ایشور داس
اهانت به رفته گان درهیچ دین و آئینی روا نیست
|
به گونه ای که خواننده گان رسانه های نوشتاری و شنیداری آگاه هستند در هفته پسین ماه روان عیسایی، در محفل عروسی دختر احمد خان سمنگانی حمله ی انتحاری صورت گرفت و در نتیجه پیش از بیست تن از کارمندان عالی رتبه ولایت سمنگان، آقای احمد خان و شماری دیگر از اشتراک کننده ها جام شهادت نوشیدند.
درین شهدا، آقای پریت پال سنگهـ پال، یکی از فعالان جامعهء هندوباوران و سیکهـ های افغانستان نیز شامل بود. وی براساس رابطه صمیمانه و دوستانه ای که با آقای احمدخان سمنگانی داشت، در این محفل دعوت شده بود.
میت شهید پریت پال سنگهـ پال را به کابل آوردند و به تاریخ شانزدهم ماه جولای در محل آتشسپاری میت هندوان و سیکهـ های کابل در قلعچه به آتش سپرده شد. زمانیکه اشتراک کننده هایی مراسم آتشسپاری محل را ترک گفتند، بنابر تحریک اقای ذبیح الله وکیل گذر، چند نفر با پرتاب سنگ و توته های خشت به اهانت متوفا و محل آتشسپاری دست ورزیدند.
این عمل در کدام دین و مذهب رواست؟ نمی دانم. در گذشته زمانیکه چندتن از سربازان ناتو به سرهای چند مرده بازی کرده بودند، زیاد سروصدا ایجاد شد و تقبیح گردید ولی امروز چرا نهاد های حقوق بشر، احزاب چپ و احزاب مذهبی و احزاب دموکراتیک این اهانت را به خموشی می بینند و احساس مسؤولیت نمی دارند؟
بازهم باید هندوباوری و سیکهـ باوری برخیزد و خواستار چشم بیا، و گوش شینوا گردد؟ آیا پیش از همه باورها ما جزء خانواده ی انسانیت نیستیم تا درد دیگری را اندوه ی خویش بپنداریم! هرگاه چنین اهانتی در جاه هایی به خاکسپاری به عمل آید خموشی را گناه تلقی نخواهیم کرد؟
این یادداشت کوتاه و چند قطعه عکس را این جا ماندم تا نظر شما چی باشد. ایشور داس
|
شعری از آن سالهای تلخ دور، که گویی همچنان
ادامه دارد
پرتو نادری
با ارغنون شکسته
شب آمد آسمان پولک نشان شد
نگاهم با خیالت همزبان شد
ستاره بس که از چشمان من
ریخت
سراپای وجودم کهکشان شد
شب آمد در دلم آتش به پاکرد
مرا درچاه تنهایی رها کرد
سکوت اختران می داند ای
دوست
که غمهای تو با جانم چهها
کرد
*
شب آمد با سیاهی دست در دست
بلور روشن آیینه بشکست
زمین وآسمان دریای خون شد
که روح سایه با آیینه پیوست
شب آم کاج ظلمت بارور شد
دیار روشنی زیر و ربر شد
مگر یک باره زین آشوب بدنام
بهارستان مشرق بی ثمر شد
شب آمد خیمه بر کوه و کمر
زد
جهان را نیزههای بر جگر زد
عروس زندهگی در ماتم نور
دو دست نوجه بر کرد و به سر
زد
شب آمد همچو غول کور آمد
پی فتح دیار نور آمد
نمی داند مگر این غول، این
دیو
که خود تا تنگنای گور آمد
شب آمد آسمان آتشفشان کرد
هزاران فتنه در کار جهان
کرد
چراغی را زیرج خویش افروخت
دو دست خون فشان آنجا نهان
کرد
شب آمد با سرود سرخ نیرنگ
که تا با او شود دنیا همآهنگ
مگر این جا دو دست روشن مهر
سر او را زند پیوسته بر سنگ
شب آمد های هوی زندهگی مرد
چراغ خنده را تابندهگی مرد
شب آمد انجمار مرگ آورد
که باغ صبح را تابندهگی
مرد
شب آمد بیشه زاران خاک
گردید
عروسان چمن غمناک گردید
ولی با دست سرخ آذرخشان
گریبان سیاهی چاک گردید
شب آمد غنچهها تارج گردید
خدنگ غصه را آماج گردید
به باغستان ما بنگر که هر کاج
عروسان چمن را خاج گردید
شب آمد چلچراغ زندهگی مرد
گل صد آرزو در سینه افسرد
نمی داند مگر سالار این شهر
که این جا اسیا را آبها
برد
شب آمد شبپرستان جان
گرفتند
ز ظلمت کام دل آسان گرفتند
هزاران دختر گیسو بریده
رهی تا حجلۀ شیطان گرفتند
شب آمد خیل خفاشان به در شد
کلاغان را فضا ها زیر پرشد
سپاه هرزهیی از نسل یاوه
به شرق زندهگای حملهور شد
شب آمد بی سپاه نور آمد
به سان مردهگان گور آمد
چه دهشتناک کابوس سیاهی
به خواب کودکان هور آمد
شب آمد زندهگی دریای خون
شد
چمنزاران پر از گلهای خون
شد
زبس خون می زند بر هر کران
موج
سراسر زندهگی دنیای خون شد
شب آمد تیرهگی قامت بر
افراشت
هزاران تخم غم در سینهها
کاشت
درخت زندهگی در باغ هستی
هزاران زخم بر هر شاخه
برداشت
شب آمد زندهگی را زیر و رو کرد
دل هر ذره را پر های و هو
کرد
به مانند سگان هار ولگرد
یکایک کوچه ها را جستجو کرد
قوس1364 خورشیدی
زندان پلچرخی
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از"اگسا" تا "خاد" |
عتیق الله نایب خیل |
روزی ، در زندان به اخبار تلویزیون گوش می دادیم . گوینده ، ضمن اخبار دیگر ، خبری هم از جمهوری دموکراتیک آلمان داشت . شخصی که پهلوی من نشسته بود ،از من سوال کرد که ، آلمان چه وقت دموکراتیک شده است ؟ ( حتما" منظور او آلمان غرب بوده است ، که من در همان لحظ متوجه این موضوع نشده بودم .) برایش جواب دادم که ، بعد از جنگ جهانی دوم . دوباره رویش را به طرف تلویزیون کرد و گفت که : خدا می داند آن بیچاره ها چه حال دارند ؟
این مثال ساده بیانگر آنست که ، رژیم کودتا چه ذهنیت و تصویری در مورد واژه دموکراتیک بوجود آورده بود . مردم فکر می کردند که دموکراتیک ، یعنی ، همین رژیم کودتا . دموکراتیک یعنی اگسا ، کام و خاد . دموکراتیک یعنی استبداد ، بگیر و ببند ، تعقیب ، شکنجه ، کشتار ، بمباردمان ، وطنفروشی و ...
همچنان که می بینیم ذهنیت نادرستی از کلمه وطنپرست بوجود آمده بود. مردم آن واژه را در برابر کلمه خداپرست قرار می دادند . بحث کلمهً رفیق هم که جای خود را دارد .
منظور من بازگشایی و یا شمارش کلمات فوق نمی باشد . بحث درین جا سازمان های امنیتی و استخباراتی رژیم کودتا است که ، از" اگسا" شروع و به" واد" ختم می گردد .
در بیان ماهیت و عملکرد اگسا ( د افغانستان د گتو ساتندونکی اداره ) گپ های زیادی گفته و شنیده شده است. اینجا کافی تواند بود گفت که ، شخصی چون حفیظ الله امین از ادامهً فعالیت های استخباراتی رژیم کودتا ، تحت آن نام شرم داشت و آن را به کام ( کارگری استخباراتی موسسه ) مسما ساخت و لست دوازده هزار نفری را ، که مظلومانه در شکنجه گاه ها و کشتارگاه های اگسا به قتل رسیده بودند ،به دیوار های وزارت داخله آویخت و همه را به "استاد بزرگوارش" نسبت داد .
" اگسا" ، در مدت کمی ، چنان فضایی از وحشت و اختناق به وجود آورد که ، هیچ کسی احساس مصئوونیت نمی کرد. مردم ، هنوز استخبارات عبدالرحمن خان و نادرشاه را از یاد نبرده بودند که ، باز شاهد سر برآوردن آنها در اشکال نوین ، و با امکانات به مراتب وسیعتر ، بودند .
شعار نان ، خانه و لباس گوش ها را کر ساخته بود و مردم بین هم می گفتند ما ازین گونه نان ، خانه و لباس تیر هستیم که به عوض نان گلولهً مرمی ، به عوض خانه کنج زندان و به عوض لباس کفن نصیب ما می شود. و حفیظ الله امین ، توسط خبر چین های خود ، حتما" ازین موارد اطلاع حاصل می کرد . بنا بر آن با شعار "مصئوونیت ، قانونیت و عدالت "به میدان آمد . و برای اینکه عدالت بین او و تره کی برقرار شده باشد،میلیون ها متر پارچهً سرخ را ،که روی آن شعار های ذیل به چشم می خورد، از بین برد : " حزب و تره کی جسم و روح اند " ، " تاریخ ، استادی چون تره کی و شاگردی چون امین به خود ندیده است " ،" زنده باد نابغهً شرق رفیق نور محمد تره کی " و صدها شعار تهوع آور دیگر .
در کشوری ،مانند کشور ما ،که مردم بیچاره توانایی خرید چند متر پارچه را ندارند تا لباسی تهیه نمایند ، میلیون ها متر پارچهً سرخ دیگر، از بودجهً دولتی و نه حزبی ، برای تبلیغ شخصیت "قوماندان دلیر انقلاب برگشت ناپذیر ثور" ! به مصرف می رسد ، تا جایی که بازار بزازان از کمبود پارچه ً سرخ رنج می برد . عکس های " استاد بزرگ " به زیر کشیده شد و جایش با عکس های " شاگرد وفادار " پر گردید و چند روز بعد ،خبر ذیل از رادیو کابل به نشر رسید :" نور محمد تره کی، سابق رییس شورای انقلابی ، نسبت مریضی یی که عاید حالش بود ، وفات نمود ".
در آن روزها،هیچ کسی ندانست که با جسد این" نابغه" چه کردند و هیچ مجلسی هم ترتیب نگردید، تا به مردم موقع داده می شد به روح پلید او نفرین بفرستند. اما مردم ، داستان "حاکم و نوکر وفادارش " را شنیده بودند .
داستان حاکم ظالمی را که نوکر وفادار خود را عزیز می داشت . وقتی آن نوکر فوت کرد ، همهً متملقینی که دور حاکم جمع بودند ، درین غم بزرگ خودرا شریک می دانستند و برای نوکر او مجلس ترحیم مجللی ترتیب دادند ، انواع و اقسام غذا های لذیذ پختند ، مردم نیز از آن سفره ها مستفید شدند و همه به روح نوکر حاکم دعای مغفرت نمودند. تا ختم مراسم روز چهلم رفت و آمد جریان داشت . موقع شناسان ، که نمی خواستند فرصت را از دست بدهند ، دراظهار همدردی و خدمت به حاکم عجله داشتند و هرکدام سعی به خرچ می دادند ، تا درین میدان رقابت از حریفان عقب نمانند و دار و ندار را صدقهً سر حاکم سازند، تا مگر اندکی از غم های او کاسته باشند .
چندی بعد ،وقتی خود حاکم فوت کرد ، هیچ کسی حاضر نشد تا حداقل میت او را به خاک بسپارد.
وقتی برادر "نابغه ً شرق" فوت کرد ، حزبی ها همهً شهر کابل را به ماتم خانهً تبدیل کرده بودند ، شرکت در مراسم ترحیم ، در مسجد شیر پور کابل ، جبری بود . ادارات دولتی ، پوهنتون کابل ، مکاتب و خلاصه هر جایی که مردم حضور داشتند ، بر اساس پروگرامی که از طرف کمیته شهری حزب ترتیب گردیده بود ، به صورت گروپ های خیلی بزرگ ، به آنجا برده می شدند، تا در مراسم ترحیم شرکت داده شوند .
چندی بعد ، وقتی روح خبیث " نابغه "شرش را از وجود او کم کرد ، کمتر کسی می دانست که نعش ناپاک او را به کدام گودالی پرت کرده اند . به هیچ کسی اجازه داده نمی شد بپرسد که ، با آن نابغه چه کردند و چرا یکی و یک بار از نظر ها افتاد ؟ برای کسی که ، برای تبلیغ شخصیت کاذبش ملیون ها افغانی به مصرف رسیده بود ، تا ثابت سازند که او واقعا" نابغه بود .
صد روز شعار " مصئوونیت ، قانونیت و عدالت " گوش ها را آزرد ، ولی هیچ کسی احساس مصئوونیت نکرد و هیچ عدالت و قانونیتی دیده نشد و هیچ تغییری هم درکارکرد " کام " به وجود نیامد ، جزً آن که اسم فامیلی رییس آن از سروری به امین تبدیل گردید .
شام ششم جدی تلویزیون و رادیوی کابل از" قوماندان دلیرانقلاب برگشت ناپذبر ثور" !سخن می گفت و همزمان رادیوی تاجکستان سخن رانی یی را به دست نشر سپرده بود که کشته شدن امین ،اجنت آمپریسم ( امپریالیسم ) را اعلام می کرد .
صبح هفتم جدی ، همین که مردم از خانه ها بر آمدند ، به روح شاه شجاع مرحوم دعا خواندند و از خداوند برایش طلب آمرزش کردند !...
امیر جدید ، که این بار از شمال و به رنگ سرخ ، با یک لک و بیست هزار رفیق سرخ و سوار بر آخرین و مدرن ترین تانک ها و سلاح ها به سلطنت آورده شده بود ، همهً ارگان های استخباراتی را "منحل" ! اعلام کرد و" تنها" برای" تامین امنیت " ادارهً " را به نام " خاد " ( خدمات اطلاعات دولتی ) تاسیس کرد و در راس آن نجیب قرار گرفت . و اما این " خاد " چگونه ادارهً بود ؟
در سال 1998 مدتی را در باکو ، پایتخت آذربایجان از جمهوریت های سابق شوروی ، گذراندم . داستان هایی را که مردم آن سرزمین از نحوهً فعالیت کی جی بی ، در آن جمهوریت ، قصه می کردند ، مو بر بدن انسان راست می کرد و مرا به یاد کارنامه های " خاد " می انداخت .مشابهت هایی را در نحوهً فعالیت هر دو ارگان به وضاحت می شد، دید . و با آنچه که از عملکرد " خاد " می دانستیم ، هرکسی می توانست نتیجه بگیرد که " خاد " کاپی و مدل کی جی بی در افغانستان بوده است . آن طوری که تره کی، کاپی و چتل نویس حیدر الیوف ، رییس جمهور خودکامه و خونخوار ، آذر بایجان بود .( با تفاوت زمانی )
حیدر الیوف که ، در زمان رژیم اتحاد شوروی رییس کی جی بی بود ، زمانی که رییس جمهور آذربایجان شد ، چنان فضای پولیسیی را درآذربایجان بوجود آورده بود که ، مردم حتی در خانه های خود نیز جراًت نمی کردند برخلاف او چیزی بگویند. به او لقب" بابا" داده بودند و وای به حال کسی که بدون پیشوند "بابا" نام اورا به زبان می آورد . این جرم آنقدر سنگین بود که، اگردر افغانستان ، کسی نام تره کی را بدون پیشوند" رفیق "به کار می برد . جایی نمانده بود که ، در آن عکس حیدر الیوف به چشم نخورد . مگر ما ، در افغانستان ، جایی را سراغ داشتیم که در آن عکس تره کی را نیاویخته باشند ؟
یکی از نمونه های بحران سیاسی در یک جامعه و عدم مشروعیت دولت ، جذب قشر لومپن و عناصر بی طبقه و غیر مسئوول ، به ارگان های امنیتی و جاسوسی است . این قشر لومپن و غیر مسئوول حاضر است ، در برابر پول و امتیازات دیگر ، به هرنوعی از جنایت و پستی ، تن در دهد . و " خاد " به خوبی توانسته بود از عهده سازمان دادن این افراد برآید.
برای ترویج بیشتر این لومپنیسم ، بعد از جذب به " خاد " اکثرآن هارا برای مدت شش ماه و یا بیشتر به شوروی و یا کشورهای دیگر اروپای شرقی می فرستادند و با قرار دادن هرنوع وسیلهً خوشگذرانی در اختیار آن ها ، سقوط اخلاقی شان را تسریع می کردند . این افراد ، وقتی دوباره به کشور برمی گشتند ، از نبود آن امکانات خوشگذرانی رنج می بردند و هر چیزی را که ، در رسیدن به آن جامعهً ایده آل شان ،مانع می دیدند، دشمن می پنداشتند . وقتی هم دردرس های سیاسی و معرفی سازمان ها و احزاب ضد دولتی ، توسط آمرین سیاسی شان ،تبلیغ می گردید ، دیگر شکی برای شان باقی نمی ماند که همین ها مانع رسیدن ما به جامعه یی از نوع شوروی و اروپای شرقی ، هستند . بنا بر آن هرچه بیشتر باید در از بین بردن این ها کوشید و به جامعهً مطلوب رسید .
بسیار شنیده و دیده ایم که، کسانی که حداقل سوادی هم نداشته اند ، بورس شوروی و یا کشور های اروپای شرقی ، می گرفتند و برای " تحصیلات عالی " ! عازم آن کشور ها می شدند .
"خاد" وظایف حساسی را در سرکوب جنبش های مردم و کشف روابط و فعالیت سازمان ها و احزاب مخالف دولت به عهده داشت و روز تا روز پوسته های بیشتری را ، به خصوص در شهر کابل ، ایجاد می نمود . این پوسته ها خانه های هر محل را زیر نظر داشتند . وقتی شخصی را" مشکوک " تشخیص می دادند ، به دستگیری اش می پرداختند ، و اکثرا" دیده شده است که اموال و اشیای قیمتی منازل را ، به تاراج می بردند .
حوزه ها و سازمان های اولیه ً حزبی نیز ، دست کمی ازین پوسته های خاد نداشتند . این حوزه ها ، وقتی به دستگیری کسی می پرداختند ، بعد از طی مراحل ابتدایی تحقیق ، آنها را به مراکز خاد می فرستادند . در همه ً این مراحل ، شمه یی از اخلاق و احترام به کرامت انسانی ، در وجود این عناصر خادیست ، دیده نمی شد . انسان در یک لحظه می توانست نتیجه بگیرد که ، با کسی از نوع انسان روبروست که تنها دو پای دیگرکمبود دارد .
----------------------------------------------------------------------------------------------------
رسول پویان
پس لرزه های آتشین جنگ سرد در خاورمیانه
تاریخ جامعۀ بشری پر از تقابلات و تعادلات
قدرتهای زورگوی جهانی بر سر منابع و ثروتهای باالفعل و باالقوۀ کرۀ زمین می باشد. پیر
کهن سال تاریخ از رقابتهای خونین و جنگهای شدید استعماری در جهان (خاصه در شرق)
داستانها در دل دارد. در عرصۀ تقابلات خونين و مخرب، بشر در صد سال اخیر دو جنگ
ویرانگر جهانی را تجربه کرده است. در بخش نظام سازی و ساماندهی زندگی سیاسی،
اقتصادی و اجتماعی تجارب متنوعی در دست است. پس از جنگ دوم جهانی ما ظهور جهان دو
قطبی را بر محور نظام کاپیتالیزم و سوسیالیسم داشته ایم؛ در فضای جنگ سرد سران
پیمان ناتو و حامیان پیمان ورشو در عرصۀ سیاسی، اقتصادی، تسلیحاتی و ایدئولوژیک عملاً
باهم زورآزمایی می کردند.
پس از فروپاشی نظام شوروی سابق و بهم ریزی جهان
دوقطبی میدان برای پیشروی سران کشورهای عضو پیمان ناتو در خاورمیانه و جنوب آسیا
خالی شد. گردانندگان ماشین خشک، خشن و ویرانگر نظامی ناتو به رهبری ایالات متحدۀ
امریکا تاهنوز از تخریب و انهدام «ساختارهای ملی، مستقل و دولتی سابق» و بقایای
نفوذ پیمان ورشو در خاورمیانه دست برنداشته و پس لرزه های جنگ سرد آرام نشده است.
به سلسلۀ تحرکات استعمار کهن در شرق و قارۀ
افریقا، پیشتازی حرکت استعماری انگلیس در آغاز سدۀ 19 میلادی در خاورمیانه و حوزۀ
خلیج فارس شدت گرفت؛ کشورهای کوچک شیخ نشین خلیج و دولتهای ضعیف خاورمیانه در دام
استعمار افتادند. سران بریتانیا از رقیبان اروپایی و آسیایی خود پیشی گرفتند. امپراتوری
انگلیس به سبب کنترول بر هند و چین و در دست داشتن راه آبی، به دولت عثمانی، ایران، کشورهای خلیج فارس و خاورمیانه
اهمیت زیادی قایل بود.
در اویل قرن بیستم بوی نفت خاورمیانه بمشام
استعمار رسید و نفوذ استعماری انگلیس بر ایران، عربستان و کویت روز بروز بیشتر شد.
رقابت بر سر کنترول لیبی در بین فرانسه و ایتالیا حاد گردید که به نفع ایتالیا
انجامید. تونس، الجزایر و مراکش در ساحۀ نفوذ استعماری فرانسه باقی ماندند. در جریان جنگ اول جهانی سلطۀ انگلیستان توسعه
یافت و بسی محکم تر گردید. روسیه و دولت عثمانی ضعیف شدند. قوای دولت عثمانی و
آلمان در مقابل نیروهای انگلیس شکست خوردند. کشور عراق در حلقۀ استعماری انگلیس
درآمد و مصر تحت نفوذ بریتانیا بود.
در جریان جنگ دوم جهانی دو قدرت جدید(امریکا و
شوروی) وارد عرصۀ نظامی، سیاسی و اقتصادی جهان شدند. کرۀ زمین یکبار دیگر در میان
دو قطب نیرومند شرق و غرب تقسیم گردید؛ زورآزمایی در فضای جنگ سرد در میان سران
پیمان ناتو و طرفداران پیمان ورشو آغاز شد. جنگ ایدئولوژیکی و سیاسی و مسابقات
تسلیحاتی به اوج خود رسید. در این بستر معین (که از جانب سران پیمان ناتو به رهبری
آمریکا و حامیان پیمان ورشو به رهبری
روسها فعالانه کنترول و نظارت می شد) فضای عمومی برای رقابتهای اقتصادی در بین
کشورهای اروپایی گشایش پیداکرد و زمینه
برای استقلال برخی از کشورهای آسیایی فراهم گردید.
رهبران ملی هندوستان زنجیر استعمارقدیم انگلیس
را شکستند و به استقلال دست یافتند. در چین انقلاب مردمی به پیروزی رسید. بدنبال
استقلال مصر کانال سوئیز ملی شد. در عراق رژیم سلطنتی فروپاشید. اردون، فلسطین،
کویت، سوریه، لیبی، شیخ نشینان خلیج فارس و غیره علیه استعمار کهن شوریدند و به
نوعی استقلال رسیدند. در ایران نفت ملی شد و امریکا جای انگلیس را گرفت. در
دینامیزم رقابتهای سران جهان دوقطبی زمینه برای ظهور کشورهای عدم انسلاک فراهم
آمد.
پس از جنگ دوم جهانی در گسترۀ کشورهای عقب نگهداشته
شدۀ جهان سوم در خاورمیانه و جنوب آسیا سه خط و سه جاذبۀ ایدئولوژیک و ناسیونالیستی(پان
عربیسم، پان ترکیسم و ناسیونالیزم سیاسی ایرانی بر مبنای مذهب شیعه) تبارز چشمگیر
داشت؛ در مصر جمال عبدالناصر و در سوریه و عراق سران احزاب بعث از حامیان اتحاد
عرب محسوب می شدند. سران ترکیه از پان ترکیسم که نخست بر بنیاد افکار اسلامی اتکا
داشت، بسوی سکولاریسم غربی گام نهادند. سران ایران در قالب تنگ نظام سلطنتی (در
لاک همان ناسیولیسم مذهبی) به خود پیچیده و به یک سلسله اصلاحات جدید دل خوش
کردند.
تجاوز نظامی قوای شوروی سابق به خاک افغانستان (بمثابۀ
قلب آسیا و گرهگاه تمدنهای بزرگ شرقی) جنگ سرد و ساکن قطبین را وارد مرحلۀ آتشناک
تقابل سران پیمان ورشو و ناتو و تحرکات تازه کرد. کشورهای چین و هند به بازسازی و
نوسازی امور داخلی خود تمرکز کردند. جریانات سیاسی و ایدئولوژیکی ضد سوسیالیستی و
طرفدار و همسو با جهان سرمایه داری در سطح وسیعی رشد و گسترش یافتند. عربستان
سعودی و پاکستان به دو پایگاه ایدئولوژیک و نظامی غرب به رهبری امریکان تبدیل
شدند. در ایران نظام سلطنتی فروپاشید و سد دفاعی مذهب تشیع که در عهد صفویه در
مقابله با اتحاد ترکان عثمانی و ترکان ماوراءالنهر بنا شده بود، باز در اوجگیری
تقابل قطبین مسلط جهانی، (در برابر جلوتازی روسها)، امکان قد افرازی پیدا کرد.
روسها در خیال نهادن یک گام به پیش مجبور به
برداشتن گامها به پس شدند؛ امپراتوری شوروی فروپاشید. سران غرب به رهبری امریکا با
دستپاچکی و بدون پلان پختۀ استراتیژیک جلو تازدیدند تا خلای موجود را در خاورمیانه
و جنوب آسیا پر سازند. سران ناتو به نیروی ماشین خشک و خشن امریکایی و اروپایی در
خاورمیانه و جنوب آسیا به ویرانگری و انهدام ساختارهای سیاسی، اقتصادی و
ایدئولوژیک چپگرایانه و جاذبه ها، گرایشات و تمایلات طرفداران شوروی سابق و
جریانات ضد سرمایه داری پرداختند.
سران کشورهای پیمان ناتو به فرماندهی امریکا در
این راستا از انبوه نیروهای نظامی، استخباراتی، اطلاعاتی، تبلیغاتی و تخصصی پیمان
ناتو و جریانات خرد و بزرگ سیاسی، ایدئولوژیک و چریکی افراطیون رنگارنگ (که به کمک
سران نظامی و استخباراتی پاکستان و حکام عربستان سعودی مجهز شده بودند)، استفادۀ
ابزاری کردند. این پس لرزه های آتشناک تاهنوز در خاورمیانه و جنوب آسیا ادامه
دارد.
بعد از حادثۀ مرموز یازدهم سپتامبر نخست قوای
نظامی ناتو به رهبری امریکا در افغانستان استقرار یافتند. به دنبال آن تهاجم نظامی
امریکا و انگلستان به عراق صورت گرفت و قدرت سیاسی و نظامی صدام حسین فروپاشید؛ در
این سرکوب نظامی حزب بعث بعنوان جریان سیاسی و ایدئولوژیک متشکل از مارکسیسم،
عربیسم و ملی گرایی غیرمذهبی خرد و خمیر گردید در واقع سران پیمان ناتو دو نقطۀ حساس و دو
پایگاه عمده را تخریب کردند و بجای آن زمینه برای ناامنی، بی ثباتی، ترور، انفجار،
ویرانی و بحرانهای دنباله دار مساعد گردید. صدام حسین اگرچه قربانی عملکرد
استبدادی و سیاست خودخواهانه و دیکتاتور منشانۀ خود شد؛ اما صدهاهزار نفر بیگناه،
مظلوم و بیدفاع در بین این دوسنگ آسیای قدرتهای سلطه گر جهانی و در طول کشاکشهای
کور و ویرانگرانۀ داخلی تلف شدند و منابع ملی و دارایی عامه نابود گردید.
در لیبی در دلو 1389 خورشیدی شورش مخالفان علیه
دولت معمرقذافی آغاز شد. قذافی با کودتای نظامی در سال 1969 میلادی نظام شاهی را
(که در سنۀ 1951 میلادی رویکار آمده بود) در لیبی سقوط داد و جماهیرمردمی
سوسیالیستی را تأسیس کرد. او با در پیش گرفتن سیاست ضد غربی، صنایع آن کشور را ملی
ساخت و با استفاده از منابع نفتی موجود، مطابق به ذوق و سلیقۀ سلطان مآبانۀ خود از
لیبی کشوری مرفع و غنی ساخت. می گفتند که میانگین عمر زنان در کشور لیبی 79 سال و
از مردان 75 سال بوده است.
بعد از فروپاشی شوروی سابق و جلوتازی قوای ناتو
بسوی خاورمیانه رژیم قذافی هرچند در تزلزل افتاد؛
ولی او برای نجات مردم لیبی و دست آوردهای تاریخی آن سرزمین هرگز حاضر نشد
که غرور و شوکت شاهانۀ خود را بپای شیرازه دهی یک نظام دیموکراتیک مردمی با پایگاه
وسیع فدا نماید. برای سران غرب تحمل سیاستهای ناپایدار قذافی بسی دشوار می نمود.
سران لیبی به رهبری قذافی چونان در خواب خرگوش فرورفته بودند که شرایط و اوضاع
جدید جهانی و منطقوی را نادیده گرفتند و از آوردن هرنوع اصلاحات اساسی در نظام
سیاسی کشور غفلت کردند؛ به این ترتیب زمینه برای مداخلات سران پیمان ناتو به رهبری
امریکا آماده شد و پیش از این که سرهنگ قذافی بتواند از تعادل قطبین جدید مدد
گیرد، رژیم او با شورشهای پلان شده سقوط
کرد.
در مصر انتقال قدرت در بستر جنبش های مردمی در
صف متنوع حامیان جهان غرب بوقوع پیوست و حسنی مبارک بمانند شاه ایران قربانی منافع
امریکا در منطقه شد. صدای اتحاد خواهی ناسیونالیزم عربی جمال عبدالناصر و حرکت ملی
و غیرمذهبی آن هرچند در زمان انورسادات به خاموشی گراییده بود؛ اما با کنار زدن
حسنی مبارک و میدان دادن به جریان اخوان المسلمین بکلی سنگباران گردید. با این
حرکت تازه، سران ناتو به رهبری امریکا استراتیژی خود را از نگاه سیاسی و
ایدئولوژیک در مقابله با چین، روسیه و هند تقویت می سازند و آخرین نیروهای ذخیره و
همسوی خود را در خاور میا نه به روی صحنه می آورند.
در بحرین جنبش مردمی به نیروی سیاسی و نظامی
عربستان سعودی سرکوب شد. رژیم استبدادی و ارتجاعی آل سعود نه تنها فرونپاشید؛ بلکه
از حیث نظامی و اقتصادی توسط سران غرب حمایت گردید. پاکستان به آسانی به سلاح اتمی
دست یافت و مصارف شش و نیم ملیارد دالری اردوی آن که از حیث بزرگی در جهان هفتم است،
با خوش رویی توسط کشورهای عضو پیمان ناتو (خاصه امریکا) هماره پرداخت شده است؛
لیکن برای جلوگیری از حملات طالبان، القاعده و دیگر افراطیون از خاک پاکستان به
سرزمین افغانستان در طول دو دهۀ اخیر از طرف سران ناتو هیچگاه موضع قاطع و
بازدارندۀ عملی گرفته نشده است.
جنبش ملیونی اصلاحات در ایران با بی اعتنایی
جهان غرب سرکوب می شود؛ اما رژیم استوار قذافی با حرکت ابتدایی تعدادی ناراضی به
حمایت همه جانبۀ مالی، نظامی و استخباراتی امریکا و سران ناتو سقوط می کند. این
ابهامات حس کنج کاوی و تجسس آدم را تحریک می نماید. جنبش عمومی ضد شاهی(خاصه قدرت
یابی روحانیون) در ایران در همآهنگی استراتیژیک و بلند مدت با جهان غرب و در
مقابله با قوتهای پیمان ورشو توانست حیات نسبتاً طولانی یابد. شاید تاهنوز سران
ناتو برای جایگزینی آن ضرورت عاجل ندارند؛ معمای عدم قدرت یابی جنبش مردمی اصلاحات
را در ایران می بایست بدینسان در ذهن خویشتن حل کرد.
در سوریه اوضاع به وخامت گراییده است و تمام
نیروهای سران ناتو در جهت سرنگونی رژیم بشار اسد متمرکز شده اند. هرگاه به تاریخ
سوریه پس از جنگ دوم جهانی نظر اندازیم، پیداست که نطفه های جریان احزاب بعث در
این کشور بسته شد. خیزش اصلی پان عربیسم برمبنای مارکسیسم و عربیسم غیرمذهبی نخست در
سوریه آغاز شد و خط فکری و سیاسی آن توسط میشل عفلق شیرازه بندی گردید. سپس به
عراق، مصر و دیگر کشورهای عربی گسترش پیداکرد. به این حساب فشارهای سران پیمان
ناتو بر سویه در حقیقت تداوم پس لرزه های جنگ سرد در خاورمیانه و آمادگی برای تقابلات استراتیژیک جدید قطبین بر سر منابع
انرژی منطقه بوده می تواند.
اژدهای خفتۀ زرد و خرس قطبی شمال خیلی دیر از
خواب بیدار شده اند؛ ویتوی قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل توسط چین و روسیه در
برابر عملیات فراگیر و سنگین سیاسی، اطلاعاتی و نظامی سران پیمان ناتو بمثابه نیش
داروی پس از مرگ سهراب خواهد بود. مشکل بنیادی سران احزاب بعث، طرفداران غیرمذهبی
ناسیونالیزم عرب و چپگرایان ضد استعمار در سده های اخیر بويژه در دهۀ جاری، عدم
شناخت ریشه های اصلی و گوهری تاریخ، فرهنگ و مدنیت بس غنی و کهن کشورهای خاورمیانه
و جنوب آسیا بوده است. پس از فروپاشی شوروی سابق و جهان دوقطبی آنان نتوانستند
شرایط و اوضاع نوین را درک، تحلیل و بررسی کرده و برای حفظ و بقای استقلال، آزادی،
ثبات و سعادت مردم خود اصلاحات و تحولات لازم بمیان آورند.
تجارب تاریخی جامعۀ انسانی به ما می آموزد که با
حرکات خشک و خشن نظامی و اطلاعاتی نمی توان فرهنگ و مدنیت ساخت وبرای بشر ثبات،
آرامش، صلح و سازندگی آورد. استفاده از تکنولوژی مدرن برای تخریب و ویرانی جوامع
بسی سهل و آسان تر از اعمار و سازندگی است. جنگ، کشتار و خرابی هدف غایی انسان
نیست. این کرۀ کوچک ما تاب و تحمل این همه کشاکش تسلیحاتی و مسابقات نظامی را
ندارد.
تخریب استعماری و مصنوعی ساختارهای جوامع شرقی بوسیلۀ
قوای نظامی و فشارهای اطلاعاتی و استخباراتی بجز ناامنی، بی ثباتی، رعب و وحشت، قانون
گریزی، تروریزم، آدم کشی، دزدی، فقر، فساد اداری و اخلاقی، استرس و اضطراب ذهنی،
گسستگی روابط عاطفی، احساسی و مهربانی، برهمزدن پیوندهای عنعنوی و سنتی، بی هویتی،
هرج و مرج، مافیزم، ابهام و سردرگمی بوجود آورده نمی تواند.
تجارب
چند دهه (خاصه دهۀ اخیر) نشان داده است که سران کشورهای پیمان ناتو به رهبری
امریکا استراتیژی سالم و روشنی برای کشورهای شرقی از جمله جوامع خاورمیانه ندارند.
آنان با هجوم وسیع نظامی، استخباراتی، خبری و اطلاعاتی با فشار و زور نظامهای
سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و ساختارهای موجود سنتی و عنعنوی را در جوامع تخریب می
سازند و بجای آن طرح و پلان جامع و جا افتاده مطابق به تاریخ، فرهنگ، مدنیت و
شرایط عینی و ذهنی آن جوامع برای بازسازی و نوسازی در دست نیست. مثل این که ماشین
کور و کر نظامی غرب فقط قصد تخریب را دارد تا بر سر چاه های نفت خاورمیانه زانو زده
و راهش را به سوی منابع انرژی آسیان میانه
باز کند.
در بستر جدید و فضای پرآشوب و متشنج جاری مردم
جوامع شرقی خاصه مردم کشورهای خاورمیانه لازم است به ریشه های خود برگردند و علم و
تکنولوژی مدرن را بر بنیاد تاریخ، فرهنگ و مدنیت بسیار غنی و پرمایۀ خود استوار
سازند. پس لرزه های جنگ سرد بزودی در دینامیزم تعادل قطبین آرام خواهد شد. می
بایست از طریق سازمانها، اتحادیه ها و کنفرانسهای منطقوی اتحاد و همکاریهای
اقتصادی، تجارتی، فرهنگی، تمدنی، سیاسی و امنیتی در بین کشوها و جوامع شرقی و
آسیایی روز بروز افزایش یابد و روند خودباوری، اعتماد سازی، خودشناسی و کسب دانش و
تجارب علمی و تکنولوژیکی دم به دم بارور و بارور تر گردد. فقط از این طریق است که
می توان استقلال، آزادی، حاکمیت ملی، صلح، امنیت، ثبات و سعادت را در تمام کشورها
و جوامع شرقی تأمین کرد و خاورمیانه را به صلح، امنیت و رفاه رسانید.
وقت آن است که جلو تخریبات بیشتر پس لرزه های آتشین
جنگ سرد با تعادل قطبین جدید منطقوی و جهانی بر بنیاد تفاهم و همکاری تمدنهای ریشه
دار بشری در شرق گرفته شود. در این عرصه گاه پر آشوب بایست کشورهای قوی چین،
هندوستان و روسیه نقش فعال تر و عملی تری به عهده گیرند و ضرورت تعادل صلح آمیز،
امن و مطمئن را با کشورهای اروپا و امریکا به طور جدی مطرح کنند.
|
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen