Sonntag, 16. Juni 2013

دو پارچه طنز از احسا ن الله سلام


                                   احسان الله سلام

            

 از سلیم تا سالم

الف خان سوته پای، یک صدوپنجاه کیلو وزن دارد. وقتی پس تنه اش را چاری چهارساله ببیند، از شرم بی دُنبه گی راه اغیل را گم می کند. از اشتهایش نپرسید: کباب و قابلی به جایش، اگر کُنجاره را با روغن زرد، دَم کنی و یک میده زیرۀ بدخشان هم در آن بریزی، غوری را تا تۀ آن می لیسد. چنان ورزش کار ماهری است که با یک ایزاربند، دست و پای ده تا جوان سَره را می بندد. دلش می خواهد، یک حدیث تازه کشف کند و یا آیتی ترجمه ناشده پیدا کند که برای بار پنجم و هفتم، برق های شب زفافش را ـ با غُرو فش ـ بتواند گل و روشن کند. اگر ریش و بروتش را با ذره بین بپالی، در زیر هرتارش صد تا زنبور غیرت خانه کرده است. اگر بَرزه گاوی ( گاو قلبه یی) را سر شانه گیرد، با یک نفس تا قلۀ کوه زنبورک شاه می تواند بدود.
اما روزی و روزگاری، دلم از رفتار و کردارش به تنگ آمد و از سر بیزاری سرش فریاد زدم:
ـ او بی عقل، چه می کنی؟!
یک باره پوقانۀعقلش ترکید؛ جای تان خالی، آن قدر سرم داد و فریاد زد، هفت پشتم را بی خرد خواند و در دفاع از خودش متل بارانم کرد که راه دهنم را گم کردم. یک از متل هایی که سخت سخت بر سرو صورتم کوبید این بود:« عقل سلیم در بدن سالم.»
از شما چه پنهان ، چیزی برای گفتن نداشتم. همین قدر برایش گفتم:
الف خان، عقلت به جایش، اما خدا و راستی در وجود مبارکت "سالم ظالم" چنان خانه کرده که برای "سلیم بیچاره" جایی نمانده!


چوچه فرهنگ ها

در سال های دَرمبس و گرمبَس و غرمبَس، اگر دهن سیاست مان تا بیخ پاره شد و خاک اقتصاد مان با غربال بیخته، اما خدا را سپاس گزاریم که فیل فرهنگ مان فربه ترشد و پرکار. پرکار به جایش که باربار، باردار هم شدو تا جان داشت، زایید وزایید.
ملای تاریخ بیکار ننشست و با برآمدن هر چوچه، بی درنگ و بی وضو در گوشش اذان داد و یک نام زَدَنُک برایش انتخاب کرد. خدا می داند اکنون چند تا چوچه فرهنگ داریم که مانند یتیم های بی تنبان در پس کوچه های تاریخ و جغرافیه سرگردانند. اما بعضی ها شان را می شناسم. مانند:

فرهنگِ همدیگر سواری؛ فرهنگِ سرجُنبانی و بلی گویی؛ فرهنگِ تیر تَه بیار که دَ بلا می مانی؛ فرهنگِ وای مُرد! خدا بیامرزیش؛ فرهنگِ خرهنگ سازی؛ فرهنگِ رقصاندنِ خر و بار کردنِ میمون؛ فرهنگِ تبله سازی از پوست کلۀ آدم؛ فرهنگِ قت قت کردن بی شمار و تخم ندادن دوام دار؛ فرهنگِ خرید و فروش گپ های مُفت؛ فرهنگِ درسایۀ چنار نشستن؛ فرهنگِ آخورنشینی؛ فرهنگِ موی کنک و بوتل جنگیِ سیاسی؛ فرهنگِ خریدو فروش بلندمنزل در جنت؛ فرهنگِ کارشناس سازی و سخن گو پروری؛ فرهنگِ خَم خَم رفتنِ بعد از زمین دزدی؛ فرهنگِ تولید و قاچاقِ مواد آواز خوانی؛ فرهنگِ دوشیدنِ شیراز خرِنر؛ فرهنگِ  نعل کردن پشه؛ فرهنگِ همکاری و همزیستی مسالمت آمیز با عزراییل؛ فرهنگِ رقصیدن به سازِ خبرها؛ فرهنگِ ساخت و ساز شهرک های افتخار،فرهنگِ کُل ملت حرام خور است غیر خودم؛ فرهنگِ گور پدر دیگران، خودم زنده باشم؛ فرهنگِ مَچُم چه خاد شد؟!...

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen