Samstag, 16. Juni 2012

قسمت سوم طرح کودتای افشأ شده



نصیرمهرین


 
m.nasir@web.de             

                 کودتا ها درتاریخ افغانستان معاصر

                  طرح کودتا- قیام ِ افشأ شدۀ حزب اتحاد

                                                قسمت سوم

                         چرابیش از 14 سال زندان بدون محاکمه ؟




اعضای حزب اتحاد که از ایشان در صفحات پیشترنام برده شده است،از اول حمل 1329 خورشیدی الی 10 میزان سال 1343 درزندان دهمزنگ کابل ماندند. گرچه حکومت اطلاعیۀ دهم حمل1329 را نشر نمود و ادعا ورزید که اسناد آنها ارایه میشود، اما بدون ارایۀ سند با اوامر شفاهی، بدون محاکمۀ حتا فرمایشی ونمایشی، درزندان به سربردند.

هنگامی که چنان وضعیت مبنی بر فیصله وتصمیم شفاهی وبدون محکمه را میابیم، با داشتن اطلاع ازتاریخ مردم آزاری میهن خویش، متوجه می شویم که درگذشته ها نیز چنین فیصله ها و دستور ها در اختیارزمامداران بود. با این تفاوت که درسده های پیشین،قانونی وجود نداشت. اما درزمانی که اعضای حزب اتحاد توقیف شدند، " اصول نامۀ اساسی "  هم داشتند. با چنین عملکرد یا بی اعتنایی وعدم رعایت قانونی که خود ترتیب نموده بودند، مینگریم که توسل زمامداران به امرشفاهی درمورد محکومیت مخالفین، بـُعد دیگری  از ویژه گیهای نظام های استبدادی و دیکتاتوری است. زیرا روشن میشود  که وضع قانون ازطرف آنها، به معنی پایبندی به قانون نبود. حکومت های خود کامه درگسترۀ گیتی با داشتن قانون ویا بدون آن،لزومدیدهای خویش را دربرابرمخالفین عملی کرده اند. دراینگونه نظام ها، گرچه مطابق نیازظواهرروز،قوانینی ترتیب وابلاغ شده اند، اما حاکمان حاضر نبوده اند، به رعایت آن بپردازند. مثلاً در " اصول نامۀ اساسی " محمد نادرشاه که تا سال 1343 نافذ بود، چنین نوشتند:
اصل یازدهم : " حریت شخصیه از هرگونه تعرض مصون است. هیچ کس بدون امرشرعی واصولنامه های موصوف توقیف ومجازات نمی شود . . ."
ویا " اصل نوزدهم :  شکنجه و دیگر انواع زجرتماما ً موقوف است  وخارج احکام شرع شریف وخارج اصولنامه های دولت  هیچ کس مجازات داده نمی شود.( فصل حقوق عمومیۀ تبعۀ افغانستان.)
در همان"  اصول نامه اساسی " فصلی زیر نام محاکم موجود است که با 8 اصل، موادی را تعیین کرده است. به طور مثال : " اصل هشتاد وهفتم . محاکم عدلیه مرجع دعاوی عمومیه شرعیه میباشد.
        اصل هشتاد ونهم : همه محاکم از هرگونه مداخلت آزاد هستند . " (1)
اما حکومت هنگام توقیف وشکنجۀ مخالفین هیچیک از این " اصول " را رعایت نکرد.

پس بی سرنوشتی همراه با ماندن در زندان، زنده گی مغضوبین را رقم  زد. مرحوم غباربا توجه  به آن روش حکومت است که به درستی پیرامون سنت استبدادی وبی قانونی وآمرانۀ آنها  مینویسد که همه میدانستند که  "  قانون افغانستان،فقط لبهای برادران حکمران است وبس."(2)

درپیشینه ها اگربه گونۀ مثال ازسلاطین غزنوی مثالی بیاوریم، مستبدی چون میگفت، فلان کس درمحبس بماند ویا وقتی گفته بود، آن سنگ بزرگ درراهی باشد؛ در برابر امر او، نه چون وچرایی درکاربود و نه قانون وچارچوبی که حدود وثغور حاکم وحقوق شهروند رامعین کند. در این مورد نمونۀ جالب از یکی ازسلاطین مستبد غزنوی داریم که  ،" روزی در راه به کارگری رسیدکه سنگی گران برسر نهاده برای بنای او میبرد و سخت ناتوان شده سلطان را دل بر او بسوخت وفرمود: "بیندار " و کارگر آن را بینداخت. همچنان مدتها آن سنگ در میدان می بود وبه اسپان در میدان صدمه میرساند، ازسلطان اجازه خواستند که آن را به کناری نقل کنند، گفت: چون گفته ام بگذارید اگر بگویم بردارید دلیل بر بی ثباتی قول ما کند! وآن سنگ تاپایان سلطنت وی در میدان افتاده بود ومحض احترام قول سلطان برنمی داشتند  "
این نمونه ها را در زمان صدارت سردار محمد هاشم خان بسیار به وضاحت می بینیم که پس از او نیزبه گونه های مختلف ادامه یافت .
 اما ویژگی عدم رعایت قانون درافغانستان ودرهنگام موضوع طرف نظرما این است که حاکمان به قانونی که خود وضع کرده وپیرامون آن تبلیغاتی نیز نموده بودند، اعتنأ نکرده، ثبات رأی استبدادی پیشینه را تداوم بخشیده اند. پس با لبها یا فرمان شفاهی امر کرده اند که اعضای حرب اتحاد هم مانند دیگران در زندان " باشند."  . . .                                                                               
این است که انگیزۀ وضع قانون و لی عدم رعایت آن یکی از موضوعات مهم را دراستبداد شناسی نظامی معرفی میکند که محمد نادرشاه پایه گذارآن بود ومدتها به درازا کشید. قانون او به رغم جوانب انحطاطی وریا کارانه که درزمینۀ حقوق شهروندان داشت وفقط امتیازاتی برای خاندان حاکم را در نظر گرفته بود، از محکمه ومحاکمات ادعا هایی داشت. ادعا ونمایش چنان بود که گویا در موارد نقض قانون، محکمه دایر میشود. در واقع زمامداران به ضرورت  قانون واقف بودند. گناه بیشتر آنها دراین هم است که دانسته وفهمیده به نقض قانون می پرداختند. درحالی که در سده های پیشین زمامداران ادعای چنان قانونی را هم نداشتند.
نمونۀ عبدالملک خان عبدالرحیم زی راکه از نظر زمانی بعد از توقیف اعضای حزب اتحاد بود، پیشتر دیده ایم. گفتند" باشد ". همان بود  که او و یک تعداد دیگررا سالها با اتهام واهی ودورازواقعیت درزندان نگهداشتند، اما ملک خان به قانون و رعایت آن پافشاری داشت و میگفت بیایید که مطابق قانون تان با شما صحبت کنم.
اعضای حزب اتحاد، مانند تعداد بیشماردیگر، قربانی همینگونۀ حکومتداری خودرایانه  و بی اعتنایی به حقوق بشری شدند.
و این تنها ازناحیۀ بی سرنوشتی آنها و این که چرا بدون محاکمه در زندان ماندند، مطرح نیست. بلکه  این پرسش که چرا آنها را اعدام نکردند؟ هم د رمیان میاید .واین پرسش پاسخجو هنگامی بیشتربه مشغولیت ذهن می انجامد که نخست سید بلخی، سخن دل و اصل انگیزه  را گفت و تایید نمود، که بلی ما می خواستیم، ریشۀ چنین نظام رابراندازیم. به سخن دیگر سید بلخی دست به انکار نزد، گفت بلی می خواستیم این نظام را سرنگون کنیم . زیرا در حق مردم افغانستان بی عدالتی وظلم رواداشته است.
وقتی چنان خروشیدن سید بلخی را می خوانیم،ناگزیرسوال چرا او و اعضای حزب اتحاد اعدام نشدند،مطرح میگردد. زیرا آن زمامداران بارها امراعدام تعدادی از شخصیت ها را داده اند، که دست به تشبث مخالفت آمیزهم نیازیده بودند . بارها صد ها تن از مخالفین ویا مردم عادی وفاقد موضع مخالفت آمیز را شکنجه نمودند که ازمخالفت چیزی بگویند تا اعدام شوند. اما سید بلخی که از شکنجۀ یاران خود نیز آگاه بود، گفت درست است می خواستیم شمارا سرنگون کنیم.
در پاسخ به پرسش بالا،زمامداران مانند موارد مشابه هر گز لب به سخن نگشودند.حتا هنگامی که اختلافات درونی چندین بارتبارز یافت،دراین باره حرف نزدند.
بهتر است که برای  دریافت  پاسخ روشن برای دریافت انگیزۀ عدم اعدام، به دریافت سیاست های همان مقطع دربار سلطنتی روی آوریم .
درتوضیح آن میتوان گفت که  پس ازاستعفای اجباری سردارمحمدهاشم خان،تعدیلی مـتأثرازعوامل تازه پدید شده درمنطقه وافغانستان ودرسیاستهای خشونت آمیزدربارایجادشد.اما درعلایق دو برادرزادۀ هاشم خان یعنی محمد داؤود و محمد نعیم آن ظواهرنیززمینۀ پذیرش نیافت؛ بلکه دلبستگی به رفتارهای حکومتداری محمدهاشم خان محفوظ بود. ازآنروسالهای صدارت شاه محمودخان،همراه است با کارشکنی طرفداران هاشم خان، امثال عبدالمجید خان زابلی، و دوبردارزادۀ هاشم خان وچند تن دیگر. دراوضاعی که شاه و صدراعظم جدید سپه سالار شاه محمود خان، ازروی ناگزیری نیازهای حکومتداری، وعدۀ اصلاحات دادند و برخی اززندانیان ازبندآزاد شدند؛ و وعده های بیشتردرزمینۀ اصلاحات سیاسی از جمله تحمل جمعیت های سیاسی مطرح شده بود؛ جناح  حاکم اعدام آنها را  مصلحت ندید.  
 همچنان باید درنظر داشت که محمدظاهرشاه درسایۀ هراس همیشگی ازبابت سرکوب های خونین پدروکاکاها( هاشم خان وبرادرانش ) روزگاربه سرمیبرد. این بود که پس از زمانۀ هاشم خانی، شاه به سهولت  دل به فیصله های پیشین و صحه گذاری به حکم اعدام نمیداد.
دریافت کمک ها،داشتن آبروی سیاسی درملل متحد،و نگرانی از ناحیۀ رفتن بریتانیه ازهند جمیع عوامل و دلهره هایی بود که فیصلۀ اعدام آنها را نمی پذیرفت. ورنه سپه سالارشاه محمودخان ،درزمان نادرشاه وپس ازآن درزمان شاهی محمد ظاهر شاه وصدارت محمد هاشم خان، خون بسیارریخته است.
سخنان قاطع سید بلخی وبقیه اعضای حزب اتحاد،هراسی را برای دربارسلطنتی  بارآورده بود. دریافت گزارشها از طرف دربار مبنی براینکه اعضای حزب اتحاد درنظرداشتند، دست به عملیات خشونت آمیز بیازندو قرار بوده است که حرکت آنها را مردمان بیشماری استقبال نمایند، برای دربار چنان هراس انگیزو ترس آفرین بود که درپی اعدام آنها نشد.  . .
دربارسلطنتی که از رفتارهای خشونت آمیز پیشین فقط ثمرۀ تحکیم حاکمیت خاندانی را چیده بود، اما غافل نبود که تداوم آن منجربه تشدید نفرت و سمت دادن مخالفین به سوی خیزشهای مسلح شده وحیات حاکمیت را به خطرروبرومیکند.عقب نشینی دربرابرقیام روبه گسترش مردم مناطق مرکزی به رهبری محمدابراهیم گاوسوار( 1324)، تجربۀ دیگری برای درباروازچنین تعدیل دررفتارودرواقع هراس آن حکایت داشت.
نتیجه آن شد که حکومتگران به تصمیم هروقت میسر وطبیعی متوسل شده وفیصله کنند زندانیان حزب اتحاد، بدون محکمه  درزندان باشند.

پس ازسقوط حکومت شاه محمود خان،اوضاع درجهت تداوم توقیف زندانیان بود. حکومت سردارمحمد داؤودخان،که درواقع پایه های نفوذخویش را درواپسین دوران شاه محمودخان درکابینه ایحاد نموده بود، به اقتضای اوضاع جدید و شیوۀ حکومتداری دیکتاتورمنشانه،به توسیع وتشدید سرکوب های پایان حکومت شاه محمود روی آورد. ازاینرو زندانیان تا هنگامی درزندان ماندند،که چرخش دگرباره وتعدیلات درحکومتداری دردهۀ چهل خورشیدی رونماشد.

پس اززندان

 زندانیان حزب اتحاد در دهم میزان سال 1343 خورشیدی آزاد شدند. برخی به ادارات مختلف  دولتی  به دنبال کار رفتند، اما نظامیان را درارتش نپذیرفتند. بعضی ازآنها به  حیث مامورینی که " اجیر " می نامیدند به کارپرداحتند.
سید بلخی آرزوهای محمد ظاهرشاه را برای دیدارو دیدارها پذیرفت وروابط حسنه  یی میان آنها ایجاد گردید.اینکه در مواضع سید نرمشی ایجاد شد، قولی است که جمعی گواهی میدهند، اما هیچ مدرک و گواهی در دست نیست که حاکی از خدمت او به دربارباشد. سید درسن 48 سالگی درسال 1347 خورشیدی دراثر حملۀ قلبی وفات نمود. اما برخی از هموطنان  به این نظراند، که سید ازطرف دولت با دسیسۀ طبی، در شفاخانه به شهادت رسیده است. داکتر خانگی  او داکتر فتاح نجم، که سالیان متمادی داکتر معالج محمد ظاهرشاه نیز بود؛ در شمارۀ 34 هفته نامۀ امید، مرگ او را در اثر حملۀ قلبی تذکر داده است. (3)
 خواجه محمد نعیم زوری،که از هرنوع همکاری با حکومات های بعدی خود داری کرد، درسال 1390 در کارتۀ 4 وفات یافت.
عبدالغیاث خان کوهستانی، درسال 1355، درمسیرراه چغسرای– جلال آباد دراثرانفجارمینی جان بخشید .(4)
میرعلی گوهرکه درانتخابات دورۀ 12 شورا نمایندۀ مردم غوربند انتخاب شده بود، در اواخرجمهوری داؤودخان وفات کرد.
محمد اسلم شریفی همراه با یک  فرزندش ازطرف خلقی ها به شهادت رسید.
محمد ابراهیم گاوسوار درحالی که به پیری رسیده بود، وفات نمود.
میراسماعیل دلیری، در دورۀ 13 شورای ملی  نمایندۀ مردم سرخ پارساشد و در پیری وفات نمود.
قربان نظر ترکمن، دراواخر سال 1977 وفات نمود.
دیگران که ازشرح حال  آنها اطلاع بیشتر نیست، شنیده شده است که وفات نموده اند.(5)
آرزو میرود به تهیۀ شرح حال مفصل آنها توفیقی دست دهد.


توضیحات و رویکردها

1-      "اصول نامۀ اساسی " 1310. 8 عقرب .  19 جمادی الثاتی 1350. 
2-      م.غ.غبار افغانستان درمسیرتاریخ . جلد دوم. ص 105 
3-      خالد صدیق چرخی .برگی چند از نهفته های تاریخ در افغانستان. ج 2. ص 210 چاپ امریکا. 2012
4-      نامۀ معلوماتی جناب وحید غیاثپورکاظمی، فرزند شادروان غیاث خان کوهستانی به نگارنده
5-      دکتورامین بزرین زوری.فرزند شادروان خواجه محمد نعیم زوری. نهضت نو روزی سال1329. متن انتشار نیافته .


----------------------------------------------------------------------------------------------



 پیوست به طرح نا فرجام طرح کودتا- قیام 
         

          زمینه های تحول خواجه محمد نعیم زوری
                                        
                                              (متن فشرده)
  

صدراعظم سردارمحمد هاشم خان  عم محمد ظاهرشاه ، خواجه محمد نعیم زوری را فرزند خطاب میکرد. او را به زودی از کتابت درشعبۀ شفر صدارت به مدیریت قلم مخصوص خویش وبعد از آن به قوماندانی امنیه ولایت کابل رسانید. پیش از زوری ( در متن نوشته از او به گونۀ کوتاه با تخلص  زوری یاد میکنیم )طره باز خان مشهور، قوماندان امنیه پایتخت بود. زوری درواقع همه خدمات مورد نیاز رابرای حکومت انجام میداد . حتا به پیشنهاد وی هنگامی که سرکوب شورش مردم صافی، در دستور کار حکومت قرارداشت ،تعدادی از زندانیان دهمزنگ مسلح شده ؛ روانۀ جبهۀ جنگ صافی شدند . قوماندۀ اصلی  جنگ در صافی را سردار محمد داؤود خان عهده دار بود.

 به وظایف او به ویژه هنگامی که عهده دار وظیفۀ مدیریت  قلم مخصوص سردارهاشم خان وبعد قوماندانی امنیه  ولایت کابل بود، می نگریم که اطلاعات عظیمی از راز ورمزها واعمال صدراعظم وهمکاران او دارا بود.
اما پس ازبروزاختلافات دربار سلطنتی تبارز جناح بندی میان هاشم خان وشاه محمود خان، وقتی صدراعظم هاشم خان استعفا داد، چندی  از آن نگذشت که  جنرال زوری به قوماندانی امنیۀ ولایت بلخ رسید. از آنجا به " احتیاط" فرستاده شد. " احتیاط " به کارمندانی اطلاق میگردید که در صورت لزوم دوباره به کاری گماشته میشدند و یا  به ایشان فرمان تقاعد داده میشد. اما درهمان هنگام که درکابل  سکونت داشت به درخواست اسدالله سراج وزیر داخله، بررسی وضعیت محابس به او سپرده شد. سپردن آن وظیفه به او نشانۀ بود ازتصمیمی که او را از وظیفه تقاعد نخواهند داد.  شایع بود، که  او را به حیث وزیر داخله ویا رئیس ضبط احوالات تعیین خواهند نمود.  اما با افشأ شدن تصمیم رهبری حزب اتحاد که در صفحات پیشتر دیده ایم، زندانی شد.

گسست او از کنار دربار سلطنتی و روی آوردنش به کار وتلاش حادثه جویانه ومخاطره آمیزبه منظور سرنگونی قهری حاکمیت دربار، تغییر وتحولی است پرسش برانگیز. این پرسش که چه شد که او از موقف همکاری با دربار به ضد دربار تغییر یافت،، ویا کدام عوامل در زندگی خواجه مؤثر افتاد که تن به پذیرش دشواری بدهد، وطریق دیگر برگزیند، محتاج پاسخ یابی است. پاسخ جویی دقیق ومقنع مستلزم آشنایی با جزییات زندگی و زوایای ناشناختۀ در زندگی خواجه میباشد. آنچه به دست آمده حاکی از آن است که درزندگی او عواملی مؤثر بوده اند. عواملی که به گونه های مختلف وبا ترسیم پیامد های مختلف، در تحول وتغییر موضع سیاسی شخصیت ها همواره مؤثر اند.عوامل مشترک وعام شمول تحولات شخصیت ها، ممکن است عوامل خانوادگی، محیطی، اجتماعی ، وسیاسی باشند. متأسفانه کار نگرش ونگارش تاریخ کشورما بدانجا نرسیده است که هنگام بررسی وقایع و رویداد ها شکل گیری شخصیت های مؤثر، زمینه های تحول برخی وعوامل درجازدگی وتغییر ناپذیری برخی دیگر را به بحث بکشد. این است که چنین کمبود ونقیصه تاریخ کشور ما را همراهی کرده است.

در تاریخ رویداد های چند دهۀ پسین، پس از پیروزی نظام استبدادی محمد نادرشاه،تعمیق وتوسیع آن به وسیلۀ سردار محمد هاشم خان، کارکنان دولتی مانند همه جوامع قرار داشته در چنگال استبداد، پرزۀ ماشینی میشوند که چرخش آن مطابق  میل سران نظام است. برخی از تۀ دل حتا بدون اندک ابراز نارضایتی وندامت تاآخر عمر مدافع اعمال حاکمان میشوند و دستیار همه اعمال آن. مانند قوماندان طره باز خان مشهور . . .

اشخاص در مقاطع مختلف  و در بُعد زمان تحول می پذیرند. تحولی که  مثبت ویا منفی اما تغییری در موقف پیشین انسان به میان میاورد. رفتن عبدالحی حبیبی به پاکستان ، انتشار افغانستان آزاد در آنجا، حاکی از موقف اعتراضی وشدید او بر دولت وقت بود ، در حالیکه پس از بازگشت از زاویۀ برخورد با  حاکمیت با شخص تغییر یافته یی مواجه میشویم. داکتر عبدالقیوم خان برادر داکتر عبدالظاهر صدراعظم  که با رها وظایفی در وزارت معارف، داخله  ومعاونیت صدارت را عهده دار بود، به برداشت هایی رسیده بود که در نامه های او عنوانی برادرش ( داکتر ظاهر) دیده شد. و ده ها تن دیگر . . .

 اگر تحول آنها را در بُعد زمان در نظر نگیریم این معنی را دارد که عامل پویایی ومحرک ها را که محتاج زمان  وعوامل اجتماعی وفرهنکی است منکر میشویم .  این معنی را هم دارد که  ما متوقع هستیم که همه باید از آغاز مطالبی را میگفتند ویا موقفی میگرفتند که در مرحلۀ دیگری اتخاذ میکنند.چنین توقع نقش عوامل وزمینه ها ی تغییر وتحول و دریافت های افراد را نفی میکند.گاهی هم وقتی به تبارز تفاوت وتغییر برداشت وموضع  یک شخص روبرو میشویم او را محکوم میکنیم که چرا حالا این حرف ها را میزند ویا چرا حالا این موقف را گرفته است .درواقع نمی خواهیم عوامل وزمینه هایی را دریابیم که که دراین وضعیت و موقف وبرداشت پسین او مؤثر بوده اند. . .

هنگام توجه به روی آورد خواجه زوری به قیام ضد درباری، گسستی را که از او می بینیم  اندک نیست. در چندین مورد تحول وتغییر او را با مرحله یی می نگریم که  در وقت همکاری  بادربار سلطنتی داشت .از اینرو مطالعۀ او نیز برای بررسی و دریافت عوامل طرح قیام علیه حکومت در نوروزسال 1329 بسیار حایز اهمیت است.
آن موارد را نشان میدهیم :

-        زوری،هنگام همکاری  با صدراعظم هاشم خان، و هنگامی که قوماندان امنیۀ کابل بود، چشمدید های دل آزاری در سینه ذخیره کرده بود. که به تدریج به نکوهش آن ها رسید. برخلاف  قوماندان طره باز خان. زوری باری از صدراعظم میخواهد که  شخص نحیف وپیر را از زندان رها کند اما با پاسخ منفی صدراعظم روبرو میشود. این مثال نشان دهندۀ آن است که زوری دارندۀ چنان احساس وعاطفه یی بود که آنرا پنهان نمیداشت. و در ضمیر او عاطفۀ انسانی و دلسوزانه با اعمال جفا آمیز در ستیز بود.

-        خواجه علاقه به مطالعه داشت.علاقه به مطالعه در زمینه یی نبود که جوابگوی نیازهای دربار سلطنتی وسرکوب های مؤفقانۀ مخالفین ویا بهترشکنجه نمودن باشد. خواجه نزد شیخ بهلول در داخل زندان میرود تا از اندوخته های او بیاموزد. بهلول زندانی سیاسی ایرانی شیعه مذهب ، مخالف رفع حجاب زنان در ایران بود که به افغانستان فرارنموده بود. چنان گرایشی را نباید کوچک گرفت.

-        وقتی خواجه قوماندان امنیۀ مزارشریف تعیین شد، درسرایچۀ منزلش مهماندار می بود. در آنجا بیشترین صحبت ها سیاسی بوده است. اشخاصی مانند  شیخ بهلول ،  سید محمد اسماعیل بلخی، . . .طی همان صحبت ها و نشست ها دوست میشوند. و میدانیم که عامل دوستان به عوان یکی از عوامل مهم  محیطی، در تحول اشخاص نقش مهمی دارد. مهمترین عامل شکل گیری موقف مخالفت آمیز با دربار را از همین مرحله در حیات او میابیم . حس احترام و دوستی  میان آنها چنان ایجاد شد  که بنیاد  نخستین حزب اتحاد را همراه داشت. تأسیس آن حزب کار یکروزه ویکشبه نیست. آنها پس از رسیدن درسطحی از اعتماد؛ تبادل نظر واطمینان است که به تأسیس حزب برای تصرف قدرت سیاسی رسیده بودند.

-        موضوع مهم دیگر در موقف زوری را درقبال مسائل مذهبی درجامعه میتوان مشاهد ه نمود. اگر به سنت محافظه کارانه وخود سانسوری مروج در میان برخی از اهل آگاهی وقلم در زمینۀ ابراز حقایق پایان دهیم، گفتنی است که مذهب شیعه جدی تر زیرستم بود؛ و در دورۀ صدارت برادران محمد نادرشاه وشاهی محمد ظاهرخان، پیروان آن مذهب،از امتیاز دسترسی به حقوق حقۀ خویش محروم بودند. کارمندان دولتی وهمکاران نزدیک خاندان سلطنتی که پیروان مذهب سنی بودند،گاهی هم در این موردصدای مخالفت آمیزبلند  نکرده بودند. خواجه  با آگاهی وپذیرش حقوق پایمال شده وستم ها بر آنها بود که در چنان ترکیب حزبی سهیم بود.ترکیب اعضای  حزب اتحاد نشان میدهد که اکثریت اعضای رهبری از پیروان مذهب شیعه بودند. در واقع حزب اتحاد پایان دهی به سیاست ستم مذهبی، لغو تبعیض و پایان دهی به تبعیض وستم آشکار بر مردم هزاره را نیز داشت.

-         زوری با پذیرش آن واقعیت ها  هنگامی چنان چرخش تحول آمیز دید وبه سید بلخی، عهد دوستی وپیمان اقدام عملی بست که احتمال سپردن مقام دیگری از حکومت برای او محتمل بود. اما ا و ترجیح داد که در امر سرنگونی حکومت سهیم ، نه اینکه بار دیگر پرزۀ ماشین ستمگرانۀ آن شود.

-        زوری در طی مدت کارتدارکاتی برای کودتا – قیام، افرادی را که درزمان قوماندانی امنیه ، به عنوان اشخاص جسورمی شناخت بسیج نموده بود. مثلا ٌ خواجه اکرام، میرحکیم، پیرمحمد از چهره های مشهور شورشهای شمالی ،شام  28 حمل درمنزل زوری بودند.

فشردۀ این عوامل  وزمینه های موجود در جامعه را که در نظر آوریم این است که:
 خواجه شاهد اعمال جفا آمیز دربار بود. خواجه فرصت اندیشیدن، زمینۀ تماس با دارندگان احساس مخالفت واندیشه رایافت آن تماس ها خاطره های جفا آمیز وبقیه ناهنجاری های اجتماعی وسیاسی در جامعه در تحول  وتغییر او مؤثر بود. در این پیوند مرحو م غباربرداشت دقیقی را چنین میاورد :
" خواجه محمد نعیم خان کابلی قوماندان امنیۀ  ولایت بلخ(در دورۀ صدارت شاه محمود خان) با یکنفر دانشمند و رهبر مذهبی( سید اسمعیل بلخی) آشنا گردید. خواجه دراوایل جزء مامورین ضبط احوالات ( در دورۀ صدارت  محمد هاشم خان) بوده واز جنایاتی که توسط ریاست ضبط احوالات درافغانستان  عملی  میگردید، آگاهی داشت. پسانتر خواجه قوماندان امنیۀ کابل شد .از تخریبات ومظالم حکومت خوبتر مطلع گردید، زیرا او یکی از مامورین معتمد وشخصا ٌ وارد عمل بود اما محکمۀ ضمیر بتدریج خواجه را تغییر داد و هنگامیکه درشهر مزاربا سید اسمعیل بلخی آشنا شد، مرد دیگری گردید. یعنی صحبت های سید بلخی که یک روحانی وطنپرست ومرد  فاضل وآگاه از مقتضیات عصر و متوجه فساد اداره وحیات رقت بار مردم افغانستان بود،در خواجه تأثیر برانگیزنده ئی داشت. آشنایی خواجه وسید بزودی برفاقت سیاسی مبدل گردید . . ." غبار.جلد دوم  افغانستان درمسیرتاریخ ص 359-358


                                                      ***


بعضی ها انگیزۀ همیاری ها واقدام زوری  برای سرنگونی حکومت را در ارتباط با پدیدۀ عقده دیده اند. از نگاه آنها چون خواجه از قوماندانی امنیۀ کابل به مزار شریف تبدیل شد،عقده گرفت وروی به کودتا آورد !!  . . .

با آنکه نارضایتی او از چنان وظیفه میتواند محتمل تلقی شود، اما با توجه به جمیع عوامل وزمینه ها ، نشان دادن عامل و انگیزۀ عقده ، یا تک عامل  کردن اقدام او،نشانه یی از ساده گی و خامی در ارزیابی از تحول او دارد. چارچوب تنگ چنان ابراز نظرحتا در سطح  نازلتری نیز رسیده است که گویا او گماشتۀ جناح سردار داؤود خان در بین رهبری قیام کنندگان بود. . .

خواجه مانند بسا از بقیه انسانها تحول دید واین تحول برای انسانها محتمل است. فقط برای آنانی میسر نیست که قصد کرده اند، تغییر نکنند. اگر افکار غلط داشتند، قصد کرده اند که تا پای مرگ آنرا تقدیس کنند. اگر آن افکار بار آورنده وزایندۀ رفتار های جفا آمیز بوده است، قصد کرده اند که از شناسایی آن سر باز بزنند، چنین اشخاص وافراد اگر در چند دهۀ پسین زندگی کرده اند، آینده گان از آنها  به عنوان طره بازخان های عصر یاد خواهند کرد.
 



پیوست به طرح نافرجام قیام – کودتای 1329*


نصیرمهرین



                      


                   محمد ابراهیم گاوسوار


                                

                  حق طلب جسور
                      1294-1361ش
                              ( متن فشرده )

درقسمت های پیشتردرجملۀ اعضای هیأت رهبری حزب اتحاد، نام ابراهیم معروف به گاوسوار را دیدیم. تأمل برروی زندگی او نشان میدهد که ازچهره های جالب وجذاب تاریخ چند دهۀ پیشین افغانستان است. درسیرزندگی او درد و رنج ناشی ازستمگری برمنطقه ومحل بودوباش او را چنان می نگریم، که گویی همزادان او ومردمان بیشماری بوده اند. درجوانی، دست به مقاومت وجسارتی یازیده که کمتر کسی را درچنان سطحی سراغ توان کرد.خیزشی که به قیام ابراهیم گاوسوار شهرت یافت. . .

پیش ازآنکه به آن مقاومت بپردازیم، لازم است که اشاره یی به لقب گاوسوار نماییم .زیرا دور از تصور نیست که برخی از خوانندگان از وجه استعمال آن بی اطلاع باشند. در این مورد دو سخن را میاوریم :
نخست ازجناب پروفیسورشاه علی اکبرشهرستانی وبعد از جناب  داکتر امین زوری را.
 شهرستانی مینویسد:
" بهتر است بدانیم که( ابراهیم ) چرا به نام «گاو سوار» شهرت یافته است؟ 
 درناحیۀ برگرشهرستان که درسمت شمال مشرق افتاده است،مردی میزیست به نام «امیرداد».
 ابراهیم کربلایی ازناحیۀ چرخ برگر که مردی سال خورده مگر هوشیار 
بود، در تابستان سال 1333ش برایم حکایه کرد و حکایه اش در فیتۀ تایپ 
ریکاردر کلاوس فردیناند استاد دانشگاه آرهوس دانمارک ثبت گردید. او گفت: 
امیرداد مردی دلاور بود، بر سر بازوان گاو ایستاده میشد و هرقدر گاو 
میدوید او را  فرو انداخته نمیتوانست و گاه که به «غاف» می رفت که آنوقت 
مقریک قطعه هزار نفری عساکر بود، گاو را زین زده  سوار میشد، ازآن رو او 
را «گاوسوار» می گفتند. 
دراثردرگیری باکوچیان ملاخیل کشته شد وپسرش «موسی» جانشین او 
بحیث ارباب قوم اَخی Akhiگزیده شد. و از او سه پسربجا مانده اند: 
ابراهیم، عرضی حسین و سلطان. . . " (1)

جناب داکتر امین زوری مینویسد:
"
ابراهیم گاوسوار یکی از بزرگان و خوانین قوم هزاره بود . وی مردی بود چهار شانه که از بلندی قامتش اندکی میکاست. روی مهتابی وچشمان سبزگونش خیلی نافذ جلوه میکرد. همیشه بشاش خوش خلق وخوش معاشرت بود. اکثراً جهت صحبت با ما به اطاق پدرم ( خواجه محمد نعیم خان زوری ) می آمد. برای او کسی بعنوان پایواز به دیدنش نمیامد. تنها کودکان خرد سال را میگذاشتند داخل محبس شوند. زیرا ورود بزرگسالان ممنوع بود.فرزندانش در دایزنگی بودند. آمدن ما در آنجا مانند پایوازی بود که نزد خودش بیاید. اکثر مردم از شنیدن نام بچۀ گاوسواربی مهابا به وحشت میافتادند اما این مرد برعکس شهرتش بسیارمهربان وخلیق بود.روزی ازش پرسیدم که چرا او را بچۀ گاوسوار میگویند؟ مانند همیش با روی خندان جواب داد :« روزی حاکم دایزنگی پدرم را که ملک قریه بود نزد خود فرا خوانده بود. چون در همان ساعت خری ویا اسپی حاضر نبود، نا چار بر گاوی سوار ونزد حاکم رفت. همین یک بار سواری گاوکافی بود، که او واسلافش به گاو سوار معروف شوند. . .» "(۲)
 . . .

قیام گاوسوار

محمد نادرخان پس ازتصرف قدرت شاهی، چند بار با شورشهای مردم روبرو شد. پس از مرگ او که قدرت بیشتر دردست صدراعظم محمد هاشم خان بود، بازهم شورشها مشغلۀ حکومت بود.شورشهای کهدامن وکوهستان، پکتیا،زمینداورقندهار،غلجایی، مناطق مرکزی،صافی ننگرهار ؛ هرکدام همراه با ا نگیزه هایی از نارضایتی مردم، به گونۀ مسلح صفحاتی از درگیری های حکومت ومردم آن مناطق را رقم زده است. سوگمندانه از جزییات آن شورشها  نبشته های مشرحی دردست نداریم. درآثارمؤرخین ما که به سالهای حاکمیت محمد نادرشاه وپسرش محمد ظاهرخان عطف نموده اند، از آن شورشها اشاره های کوتاهی رفته است. که البته با توجه به روحیۀ کلی آثار، آن اشاره های کوتاه  وحاشیه وارمیتواند توجیه پذیر باشد. از شورشهای شمالی وکهدامن که متعاقب پیمان شکنی وتشدید ستم بر مردمان آن دیار افروخته شد تا حدودی مدارکی در دست است، اما پیرامون شورش مردم غلجایی، پکتیا، وصافی ؛ محتاج پژوهش لازم وبیشتری هستیم. حتا دربرخی موارد، تفاوت هایی درگزارش شورشها رامی بینیم . بطورمثال پیرامون شورش مردم دریخیل جدران پکتیا، ارزیابی ونظرمیرغلام محمدغبار این است که غلام نبی خان چرخی در آن دست داشت(3). اما میرمحمد صدیق فرهنگ، دست چرخی را در آن دخیل نمی بیند.(4)

گزارش قیامی که به گاوسوار شهرت یافت، دارندۀ این ویژگی است، که گزارشگران توحید نظر دارند. انگیزۀ قیام را در این نبشته بنگریم :

" هنگامیکه محمد هاشم خان صد راعظم عموی ظاهر شاه فرمانی را صادر کرد که ازتمام حیوانات و مواشی شیردهنده ء مناطق هزاره جات سالانه مالیه روغن بطور سرانه حواله وتحصیل شود. این اقدام دولت زنده گی را برای مردم این ساحه دشوارو غیر قابل تحمل میساخت چون مردم قدرت تحویل مالیه سالانه روغن را نداشتند و قسمت زیادی از مردم هزاره مجبور میشدند تا در داخل ویا به کشور های همسایه مهاجر و متواری گردند.برای پایان دادن به این وضعیت طاقت فرسا محمد ابراهیم خان گاو سوار با پشتیبانی و اشتراک وسیع مردم ولسوالی شهرستان قیام را از اولقان مرکز ولسوالی آغازکردو اولقان را تسخیر نمودند...
بعدآ قیام کننده گان زیر رهبری ابرا هیم خان گاو سوار حکومت کلان پنجاب را به محاصره گرفته و تقاضای خود ها مبنی بررفع ولغو مالیه روغن از بالای مردم هزاره را برای حاکم کلان پنجاب ارایه کردند و حاکم کلان پنجاب درخواست قیام کننده گان را به کابل مطرح نمود که بزود ترین فرصت جواب خواست قیام کننده گان را ارسال نمایند.بالاخره هیآ تی از کابل بریاست والی محمد اسمعیل خان ما یار همراه با یکتعدا د از شخصیت های سر شناس و روحانی هزاره به مرکز حکومت کلان پنجاب اعزام گردید. این هیآت بعد از مذاکرات طولانی با رهبری قیام کننده گان و اخذ هدایت از مر کز ,دولت فیصله نمود که مالیه روغن را از بالای مردم هزاره رفع ولغو نماید. بدین تر تیب قیام کننده گان موفق شدند که این باری سنگین را از بالای مردم هزاره جات بردارد. . . " (5)


یکی ازپیشنهادات هیأت اعزامی این بود که چند تن از رهبران قیام به کابل رفته، صدراعظم وشاه را نیرملاقات نمایند. به رغم بی اعتمادی وبی اطمینانیی که بالای حکومت وجود داشت،گاوسوارآن پیشنهاد را پذیرفته وارد کابل گردید. تردید نتوان داشت که موجودیت نیروی قیام کنندگان به او این اطمینان را می بخشید که هرگاه حکومت بد عهدی کند، قیام دامن بیشترمیگسترد. حکومت نیزدرهراس بود. و این عقب نشینی  نسبی بیشتر به مصلحت حاکمیت بود. وبا آنکه اندکی ازتشدید ستم وفشار مالیات روغن کاست، ولی نباید فراموش نمود که ابعاد ستم به شمول بارهای تاریخی، اجتماعی ومذهبی آن همچنان بردوش مردم بود.همان ابعادی که نگفتن وننوشتن آن ازطرف مؤرخ ونویسنده،بر دوش وجدان او سنگینی خود را حفظ میکند.
ابراهیم گاوسواردرکابل میزیست. اما با نا آرامی. زیرا پایان یافتن مالیات روغن پایان مظالم درجامعه نبود. این است که با ایجاد پیوند های جدید با افرادی که بنابر برداشت معین خویش،در پی برانداختن ظلم وبیعدالتی بودند، پیمان بست. . . 
گاوسوارنیزبیش از14سال عمرخویش را درزندان دهمزنگ به سربرد. پس ازرهایی اززندان درسال 1361 وفات یافت (6 )


توضیحات و رویکردها
*- متن بالا درواقع صورت اقتباس و بهره گیری از نوشته ها و فراورده های قلمی چند هموطن را دارد.
1-ابراهیم گاو سوار، نوشتۀ پروفیسر شاه علی اکبر شهرستانی. نوشتۀ یاد شده توسط  جناب داکتر ثنا نیکپی فرستاده شده است.
2- داکتر امین زوری. نهضت تاریخی اثر انتشار نیافته
3- غبار. افغانستان درمسیر تاریخ جلد دوم. ص 118
4- فرهنگ. افغانستان در پنج قرن اخیر. ص415 چاپ دوم. پشاور
5- عوض نبی زاده در سایت آزادی
6- پیرامون محل وفات او در چند منبع دیده شده، تفاوت هایی به چشم میخورد: به قول جناب عوض نبی زاده "محمد ابراهیم خان گا وسوار در سال 1361 هجری – شمسی در شهر پلخمری پدرود حیات گفت ".تارنمای جام غور - 28ماه – دسامبر – سال – 2008 – میلادی. به نقل از azaranica

داکتر امین زوری محل وفات او را هزاره جات مینویسد و در وبلاگ انجمن فرهنگی تکوین .سیاح انلاین ، به قلم روح الله خالد، ضمن نوشتۀ مفصلی، محل تبعید گاوسوار غوربند پروان وسال وفات او 1360 نوشته شده است.

 


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen