Mittwoch, 6. November 2013

پیرامون خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر . . .

       نصیرمهرین

پیرامون
         " خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر
                                   در گفت وگو با
                                               دکتور پرویز آرزو "

               

                                                  قسمت چهارم


هنگام بررسی خاطرات نظامیانی مانند عبدالقادر، وقتی به زمینه های نارضایتی در محیط پرورش آنها نگاه می شود،  و وقتی عوامل سیاسی – عقیده یی شکل دهندۀ خصومت آنها ملاحظه می شود؛ فرایند تأثیر نهادن آنها بر اوضاع سیاسی ؛موازی با نفوذ شوروی درافغانستان در نظر می آید.
شکل گیری مخالفت همان نظامیان بود که اثرات خویش را در دوکودتا (26 سرطان 1352و کودتای 7 ثور 1357) برجای نهاد. با این تفاوت که :
 ترکیب نا متجانس کودتاچیان 26 سرطان را سقوط سلطنت وپذیرش" نطام جمهوری " با محوریت محمد داؤودخان، به وحدت عمل رسانید. اما، کودتای ثور را مشی سیاسی یک حزب واعضای آن به پیروزی مصیبت زا رسانید.
 برای "نظام جمهوری"، برداشت ها وانگیزه های متفاوتی حضور داشت. افرادی که مانندسردارمحمد داؤودخان، غوث الدین فایق، محمد حیدررسولی، محمدحسن شرق ( فرد اخیری با پیوند های ویژه اش درکودتا سهم داشت )، از نظام شاهی عقده ها بر دل داشتند، بسیار به سهولت رسیدن خویش به قدرت را، حل مشکلات جامعه می پنداشتند. هنگامی که شکل نظام با نام جمهوریت ابلاغ شد،توجیۀ ساده انگارنۀ نو آوری را نیز داشتند. عده یی از آنها حتا تا امروز نیز بدون این که ازسطح ودرکی بهره مند باشند که به فهم محتوی نظام محصول کودتای 26 سرطان وچیستی آن برسند، می پندارند که کار شایسته یی انجام داده اند. نظامی که از منظر نگاه به ضرورت دموکراسی برای افغانستان، عقب رفتی را تحمیل نمود. نظامی را زیر نام جمهوریت آورد که به بسا آزادی های هر چند نیم بند ونارسا، اما، در حد خویش  مفید، پایان داد. وبنابر ساختارخویش قدرت را در دست شخص محمد داؤود خان و بنابر سنت مشارکت خاندانی در دست او ومحمد نعیم خان بیشتر تمرکز داد.
طرف دیگرترکیب و وحدت عمل در کودتای 26 سرطان را می توان در دونیرو نشانی نمود: نخست اعضای وابسته به حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( به ویژه جناح پرچم) و دیگر آن تعداد نظامیانی که از حکومت خاندان سلطنتی ناراضی بودند، اما به تدریج آن ها هم به سوی شوروی و سوسیالیسم آن گرایش ( وشاید هم پیوندهایی یافته بودند که تا هنوز گفته نشده است) یافتند. گروه اخیری همواره طرف توجه اعضای حزب دموکراتیک خلق بوده اند. تمایلات کودتایی گروه دومی را به وضاحت می توان نشان داد. آنها در چارچوب این سطح ودرک که نظام شاهی منشأ ناهنجاری ها و شرایط خسته کن زندگی ایشان است، راه صحبت های مخفی، و مرام هایی کودتایی را پیشه نموده بودند. زیرا دست پای باز برای فعالیت سیاسی نداشتند. وضعیت عینی زندگی ایشان راه دیگری جز کودتا در پیش روی آنها نمی نهاد. حتا اگر در نشست های خویش از کودتا سخن نگفته باشند. بنابرنفوذ شبکه های نظامی وابسته به حزب دموکراتیک خلق افغانستان، وبنابرشگل گزارش دهی که درهمچو احزاب مروج بود، بعید به نظر می رسد که اگرطرح واقدامی را در دستور کار قرار می دادند، از نظرحزب مذکور تصمیم آنها پنهان می ماند. اگراز تمایلات وظرفیت های آنان ، نخست محمد داؤودخان بهره گرفت، پس ازبه هم خوردن مناسبات پیشین محمد داؤود وشوروی و بالتبع حزب د.خ.ا، آن تمایلات را فرد قدرت جویی می توانست مهار نماید که خود دست درازی در ارتش داشت. وآن شخص حفیظ الله امین است. برهم خوردن مناسبات پیشنۀ داؤود خان با حزب د.خ.ا و شوروی به میزان اتکأ چنین نظامیان به حزب مذکورافزود.
 نمادهای این بخش از ارتشیان را درچهره های عبدالحمید محتاط وعبدالقادر یافته ایم. محتاط در کتاب "سقوط سلطنت"  از دیدارهای خویش با جناح های حزب د.خ.ا پیرامون طرح های کودتایی آن روزگاری که ملزم به خانه نشستن شد، چیزی نه گفته است. زیرا تاریخ نگارش کتاب، سال 1352  است. و دراین اواخر که کتاب سقوط دوم انتشار یافت، با وجود یادآوری از برخی دیدارها با شخصیت های نظیرشهیدعبدلمجید کلکانی، اما از روابط و دیدارهای احتمالی خویش با رهبری حزب د.خ.ا نه نوشته است. درحالی که این نیاز وجود دارد که به عنوان شخص در قید حیات  ودارندۀ دست در قلم، درتوضیح چگونگی روابط بپردازد. لازم به یادآوری است که مدت کوتاهی از کودتای 7 ثور گـذشته بود که عبدالحمید محتاط به حیث سفیر افغانستان در جاپان فرستاده شد.
اما، عبدالقادرسخنان بسیار پیرامون دوکودتا آورده است. با این یادآوری که درکودتای 26 سرطان 1352، برخلاف نظر وبرداشت کسانی که سهم او را نیز فراز می آورند، وبرخلاف نتیجه گیری خود عبدالقادر، بربنیاد خاطرات خود وی و فهرستی را که محتاط به نشر سپرده است، سهمی در پیروزی وعملیات آن کودتا نداشته است. نقش او را هنگام کودتای 26 سرطان در میدان هوایی شیندند، نظاره گر ومنفعل می یابیم. اما، از آنجایی که پیشتر درجریان تدارک کودتا قرارگرفته بود،سمت قوماندانی مدافعۀ هوایی را هنگام تقسیم مقامات نصیب شد.
پس از این که از قوماندانی مدافعۀ هوایی برکنار شد،( 1354) همان شب گلاب زوی، تره کی وحفیظ الله امین به خانه اش آمده، کارت عضویت حزب .( خلق ) را به او داده اند. با توجه به وزنۀ نفوذ حزب د. خ. ا در ارتش می توان پذیرفت که بقیه ارتشی های کودتا خواه وگرویدۀ شوروی نیز در حوزۀ نفوذ آن حزب قرار گرفته بودند.
 به این ترتیب است که ترکیب اجزایی که کودتای ثور را به پیروزی رسانیدند، صرفنظر از اختلافات روحی، شخصی،ازتجانس فکری – سیاسی بهره مند بود. برخلاف کودتای 26 سرطان که دیری نگذشت با جناح بندی ها واجزای متفاوت خویش به تجزیه رسید.
این تجانس بود که به رغم عدم صراحت عبدالقادردرزمینۀ پذیرش عضویت حزب وآوردن اگر ومگر ها، درعمل، عضو حزب بود و با لزوم دیدها وفیصله های شخص حفیظ الله امین، همنوایی ومشارکت داشت. وقتی بیشتر در این زمینه از امین یاد می کنیم، متکی بر سخنانی است که عبدالقادر در خاطرات بازآورده است. واین سخنان همان بخش هایی را تشکیل می دهند که برای نخستین بارگفته شده و از چند تن دیگر به شمول اسدالله سروری نیز نام می برد. . .  
تدارک برای کودتا
عبدالقادر درزمینۀ تدارک کودتا می گوید که :
"انحراف داوود خان و رو گرداندن او از چپ، مشهود بودما چه باید بکنیم؟چپی ها چه باید بکنند؟ ستون های استخباراتی ساختیم." (1) و درجای دیگر:
"چیزی حدود یک سال قبل از هفت ثور، «امین» ، من و وطنجار را به خانهءاسدالله « سروری» * دعوت کرد. وطنجار نیامد. به جای او « قادرآکا « آمد. ما خاکهء آن پلان را ساختیم یک هفته بعد، من و وطنجار به خانهءاسدالله سروری رفتیم و پلان نهایی را من و وطنجار با هم ساختیم " (2)
بربنیاد این سخنان، کودتای ثور را نمی توان واکنش عاجل برای رهایی رهبران حزب از توقیف پذیرفت. زیرا پیشتر موازی با فعل وانفعال سیاسی محمد داؤود خان، تدارک کودتا دیده شده بود. . .
در زمینۀ آگاهی شوروی از کودتای ثور نیز عبدالقادر می گوید:
 بنا بر اطلاعاتی که به دست آمد، پیش از آغازعملیات، حدود ساعت هشت صبح و شاید زودتر، گلابزوی و اسدالله سروری با سفارت شوروی در کابل تماس گرفته بودند و گفته بودند که« امروز انقلاب شروع می شود.» بعد ازدریافت این اطلاع بود که سفیر شوروی با یک دستگاه مخابره، موتر و محافظ به طرف بند«سرده» غزنی رفته بودنرسیده به «میدان»کوتلی است به نام «کوتل تخت» سفیر شوروی در همان محل توقف کرده بود.از همان جا، تماسخود را با مسکو وسفارت شوروی در کابل برقرارکرده بود سفیر شوروی تا ساعت 4 یا 5 عصر در «کوتل تخت» مانده بودمن این موضوع را می دانم." (3 )
همانگونه که پیشترنوشته ام، عبدالقادر مانند بقیه خاطره نویسانی که  خاطرات خویش  را در زمان حیات انتشار می دهند، این زمینه را در اختیار می گذارد که برای روشن شدن مسایل ناروشن، پرسش هایی مطرح شوند. منبع اطلاع عبدالقادر از رفتن سفیر شوروی به " کوتل تخت" از جملۀ آن توضیح طلبی ها اند. وی می گوید : " من این موضوع را می دانم." برای آن که برگی شفاف از جریانات نا شناختۀ کودتای ثور نیز فراهم آید، لازم است عبدالقادر در این زمینه بیشتر بگوید. مثلا ً توضیح دهد که چرا سفیرشوروی ازداخل خود سفارت در کابل  با ماسکو در تماس نشد؟  سفارتی که می توان پذیرفت وسایل جاسوسی " کی. جی. بی " را به قدر کافی در داخل محوطۀ خویش داشت. بهتراست منبع اطلاع عبدالقادر نیز شناخته شود.چه کسی به وی چنین اطلاعی را داد.
                                                                 ادامه دارد                                                                                                                                                            
...................................................................................................................................................
توضیحات ورویکردها
1-    خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر در گفت وگو با دکتور پرویز آرزو ص 161
2-    منبع بالا ص 167.
3-    ص  204
·        درسال (1996 ) در کتاب کوچک " گوشه یی از قتل های سیاسی در تاریخ افغانستان معاصر" نوشته بودم که " فهمیده نمی شود که اسدالله سروری، رئیس "اکسا" در توقیفگاه چه می کند. آیا غیراز مساعد نمودن امکانات خور وخواب و ورزش، برای او، قلم در دستش نه داده اند تا اندکی از اطلاعات خود را بنویسد. " حالا بیشتر به این نظر رسیده ام. تصورم این است که مزخرف ترین محکومیت نصیب آن آدم جلاد صفت و دارندۀ اطلاعات بسیار مهم شده است. حکومتگران جهادی در کابل ، پنجشیر وبا زهم حکومت کرزی نه به محکمۀ لازم او توجه نمودند ونه اعتنایی به دریافت اطلاعات او. اطلاعاتی که اگر ، در شرایط توقیف او وتحت نظر کسانی که اهل کار اند،  از او گرفته می شد به صفحات تاریخ ما کمک می رساند.  


 پیرامون
         " خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر
                                   در گفت وگو با
                                               دکتور پرویز آرزو "

                    

                                              قسمت سوم

عبدالقادر خاطره یی  را باز آورده است که گشایش آن، ذهن را به جوانبی از آن با تائید ها وتردیدهایش  معطوف می نماید. نخست آن خاطره را می آوریم : " به صلف سوم ( دانشگاه حربی ) رسیدیم. بها ر بود. برج ثور. هیأتی از امریکا آمد. قرار بود کسانی از بین ما برای ادامهء تحصیل درامریکا انتخاب شوند. معاینات صحی را انجام دادند.  شانزده نفر از شصت نفر سالم بودیم. در بینآن شانزده نفر، دو نفر از هرات بودند: من و فضل احمد. یک نفرهم از فراه بود. ما شانزده نفر را برای معاینات صحی به عربستان بردند.  گفتند برای یک معاینهء دیگرباید به « بیروت» برویم. امریکایی ها در آن جا پایگاهی نظامیداشتند. ما را برای یک هفته ده روز به بیروت بردند. معاینات چشم را در آن جا انجام دادیم.  به ما گفتند:« شما سالم و آماده هستید. »  به کابل برگشتیم و به وزارت دفاع رفتیم.
... من به دفتر« نورمحمد ارسلا » رفتم و گفتم «ما آماده هستیم یا شما یا «مرستیال صاحب»( خان محمد خان ) ما را ببینید »...
خان محمد خان برآمد و مستقیم به سراغ من آمد.
گفت: خوب بچیم در معاینات صحی کامیاب شدی؟
گفتم : بله صاحب!  کامیاب شدم. موافقت است!
دستش را دراز کرد و از دریشی من گرفت.  گفت : «از کجا هستی؟»
گفتم «از هرات»
گفت : « به قوم چی هستی؟»
گفتم « من قوم ندارم. افغان هستم.»
دریشی ام را رها کرد. گفتم ولله زده شدم!  خان محمد خان همه را دید.
بعد از آن«نور محمد ارسلا » نتیجه راخواند: «فلانی فلانی فلانی این طرف بیایند و بایستند.»
نام دوازده نفر از شانزده نفر را خواند. نام من و سه نفر دیگر را نخواند. آن سه نفر«فضل احمد» از هرات، «قیوم » از فراه و یک نفر هم از پغمان بود. "(1)
درادامۀ این بخش از خاطرات خویش می افزاید که:" کودتای ناکامی که بعدها خان محمد خان« مرستیال » بر ضد داوود خان کرد به کمک همان کسانی سازمان داده شده بود که برای تحصیل به امریکا رفته بودند.  همان هایی که خان محمد خان خطاب به آن ها گفت: « نهال هایی هستیدکه فردا به درد ما می خورید.»
در آن کودتای ناکام، تنها دو نفر از مشرقی، تحصیلکردهء هند بودند. یکی «سیدامیر»  بود و دیگری «ممتاز صافی ».  دیگران همه تحصیل کرده های امریکا بودند. به این ترتیب ما از امکان ادامهء تحصیل در امریکا باز ماندیم. گفتیم: « خیر است! برو! مسلک ما نقلیه است.  می خوانیم و همین جا کارمی کنیم و زندگی می کنیم!» (2)
" یک هفته بعد، هیأت دیگری برای انتخاب محصلین آمد.  این بار هیأت از شوروی آمده بود ... شصت نفر برای تحصیل در رشتهء هوایی در شوروی انتخاب شدند.  من هم یکی ازآن ها بودم. . . " (3)
هنگام مطالعۀ این بخش آن چه ذهن نگارنده را مشغول نگهد اشت نکات آتی اند:
-         به یاد آن 44 تنی افتادم که از نظر صحی سالم تشخیص داده نشده بودند. شاید هم برای گزینه های تحصیلی و رفتن به امریکا سالم نبوده اند، اما برای کار درافغانستان هرگونه درد وتکلیفی که داشتند،مهم نبوده است!! درنظرداشت این موضوع می تواند به سوی دریافت وضع زندگی شاگردان، محصلین ، صاحب منصبان وخرد ضابطان ارتش افغانستان، و امکانات تداوی آنانی ره ببرد که مریض بودند ویا مریض می شدند. بازآوری خاطرات آنانی که چنین دشواری هایی را لمس نموده بودند، بسیارجالب خواهد بود.
-         کاش روزی، اگر کسی یا کسانی از آن 44 نفر هنوز زنده اند، به سخن آیند و از ناتندرستی و خاطره های خود از آن رویدادها بگویند.
-         وجود واسطه و وسیله و عواملی که در تعیین و انتخاب شاگردان برای رفتن به خارج نقش داشت.
-         یأس ونامیدی وسرانجام عقده یی که در دل عبدالقادر برجای نهاد. عقده یی که حتا با گذشت زمان، فرونخشکیده داست. آن عقده درمیان یکی از اشکال تضاد ها در ارتش افغانستان، یا تضاد میان تحصیلکردگان شوروی وامریکا حتا به اقدام های شدید تلافی جویانه انجامید.
ابتدا به توضیح ادعای عبدالقادر پیرامون " کودتای خان محمد خان مرستیال"  می پردازیم.
عبدالقادر چندین جای از" کودتای خان محمد خان مرستیال" یاد می کند. وی پیهم به آنانی اشاره دارد که به امریکا رفتند  و بالاخره یاران کودتای خان محمد خان را تشکیل دادند !!
از آن جایی که بربنیاد تأمل ونتایج مشخص به دست آمده، پیرامون چنان ادعا، هیچ مدرک وسندی وجود نداشته و برخلاف، بیان واضح یک توطئه و جفا و ظلم آگاهانه در حق یک تعداد در ارتش وخارج آن بود، شایان یادآوری مجدد است که ادعای کودتای خان محمد خان مرستیال جعل محض می باشد. تفاوت عبدالقادر با بقیه مدعیان واشخاص مقصر درپی ریزی توطئه در این است که دیگران از  " کودتای محمد هاشم میوندوال" نام برده اند و خان محمد خان را همدست آن کودتا خوانده اند، در حالی که عبدالقادر از محمد هاشم میدوندال در آن کودتای نام نهاد نام نمی برد.
برای تشخیص عوامل چنان توطئه علیه بیگناهان  واقعیت این است که نیازنهادهای شوروی گرا به تصفیۀ مخالفین در ارتش وخارج ارتش، مطرح بود.
عبدالقادر از آنانی که در امریکا تحصیل نموده بودند، چنان یاد می کند که تصور می شود، افسران شوروی گرا، ایشان را به نام " امریکایی ها " یاد می نمودند. تعداد بیشتر آنها در توطئۀ جفا آمیز که با شکنجه های شبانه روزی در وزارت داخلۀ افغانستان همراه بود، بعدتر اعدام و یا زندانی  شدند. و کسان دیگری که وابسته به شوروی نبودند، در کودتای ثور به قتل رسیدند. مانند ستارخان که از طرف عبدالقادر به عنوان خوشبین امریکایی ها وانگلیسها ترسیم می شود.  
عبدالقادر چنانچه به خاطر می آورد اگر از رفتن به امریکا محروم ومأیوس شده بود، دیری نگذشت که روانۀ شوروی شد تا در رشتۀ پیلوتی طیاره های جت آموزش ببینید.
بیشترین خاطرات خویش را از آن دوران، از پروازها وفراگیری آموزش های تئوری وعملی در شوروی وبگرام می آورد. مدعی شده است که هنوز هم ( سال 1336) نشریات حزب توده ایران را به دست می آورد. فردی که پیشتر با افکار مخاصمت آمیزعلیه حکومت سلطنتی وآموزه هایی شعاری از "سوسیالیسم شوروی" مجهز شده بود، با دسترسی به رشتۀ پیلوتی طیاره های جنگی سرنوشت اش چنان رقم خورد، که روزی با فروریختن بمب ها بر ریاست جمهوری افغانستان، ازچهره های نمادین چند تنی شود که کودتای ثور را به پیروزی رسانیدند.
 عبدالقادر با آن که از مشغولیت های سیاسی ایام تحصیل در شوروی سخن بایسته نمی آورد، اما پرواضح است که با افراد بیشتری که با وی توافق داشتند، آشنایی ها و رفاقت های نزدیک یافته است. یک تن ازآنها اسدالله سروری مشهور است. میزان رفاقت وخودمانی هایی را که مدتی این دوتن داشتند، از این خطاب ها در روز 7 ثور نیز می توان دریافت:
 " اسدالله سروری به من گفت «ای حرامزاده! ای پدر لعنت! ارگ را بمبارد کن»! (4)
عبدالقادر وقتی از جریان کار سیاسی پس از بازگشت از شوروی  وایجاد تشکل در ارتش صحبت می کند، پذیرش سخنان وی بیشترسزاوار تردید، تأمل ومراجعه به مدارک می شود. به طور مثال وی مدعی است ، تعداد کسانی که به گروه وی تعلق داشتند، به 120 نفر می رسید. (5)  
این رقم با توجه به کار فردی وآن هم در ارتش، تعجب انگیز است. درهمین پیوند است که دکتور پرویز آرزو با پرسش های پیهم وهوشمندانه، ادعای او را به چالش می کشد. می خوانیم:
شما کارت عضویت حزب را از تره کی گرفتید.  آیا یاران شما از پیوستن شما به حزب دموکراتیک استقبال کردند؟
جنرال عبدالقادر:  بله.
پرویز آرزو وچون شما رهبر گروه بودید همه به حزب پیوستند؟ هیچ کس مخالفت نکرد؟
جنرال عبدالقادر: همه را به حزب دادم. هیچ کس مخالفت نکرد.
پرویز آرزو در آن وقت چند نفر بودید؟
جنرال عبدالقادر در حدود صد و بیست نفر.
پرویز آرزوصد و بیست نفر؟
جنرال عبدالقادر: بله.
پرویز آرزو ببینید، صحبت بر سر یک تشکیل  صد و چند نفری در اردو است فکرمی کنم گپ بسیار مهمی است.  و اگر تره کی و امین از این موضوع باخبر بودند، داوودخان نمی توانست از موضوع بی خبر باشد.
جنرال عبدالقادر: داوود خان هم خبر بود. همهء کسانی که پشت من افتادند و در صدد جذب من بودند به خاطر قوت همین گروه بود." (6)
درحالی که نمی توان چنین ادعایی را پذیرفت، منبع دیگری که به افراد فعال در ارتش وقوای هوایی پرداخته است، نیز به ادعای عبدالقادر تردید می کند. در این زمینه کتاب " سقوط سلطنت " از آقای عبدالحمید محتاط در دست است.(7) حتا کسانی را که عبدلقادر از آن ها نام می برد، محتاط نیز نام برده است، بدون این که رهبری ونقش عبدالقادر را بپذیرد. دوتن را که هر دو محتاط و عبدالقادر چندین بار نام برده اند، یعقوب جبل السراجی و سیداکبر مقصودی استند. یعقوب جبل السراجی واکبر مقصودی مدت ها پیش از کودتای ثور از رفاقت با آنها گسسته بودند. حتا مطابق سخنان آقای محتاط به نگارنده، استقلال عمل یعقوب وسید اکبرمقصودی چنان بود که شخصاً نزد داؤود خان مراجعه نموده وبا اوبه بحث ومخالفت پرداخته بودند. ( سید اکبرمقصودی پس از کودتای ثوراعدام شد و یعقوب در جبهه یی در پلخمری به شهادت رسید).(8)  
وجود چنان نکات پرابهام وباورنکردنی در این بخش از خاطرات عبدالقادرکه انگیزه اش را قدرت نمایی تشکیل می دهد، صفحۀ از تاریخ را مغشوش می نماید

                نصیرمهرین

               

                                             
                              دکتور پرویز آرزو                              عبدالقادر جنرال پیشین
                                                                                     

                                   

                     پیرامون
             
            خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر
            درگفت وگو با دکتور پرویز آرزو
                   قسمت دوم



     ترتیب معرفی، بحث وابراز نظر پیرامون کتاب بالا را چنان در نظر گرفته ام که به مراحل ومقاطع مختلف حیات سیاسی – نظامی عبدالقادر ناظر باشد. دراین قسمت بر بنیاد شرحی که وی از زندگی خویش ارائه می دهد، پیرامون شکل گیری نخستین افکارسیاسی وتأثیراتی را که مطابق برداشت من از اوضاع واحوال جامعه وزندگی پذیرفته است، تأمل نموده ام. شایان یادآوری است که دراین قسمت از حیات عبدالقادر، درمنابع دیگر نام ونشانی از وی ندیده ام. محل استشهاد من تنها سخنان راوی است. درحالی که درمراحل بعدی حضور نام وی درمنابع دیگر به دامنۀ نظریات می افزاید.
          ن.م



معرفی فشردۀ عبدالقادر   
سیر زنده گی عبدالقادر را از روی روایت های خود او می آوریم. با این یادآوری که محتمل است وی نیز مانند همه اشخاصی که برخی از برگهای حیات خویش را هنگام شرح خاطرات نمی آورند؛ بعضی رویداد های زنده گی خویش را در معرض سانسورمادام العمرقرار می دهند؛ و بعضی صفات را در زنده گی خویش می افزایند؛ عمل کرده باشد. انگشت نهادن بر آن موارد وظیفۀ کسانی است که اطلاع بیشتری از او دارند. شاید هم وی پس از انتشار چاپ کنونی کتاب خاطرات، موارد فراموش شده ویا سانسور شده را باز بیاورد. و یا شاید هم نقدها و پرسش هایی که تعدادی از هموطنان ما از وی به عمل می آورند، به بازگویی بیشتر روایت های جا داشته در حافظۀ او بیانجامد. زیرا وی زنده است و این زنده بودن او این مزیت را دارد که به نقد ها و پرسش های مطروحه پاسخ بدهد. آن چه که سوگمندانه هنگام نقد خاطرات افراد وفات یافته ممکن نیست.
روایت زنده گی عبدالقادر از گونۀ "اتوبیوگرافی" Autobiography  است. نوجوان 12 ویا 13 ساله، وقتی از آغوش خانواده درغوریان هرات جدا می شود؛ و ره به سوی کابل می برد؛ وتا روزهایی که گفت وگوی خلاق دکتور آرزو با او در ماسکو ترتیب می شود، چنین سیری را به تصویر می کشد. این روایت زندگی او  با  دو ویژه گی رسم می شود: نخست که خود درمقام گویندۀ سیر زنده گی خود است و به عنوان شخص فراز آمده درپله های بالای حکومت و کانون های تصمیم گیری؛ به شرح وتوضیح محیط ماحول وجریانات سیاسی می پردازد. و از آن جایی که بخشی از زنده گی وی را سفرها احتوا نموده و روایت هایی از دیدارها واتفاقات سفرهای خویش  دارد؛ روایت سفرها بخشی از زنده گی و شرح حال او اند. براین مبنا وقتی  دکتور آرزو برای او دری را می گشاید که خاطرات را ازسینه بیرون آرد، خود شارح زنده گی خویش است.
عصارۀ شرح حال  عبدالقادر را چنین یافته ایم:
متولد سال 1313 (یک سال پس از آغازپادشاهی محمدظاهرخان) درروستای برناآباد غوریانِ هرات است. مکتب ابتدایی را که "شرافت" نام داشت به پایان رسانیده است. وقتی پدرش در بستر بیماری می افتد و سرانجام فلج می شود، مادرش بار دشواری ها را برشانه می نهد و عبدالقادر با تن دادن به مزدوری در منزل خانواده های متمول  ویا  خارچینی برای  نانوایی، نان آور خانه می ‏شود و در دل رنج ودرد بزرگ.
درس خوان است و با درجۀ اول نمره گی از مکتب شرافت  فارغ شده به مکتب حربی  کابل (حربی شونخی) جذب می شود.
 اما این پرسش دکتور آرزو که : "شما تنها نان آور خانه بودید. چه طور تصمیم گرفتید از پدر و مادر وخانواده جدا شوید؟" پاسخی می یابد که جالب است وبرخی ها، آن چنان کاری را به عنوان بخشی از خاطراتی که هرگز نباید بگویند، برای همیشه در زندان سینه می نهند:
هنگامی که رخصتی های تابستانی مکتب حربی فرا می رسید (مکتب حربی تا اواخرسال های دهۀ سی خورشیدی در فصل تابستان تعظیلات داشت )، "من سه ماه رخصتی سالانه را درهرات می‏ گذراندم. در آن سه ماه تمام تلاش من این بود که خرج خانواده را پیدا کنم.  سعی می ‏کردم در رخصتی ها یکی دو بار به ایران تریاک ببرم.  یک قافلهء برناآبادی پیدا کرده بودم. در هر نوبت، یکی دو مَن تریاک را به پشت می کردم و با قافله می رفتم. شب به مرز ایران می‏رسیدیم. دم دم صبح از سرحد می گذشتیم. قافله درنزدیکی های شهر «تایباد » ایران، طرف هایی داشت که مال را از ما می خریدند. ما یک من تریاک را به دوصد تا پنجصد تومان طلا می ‏خریدیم." (1)

وآغازین زمانۀ آشنایی  با افکار سیاسی را،هر چند پرسش انگیز است،(2) اما، از هنگامی می آورد که متعلم صنف 9 مکتب حربی بوده است. می گوید از طرف رابط حزب تودۀ ایران نشریات آنها برای وی آورده می شد. ولی نمی داند که از چه طریق وی را تشخیص داده بودند و منشاء آن روابط چی بوده است. مدعی است که از همان هنگام برای نشریات حزب تودۀ ایران، حق الاشتراک می پرداخت. (1331) این را نیز می افزاید که مهاجرین ایرانی در سویدن و یا دنمارک بودند. (3)
 از محتوای نشریات سخنی نمی آورد. حال اگر ضمن محفوظ نگهداشتن پرسش هایی، تأثیرسیاسی – فکری نشریات حزب توده را بر وی پذیرا شویم، باید هستۀ آن چنین باشد:
" در پاییز 1331ش حزب توده، با انتشار جزوه «برنامه‌ى حزب توده‌ى ایران براى مرحله كنونى از تكامل اجتماعى كشورما»، رسماً آن حزب را حزب طبقه كارگر و داراى جهان‌بینى ماركسیستى ـ لنینیستى دانست و وظیفه حزب را برانداختن نظام سلطنتى، تغییر قانون اساسى، تقسیم بلاعوض املاك زراعى، تشویق سرمایه‌هاى داخلى براى توسعه صنایع، و استقرار دموكراسى توده‌اى اعلام كرد.(4)
برعلاوۀ نشریات حزب توده، چنان که روایت دارد، که "با فاکولته خوان ها ارتباط داشتیم. پیش آنها  می رفتیم. آنها در مورد مسائل روز گپ می زدند وما می شنیدیم".
 شکل گیری موقف ضد سلطنتی وضد شاهی خویش را هنگام روایت مغشوش از مظاهرات دکتور عبدالرحمان محمودی ومیر غلام محمد غبارچنین روایت می کند:
"عسکرها ریختند و مردم راپراکنده کردند. از یکی از عسکرها پرسیدیم «آن ها کی بودند». گفت: « ضد شاه بودند.» من صنف دهم بودم.  در ظاهر، گپ عسکر را تأیید کردم که«این خانه خراب ها درمقابل شاه که سایهء خداست چنین شعارهایی می دهند» اما در دل، چیز دیگری بود. فکرما با تظاهرکنندگان همنوایی داشت."
پیش از تأملی پیرامون عوامل شکل دهندۀ افکار و مواضع عبدالقادر، یادآوری آن چه که روایت مغشوش نامیدیم لازم است.  وی در چندین مورد ضمن روایت رویدادهای تاریخی و هنگامی که شناخت خویش را از شخصیت ها وجریانات ارائه می کند، دچار اشتباه است. برای توضیح چنان موارد عنوان جداگانه یی را درنظرگرفته ایم.

بنیاد های زندگی سیاسی عبدالقادر  
 بر بنیاد روایتی که از زنده گی اش خواندیم، به یک نتیجه گیری مرحله یی از حیات او بسنده می نماییم وآن بازشناسی زمینه ها وعوامل شکل دهندۀ باورهایی است که چند دهه وی را مشغول نگهداشت:
1-    وضعیت اجتماعی، معیشتی  وفقری که بر سر خانواده اش سایه داشت. وی مانند بسا کسانی است که از دل فقر وناهنجاری های اجتماعی واقتصادی وتبعیضات مختلف برخاسته اند و همواره آرزو دارند از به خاطر آوردن وشرح آن وضعیت آغاز نمایند و دیدنی های خویش را بازگو کنند. بازآوری خاطرات ناشی از تأثیرات آن وضعیت در زندگی راوی وخانواده اش همواره منظوری را دنبال می نماید. منظور ارائۀ دریافت های جامعه شناسانه و تامل بر وضع دردناکی است که بر زندگی آنان سایه داشته است. واگر خاطره گو از زنده گی خانواده گی متمولی بهره مند بوده است، معمولاً حاصل دیدارهای خویش را از حال  بقیۀ مردم و در کل از وضع جامعه را عامل مراجعه به افکار واندیشه های مبارزاتی توصیف می کند. آن چه می تواند شایان پذیرش باشد این است که وضعیت رقتبارجامعه به ویژه در روستاها، به ابعاد مضاعف دردها وبالتبع  شکایت ها ونارضایتی ها درمیزان با دشواری هایی که دامنگیرمردم شهرها بود، می افزود.
 اینجا چنین موضوع اثر گذار را مختصر در نظرگرفته می خواهم در نماد عبدالقادر، عدۀ بیشتری را درنظر آوریم. آن عده یی را که از بقیه روستاها ومناطق افغانستان وارد کابل می شدند. وقتی زنده گی این تعداد، از واقعیت های عیان وتلخی چون مظالم حکومتی ها، فقروتنگدستی مردم، خاطرات تلخ از دست دادن پیش از وقت اعضای خانواده، خویشاوندان وهمسایگان متأثر بوده است، درمتن چنان احساس، تردیدی نبود ونیست که عامل موضع دهندۀ ضدیت به سهولت ایشان را مجاب نماید. تأکید می نماییم که بدون توجه به چنان زمینه ها وعوامل تلخ  که در جامعۀ ما وجود نفرت زا داشت، تبیین جریانات چند دهۀ پسین نمی تواند میسر شود. نگارنده هنگام ترتیب نسبی یادداشت ها پیرامون زندان دهمزنگ کابل، وقتی به موضوع بازتاب مظالم اِعمال شده درجامعه می اندیشیدم، وقتی سخنان خانواده های زندانی وخویشاوندان آنها را می شنیدم، به یکی دیگر ازعوامل در روند رشد آن نفرت خوابیده ونهفته در جامعه وقوف بیشتر می یافتم. از همین جا است که اگر کسی رویدادهای چند دهۀ پسین را بدون نگاهی به زمانۀ سردار محمد هاشم خانی، بدون درنظر داشت آنچه  بر مردم اعمال می شد، بدون ملاحظه ومطالعۀ تفاوتها وتبعیض های واقعاً موجود درتاریخ  وپیشینۀ جامعه در نظرآرد، استنتاج او بی پایه وناقص وناآشنا از دریافت بخشی از زمینه ها است. (5)
2-    در دل چنان تأثیراتی، عبدالقادروعبدالقادرهای بیشتری را چند جملۀ نشریۀ حزب تودۀ ایران ویا چند سخن مخالفت آمیز با حکومتگران نیز می تواند مجاب کند وسمت وسو بدهد. می توان تشخیص داد که عبدالقادر پس از خواندن  جملاتی از مرام حزب توده، ویا شبیه آن (وشاید ده ها بار) از نشریات حزب تودۀ ایران، چه احساس خوشی داشته که گویا نسخۀ دوا برای علاج دردها را یافته است. آن جا که آمده است:
 " جهان‌بینى ماركسیستى ـ لنینیستى  . . . برانداختن نظام سلطنتى، تغییر قانون اساسى، تقسیم بلاعوض املاك زراعى، تشویق سرمایه‌هاى داخلى براى توسعه صنایع، و استقرار دموكراسى توده‌اى  . . ."
برمبنای چنان دیدارها وخاطره هایی که از زندگی در غوریان  داشت وهمه وهمه زمینه های مساعد را برای پذیرش افکار مخالفت آمیز فراهم می نمود، راوی، موضع گیری مرحلۀ نخستین سیاسی اندیشی خویش را می گوید که عسکر گفت: «این خانه خراب ها درمقابل شاه که سایهء خداست چنین شعارهایی می دهند» اما در دل، چیز دیگری بود. فکرما با تظاهرکنندگان همنوایی داشت." این که وی تا چه میزانی افکار و آرزوهای مظاهره کنندگان را دریافته بود، میتوانم بگویم که نه تنها به درستی نیافته بود، بلکه هنوزهم نیافته است. اما، نقطه نظرها ویا نسخه یی را دریافت داشته بود، که حتا هنوزهم به رغم کوهی از تجارب دلبستگی به آن از ذهنش به گونۀ شاید وباید دورنشده است. ( البته همۀ این سخنان را درقسمت های جداگانه توضیح بیشتر می دهیم.) چنان زود پذیری موقف مخالفت آمیز، ویژۀ عبدالقادر نیست. می شود آن را تعمیم داد. وآن هم درگسترۀ جهانی که دامنگیر ملیون ها انسان بوده است. ویژه گی آن نحلۀ سیاسی، افزون بر این که معرف سن وسال نو جوانی وجوانی وخامی ناشی از آن است، پیش ازهمه مخاصمت با حکومت را درسطح فرستادن شعارمرگ بر آن و یا سرنگونی  و نبود آن با رهنمود های بسیار ابتدایی- شعاری وفاقد استدلال وآگاهی نسبی تعریف می کند. رفتارهای ناشی از ساختار استبدادی و دیکتاتورانه  در جامعه، به نوبه به چنان موقف قلبی در افراد ویا تجمعی از ایشان شکل می بخشد. یکی از مظاهر چنان موقف، خوردن سوگند ظاهری بخشی ازنظامیان فارغ شده از دانشگاه حربی است، که در دل، تعهدات وپایبندی به سوگند را نمی پذیرند. زیرا احساس کینه و دشمنی با حکومت ( و در افغانستان زمانۀ مطرح بحث خاطرات سیاسی عبدالقادر، دشمنی با سلطنت) بار آورندۀ تفاوت سخنان در دل داشته با آن سخنانی بوده است که در زبان می آوردند. شرایط عینی وطاقت سوزی را که مکتب حربی برای شاگردان بارمی آورد، (هر چند درخاطرات سیاسی کمتر چهره نموده است) باید به عنوان عامل مساعد دیگری در شکل دادن مواضع مخالفت آمیزعده یی از شاگردان در نظرآورد که در دست وذهن شان، افکار واندیشه های حاکی از پیام سرنگونی نهاده می شد.
در آن مکتب "طلاب درهفتۀ یک بار در روزپنجشنبه اجازۀ رفتن به  خانه داشتند. وشام روز جمعه به مکتب برمی گشتند. در طول هفته بالایشان تقسیم اوقات 24 ساعته تطبیق می شد. اساس آموزش وپرورش را برعلاوه آموزش علوم متداول عصری – اصول وقواعد عسکری وعادت دادن طلاب به زندگی سربازی و دسپلین نظامی تشکیل می داد که یکنوع مقاوم سازی در برابر مشکلات بود."(6)
اما شاگردانی که از کابل وحومۀ آن نبودند، ناگزیر بودند که شب های آخر هفته را نیز در مکتب باشند. واگر جای دیگری می رفتند، در مواردی ناگزیر بودند که از صاحب منصب مؤظف اجازه بگیرند. محدودیت ها برای مطالعۀ شاگردان چنان بود که هیچ کسی وهیچ وقت اجازه نداشت، حتا خنثی ترین ناول ورمانی را با خود داشته باشد.(7) این وضع که در "دهۀ دموکراسی" به قوت خود باقی ماند، مطابق  یادداشت این قلم، در زمان شاگردی عبدالقادر با نظارت وشدت بیشتری اعمال می شد. باتوجه با ابعاد چنان نظارت، آرزومندام  بدانم که وی نشریات حزب توده را چگونه به دست می آورد وچطور پنهان می کرد. البته از آن هنگام که درکابل ( پل سوخته ) صاحب خانه یی شده است، می گوید که نشریات حزب توده را درچاک اطاق خانه ام پنهان کرده بودم (8). مخصوصا که ازادامۀ دریافت نشریات حزب توده در زمان تحصیل سه سالۀ خویش در دانشگاه حربی نیز سخن در میان می آورد. بنگریم: 
پرویز آرزو:  در آن سه سال تحصیل، همچنان با حزب تودهء ایران رابطه داشتید؟
جنرال عبدالقادر: بله .
پرویز آرزو:  یعنی حق الاشتراک می پرداختید و نشریه های حزب توده به دست شما می رسید؟
                                                  *
بسنده بودن همان شعارها ومطالبات حزب تودۀ ایران، ازفردی نظامی که محدودیت ها وموانع بیشتری دربرابرنیازبه مطالعه وفراگیری دانش عام دارد، او را به رهجویی هایی که به هدف پیشین  سرنگونی وبراندازی حکومت بیانجامد، رهنمون می شد.
اتفاقی در زندگی تحصیلی وی که مانع رفتن اش غرض تحصیل به امریکا گردید از یک سوخاطرۀ فراموش ناشدنی و گرۀ ناگشوده در سینه اش نهاد واز سوی دیگر، رفتن به شوروی، چشم انداز تحقق آرمانهایش را ضمانت نمود.
                                           ادامه دارد
توضیحات ورویکردها
1-    خاطرات سیاسی  . . .  ص 30
2-    عبدالقادردرخاطرات به دریافت نشریات حزب تودۀ ایران اشاره می کند. نامی از نشریات ومحتوای آنها نمی برد. چگونگی دریافت آن را نگفته است. روشنی این ابهامات درآینده در توضیح تاریخی گسترش شبکه های حزب تودۀ ایران در افغانستان کمک می کند. از آنجایی که همۀ صحبت های وی از طریق اتکآ به حافظه ثبت شده اند، محتمل است که دربرخی قسمت ها، سخن آنا اخماتوا شاعر چند دهه پیش شوروی مصداق بیابد که :
" حافظۀ انسان اصولاً قادر به یادآوری همه چیز به ترتیب وقوع آنها نیست."
3-    تا آنجا که از فعالیت های حزب تودۀ ایران برمی آید، تشکیلات حزب وارگان های نشریاتی آن در سال 1331 خورشیدی هنوز در ایران بودند. ودر این سال( 1331) هنوز هم مصدق صدراعظم بود. نشانی های پستی درنشریات حزب تودۀ ایران وسازمان هایی که از پیکر آن منشعب شدند، به سالهای بعدترمربوط است. تصورمی شود دستیاب نمودن نشریات حزب توده از طریق ایران سهلتر بوده باشد. تااین که از ناروی وسویدن وآن هم  از راه پستی بیاید که از طرف حکومت افغانستان مراقبت جدی می شد.
4-     " گذشته چراغ راه آینده است" ، ص 633 . نظر به نزدیکی زمانی که عبدالقادرسال 1331 را نام می برد، از این جزوه یادنمودیم. مطابق نظر این کتاب، حزب توده ،" مارکسیسم  . . . برانداختن نظان سلطنتی  . . ."  را طرح نموده بود. از آنجایی که در روایت های عبدالقادر به منابع دیگری اشاره نشده است، وتنها ازحزب توده نام می برد، ما برداشت محتمل خویش را آوردیم که ممکن است وی از آن مطالب تأثیرهای مقد ماتی را پذیرفته باشد که در کتاب یاد شده تذکر رفته است.
5-    برای آنکه ناهنجاری های متعدد و حاکم بر افغانستان زمانۀ حکومت محمد نادرشاه واخلاف وی، توجیهی برای اقدامات خونبارتر بعدتر تلقی نشود، ومنظور تأثیر گذاری اوضاع مخالفت زا از آن زمانه استنباط شود، در صورت ضرورت به مقالۀ "سهو سلف سند خلف نمی شود" از این قلم در وبلاگ دمی با تاریخ با این نشانی  damebatarikh.blogspot.de مراجعه شود.
6-    سید ادریس میر، کتاب عبور از آتش ص 6. بهار سال 1392 خورشیدی
7-    جالبترین توصیفی که از اوضاع حاکم برمکتب حربی وشرایط زندگی متعلمین آن مکتب ( واقع مهتاب قلعه) دیده ام، از قلم عزیزاحمد عزیزی است. اما، متأسفانه چون کتاب را با تعصب وموضعگیری های تنگنظرانه آلود، آن نکات توصیفی را آسیب مند نمود. مراجعه شود به قسمت های نخستین کتاب " افغانها ملتی که دو ابر قدرت را به زانو  درآوردند." عزیز احمد عزیزی. کولن . آلمان شسال 1995ع.
تصورمی شود که برای دریافت جامعه شناسی گرایشات کودتایی درافغانستان؛ وبه منظور دنبال نمودن روانشناسی فعالان کودتا؛ بررسی مکتب حربی، دانشگاه حربی (حربی پوهنتون) ، مناسبات شهری ها وروستایی ها، وبعدترتشخیص مناسبات محصلینی که "مستعجل " نامیده می شدند با محصلینی که مکتب حربی را خوانده بودند، همچنان مناسبات شاگردان خانزاده که برخی با دربار سلطنتی نیز روابطی داشتند، اختلافات صاحب منصبانی  که درشوروی  تحصیل نموده بودند ، با فارغان از امریکا . . . تأثیراتی را که تحصیل در شوروی برزندگی آنها بر جای نهاد،  . . .  رئوس نکات رهجویانه یی باشد.
8-    خاطرات سیاسی ص 208




نصیرمهرین
 m.nasir@web.de



پیرامون
         " خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر
                               
                                     در گفت وگو با
                                         
                                          دکتور پرویز آرزو "

               

   
  شناسنامۀ کتاب  

·         خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر
             در گفت وگو با دکتور پرویز آرزو
·         برگ آرایی:
     عصمت الله احراری
·         طرح جلد:
      حبیب آریا
·         شماره گان 3000 نسخه
·         نوبت چاپ:
چاپ اول – بهار سال 1392 خورشیدی
·         ناشر:
بنیاد خدماتی وفرهنگی هرات باستان



                    
                 دکتور پرویز آرزو                     جنرال پیشین عبدالقادر

    معرفی، نقد وبحث وابراز نظر پیرامون خاطرات جنرال عبدالقادر وزیر دفاع پیشین افغانستان را در چند قسمت انتشار می دهم.
        ن. م                                

الف :
 نگاهی گذرا بر پاره یی از چالش های خاطره نویسی درافغانستان*

خاطرات سیاسی منابعی اند که از رویداد های پیشینۀ دولتمردان ویا فعالان سیاسی سخن دارند و از آن ها می توان اطلاعی برداشت. خاطرات وسیله یی می شوند برای انتقال وسپاریدن تجارب پیشینه به مردم وآگاهی بخشیدن به آنها. اما، می دانیم که هر منبعی را نمی توان دارندۀ چنین باری پذیرفت و ثقه، سزاواراعتماد واطمینان یافت. به این لحاظ نگریستن خاطرات مستلزم کاربرد احتیاط، شک، دقت جدا نمودن سره از ناسره است. رعایت دقتی که در حیطۀ کار منتقدین و نگرش های انتقادی هنگام مطالعۀ آثاری ازاین دست است، پشتوانۀ اطمینان بخشی در پذیرش خاطره ها می شود. معلوم است که حضورغلط گویی، گاهی درستی ها ونکات راستینۀ خاطرات را نیز با شک روبرو می نماید. زیرا خواننده متوجه می شود که با شخصی مواجه است که چه به گونۀ قصدی ویا در اثر غفلت نادرستی هایی را درخاطرات خویش  راه داده است. محتمل بودن چنین موارد، خواننده را از پذیرش بی چون وچرای مطالب کتاب دارندۀ محتوی خاطره ها باز می دارد. . .
 این را هم بیفزاییم که سخنان خاطره نویس ها، هنگامی که بازگفت هایی ازحوادث ورویدادهای پیشینۀ کشوری مانند کشورما دارد و مربوط به " تاریخ سازان " و " قهرمانان " است، به ابعاد مراقبت پژوهنده و دقت خواننده می افزاید. زیرا چند دهۀ پسین با حادثه زایی، ریختن خون های بی شمار، با مرگ تعدادی ازعاملان رویداد ها، با دست به دست شدن قدرت لرزان، با فعل و انفعالات سریع، با شکستن نهاد های پیشین، بدون دستاوردهای مثبت، وبا ایجاد صفوف و قطب هایی که بیشتر از مسائل قومی ومذهبی متأثراند، معرفی می شود. واین عوامل ونتایج آشکار آن، نه تنها بر روان جامعه؛ بلکه بر روان خاطره نویسِ مؤثر برحوادث، سنگینی دارد.  این است که بسا از خاطره نویسان را چنان متأثرنموده است که پیرامون برخی رویدادها راه طفره رفتن، برائت طلبی ویا پریشان گویی ها را در پیش گرفته اند. به ویژه که در کشورما، بیشترین کتاب های خاطرات در ایام بازنشسته گی یا تقاعد سیاسی – اداری وکهولت سن وسال انتشار می یابند. نشراین گونه خاطرات درایام پیری ویا پس از مرگ ایشان، نشاندهندۀ یک درک وبرداشت از خاطره نگاری است که از آن برداشت تفننی دارند. آنها "چنین می انگارند که خاطره نویسی امریست تفننی و یا هم  مشغولیت دوران باز نشسته گیست. این یک پندار ساده انگارانه است. برای آن که خاطره نویسی نه تنها تاریخ نویسی در یک کشور را کمک می کند؛ بلکه می تواند برچگونه گی سر گذشت رویداد های فرهنگی، ادبی  و اجتماعی – سیاسی آن کشور نیز روشنی اندازد. " (1)
مشکل انتشاردیرهنگام برخی ازخاطرات هم عصر، این هم است که چه منتقد و چه دارندۀ روایت دیگری ازیک رویداد امکان تبادل نظر وبحث با خاطره نویس را از دست می دهند. هرچند می تواند روایت ها ونقد ها مدت ها وسده ها پس از انتشار اثری ادامه بیابند، اما، آن مزیتی را که انتشارخاطرات به موقع وپیشترازایام کهولت دارد، از دست میدهد.هنگام سرنوشت کتاب خاطرات مرحوم سید قاسم رشتیا دیدیم که درشروع مباحثات هنگامی که درمحراق توجه ونقد قرارگرفت، مؤلف کتاب وفات نمود.
 یادداشت های استادخلیل الله خلیلی (2) را داریم که عجبا از جریانات مهم شورای ملی در دورۀ 12  وتا آن وقتی که در شورای ملی بود، خبری درآن نیست.
 این اطلاع خویش رانیز سزاوارگفتن می یابم که خاطرات مرحوم شیرعلومی، که روایت های جالبی برای مقطعی از تاریخ ما دارد، معصومانه از انتشار بازمانده است. . .
مشکل دیگر  در زمینۀ خاطره نگاری ها، بی توجهی به تهیۀ یادداشت های روزانه بوده است که کمتر درکشورما به اهمیت آن اندیشیده اند. وشاید هم بعضی یادداشت ها به دلیل جنگ ها و مهاجرت ها ویا عمدا از میان رفته اند. در مورد گونۀ عمدی آن شایعه یی مبنی بر نابودی خاطرات پادشاه سابق محمد ظاهرخان از طرف سردارعبدالولی موجود است. مشکل دیگری آوردن خاطرات درتابعیت ازتاریخ سازی است. برخی بخشی از خاطرات را در متابعت ازنیاز کاملا شناخته شدۀ برائت جویانه ومطابق نیازروز می آورند. انتشار بخشی را لازم ندیده آن را حذف می کنند. ودرعوض بدون رعایت حداقل احتیاط و نارسایی های خویش می کوشند، زنجیرۀ ازحوادث را درج کنند. چنین رفتاری به تهیۀ تاریخ درست زیان می رساند که شایستۀ شناسایی ونقد اشت. زیرا سنت سپردن دروغ به تاریخ با ادعای اطلاع داشتن از اوضاع ، جفایی به نسل جوان کنونی وآینده گان است. مثالی بیاوریم از " کرباس پوشان برهنه پا. خاطرات دوکتور محمد حسن" شرق" از1310 تا 1370 " در کتاب وی ازرویداد مردمی سوم حوت سال 1358 از شرکت دختران یادشده است، درحالی که سوکمندانه درمظاهرات مخالفت آمیزآن روزعلیه تجاوزشوروی ، هیچ زن و دختری حضور نداشت.حتا نام ناهید شهید را که در مظاهرات ماه ثور 1359  به شهادت رسید، نیز در پیوند با مظاهرات سوم حوت 1358 آورده است.(3)
اما در زمینۀ عدم انتشار به موقع یادداشتها و خاطرات، آنهم در فضایی که امکانات مهاجرت فراهم نموده است، اگرازعامل مشکلات تخنیکی بگذریم، این دغدغۀ خاطر محافظه کارانه را حمل می کند، که مبادا انتشارنکاتی ناخوشایند درخاطره ها، دل دوستان وآشنایانی را هم برنجاند. نگارنده که بیش از15سال پیش خاطرات اسدالله علم وزیردربارمحمدرضاشاه، را ورق گردانی داشتم تا بازتاب موضوعات افغانستان را درآن ببینم، متوجه چنان ذهنیت حاکم درتصمیم اسدالله علم شدم. که البته درکشورما چنان روحیۀ هراس آمیز و دغدغۀ خاطر حضور بیشتر دارد.
با توجه به حضور چنان روحیه، دراینجا روی سخن وامیدواری را متوجه آن عزیزانی می نمایم که پدر ویا مادر ویا بقیه نزدیکان ایشان یادداشت ها وخاطراتی از خود برجای نهاده اند،اما، روی انتشار ندیده اند، آنها سعی کنند زمینه های انتشارآن را مساعد نمایند.
نمونه های بسیار تحسین برانگیز از تلاش های خاطره یابی ونشر آن را از طرف جناب خالد صدیق چرخی داریم. این هموطن که زنده گی و تخلص خانواده گی اش، سراپا مشحون از خاطره ویادآورخاطرات بسیار است، پس از انتشار کتاب "خاطراتم" که برگ ستودۀ برای تاریخ چند دهه پیش است، در ایام پیرانه سری در کنار هدف انتشار اطلاعات خانوادۀ چرخی و مناسبات آنها با خانوادۀ امان الله خان ومحمد نادرخان، شب ها و روز ها پیاپی سراغ هموطنانی را گرفت که خاطرات وعکس هایی از خود داشتند و یا از پدران ایشان برجای مانده بود. در نتیجه تصویر جامعتر را از یک مقطع تاریخ عرضه داشت (4)
آقای داؤود ملکیار در اواخر دهۀ نود عیسایی گام ابتکاریی را برداشت و به جمع آوری اطلاعات و خاطره های شفاهی ( به گونۀ صوتی وتصویری ) پرداخت که در روشنی مسائل کودتای نام نهاد میوندوال بسیارگویا ورسا است.  . .
مرگ برخی از چهره های مؤثر که درایجاد رویداد ویا رویداد ها با خاطره نویس مشارکت و همراهی داشتند، مورد دیگری است که کار پذیرش وعدم پذیرش پاره یی از گفته ها را با دشواری مواجه می نماید. طی بیش از دو دوهۀ پسین شاهد چنین چالشهای درحوزۀ خاطره نویسی ها بوده ایم. نمونه هایی را داریم، که پس از انتشار خاطرات شخصی ،اشخاص متعدد دیگر یا همتایان خاطره نویس، به تردید روایت او پرداخته اند. مسلم است که در نتیجۀ چنین وضعیتی خواننده در حیرانی به سر می برد که سخن کدام یک از آنها را بپذیرد.  . .
این جا قصد ما آوردن همه موارد ونمونه هایی را که تا حال در برخی آثار بازنگریسته ایم، نیست. منظور بیشترنشان دادن پارۀ مثال ها است که پذیرش روایات را با شک وتردید خواننده مواجه نموده و وظیفۀ منتقد را برای تشخیص حقایق برجسته تر می نماید.
 برای بیرون رفت ازچنان سردرگمی ایجاد شده و دسترسی به اطلاعات ثقه، لازم است که به محک ها وسنجش هایی روبیاوریم که درحیطۀ نقد خاطره نویسی است. نقدی که حضوروضرورت خود را درحوزۀ تاریخنگاری حقیقی کشور ما بیش از پیش مطرح می نماید. به ویژه که ما شاهد افزایش انتشار وپخش کتاب هایی خواهیم بود که به مقولۀ خاطرات تعلق  دارند.  اگر همزمان با انتشار آنها محک نقد را نداشته باشیم، بسیار احتمال دارد که مانند چند دهۀ پیشتر جعلیات ودروغ ها همچنان تحویل تاریخ شوند. اگر دیروز بنابر حاکمیت اوضاع مانع شونده چنان نقدی جای نیافته بود، زمینه های بسیار مساعد کنونی توجه به نقد آثار ورعایت نقد را سهل نموده است. برای جدا نمودن دروغ ها ازحقایق، رعایت چند معیار مقدماتی اهمیت دارند:
-         مطابقت دادن روایت های چندگانه ازرویدادهای مشابه که از طریق راویان جداگانه به گونه های متفاوت ارائه وتصویر شده اند.
-          چشم انتظاربه انتشار خاطراتی داشت که دارندگان آن تا حال نتوانسته ویا نخواسته اند، درانتشار وبازگویی آن بپردازند. چنین چشمداشت وانتظاری است که ما را از داوریی همراه با تحکم وقاطعیت در پذیرش ویا رد مواردی ازخاطرات انتشار یافته، بازمی دارد. چنان که در برگهای بعدی می بینیم ، "خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر در گفت وگوبا دکتور پرویز آرزو " چنین برگی در پیش روی ما می گذارد ویا جلد چهارم سراج التواریخ چنین نقشی را در بازشناسی بسا موارد دارد. درنظر بیاوریم که در آثار متعدد مؤرخین ونویسنده گان پیرامون قتل امیرحبیب الله خان " سراج الملة والدین" روایاتی دیده شده است. اما، وقتی پس از چند دهه ،جلد چهارم سراج التواریخ تألیف کاتب بزرگوار فیض محمد هزاره انتشار یافت، می بینیم که  دقیق ترین اطلاعات ارائه شده است. اطلاعاتی که به قول ابولفضل بیهقی از"معاینه واسماع درست" کاتب ناشی شده است. کاتب گرامی همانند بیهقی همه آن چه را که از " چشم و دیدار" داشت، از خاطر خویش  می آورد و بقیه را از شنیدگی های می گیرد که دقت لازم را در پذیرش آنها به کاربرده است.(5)
-         سعی در جهت گرد آوری اطلاعات پراکنده وشفاهی. در این زمینه شایان یادآوری است که نقش گرد آوردن اطلاعات شفاهی ومستند نمودن آن به ویژه مستند نمودن خاطرات آنانی که شاهدرویدادها بودند و وقوع حوادث را به چشم سر نگریستۀ اند اهمیت به سزایی دارد. کم نیستند کسانی از این دست که خاطره های خویش را با خاموشی درسینه محفوظ داشته اند. یا گاهی قصه هایی دارند که به صورت تصادف مطرح شده است. چه بسا از دارنده گان خاطره ها وناظران صحنۀ وقوع رویدادها که توان نوشتن را ندارند، ویا فرصت نوشتن نیافته اند.عدم دسترسی به چنان منابع، ومستند نشدن آنها، حاکی از ناقص ماندن برگهای تاریخ و تداوم تاریخ دروغ ومجعول است.
 به گونۀ مثال، چند وزیر ویا جنرال یا دولتمردِ مؤثر در رویداد ها وحوادث، روایت خویش را به گونه یی آورده اند. درحالی که بساعساکر ویا بقیه مامورین وکارمندانِ شاهد همان رویداد با سینه های مملوازاطلاع متفاوت واز نظر به دورمانده اند. در نتیجه بعضی موارد روایت های یک جانبه، نا مکمل ویا غلط در اوراق تاریخی وخاطره نویسی ها راه یافته اند. غلبه بر این یک جانبه گری، سعی در جهت تکمیل اطلاعات ، تدوین رویدادها، تشویق افراد واشخاص دارندۀ اطلاع برای بازگویی خاطره هایش، برگه های انتشاریافته رابهتردرمعرض داوری قرارمیدهد ودرنهایت به حقیقت یابی  کمک می رساند.  
با این توضیحات امید است حالی شده باشد که دیدار با تاریخ حقیقی کشورما، نیاز دارد که ورق های  گفته ناشده، جمع آوری شوند، سخنان درسینه مانده بیرون آیند وهرآن چه در مقولۀ خاطرات در حوزه های  سیاسی ، نظامی ، هنری، ورزشی  . . . را شامل می شود، جمع آوری ونشر شوند.
همپای این تلاش ها است که نقد برگهای تاریخ، تاریخ نگری ، تاریخ نگاری وخاطرات به عنوان یکی از منابع طرف توجه تاریخ نیزبه سامان می نشیند.
نمونه یی که اکنون روی دست ما قرار دارد، و درسطور پایان به آن می پردازیم، گام مهمی است در جهت تحقق چنان آرزومندی .
ب:
       نگاه کلی به نقش دکتور پرویز آرزو در گفت وگو       

   
  دکتور آرزو:
  " بر آن نیستم که در مورد  داوری های جنرال عبدالقادر قضاوت های آرمانی واخلاقی داشته باشم.هدف از کار من این بود که آیینه یی در برابر تصویر پر ابهام آن سالها بگذارم تا شما خوانندۀ ورجاوند، خود به داوری بنشینید . . . "
     جنرال عبدالقادر:
 " می خواستم نشان بدهم که ظلم واستبداد را بقایی نیست. این هم نتیجه اش. مرا به زندان انداخت. مرا تاپای مرگ برد. اما، من زنده ماندم. ما به وحدانیت خدا باور داریم. خود خدا دید که من مرتکب جنایت وخیانتی به بنده هایش نشدم. هیچ استبدادی در برابر پائینتر از خود نداشتم  . . ."

 

کتاب "خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادردرگفت وگو با دکتور پرویز آرزو "، انتشار یافته است. (درسطرهای بعدی به صورت کوتاه شدۀ نام ها: خاطرات سیاسی، عبدالقادر و دکتور آرزو، بسنده می نمایم ). این کتاب ازچندین جهت می تواند، حایز اهمیت باشد. زیرا دارندۀ خاطرات شخص است که دستی دردوکودتا داشت. کودتای 26 سرطان 1352 و کودتای 7 ثور 1357 خورشیدی. به ویژه نقش وسهم وی درسازمان دادن به نیروهای هوایی برای سرکوب قطعات وفاداربه رئیس جمهور محمدداؤودخان در پیروزی کودتا بسیارمؤثربود.
در بارۀ چنان نقش وی، همۀ آنانی که پیرامون روند آن کودتا نوشته اند، به شمول شخص خود وی توافق دارند. افزون برآن، شام پنجشنبه( هفتم ثور)، پس از ابلاغ خبری در رادیو افغانستان، ازطرف حفیظ الله امین، اطلاعیۀ " شورای انقلابی نظامی " را که دو تن ( اسلم وطنجار وعبدالقادر) بالترتیب به زبان های پشتو وفارسی خواندند، معلوم است که وی از اشخاص مهم، مؤثر و دخیل در آن کودتا بود. سمت های بعدی  وفراز وفرودی را که پس از رهایی از زندان دید، ( شام شش جدی 1358)، تماس ها وروابطی که با " رهبران" سیاسی افغانستان واتحادشوروی داشت، همه حاکی از آن اند که عبدالقادر یک تن ازمنابع مهم معلوماتی رویداد های آن سالیان است. وهمین نقش واطلاعات او است که همواره به دامنۀ انتظارات برای دریافت  آگاهی ما می افزاید .

شایان یادآوری است که اهمیت انتشارکتاب  را تنها نقش عبدالقادر در آن رویداد ها و بهره مندی وی از اطلاعات بسیار بار نیاورده است. خاطرات ، محصول گفت وگویی است، که نیاز تنظیم وترتیب وسمت وسو دادن آن، ذهن حقیقت جو وهوشیاری را با خود یافته است.

هنگامی که این کتاب را ورق گردانی نمودم، به زودی متوجه شدم که برای نخستین بار در گسترۀ تهیه وترتیب خاطره های سیاسی، با گونۀ متفاوتی ازخاطره نگاری های پیشینه مواجه هستیم که بار زحمت آن را دکتور آرزو برشانه داشته است.

نخست به معرفی فشردۀ دکتور آرزو می پردازیم

دکتور پرویز آرزو
متولد ماه ثور 1357 در کابل از پدر و مادر هراتی 

تحصیلات:  
دورهء ابتدایی و متوسطه در ایران و افغانستان (لیسهء جامی هرات)
یک سال درس در دانشکدهء حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل (سال 1375)
ماستری اقتصاد بین الملل از "دانشگاه مالی فدراسیون روسیه" در سال 2005 م. (1384) 
دکتورای اقتصاد بین الملل از "دانشگاه مالی فدراسیون روسیه" در سال 2009 م. (1388)
عنوان رسالهء دکتورا: "عوامل جهانی و منطقه ییِ موثر در مدرنیزه سازی اقتصاد افغانستان".

فعالیت های ادبی و فرهنگی:
شروع فعالیت های مطبوعاتی: از پانزده سالگی در روزنامهء "اتفاق اسلام" و مجلهء "هفت قلم" هرات.
مدیر مسئول ماه نامهء "امروز" در مسکو (1379-1381)

آثار چاپ شده: 
1. "آوار آیینه" دفتر شعر- سال چاپ: 1375 
2. "آسمان، دریا". دومین دفتر شعر. سال چاپ: 1378  
3. "زندگی دایره است". داستان. سال چاپ: 1379 
4. "چپاولگران از بازی خارج می شوند". ترجمه از روسی به فارسی. در مورد افغانستان در دورهء جنگ جهانی دوم . سال چاپ 1380 
5. کتاب "خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر در گفت و گو با دکتور پرویز آرزو"، 1392. کابل
  
کتاب های آماده به چاپ: 
1. "خندهء بیابان" – دفتر شعر 
2. "افغانستان و همگرایی های اقتصادی- منطقه ای" 
دکتور پرویز آرزو، در سال های 1386 تا 1389 سکرتر اول و مسول بخش سیاسی سفارت افغانستان در مسکو بود. (6)

 

به طور فشرده جای چندین نقش ونشان روش دکتور آرزو را می توان نشانی نمود:

-          این کتاب از بافت، ترتیب وتنظیم دیگری بهره مند شده است. تفاوت نخستین با کار خاطره نویسی های  پیشینیان هنگامی تبارز یافت، که کاردیگران را راندن در جادۀ یک طرفه، نوشتن راست وغلط چنان که دل شان خواسته است، دیده بودم.اما، درخاطرات عبدالقادر،انگیــزۀ حقیقت جویی باهوش متعهد و شمیم دکتور آرزو برکتاب سایۀ همیشگی دارد. این ویژه گی سبب شده است که خاطرات عبدالقادر درمسیری بازگفت بیابند که نیازتهیۀ خاطرات چنین فردی  تقاضا دارد.

-         گفت وگوی دکتورآرزو با عبدالقادر( 80 ساعت در شش ماه اول سال 1389) درنوار ثبت شده است. چنین روشی، می تواند به روشنی زوایای بیانجامد که از طرف یک شخص ارائه شده است. ویا موارد سزاوار بحث وتفکر ونقد را بیشتر کمک نماید. درحالی که دکتور ظاهرطنین با بهره مندی ازامکانات بی بی سی، گویا جمع آوری تاریخ شفاهی قرنی را به گونۀ عمومی طرف توجه داشت. روش گفت وگو وضبط صوت از طرف دکتورآرزو، درکشور ما برای تهیۀ وترتیب تاریخ شفاهی بسیاربرازنده وتازه است. حتا خاطرات سیاسی ایرانی ها با استفاده از چنین روشی به سالهای پس از انقلاب 1357 برمی گردد. و " نخستین ابتکار در این زمینه در سال 1948 توسط پروفیسور" آلن نونیز" ( ALLAN NEVNIS) انجام گرفت.او درجریان مطالعۀ اسنادتاریخی مورد نظرش در دانشگاه کلمبیای آمریکا بفکر استفاده از ضبط صوت برای ضبط وگردآوری خاطرات افتاد. به دنبال چنین فکری بود که او نخستین طرح در زمینۀ تاریخ شفاهی را به ضبط وگردآوری خاطرات سیاسی گروهی از شخصیت های سیاسی وعمدتا بازنشسته آمریکایی اختصاص داد." (7)

-         در پرتو روشی که دکتور آرزو در گفت وگو در پیش گرفته است، عبدالقادرمیدان وسیعی یافته تاخاطرات خویش را بگوید. اما، آنجا که قصد می کند تا هرچه را که دلش می خواهد بگوید؛ دکتور آرزو درچنین مواردی رشتۀ سخن وخاطره را دردست نگه می دارد و سخن او را دوباره پیرامون موضوع خاطرۀ یاد شده سمت وسو می دهد .

-          خواننده از همان آغاز یا پس از مطالعۀ نامه یی که عبدالقادرعنوانی دکتور آرزو در زمینۀ نشر کتاب به قلم خویش نوشته است وبا چند برگ دیگر، متوجۀ سهم مهم وی در تهیۀ کتاب  می شود. متوجه تهیه وترتیب و آراستن کتاب با نثر پرکشش وروان که دست خواننده را می گیرد تا او را به انتهای کتاب رهنمون شود.
-         دکتور آرزو هنگام گفت وگو، در مقام پرسشگر منفعل ظاهر نمی شود. پرسنده یی نیست که موضوع وپرسشی را طرح کند و در برابر سخنان عبدالقادر نقش تایید کننده ویا خاموش را بیابد. بار، بار وبه گونه های  متنوع به اشتباهاتی که عبدالقادر در برداشت های سیاسی، تاریخی خویش دارد، اشاره می کند. ویا این که با ظرافت وزیبایی به جنرال اطلاع ومعلومات ناقص واشتباه آمیزش را یادآوری می نماید. اما، می گذارد که سطح درک وفهم عبدالقادرارائه شود. مثلاً عبدالقادر سعی دارد که پیرامون مبارزات دورۀ 7 و8 شورای ملی وبه ویژه  افکار ومبارزات دکتورعبدالرحمان محمودی سخن براند. دیده می شود که شکل گیری افکار محمودی را با برداشت های بسیار ناقص و اشتباه آمیز تصویر می کند. افکار او را متأثر از انقلاب 1949 چین به رهبری مائوتسه دون و درنتیجۀ پذیرش شعار " قدرت سیاسی از لولۀ تفنگ " بیرون می آید، در قلمرو با گفت خاطره های خویش به ارزیابی نشسته وبرداشت خاطره آمیز را می آورد. اما، دکتور آرزو آموزگارانه به او یاددهانی می کند که :"این خاطرات شما مربوطه به دوره یی است مشهور به" دموکراسی آزمایشی ظاهر خان "  
-         گاهی که عبدالقادر از صلاحیت های خویش یادمی کند، دکتور آرزو احساس تعجب آمیزخویش را چنین مطرح می کند که :" صلاحیت تقرر آنها را داشتید"
-         در چند مورد دیگر گفت وگو به چنان بحث جدی مبدل می شود که دکتور آرزو اندکی هم از موضع عقب نمی نشیند. به طورمثال هنگام گفت وگو وپرسش از برداشت های عبدالقادر از جنبش 24 حوت این موقف دکتور آرزو به اوج خود می رسد. دکتور آرزو در زمینۀ پیوند وچگونگی کیفیت روابط عبدالقادر با اتحاد شوروی ، رهگشانه ترین گفت وگو را پیش می برد .
-         این موارد نشان می دهند که گفت وگو کننده با جنرال، صرفاً سمت باز نویسی سخنان ثبت شده را ندارد. به دیگر سخن دکتور آرزو کاتب سخنان حق وناحق جنرال نیست. آنجا که دکتور از حقانیت برداشت خویش در زمینه یی متیقن است در برابر برداشت اشتباه آمیز عبدالقادر به نقد می پردازد و گفت وگو روح تازه یی می بخشد. زیرا "هدف حقیقت یابی است".
-         هرچند خود دکتور آرزو ماهیت  گفت وگو وروشنی پارۀ مسائل را به عبدالقادر احاله می کند، اما، پرواضح است که وی قصد داشته است با تواضع سهم ونقش خویش را کم رنگ نشان دهد.
-         یک یاد آوری دکتور آرزو در مقدمه، اشاره یی می تواند باشد مبنی براین که همه سخنان عبدالقادردراین کتاب نیامده اند. درج سه نقطۀ پیاپی در بسا صفحات کتاب خاطرات می رساند که سخنان کوتاه شده اند. اما در هر حال متن نهای کتاب از نظر عبدالقادر گذشته است.
                                                                                          ادامه دارد


توضیحات ورویکرد ها
*- این یادداشت های قلم انداز را از نبشتۀ تکمیل ناشده یی  گرفته ام که زیر عنوان سیر خاطره نویسی در افغانستان، در آینده به نشر می رسد.
1-    پرتو نادری، بلقیس مکیز در " گذرگاه بسته "
2-    یادداشت های خلیل الله خلیلی  طی مکالمه با دخترش ماری .  تهیه کننده، ماری خلیلی و افضل ناصری. امریکا. 2010
3-    دکتورمحمد حسن شرق.کرباس پوشان برهنه پا.خاطرات دوکتور محمد حسن" شرق" از1310 تا 1370. ص 172 کتابخانۀ سبا، پشاور .پاکستان.
4-    خالد صدیق چرخی،برگی چند ازنهفته های تاریخ در افغانستان.اثر دو جلدی
5-    کاتب ملافیض محمد کاتب هزاره.سراج التواریخ. جلد چارم. بخش سوم.ص623 انتشارات امیری.کابل 1390
6-    شرح حال فشردۀ دکتور آرزو از کتاب "سیما ها وآواها"، جلد دوم، تألیف نویسنده وتذکره نگارارجمند جناب نعمت حسینی ونشانی زیرین گرفته شده است:            www.farhangistan.com


7-    خاطرات بزرگ علوی. بکوشش حمید احمدی . کتاب نخست از مجموعۀ تاریخ شفاهی ایران.ص 3.نشر باران سوئد. 1997.


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen