Montag, 2. Juli 2012

در حاشیۀ موقف اخیر فرید مزدک ع.نایب خیل



عتیق الله نایب خیل

                                  


در حاشیهً موقف اخیر فرید مزدک  
 چندی پیش بخش فارسی- دری رادیوی بی بی سی، مصاحبه یی داشت  با احمد فرید مزدک ، عضو هیاًت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان. این مصاحبه  که در سایت فارسی بی بی سی  نیز به نشر رسیده است ، می تواند درنوع خود با موقف وموضعی که تا حال بسا از سایر مسؤولین آن حزب داشتند، متمایز باشد. زیرا مزدک با صراحت و بسیار پوست کنده گذشتۀ حزب را محکوم  نموده است. علاوتاً این مصاحبه انعکاس تقریبا ً وسیع داشت. بیشترین عکس العمل های سرزنش آمیز را اعضای سابق حزب که به ندامت ( ویا به تعبیرهای رهنورد زریاب و نصیرمهرین : فرهنگ اعتراف)  نرسیده اند، بروز دادند و بعضی از اعضای حزب دموکراتیک خلق از دادن داو و دشنام هم به او دریغ نکردند.
در مصاحبۀ مزدک  بخشی به برداشت های وی از نقش حزب ارتباط می گیرد و بخش دیگر به پیشنهاد های وی . من  در این تبصره به پیشنهاد های وی کاری ندارم. به دلیل سهم ونقش قبلی اش در حزب و برداشت هایی را که از حزب ارایه می دهد،همچنان عکس العمل هایی را که خواندم، علاقه گرفتم که این تبصره را بنویسم .
 ملاحظه نماییم که وی چه گفت :
  فرید مزدک :              
1-     " من کاملا متأسف و شرمنده هستم که در آن جریان ها دست داشتم یا شرکت داشتم. جریان های سیاسی و اجتماعی آن سالها منتج به حوادثی شد که شما( بی بی سی ) از آن نام بردید.

2-     حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یک حزب بومی نبود. یک حزب ساخته شده بر اساس نظریه ها و استراتیژی های کلانتر منطقه ای و جهانی بود و یک حزب غیر مستقل بود.

-در حقیقت دگرگونی هایی درذهن من بعدازسال 85 و 86 در کشور رخ داده بود. در سالهای مهاجرت درغرب، یک مقدار دقت بیشتر صورت گرفت،
4-       . . . انسان ازتمام آزادی های فردی برخوردارباشد؛ چیزی را که ما درنظام های ساخته شده فکری قبلی خود نداشتیم

5-     الگوها و مدلهایی که توسط جریان های لنینیستی آن زمان از جانب اتحاد شوروی به کشورهای مثل افغانستان تحمیل می شد.(1)

6-     اما فراموش نکنیم که بدبختانه همه طرف‌های درگیر در داخل افغانستان مستقل نبودند.(2) از طرفین درگیر در مسائل داخلی افغانستان قدرت های کلان جهانی استفاده ابزاری می کردند تا به اهداف خود در منطقه برسند و متأسفانه همین حالت تا امروز هم ادامه دارد.

7-    ... کودتای جمهوری خواهانه محمد داوود بود. در حقیقت این (کودتای داوود خان) همه شرایط و زمینه ها را مساعد ساخت برای وقوع مجموع فاجعه هایی که بعداً در افغانستان رخ داد
(حزب دموکراتیک خلق افغانستان) با اشغال قدرت لگد زد به تمام آن چیزهایی که به مردم به مثابه آرمان خود وعده داده بود.
8-     اختلافات، نابسامانی و توطئه گری چیزی بود که از نخستین کنگره مؤسسان حزب دموکراتیک خلق افغانستان در این حزب راه یافته بود

9-      تغییرات درحزب دموکراتیک خلق افغانستان زیر تأثیر تغییرات درشوروی (پریسترویکا) بود .

10- ما حامی خود یعنی شوروی را از دست دادیم . "

بعد ازکودتای ثور مردم افغانستان یکی ازبزرگترین واندوه بارترین وشرم انگیز ترین رویداد های قرن بیستم را تجربه کردند. رویدادی که خسارات واردهً ناشی از آن از حدود محاسبه خارج است. کشور به کشتارگاه انسان ها مبدل شد وهزاران انسان بی گناه، از هرطبقه و قشری ، بدست نیروهای دولتی و شوروی به قتل رسیدند. دهات و قصبات و شهرهای کشور به آتش کشیده شد و سیل مهاجر به کشورهای همسایه ،اروپا،امریکا و آسترالیا به راه افتاد. زندان ها به کشتارگاه های دسته جمعی تبدیل شدند و هزاران تن از هموطنان ما شکنجه های مخالف کرامت انسانی و قرون وسطایی،در زندان های رژیم، را متحمل شدند.و این همه بدبختی ها محصول و نتیجه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود که تا امروز نیز اثرات زیانبار آن ادامه دارد.
آیا آنچه در بالا گفته شد، صحت ندارد؟ هستند تعداد بسیار فاعلانی که از آن چشم می پوشند. اما حدود آزار وخسارات وارده چنان زیاد است که هیچ نمی توانند از آن انکار نمایند. منکران فقط خود را رسواتر کرده و چنان معرفی می کنند که به سویه وسطح تقبیح جنایت نرسیده اند وبس.
  همین چند سال پیش بود که در یکی از تارنما ها،عذر خواهیی نشر شد از قلم سلیمان لایق ، دستگیر پنجشیری و سلطانعلی کشتمند، تعجب خواننده را بار میاورد که آیا راستی این سه تن باهم نشسته وبه این نتیجه رسیده اند که بقیۀ زنده گی را در آرامش نسبی وجدان به سرببرند. تعجب گفتم، به این دلیل که پس ازسقوط شان از قدرت هیچ نشانه از پشیمانی ومعذرت خواهی از آنها دیده نشده بود. اما  همین که عکس العمل نشان داده شد و منکر آن شدند،همه مطمین شدند که شخص ویا اشخاصی چنان اعمال نامه در دست های پرخون آنها نهاده است که شاید بگویند ملت شریف ، شهیدان، معیوبان، مهاجرین ،ببخشید در حق شما ظلم کرده ایم.
تا آنجا که بیاد داریم، واسناد وشواهد نشان میدهند، نه تنها هیچ یک از رهبران حزب دموکراتیک خلق احساس شرمندگی و ندامت نکرده اند ، بلکه برعکس هنوزهم از دوران زمامداری شان با افتخار یاد می کنند و برآن مباهات می ورزند . دفاع ازآن جنایات ، شرم انگیزتر از ارتکاب آن است.
 اما فرید مزدک از نسل جوانتر حزب که رهبریی رهبران گمراه ونتایج فعالیت و عرق ریزی های خود را می بیند، به این ندای وجدان پاسخ مثبت داده است. وآن هم به شکل واضح آن اعتراف می کند که راه شان غلط بود و فاجعه آور. فاجعه یی که شرم انگیز هم است. موقف انتقادی وسرزنش گر او برای همه جوانانی که در آخرین سال های د هۀ چهل ویا دهۀ پنجاه شمسی به جریانات سیاسی علاقمند شدند این درس را می دهد که ببینند که چه فکر می کردند  ودر نتیجه چه بار آمد.
اواین اعتراف را بدون جبر و شکنجه در اثر دقیق شدن ، مطالعه نمودن وتفکر کردن، بیان کرده است.علاوتاً اوجرات وجسارت به خرچ داده است. زیرا تعدادی از مخالفین  حزب،معترفین را به ناسزا می گیرند . و تعداد آن افراد حزبی هم کم نیست که از چنین موضعگیری های اشخاصی مانند فرید مزدک ترس دارند.
یکی از دلایلی که تعدادی از اعضای حزب بالای مزدک به شکل  قلمی حمله ورشده اند در این موضوع وجود دارد. می ترسند ومزدک را می ترسانند که بیشتر از این نگوید. زیرا سیلی از شکنجه گران وقاتلان خود را با استفاده از امکان فیس بوک و سایت ها، به در دیگر زده اند.
فراموش نشود که در بعضی مجالس خصوصی وقتی  یک پرچمی ویا خلقی را می بینید که در گذشته ها یخن انقلابیگری پاره می کرد، حالا به عجله عقب نشینی می کند. حتا قلم داران آنها. اما حاضر نمی شوند که پشیمانی های خود را بنویسند. مصاحبۀ مزدک از آن قماش نبود.
 به یقین که فرید مزدک ازاسراربسیاری، در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ،آگاه است که با این موقف خویش آنها را ترسانده است تا مبادا آن اسرار نهفته را روی کاغذ بیاورد. همچنان رهبران حزب مضمحل شدۀ دموکراتیک خلق، که ازبرکت شوم رویداد های بعد از سقوط حاکمیت خویش پشتیبانان قومی وقبیله یی یافته اند، وچند تایی تا حال جعلنامه هایی را سیاه کرده اند، دیگر خواننده ندارند. اما ای کاش از فرید مزدک بیاموزند. آنها با آموختن از وی چیزی را از دست نمی دهند. فقط از فشاربار وجدانی آنها کم می شود. من تردیدی ندارم  که آنها چنین باری را بالای وجدان خویش دارند، حتا اگر صد بار دیگر هم بگویند که اشتباه، گناه ویا خیانتی نکرده ایم.
ای کاش صادقانه لب به اعتراف بگشایند ، به یقین که زوایای بسیاری ازتاریکی های تاریخ دورهً حاکمیت شان روشن خواهد گردید و این موًثرترین گامی است که می توانند بردارند، وبا این کارمی توانند  تا حدودی اشتباهات گذشته ً شان را جبران نمایند .
 تاریخ قضاوت می کند وخوب و بد را در ترازوی قضاوت می سنجد. آن عده از دارنده گان  وجدان های تاریخ زده و خوابیده که توان بیداری وپاسخ دهی را ندارند، از قضاوت تاریخ در امان نخواهند ماند. حتا اگر اعضای طرفدار ببرک کارمل بت پرستی خویش را یک طرف بگذارند و با آزاده گی به روزگار اسفبار او وبه ویژه به همان اندک سخنان او در اواخرعمر او بیندیشند، راه آرامش وجدان را خواهند یافت. حالا که از ببرک کارمل  یاد شد، بی مورد نخواهد بود که سطرهایی را از یک گزارش دیدار حامد علمی با ببرک بیاورم. حامد علمی وقتی که خبرنگاررادیوی بی بی سی بود، کوشیده بود که کارمل را در حیرتان ببیند. او از ببرک کارمل  با صفت " یتیم بچۀ جنگ سرد " یاد می کند. ببرک حاضر نشده بود که مصاحبه کند. همچنان اجازۀ عکس گرفتن را نداده بود. ولی شکوه ها وشکایت هایی را که  از شوروی داشت گفته بود. زمینه ساز این دیدار جنرال مؤمن مشهور بود که بعداً در اثر سقوط طیاره کشته شد. مؤمن جنرالی را مؤظف کرده بود که با  خبرنگار نزد کارمل برود. جریان بعدی را که خبرنگار مذکور نزد مؤمن برگشته بود، چنین گزارش میدهد:
 " به اطاق جنرال مومن رفتم. جنرالی که مراهمراهی میکرد،بعد از اجرای رسم وتعظیم عسکری از اجرای وظیفه او را اطمینان داد. مومن بلند شد با من احوالپرسی کرد. گفت که انشاء الله  فرمایش دیگری نداری ؟ من گفتم نه. از شما بسیار تشکر. جوانمردی نمودید. جنرال از حالت افسردۀ من به مومن اطلاع داد. مومن آهسته سرش را نزدیک ساخته گفت: برای چنین انسانها نباید غصه خورد. اینها مسؤولین بدبختی های افغانستان هستند، نه تنها او بلکه من هم به حیث یک صاحب منصب که درزمان تسلط شوروی ها درافغانستان وظیفه اجرا نموده ام، سخت پشیمان ونادم هستم. این شرمنده گی تاریخی راما کمایی نموده ایم. نه تنها ماپشیمان هستیم بلکه اولاد و فرزندان ما با داشتن پدرانی چون ما شرمسار خواهند بود. . . "
                                                                    ***
1-وقتی از تحمیل مدل و الگوی شوروی می گوید، باید این راهم بداند که عقب مانده گی وسطح نازل سبب پذیرش چشم بستۀ آن تحمیل شد. آن تحمیل در حقیقت محصول بیچاره گی فکری وفرهنگی و دانش عقب ماندۀ سیاسی رهبران نیز بود.
2 -در افغانستان همه طرف ها وابسته یا غیر مستقل نبودند. نهاد ها وشخصیت های مستقل نیز علیه مظالم حزب وشوروی می رزمیدند.
 _________________________________________________________________________________
موضوع مرتبط
احمد فریدمزدک:
حزب دموکراتیک خلق افغانستان، دموکراتیک نبود
به روز شده:  19:38 گرينويچ - جمعه 04 مه 2012 - 15 اردیبهشت 1391   
                                             ( بی بی سی )
من کاملا متأسف و شرمنده هستم که در آن جریان ها دست داشتم یا شرکت داشتم




سی و چهار سال پیش حزب دموکراتیک خلق افغانستان قدرت سیاسی را در این کشور با کودتای خونینی به دست گرفت و بیست سال پیش مجاهدین با فروپاشی رژیم کمونیستی، وارد کابل شدند و حکومت اسلامی اعلام کردند.
این دو رویداد، افغانستان را متحول کرد و تلخیها و شیرنیها و هچنین دردها و زخم های ناشی از این دو تحول هنوز قابل لمس است و سالها ادامه خواهد داشت.
·         سیاست
فرید مزدک، عضو سابق هیات رهبری حزب وطن ( سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان) در یک مصاحبه اختصاصی بیست سال پس از سقوط حاکمیت این حزب می گوید، از پیامد عمکردهای حزبی که عضو آن بود، متاسف است.
به گفته او این حزب از بدو تاسیس تا آخرین زورهای حیاتش، دچار مشکلات و اختلافات درون حزبی بود و در سالهای حاکمیت هرگز جنگ مجال نداد تا برنامه های دموکراتیک در عمل پیاده شوند.
فرید مزدک حدود بیست سال اخیر را در غرب زندگی کرده است. افکار سیاسی چپ‌گرایانه اش حالا متحول شده، گذشته و آینده را از منظر دیگری می بیند. آصف معروف به بهانه بیستمین سال سقوط حزب دموکراتیک خلق، با فرید مزدک مصاحبه کرده و ابتدا از او پرسیده است که چه چیزی او را به سوی این حزب کشاند.
سالهای هفتاد دو و هفتاد و سه متعلم صنف نه و صنف ده مکتب بودم در لیسه (دبیرستان) نادریه. در آن سالها به خصوص در شهر های افغانستان به ویژه شهر کابل در دانشگاه ها و مکتب ها زیاد اعتراض ها و تظاهرات می شد و بخش زیادی از نسل جوان را به طرف خود می کشاند. من هم به همانسو کشانیده شدم. چرا؟ دلیلش بیشتر عقلانی و فکری نبود. من خط مش و برنامه های سازمان ها و جریان هایی را که در آن زمان وجود داشتند، مورد ارزیابی و مطالعه قرار نداده بودم.
من در خانواده زندگی می کردم که در آن، تعدادی از بزرگان سیاسی فکر می کردند و به این حرکت ها علاقمند بودند. آنها در عین حال سرمشق و الگو برای جوانتر های خانواده ما هم بودند. در حقیقت من با این چیزها و در همان فضا علاقمند شدم به این حرکت ها و پیوستم به جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان.
در آن زمان البته یک مقدار چپ گرایی مٌد روز هم بود در بسیاری کشورهای جهان این هم یک انگیزه بود برای شما و جوانان هم نسل شما؟
چرا که نه؟ البته در آن زمان در کاربرد اصطلاحات چپ و راست زیاد دقت صورت نمی گرفت؛ بخصوص توسط نسل من. اما یک چیز که زیاد مورد توجه بود این بود که باید عدالت وجود داشته باشد، فقر نباشد، همه به صورت همسان از امکانات و نعمات موجود در جامعه بهره داشته باشند و همین ها بود پایه ها و اساسات اساسی یک جریان چپ که من بعد ها متوجه شدم و فهمیدم.
خب شما تجربه حضور و زندگی در غرب را داشتید آیا در اعتقاداتان نسبت به همین مکتب های سیاسی حالا تغییری آمده؟
در حقیقت دگرگونی هایی در ذهن من بعد از سال ۸۵ _ ۸۶ در کشور رخ داده بود. در سالهای مهاجرت در غرب، یک مقدار دقت بیشتر صورت گرفت، من متوجه شدم آن دگرگونی ها درست و صحیح بودند. من یک مقدار در آزمون تجربه سیاسی غربی ها آن سالهای خود را درست یافتم و کمی ژرفتر در این خط پیش رفتم و حالا دارای همان اندیشه ها هستم با اعتقاد و باور بیشتر.
همان اندیشه ها منظورم اندیشه های دموکراتیک است، اندیشه های آزادایخواهانه است، اندیشه های عدالت طلبانه است، اندیشه های مبارزه برای یک زندگی و جامعه باز و آزاد که در آن انسان از تمام آزادی های فردی برخوردار باشد؛ چیزی را که ما در نظام های ساخته شده فکری قبلی خود نداشتیم.
حزبی که شما متعلق به آن بودید، حاکمیت را بدست گرفت، شما هم به تدریج از سازمان جوانان تا سطوح بالای حزب، پله های ترقی در حزب را پیمودید، تلاشهایی برای تحقق اهداف خود کردید ولی سرانجام به شکست انجامید. چرا؟ روش نادرست بود؟ خارجی ها دخالت کردند؟ مخالفان شما قوی بودند؟
همه اینها. ولی مهمتر از همه اینها این بود که حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یک حزب بومی نبود. یک حزب ساخته شده بر اساس نظریه ها و استراتیژی های کلانتر منطقه ای و جهانی بود و یک حزب غیر مستقل بود.
حزب اتکا داشت به نیروی وسیعی از انسان های پاک نیت، وطن دوست و مصمم برای ترقی و پیشرفت جامعه افغانستان، اما درمجموع من می خواهم تأکید کنم که به لحاظ ذهنی، اهداف، اندیشه و دیدگاه، یک حزب بومی نبود.
آرمان هایش شاید ولی اندیشه هایش نشات نمی کرد از حقیقت زندگی و جامعه افغانستان، بلکه بیشتر نشأت می کرد از الگوها و مدل هایی که توسط جریان های لنینیستی آن زمان از جانب اتحاد شوروی به کشورهای مثل افغانستان تحمیل می شد.
به این اساس اندیشه ها و آرمان هایی که ما به آن باور داشتیم که ما را می برد به طرف یک جامعه آزاد و مرفع و پیشرفته، از لحاظ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این آرمان ها در حقیقت نقش بر آب شدند.
تعداد زیادی از جوانان بخاطر همین مدل ها و همین آرمان ها قربانی شدند و خون ریختند، شما به عنوان عضو سابق رهبری حزب اظهار ندامت می کنید؟
بله من کاملا متأسف و شرمنده هستم که در آن جریان ها دست داشتم یا شرکت داشتم. جریان های سیاسی و اجتماعی آن سالها منتج به حوادثی شد که شما از آن نام بردید.
اما فراموش نکنیم که بدبختانه همه طرف‌های درگیر در داخل افغانستان مستقل نبودند. از طرفین درگیر در مسائل داخلی افغانستان قدرت های کلان جهانی استفاده ابزاری می کردند تا به اهداف خود در منطقه برسند و متأسفانه همین حالت تا امروز هم ادامه دارد.
چه می شد کرد که مرام و هدفی که برای دموکراتیزه کردن جامعه وجود داشت، تحقق پیدا می کرد؟
شاید بسیار آرمانی و خیال پردازانه باشد چیزی که من می گویم، ولی افغانستان یک شانس طلایی داشت اگر دهه دموکراسی بصورت مثبت ادامه می یافت. اگر شاه (ظاهرشاه) جرأت می کرد قانون احزاب را پاس می کرد، اگر پسر عموی شاه، ( داود خان) از سماجت خود پایین می آمد و وقتی که او طرفدار جمهور و رأی و آزادی مردم بود واقعا می رفت به طرف رعایت دموکراسی در جامعه و در جهت ادامه دهه دموکراسی کار می کرد.
من فکر می کنم در آن صورت ما امروز در افغانستان یکی از بهترین نمونه های یک دولت پادشاهی_ پارلمانی با پیشرفت اقتصادی بسیار خوب می توانستیم داشته باشیم. اما نشد. بنابر دلایل متعدد.
در آن سالها فاجعه ای در افغانستان اتفاق افتاد، منظورم کودتای جمهوری خواهانه محمد داوود بود. در حقیقت این (کودتای داوود خان) همه شرایط و زمینه ها را مساعد ساخت برای وقوع مجموع فاجعه های که بعدا در افغانستان رخ داد و اوضاع و احوال کشور ما را برد بطرف پیچیدگی و تراژیدی های بسیار بزرگی که مردم افغانستان تجربه کردند.
مشخصا در رابطه با حزب دموکراتیک خلق افغانستان باید بگویم که ای کاش حزب دموکراتیک خلق افغانستان به قدرت نمی رسید. بحیث یک نیروی سالم در اپوزیسیون رشد می کرد اما اپوزیسیون یک دولتی که واقعا می توانست اپوزیسیون را تحمل کند. در حقیقت حزب دموکراتیک خلق افغانستان با اشغال قدرت، مرگ تدریجی خود را آغاز کرد، با اشغال قدرت لگد زد به تمام آن چیزی های که به مردم به مثابه آرمان خود وعده داده بود.
زمانی هم آمد که حزب هم نامش را تغییر داد و هم در واقع اهداف خود را تغییرداد، سیاست مصالحه ملی را اعلام کرد ولی بیست سال پیش را اگر به یاد بیاوریم، با تمام این سیاست ها باز هم سقوط کرد. بعضی ها فکر می کنند که ممکن بود اگر در درون نیروی بیروی سیاسی، اختلاف بوجود نمی آمد و حزب از هم پاشیده نمی شد، دولت می توانست مقاومت کند یا در واقع شکست به گونه دگری واقع شود نه به این گونه که بالاخره حتی منجر به پایان مرگ تراژیک رهبر حزب و رئیس جمهور نجیب الله شود؟
خوب تغییرات در حزب دموکراتیک خلق افغانستان زیر تأثیر تغییرات در شوروی (پریسترویکا) بود . این تغییرات، تغییرات درستی بود. باید می آمد اما دیر آمد، ناوقت آمد. ولی برای اینکه این تغییرات در درون حزب جا بیآفتد و واقعا یک حزب نو بوجود بیآورد ما به زمان احتیاج داشتیم، به صلح و ثبات احتیاج داشتیم، به جلب حمایت مردم احتیاج داشتیم که همه این ها را نداشتیم. به یک نیروی منسجم احتیاج داشتیم که این نیرو واقعا از دل و جان برای اصلاحات در درون حزب می توانست کار کند و بر پایه اعتقاد به اصلاحات در درون حزب باید کار کند.
من گفتم که حزب در هفت ثور سال پنجاه و هفت به قدرت رسید و در قدرت گم شد و در سالهای که ما مصالحه را اعلام کردیم و خواستیم این حزب را از نو بسازیم هر قدر کوشیدیم که حزب را از درون قدرت بیرون بکشیم موفق نشدیم. حزب گمشده (در قدرت) را ما دوباره نتوانستیم که از درون قدرت بیرون بکشیم.
یعنی شما تصور می کنید که این پایان ناگزیر بود؟
چنین پایانی، تنها عاملش ضعف درون حزبی نیست، حزب در بحران زندگی می کرد، یک حزب غیر دموکراتیک شده بود. در تمام احزاب عقاید مختلف وجود دارد، گرایش های مختلف وجود دارد، ولی احزاب دموکراتیک بر گرایش های خود مجال زیستن می دهند، مجال تبارز می دهند و از طریق گفتگو و تفاهم اختلافات خود را حل می کنند. اکثریت ها برنده می شوند و هیچ وقت اقلیت ها سرکوب نمی شوند. حق رأی شان محفوظ می ماند، حق نظر شان حفظ می شود. در حزب ما دموکراسی وجود نداشت، حزب ما یک حزب دموکراتیک نبود یک حزب اقتدار گرا و وابسته بود و در آن اختلافات یک امر طبیعی بود.
وقتی می گوئید دموکراتیک نبود یعنی می خواهید بگوئید در اصل و در نهاد غیر دموکراتیک بود، یا بعضی از رهبرانش دموکرات نبودند؟
حزب ما در اصل و در نهاد یک حزب لینینی بود. یک حزب لنینستی دموکراتیک که ما تا حال ندیده ایم و تاریخ به یاد ندارد و دیگر اینکه اختلافات چیزی نبود که در یک روز بوجود آمده باشد.
اختلافات، نابسامانی و توطئه گری چیزی بود که از نخستین کنگره مؤسسان حزب دموکراتیک خلق افغانستان در این حزب راه یافته بود و قدم به قدم، ماه به ماه و سال به سال پیش رفته بود تا وقتی که این حزب سقوط کرد.
بنا بر این، تنها رفع اختلافات راه نجات از آن حالتی که حزب دچارش بود، نبود. مشکل کلان دگر این بود که ما واقعا در یک بحران بزرگ اقتصادی به سر می بردیم. جنگ جریان داشت و هیچ فرصت نیافتیم که در شرایط صلح و آرام برای ساختن یک دولت آن هم با اشتراک تمام مردم و گروه های سیاسی افغانستان کار کنیم.
گپ مهمتر از همه این بود که دولت افغانستان بدون حامی خارجی زیسته نمی توانست و حالا هم نمی تواند. ما حامی خود یعنی شوروی را از دست دادیم و جای آنرا نتوانستیم با حامی جدید پر کنیم.
اعتماد غرب به ویژه آمریکایی ها را نتوانستیم جلب کنیم. به همسایه های خود چراغ های سبز داده نتوانستیم که نشان دهیم می توانیم معضلات خود را حل بکنیم و در عین حال به گروه‌های مجاهدین، به بخش بزرگ مجاهدین بخصوص آنهای که در داخل بودند و زیر تأثیر کشورهای همسایه ما نبودند، نتوانستیم این اعتماد را بدهیم که ما می توانیم باهم کار کنیم.
بعضی ها معتقدند که وضعیت کنونی خیلی مشابه آن سالها است. چه درس هایی می شود از آن سالهای آموخت؟
بله در استراتژی های کلان تغییری نیآمده، افغانستان همان موقعیت ژئوپولتیک را که صد سال دو صد سال قبل داشت امروز هم دارد. علاقمندان به این موقعیت همان هایی هستند که در گذشته بودند و فردا هم همین علاقمندان وجود خواهند داشتند. قدرت های کلان دگری هم اضافه شده مثل چین و هند هر روز صاحب نیرو و قدرت بیشتری می شوند.
درسی را که امروزی ها می توانند از گذشته های پیش از حزب دموکراتیک خلق بگیرند، یک چیز است و آن اینکه همیشه منافع خود را با منافع همسایه های خود وفق دهند. مشکلات و دشواری های خود را در رابطه با همسایه های خود با رعایت و احترام به منافع متقابل، حل کنند. منافع ملی خود را به منفعت های دیگران رجحان دهند، اما با قدرت های جهانی هم باشند و طوری عمل کنند که از امکانات آن قدرت ها برای آبادانی کشور خود استفاده مؤثر و لازم را بعمل بیآورند.
صد سال قبل مشروطه خواهان اصلاحات می خواستند، بعدا شما اصلاحات می خواستید و دولت کنونی هم بر اصلاحات تاکید دارد، اما این روند اصلاح طلبی همیشه با موانعی روبرو شده است. حالا نیز نگرانی هایی وجود دارد که دست آورد های سالهای اخیر ممکن است قربانی مصلحت های سیاسی شود (مصالحه با طالبان) به نظر شما برای پایان جنگ چقدر باید بها داد و از چه چیزهایی نباید گذشت؟
آرمان تغییر نکرده، مشروطه خواهان هم همین آرمان را داشتند که امروزی ها دارند، مدرن گرایان امروزی جامعه افغانستان دارند. ترقی اقتصادی و اجتماعی، پیشرفت، مدرن ساختن جامعه افغانستان و مردم افغانستان، تأمین عدالت اجتماعی، تساوی حقوق مردم در تمام بخش ها، بناً این منطق درست است که آن آرمان دیروز و پریروز، امروز نیز هست و فردا هم خواهد بود.
اما اینکه امروزی ها چه باید بکنند که باید راه حل مطلوبی برای حفظ آن دست آوردها بیابند. دست آوردهایی که در طی ده سال گذشته با اشتراک وسیع جامعه جهانی در افغانستان بدست آمده است برای آن کار کنند. باید گفت که حرف این است که ما جرأت کنیم و به دموکراسی چنگ بیاندازیم.
امروز به دموکراسی در افغانستان، بنابر دلایل متعدد بخش های مختلف جامعه سیاسی افغانستان به نظر های گوناگون می بینند، دیدگاه های مختلف دارند. عده ای توأم با شک به آن می نگرند. عده ای فکر می کنند که جامعه افغانستان جامعه ی عمیقا سنتی و قبیلوی است و دموکراسی در اینجا جایی ندارد. ( این عده معتقدند ) که ما باید دوباره رجوع کنیم به نهاد های قبیلوی در جامعه و از آن طریق جامعه را در مدل مثلاً کشورهای شیخ نشین عربی رشد دهیم.
به نظر من این یک عقب گرد بسیار بد است یک عقب گردی است که برای افغانستان بدبختی های بیشتری به ارمغان خواهد آورد. به نظر من آنهایی که طرفدار دموکراسی و آزادی و پیشرفت و رشد و استقلال در افغانستان هستند، باید با شجاعت با همدیگر نزدیک شوند. صرفنظر از تفاوت های گذشته خود.
اینها امکانات مؤثر و بزرگ جهانی را از دست ندهند، حفظ کنند و از آن بهره بگیرند. ما زیر نام استقلال، استقلال، استقلال نمی توانیم کشور را ببریم بطرف عدم استقلال و گرسنگی و فقر و بدبختی و عقب ماندگی.
شجاعت در حل مشکلات محلی خود داشته باشیم. افغانستان تا وقتی که نتواند معضلات منطقه ای را با همسایه های خود حل کند و در مقیاس جهانی با همه قدرت های جهان رابطه مناسب و درست را تأمین نکند، راه نجات دیگری ندارد.


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen