Samstag, 14. Februar 2015

درحاشیۀ تجاوز . . .


دوستان، به تاریخ 30 جنوری 2015 بانو یلدا صبور نبشتۀ داد خواهانه یی را به نشر سپرد که نه تنها برای جلوگیری از خاکپاشی برموضوع تجاوز پدری بر دخترش، اثر نهاد بلکه، زمینه های موضعگیری وبحث های بیشتر را فراهم نمود. جناب آقای انور امینی طی نگارش عالمانه به ابعاد موضوع و زمینه های رویش آن در افغانستان روشنی انداخته اند. آرزومند هستم ضمن مطالعۀ نوشتۀ ایشان، به ابراز نظریات خویش نیز بپردازید.
                                                                                      با حرمت.ن.مهرین


بانو یلدا صبور:

 . . . یکی از شاهدان این دادگاه بی کفایت و شرمسار، این چند سطر را از چشم دید خویش چنین نوشته است:             
" امروز در یکی از شرم آورترین محکمه های دنیا حضور داشتم. قاضی از دختر جوانی که مورد تجاوزجنسی قرار گرفته بود پرسید:
وقتی سرت تجاوز شد چرا بعدش خودکشی نکردی؟ 
دختر فقط نگاهش کرد، اما وکیلش که یک زن بود به علامت تایید حرف قاضی سرش را تکان داد. قاضی همان 
سوال را دوباره از مادر دختر به گونه ی دیگر پرسید. مادر گلویش پر از بغض شده بود از درد جیغ زد و گریه کرد. نگهبان زن را صدا کردند تا صدای گریه مادر نظم دادگاه را به هم نزند. مرد متهم همچنان عربده می کشید. به زن گفتند، ساکت شو! بی حیا تو اگر شرم داشتی ای گپ را قبول نمی کردی و در جا خوده می کشتی. حالا هم بهتر است مصالحه کنی..."
خواننده گرامی !
چنان که مشاهده می کنید وجدان عدالت در جامعه ی ما در حالت احتضار است. میزان قانومندی و دادگری در میهن مان از هر زمان پیش، بیشتر به دست فراموشی سپرده شده است .
این سخنان فرزانهٔ هلن کلر، حقیقت تلخ روزگار ماست که گفته است:
" تا زمانی که توده ی مردم برای بهبود حال یکدیگر احساس مسئولیت نکنند، عدالت اجتماعی تحقق نمی یابد." 
بیایید با هم برای خاطره و فرزندانش فریاد داد خواهی را بلند کنیم .
سکوت گناه است 
"دادگاه" را باید به محاکمه کشید !



محترم انور امینی 
                              Anwar Amini
           
                      در حاشیۀ تجاوز پدری به دخترش


. . . در کشور های مرد سالار مانند افغانستان، اگر قربانی یک جنایت زن باشد و جنایتکار مرد، قربانی جنایت، مقصر جنایت شناخته میشود. . .

چندی پیش دانشمند محترم آقای نصیر مهرین تقاضا کرده بودند تا دوستان نظر شان را در ارتباط تراژیدی سؤاستفادۀ جنسی مردی از دخترش ، بیان کنند، که اینک من خلاصه ای دیدگاهم را جضور شما مینویسم.     

     

ما در این جا با دو پرابلم مواجه هستیم:   
اول: سوً استفادۀ جنسی پدری از دختر خودش   
دوم: چگونگی برخورد سیستم قضایی کشور با آن        
اول: قرار تحقیقات در سطح جهانی، پدر ها و بخصوص پدر اندر ها در دونیم در صد از حوادث تجاوزات جنسی بالای دختران کودک و نوجوان، عامل تجاوز بوده اند. سؤ استفادۀ جنسی پد ر از دختر خودش در کتگوری اعمال غیر انسانی "زنا با محارم" که به انگلیسی آنرا
Incestمیگویند، قرار میگیرد. این سؤ استفاده اکثرن از دوران کودکی دختر شروع شده و سالها دوام میکند. مادر دختر عمدتآ اضطراب روانی داشته و از نگاه اقتصادی مطلقآ به شوهر وابسته است. در بیشتر موارد پس از اینکه دختر بزرگ میشود، یا از خانه فرار میکند و یا هم به پولیس مراجعه مینماید. "اینسیست" یک تشوش روانی/ اخلاقی است و مانند دیگر تشوشات روانی، اساس جنتیک/ سوسیولوژیک دارند.     
Pedophilia and Narcissism
دو پرابلم روانی/ اخلاقی اند که میتوانند توضیح کنندۀ این شکل "اینسیست" باشد. پدوفیلی یا "تمایل جنسی به کودک داشتن" و نارسیسیزم یا "عشق به خود" که به شکل زور گویی در روابط خانوادگی ظاهر میشود، میتوانند اساس بیولوژیک/جنتیک و یا اجتماعی داشته باشند. بدین مفهوم که این عمل غیر انسانی مربوط یک کشور یا ساحۀ فرهنگی یا اجتماعی و یا دورۀ زمانی مشخص نبوده، بلکه در اکثر جوامع در طول تاریخ دیده شده و مانند سایر تشوشات روانی/ اخلاقی کم و یا بیش، همیشه وجود داشته است. تنها تفاوت این است که در جوامع سالم حتا اشکال جنتیک آن هم بصورت خفیه باقی مانده و زمینۀ ظهور نمی یابد، ولی در جوامع بیمار و در حالات متشنج اجتماعی نه تنها اشکالی که منشأ جنتیک دارند، متبارز میشوند، بلکه اشکال جدیدی که ناشی از وضع جامعۀ بیمار است نیز به آن علاوه میگردد. در کشور ما هم این اولین واقعه از این دست نیست، در گذشته هم واقعاتی از اینگونه گذارش شده است. اما در شرایط کنونی که افغانستان در سراشیب سقوط ارزش ها قرار دارد و تقریبآ همه ارزش های اخلاقی/فرهنگی و سنتی ما نابود میشوند، تراژیدی های دردناک مانند این زیاد غیر منتظره نیستند 
دوم: در کشور های متمدن جهان، تجاوزکار در این جنایت مطابق قانون به دو جرم محکوم میشود: تجاوز به عنف یا همان "ریپ"، چون این استفادۀ جنسی طبعآ به زور و بدون رضایت طفل صورت میگیرد و دوم سؤاستفاده از رابطۀ پدر- فرزندی که در آن پدر باید حامی طفلش باشد. که در این حالت او نه تنها از طفلش حمایت نکرده، بلکه خود عامل تجاوز شده است. جنایت کار به سالها زندان محکوم میشود، منحیث 
Sex offender ثبت شده و پس از خلاص شدن از زندان نه نتها حق پدری بر فرزندان خود را از دست میدهد، بلکه از نزدیک شدن به اطفال و ساحاتیکه کودکان در آن باشند، ممنوع میشود.        
اما در کشور های مرد سالار مانند افغانستان اگر قربانی یک جنایت زن باشد و جنایتکار مرد، قربانی جنایت، مقصر جنایت شناخته میشود. این یک نمونۀ تیپیک آن است. کوشش میشود خود دختر مظلوم را که هیچ نوع قدرت دفاع از خود نداشته است، گناهکار ثابت کنند. ویا بیشتر اوقات در همچو موارد او را مفتری میخوانند. و به این ترتیب خود او را محاکمه میکنند. مثلیکه اینجا به این دختر گفته اند که اگر راست بود چرا خودکشی نکردی؟ این کیس شباهت زیاد به کیس های تجاوزات جنسی کشیش های کاتولیک به کودکان در داخل کلیسا ها را دارد. در اکثریت آن حوادث قربانی ها را مجرم قلمداد میکنند. تفاوت آن فقط در این است که آنجا کلیسا میخواهد از مهره های با ارزش خود و شهرت خود حمایت کند، و در اینجا یک فرهنگ بیمار و حامیانش میخواهند تعفن نعش گندیدۀ نظم پدر سالاری را بپوشانند و حق خدایی پدر حتا اگر فاسق طفل خود هم باشد، را مصؤن نگهدارند. جاییکه احترام به انسان و حق حیات انسان دیگر به پشیزی نمی ارزد، جاییکه حریم خانواده دیگر از تجاوز در امان نیست، جاییکه زورگویی، تجاوز بر نوامیس، دروغ، خیانت، رشوه ستانی، وطنفروشی، قوم و قبیله پرستی، پولپرستی، بچه بازی، سؤاستفاده از الکهول، چرس و دیگر مخدرات جای جوانمردی و غرور انسانی را میگیرند، آنجا هر جنایتی میتواند اتفاق بیافتد که جنایتکار در آن برأت حاصل کرده وقربانی مجرم شناخته شود.        
بی مورد نخواهد بود اگر یک یادداشتی را که سال قبل نوشته بودم وارتباط به این موضوع دارد، اینجا بگذارم.:
جکسن کتس یکی از طرفداران حقوق زن در یکی از سخنرانی هایش پس از اینکه خشونت علیۀ زنها را یک مسأله مردانه و یک پرابلم مردها مینامد، تحلیل جالبی ارایه میدهد از اینکه چگونه در فرهنگ مردانۀ حاکم بر دنیای ما این خشونت ها به پرابلم زنها و به یک مسأله ای مربوط به زنها تبدیل شده ازعاملین مرد آن جدا میشوند. قسمیکه ملامتی خشونت به گردن قربانی خشونت میافتد. او با مثالی این موضوع را توضیح داده میگوید: اگر مردی به اسم عبدل خانمی به اسم حمیده را لت کند،خبرآن به این شکل باید گفته شود:
عبدل حمیده را لت کرد.     
ولی این جمله اول به شکل" حمیده را عبدل لت کرد" تغیر میخورد. و بعدن شکل " حمیده لت خورد" را بخود میگیرد. و بلاخره به شکل" حمیدۀ لت خورده" درمیآید . این تغیرات اکثرن خودبخودی ونتیجۀ حاکمیت فرهنگ مردانه اند که دلیل آن یشتر برجسته ساختن نقش خود حمیده( زن) و کمرنگ ساختن نقش عبدل( مرد)در این ماجرا میباشد. آنچه از پخش این خبر عاید میگردد نه مواخذۀ عبدل که عامل خشونت است، بلکه نام مسخره آمیز برای حمیده که قربانی این خشونت است، میباشد.


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen