برگرفته: از الجزیرة نت
برگردان: محمد میرویس غیاثی
چرا ملتهای خاورمیانه احزاب اسلامی را برای حاکمیت انتخاب نمودند؟
آیا احزاب اسلامی در حاکمیت سیاسی ناکام مانده اند، یا ناکام کرده شدند؟
آیندهء احزاب اسلامی:
روشنایی در افق:
در این اواخر مقوله ای در وسائل اطلاعات جمعی جهان بویژه کشور های عربی رواج یافته است: (اسلام گراها در تجربهء سیاست ناکام شدند) و بعضی ها این مقوله را چنان با اطمئنان مطرح می کنند که گویا یک حقیقت مسلم است و هیچ قابل بحث نیست.
اساس این مقوله با بسیار سادگی بر این استدلال متکی است که؛ ملتهای مسلمان احزاب اسلامی را برای حاکمیت سیاسی خویش در یک روند دموکراسی انتخاب نمودند، ولی این احزاب در حاکمیت سیاسی ناکام ماندند. بناءً؛ باید ایشان ـ با وجود مدت بسیار کوتاه و چند ماه در حاکمیت بودند و نتوانستند تجربهء سیاسی خود را به انجام برسانند ـ از این ساحه کنار بروند و صحنه را برای دیگران بگذارند، تا حاکمیت کنند.
دلیل دیگری هم بر این ادعای ـ باطل ـ اختراع نمودند: (مشروعیت از آن جاده ها ـ مظاهرات مردمی ـ است، نه صندوق های رای گیری).
ولی حقیقت این است که؛ اسلامگرایان و یا احزاب اسلامی اصلا تا حال تجربهء حاکمیت سیاسی خود را آغاز ننموده اند، بویژه اینکه مدت حکومت آنان تا حال از چند ماه تجاوز نکرده است. حال اینکه احزاب دیگر(لیبرال ها، سکولرها، نشنلست ها و...) چندین دهه صحنهء سیاسی در اختیار شان بوده، تا حاکمیت خویش را تجربه کنند. هنوز هم بعضی از این نظامهای ـ فاشیست و مستبد در مصر و سوریه ـ ملتهای خویش را با انواع اسلحهء پیشرفته مورد هجوم قرار میدهند، تا حاکمیت خویش را با زور بر مردم تحمیل و تثبیت نمایند.
این گفته بدین معنا نیست که، اسلام گراها در مدت حاکمیت کوتاه خود هیچ اشتباهی نکرده اند. بلکه آنها با اینکه اشتباهات داشته اند، در عرصه های دیگر کاملا کامیاب بوده اند. درست همانند دیگر جریانهای سیاسی که طبعاً چنین بوده اند.
ولی موضوع قابل توجه اینست که؛ اشتباهات و خطاهای اسلام گراها عمداً بسیار برجسته و بزرگ جلوه داده می شوند و طور بسیار برنامه ریزی شده به عنوان (خطاهای بزرگ و غیر قابل جبران) در اذهان مردم نهادینه کرده میشوند و بعضی از بوق های اطلاع رسانی در این زمینه با شینطت کامل تمام تلاش را به خرچ میدهند و بدتر از آن اینکه؛ بعضی از این شبکه ها خواهان ریشه کن کردن جریان های اسلامی از صحنهء سیاسی اند.
چرا ملتها احزاب اسلامی و جریانهای اسلامی را انتخاب نمودند؟
جریانهای اسلامی از عنفوان نشأت خود از جانب قدرتهای خارجی و داخلی با وسائل مختلف مورد آماج قرار گرفته اند و این آماج بعد از آن که جریان اسلامی جایگاه جریان های غیر اسلامی را در حاکمیت سیاسی گرفت، بیشتر و شدیدتر گردید و فضای فرهنگی در منطقه را به طور کامل آگنده ساخته است.
در مقابله با جریان اسلامی، غرب اصطلاح جدیدی را تحت عنوان (اسلام سیاسی) اختراع نمود، تا این جریان را به گوشه براند و راویان این جریان را از فضای ملی و فرهنگی ملتها به دور بدارد. غرب با یک تکتیک بسیار ظریف و پیشرفته توانست این جریان را به سه بخش (اعتدال پسند، تندروها و سنتی ها) ـ در اذهان عامه ـ تقسیم نماید.
به شکل صوری و ظاهری و از طریق مشارکت گویا قانونی و سیاسی جریان اعتدال در نظامهای سیاسی عربی داخل کرده شدند و حملات بین المللی و منطقوی برضد تندروها آغاز گردید. در حالیکه جریان سنتی به عنوان پشتوانهء نظامهای استبدادی به نظام های سیاسی استبدادی در منطقه از قبل پیوسته بودند.
در یک خط موازی و همزمان با این تقسیم بندی، نظام های استبدادی حاکم در کشورهای عربی، جریان اسلامی را وسیله ای برای ترسانیدن غرب از رسیدن آنها به حاکمیت سیاسی قرار دادند و در عین همین خط وسائل اطلاعات این نظامهای استبدادی به شیطنت و توطئه در برابر جریان اسلامی پرداختند و به مشبوه ساختن برنامه های فرهنگی و سیاسی ایشان اقدام نمودند، تا آنها را از پایگاه مردمی و ملی شان به گوشه برانند.
با وجود تمام تدابیری که برای جلوگیری از گسترش و نفوذ جریانهای اسلامی گرفته شد، در نهایت جریان اسلامی به طور سرسام آور و عرضی در منطقه پیشرفت و گسترش یافت، فضای فرهنگی و اطلاعاتی در منطقه را مالامال نمودند و در پی نهضت بهار عربی ـ که برای رهایی از بند استبداد و دکتاوران به راه افتاده بود ـ ملتهای منطقه در اکثر کشور های که بهار عربی در آنها به وقوع پیوسته بود، جریان اسلامی را برای حاکمیت سیاسی انتخاب نمودند.
در تفسیر و علت بقای جریانهای اسلامی ـ با وجود شدت و بی رحمی حملات دشمنان آن که در طول تاریخ معاصر و قبل از بهار عربی ـ به آن مواجه بودند، میتوان گفت:
اول ـجریانهای اسلامی ستون اصلی مقاومت برضد استعمار در همهء زمینه های کشورهای عربی بوده اند، بویژه در سرزمین فلسطین.
دوم ـاین جریانها پیش آهنگ جریانی بودند که بر ضد نظام های استبدادی کشورهای عربی به پا خاستند و زندانهای جهنمی این حکومتها قبلا هم مالامال از سران و رهبران جریان اسلامی و از عناصر مؤثر آن بودند، و هنوز هم این شیوه به طور فجیعی جریان دارد.
سوم ـ برنامه های فرهنگی جریان اسلامی به هویت اصیل مردمان منطقه سازگار و هم آهنگ و با مقدسات و ارزشهای دینی و ملی ایشان همگام است. از همین رو ملتها در اطراف این محور حلقه زدند و از برنامه های فرهنگی و سیاسی ایشان حمایت نمودند. (به عبارت دیگر: جریان اسلامی از متن مردم برخاسته است و به زبان مردم سخن میگوید ـ مترجم)
آیااسلام گراها در تجربهء حاکمیت سیاسی ناکام شدند، یا ناکام کرده شدند؟
با وجود متداول ساختن و ترویج این مقوله که (اسلام گراهادر تجربهء حاکمیت سیاسی ناکام مانده اند) مشکل این مقوله اینست که از چند جهت مصداقیت و حقیقت آن سوال بر انگیز است:
اول ـ کسانیکه مخترع و مروج این مقوله بوده اند و با دهن پر آن را زمزمه میکنند، مخالفین جریانهای اسلامی هستند و این شیوه در ضمن مبارزهء سیاسی میان جریانهای اسلامی و مخالفین آنها از مرحلهء انتقالی انقلابها به حساب می آید که در پی قیام های مردمی برای بهار عربی ایجاد شده است.
بلکه از لهجه ای که این شعار با آن تکرار میشود ملاحظه میگردد که ، مقصود مخالفان جریان اسلامی، شکست برنامه های این جریاناست و این را مقدمه ای می پندارند برای بسته کردن کامل دوسیهء سیاسی اسلام گراها و نابود ساختن ایشان از صحنهء سیاسی.
دوم ـ شرایط عملی وموضوعی پیروزی برای تجربهء حاکمیت سیاسی جریانهای اسلامی اصلا ایجاد نشده است. گذشته از آن؛ هنوز هم از طرف یک شبکهء بسیار پیچیده از جانب بقایایی دولتهای ناکام استبدادی مورد هجوم همه جانبه قرار می گیرند و با همدستی با تمام قوتهای خارجی وداخلی در پی ناکام نشان دادن تجربهء حاکمیت اسلامی اند.
سوم ـ غرب که در شرایط سیاسی حاکم بر جهان امروز تأثیر به سزایی دارد، هیچگاه برای قبول کردن حاکمیت جریانهای اسلامی جدی نبوده است، بلکه طور مؤقت به عنوان قبول امر واقع این فرصت را برای آنها داده است و این مرحلهء کوتاه جزصحنهء شکار قرار دادن ایشان چیزی دیگری نبوده است و به این دلیل واهی ـ گویا ناکامی تجربهء حاکمیت سیاسی ـ باید آنها را از صحنهء حاکمیت به زیر بکشند.
اما اینکه نیروهای ضد انقلاب مردمی از بقایای دولت های استبدادی دوباره زمام امور را ـ مثلا در مصرـ بدست گرفتند؟ نه تنها که سبب آن اشتباه اسلامگرایان نبود، بلکه بیشترین مسئولیت متوجه جریان های است که مخالف اسلام گراها بودند و این یک ظلم محض است که مسئولیت ناکامی را بر دوش اسلام گراها باندازیم.
اگر جریان های اسلامی اشتباه کردند، اشتباهات ایشان در قطار اشتباهات استخدام وسائل و برداشت ایشان از اوضاع جاری بوده است، حال اینکه مخالفین ایشان خطاهای را مرتکب شدند که در اصل هدف و مقاصد بهار عربی خدشه وارد نمود. چون بخش بزرگی از مخالفین جریان اسلامی رهبری حملات برنامه ریزی شده ای را به دوش داشتند که برای ناکام نمودن اسلام گراها تدارک دیده شده بود و برای رسیدن به این هدف نامقدس با بقایایی دولتهای استبدادی و دیگران اتحاد نمودند.
از گذشته ها ضرب المثلی وجود دارد که (کسی که خواهان حق است ولی بدان نمی رسد، با کسی که خواهان باطل است و به آن می رسد، برابر نیست). پس اینجا یک تفاوت فاحش وجود دارد، میان یک خطا در اجتهاد و رووش، و خطا و اشتباه بخاطر هوای نفس و خودخواهی و عناد.
بزرگترین اشتباهات اسلام گراها قرار آتی است:
1 ـ استخدام اسلوب تکیه بر نیروهای مردمی، در عوض مشارکت در حاکمیت با دیگر جریانهای موجود؛ که این کار سبب پراگندگی نیروهای انقلابی و قطب بندی ها شد، باعث عدم توانایی همهء جهت ها در کار مشترک گردید و ناتوانی همه را از نهادینه ساختن یک گفتمان ملی به نمایش گذاشت.
2 ـ تداخل سیاسی و ادعا های جداگانه در گفتمان سیاسی اسلام گراها؛ که سبب تحفظ جریانهای مخالف ایشان گردید و یک ترس را برای قدرتهای غربی از مشهد سیاسی کشور های عربی ایجاد نمود. در نهایت نیروهای داخلی و خارجی مخالف اسلام گراها دست به دست هم دادند تا تجربهء حاکمیت کوتاه ایشان را ناکام بسازند.
3 ـ عدم توانایی اسلام گراها در تفریق میان مقتضیات انقلاب مردمی و دولت و ادارهء مرحلهء انقلابی با وسائل دولتی.
اما مهم ترین اشتباه جریان های غیر اسلامی (لیبرال ها، سکولرها و نشنلست ها) قرار ذیل اند:
1 ـ نبودن یک روح مشارکت در ایشان با اسلام گراها در حاکمیت سیاسی و اعتماد ایشان بر اسلوب های برتری جویی و ناکام نمودن جانب مقابل؛ حتی همسویی با قدرت های خارجی برای اسقاط تجربهء حاکمیت اسلامی.
2 ـ دادن سقف قانونی برای نهادهای عریض و طویل از بقایای رژیم های استبدادی قبلی در رهبری جریان ضد انقلاب با شریک ساختن آنها در ائتلاف مخالفین اسلام گراها؛ که در نهایت برای بقایای رژیم گذشته این زمینه را مساعد ساخت که با یک خیز تکتیکی دوباره خود را به کرسی حاکمیت برسانند ـ و جریانهای لیبرال، سکولر و... که ایشان را با خود شریک ساخته بودند در میدان رها کنند . مترجم ـ
3 ـ همچنان که این جریانها در گذشته هم در مخالفت با رژیم های استبدادی و ارتباط با جامعه ناکام بودند، نمونه ای بدتر از آن را در این مرحله به نمایش گذاشتند و حاکمیت نظامی استبدادی را بر حاکمیت اسلام گراها که از راه دموکراتیک و آزاد انتخاب شده بودند، ترجیح دادند و در نتیجه حاکمان جدید فرصت یک تجربهء کامل حاکمیت از اسلام گراها را مصادره کردند.
با این دلائل، می توان چنین نتیجه گرفت که؛ اسلام گراها در تجربهء حاکمیت خود ناکام نشده اند، بلکه با یک برنامهء بسیار منظم از جانب قدرتهای داخلی و خارجی مخالف خود ناکام کرده شدند.
آری ! ایشان اشتباهاتی نمودند، چنانچه دیگران هم اشتباه می کنند، اما اشتباه ایشان یک اشتباه اجتهادی و رووشی بوده است. حال اینکه اشتباه مخالفین ایشان ـ لیبرال ها و سکولرها ـ یک اشتباه بنیادی و ویران کنندهء اهداف و مقاصد اصلی قیام های مردمی (بهارعربی) بوده است.
آیندهء جریان اسلامی:
تجربهء اسلام گراها در حاکمیت هنوز آغاز نگردیده است، بلکه این تجربه با قوت کودتای نظامی برای مدتی متوقف گردیده است و هنوز هم اسلام گراها در کشورهای مثل تونس و ... بر نیروهای ضد انقلاب مردمی غالب هستند. و تجربهء تاریخی نشان میدهد که آنچه با زور اسلحهء نظامی از کسی گرفته می شود که برنامهء تمدنی و سیاسی دارد، دوباره بر میگردد. چون نیرویی برهنه، دست خالی و بدون برنامهء فکری و استراتیژیک ـ عساکر بی برنامه ـ در میدان سیاست، امکان ندارد برای خود یک سقف مشروع سیاسی ایجاد کند و دوام بیاورد.
با وجود پایان آمدن بعضی از اسلام گراها از حاکمیت در کشوری چون مصر و با وجود اصرار مخالفین شان از ناکامی برنامه های ایشان، اسلام گراها در آینده هم بحیث یک نیروی بزرگ و قوی در ساحهء سیاسی در منطقه باقی خواهند ماند. و به دلائل ذیل:
1 ـ چون علت و انگیزه های که سبب گرد آمدن مردم در محور اسلام گراهاو انتخاب ایشان شد، با قوت خود باقیست و هنوز آنها از نگاه نظم، گسترش و انکشاف در میان جوامع قویتر از هر جریان دیگر هستند و قوت تماس و ارتباط شان با مردم بیشتر از دیگران است. در آینده هم مردم بخاطر مظلوم واقع شدن ایشان بیشتر از پیش در اطراف ایشان جمع خواهند شد.
2 ـ هنوز هم برنامهء فکری ایشان در فضای فرهنگی منطقه حرف اول را می زند و رانده شدن ایشان از حاکمیت با کودتای نظامی بدین معناست که در نبود ایشان بدیلی جز ارتش و نظامیان ـ مستبد ـ وجود نخواهد داشت.
هرچه باقی جریانها ـ لیبرال های، سکولرها و نشنلست ها ـ؟ چیزی جر دیکوری برای نظامیان و روپوشی مدنی برای آنها نیستند.
3 ـ اسلام گراها در کشوری چون مصر نمونه ای بارزی از حاکمیت و اپوزیسیون را ارائه نمودند؛ دوران حاکمیت مرسی هیچ تعرضی به ساحت حقوق بشر را شاهد نبوده است، هیچگاه آزادی بیان را به چالش نکشیده است و در شفافیت مالی و اقتصادی نمونه ای ارزنده ای را ارائه داشته اند. تا حدی که رئیس دولت از دولت هیچ معاش ماهانه ای دریافت نکرده است.
همچنان اسلام گراها ـ با وجود تعرض و ظلم و حشیانه ای که در حق شان صورت میگیرد ـ هنوز هم به صلح آمیز بودن مبارزه ای خود تمسک دارند و ـ با وجود تلاش برای راندن آنها به جبهه های مسلح و افراطی گری ـ با صلابت عجیبی در این راستا پایدار مانده اند.
4 ـ اگر ذهنیت و عقل دست جمعی امروزه در گرو تبلیغات دستگاه های دکتاتوری و استبداد است و دستگاههای ضد انقلاب آنرا کار گردانی میکنند، در آیندهء زود این مردم از حقیقت این تبلیغات دروغین آگاه خواهند شد و بر ضد آن خواهند شورید.
از نگاه تاریخ انقلابها، این شرایط خود یکی از مراحل از انقلاب است و قیامهای مردمی با امواج جدید آن شدیدتر و پاکترآغاز خواهد شد. چون انقلابهای مردمی در مراحل بعدی خبث ها و ناپاکی های خود ـ منافقین داخلی ـ را دور خواهد انداخت.
روشنایی در افق نمایان است:
بخاطر انقلاب مردمی و آیندهء آن، هر جریان سیاسی و اجتماعی که از ابتداء آنرا همراهی و یاری نموده است، باید از مصلحت های جانبی و فرعی خود بگذرند و با هم متحد شوند تا نهضت بهار عربی را از حالت انکسار نجات دهند و از دستان بزگرانی ضد انقلاب و بقایای رژیم های استبدادی ـکه برای اعادهء آن رژیم ها نقشه ها دارند و شبانه روز کار میکنند ـ ، رهایی بخشند.
این هم یک سرگوشی در گوش کسانی است که، اسلام گراها را به چشم بد دیدند و بر ضد ایشان به پا خاستند:برای متحد شدن با اسلام گراها از راه خود برگردید، چون بدیلی برای ایشان جزء نظامی های مستبد و نظام های استبدادی گذشته، وجود ندارد و صحنهء سیاسی امروز مصر بهترین مثال و دلیل بر این گفته است. در غیر آن اسلام گراها با قوت تمام بر میگردند، ولی به تنهایی و با موج دومی از انقلاب مردمی و در آنصورت میدان برای بازیگران دیگر تنگ خواهد شد!
پایان
برگرفته ازتارنمای گزارش نامۀ افغانستان