Donnerstag, 12. Februar 2015

رد یاوهسرایی های صمد ازهر



 روف ملکیار
                       

               رد یاوه سرایی های شکنجه گر مشهور( صمد ازهر)
                                  
آنچه را در پایان مطالعه می نمائید، به قلم جناب روف ملکیار در رد یاوه سرایی های شکنجه گر وقاتل مشهور صمدازهر ( فتح) نوشته شده است. چون ازهر با اسناد وشواهد به حیث شکنجه گر، قاتل و عضو کی جی بی ، شناخته شده است، وحتما وجدان بیمارش یگان وقت آزارش هم میدهد، به کمک چند تن از قماش خودش به دروغ نویسی وبه هرکس حمله ورشدن شروع کرد. جناب روف ملکیار هم با مشت کوبنده بر دهنش زده است.(رنگین )
.................................................................................................................

خزان سال 1352 هـ.ش. تعدادی از افراد زیر نام وادعای اینکه کودتا می کردید، عذاب دیدند، شکنجه شدند. چند تن ایشان اعدام شد و تعداد دیگر به محبس عذاب دیدند. معلوم شده که همان وقت هم همه میدانستند که کودتایی نبوده بلکه عمال K.G.B مخصوصا رابطه های حسن شرق وببرک کارمل نقشه کشیدند که هر چه زودتر یک تعداد را از میدان بردارند. دربین آنها یکی از اعضای مورد اعتماد واطمینان سازمان جاسوسی شوروی که قوماندان عمومی ژاندارم وپولیس هم بود، رئیس هیئت تحقیق مرحوم محمد هاشم میوندوال تعیین شده بود. این عنصر جفاکار که پسان ها هم یک پرزۀ فعال دستگاه ظلم وستم بود، در خارج کشور وبا استفاده سوء از نشریات وبی بازخواستی، بالای کسانی که با اسناد موضوع را روشن کرده بودند، حمله کرد. البته شرکای جرمش مثل کودتاچی مشهور نبی عظیمی فراری و ضیأ مجید ، هم با وارخطایی دروغ بافی های کردند وحتا افرادی را که می فهمیدند دهن پرآب استند، در معرض استفاده میمون وار قرار دادند.
درچند سال مردم آگاه وجدی در بارۀ آن موضوع بارها نوشته کرده اند. نوشته یی هم از جناب روف ملکیار نشرشده که بازهم چرندیات ویاوه گویی های صمد ازهر وشرکایش رابرملا میکند.
جالب است که پس از نشر نوشتۀ محترم ملکیاردر سایت افغان جرمن، صمد ازهر با وارخطایی ومثل همیشه به دشنام دادن متوسل شده وچرندیاتی را نشرکرده است. توجه خوانندگان محترم را به خواندن یاوه های او هم در سایت افغان جرمن هم جلب می نمائیم. ( خوشه )

    
          رد یاوه سرایی های شکنجه گر مشهور( صمد ازهر)

                                  Bildergebnis für ‫صمد ازهر‬‎
                                                
                                                    صمد ازهر 



 قسمت اول
                                      
                چون قلم در دست غداري بود
         لاجـرم منصور بـر داري بـود

هموطنان عزيزمامستشعراندكه بزودي بعدازكودتاي بدفرجام 26 سرطان 1352 كه شروع تمام بدبختي هاي كنوني جامعة ماازآن سرچشمه گرفته است ، عاملان كودتاكه دراصل ربايندگان حقوق مردم ودزدان حاكميت ملي هستند طبق روال هميشگي كودتاهادر افغانستان هم ازين روال بخاطر ترس از مردم وجلوگيري از اعتراض احتمالي جامعه مقابل خود دست به يك سلسله اعمال زدند كه فكر ميكردندجلو سقوط خودشانراخواهدگرفت اما برعكس ازهمان هفته هاي اول موجب روگرداني مردم ازآنهاگرديد . خصوصاً وقتي خيلي ناجوانمردانه برمردمان خدمتگذاروصادق وطن كه هميشه آرزوي خدمت بمردم وميهن خودرا داشتند در رأس ميوندوال شهيدحمله برده با دسيسه وتوطئه وباوقاحت تمام با همدستي گروه بدنام مفتضح ونوكرمعلوم الحال شوروي يعني (پرچم) آن انسانهاي شريف وبيگناه را بجرم ساختگي كودتا گرفتار شكنجه وتحقير وتوهين زنداني واعدام نمودندوبمردم وانمودساختندكه آنهاپرواي حقوق مردم را نداشته براي مقاصد پليدخودبراي سركوب مردم حاضر به هركاري هستند .
در رأس اجراي اين دسايس ، گرفتاري وشكنجه هاكه از رأس مملكت نشئت ميكردبه نمايندگي سردارداود، حسن شرق وقديرنورستاني فعال مايشا بودنداز طرف جناح نوكران روس ميراكبرخيبر بالواسطه فيض محمدوزيرداخله واخصاً شكنجه گروقصاب . حرفة صمد ازهر قرار داشتند .
چنانچه اين ساديست وعقده اي بالفطره صمد ازهر جريان تحقيق وشكنجة اسيران رابحيث رئيس اركان قومانداني ژاندارم وپوليس وبحيث نمايندة خاص شكنجه گران پرچمي سرپرستي مينمود. مسئول درجه اول اينهمه دنائت ، جنايت و آدم كشي همين شخص است ، اما باكمال تأسف بحدي اين عنصروقيح ونامرد است كه بازهم نه تنها درين چهل و اندي سال وجدانش بيدار نشده بلكه هنوز هم با لجاجت خاص كتاب مينويسد و                                                
   پژوهش هاي خيلي دقيق ومستندوبي غرضانة مدقق ومورخ پركار ومترقي وطن ما يعني آقاي نصيرمهرين وهم يادداشت هاومصاحبه هاي ثبت شده واسنادتصويري وويديويي معتبر مستند ومحاكمه پسند آقاي داود ملكياررا با سفسته بازي ولفاظي هاي غيرمنطقي وبااخلاق ورفتار خاص پرچمي ها معكوس جلوه ميدهدويا انكارميكندتا بتواندگردن بسته اش را از دارعدالت كه عاقبت تمام آدمكشان وشكنجه گران وظالمان است رهايي بخشد ، اما نميداندكه ديگران هم در طول اينهمه سالها بادرك وفهم دقيق وموشگافانه مسايل را همه روزه تعقيب ، ثبت ، بررسي وحلاجي واقعبينانه نموده اند كه به هيچ صورت صمد ازهر وشركاي شان ازآن بار عظيم جنايت شانه خالي كرده نميتوانند .    
موصوف در شروع آن نوشته هاي طولاني به تدريس تاريخ انسان وجهان پرداخته وميخواهد در ضمن معلومات فروشي كدام خوانندة ضعيف را بزعم خودش تحت تاثير ببرد ، اما در اول مرحله چلوصافش از آب برمي آيد . درجائيكه مظالم درجهان را بماخبرميدهد وازكشتازهاي عظيم چنگيزي ، هولوكاست هيتلري ، از شكنجه وزندان هاي صدام حسين ، حفيظ الله امين و از گوانتامو، بگرام وغيره ميگويد اما چون حياندارد از كشتارهاي 20 تا 30 مليوني استالين وكمونست هاي بادارش در شوروي سابق يا اجازة يادآوري ندارد ويااينكه وجدانش درآنجا خفته است كه چيزي بيادش نمي آيد و (كورخودبيناي مردم) ازيك ناكسي كه همين اندازه هم روشن ضميري نداشته باشد كه آن تاريخ هولناك قرن بيستم را كه برمردم شوروي گذشت قصداً ازيادميبرد چه نام ميتوان گذاشت ؟                                                
اما چون ميدانيم اين شخص به تصديق جنرالان روسي از خيلي سابق در خدمت دستگاه KGB بوده ونام رمز (فتح) را هم داشته طبعاً بايد چنين باشد اين ادعاي مارا در صفحة 43 كتاب KGBدرافغانستان نوشتة يكي از سران شوروي مطالعه كنيد .
بيائيد ببينيم اين صمد ازهر براي ثبوت كودتا توسط ميوندوال ازكجا شروع ميكند !                                                  
« خوانندة عزيز خوب دقيق بخوانيد »                                                  
اومينويسد : قصه ازين قرار بود كه مولوي سيف الرحمن وكيل شينوار كه توسط نظاميان به اتهام جاسوسي براي پاكستان گرفتار شده بود ، اتهام جاسوسي را رد و ارتباطش را به پاكستان با تدارك كودتا به اشتراك ميوندوال ، خان محمد خان وعبدالرزاق خان بيان نمود .
(اول اينكه سيف الرحمن مولوي نبودبلكه پدرش مولوي غلام حيدرشينواري مرد محترم ومعزز وسالخوردة بودكه به همين جرم ساختگي به حبس ابد محكوم شده بود وبالاخره درزندان وفات نمود. )
سوال شود كه كه چه وقت سيف الرحمن بيان نمود ؟ ماميدانيم كه همين سيف الرحمن وكيل سابق باحاجي فقيرمحمدوكيل مركز جلال آباددر عين روز 29 سنبله بولايت جلال آباداحضار شده بودند وقرار مصاحبة ثبت شدة آقاي واصفي والي آنوقت جلال آباد با داودملكيار كه ميگويد : قرار هدايت وزارت داخله هردونفر فوق الذكر را به ولايت احضار نموده بودم وقرار بود هردوي شانرا باهم يكجايي بكابل بفرستم كه راديوي كابل از گرفتاري ميوندوال وديگران خبر داد وهم خود همين صمدازهر درمصاحبة تيلفوني ثبت شده اش با داود ملكيار ميگويد : بمجردرسيدن سيف الرحمن وحاجي فقير درهمين شب رسيدن تمام زندانيان به وزارت داخله ، فيض محمد وزير داخله وقدير نورستاني بجان همين دونفر در دهليز وزارت داخله افتيده بودندوبامُشت ولكد وسيلي اين ها را ميزدند .
همچنان حاجي فقير محمدمرحوم هم در نوشته هايش بعدها در پشاور از اذيت وآزار وتوهين بخودش وسيف الرحمن در همين شب 29 سنبلة 1352 حين رسيدن بوزارت داخله خبرميدهد .
پس چطور راديوكابل در اخبار رأس ساعت هشت شب يا طمطراق تمام از گرفتاري اين اشخاص وحتي نه اتهام بلكه تاپة خيانت ملي براين اشخاص خبرميدهد . بازهم صمدازهر بانقل از كتاب خاين ديگر بنام حسن شرق                                                    
خبر ميدهد كه داودخان درصبح همين روز 29 سنبلة 52 كميتة مركزي را احضارو از وقوع كودتا در ساعت دوي بعدازنيمه شب همين روز خبرميدهدومشوره ميطلبد پس اين ميرساندكه اسم بردن ازسيف الرحمن                    
شنواري صرف يك ادعاي كودكانه واحمقانة بيش نيست .
قرار اظهار شاهدزندة در حضور آقاي سيدقاسم رشتيا چند روز پس از گرفتاري اين گروه وحيدالله معين وزارت خارجه داماد رشتيا به حاضرين گفته بود كه رهبر مرا ناوقت شب احضار كرد وبه حضور رسيدم ورهبر كه در بستر غنوده بودند از خواب ديدن همان شب خودبه من چنين فرمودند : در خواب ديدم كه بمن الهام شدكه برويد در(دود رو) يك خانه سندي را بدست بياوريد كه از دسيسه وتوطئه عليه دولت خبرميدهد وآقاي رشتيا بجواب گقته بودند كه نميدانستم رهبرشماباعالم غيب هم در ارتباط است!
چناچه از دودروي بخاري خانة سيف الرحمن شنواري سندي را بيرون آوردند .
*.معلومات بيشتر در مورداين سنددرگفتارثبت شدة پاچاگل وفادارشنيده شده ميتوا ند.
اين همان دسيسه سازي طفلانة هميشگي داودخان ، محمدهاشم خان وخانوادة شان بوده است كه باگذاشتن يك قطعه سندساختگي در سوراخ دود روي بخاري كسي او را متهم وبعداً دستگيرميكردند اين گونه دسايس هم مضحك وهم عام پسند بود زيرا آسان ترين راه گذاشتن سندساختگي در غياب صاحب خانه توسط مهمان فرستادگي حكومت بودوبعداً مامورين امنيتي شان به خانة آن شخص مورد نظر رفته ، خودش را گرفتارودرمقابل چشم ديگر مامورين يا احتمالاً اهل خانه كاعذ را حين تلاشي دستوري وساختگي از داخل دودرو بيرون كشيده آنرا سند خيانت ويا برگة شركت آن شخص در كدام عمل جرمي وانمود نموده شخص بدبخت را گرفتاروبمصايب عظيم گرفتار مينمودند ، چنانچه در قضية گرفتاري مرحومان نايب سالار عبدالرحيم خان صافي و عبدالملك خان عبدالرحيم زي باهمين رويه عمل كردند .                                                
حالا بايد از اين صمد ازهر پُرسيده شود درصورتيكه تمام گرفتار شدگان دريك وقت وزمان به وزارت داخله رسيداند ، شماچطورميتوانيدادعاكنيدكه شهادت سيف الرحمن سبب گرفتاري سبب گرفتاري ميوندوال وديگران                                                                                                    
شده است ؟ بعداً مينويسد قديرنورستاني گفت سند راپسانتر مي آورم كه آنرا هم نياورد، وبازمينويسد كه قدير نورستاني گفت : برويت اعتراف ديگران استنادكرده ميتوانيد . بايدازصمد ازهر سوال شود كه در كدام ا                                                  
استنطاق معقول ومعمول امروز جهان بدون اندك ترين برگة ديگري شماميتوانيد به شهادت كسي ديگري استنادكنيد بافرض برين كه شكنجه هم دركار نبوده .
درست بخاطرداريم كه : (( يكي دوهفته قبل از گرفتاري اين عده ، شخص مفلوك بازاري وموتر فروش دست دوم به خانة كاكايم مرحوم جنرال عبدالجبار ملكيار آمده بود وآمدن خودرا صرف عرض سلام واحترام وخدمتگذاري گفته وبعد از نوشيدن پياله چاي رخصت گرفته ورفته بود ))
اما وقتي جنرال مرحوم را در جملة ديگران گرفتار وشكنجه كردندكه خوشبختانه چون نامش در لست سياه پرچمي ها نبوددر ماه جدي همان سال رها گرديد قصه ميكرد كه همان شخص كه در بالا ازآن ذكر بعمل آمد يك شب در وزارت داخله حين تحقيقات بحيث شاهديكه باگريه وفغان وانمودميكردوميگفت مراببخشيدكه زيرفشارمجبور به اعتراف شده ام وشهادت دادكه درآن روزي كه بديدن شماآمده بودم شمابمن هدايت داديدتا بروم وصاحب منصبان عسكري را جهت كودتابراي شما جلب نمايم
همين شخص را كه هم بالاي خودش وهم بالاي جنرال ملكيار شهادت داده بودصرف چندهفته بعدازرهائي جنرال ملكيار در پُل باغ عمومي ديدم كه اصلاً زنداني نشده بودوآزادانه دربازار ميگشت .
اين بودنمونة كوچكي ازتحقيقات علمي وبي آلايشانة صمد ازهر وگروپ شكنجه گران پرچمي او .
خوانندگان گرامي خودميتوانند ادعاي صمد ازهر را از طرزتحقيقات شان با اين نمونة كوچك بسنجند، درطول نوشته هايش اين صمدازهر ميكوشدكه خود را بي سهم و بي اثرجلوه دهد اما ماميدانيم كه دست اين گروپ درتمام جريانات داخل است اومي نويسد :                                                                                                                                                      
ميوندوال وديگران توسط نظاميان دستگيرشدند درحاليكه شاهدان عيني زنده اندوبماخبرداده اند كه خود همين صمدازهر در روز گرفتاري خان محمدخان دوسه مرتبه باموتر فولكس واگون سفيدخوددركوچة خان محمدخان گزمه كرده وعين همين گزمه رازبيح الله زيارمل پرچمي ديگردرعين ساعت و روز دركوچة ميوندوال انجام داده است .                                                  
اومينويسدكه براي آوردن ميوندوال وديگران به وزارت داخله و ارگ رفتيم وآنهارا آورديم ، شاهدي بنام آقاي محمد عثمان صاحب منصب پوليس كه در همين شب منحوس ضابط نوكري وال در وزارت داخله بوده دوسال بعددر قندهار برايم چنين گفت : در حدود ساعت نُه شب روز پنجشنبه 29 سنبلة 1352 عين وارسي به اطاق هاي ژاندارم وپوليس داخل شدم و ميوندوال را درحاليكه قياقة ترسناك با سر و روي آشفته دهن وبيني خون آلودداشت وبر روي ميزبدون چوكي تكيه كرده بود ديدم بمجردديدن او از اطاق فراركرده وازديدن آن صحنه از ترس به آمرخود هم چيري نگفتم .
پس معلوم ميشودكه درآن شب اول هم يكي ازين ديوانگان ساديست مثل عبدالالله ، قديرنورستاني ياخودهمين صمدازهر كه چشمان شرارت بارش خصوصاً درميدان هوائي كابل سبب انزجارمردم ميشد آن شهيد مظلوم را در خود ارگ يادر وزارت داخله مضروب كرده باشند. چون باسخنان مكارانة كه سردار داوددرمغز اين بدبختان ونوكران فروماية خوددر مورد ميوندوال واتهام واهي او در ارتباط باCIA فروكرده بود (به سخنان ثبت شده ومنشرشدة پاچاگل .فادارمراجعه نمائيد) وهم تحريكات بي شرمانه ومفسدانة حسن شرق اين سمبول خباثت وخيانت كه در تمام عمربيهودة خودغيرازوطنفروشي ، فتنه گري ونوكري داودخان و روس ها هيچ كاري شريفانة از اوسرنزده است . سبب شده بودكه آن سبك مغزان چاپلوس به اثرآن اولاً ميوندوال رااز سطح انسان پائين آورده وبعد به آن عواقب مبتلابسازند ثانياً تلقينات دشمنانه وكينه توزانة شخص جهنمي بنام ميراكبر خيبركه از سال هاي 1328 هجري شمسي به بعد كمربه كشتن ميوندوال بسته بود ودرين مدت يكتعداد عناصرمنحرف و پُرعقده را                                                                                                    دراكادمي پوليس كه وظيفة تدريس رادرآنجا داشت مغزشوئي نموده وآنهارا درشاخة پرچم حزب (د.خ.ا) داخل ساخته بود . چون خودميراكبر خيبركه از همان ايام محصلي درحربي پوهنتون جز معاش خواران وازچوبكي هاي سردار داود بوده عين تلقينات را درمورد ميوندوال درمغز اين پوليسان داخل ساخته و همان بود كه هردوگروه ملكي ونظامي داودخان و گروه حزبي وپوليسي خيبر بهمدستي يكديگر اين دسيسه وتوطئه را بصورت فوري وبدون معطلي بعداز بقدرت رسيدن محمد داود به اثركودتاي سرطان
1352 وباشركت همدگرعملي ساخته آن انسان شريف ، مفيد ومتفكر وطن مارا با تعدادي زيادي از مردمان بي گناه شريف ووطن دوست بخاك وخون كشيدند ، وشرمساري وبدنامي ابدي براي خودوبدبختي هاي زيادي را براي مردم افغانستان به ارمغان آوردند .
قسمت دوم :
بيائيم وببنيم كه صمدازهر از تحقيقات يك شبة خود از ميوندوال چه ميگويد :
به اثرهدايت قديرنورستاني در وزارت داخله اورا درمقابل تيب ريكاردر بزرگ نشانده وجرم اورا كه كودتا بودبرايش ابلاغ كردم كه او انكار نمود، درحاليكه ماميدانيم يك پرچمي لعنتي ديگري بنام نبي عظيمي كه هم ميوندوال راگرفتاروهم قرار نوشتة خودش دركتاب «اردو وسياست » حين رسيدن به ارگ از (گرفتاريش بوي ابلاغ كردم) ودرمقابل سوال ميوندوال كه چه جرم ؟ به اوگفتم كودتا برعليه نظام . لذا ميوندوال اعلام جرم افترائي عليه خودش را قبلاً در ارگ گرفته بود ، وحتي در ارگ يا در وزارت داخله قرار معلوم مضروب هم شده است . پس اين صمدازهر است كه براي نمايش هاي بعدي صحنه سازي ميكند وباآرايش صحنة درام مانند ميخواهداز بدرفتاري وشكنجة كه واقعاً هرلحظه انجام ميشدانكار نمايد ! . وخواننده را گمراه بسازد ومينويسد كه در سه هفته وبعد اصلاح ميكند يك هفته صرف يكبار وبعد چون متوجه ميشودكه چندين شاهد در شبهاي مختلف ميوندوال را حين تحقيق ديده وشهادت داده اند مينويسد صرف
دوشب تحقيق صورت گرفته (ميوندوال مرحوم ده شب و روز در دست اين نابكاران اسيربوده) .                                                                                                
درحاليكه مامي دانيم قرار اظهار عيسي نورزاد آمر محبس متواترا ًهر شب
ميوندوال وديگران را براي تحقيق از محبس دهمزنگ بوزارت داخله ميبردند . واين ميرساند كه صمد ازهر براي كتمان حقايق و اصل شكنجه وبدرفتاري پيش از پيش ميخواهدجريان تحقيق را خيلي كوتاه يك ويادوشبه جلوه داده وبعداً به مقصدخودش كه انكار شكنجه است برسد .                                                
قرار اظهارپدرم جنرال عبدالسلام ملكياروديگرزندانيان در دوسه هفتة اول گرفتاري هرشب بطور متواتر تحقيق بدون وقفه از ساعت (9) شب الي (2 يا3) صبح صورت ميگرفت .
پس صمدازهر چطور مي تواند خوانندة دقيق و موشگاف، و هم تاريخ را
متقاعد بسازد كه صرف دوشب صرف بخاطرشهادت دادن يك نفر پيلوت ، ميوندوال دهن به سخن باز ميكندوتمام اتهامات را قبول ميكند. آيا بحيث يك پوليس «گويا تعليم يافته» چطورميتواني چنين ادعارا قابل باور بپنداري ؟ حتي اگر متهم بيگناه هم نباشد چطورممكن است باشاهدي دادن كدام شخص مغرض بدون شكنجه وبدون ارائه اندكترين سند از طرف مستنطق ، جرمي به آن سنگيني را كه عاقبت آن جزاي اعدام را در پي داردبپذيرد . پس چطورميوندوال مرحوم صرف به اثر شهادت آنهم غلط وساختگي محمداكرم پيلوت ميتواندآن جرم سنگين را قبول كند، محمداكرم پيلوت   بعدهادرمحبس ازجريان شهادت ساختگي واجباري خودش برعليه ميوندوال سخن ميگفت وبعدترها در پشاور حين آمدن نزدپدرم باجزئيات قصه ميكرد كه چطور هئيت تحقيق در اطاق جداگانه اورا بزور شكنجه آماده ميكردند براي دادن شهادت برعليه ميوندوال .
اوميگفت : وقتيكه باميوندواال روبروشدم به او توهين كردم وگفتم كه تو اولاد نداري وغم فرزند نداري اما مارا به اين روز انداختي ، ميوندوال بمقابل من باپيشاني باز سوال كرد كه ماوشمادركجا ديده ايم ؟ ومن جواب دادم در خانه ات . او گفت : آدرس خانة مرا ميداني من بعد ازمكث طولاني كه راستي خانه اش را نديده بودم ، گفتم خانه ات در كارتة پذوان است كه در                                                  
آن موقع همه بيك دگرنگريسته ومرا از اطاق بيرون برده   وبامُشت ولگد زدند كه پدرلعنت شهادت غلط دادي و بعد ازآمادگي دوباره براي شاهدي                                                  
بردند . در اوراق تحقيقات منتشرة جرايد آنوقت از قلم ميوندوال ميخوانيم كه در موردآشنائي خود بااكرم پيلوت مينويسد كه اورا درچندشب گذشته معرفي شدم اما صمدازهر چندشب جريان تحقيق را با ديده درائي ناديده گرفته آنراچندهفتة گذشته تعبير ميكند .از صمدازهر سوال شودكه اين بودتحقيقات علمي و مدني شماها كه حتماً از معلمين بعدي KGB بايد شكنجه دادن را فرا گرفته باشيد اما با تمام اين زرنگي هابازهم چون منزل دروغ كوتاه است وروزي از روزها اين راز افشاء شدني بود چنانچه افشاشده است . اما بازهم اين صمدازهر قانع نميشود وبر خرجهالت سوار وبه چشم مردم حق بين ميخواهد خاك بپاشد وحقايق مسلم را انكار نمايد .
صمد ازهر ازشهادت وچشم ديدهاي پاچاگل وفادارپسرخواندة داودخان كه مصاحبه اش با داودملكيار واظهارات او از جريان تحقيق ميوندوال وخان محمد خان وحالت ظاهري وسخنان شان مبني برشكنجه شدن واظهارات ونوشته هاي عبدالحميد محتاط وزير وعضو كميتة مركزي داودخان كه او هم شكنجه وبدرفتاري شديد مستنطقين را بچشم سر دبده وباجزئيات اظهارميدارد پندنميگيرد ووقتي كه مكتوب مرحوم خان محمدخان مرستيال عنواني برادرزاده و دامادش را ميبيند بازهم بابي حيايي آن مكتوب را جعلي قلمدادكرده وشكنجه را انكار ميكند وفكر مينمايدديگران هم مثل اوبي حيا ونامعقول هستندكه از خودنپُرسند واقعاً اين مكتوب جعلي است ؟ آيا مقصد ومرام برادرزادة خان محمدخان از جعل كردن اين مكتوب چه ميتواند باشد ؟ اما چون اينهادر مكتب انكار ودروغ KGB تعليم ديده اند صرف بايد چشم وگوش بسته همه چيز را كه بيان واقعيت هاباشد رد نمايند، ورنه بكدام دليل ومنطق صمدازهر اين سند را جعلي ميداند. درحاليكه من شاهدم در روز اول پايوازي زندانيان سياسي درمحبس دهمزنگ پدرم بما به عجله همين قصه را بيان داشت كه خان محمدخان دربدل ساعت اوميگاي طلايي خودش بيك عسكر پهره دارحطي                                                
را به نذيرجان سراج فرستاده وتمام جريانات را براي داودخان تشريح كرده است درجاي كه صمدازهرميگويد قلم وكاغذ چطور در زندان به دست خان محمدخان رسيده چون دروغگوحافظه ندارد، ضمن نوشته هايش ميخوانيم كه خودرا اين                                                    
ميخوانيم كه خودرا اين بار عقل كُل ومغز متفكر مستنطقين قلمداد ميكند وميگويد :
حين گذشتن از دهليز وبازبودن دروازة اطاق تحقيق خان محمدخان تصادفاً درآن داخل شدم !!! وباوي صحبت طولاني انجام دادم وبامثال هاي از جنرال هاي بزرگ اما شكست خورده اورا وادار به نوشتن كردم وبعد او وعده كرد كه تمام جريانات را به اجازة شما درمحبس مينويسم . چنانچه
روز وياروزهاي بعدبه ده ها صفحه كاغذاز نام هاي كسانيكه كه اگر نشر ميشدعالمي تباه ميگرديد بازگشت » پس بايد ازين جاني پُرسيده شودكه آن همه كاغذ وقلم در محبس توسط شمابدسترس مرستيال قرار داده شده بود چطوروي نميتواندبادوورق ازآن كاغذهابه برادرزاده اش وجنرال نذيرسراج مكتوب بفرستد؟؟ همچنان پدرمرحومم بمجرد ديدن خط خان محمد خان كه دريك ديدار برادرزادة محترمش جناب داكتر اميني باپدرم در خانة ما واقع شهر ساندياگو كاليفورنيا در اوايل دهة 1990 اتفاق افتاد دستخط آن مرحوم را تصديق كرد .
چنانچه مرحوم جنرال عبدالرزاق خان بعد از ديدن كاپي مكتوب فوق الذكر تصديق را بخط خان محمدخان مرحوم بعمل آورده بود . ديگر اينكه در حدود هشت يا نُه روز بعدازگرفتاري پدرم يكروز صبح وقت يكي از اقارب ما پرزه خطي كوچك را به اندازة پنج در سه سانتي متر كه كاغذ سفيد پُشت زرورق قوطي سگرت بودبخط پدرم براي ماآورد كه درآن چنين نوشته شده بود ( عزيزانم ، مرستيال برمن شهادت دروغ داده شكنجه بيحد وازتحمل خارج است دعا كنيد خدا حافظ ) اين خط را كه باسوختة چوب گوگردنوشته شده بودمحترم عبدالغني برقي محبس كه از قرية خودمادر غزني است خودش از پدرم گرفته وبمارسانيذه بود( اين هم رد ادعاي ديگر صمد ازهر كه تماس گرفتن زندانيان را با خارج محبس نا ممكن و درنتيجه خط خان محمدخان را انكاركرده است ) ضمدازهر درنوشته هايش                                                    
مينويسد كه جنرال ملكيار از شكنجه شدن واز دندة برقي بسيار شكايت ميكند ، صمدازهر در حاليكه از استعمال دندة برقي درحق زندانيان انكار
نميكندمينويسد كه دنده هاي برقي ساخت چرمني صرف براي بچه ترساني مظاهره چيان است واستفاده ازآن را شكنجه نميداند ..                                                  
اولاً اين ميرساندكه آنهادندة برقي را كارگرفته اند . (ثبوت شكنجة برقي ) ، درثاني به اين ظالم بيرحم بايدگفته شودكه درمظاهره با يك تماس فوري ومختصر چنان تكان بر بدن انسان واردميشودكه مجبور به فرار شود اما وقتيكه اين وحشيان زنداني مظلوم را بروي شكم بزمين انداخته ودندة برقي رابر پُشت او براي چند دقيقه بازهم بالاوپائين ببرند وبعد ازوقفة دوباره تكرار وبه اين ترتيب برق دوامداربراعضاي حساس بدن بشمول آلت تناسلي واردكنند بازهم شكنجه نيست ؟؟
خوب بخاطر دارم درزمان محصلي من دراكادمي پوليس ( كه ايكاش اين پوليسان را نميشناختم وبچشم نميديدم ودرين مسلك نميبودم كه با بخت خوب آنهامرابجرم پسر پدرم بودن اخراج كردند وحالا هم از نتيجة شرآنهاخيرنصيب من شده است ).
روزي مرحوم نورمحمد مسجدي قوماندان اكادمي اين دنده ها رامي خواست آزمايش كند
هيچكس حاضرنشدكه داوطلب شودبعدازدقايقي من قدم پيش گذاشتم وداوطلب شدم ، اما وقتي مرحوم نورمحمدمسجدي نوك دندة برقي را درپايم تماس داد ، من باشدت تكان خورده بزمين افتادم .
اينكه تمام محبوسين بشمول مرحوم عبدالرزاق خان وديگر صاحب منصبان هركدام جداگانه وبصورت بسيار افسرده از وضع بد وشكنجه بدني ورواني صحبت ميكردندوقصه هاي شان داستان شكنجه شدن شان بودوماكه با هركدام آنها درمحبس بعدهاملاقات ميكرديم اولتر ازهمه از شكنجه وبدرفتاري بيحدبمقابل شان قصه ها ميكردند. آياگفتن سخناني از قبيل   زنت را نزدظاهرشاه برده بودي تا رتبة جنرالي گرفته اي ؟) كه حين تحقيق بار ها به پدرم گفته بودند ، چه نوع رويه به حساب مي آيد ؟ اين نوع                                                    
تحقيق را پوليسان ادعايي صمدازهر درآلمان فراگرفته بودند يا از تربية ناقص پدران ومادران خودشان ؟ جواب اين سوالهارا به قضاوت هموطنان ميگذاريم .
اگرصمدازهر وجدان دارد اين همه مظالم را چگونه ناديده ميگيرد ؟                                                
سوم اينكه قرار نوشتة خود صمدازهر مرستيال لست ده ورقي از اشخاص  
وهمكاري خود دركودتاي نام نهاد نوشته بوده ، اولاً اگر نوشته هاي خان                                                                                              
محمدخان بدون شكنجه ووصرف به گُل روي صمدخان ازهر، نوشته شده بودچرا نشرنشد؟ زيرامعلوم ميشودبا تكنيك هاي شكنجه گران آموخته از دستگاه KGB شماها آن مرحوم را طوري شكنجة جسمي و رواني كرده بوديدكه او مطلقا ًحالت ديوانه وار بخود گرفته وبااين نوع افشاگري افراطي
شمارا مسخره كرده وگويا خواسته است حتي نام (شاه دوشمشيرة ولي) راهم داخل لست بسازدوشمارا خجل نمايد . كه تانتوانيد آنرا نشركنيدوآن سند درآينده سبب رسوايي دولت وشخص سردار داودنيزگردد . ورنه چطور يك افسرتعليم ديدة باتجربه مثل مرستيال كه نوشته هايش در مطبوعات دهة دموكراسي سبب حيرت شده بودكه يك جنرال متقاعد بتواندچنين معلومات ونظريات تحليلي ارائه بدارد امادرجواب سوالهاي شمابگويد كه از پاكستان اسلحة ثقيله وتفنگچه خواسته بوديم تاكودتاكنيم . آياآوردن اسلحة ثقيله از مملكتي به مملكت ديگرجرنگانة قاچاقي است كه بازارهاي جلال آباد از آن پُر است واين را خان محمدخان نداند ؟؟ پس اين شمانادانان بوديدكه از تمام جوابات خان محمدخان صرف بهمين ورق اسلحة ثقيله وخفيفه قناعت كرديد . اماهمين سندهم در اصل سند رسوائي شما ودولت داودخان ميباشد. زيرا نشراعترافات جبري ازخان محمدخان شمارا زيادتر رسواساخت وثابت كردكه از شكنجه براي گفتن همچواعترافات استفاده كرده ايد ..
حال كه بقدركافي درموردشكنجشه زندانيان شواهد ودلايل ارائه كرديم (ببينيم صمدازهردر موردتائيدعملية كودتا توسط ميوندوال چه ارائه ميدهد) .
قسمت سوم :                                                
درحاليكه هيچگونه سندي از قبيل ثبت آواز ياثبت گردهمـآيي با عكاسي و يـافرصت
زماني ( از 15 اسد 1352 روز برگشتن ميوندوال از عراق تا 29 سنبلة 52
با روز گرفتاري موصوف جمعاً 44 روز ) ارائه نكرده و با كذب محض ادعا
ميكندكه بالاخره به اين نتيجه رسيديم كه ميوندوال كودتاميكرد. سوال ميكنيم آياتوبحيث اجنتKGB اين جريان را به KGB اطلاع داده بودي ؟چنانچه جريان كودتاي داودخان راسه ماه قبل به روسها اطلاع داده بودي باز سوال شودكه به كدام دليل توبه اين نتيجه رسيدي ؟                                                  
آياچوب زدن چندنفر بدبخت مظلوم وگرفتن اعتراف بزور شكنجه ازآن اشخاص مبني برانجام كودتا بنظرتودليل كودتا بود؟ ميدانيم كه ميوندوال درجواب تو گفته بودكه رئيس دولت با او وعدة همكاري كرده بوديااينكه در44 روز چطورامكانات يك كودتاميسرشده ميتواند ، اگردرين 44 روز                                                   كودتاميشد پس اسلحة خواستگي ازپاكستان به اساس نوشتة خان محمدخان چه وقت بدست اين هاميرسيد؟ پس باكدام اسلحه كودتاميكردنداسلحه كه هنوز نرسيده بود، پس ميوندوال چرااز تعقيبات شباروزي اش توسط مامورين مخفي دولت به سردارنعيم خان شكايت كرده بود ، پس چطورغلام حيدررسولي به جنرال ملكيارگفته بودكه هرصبح در روي ميز هر وزير ده هاقطعه راپوراستخباراتي مبني برانجام كودتاتوسط ميوندوال گذاشته ميشوداين همه مكاتيب راكدام گروه غيرمنظم ميتوانست همه روزه نوشته وبه مقصد وزارت هاي مختلف درهرصبح برساند . اياميوندوال هم باديدن تمام تعقيبات شبانه روزي وحتي عكاسي وقيحانه از دوستان ومهمانانش بازهم برانجام كودتا مصربوده ميتوانست ؟؟
تمام اين دلايل ميرساند كه آن گروپ هاي خاص كه ذكرشان بعداً مي آيد
درطرح اين دسيسه عليه مرحوم ميوندوال شريك بوده وپلان آنرا قبلاً ترتيب وبصورت بسيار وقيحانه واحمقانه انجام دادند .
يكي از دلايل صمد ازهر برقرارفيصلة قطعي كودتاتوسط ميوندوال نوشتة آقاي صديق فرهنگ ميباشد كه گويا ميوندوال نزدآقاي فرهنگ رفته وازوي                                                  
براي انجام كودتا كُمك خواسته است آيا كدام آدم عاقل تصوركرده ميتواندكه ميوندوال وفرهنگ دردهة دموكراسي در مطبوعات آزادآن رمان يكي برعليه ديگري نوشته هاي بسياردرشت منتشرميكردند بتوانند باهم به توافق برسند وميوندوال آنقدر ساده لوح وخوش باورباشدكه نزدفرهنگ درخارج ازافغانستان رفته و از او خواهش اشتراك دركودتانمايد آيا فرهنگ كدام رهبربزرگ نظامي بودياسفيرافغانستان در بلگراد ازسه ورق                                                
نوشته هاي آقاي فرهنگ كه درين مورد منتشرشده (جلددوم افغانستان درپنج قرن اخير ) صرف پاراگرافي را بيرون مي كشدكه به مقصد پليد او                                                  
كُمكي كرده باشد وازنوشتة فرهنگ در موردخودش كه اورا متهم به قتل ميوندوال ميكند چيزي بيرون نمي آورد و ازآن خاموشانه ميگذرد. واز بدرفتاري صمدازهر وفيض محمددركتاب فرهنگ يادي نميكند باآن هم در مقصد خودش ناكام ميماندزيرافرهنگ واضحاً مينويسدكه ميوندوال بعد از خواهش ملاقات خصوصي به من از آوردن فشاربرظاهرشاه سخن گفت
كه اين معني كودتارا نميدهدوآن هم در زمان سلطنت ظاهرشاه ، پس چگونه صمد ازهر آن حرف ميوندوال را درزمان جمهوريت داودخان تعميم ميدهد؟
اصل قضيه را اعضاي فاميل ميوندوال بخوبي ميدانندكه دراوايل سال 52 مرحوم محمدموسي شفيق صدراعظم ، از ميوندوال تقاضاي ملاقات خصوصي نموده بود ، ميوندوال بعد از مشوره با دوستان به ملاقات شفيق رفته ودربازگشت كه بسيار راضي وخوشحال معلوم ميشد واين اولين ديدار اوباآقاي شفيق بود بماچنين گفت : تصورنميكردم اين جوان به اين اندازه فهميده وهوشيارباشد، چيزهاي كه بمن گفت برايم بسيارقابل درك بود وهم چنان سخنان من براي وي هم قابل فهم بود درهمان بهار 52 ميوندوال بعدازآن ديدار با موسي شفيق مرحوم به سفرخارج رفت تاباملاقات با اشخاص مهم وموثر افغان درخارج زمينة يك حركت روشنفكري را بوجودآورده وبه كمك حكومت شفيق شاه را وادار به قبول وتمكين از قانون اساسي نموده وقانون احزاب سياسي را بالايش توشيح وجريان سياسي مملكت را بصورت انتخابات آزادحزبي سوق بدهند ، همان بود كه در بلگراد اين موضوع را باآقاي فرهنگ و درآلمان وعراق با آقايان                                                  
مرحومان داكترمحمديوسف خان واستادخليلي مطرح نموده بود. اما معلوم نشدكه چرا آقاي فرهنگ سخنان ميوندوال را در زمان سلطنت به اتهام كودتادرزمان جمهوريت ارتباط ميدهد وصمد ازهر باوقاحت نتيجه گيري ميكندكه گويا مقصد ميوندوال كودتا بوده كه تكراراً بايد بنويسم كه نه در نوشته هاي فرهنگ نامي از كودتااست ونه زمان ،
زمان داود خان است كه ميوندوال متهم به كودتاشود ، درحاليكه ميوندوال                                                  
مرحوم خودش آدم ذاتاً دموكرات بود واصلاً طرفدار نظام ديكتاتوري وكودتائي نبود، زندگي روزمرة ميوندوال درطول حياتش نشان نمي دهد كه                                                    
اوحركت استبدادي ياسلطه چويانه حتي درداخل خانه وخانوادة خودداشته باشد،شخص نهايت حليم وبرده بارنرم خو وباقلب رؤف نميتواند رهبركودتاباشد چنانچه نوشتهاي از اودر ذم كودتاه وعواقب ونتايج مرگبار آن درجوامع كودتازده در طي مقالات وصحبت هايش درسال 1349 درجريدة مساوات داريم چنانچه يكي ديگر از نوكران روس يعني جنرال
عبدالقادر دركتاب خاطرات سياسي اش بوضاحت ميگويدكه اولتر از همه براي راه انداختن كودتا در سال هاي 50 و51 نزدميوندوال مراجعه نمودم آقاي ميوندوال راه علاج جامعه را از طريق كودتا رد كرده وراه دموكراسي پارلماني از طريق احزاب سياسي را موثر ميدانست . بنده افتخار ترجمة يكي ازآن مقالات را از فارسي به پشتو دارم كه بعدها درجريدة مقاومت در پشاوربه نشر رسيده بود. در ثاني دركدام جاي دنيا ديده وياشنيده باشيد كه رهبركودتايك آدم ملكي وديموكرات ورهبريك حزب مترقي باشد كه كودتا با اصل وپرنسيپ آن مفكوره مخالف است ؟؟
كسانيكه ميوندوال مرحوم را ميشناسند، ميدانند كه او شخصي بودباپرنسيپ ، با جرأت ، راستگو وحقگوكه اين همه صفات خوب وشرافتمندانساني با خُلق وخوئي كودتاچي درمخالفت تمام قرار دارد .
آياشمامي توانيد ميوندوال را با سردار داود ، صدام حسين ، حافظ اسد ،
عبدالكريم قاسم پنوشته ، حفيط الله امين و ايدي امين يا ايوب خان ،                                                    
يحيي خان وضياء الحق مقايسه كنيد، پس صرف بخاطراينكه خود صمدازهر ميخواهد چنين باشد بايد بگوئيم (خودگويي وخود خندي ، عجب مردهنرمندي) اينكه ازكتاب عبدالصمدغوث مثال مي آوردكه گويا غوث نوشته بودكه ميوندوال كودتاميكرد بايد اضافه كنم كه صمدغوث مغزي نداشت كه باآن فكر كند نوكرخاني بودكه پس خورده هاي داودخان ووحيدعبدالله را پس ميداد .
چنانچه نوشتة اودر موردملاقات داودخان وبرژنف ودرشت گويي داودخان بمقابل برژنف سبب خنده ومضحكة مردمان فهميده ميشوداما بدبختانه آدم
هاي هم پيدا ميشود كه آن ادعاهارا قبول وبه آن مباهات ميكنند وديگراينكه صمدغوث از تيپ هاي سخن ميزندكه حتي صمدازهر ووزارت                                        
داخله هم ازآن بي خبر است بهمه حال بيائيم به سومين وآخرين ادعاي صمد ازهر درمورد مرگ ميوندوال كه قتل است يا خودكشي بپردازيم ، واضحاً كه صمد از هر تلاش بيهوده وديوانه وار داردكه اين مورد راهم كه به اوارتباط مستقيم دارد بهرنوعي كه باشدردنمايد وبنفع خودبه انجام برساند .
صمدازهر مينويسد كه صبح روز 9 ميزان سال 52 توسط قديرنورستاني ازخانه برداشته شدم ( شايدحقيقت اين باشد كه اصلاً درخانه پياده شده ) ودر راه از خودكشي ميوندوال برايم گفت . ماميدانيم كه در روز قبل ازآن يعني 8 ميزان 52 ، ميوندوال مرحوم طي لست طولاني اشيا موردضرورت خودرا از خانه اش كه توسط آمر محبس آنزمان بنام عيسي نورزادكه خسربرة قديرنورستاني هم ميشد خواسته بودوهمان روز 8 ميزان در حدود عصر روز برايش درمحبس تسليم داده شده بود ، اشياي موردضرورت ميوندوال طوري خواسته شده بود كه حكايت از اقامت درازمدت را در زندان داشت . همانطور كه آقاي مهرين هم برداشت صحيح فرموده بودند .
پيرهن وتنبان پاك فرستادگي ازخانه را هم بتن كرده بود، زيرانوشتة غوث الدين فايق نشان ميدهدكه شب 8/9 ميزان است كه ميوندوال لباس پاك وطني برتن ودريشي اوكه در طي 9 روز گذشته در زير شكنجه ها وزيرپاي ضابطان لگدمال شدن ها، بروي اطاق خالي وخاك پُر خفتن به چركي مبدل شده بود ، امشب ديگر درتن او نيست سخنان نش رشدة پاچاگل وفادار و                                                  
ديدار او از جريان تحقيق ميوندوال وتذكر او از چركين بودن پيرهن سفيد ميوندوال ادعاي ماراثابت ميسازد وجسد بيجان ميوندوال درفرداشب آن بالباس وطني ديده ميشود و اينكه فايق ميگويد باسوال از ميوندوال در مورد رفتار مستنطقين او اظهار رضايت كرد ميرساندكه ميوندوال درين شب آخر به زعم خودش تحقيقات را خاتمه يافته تلقي كرده وصرف با اظهار رضايت خواسته حداقل ترحم اين نامردان را جلب نمايد . سپس صمدازهر مينويسد از قديرخان پرسيدم آيا هئيات طبي وحتي ژورنالستان
را فرستاده ايد وقدير نورستاني باشدت وغضب حضورآنهارا بي لزوم خواند                                                      
من فكر ميكنم اگر گنهكار نيستيد نبايد قديرنورستاني غضبناك باشد زيرا باتجربة كه از قاتلان موجود است آنهاچون سراسيمه ميباشندعكس العمل عصبي ازخود بروزميدهند. ورنه اگر واقعاً ميوندوال خودكشي كرده ميبود، آسانترين راه بردن هرنوع شاهدي چه داكتر طب مستقل چه عكاس وخبرنگارآزاد و ازين قبيل ميبود زيرا صحنة خودكُشي خودش سخن
ميگويد ودر آتيه هيچگونه تبصرة منفي صورت گرفته نميتواند زيرا تمام شاهدين مشاهدات عيني خودرا مبني برخودكشي ، شرايط خودكشي ، وسايل خودكشي،نوعيت خودكشي را ثبت ميكنند وخودشان وديگران را قناعت ميدهند درحاليكه شمايان بزعم خودتان چند نفر خودي را فرستاده وآنها هم از ترس دستگاه جنايتكار شما چه ميتوانند بنويسند؟ جزآنكه بگويندبلي قربان او خودكشي كرده است .
وجز چندقطعه عكس از جسدبيجان اورا كه بروي زمين افتاده بحيث شاهد مدعاي خود براي ما، وحتي به سفارت هاي خارجي نشان ميدادند من از صمدازهر ميپرسم كه آياتو بحيث مدعي پوليس تعليم ديده اين نوع مشاهده ونتيجه گيري ازخودكشي شخص مهمي چون صدراعظم سابق ومشهورافغانستان به سوية بين المللي را كافي دانسته اي كه بالاخره نتيجه گيري ميكني كه حتماً اوخودكشي كرده است ؟ واين را هم ميداني كه درشام روز 9 ميزان 3 نفريعني صديق واحدي وردك ، پاچارسرباز و عيسي                                                                                              
نورزاد در ولايت كابل خانم ميوندوال را احضار وبالاخره پاچاسرباز دهن دريدة خودراباز وازخودكشي ميوندوال درپايةچارپائي ومرگ اورا به خانمش اطلاع داد وخانم ميوندوال بدون وقفه باشنيدن كلمة چارپائي بافغان وفرياداز عيسي نورزادپرسيدكه ترا بخداسوگند، خودت ديروز عصر درخانة مابراي ميوندوال چپركت قاتكي نخواستي ؟ پس اين چارپائي ازكجاشد وعيسي نورزاد باسربزيري تمام ميگويد بلي . صديق واحدي وردك به داودملكيارطي مصاحبة ثبت شده اش ميگويد : وقتي بحيث سرمامورولايت كابل بغرض ديدن جسدبه محبس دهمزنگ رفتم جسد ميوندوال را در پهلو ودر امتدادچارپائي كه روي چهارپايش قرار داشت يافتم چون ارتفاع چارپائي كمتر ازنيم متر بودوآن هم دور ازكلكين قرار داشت .
في الفور درك نمودم كه اين گونه خودكشي امكان ندارد ، وقتي داودملكيار                                                  
دربارة خودكُشي ازكلكين از واحدي ميپرسد او ميگويد تاوقتي من آنجابودم چنين چيزي مطرح نبودوهمانطوريكه بمن گفته شده بودبه خانم ميوندوال در شام آنروز ابلاغ كردم . صديق واحدي بصورت قطعي خودكشي ميوندوال را ردميكند وآنرا قتل توسط پرچميان ميداند . وهم بياد داريم كه در اخبار روزهاي اول چگونگي خفه شدن ميوندوال را ذكر نكردند صرف
از كمربند ونكتايي نام بردند ، زيرا قراريكه بعداً پس از فهميدن غلطي فاحش اولية خودمبني برگرفتن نام پاية چارپائي كسي سوال نمايد كه چگونه كسي درپاية چارپائي خودكشي ميتواند؟ موضوع كلكين اطاق را بميان آوردند كه حتي پوليس تعليم يافته صديق واحدي وموظف درآن صبح زودهم ازآن بي اطلاع است . پس به اين نتيجه ميرسيم كه درجريان همان روز 9 ميزان الي شام همان روز صحنه سازي هاي صورت گرفته كه سبب گفتار ضدونقيض توسط پوليسان گشته وازهمان روزهاي اول مردم ادعاي خودكشي را باطل پنداشتند .
ونكتة مهم ديگر اينكه در عكس هاي اطاق ميوندوال كه جسد او هم ديده                                      
ميشد دريك جاكمربندبالاپوش خواب در طول مكمل ودرعكس ديگركمربندبريده شده ونيم است درحاليكه جسدبي جان ميوندوال درعكس ديده ميشود چه كسي كمربند را بريده است ؟
( نوشتة داود ملكياردر ديدارش باقدير نورستاني وديدن دوسيه وعكسها)
دليل اين بي احتياطي غرور جاهلانة اعضاي امنيتي حكومت تازه كاربودكه حيات وممات كسي براي شان مهم نبود وازبازخواست باكي نداشتند .
نكتة ديگري بيادم آمد اينكه من در طول 5 سال حبس پدرم به كُمك
يكي دوعسكرژاندارم كه نام يكي ازآنهاعبدالقدير واز ميمنه بود وبامن حيثيت برادري پيداكرده بود3 باربدون اجازة مقامات به اطاق هاي مختلف پدرم در قلعة جديد رفته ام درهر اطاق وقتي كسي داخل اطاق ميشدبايد از سطح لخك دروازه حداقل 30 سانتي متربلندترقدم ميگذاشت تادرسطح اطاق برسدودرآنوقت پنجرة اطاق هم ازسطح اطاق ازيك ونيم متر بلندنبود
كه من آنرا درهمان وقت بهمين سبب اندازه گيري كرده بودم ، پس چطوريك آدم بلند قد مثل ميوندوال بتوانددر پنچره خود را آويزان نمايد كه از قد بلند او بمراتب گوتاه تر باشد ؟                                                    
ديگراينكه ميوندوال به چه دليل خودرا كشته باشد؟ زيراميوندوال شخص بسياربلندهمت و صاحب اعتمادبه نفس بسيار بالا وبا اخلاق به تمام معني بود. در مريضي هاي ممتد و بسيارخطرناك در تعقيبات شديد حكومت از
زمان اعتمادي تا ايندم روحية بسياربلند داشت . خودكشي كارآدم هاي ضعيف واكثراً مريضان روحي ميباشد درحاليكه ميوندوال شخص بسيار فهميده ، متفكر وبامنطق بود كه اين خصايل نميتواند باكسيكه خودرا ميكشدتطبيق كند زيرا سوال شود به چه دليل ؟ اينكه صمد ازهر بازهم درآخر زهر خودرا خواسته براي بدنامي ميوندوال بريزد وعقده هاي پرچمي گري خودش راافشاء ساخته وگفته كه شايداز ترس افشاي رازCIA بودن ، باز اين ميرساند كه چنين اشخاص چقدرابله هستندكه فرمايشات ديكته شدگي وآموخته گي را از استادان KGBبراي بدنام ساختن عناصر مخالف خود شان كه دراصل عناصر ملي وخدمت گاران صادق ، مردمان ومملكت                                                  
خودشان ميباشند اشاعه ميدهند، پرچمي هااصلاً سبب اشاعة دروغ عليه ميوندوال درين مورد بودند، درتمام مظاهره ها وميتنگ ها اين تنها وتنها گروپ پرچم بودكه ميوندوال را متهم به ارتباد با CIAميكرددرحاليكه ارتباط نوكري واربابي ومعاش خوري گروپ پرچم بهKGB ضرورت به اثبات ندارد اما اين پرچمي ها بودندكه ازهمان تاريخ تاامروز لفظ CIA را از زبان نيانداخته اند . نميدانم اگر هركسي ديگري بجزپرچم چنين ادعاي را بكندشايد بگويي كه چون شنيده اندلذا به غلط چنين ادعاميكنند اما پرچمي كه خودش موضوع رااز طريق شخص مجهول الهويت به اسم هوتكي از امريكا جعل كرده به كابل منتشركردند. چون نشرية محلي «رامپارتس» مصاحبة را باهوتكي به نشرسپرده بودكه درآن هوتكي ادعاكرده بودكه دليل عدم تمديد ويزه اش درامريكااين است كه دعوت CIA را براي عضويتنپذيرفته است وهم علاوه كرده بودكه اكثرآنهائيكه درامريكاتحصيل كرده اند درCIA جذب شده اند وبعضاً تاسطح كابينه هم درافغانستان رسيده اند ، لذا ميوندوال كه نه درامريكاتحصيل كرده ونه نامي از او يامقام صدارت درمصاحبة هوتكي ياد شده است توسط پرچمي ها خاصتاً ميراكبرخيبر كه كينه توزي اش دلايل قديمي داشت مورد تهمت قرارگرفت و با وجودآنكه                                              
درين مورد جلسة شوراي ملي به سوالات وكلاجواب قاطع وقانع كننده داد ولي پرچميان بدون انقطاع از بي اطلاعي بعضي مردم استفاده كرده به اتهام ناجوانمردانه ادامه دادند عجيب است آنانيكه ميوندوال را متهم به ارتباط با يك كشور خارجي ميكردند بايداقلاً خودشان ازين عيب كلان مبرا باشد
اماچون پرچمي بودن يك خصلت است وآن خصلت عدم دارا بودن شرم وحيا، اخلاق ، مردانگي وانسانيت است لذا به آساني ازين ها برمي آيدكه ازتمام اعمال خودچشم پوشي وبرعكس ديگران بي گناه را بدان عمل محكوم كنند درحاليكه ديگران هيچكدام اين صفات مذموم را دارا نيستند .
اگر واقعاً ميوندوال اجنت CIA ونفر امريكا ميبوداياشماميتوانستيدبه اين آساني اورا از بين ببريد ؟ يك تلفون عادي از طرف يك نفر دپلومات                                                    
امريكائي به سردارنعيم خان يا به وحيدعبدالله كافي بودكه آنهادست وپاي خودرا گم كنند اگر راستي ميوندوال نفر امريكا ميبود آيا امكان داشت نفر به آن شهرت ، محبوبيت ومقبوليت عام را امريكابه آساني ازدست بدهد ؟ امروز تمام دستگاه قضائي وحقوق بشري افغانستان باتمام عرايض ده هاهزار نفري ازفاميل هاي كشته شدگان زمان تره كي ، امين وببرك ونجيب ، جرأت نداردقصاب درجه يك يعني اسدالله سروري را بقدراُف بگويند زيرا مربي داردومرباميخورد وهنوز هم روسيه ازو حمايت ميكند .
پس ميدانيم كه ميوندوال فرزندواقعي مردم بيچارة افغانستان بودبيكس وبي يارخارجي وميدانيم كه يار بيكسان خداست ، ديديم كه پرچم وخلق چگونه رسواي عالم شدندوداودخان اعوان وانصارش چگونه دريك شب توسط دست پرورده هاي خودش به خاك وخون غلطيدند ( جزاي عمل حق است ) .
درينجابايد يك كمي به عقب برگشته اين اعتراف صمدازهر را ذكر كنم كه مينويسد : «فكرميكنم هنوز كودتادرمرحلة نبودكه بشود كسي رابه جرم آن گرفت » وبعداً مينويسد كه براي جلوگيري از سقوط حكومت وكاميابي كودتابهتراست كه زودتراقدام شودوحركت خنثي ساخته شود .پس باسوال از صمد ازهر بحيث مدعي پوليس تعليم يافته آيااز نگاه قضائي نبايد جرم مراحل 3 گانة خودرا طي كرده باشدتاكسي مجازات شود ، درصورتيكه
كسي صرف به فكر خودگشتانده باشدويابفرض محال كه چندنفري باهم صحبت كرده باشندبايدبمقابل شان چنين رويه شودكه شمايان كرديد؟ اين شماپرچميان نبوديدكه حكم اعدام رابراي 14 نفر در اول خواستار بوديد؟
محمد عثمان خان دگروال از اعضاي محكمة نظامي فرمايشي كه ازرفقاي كاكايم دگروال عبدالصبورملكياربودگاهگاهي ازجريانات محكمه به كاكايم پنهاني خبرميآورد وگفته بودكه اينها پرچميان هستندكه براي عدة زيادي حكم اعدام تقاضادارند بشمول جنرال عبدالسلام ملكيار كه اسماي دونفرشان نبي فراهي ونبي عظيمي است كه بيادم مانده ، نبي عظيمي خاين هم شخص گرفتاركنندة ميوندوال است وهم مستنطق و هم درمحكمه نشسته وبه حكم اعدام اصرار دارد. مطابق گفتار عيسي نورزاددرمصاحبه اش با داودملكيار همين نبي عظيمي بعضي شبها در محبس دهمزنگ هم حضور ميافت وامكان داردنبي عظيمي نفر دوم از 3 نفر قاتلين ميوندوال شهيدباشند، طبعاً اشتراك مستقيم اين آدمكش خاين بالفطره (نبي عطيمي) را درحين اجراي اعدام شهيد محمدموسي شفيق بخاطرداريم شايد دراعدام مرستيال شهيد وديگرمحكومين به اعدام در دورة داود همين نبي عظيمي اولين فيرهارا درسينة آن مظلومان انجام داده باشد .
درآخربا تأئيد نظريه هاي مدققانه وزحمات خستگي ناپذير جناب محترم آقاي مهرين يكبارديگرارج گذاشته ادامه ميدهم كه بعدازآن قصدجنايتكارانة شركاي قتل ميوندوال شهيد بعدازختم تحقيقات وگرفتن حداقل جواب دلخواه شان ديگرنخواستنداين تحقيقات ادامه پيداكند وبراي شان رسوايي بار آيد ويادرجريان محكمة دنياي آزادوياكدام مرجع حقوقي و بشري بين المللي خواهان اشتراك درمحكمه شوند لذا آسانتر ديدندكه هرچه زودتر او را سربه نيست كرده رسوايي داخلي رابر رسوايي بين المللي ترجيح دادندوتوسط 3 نفرآدمكش در شب 8/9 ميزان سال 1352 به اطاق او داخل شده دست وپاي اورا محكم گرفته وصمدازهر آدمكش كه خودش درعالم مستي شراب هم اعتراف كرده آنقدرگلوي آن مظلوم تاريخ وطن را فشرده تاجان شريقش از تن جدا و لعنت ابدي نصيب صمد ازهر ، دستيارانش و هم حكومت ديكتاتوري داود خان گرديد
واين را هم همه مي دانند كه فرزندان حقيقي و صادق وطن براي احقاق حقوق پايمال شدة تمام مظلومان از پا نه نشسته ، صداي مظلوميت خود را
بگوش قضاوت جهاني خواهندرسانيدومسببان باقي مانده را به ميزمحاكمة جهاني حاضرخواهندكرد تا سياه روي شود هركه در او غش باشد .
                    

                                                                         روف ملكيار

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen