یک نبشتۀ فشردۀ سیاسی وپارچه شعری از :
قیوم بشیر هروی
آوازهِ احیای مجدد القاعده در زیر چتر طالبان و ریش کرزی خبر تکاندهنده ایست که درین روزها کم و بیش بگوش می رسد،آنهم در شرایطی که فقر فرهنگی بیداد می کند ، جنایت به اوج خود رسیده ، اعتیاد و قاچاق مواد مخدر به بلند ترین سطح در جهان قرار گرفته ، قتل ، تجاوز ، دزدی و اختطاف بیش از حد رواج یافته ، فساد اداری غوغا میکند ،خشونت در برابر زنها به حدی زیاد شده که تاریخ افغانستان در گذشته ها هرگز به این وسعتی که تنها در سال جاری بیش از 4000 مورد در کشور به ثبت رسیده ، نبوده است. اما نه از قانون خبری است ونه از مجری آن ، زیرا همه به بهانهء به اصطلاح صلح ( که هرگز تحقق نخواهد پذیرفت مگر آنکه دولت از موضع قدرت صحبت کند ) مشغول زد و بند های پشت پرده با طالبان و القاعده اند. در چنین وضعیتی که مانند روز روشن و هویداست آقای رئیس جمهور ما همه راافسانه میخواند و پارلمان کشور نیز که بعنوان خانهء ملت قرار دارد طبل میان خالی بیش نیست ،به جزء چند تن انگشت شمار که صدای آنها را هم بغیر خودشان کسی نمی شنوید. چنانچه با تحصن دوهفته ایی آقای بکتاش سیاوش وتعدادی دیگراز آزاد اندیشان که یگانه خواست شان ملاقات رئیس جمهور با خانواده های شهدای گلگون کفن اردوی ملی که اخیرآ توسط برادران ناراضی کرزی در غازی آباد کنر به شهادت رسیدند و دلجویی از بازمانده گان آنها چیزی بیشتری نبوده است ، دیدیم که رئیس جمهور طالب پرست ارگ نشین بدون اینکه خم به ابرو بیاورد برای یک سفر سه روزه روانهء سریلانکا گردید. با توجه با موضوعات فوق و کسب تجربه در یکدهه گذشته و شناخت مردم از تیم کرزی ، اینبار باید همه بدانند به کی رآی میدهند و عنان مملکت را به دست چه کسی می سپارند تا خدای ناکرده فردا در برابر اولاد وطن سرافگنده و شرمسار نگردند.
.......................................................................................................................................................................
خون های که در کنر ریخت
پرتو نادری
خون های که در کتر ریخت همه رنگ سر خ داشتند، خون
های جوان و آرزومند به زنده گی و داغ داغ داغ در آرزوی دیدار پدر ، مادر، خواهر هم
سر و نامزد. خون ها همه در یک جویبار جاری شدند، و گلوله ها همه از یک سمت می
آمدند، خون یکی را از دیگری نمی شد شناخت. خون های از بدخشان ، تخار ، بامیان، غور، بغلان، خوست، پروان، سمنگان و
جا های دیگر که ریختند روی خار و خاراسنگ در کوهستان های دورکنر. بیست ویک جوان را
کشتند، بیست و یک پاسبان سرزمین را، بیست ویک جوان پلنگی پوش سپید پوش شدند و یک
سرزمین را سیه پوش ساختند. آرش های به خون نشستۀ من! تیر تان را در کدام تاریکی
رها کردید که این گونه سلطان المنافقین در نخستین روز خونین شهادت شما، هم چنان
خنگ توطئه های خود را به سوی نیرگ های تازه یی قمچین می زد که تخت وبختش سر نگون
باد و نامش سرحلقۀ شرمساران تاریخ. او بر اریکه است و برادران نا راضی اش همیشه
پنجه روی ماشه و انبان باروت در بغل. مردمان این سرزمین همیشه خون یک رنگ داشته
اند، و همیشه به وسیلۀ دشمن مشترکی کشته شده اند، اما در کاخ ها و در ارگ ها خون
ها همیشه رنگ دیگری داشته است. خون در ارگ کرزی نیز رنگ دیگری دارد و هم رنگ خون
شما نیست. خون کرزی رنگ دیگری دارد! شاید رنگ سفید، نامردان را با عیاران چون شما
خون مشترک نیست. شاید هم خون او رنگ منافقت دارد که حتا به مناسبت شهادت بزرگ شما
هم نتوانست یک روز را بی منافقت و دروغ سپری کند. نام تان بشکوه باد سوران نجیب
سرزمین شهامت و شهادت!. اندوه شما بزرگتر از آن است که بتوان چیزی نوشت، ای اسطوره
های بزرگ شهادت ، رادی و مردانه گی، نام تان ستاره های درخشان اسمان آمرزش خداوند
باد !
...................................................................................................
بیست ویک تن شهید
درکنر
مصلح سلجوقی
با تاثر فراوان ، هرروز مدافعان كشور ما به دست جنايت كاران
مزدور طالب نما شهيد مي شوند. اين فاجعه سينه يي درد كشيده و شرحه شرحه ام را بار
ديگر دراتش اين همه جنايت سوخت .
در چنين مواقع كلامي هم نوشتن ، براي انسان كاريست بس مشكل .
درد سراپاي انسان را فروكش مي كشد و تفكر در نقطه يي از مغز به بن بست بر مي خورد
. چكونه آنهايي كه اين همه
جنايت را مرتكب مي شوند ، ميتوانند از طريق رسانه ها اين مسووليت بزرگ را عهده دار
شوند و با زباني بلند ادعا نمايند كه چنين كاري را ما انجام داده ايم . ما فرزندان
مسلمان و صديق اين خاك را شهيد ساختيم.
اما چه بايد كرد ، از اين جنايات همواره در اين خطه ي نفرين شده ، به
تكرار واقع مي شود وبه يكي بعد از ديگري سرپوش گذاشته مي شود. اين مسووليت را بايد
از جناب كرزي پرسيد كه مي تواند عامل اصلي اين جنايت باشد . وقتي جناب كرزي
برادران ناراضي خويش را از زندان ها آزاد مي كند، بايد به اين پرسش هم جواب بگويد.
به كدام لازمه جناب کرزی اين جنايت كاران را از زندان آزاد كرديد؟ آزاد كردن اين
جانيان از زندان ، جز اين گونه جنايت ها نمي تواند چيز ديگري باز دهي داشته
باشد.
قانونيت حكومت جناب كرزي در بن ، براين خط استوار شد تا
تروريست و طالب را از اين خطه پاكسازي كند. اما امروز جناب كرزي مكمل
برادران ناراضي خود مي شود و براي اهداف شوم شان ، نيروهاي تازه نفس مي فرستد.
برادران نا راضي بعد از آزادي از زندان ، دوباره به اعمال شوم خويش دست بردند و
اين نتيجه ي كار و زحمت كشيد جناب كرزي براي برادران ناراضي شان مي باشد. ٢١ جوان
با حريت و حميت كشور را در كنر نا جوانمردانه به شهادت رساندن ، فاجعه يي است بس
بزرگ كه تنها به فاتحه خواني نمي شود اكتفا كرد.
اين بي رحمي را بايد از جناب كرزي پرسيد و بار مسووليت را هم بايد
خودش بكشد. به مردم افغانستان و خانواده هاي اين جوانان غيور جواب پس بدهد . او
هركز با اين گونه كار كرد هايش از چشم تاريخ هم دور نخواهد ماند .
اين فاجعه ، بزرگ ماتميست براي تمام مردم رنج كشيده ي افغانستان .
تا باشد كه روزي اين برادران ناراضي با برادر راضي خويش به دادگاه مردم كشيده شوند
و تقاص پس دهند .
.............................................................................................................................
دوستان غزل شاعر ونویسندۀ ارجمند دکتور پرویز آرزو را به یاد شهدای کنر افزودم.
این غزل را دو سال پیش نوشته بودم. تقدیم به شهیدان کُنر؛ و به مهتاب کوچکی از کنر خفته در زیر خاک... و روح پر پرسش او:
ای مردِ خفته در ارگ...
با گودیِ قشنگش، "سپوژمی" است در گور
آرام خفته در ارگ، امّا رییس جمهور
دیشب کنار مادر، با ناز می خرامید
در دست کوچکش بود، یک توته نان و انگور
با ناز و خنده می گفت: "موری! په ما گران یی!"
لبریزِ عشق می شد، چشمان مامِ رنجور
او کودک زلالی از جنس آب ها بود
لبخند مهربانش، می کرد جلوه چون نور...
دیشب کُنر دوباره، از انفجار لرزید
مرگ پلید در شهر، می زد دوباره شیپور
دود و غبار ماتم، بسیار های و هو کرد
در زیر خاک ها خفت، آن خنده های پر شور...
ای مرد خفته در ارگ، "مهتاب" زیر خاک است
سوی تو بیند امّا، یک روح کوچک از دور ...
پرویز آرزو
به یاد شهدای 4 حوت کنر
از نخستین خبرهای که شنیدم وخواندم، مرگ 21 تن، وربودن 7 تن دیگراز عساکر وافسران نامراد در یکی ازمناطق سرحدی کنرمیان افغانستان وپاکستان بود. بدون تردید می توانم بگویم ،آنانی که چنان وظیفۀ دشوار را در اوضاع متشنج ومنطقه یی که هردم در معرض تهدید حملۀ تروریست ها است، پذیرفتند، پیشتر شاهد دشواری ها ورنج های گوناگون اقتصادی و اجتماعی بوده اند. آن چنان وظیفه را پذیرفته بودند تا نیازی را رفع کنند وصدای حفاظت از میهن را نیز بی لبیک نگذارند. خوشا به نام نیک آنها .اما، ریختن اشک به یاد آنها، بسنده نیست. آنها برای محافظت منطقه یی با هزار رنج شب را به سحر می رسانیدند. ولی خود از محافظت لازم محروم بوده اند. شنیدن خبر مرگ آنها افزون بر ایجاد تأثر، این پرسش ها را نیز ایجاد کرد که :
اگر در آن قطعه فرزندان یک تن از زورمندان نیز حضور می داشت، به زودی به داد آن قطعه نمی رسیدند.؟
اگر در آنجا یک افسر خارجی حضور می داشت، آیا قطعات عملیات سریع وارد عمل نمی شدند.؟
اضافه بر آن، آیا آن افراد قطعه و آن هم در چنان موقعیتی، از داشتن وسایل مخابره محروم بودن.؟
مگر نه این است که امروز عساکر وصاحبمنصبان از داشتن تلفون های دستی نیز بهره مند استند. مگر می توان پذیرفت که کسی از آنها، خبر حملۀ آدمکشان را به آمرین بالاتر نرسانیده است؟
آنانی که جوانانی با چنان روزگار پرمشقت را به قربانگاه ها می فرستند، تنها می گذارند که " برادران " رئیس جمهور بیایند وآنها را بکشند، چه می خواهند؟
با این اعمال وحشیانه و تروریستی ،رعب وهراس ایجاد می کنند.می خواهند که ارتشی ایجاد نشود، تا ارتش انتحاری ها وخون آشامان جاهل ومزدور با سهولت خون بریزند.
این غزل را دو سال پیش نوشته بودم. تقدیم به شهیدان کُنر؛ و به مهتاب کوچکی از کنر خفته در زیر خاک... و روح پر پرسش او:
ای مردِ خفته در ارگ...
با گودیِ قشنگش، "سپوژمی" است در گور
آرام خفته در ارگ، امّا رییس جمهور
دیشب کنار مادر، با ناز می خرامید
در دست کوچکش بود، یک توته نان و انگور
با ناز و خنده می گفت: "موری! په ما گران یی!"
لبریزِ عشق می شد، چشمان مامِ رنجور
او کودک زلالی از جنس آب ها بود
لبخند مهربانش، می کرد جلوه چون نور...
دیشب کُنر دوباره، از انفجار لرزید
مرگ پلید در شهر، می زد دوباره شیپور
دود و غبار ماتم، بسیار های و هو کرد
در زیر خاک ها خفت، آن خنده های پر شور...
ای مرد خفته در ارگ، "مهتاب" زیر خاک است
سوی تو بیند امّا، یک روح کوچک از دور ...
پرویز آرزو
به یاد شهدای 4 حوت کنر
از نخستین خبرهای که شنیدم وخواندم، مرگ 21 تن، وربودن 7 تن دیگراز عساکر وافسران نامراد در یکی ازمناطق سرحدی کنرمیان افغانستان وپاکستان بود. بدون تردید می توانم بگویم ،آنانی که چنان وظیفۀ دشوار را در اوضاع متشنج ومنطقه یی که هردم در معرض تهدید حملۀ تروریست ها است، پذیرفتند، پیشتر شاهد دشواری ها ورنج های گوناگون اقتصادی و اجتماعی بوده اند. آن چنان وظیفه را پذیرفته بودند تا نیازی را رفع کنند وصدای حفاظت از میهن را نیز بی لبیک نگذارند. خوشا به نام نیک آنها .اما، ریختن اشک به یاد آنها، بسنده نیست. آنها برای محافظت منطقه یی با هزار رنج شب را به سحر می رسانیدند. ولی خود از محافظت لازم محروم بوده اند. شنیدن خبر مرگ آنها افزون بر ایجاد تأثر، این پرسش ها را نیز ایجاد کرد که :
اگر در آن قطعه فرزندان یک تن از زورمندان نیز حضور می داشت، به زودی به داد آن قطعه نمی رسیدند.؟
اگر در آنجا یک افسر خارجی حضور می داشت، آیا قطعات عملیات سریع وارد عمل نمی شدند.؟
اضافه بر آن، آیا آن افراد قطعه و آن هم در چنان موقعیتی، از داشتن وسایل مخابره محروم بودن.؟
مگر نه این است که امروز عساکر وصاحبمنصبان از داشتن تلفون های دستی نیز بهره مند استند. مگر می توان پذیرفت که کسی از آنها، خبر حملۀ آدمکشان را به آمرین بالاتر نرسانیده است؟
آنانی که جوانانی با چنان روزگار پرمشقت را به قربانگاه ها می فرستند، تنها می گذارند که " برادران " رئیس جمهور بیایند وآنها را بکشند، چه می خواهند؟
با این اعمال وحشیانه و تروریستی ،رعب وهراس ایجاد می کنند.می خواهند که ارتشی ایجاد نشود، تا ارتش انتحاری ها وخون آشامان جاهل ومزدور با سهولت خون بریزند.
...........................................................................................................................
یک خواهش دوستانه:
دوستان، پیرامون پیشنهادی که در پایان از قلم جناب جمال ناصر می خوانید،تأمل نموده ودر گسترش مطالبات آن بکوشید. ن.مهرین
Jamal Naser
" فقط تجلیل از این قهرمانان کافی نیست توجه جدی به بازماندگان اینها که تازه بدبختی وسیه روزی شان اعازشد صورت گیرد. به تربیت وتحصیل فرزندان اینها توجه شود. آنها ییکه از برکت خون شهدا، امروز مولتی ملیونر منطقه اند با اعطای بورس تحصیلی به مکاتب خصوصی میتوانند حد اقل کار بکنند،در غیر؛ بیوه ها یشان گدا های بازار وفرزندان این شهدا عضو باند های ادم ربایی یا معتاد یا فروشنده پودر، بار خواهند امد.
سنت نیکوی بورس تحصیلی در تر کیه رایج است . تنی چند از اعصای کابینه وپارلمان ترکیه که یتیم بچه بودند، باستفاده از همچو بورس ها، امروز وکیل ووزیر اند ....با تأسف که در وطن من وتو تعاون وفرهنگ آن کاملن رخت بربسته ورفته...
به آرزوی برگشت ،ای یار سفر کرده مردم بی آب ونان ما
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen