نصیرمهرین
قدرت والقاب
محمد زایی
ها
امیردوست محمد خان
دوست محمد فرزند پاینده محمد خان، ازاولادۀ بارک است،
که به بارکزایی شهرت یافته اند. قبیلۀ پشتونهای محمد زایی یا فرزندان محمد،
درقندهار وجوارآن اندک اندک نیرو وتوان یافتند. پس از قتل یکی از رئسای مهم آنها (
پاینده محمد خان )، به دستورزمانشاه سدوزایی، در تشدید وتوسعۀ جنگهای داخلی
افغانستان به نام سرداران محمد زایی شهرت بسیار دارند. نخستین چهرۀ مشهورحادثه جو
وماجرا آور آنان وزیر فتح خان بود. سپس دوست محمد خان، که با موافقۀ هند بریتانیه
یی در کابل به قدرت رسید وبه پادشاهی سلسلۀّ سدوزایی نقطۀ پایان نهاده شد.
انگیزۀ مذهبی برای گزینۀ لقب امیر*
لقب امیر را
درمفهوم خواستگاه اصلی اش در بخش امیر تیمور دیدیم، آنچه دردورۀ محمدزایی ها واز
موقع اعلام امارت دوست محمدخان بسیاربرازنده تر جلب نظرمی کند، انتخاب لقب امیر(
درسال 1839. م)وامیرالمؤمنین با ویژه گی وخواستگاه متفاوتراز مفاهیم پیشینۀ آن
است. درحالی که پیشینیان دارندۀ لقب های چندگانه، داعیه امیرالمؤمنین بودن را
نیزداشتند؛ وهمواره آن ادعا با ایشان بود،ولی دوست محمد خان که با لقب سرداریاد می
شد، با انگیزۀ مشخص مذهبی وسیاسی نام امیر را درجای شاه انتخاب وبه کاربرد. آن
صورت کاربرد امیر وحفظ آن درهنگامی که بریتانیه نیز در افغانستان مسلط بود، در
واقع شکل تحقیر شده وخفت وخوار آن را بیان نموده است.
درسراج التواریخ
پیرامون انگیزه های سردار دوست محمد خان
می خوانیم :
"
سردار دوست محمد خان . . . کمر به استرداد پشاوربربست ومردم اطراف را به شهرخواسته
اعلان جهاد واظهاراسترداد پنجاب وپشاور وغیره کرد وعلمای ملت که جهاد را به وظایف
شباروزی از حضرت عزت جل اسما خواستارند وکشتن وکشته شدن را در راه دین مایۀ بهروزی
وحاصل زندگانی خود می دانند، ازراه شوق وشعف انجمن
گشته به عرض رسانیدند، که امر جهاد منوط به وجود امیر ومنصب لوای امارت استان گاه چنین
شخص راسزاوار است، که سکه وخطبه به نام خود کرده علم جهاد برافرازد تا هر که از امر ونهی او عدول کند گویا خلاف امر خدا ورسول کرده است
ودیگران را لازم ومتحتم است که اطاعت وانقیاد نموده مخالفین را که پذیرای امر ونهی
او نشوند تنبیه وسرزنش کنند وبه مدلول کریمۀ اطیعوالله واطیعوالرسول واولی
امرمنکم، سرازطاعت او باز نزده خود را درورطۀ خزی وخواری نینــدازند واینک کسی که
این رتبت را شایانست شمائید زیرا که رأی صائب وفکر ثاقب شما را ست . پس سردار دوست
محمد خان ازبیان علمأ وصوابدیدجمعی از شرفأ که خیرخواه اهل اسلام ورؤسای قبایل
خواص وعوام بودند بسامان اسباب امارت پرداخته در اندک زمان کار امارت راپیراسته
ساخته وبرتخت امارت جلوس فرموده رؤس منابرووجوه دراهم را بنام نامی واسم کرامی
خویش مزین ومروج نموده سجع سکۀ زررا بدین بیت منقرومنقش ساخت :
امیردوست
محمد به عزم جنگ جهاد
کمرببست وبزد سکه
ناصرش حق باد . 1
فشردۀ بقیۀ اقدام
او را میاوریم :
دوست محمدخان با آن وسیله امیردوست محمد خان شد ( 1838 که تا سال
1923عنوان امیربا وجود گذشت چهارسال ازاستقلال 1919برای زمامداران افغانستان
استعمال می گردید. ). با شصت هزار مرد گرد آمده آهنگ پشاوروجنگ با رنجیت سنگهـ
کرد. اما همین که نیروی رنجیت را قوی یافت، پس با خود اندیشید که" نیکو آنست
که بکابل مراجعت کرده بوجه دلخواه وآراستگی، آلات حرب وسپاه، راه جهاد وغزا پیش
گیرم . . ." 2 پس عقب نشست و از جنگ دست
کشید.
آری ! مخنثی،
ماری خفته دید، گفت : دریغ مردی وسنـگی .
آشکار است که
دوست محمد خان برای رسیدن به قدرت وپیشدستی درجنگی که با برادران داشت، به سلاح
دین متوسل شده بود.انگیزۀ به دست آوردن پول نیزمحرک اودرآن اقدام بود. زیرا
بزرگترین مشکل دوست محمد نداشتن پول بود، که بدون آن، توان جمع آوری سپاه را
نداشت. برای برانگیختن مردم با بلند کردن شعار جهاد علیه سکهـ ها در گام نخست
" از مردم اعانه خواست وبرای تشویق اهالی زیورات حرم خود رانیز به خزینۀ بیت
المال تحویل کرد . . .
ندای
سردارازطرف اهالی استقبال نیافت. با روحانیون بزرگ چون پسران میرواعظ وخان ملاخان
وامثال آنها داخل مفاهمه شده نسبت به جهاد مشوره خواست وتائید آنها را نسبت به
اینکه بدون وجود اولامرجهاد جواز ندارد، حاصل کرد؛ ولی ازترس برادران خویش لقب
پادشاهی را بخود نگرفت وبه نام "
امیر " اکتفا نمود واین درست نبود . . ." 3
نویسندۀ کتاب
عروج بارکزایی ها موضوع دیگری را نیز یاد آوری نموده که با صراحت بیشتری
برای بیان هدف بالا همراه است . او می
نویسد :
" .
. . و( دوست محمد خان ) دانست که از روی غصب مال کفار خود را صاحب پول بسازد.ملای
بزرگ خان ملا خان در اثر مشوره برای پیشبرد این مسئله نصی از قرآن راسند ساخته واز
روی آن غصب مال کفار را در صورتیکه برعلیه کفار استعمال شود مشروع قرارداد .دوست
محمد خان از مسئله بسیار خرسند گردیده وازفلق واضطرابی که داشت وارسته وامرصادر
کرد که قرار آن، ثروت تاجران هند وخصوصاًهندوان شکار پوری را گرفته وتمول هنگفت
آنها رابه کف آورند. چنانچه شکارپوریها راتوقیف ومحبوس نمود وبدست حاجی خان سپرد،
که تا زمان تأدیه مبلغ سه لک روپیه نزد او زندانی باشند ولی بالاخره درعوض موافقت
بدادن مبلغ کمی بیشترازدولک روپیه رها شدند.مامورین دیگری اعزام شدند تادرهرگوشه
وکنار مملکت هندوهای متمول را پیدا نموده وبرای جنگ، پول جمع کنند . . ." 4
نویسنده این
موضوع را نیز می افزاید که از ناحیۀ غصب پول تنها هندوها آسیب ندیدند؛ بلکه
مسلمانان تاجرنیزخساره مند شدند. همچنان اضافه می کند، که امیرمیل داشت پس از
آرامی ومعمورشدن خزانۀ دولت، پول های مردم را دوباره مسترد نماید .
می
بینیم که لقب امیررا که دوست محمد خان داشت، نه تنها با آن لقبی که درزمانه
غزنویان برای برخی چهره های با نفوذ چون حسنک وغیره به کار می بردند؛ ویا به مفهوم
سلطان وپادشاه نوشته می شد، فرق داشت؛ بلکه با درنظرداشت از دست رفتن استقلال وآوردن حاکمیت وسلطۀ
انگلیس ها، مفهوم مشخص سیاسی یا تنزل مقام را تبیین نمود.
سوگمندانه دربسا
ازکتاب های تاریخ که سزاوار طرد ونقد جدی اند،همان دوست محمد خان که کارهای
ناشایست زیاد داشت ولقب امیررا در سطح محقر ، وابستگی به استعمار ودرشکل اهانت
آمیزی تنزل داد، با لقب " امیرکبیر" یادشده است .
ادامه
دارد
توضیحات ورویکردها:
1.
کاتب فیض
محمد هزاره.سراج التواریخ. ص 127 جلد نخست.
2.
ص 128 سراج اثر بالا .
3.
سید قاسم رشتیا . افغنستان در قرن 19. ص 61
شایان نگارش است که میر به معنی سید در پیش از نام آنانی که به سادات ویا
اولادآ پیغمبر اسلام(ص) تعلق دارند نیز
آمده است. مثلا ً اگر برادری به اسم سید محمد قاسم رشتیا را می شناسیم براد رعینی او را با عنوان میر محمد صدیق فرهنگ
شناخته شده است.
در مناطق مرکزی کشور، میر قشری صاحب امتیاز ودارندۀ
صلاحیت هایی را معرفی می نمود که در واقع حیثیت پادشاهان محلی را داشتند. کاتب فیض
محمد هزاره بار ها از آنها در کتاب سراج التواریخ نام می برد. همچنان در کتاب تاریخ
ملی هزاره تألیف تیمورخانف، صفحات متعددی به میر ها اختصاص داده شده، که میر رئیس
طایفه وبالاترین منبع قدرت محلی و دارای قدرت اقتصادی، زمین ) و صلاحیت های
دیگربود. مانند شیرعلی خان میر جاغوری،
میر محمد رفیع بیگ دایزنگی وغیره :قدرت آن
میران ویا پادشاهان محلی را از این سخن بهتر تشخیص می توان نمود:
میر محمد رفیع بیگ دایزنگی به هارلان : " من
مالک تمام تابعین خود هستم اگر بخواهم . . . "
تیمورخانف .تاریخ ملی هزاره. " ص 111
4.
ادوارالایسس پیرس.عروج بارکراییها ص155ترجمه
عبدالرحمان پژواک ومحمدعثمان صدقی.1333خورشیدی . انجمن تاریخ افغانستان. مطبعه
عمومی کابل .
*.
هنگام حضور قوای شوروی در افغانستان، برخی از رهبران احزاب جهای نیز لقب امیر را
برای خود انتخاب نموده بودند. مانند: گ. حکمتیار. امیر حزب اسلامی افغانستان و . . .
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen