیست
                         گروههای تروریستی اضافه کنید

عالی جناب بان کی مون
سرمنشی عمومی سازمان ملل متحد
با تقدیم سلام و تهنیت
همانگونه که مستحضرید گروه طالبان با هدف تصفیه ی قومی، تاسیس حکومت استبدادی دینی و توسل به خشونت به عنوان تنها راه رسیدن به اهداف و منافع سیاسی تاسیس شده و در طول سالها فعالیت چیزی جز قتل، کتشارجمعی، شکنجه، ترور، ایجاد رعب و وحشت، دشمنی با اقلیت های قومی، ایجاد محدودیت های شکننده برای زنان و از بین بردن آزادی های فردی در کارنامه ی خود ندارد.
پس از حادثه ی خونین یازدهم سپتامبر و نقش بارز این گروه در حمایت از شبکه ی جهانی القاعده، امید آن می رفت که با روی کار آمدن دولت جدید در افغانستان، گروه تروریستی طالبان از ریشه نابود شود اما با سیاست های نسجنیده و موضع گیری های سست دولت مردان افغانستان، این گروه روز به روز قدرت و موقعیت بیشتری برای انجام عملیات تروریستی یافته و زندگی را به کام شهروندان افغانستان تلخ تر کرد. شهروندان افغانستان هر روزه شاهد بمب گذاری های انتحاری، حملات شبانه بالای مردم عادی و ترور افراد می باشند.
بی هیچ تردیدی گروه طالبان واجد همه ی ویژگی های یک گروه تروریستی است. این گروه مرتکب ده ها قتل عام در نقاط مختلف افغانستان شده است و به روایت اسناد و شواهد بسیار دقیق، در همه ی این قتل عام ها هدف گروه طالبان، شهروندان عادی و نابودی گروه های قومی و یا سیاسی بوده است.حملات کور بالای شهروندان بی گناه در نقاط منختلف افغانستان از مصادیق بارز تروریستی بودن این گروه به حساب می آید.
با وجود همه ی شواهد و قراین ، این گروه متاسفانه هنوز در لیست گروه های تروریستی جهان به ثبت نرسیده است. ما امضاء کننده گان این بیانیه ضمن محکوم کردن جنایات گروه تروریستی طالبان ، از جنابعالی تقاضا می کنیم که حق و انصاف را در مورد مردم مظلوم افغانستان در نظر گرفته و عامل قتل هزاران شهروند افغانستان را به عنوان یک گروه تروریستی شناسایی نمایید.
شناسایی طالبان به عنوان یک گروه تروریستی از سوی سازمان ملل متحدد علاوه بر اینکه یک عمل انسانی بوده و نوعی ابراز همدردی با قربانیان جنایت های این گروه تروریستی تلقی می شود، زمینه ی لازم برا ی اجرای عدالت و به میز محاکمه کشاندن تروریست های طالب را بیشتر فراهم می کند.
ما امضاء کننده گان این بیانیه، از جنابعالی به عنوان سرمنشی عمومی سازمان ملل مصرانه تقاضا می نماییم که زمینه لازم برای شناسایی گروه طالبان به عنوان یک گروه تروریستی توسط سازمان ملل و سازمان های تابعه اش را فراهم فرمایید.
پیشاپیش از تلاش های بشردوستانه ی تان در راستای احقاق حقوق مردم رنج دیده ی افغانستان تشکر می نماییم.
امضاء کننده گان:
یادداشت خوشه: لطفا نام خویش را در این نشانی بنویسید: The voice of Afghans        

...............................................................................................................................................




تفاوت کودکِ کُنَری با کودکِ کابلی در نگاه کرزی

مرتضا معراج
اگر ابوذرِ سه‌ساله در حمله‌ی سهوی نیروهای بین‌المللی زخمی می‌شد، داد و فریادِ حامد کرزی گوش فلک را کر می‌کرد؛ بیانیه می‌داد، فتوا جمع‌ می‌کرد، اشک می‌ریخت، هشدار می‌داد و آن‌ها را «اشغال‌گر» می‌خواند. وی از این رویداد به عنوان یک اهرم فشار بر متحدان بین‌المللی افغانستان کار می‌گرفت تا افکار عمومی را بر ضد آن‌ها و به حمایت از گروه‌ تروریستی طالبان، تحریک و بسیج کند؛ درست شبیه آن رفتاری که آقای کرزی در گفت‌وگو با روزنامه‌ی واشنگتن پست در باره‌ی کودکِ کُنری داشت.
آقای کرزی یک ماه پیش در جریان گفت‌وگو با این روزنامه، به خاطر کودک چهار و نیم ساله‌ای که چهره‌اش را در جریان حملات نیروهای بین‌المللی از دست داده و نابینا شده است، چنان احساساتی و نرم‌دل شده بود که یک وقفه‌ی طولانی در میان سخنانش پیش آمد و برای ۳۹ ثانیه نتوانسته بود سخنی بر زبان آورد.
بر بنیاد این روزنامه، آقای کرزی روز عیادتش از این کودک در شفاخانه‌ی فرانسه‌ای را «بدترین روز حکومت‌داری‌اش» خوانده است. کودک یاد‌شده افزون بر داشتن زخم‌های شدید، همه‌ی اعضای خانواده‌اش را نیز در پی‌ حمله‌ی هوایی نیروهای بین‌المللی بر پناه‌گاه‌های تروریستان در ولایت کنر از دست داده است. آقای کرزی در باره‌‌ی این کودک به واشنگتن پست گفته بود: «ما زمینه را برای این دختر فراهم کردیم که به آمریکا برده شود. اکنون او در آمریکا است. چند روز پیش با او صحبت کردم. به خانواده‌ای که این کودک همرایش است نیز زنگ زدم… پزشکان می‌کوشند جراحی پلاستیک روی او انجام دهند. خانم افغان[ستانی] که از او مراقبت می‌کند می‌گوید که این کودک همیشه در باره‌ی برادر سه‌ساله‌اش می‌پرسد.»
اما بر عکس، هنگامی که تروریست‌های طالبان در شب عید نوروز به صورت عمدی و از فاصله‌ی چندمتری بر سر و صورت و بدنِ ابوذر سه‌ساله، عمرِ پنج‌ساله و نیلوفرِ هفته‌ساله‌اش شلیک کردند و بدن‌های آن‌ها را سوراخ سوراخ کردند، کرزی نه تنها به خاطر این کودک که مانند کودکِ کنری همه‌ی خانواده‌اش را از دست داده است، متأثر نشد و اشک نریخت، بل‌که این عملِ وحشیانه‌ی طالبان را محکوم هم نکرد. افزون بر آن، از همه‌ی امکاناتِ دست‌داشته‌‌اش کار گرفت تا بتواند طالبان را از انجام این گونه جنایات، تطهیر و تبرئه کند و افکار عمومی را از طالبان به سوی استخبارات بیرونی منحرف سازد. تنها کاری که آقای کرزی پس از گذشت هشت روز از زخمی شدن ابوذر انجام داد، عیادتِ تشریفاتی و نمایشی از او بود که آن هم پس از سرزنش‌های گسترده‌ در رسانه‌های جمعی و اجتماعی بود تا بتواند میزان انتقادهای فعالان مدنی و سیاسی، خانواده‌‌های سردار احمد (پدر ابوذر) و حمیرا (مادر ابوذر) و نارضایتی همه‌گانی بر خودش را کاهش دهد.
پس از وقوع این رویدادِ دل‌خراش و تکان‌دهنده که در در هوتل سرینا رخ داد و افزون بر زخمی‌شدنِ ابوذر و کشته شدنِ برادرِ پنج‌ساله و خواهرِ هفت‌ساله‌اش، هفت غیرنظامی دیگر نیز جان باخت، آقای کرزی آن چنان خون‌سرد و آرام به نظر می‌رسید که گویا در این حادثه‌، بینی بزغاله‌‌ای نیز خون نشده است.
در دومین روزِ نوروز که آقای کرزی در محفل آغاز سال آموزشی شرکت کرد، در هنگام سخن‌رانی‌اش بسیار آرام و عادی دیده می‌شد و کشته شدنِ این نُه غیرنظامی که دو کودک نیز در میان آن‌ها بودند، او را اصلاً متأثر نکرده بود. تنها سخن جدی‌اش در این محفل در پیوند با رویداد سرینا، «ترویست»خطاب کردنِ عاملانِ این قضیه بود. اما یک روز پس از آن در نشست نوبتی شورای امنیت ملی، آقای کرزی مصداقِ این «تروریست» را از طریق خبرنامه‌ی شورای یادشده روشن کرد که هدفش از «تروریستان»، طالبان نه، بل‌که «استخبارات خارجی» است تا بتواند از تحریک افکار عمومی بر ضد گروه تروریستی طالبان جلوگیری کند.
این مورد تنها از باب «مُشت، نمونه‌ی خروار» است. آقای کرزی در هنگام تلفات غیرنظامیان همواره مانند دو موردِ یادشده، دو نوع واکنش متضاد داشته است؛ هنگامی که غیرنظامیان در پی حملات هوایی و یا عملیات زمینی نیروهای بین‌المللی بر مواضع گروه‌های تروریستی ــ‌ به گونه‌ی غیرقصدی‌ــ کشته می‌شوند، چنان احساساتی و آتشین می‌شود که تا مرز برهم زدن روابط افغانستان با متحدان بین‌المللی‌اش نیز پیش می‌رود؛ محکوم می‌کند، «اشغال‌گر» می‌خواند، از امضای پیمان‌ امنیتی خودداری می‌کند، از آن‌ها می‌خواهد که افغانستان را برای همیشه ترک کنند، به حمایت ایران و پاکستان چشم می‌دوزد، و به سوی روسیه و چین دست دوستی دراز می‌کند. اما زمانی که گروه‌ تروریستی طالبان ــ‌ به گونه‌ی قصدی و ارادی‌ــ‌ غیرنظامیان را می‌کشند و کودکان را تیرباران می‌کنند، آقای کرزی نه تنها آنان را محکوم نمی‌کند، بل‌که می‌کوشد جنایات این گروه را بر گردن کشورهای دیگر باندازد و قاتلان شهروان افغانستان را تطهیر و تبرئه کند.
           
   ..........................................................................................................       
نصیرباری ابوی                           NasirBarii Abawi

Foto: ‎سالیان پسین که شاهد حملات متعدد تروریستی بوده ایم، دونمونه از آن ، بازتاب های گسترده تری را  بار آورد: غازی آباد کنر و نمونۀ هوتل سرینای کابل. در حالی که در همه موارد دست تروریست ها دخیل بود وصدها انسان بیگناه قربانی شده اند؛بازتاب دو مورد پسین ،چه در زمینۀ همدردی  با قربانیان و چه ایجاد نفرت وسیع و ژرفتر علیه طالبان را، یک آگاهی بیشتر از نقش زیانبار وکمک کننده به تروریست ها از طرف حامد کرزی نیز همراهی نمود. برای مردمان بسیاری در داخل وخارج کشور، موضع تروریست پروری وی عیانتر گردید. تشخیص همین موضع وی است که شورای کذایی صلح ، ظواهر مصالحه طلبی، ژست های به ظاهر مخالفت با نیرو های خارج را به زیر سئوال برد. این آگاهی برای بسیاری به ثمر نشست که خواستگاه حرکات وی ملهم  از همکاری  با تروریست ها است. هر روز که به پایان حکومت آغشته به فساد ، روی و ریأ و ننگین وی نزدیک می شود، نقاب خدمت به تروریست ها را بیشتر از رخ می کشد. معلوم است که با این سیاست گروه ارگ نشین وشخص وی، تروریست ها بیش از پیش تشویق شده اند که به دامنۀ انسان کشی بیفزایند. 
باران نفرتی که در روز های اخیر بر سر  این رئیس جمهور تروریست پرور بارید، در پی به دست آوردبی نتیجۀ یک " بینی خمیری "برای خویش شد. پایش را به شفاخانه نزد ابوذر معصوم وقربانیی آدمکشان جاهل ( شهرت یافته در میان هموطنان ما به : برادران کرزی) کشانید.
کاش کرزی به شفاخانه نرفته بود. زیرا اگر بقیه دولتمردان جهان در همچو موارد ویا بقیه عوامل نزد آسیب دیدگان می روند، در ایجاد مصیبت سهمی نخواهند داشت. اما جناب حامد کرزی مشوق و زمینه ساز رشد تروریست هایی است که سردار احمد، حمیرا، نیلوفر وعمر را از نزد ابوذر معصوم ربودند.
گفتند، طفلک معصوم  هنگامی چشمان دردمند خویش را پس از بی هوشی چند روزه بازگشود، مادر را صدا زد. آرزو می رود ابوذر یتیم وقربانی برادران کرزی، به زودی  صحت بیابد. زندگیی را که سراپا آمیخته با درد خواهد بود، با تندرستی ادامه دهد. آنگاه روزی به این بیداری نیز نایل خواهد آمد که هنگام دیدن عکس کرزی، به او به عنوان شخصی ببیند که تروریست ها را رشد داد، واسباب قتل خانواده اش را فراهم آورد.
نقشی که حامد کرزی در کمک رسانی به تروریست ها دارد، دیدارش  با ابوذر یتیم، پاشیدن نمک در زخم های او و بقیه مردمانی تلقی می شود که در این  اواخر به ماتم قربانیان سیاست غلط وی نشسته اند. کاش کرزی به عیادت نمادین وفریبنده نزد ابوذر نرفته بود . با لاشه های برادران تروریست خویش مانند ملا رقیب به همدردی می نشسیت !
شایان یادآوری است که کرزی به وزیر صحت عامه ، هدایت داده است که برای مداوای ابوذر او را می تواند به خارج نیز بفرستد. این تصمیم او نیز هنگامی ابلاغ شده است که بعضی از هموطنان به اطلاع رسانیده بودند که حاضر استند، به ابوذر برای تداوی بهتر وبیشتر امکاناتی را در اختیاربگذارند.
تصویر پیوست شده از تارنمای بی بی سی. فارسی  افغانستان گرفته شده است.‎
   . . .        می خواهم با معرفى و استفاده از علم قیافه شناسى physiognomy و با امانت گیرى چند واژه علمى ، نشانه و شناخت نشانه ها در قیافه شناسى و واكنش شناسى موضوع زیر را عنوان كنم :

1-. ATTENTION  
2-.SOCIAL INTUITION
3-.SOCIAL SIGNALS
به اىن تصویر بارها نگاه كردم 
١. كرزى ایستاده از كودك بیمار عیادت مى كند . ( رئیىس جمهور نماد پدر معنوى ملت ) ولي او اىن كار را نمى كند . كرزى باید به زانو خم مى شد 
نحوۀ احترام به كودك بیمار . حرف زدن با كودك در حالت نشسته صورت مى گیرد.
٢.كرزى از بستر كودك فاصله دارد.( اجبار در كار)
٣. حالت دو دست. نشانه یی از سردي و اجبار او را در عیادت ابوذر كوچك نشان مى دهد .
٤ . او در كارش عجله دارد . نشانۀ بي اعتناىى او ( أبوذر نماد ملت زخم خور ده است .)
٥. در قیافه اش نشانۀ بى تفاوتى و اجبار دیده مى شود. آیا كرزى یك بىیانه خارجي . خارجي ،خارجي است؟؟؟
ملت باید قضاوت كند!
....................................................................................................................

             فریاد مشترک 





                           خیمه تحصن فریاد مشترک


       سکوت را بشکنید، شاید قربانی بعدی شما باشید

بسم‌الله محبت
به دنبال رویداد خونین کنر و کشته شدن ۲۱ سرباز ارتش ملی (یک‌شنبه، ۴ حوت ۱۳۹۲) و رویدادهایی که در حول و هوش این رویداد رخ دادند، از جمله آن‌چه «‌رویکرد طالب‌پروری رییس جمهور» خوانده می‌شود، جمعی از فعالان مدنی برای دفاع از قربانیان تروریزم و «شهدای نیروهای مسلح» خیمه‌ای را برای تحصن برپا کردند.
اکنون ۲۶ روز از برپایی خیمه‌ی «تحصن فریادِ مشترک» می‌گذرد، اما هم‌چنان این خیمه پابرجاست و کسی به خواسته‌های تحصن کنندگان در این خیمه، پاسخی نداده است.
آنان در شعارشان نوشته‌اند، «سکوت را بشکنید، شاید قربانی بعدی شما باشید» و از شهروندان کشور می‌خواهند که در برابر بی‌توجهی دولت به بازماندگان کشته شدگان نیروهای مسلح و قربانیان تروریزم سکوت نکنند و در مقابل آن‌چه که «طالب‌پروری رییس جمهور» می‌خوانند، بایستند.
پیش‌تر از برپایی این خیمه، خیمه‌ی دیگری در پیش روی پارلمان کشور از سوی یک عضو مجلس نمایندگان، بکتاش سیاووش، به حمایت از خانواده‌های کشته شدگان نیروهای مسلح کشور برپا شده بود. آقای سیاووش از رییس جمهور کرزی خواسته بود که با خانواده‌های قربانیان دیدار کند و از آنان دل‌جویی کند.
کاظم وحیدی، فعال مدنی و یکی از تحصن کنندگان در خیمه‌ی فریاد مشترک می‌گوید که آنان ضمن این‌که از حرکت آقای سیاووش حمایت کرده‌اند، اما خواست‌های‌شان با هم فرق دارند و به همین دلیل، جدا از این نماینده‌ی مجلس تحصن نموده‌اند: «ایشان در مصاحبه‌های خود می‌گفت که من کاری ندارم آقای رییس جمهور طالبان را برادر ناراضی بخواند، این به من ربطی ندارد؛ من می‌خواهم که آقای رییس جمهور از خانواده‌های شهدا دل‌جویی کند، در حالی‌که برای ما خیلی مهم بود و ما عامل تمام بدبختی‌ها و عاملین قتل این شهدا طالبان را می‌دانیم».
وی افزود که دل‌جویی کردن یک حرکت موقتی است و درد خانواده‌های شهدا را دوا نمی‌کند، ما می‌خواهیم این مسئله به صورت یک قانون درآید و و همواره از قربانیان حمایت شود.
توجه دولت
آقای وحیدی می‌گوید که در جریان این ۲۶ روز، تنها دو تماس از ارگ ریاست جمهوری داشته‌اند. در تماس نخست، آن‌ها از تحصن کنندگان خواسته‌اند که خواست‌های‌شان‌ را بگویند و روز بعد، از تشکیل تیمی برای بررسی خواسته‌های آن‌ها خبر داده‌اند.
مرگ مارشال محمد قسیم فهیم، معاون اول رییس جمهور و برخی رویدادهای دیگر مقام‌های ارگ را مصروف می‌کنند و دیگر از آن‌ها خبری نمی‌شود. چند روز پیش، دوباره از ارگ ریاست جمهوری تماسی با تحصن کنندگان گرفته می‌شود و از آن‌ها خواسته می‌شود که با مقام‌های دولتی «صحبت‌های غیررسمی» داشته باشند، تا بتوانند برای برخی از خواسته‌ها «جاگزین‌» پیدا کنند و روی خواسته‌ها با دولت به توافق برسند.
به گفته‌ی آقای وحیدی، هیأتی از سوی مجلس نمایندگان نیز برای بررسی خواسته‌های آن‌ها تعیین شده است و قرار است روز دوشنبه این هیأت پس از بررسی خواسته‌های تحصن کنندگان در جلسه‌ی هیأت اداری مجلس، موضع مجلس نمایندگان را در قبال خواسته‌های آن‌ها اعلان می‌کند.
او افزود که پنج نفر عضو این هیأت با اعضای خیمه دیدار کرده‌اند و خواسته‌های آن‌ها را «قابل قبول» و اقدام‌شان را یک اقدام مدنی دانسته‌اند. آنان هم‌چنان گفته‌اند که تلاش می‌کنند در دیدار بعدی‌شان که موضع پارلمان را اعلان می‌کنند، یک نماینده‌ی «عالی‌رتبه‌»‌ی حکومت را نیز با خود بیاورند.
با این حال، آقای وحیدی می‌گوید که حرکت آن‌ها به گونه‌ی گسترده‌ای از سوی مردم و نهادهای مدنی استقبال شده است. او گفت، بیش‌تر از ۷ هزار نفر و ۲۱۹ نهاد اجتماعی-مدنی‌ از حرکت آن‌ها پشتیبانی کرده‌اند.
اعضای خیمه‌ی «فریاد مشترک» هم‌چنین می‌گویند که در صورتی که دولت به خواسته‌های‌شان رسیدگی نکند، به حرکت مدنی دیگری دست می‌زنند، اما آنان مشخص نمی‌کنند که اقدام بعدی آنان چه خواهد بود. آقای وحید گفت، در صورتی که دولت به خواست‌های ما توجه نکند، اقدام بعدی خود را در مشوره با صدها نهادی که از ما حمایت کرده‌اند، مشخص می‌کنیم.
طالبان، دشمن مردم افغانستان
در ۲۸ دلو ۱۳۹۲، مولوی عبدالرقیب تخاری، وزیر مهاجران رژیم طالبان در شهر پشاور به ضرب گلوله از پا درآمد. جسد این عضو گروه طالبان با چرخ‌بال دولتی از کابل به زادگاهش تخار انتقال داده شد و رییس جمهور کرزی قتل او را «شهادت» و خودش را «قربانی راه صلح» خواند.
رییس جمهور کشور بارها طالبان را «برادران ناراضی» خطاب کرده است. آخرین بار در مراسم گشایش دوره‌ی شانزدهم کاری پارلمان (۲۴ حوت ۱۳۹۲)‌، یک‌بار دیگر طالبان را برادر خواند و از آنان خواست که سلاح‌های‌شان را بر زمین بگذارند و روند صلح دولت بپیوندند.
آقای وحیدی می‌گوید، با این‌که مردم افغانستان طالبان را دشمن‌شان می‌دانند، اما رییس جمهور همواره آنان را برادر خطاب کرده است. وی عامل بدبختی‌های افغانستان، طالبان را می‌داند و می‌گوید که دولت افغانستان باید تعریف مشخصی از دوست و دشمن داشته باشد: «وقتی تمام مردم افغانستان به یک عقیده هستند و این‌که عامل تمام بدبختی‌های کشور؛ ناامنی، کشتار و خشونت جریانی است به‌نام طالب، دولت باید رسما طالب را به عنوان دشمن مردم افغانستان اعلام کند».
لغو شورای عالی صلح
یکی از خواسته‌های تحصن کنندکان در خیمه‌ی «فریاد مشترک»، لغو شورای عالی صلح است. آنان براین باورند که «این نهاد کاملا در کارکرد خود ناکام بوده و نه تنها نتوانسته امنیت بیاورد، بلکه از زمانی که تشکیل شده است، روزبه‌روز وضعیت امنیتی کشور بدتر شده است».
یک هفته قبل از کشته شدن مولوی عبدالرقیب تخاری، مولوی شهزاده شاهد، سخن‌گوی شورای عالی صلح اسامه بن لادن، رهبر گروه تروریستی القاعده را «شهید» خواند و حضور آمریکا را در افغانستان، عامل اصلی جنگ و ناامنی دانست.
حالا اعضای خیمه‌ی تحصن فریاد مشترک می‌گویند، این نهاد همیشه نوعی تمایل به طرف طالبان داشته و همیشه سعی کرده است با امتیازدهی به طالبان حرکت کند. آنان هم‌چنان می‌گویند، «طالبان با وجود چنین شورایی، مقتدرتر از همیشه شده و در عوض، نیروهای مسلح ما واقعا از نظر روحیه دچار افت مورالی شده‌اند و نمی‌دانند چکار کنند».
اعلان موضع نامزدان ریاست جمهوری
یکی از خواسته‌های دیگر این تحصن کنندگان، اعلان موضع نامزدان ریاست جمهوری در مورد طالبان و رسیدگی به خانواده‌های شهدا و قربانیان تروریزم است. آنان از نامزدان ریاست جمهوری آینده می‌خواهند که موضع‌شان را به صورت رسمی در قبال این موضوعات برای مردم روشن سازند.
آقای وحیدی می‌گوید که از میان نامزدان ریاست جمهوری، تنها یک نامزد از خیمه‌ی آن‌ها دیدار کرده است و از اقدام آن‌ها پشتیبانی کرده است. او می‌گوید که نمایندگان سایر نامزدان نیز به آن‌ها پیش‌نهاد گفت‌وگو داده‌اند، اما آن‌ها از این نامزدان خواسته‌اند که به‌جای گفت‌وگو با آن‌ها، موضع‌شان را به صورت رسمی از طریق رسانه‌ها به مردم ابلاغ کنند.
خواست‌های تحصن کنندگان در خیمه‌ی تحصن فریاد مشترک
«۱٫ معرفی طالبان به‌عنوان دشمنان مردم افغانستان و لغو نهادی موسوم به شورای عالی صلح
۲٫ تأمین نیازهای لوجستیکی‌-‌تسلیحاتی نیروهای مسلح، به‌ویژه تأمین نیازهای اولیه‌ی طبی برای زخمیان در جبهات جنگ
۳٫ پرداخت به‌موقع معاش نیروهای مسلح به‌منظور آرامش روحی آنان و خانواده‌های‌شان
۴٫ رسیدگی به وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده‌های شهدای نیروهای مسلح و قربانیان تروریزم
الف: اختصاص شهرک‌های رهایشی برای بازماندگان شهدا و قربانیان تروریزم
ب: ایجاد شغل برای بازماندگان
ج: حمایت مالی مستمر از خانواده‌های شهدا
د: حمایت نهادهای تحصیلی دولتی و خصوصی از بازماندگان و تخصیص بورسیه برای آنان
ه: نام‌گذاری جز و تام‌های نیروهای مسلح کشور به‌نام شهدای نیروهای مسلح
۵٫ ایجاد یک نهاد مستقل مشخص و تهیه‌ی یک دیتابیس برای رسیدگی به وضعیت قربانیان تروریزم
۶٫ اعلام موضع کاندیدان ریاست جمهوری در مورد «طالبان» و موضوع رسیدگی به وضعیت خانواده‌های شهدای نیروی مسلح و قربانیان تروریزم».
روزنامۀ اطلاعات روز  سوم حمل 1393 خورشیدی 
........................................................................................................................................................

                
            هما امیری ولی Homa Amiri-wali

کجاست مادرت
کجاست مادرت ابوذر کوچک نیازمند
کجاست مادرت ؟
تا با دست پر مهرش شفا آورت باشد
کجاست مادرت؟
                                      
  Foto: ‎ترانه درد                
کجاست مادرت 
کجاست مادرت ابوذر کوچک نیازمندکجاست مادرت 
کجاست مادرت ابوذر کوچک نیازمند
کجاست مادرت ؟
تا با دست پر مهرش شفا آورت باشد
کجاست مادرت؟
تا به زخم هایت لب درمان گزارد
کجاست ابوذر مادرت، کجاست؟
تا درد ترا بجان خود بخواهد
می دانم که چشمان نیمه باز ومحبوبت 
به بزرگی دنیا جستجوگر شده اند
میدانم که همه زخم هایت چشم شدند وهمه 
چشمهایت مادرت را جستجو میکنند
می دانم منتظری تا بشنوی:
پسرم تو تنها نیستی مادرت اینجاست
بیا عزیز! لبت رابگشا
تا روح مادرت آن پرنده گــِرد سرت را 
آرام بخشی.
        هما امیری
  26.03.14‎
تا به زخم هایت لب درمان گزارد
کجاست ابوذر مادرت، کجاست؟
تا درد ترا بجان خود بخواهد
می دانم که چشمان نیمه باز ومحبوبت
به بزرگی دنیا جستجوگر شده اند
میدانم که همه زخم هایت چشم شدند وهمه
چشمهایت مادرت را جستجو میکنند
می دانم منتظری تا بشنوی:
پسرم تو تنها نیستی مادرت اینجاست
بیا عزیز! لبت رابگشا
تا روح مادرت آن پرنده گــِرد سرت را
آرام بخشی             

                                        ***
.............................................................................................................................................

هما امیری

برلین / 26.03.14     

گریه می کنم       

چطور برایت گیریه نکنم سردار 
چگونه اندوهی را فراموش کنم
که مرگ تو وبرگ های گل ناشگفتۀ نیلوفر وابوذر
بر سینه ام نشاند، سردار!
مگر مرگ تو!
حادثه دور زندگیست؟
سردار!
دستی سیه، زسینۀ سیه ، پیامی گرفت
برتو و نازنین های ناشگفته تاخت
دست و دلی که هزاران نفرین بر او
سینه ات را نشانگاه خشم جهل نمود
من گریه می کنم
چگونه گریۀ خویش را توانم گرفت        
تنها نیستم، سردار،
خلقی ز چار گوشۀ گیتی گریه میکند.
بر حال زار تو وکودکان تو
آن نا مسلمان که خون تو، طفل وهمسرت را ریخت
سردار!
اکنون تو همان نیستی ؟
شاید او یی که گناهان سیاه
رویان را به روشنی کشید؟
شاید اویی که حقیقت تلخ کارنامه های سیاه کاران را
به کام جاهلان ریخت
پس کی! هستی تو؟:
سردار خواهی گفت
جرم تو و مادر نیلوفر، چه بود ؟
جرم آن کودک دوساله ات چه بود؟
سردار!
با این پرسش هم گریه می کنم.

ابوذربه نام تو زندگی میکند
قلب او به امید تو می تپد
ای قهرمان
ابوذر دست قاتلت و
قاتل خلقت را می برد
آرام بخواب سردار
وما دعا می کنیم که.
صفای بهشت جای تو باد سردار
...............................................................................

                       
علیشاه احمدی عباب 
کانادا

 ضمن عرض تسليت به جگرگوشهء بنى آدميانِ درد احساس ( ابوذر ) و بازماندگان اين فاجعهء بزرگ !   

اشكهائى كه درين اندوهِ بزرگ از ديده
بدامان ريختم به غزلوارهء مبدل گشت كه پيشكش درد آشنايان ميدارم .
                   
                          نوروز ابوذر

چو الفاظِ دلِ رهبر ، زبانش را برابر نيست
ازان ما را به تقريرش سرِ ايقان و باور نيست
عمارات بلند اما ، غرور آباد ما ويران
شكوهِ هندوكوهم را دگر آن تاج بر سر نيست
مغيلان در مغيلان ، سرفرازِ پهنه ى گلشن
و جز گلهاى نو رس در مسير باد پُر پر نيست
بنام طالبِ دين ، خنجرِ كين در بغل دارد
چسان گوئى برادر ؟ خصمِ جان ما برادر نيست
به آتش ميكشند اينجا كتاب آسمانى را
به قرآنت قسم يارب ، كه وحشت زين فراتر نيست
خداوندا ! صداى بندگانت ميرسد آيا ؟
و يا راهِ عبورِ نعره ى الله اكبر نيست
چِسان گويم ز دوزخ و ز شرار عالم برزخ
كه دودِ انتحارى كمتر از صحراى محشر نيست
پدر را كُشت ، خواهر كُشته شد ، مادر بخاك افتاد
ازين بِه هديه ى طالب به نوروزِ " ابوذر " نيست
چِسان بينم نگاهِ سرد طفل بيگناهى را
كه غير از نام مادر بر لبانش نام ديگر نيست
چه گلهائى كه رفتند و چه خارستانها بر جاست
ببين ! لطف تو هم يارب بشر را يك برابر نيست
خداى من بيا روى زمين پروردگارى كن
كه اوج آسمانها آتشينِ خون و خنجر نيست
ويا رحمى كن و سنگين دلى ها را ستان از ما
كه اينجا هيچكس مرهم گذارِ زخم مادر نيست
" عبابا " در مسير زندگى با گريه خو كردم
گلِ لبخندٍ شعرم گر نمودِ هيچ دفتر نيست

نادیه فضل 

برای ابوذرناز پسرک زنده یاد سردار احمد و زنده یاد حمیرا که سیلی محکم خداست برروی جنایتکاران طالب
پسر کوچک من! قصه ی فریاد تو گشتی، غم ویرانی ما
جان من! یادی ازفاجعه ی تلخ، شب بیمار پریشانی ما
زخم زخم تن ابریشمی ات پرنده کوچک من، ناسوریست 
به دل و دیده ما ملتهب وشعله فشان ،جان من و مانی ما
جان مادر! سرزمینی که تو یک شاخه ی سبزینه درختش هستی
یادگاریست از آن کاخ بلند پور سینا، سر و سامانی ما
هیچگاهی نکند خم کمرش را زیر شلاق سیاه طالب
نفس پاک تونورینِ پیامیست به گلباغ فروزانی ما
ناز من، عطربهشت، لطف تقدس شعر و منظومه ی دل، جان ابوذر!
خنده هایت، دیدگانت، دستهایت روزنیست سمت چراغانی ما
جان مادر! درد هستم درد سردار و حمیرا،درد نیلوفر و عمر
درد دست کوچک تو، درد قلب تو، طنین غم پنهانی ما

                                     ***
قیوم بشیر هروی 
                         
                         
                    Foto

                 
                                                  ***

پرتو نادری                     پرتو نادری
چه روز گاری
نه زمین به زمین می ماند
نه آسمان به آسمان
پیشوایان دراز دست، سوراخ دعا را گم کرده اند
ونسیمی سبزی از باغهای بهشت نمی آید
وتمام بارانها
روی بالهای همای که بر سر ما سایه انداخته است
گیر مانده اند
و ما هنوزنمی دانیم
که خون های خشکیده روی خیابان ها را کجا بریم
خون های خشکیده روی خیابان ها را...
ما هر روز یک فصل انتحار خرمن می کنیم

 
کاوه شفق آهنگ

                                            
Kawa Shafaq

برادران رئیس جمهور

ازچراگاه همسایه می آیند
برادران رئیس جمهور
و در کوچه های ما بر پا می کنند 
جشن مقدس را

برادران رئیس جمهور
غرق در ریش اند
قلب عاشق شان
برای همبستر شدن می تپد با زنان بهشتی
و جان می دهند
برای ریختنِ خونِ بکارت
در چراگاه همسایه
دندانها شان صیقل می یابند با سوهان مقدس 
تا خوبتر جویده باشند
 قلب کودکان مرا
بر سفره ی ضیافت سِکسِ آسمانی


زنان بهشتی
آنهایی را دوست می دارند
که غرق در ریش اند،
کباب کودک می خورند
و افسار می پوشند

رئیس جمهور،
شناسنامه ندارد
پنهان است در لباس ملی
وقتی اما لب می گشاید
هر چار پایش نمایان می گردد

سلیمان باید بود
تا زبانش را فهمید.


فضل الله زرکوب   فضل الله زرکوب

                 نیلوفرستان

آن گاه که پاییز
در لباس بهاران
بارور است
از جنین جهالت
پستان آرمانهای اهریمن
کام تخیل کودکی را می‌نوازد
که تفنگچهٔ برادران رییس‌جمهور دی‌سیم را
می‌پندارد
قلم نخستین روز ورودش به دبستان
و نمی‌داند که
بادهای جنوب
گورش را تا چند روز دیگر


.....................................................................................


دکتورپرویز آرزو            

بالشتی از پَر
تختی از چوب
چه ساده
بر گورستان پرنده سر می نهیم
و بر جنازۀ درخت می آرامیم...
   2  حمل 93

................................................................................................................................
حمیرا نکهت دستگیرزاده                    

ما 

رقصی به ساز باد به اندام پرده ها
چیغی شبیه تندر بی باک در هوا
این ها نماد روز من و روزگار من
بس بی تبسم اند لبان سلام ما
"
ما" واژه ایست گنگ به فرهنگ واژه گان
"
من " های بیشمار پر آواز و پر صدا
هر یک صدای مبهی ازانتحار و رنج
هر یک صدای خفه ی از دردبی دوا
"
ما" کیست در غیاثِ لغات زمانه ها
ای تو برای برتری ،یک کوه ادعا
"
ما " چیست در صدای تو و انتحاریان
جز یک گره ِ کور به تاریکی دعا
آیینه های تیره ی شبدار ، فارغ اند
از باز تاب خستگی روز ِشب نما
آهنگ گام های تو پیوسته میرسد
از بیشه های تلخ دروغ از لب ریا
ای " ما" گسسته باور از این روزگار گنگ
ای "ما" اسیر رویش یک بام و دو هوا
ای "ما" برای اینهمه گرگس به مائده
با خیل گرگسان همه همدست و همسرا
این عکس روزگار من است و زمان من
"
ما " سیل ایستاده و طوفان ایستا
این " ما " که از مدار خودش دور می شود
این " تو " فراز حادثه خوش کرده است جا
این " من" تمام وحشت این شهر در دلم
این" تو" ز اشک خشک گلویم کشیده پا
"
تو " سوی آب های شرارت که بر دهد
آن کشتزار باور باروت و اژدها
این " تو " که اژدها به هوای تو وا کند
لب های بسته را که ببلعد همه مرا
"
ما " کو در این میانه ی تنهایی و سکوت؟
"
ما " قصه نیست تا که بگویم همه ترا
"
ما " کوهی از صبوری و ما دشتی از صدا
"
ما " در کتابهای لغت مانده بی نوا
"
ما" یک قمار باخته،" ما" یک شب سیاه
"
ما " سیل ایستاده وطوفان ایستا
......................................................................................................................................................


کریم پیکار پامیر
                                    
هم وطن گرامی ! وضعیت ما چنانست که اگر دیگران در این فصل شادی آفرین ، شادی می سرایند، با دریغ که ما درد می سراییم. این واقعیت زنده گی ما و مردم حرمان کشیدۀ ماست. پس باید سرود که :
ای خدا! این چه بلاییست به بوم و برما
که خورَد خون دل ِ مردم نام آور ما
هرطرف ناله و آه است و فغان است، مگر
کس ندیدم که شود مونس چشم تر ما
خنجر تیز ستم بر کف دیوانه کی داد ؟
که کشَد دل ز بر و پاره کند پیکر ما
گرگ خونخوارۀ بیگانه به هر شام و سحر
می برَد مردم فرزانۀ ما از بر ما
دُور آندم که گدای در ِ این دیر خراب 
بکند ظلم و شو د صاحب و یا سرور ما
وضع آشفتۀ ما وستم غیر نگر
وای بر حالت آشفتۀ درد آور ما
آخر این شعبده گر کیست خدا را که چنین 
می نهد کینه به دلهای صفا پرور ما
گفتمش ای که جفا بر سر ( پیکار) کُنی 
چه شود تا گذری بهر خدا از سر ِ ما
......................................................................................................................................................






 Neghab Gruppe
     
                     قصهء پرنده ها
                           

تابستان خيلي گرمي بود و من كلكين اطاق خواب را باز گذاشته بودم تا با استفاده از هواي تازه بهتر بخوابم . نا گفته نماند اين ماه يكي از او ماه هاي بود كه آسمان از ساعت سه يا چهار صبح در شهرما هامبورگ روشن شده و اين روشني تا ساعت هاي نه و شايد هم ده شب ادامه داشت . بعد از اينكه قسمتي ازيك سريال را همراي فاميلم ديدم تقريباٌ ساعت يازده و شايد هم يازده ونيم رفتم كه بخوابم . بـرايم اصلاٌ مهم نبود كه دنيا بدست كيست يا اينكه چـقدر انسان گرُسنه و يا سيـر سر ببالين ميگذارند ؟ و يا كجاي دنيا آباد شده و كُجاي آن ويران ؟ و كي مورد تجاوز كي قرار گرفته . مُهم فقط اي بود كه من در بين آنها نبودم . يادم نيست كه چقدر بيدار ماندم تا خوابم بُرد . ولي چي يك خواب سنگيني دنيا را آب ميبُرد بنده را خواب . بلي تقصير من نبود دست تقدير اين خواب آرام را از همان بد بختي ها نصيب من كرده بود و باز من كه چيز زيادي نمي خواستم ميخواستم بخوابم همين . بله من بيچاره را كه در خوابي عميق بودم چندتا پرنده موقع ناشناس بيدار كردند . اينبار صداي قُمري نبود اگر بود كه من بيدار نميشدم چون سالها بود كه با صداي او بخواب رفته و بيدار شده بودم . چون قُمري بيچاره هم مثل من در تابستان نميداند كه كي روز است وكي شب ؟ نفهميدم ساعت چند بود ولي هوا روشن شده بود . اصلاٌ هوا تاريك نشده بود كه روشن شود كه بيدار شدم آنهم نه با صداي احمد ظاهر و يا آهنگ هندي بلكه با صدا هاي خيلي عجيب و غريب چندتا پرنده كه نه جيك جيك گُنجشك بود و نه چهچه بلبل . ميدانم كه صداي پرنده هميشه زيبا بوده و هست اما بشرطيكه بيموقع و با صد رقم پرنده ديگر هم صدا نباشد تا آدم بفهمد كدام چي ميخواند ؟ بلي با خودم گفتم كمي گوش ميكُنم شايد صداهارا تشخيص بدم و در حاليكه از غم خواب كباب بودم رفتم دم كلكين و شروع كردم بگوش دادن به صداي پرنده ها . بعد از چند لحضه اولين صداي كه شناختم فاختهء هميشگي بود بلي بلي همان قمُري خودمان كه اول نشناختم كه بدون توجه به پرنده هاي ديگر براي خودش و شايد هم براي من كه به صداي او تقرباٌ عادت كرده بودم آواز ميخواند . به فكر حساب كردن پرنده ها افتادم تا بفهمم چندتا هستند كه باهم ميخوانند ؟ گوشهايم را تيز كردم تا بهتر صداهارا بشناسم . صداي گنجشك دومين صداي بود كه شناختم . با خودم فكر كردم كه اگر دقت كُنم ميتوانم همه صداهارا بشناسم پس مشغول گوش كردن به صداي پرنده ها شدم . ديري نگذشت كه من تعداي از پرنده هارا از روي صدايشان شناختم آنها تقريباٌ در حدود پنج ويا ده رقم پرنده بودند كه مشغول سر وصدا بوده ومن نميتوانستم درُست بفهمم كه چند نوع اند . ولي چيزي كه شنيده ميشد پرنده ها چنان سروصداي براه انداخته بودند كه نپُرس همه با هم يكجائي ميخواندند مثل اي بود كه از ديدن همديگر خوشحال شده بودند ويا صبح وقت خبرهاي تازه را بهمديگر تعريف ميكردند . هرچه گوش دادم منكه چيزي نفهميدم. گاهي ميشد كه يك پرنده پُشت سر هم ميخواند و سعي ميكرد كه ديگران به او گوش كُنند اما چه فايده فقط صداي بيشتر شنيده ميشد كه بلندتر از ديگران بود . شايد هم غيبت پرندي را ميكردند كه هنوز به جمع آنان نبود و اينها از فرصت استفاده كرده با عجله پشت سر او بيچاره بد گوي ميكردند . نكُند از همديگر گله ميكردند ؟ نميدانم شايد ولي هر چه بود غُلغله بود و بس . من هر چه گوش دادم غير از صداي دو و يا سه پرنده را نشناختم . گرچه مرا از خواب شيرين بيدار كرده بودند اما آهسته آهسته احساس كردم كه از سر و صداي آنان لذت ميبُرم . متوجه نشدم چه مدت زماني گذشت كه يكباره صداء تازهء شنيدم كه از دور ها ميامد خوب كه گوش كردم متوجه شدم كه اين صدا با صداهاي شنيده شده فرق دارد . با شنيدن صداي تازه پرنده ها رفته رفته آرام شدند وديدم كه چندتاي هم درخت را ترك گفته و پرواز نمودند . برايم جالب شد كه چرا با شنيدن صداي نو اينها ورخطا شده و يكي يكي بال بفرار ميگُشايند ؟ صداي تازه كه هنوز هم از دورها ميامد صداي كلاغ بود كه بدون توجه بديگران براي خودش وشايد هم براي بقيه كلاغها قار قار ميكرد . لحظهء نگذشت كه صداي يك كلاغ دو تا و سه تا و بقول معروف چندكلاغ شد و ديدم كه دو تا كلاغ آمدندو به درختي كه پرنده ها بودند نشستند . با آمدن كلاغها چند تا از پرنده هاي ديگر هم فرار را بر قرار ترجع داده پريدند اما بجاي آنان تعدادي كلاغ به درخت اضافه شد در حاليكه زير وزن كلاغها شاخه هاي باريك درخت خم شده و هر لحظه ممكن بود شاخهء بشكند همه با هم شروع كردند به قار قار كردن . حيران ماندم كه چي گپ شده پرنده ها فرار ميكُنند ؟ درخت كه از كلاغها نيست . بعد خودم را قانع كردم كه شايد اينطور بهتر شد كه پرنده ها رفتند حتماٌ با آمدن كلاغها احساس خطر ميكردند ور نه درخت به اندازه كافي شاخه براي همه پرنده ها داشت . شايد از كلاغها ترسيدند ؟ درست است ترسيدند كه درخت را به كلاغها واگذار كردند . نداي از درونم فرياد ميزد ! نه .. نه .. نه اينطور نيست ! آنها پريدند تا درخت وزن كمتري را تحمُل كُند . پرنده ها رفتند تا با كلاغها همصدا نشوند... بلي ! مهمانان نا خوانده سر هايشان را چنان بلند گرفته و مشغول سروصدا شدند كه از رفتن پرنده ها واز زير پاي خود كه هر لحظه ممكن بود بشكند بي خبر ماندن . غوغائي بپا شده بود فكر كردم انقلاب كلاغي شده و يا كودتاي درختي صورت گرفته و يا در حال صورت گرفتن است . بعد از چند دقيقه كه گذشت صداي قار قار چنان يكنواخت و خسته كُنند شد كه مجبور شدم كلكين را بسته گوشهايم را از دست قار قار كلاغها نجات بدم و از هواي تازهء كه به من زندگي ميداد صرف نظر كُنم . با بسته شدن كلكين فكر كردم كه سكوت در اطاق حكُمفرما ميشود و من آسوده . اما صداي قار قار بلندتر از آن بود كه با بسته شدن كلكين شنيده نشود . يادم نيست چه مدت زماني گذشت كه احساس خفقان كردم هواي تازه لازم داشتم از جايم برخواستم كه كلكين را باز كُنم كه چشمم به كلاغها افتاد دو باره به جايم نشستم . آ نها چنان بلند قار قار ميكردند كه نه فقط كوچهء ما بلكه تمام شهر از قار قار آنان عذاب ميكشيد و چارهء هم نداشتيم جُز كشيدن عذاب . اينجا بود كه قدر پرنده هاي فراري را فهميدم واز ناشُكري كه كرده بودم سخت پشيمان پشيمان با حسرت به درخت پُر كلاغ نگاه ميكردم . در همين وقت همسايه روبروي را ديدم كه با عصبانيت كلكين اطاقش را بست . بفكر شدم كه كلكين هاي همسايه ها را زير نظر بگيرم ببينم كه چندتاي ديگر بسته ميشوند ؟ ( آخر فهميدن تعداد پرنده ها كه آسان نبود ) بلي هرچه قار قار بلندتر ميشد تعداد كلكين هاي بسته شده هم بيشتر . شايد ده دقيقهء طول نكشيد كه تمام كلكين هاي كه براي صادرات و واردات هوا باز بودند محكم بسته شدند و حتي بعضي از همسايه ها پرده ها را هم پيش كشيدند . با بسته شدن كلكين ها و پيش كشيدن پرده ها واز همه مهمتر پرواز پرنده ها كلاغهارا پشه اي هم نگزيد بلكه برعكس . صداي قار قار كلاغها باز هم بلند تر شد . بعد از چند دقيقه آهسته آهسته احساس دل تنگي كردم آنهم به تابستان مرطوب شهر هامبورگ .. ميخواستم كه خودم را از كلكين به بيرون بيندازم . ولي با ديدن كلاغها ازروي جبرباز هم صبر كردم . آخر صداي كلاغها چنان گوش خراش بود كه حاضر بودم از بي هواي بميرم ولي كلكين را باز نكنم . كه باز نكردم . بفكر شدم ! خوب من كه هنوز جوانم ... ولي آنهاي كه سن شان زياد است با اين كلكين هاي بسته چيكار ميكُنند ؟ اطفال چي ؟ آنها كه نميدانند كلاغ چيست ؟ پرنده كدام است ؟
. يك روز كه ازخواب بيدار شدم بي اراده طرف كلكين رفتم تا ازحال درخت با خبرشوم ولي با تعجب ديدم كه اثري از كلاغها نيست و پرنده هاي فراري هم بروي شاخه هاي درخت بي كلاغ نبودند . چيزي كه از كلاغها بجا مانده بود شاخه هاي شكسته بود . بفكر پرنده ها افتادم كه حالا كُجايند ؟ آيا توانستند درختي بدون كلاغ پيدا كُنند ؟ ياكه بازهم مجبورند از دست كلاغها فرار كُنند ؟ كلكين را باز ميكُنم و با صداي كه تا بحال نشنيده بودم فرياد مي زنم ! كلاغها ! كُجاهيد ؟ چرا رفتيد ؟ شما هم كه پرنده ايد ! مگر نميدانيستيد كه اين درخت وجود تان را تحمُل كرده نميتواند ؟ پس چرا آمديد ؟ چرا ؟ شما كه درخت را اشغال كرده بوديد . پس كُجاهـيد كُجا ؟ شما چي ميخواستيد ؟ همين را ؟ درخت خشك و خالي را با شاخه هاي شكسته اش ؟ شما با آمدنتان درخت را سياه پوش كرديد ! سياه پوش ! همين را مي خواستيد ؟ ولي درخت اينرا نمي خواست او ميخواست كه هر شاخه اش ميزبان يك نوع پرنده باشد . پرنده هاي رنگارنگ مثل هميشه ............ مثل گذشته .................. شما فقط طالب درخت بوديد نه عاشق آن . طالب بودن كافي نيست بايد عاشق بود درُست مثل پرنده ها ............... مثل مجنون ....... بلي مجنون ................ اما افسوس كه مجنون هم مجبور به ترك معشوقش شد ..... مثل پرنده ها ......... در حاليكه از پُشت اشك به درخت نگاه مي كُنم آهسته آهسته بفكر خودم مي افُتم كه ... من كيستم ؟ من كُـجايم ؟ كم كم يادم ميايد ...... بلي يادم ميايد كه من بايد خوشحال باشم خوشحال . چون ديگر مجبور نيستم با غُلغُله پرنده ها بيدار شوم . اما حالا با صداي زنگ هميشگي ساعت كه مجبورم ميسازد تا بدنبال كار تكراري روزانه خودم بروم از خواب بيدار ميشوم ............................... هنوز هم صبح ها از پشت كلكين بسته و زماني هم باز به درخت نگاه ميكنم ... او ديگر شادابي گذشته را ندارد . او خسته بنظر ميايد . خيلي هم خسته ................ يك صبح صداي مرا از خواب بيدار كرد به اميد اينكه شايد گُنجشكي آمده از جايم با عجله برخواسته طرف كلكين رفتم با تعجب كلاغي را ديدم بدون سر وصدا كه تنها روي شاخه نشسته به اطراف خود مي بيند . اما نميدانم چرا قا ر قار نميكرد ؟ مثل اينكه دنبال بقيه كلاغها ميگشت . حتماٌ نميخواست كه تنها باشد ولي او تنها بود . شايد هم از اينكه درخت را با شاخه هاي شكسته بدون پرنده و حتي كلاغ ميديد خجالت مي كشيد ؟ ديگر برايم مهم نبود كلكين را بستم ........................ از آن صبح ببعد من و كلكين با هم رفيق شديم رفيق و سالهاست كه با هم گپ ميزنيم . درخت هم از بيرون ما را نگاه ميكُند . اما او سكوت كرده و خاموش است . از نگاه كلكين مي فهمم كه ديگر علاقهء به بسته بودن و يا باز شدن ندارد . من هم دست كمي از او ندارم چون با تنفس هواي بيرون باز هم احساس دلتنگي ميكُنم . يك چيز را كلكين و من خوب ميدانيم خوب ! كه درخت تمام شب را به اُميد بر گشتن پرنده هايش صبح مي كُند . او هنوز هم مُنتظر است مُنتظر . ما تا بحال جُرعت نكرديم كه با درخت در مورد پرنده هايش گپ بزنيم . ولي ميخواهم اينكار را بكُنم ديگر سكوت بس است بس ........... كه ........ كه مي بينم كلكين چپ چپ بمن نگاه ميكُند . اما من دل را بدريا زده درحاليكه سرم را پائين انداخته ام تا نگاه ام را از درخت دزديده باشم زيرلب با خودم زمزمه ميكنم . من ايمان دارم كه روزي بهار با پرنده هايش باز خواهد گشت . كلكين در حاليكه باز مرا زير چشمي نگاه مي كُند لبخند ميزند .

رضا رضائي هامبورگ 2012

......................................................................................................
                  ماجرای مبهم حمله به سرینا

                         

ماموران هتل گفته اند تروریست ها قبلا به هتل رفت آمد داشتند آنها خیلی مرتب با لباس های لوکس، پول و سیگارهای گران قیمت رفت آمد می کردند.

تروریست ها، تجهیزات شان را در کفش جاسازی کرده بودند. وقتی که دروازه الکترونیکی به صدا در آمد، تروریست ها، پول های فلزی را از جیب شان بیرون کردند و ماموران متقاعد شدند اما طالبان گفته اند که از دروازه مخصوص وارد هتل شده اند. تصاویر نشان می دهد که این همه مهمات و اسلحه در کفش، امکان جاسازی را ندارد. ابهامات گیج کننده زیادی در کار است.

عملیات خیلی دقیق مهندسی شده بود. تروریست ها، به کرات داخل هوتل رفت و آمد داشته اند. بگونه ای که ماموران هتل آنها را می شناختند. وقتی که با بلند شدن صدای آژیر خطر، ماموران جلوی در، آنها را متوقف می کنند، تروریست ها، از جیب شان پول های فلزی را بیرون کرده و ماموران بازرسی، متقاعد می شوند و به انها اجازه می دهند که داخل هتل شوند.

روایتی که طالبان از ماجرا دارند و مسوولیت این جنایت را به عهده گرفته اند، غیر از روایت ماموران سرینا هوتل می باشند. طالبان با صدور اعلامیه ای، مسولبت حمله به هوتل را قبول کرده و گفته اند که دو عامل برای حمله و جود داشت یکی خارجی ها و دیگری بهم زدن جشن نوروز. شکی و جود ندارد که طالبان با جشن نوروز مخالف هستند و پیروان شان هر شبانه روز در این روزها کفر اعلام می کنند اما کشتن اطفال معصوم و افراد ملکی و خبرنگار سردار احمد همراه خانواده و فرزندانش، نشان از تبهکاری طالبان را دارد.

طالبان با این کارهای شان، نشان داده و می دهند که تروریست های واقعی در افغانستان می باشند. تروریست هایی که وسیله دست استخبارات کشورهای بیرونی قرار گرفته اند. این گونه حملات کار چهار طالب نمی تواند باشد. طالبان در اعلامیه خود گفته اند که مهاجمان شان از دروازه مخصوصی وارد شده اند. یعنی این که شبکه های تروریستی سلول های خفته در داخل نظام ما ساخته و عواملی با آنها همکاری دارند. گرچه هوتل سرینا، توسط شرکت های امنیتی خصوصی اداره می شود ولی شرایط بگونه ای باید باشد که استخبارات وارد مدیریت های امنیتی شده و این گونه کارهای شان را انجام می دهد و از دروازه های خصوصی وارد سرینا شده باشند.

امشب رسانه های کشور به دلیل کشته شدن سرادار احمد و خانواده و فرزندان شان، به شدت به گروه طالبان حمله کردند و حکومت را در حدی بسیار زیادی ملامت و به باد انتقاد گرفتند. سیاست های حکومت افغانستان همواره به سود طالبان تعبیر و تفسیر شده است. وکیل پارلمان آقای بکتاش سیاوش موفقیت طالبان را در مورد راه اندازی چنین حملاتی ، به کنایه به رییس جمهور کرزی تبریک گفت. وی به طعنه اشاره داشت که برادران رییس جمهور، در کارشان موفق بودند.

البته ادبیات رییس جمهور که کشته شدگان طالب را شهید اعلام نماید و آنها را برادران ناراضی خطاب کند و یا این که گروه گروه، زندانیان طالب را از زندان بگرام آزاد نمایند، هرگز قابل تو جیه نیست. مردم، احزاب سیاسی گروهای مدنی از سیاست های حکومت در مورد طالبان به شدت ناراضی و خشمگین می باشند.

آنها معتقد هستند که سیاست های رییس جمهور در مورد طالبان شرایط را برای جنایت و تبهکاری آنها بیشتر و بهتر، فراهم ساخته است. طالبان با این سیاست های جانبدارانه دست به هرکاری زده و می زنند و در قلب سیستم امنیتی وارد شده، کارهایی ازنوع عملیات هتل را انجام می دهند. در میان این همه ابهامات، گفته شده که همان روایت طالبان از رویداد هتل سرینا، درست است که تروریست های شان با همکاری، از دروازه مخصوص وارد هتل شده و جان 9 انسان بی گناه را گرفتند. بقیه گفته ها افسانه و تو جیه پذیر، قناعت بخش نیست.

شبکۀ اطلاع رسانی افغانستان. 2 حمل 1393 خورشیدی 

 .........................................................................................................................................................
محمد نسیم اسیر

                                   

حلول نوروزدل افروز1393 را ، به کافهء مردم نجیب وطن ، درسراسرجهان ازصمیم قلب مبارکباد می گویم:

خُرمیست کــــه فـصل بهارمی آید
بـه گوش زمــــزمه هـای هزارمی آید
زبـلـبـلان شــــده آراستـه فضای چمن
قــنـار، نغمـه سـرا گشته ، سارمی آید
گل است ولاله وسنبل ، مگربدیدهءمن
وطن چونیست ، همه نیش خارمی آید
بــــــــه یـــاد میهن زیبا وکوهسارانش
ســرشـکـم ازمــژه ، بی اختیارمی آید
کـــــدام مـــــوسم عیش وکدام فصل بهار
دل فســــردهء مـــــا را بــــــه کارمی آید
بـهــارآنــکـــه بـــــه کابل زنگهت نوروز
عـــبــیـرســـوده ومشک تــتــارمــی آیــد
بــهـــارآنــکــــه زجـوش شقایق ونسرین
بــــه دشت ودامــن قـنـدوز، مزارمی آید
بــهــارآنــکــه زبـرگ شکـــوفهء رنگین
بـــه قــنــدهـــار، بـــه شـــاخ انارمی آید
بــهـارآنـکــه ، زبرگ زمردین ، به نظر
بــــه کــوهسـاربــدخشــان ، تخارمی آید
بــهــارآنــکــه ، به مرغاب وبامی نامی
بــــه بــلـــخ وبــتــکـــدهء نوبهارمی آید
بــهــارآنــکــه ، زگلهای نرگس ونارنج
بـــــه نــنــگــهــاربه چندین وقارمی آید
بهارآنکه زخـــــون شهید خفته به خاک
هـــــرات هـــــم بــــه شمارمزارمی آید
چنین بهار، گــــــــرازدامن وطن خیزد
نشــــاط آوروهــــــم مشــکــبــارمی آید
به چشم بلبل افتاده درقفس چو( اسیر)
بــهــاربــی وطنی ، چون غبارمی آید
م.نسیم( اسیر)
17فبروری92م
بن المان
..........................................................................................................................
نصیرمهرین
    
     در حاشیۀ فرا رسیدن نو روز
                                                                                  

اینک صدای  خوش آهنگ گام های پیر کهنسال نو روز، بازهم نزدیکمان شده است. احساس می کنیم که با لبخند ملیح ،دستان پر گل وبا عطوفت اش را نوازش کنان، بر سر ما می نهد.
 احساس ما در برابر چنین پیام آور خوبی ها، جز این نتواند باشد که پیام ها وگام های ستوده اش را بار دیگر بستائیم. دستانش را ببوسیم و خبر آمدن اش را به دوستان مبارکباد بگوئیم .
پیام ها وآرزو های پیشینیان را که در پیوند با قدم های ستره اش سروده اند،نیز به یاد می آوریم  که :
" خوش باش و دمی به شادمانی گذران ".
ویا
" نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی
که بسی گل بدمد، باز وتو در گل باشی ".
حتا سخنی از مرد خونین دل وشاهد خونریزی های "قتیبه" را داریم که چنگ برگرفته بود ومی سرود که: 
"ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻝ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎﻳﺪ
ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ. "
آری، از این منظر که می نگریم ، چرایی  برای تجلیل وگرامیداشت نو روز ، در کار نیست. جز این که عقل وفکر سویۀ ذهنی- فرهنگی  کسانی  از جهالت آمیخته شده باشد. وچنین جاهلان را نیز داریم. آنانی که نو روز را با کوله باری از افکار "نا حلال" خویش، "حرام" می نامند. این است ، چشمان مان به سوی واقعیت دردناکی نیز ره می برد که خوشی را از چهره ها دزدیده است.
 هنگامی که تن نازنین نو روز را می نگریم و باز به چهرۀ کریه و سیاه جاهلانی  می بینیم که حکم اعدام نو روز را در فکر و دست دارند؛ آرزوی خوش باشی و خوشی طلبی ما با چالشی تأثر بار مواجه می شود.
تأثر ما زمانی فراخ دامن می شود که چهره های  قربانیان روزانۀ انسان کشی در نظر ما ظاهر می شوند. کودکان وزنان ومردانی که دیروز شاید به سوی بازار فاریاب رفته بودند که برای نو روز عزیز خویش چیزکی بخرند. اما، انتحاریی که نو روز ستیز نیز است، او را به کام مرگ فرو برده است. به یاد کسانی می افتیم که سخن نو روزی خیام وحافظ برای او ، ریختن نمکی بر زخم هایش تلقی می شود. مادران، همسران وکودکانی را به یاد می آوریم که وقتی  نوروز فرا می رسد، آن " گم گشتۀ " مظلوم را به یاد می آورند که رفته بود، میوه ونان وجلیبی بیاورد، اما، برنگشت.
این است که من از سالها به اینسو، در حالی که به دست وچهرۀ نو روز بوسه می زنم ، قدم های دلنوار ومعطرش را گرامی می دارم و اشعاری را می خوانم ،اما هنگام مبارکباد آن ، نمی توانم  برداشتی را پنهان بدارم که ازچنین ناسازگاری حاکی است.
  
                                                           ^^^
نصیرمهرین          


حال و روزِخانواده های قربانیان،
در نو روز چگونه است ؟    

                                                         

پس از قتل خبرنگار سویدنی - بریتانیایی، چند بار دیگر خبرهای تأثر بار را شنیدم که به فهرست قربانیان در یادداشت هایم افزوده شد. این بود که دیروزهنگام ابراز مبارکباد نو روز، سایۀ خبر مرگ آنها مرا رها نمی نمود. تروریست های طالبی متعاقب عملیات غازی آباد، درمیمنه (دو روز پیش ) و جلال آباد ( امروز 20 مارچ) به زنده گی تعداد دیگری از هم میهنان دردمند ما پایان دادند. عملیات تروریستی طالبان شناخته شده اند. ابزار ، سطح وسویه، نیات وآرزو های آنان؛ مساعدت های مختلفی که از جانب ارگ نشینان فعالیت های آنان را کمک نموده است، سر زبان های مخالفین آنها است. همچنان که انتقاد واعتراض را بر حامد کرزی گسترش داده است.


                          

اما، در این دوهفتۀ پسین ، عملیات قوای ناتو نیز جان بی گناهان را بار دیگرستاند. آنانی که مانند قربانیان غازی آباد، به ارتش پیوسته بودند تا لقمه نانی بیابند،طرف تهاجم مرگبار غیر مسؤلانۀ قوای ناتو قرار گرفتند و تعدادی هم زخمی شدند. گفتیم پیرامون دریافت انگیزه ها واعمال تروریستی طالبان ، جای سخن بیشتر نیست. ولی وقتی چنین اعمالی را ازقوای ناتو، از آغاز رفتن به افغانستان تا حال می نگریم، تقصیر آنها را در کجا باید جست. 
آنها که بیشتر با سهم دادن نیروهای هوایی به عملیات می پردازند، بار ها مرتکب قتل انسان های بیشمار وزخمی نمودن تعداد دیگری شده اند. در حالی ساز وبرگ وسیع وامکانات بسیار تازه اطلاعاتی را دراختیار دارند. امکاناتی که می تواند مانع توسل به عملیات کور آنها شود. با آنهم وقتی انسان ها را می کشند و با اعلامیه یی پای معذرت خواهی در میان می آورند؛ آیا عامل و سبب آن، این نیست که افغانستان جایی برای تمرینات نو آموزان آنها نیز شده است. تمریناتی که بی اعتنایی ناشی از فرهنگ تحقیر بر آن نشسته است. و با چنان غرور وتکبر، جان انسان جامعۀ دردمند برای آنها ارزشی ندارد. 

                        


جای تأسف این است که پس از عملیات فاجعه آفرین، به زودی سخن از تحقیق ونتایج آن می رود ، اما دیری می گذرد وبر نتایج تحقیق خاک می ریزند و از حقوق پایمال شدۀ بشری آنها چیزی نمی گویند. دردی برخاسته از نتایج چنان اعمال جفا آمیز وناروا، سینۀ اندوهبار وپرسشگر را در نو روز نیز می آزارد، که خانواده های قربانیان را روز گار در شروع بهار به چه منوال است ؟

                                 &


تجلیل از هشتم مارچ، روز بین المللی زن در

هامبورگ 


نوشته شده توسط فضل الله رضایی
  
تجلیـــل از روز جهـــانی زن در شهــر هــامبورگ














کانون فرهنگی افغانستان-آلمان در تداوم برنامه های فرهنگی خویش، طی محفلی شایسته روزجهانی زن را درتاریخ 09/03/2014 در شهرهامبورگ به تجلیل نشست.
برنامه ساعت 17 توسط مجری پرتوان خانم فخری صفرزاده و بنام ایزد یکتا آغاز شد.
ایشان روزجهانی زن را به همه ی زنان جهان، مخصوصاٌ زنان رنج دیده ی افغانستان تبریک گفته ضمن ارایه ی مطالبی درباره ی مشکلات زنان افغانستان، درلابلای برنامه با دکلمه ی اشعاری نغز بر زیبایی برنامه افزودند.

سپس آقای فضل الله رضایی ضمن اشاراتی به علل مشکلات بی شمار زنان افغانستان، آرزونمود که ایکاش دیگر روزی به نام روز زن نداشته باشیم تا همه ی روزهای سال روز انسان و انسانیت باشد و دیگر فرقی بین زن و مرد نباشد.آنگاه نامبرده به عنوان مژده ی روز زن، مسئول جدید کانون فرهنگی افغانستان-آلمان خانم فخری صفرزاده راکه در انتخابات کانون با اکثریت آرا برنده شده بود، به حاضران معرفی کرد و گفت از اینکه بعد از 17 سال فعالیت کانون، برای اولین بار یک بانوی فرهیخته مسئولیت کانون را به عهده میگیرد بسیارخوشحال است.
بعد از آن جناب استاد فضل احمد سهیلی، آقای رضا رضایی، خانم ملالی احمدی، خانم سعیده حسینی، خانم مرضیه فخری، آقای خلیل یوسفی، خانم رویا رضایی و شاعرتوانا استاد شبگیر پولادیان به ترتیب پشت تریبون قرار گرفته وبا ارایه ی مطالب جالب و اشعار دلنشین برغنای محفل افزودند.
بعد از صرف غذا، آقای ابراهیم حجازی ضمن عرض تبریک روز زن به همه ی زنان کشور، با معرفی هنرمند کم نظیر استاد فاروق خوشحال برنامه موسیقی را آغاز نمود.
استاد خوشحال با اجرای چند آهنگ بانجو و هنرمند گرامی جناب آقای شورانگیز با اجرای چند آهنگ خاطره انگیز چنان به محفل شور وحالی بخشیدند که بنا به خواهش حاضرین چند تن از اعضا ی کانون نیز به هنرنمایی پرداختند. حضور عده ی کثیرعلاقه مندان و چهره های محبوبی چون هنرمند توانا وپیشکسوت استاد عبدالوهاب مددی و پژوهشگرسرشناس آقای محمد نصیر مهرین باعث دلگرمی فراوان بود.
برنامه ساعت22 با آرزوی سعادت و بهروزی ملت نجیب ودردکشیده ی افغانستان مخصوصاً زنان رنج دیده افغان به پایان رسید.