Sonntag, 31. Mai 2015

مادر سلام. کاکه نیغون



کاکه تیغون ( یما یکمنش)          کاکه تیغون
مادر سلام
" مادر سلام، ما همگی ناخلف شدیم "(1
گاوسیاست آمد و ما چون علف شدیم
" مادر سلام، طفل تو دیگر بزرگ شد" (2)
گوساله بود و بود، سرانجام گرگ شد
مادرسلام خنده به ریش زمانه کن
این بخت واژگون شده را قین و فانه کن                      
جنگ هزارو یک شبۀ بخت و آسمان
جاریست همچنان که چنین است این جهان
یک نقطه مانده فیل ِ ترا قیل می کنند
جیبت پر ازهجوم اباطیل می کنند
مادر سلام، کار سیاست خراب شد
طوفان نوح غرقۀ موج شراب شد
مادر سلام، بر رخ ما آبرو نماند
بر کلّۀ فلان شده یک تار مو نماند

پرسیده ای که پیر کجا شد جوان چه شد
من مانده ام که عاقبت آخر زمان چه شد
ملاّ عمر، عطا و اسامه کجا شدند
غیب و غُرُب، به خاک و یا بر سما شدند
ملاّ عمر چو قند نهان شد به قندهار
بین قرارگاۀ رقیبان ِ بی قرار
ملاّی شوخ وشنگ به یک دم عبوس شد
با یک غلام ِ پَشه مقا بل به توس شد
توس ِ تپان و خشت و قره و پشه نگر
در بیخ ریش و چشم چپش دهشکه نگر
تابوت و تخت ، سخت به دست تفنگ شد
خوش جنگ زرگری نهنگ و جفنگ شد
بن لادن از زمین و زمانه برید و رفت
چونان به جیب شیخ که گم گشته پول نفت
مثل جن از صحیفۀ رادار هم گم است
مانند نشه حاضر و مفقود درخم است
در مرکز و به شهر و نواحی قندهار
سالم نمانده سُنبه و سوراخ و غار و مار
بم افگند که حال ِ کسی این چنین مباد
خوش می زند، زند که زنش سه طلاق باد
اینک زبان خموش و جهان شد به کام دوست
ما، در بلی بلی شده و هرچه هست، اوست
بخت ِ هزار ساله فرو خفته، خواب ِ خواب
اینک قضای حاجت و ما در پی گلاب
اینک دگر به بازی شطرنج خو کنیم
از دَور ِ فیل با مۀ نو گفتگو کنیم
اینک نشسته ایم که تا دوستان ما
با قصّه های خوب، شب ما سحر کنند
یا دوستان دور، دگر باره قوم را
خر کرده کرده کرده به تکرار، خر کنند
این گفته گفته گفته و گوییم و گفته ایم
ما را مگر، اگر زدگر در، بدر کنند
القصّه حرف و قصّۀ شعر مظفری
آخر شدست و مصرع ما بود آخری
(1) و (2) : از سید ابوطالب مظفری

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen