ساجده میلاد
افسانه های راستی
مادرم تنهایم گذ اشت
مادرم که در گرمترین روز مرا به آغوش گر فته بود
در بیست و یکم اسد
مادرم که در گرمترین روز مرا به آغوش گر فته بود
در بیست و یکم اسد
در سرد ترین روز فصل تنهایم گذاشت؛
و به سمت آسمان رفت
به سمت خدا
جایی که همیشه می پرسیدم از او
مادر، چرا خدا در آسمان است؟
چرا او را نمی بینم
و در آیینه های کودکی ام، وقتی چشم هایم را می بستم
خدا را ابر مردی نورانی و زیبایی تصور می کردم
که در اطرافش کبوتران سپید در پرواز اند
مادرم همیشه از بهشت می گفت و من فکر می کردم بهشت همین باغچه ی پدر بزرگم است که
توت ها بر زمینش ریخته اند و سیب ها بر درخت هایش اند
و جویی که از کنار سپیدار ها می گذشت
و اسپ های که آنسوی باغ در کنار آبشخور شان شیهه می کشیدند
و نمی دانم در کودکی ام
چرا غمگین می شدم وقتی عصر ها باد های تند با چناران بلند در می آمیختند
نمی دانم حس بدی بود
و اما کاش آن باور های کودکانه ام را زمان نمی گرفت
و به سمت آسمان رفت
به سمت خدا
جایی که همیشه می پرسیدم از او
مادر، چرا خدا در آسمان است؟
چرا او را نمی بینم
و در آیینه های کودکی ام، وقتی چشم هایم را می بستم
خدا را ابر مردی نورانی و زیبایی تصور می کردم
که در اطرافش کبوتران سپید در پرواز اند
مادرم همیشه از بهشت می گفت و من فکر می کردم بهشت همین باغچه ی پدر بزرگم است که
توت ها بر زمینش ریخته اند و سیب ها بر درخت هایش اند
و جویی که از کنار سپیدار ها می گذشت
و اسپ های که آنسوی باغ در کنار آبشخور شان شیهه می کشیدند
و نمی دانم در کودکی ام
چرا غمگین می شدم وقتی عصر ها باد های تند با چناران بلند در می آمیختند
نمی دانم حس بدی بود
و اما کاش آن باور های کودکانه ام را زمان نمی گرفت
آن عروسک هایم که دو دختر
زیبای کوچک بودند
و خواب های که از بهشت داشتم و تصوری که از خدا
و بیست یک اسد و مهمانی آغوش مادرم
و چناران بلند در مهمانی باد ها
و پدرم که اسمم را با مهر
ساجده گذاشت
و خواب های که از بهشت داشتم و تصوری که از خدا
و بیست یک اسد و مهمانی آغوش مادرم
و چناران بلند در مهمانی باد ها
و پدرم که اسمم را با مهر
ساجده گذاشت
میرحسین مهدوی
دو بيت تازه و داغ
از خَر مقدس هاي بی فرهنگ بيزارم
از پيــــروان مذهب نيــــرنگ بيزارم
از پيــــروان مذهب نيــــرنگ بيزارم
از نا مسلمانی كه با نام خدا هـــــر دم
روشن نگهـــدارد تنور جنــگ بيزارم
روشن نگهـــدارد تنور جنــگ بيزارم
..........................................................................................................
عزیزالله ایمأ
به سلسلۀ بدیهههای لحظه، روز و روزمرگی و به ادامۀ سخن "چه
قیامت است این ملت" که هیچ رهِ میانه و میانبُر نمیشناسد و هی میتازد و میبازد،
نظمی را که بیان حالِ این روزهاست نقش فیسبوک میکنم:
گاه تب میکنیم و گه
سردیم
گاه چون قوغ سرخ و گه زردیم
گاه چون قوغ سرخ و گه زردیم
گاه سرمستِ جامِ
سرشاری
گاه لبــــریزِ غـــصه و دردیـــم
گاه لبــــریزِ غـــصه و دردیـــم
گاه فـــرزندِ
صــالحِ صلحــــیم
گــــاه جـــــدِّ نبرد و آوردیــــم
گــــاه جـــــدِّ نبرد و آوردیــــم
گاه چــــون
هیـــــمۀ تنورِ تبار
گاه چون آتــــــشِ جهانگردیم
گاه چون آتــــــشِ جهانگردیم
گاه گردِ گروه و
تنظیــــــمیم
گاه تکــــتــاز و یکه و فردیم
گاه تکــــتــاز و یکه و فردیم
گاه از شرم در حجــاب
زنیم
گاه همجنسِ "غیرتِ" مردیم
گاه همجنسِ "غیرتِ" مردیم
گاه از غیر شِــــکوهها
داریم
گاه بر گردِ غیر میگــــردیم
گاه بر گردِ غیر میگــــردیم
چه قیـــامت، چه ملتیم آخر
عقربِ ساعتِ عقبــــگردیم؟
.................................................................................................................................................................عقربِ ساعتِ عقبــــگردیم؟
داکتراسدالله حیدری
خلق افغان
استقبال ازشعرمرحوم عبدالهادی داوی با مطلع:
تـا بـه کــی اولاد افغــــان تا به کی؟
تابه کی هان تابه کی هان تا به کی؟
تا به کـی ای خلـق افغــان، تا به کی؟
زیـریـــوغ ایـن لـعـیـنــا ن، تا به کی؟
گــشــتـه مـلـک مـا بـه ویـــرانـه بـدل
درتـمــا شـــایِ یــزیــــدان، تا به کی؟
عــقـــل کـل!بـا جمـله هـمـدســتان وی
خـون ملـت خـورده جـولان،تا به کی؟
انــتـحــاری هـای بـی دیــن بـی خـــدا
قـتــل عــام بـی گـنــاهــــان،تا به کی؟
راه گـیــری هــا بـه هـرســوی وطــن
ظـلــم بـیـحـد بـرگـروگــان، تا به کی؟
سـربـریـدن هـای بـی جـــا، بـی جهت
هـرطرف درمـلک افـغـــان،تا به کی؟
عسـکــــرمـظـلــوم وپـا ســــداروطــن
کُـشــتـه ی دسـت پلـیـــدان، تا به کی؟
نـــوکــــــــریِ آی اس آی و"ع وغ"*
تـا بـه کـی آزاده مــــردان، تا به کی؟
"ع وغ"روزها وشب درعیش ونوش
خلـق مـا مظلـوم وبی نــان،تا به کی؟
ازســـفــرهــای حــق ونـاحــق غـنــی
دوردنــیـــا گـشـتـه خـنــدان،تا به کی؟
بـتـــه ی بــد را بــلا نـا بـشـکـنـیـسـت
زنـده مــانـدن بـا ســرطــان،تا به کی؟
زیـــــردول غــــــرب،ای آزادگــــــان
خوش خرامی کرده رقصان تا به کی؟
بـهـــرآزادی کــشــــورزیــــن ســتـــم
مـتـفـــق گـردیــده پـاشـــان،تا به کی؟
خــائــنــان مُــلـک ومـلــت، یـکســـره
نیست ونابود کرده،عصیان تا به کی؟
ای خـــدا روزی رســـان تـا خـائـنــان
گـشـتـه نـابــود،ظلم ایشـان، تا به کی؟
"حیـدری"
دورازوطـن درملک غـیـر
دردغــربـت درد هجـــران،تا به کی؟
پوهنوال داکتراسدالله حیدری
۲۱،۰۵،۲۰۱۵،سدنی
*- عبدالله عبدالله واشرف غنی احمدزی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen