شنیده بودیم، هرچه بخواهی بدانی، در مثنوی شریف می یابی. در این شب و روز کشیدن تنبان انتخابات، دل مان خواست اندر باب انتخابات پارلمانی داستانی بخوانیم، هرقدر مثنوی را ورق زدیم، چیزی نیافتیم. یک بار به فکر مان گذشت که بدون شک شمس انتصاب گرا حضرت مولانا را از افکار انتخاباتی برحذر داشته و اجازه اش نداده که خودش را به ولسی جرگۀ قونیه نامزد کند. همان بود که با عذز فراوان به پیشگاه رئیس سمع شکایات حضرت حسام الدی چلپی، چند بیت مثنوی را در بحر انتصاب به شیوۀ انتخاب برگردان کردیم:
انتصـاب آمــد دلیـــل انتـخــاب
چون که ترسیدی مرو اندر خلاب
کام ها از انتصاب رنگین شود
نام ها از انتخاب ننگین شود
تا نداری واسطه این انتصاب
می زند برکله ات یک مشت ناب
ای چپن والا همان اندیشه ای
مابقی تو ارّه کار و تیشه ای
انتخاب از کله خیزد ای وزیر
نی زهر دَله که باشد، خرس پیر
انتخابات کز پی رنگی بود
مثل دُهل کاغذی دَنگی بود
چون که نکتایی اسیررنگ شد
لِنگیی با کُرتیی در جنگ شد
بیخبر گادی مران در گردنه
کی توان با زاغ گیری بودنه
گرنبودی بینیی انـــدر میان
خورد چشمی دیگری را بی گمان
در چنین دولت مراعات ادب
گر خفک کردند تورا نبود عجب
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen