Sonntag, 2. Juni 2013



ضیأ ضیأ 
هفته نامۀ افق.آسترالیا
در بابِ کتاب نویسی...

                                         

باری در بابِ کتاب، کتاب نویسی ونویسنده گی از همین قلم تقدیم خواننده گان شده بود. مناسب دیدم نیم نگاه تاریخی، آنهم در افغانستان درین زمینه داشته باشیم.
نوشتنِ آثار علمی، تاریخی، واقعه نگاری، دیوان ساختنِ شعر، داستان و پند واندرز ومانند اینها درکشور ما پیشینۀ قدیمی دارد. اکثراً شاهان وحکمروایان درین باب توجۀ توام با حمایت داشته اند. به نظربنده توجه وحمایت آنها به این کسان به دو دلیل بوده است؛ نخست: طوریکه امروز اربابان قدرت به خاطر مدح، تبلیغ ورسیدن به اهداف شان از روزنامه، رادیو، تلویزیون وسایر وسایل نشرات جمعی استفاده میکنند، دران وقت شاهان وحکمروایان نیز به همین منظور و به یادگار گذاشتن کار نامه های شان از طریق شعرا، نویسنده گان ومحررین استفاده می کردند. ویا برخی ازشاهان خود به علم وفرهنگ دلچسپی نشان میدادند. از سوی دیگر حمایت از علما، شعرا وهنر مندان وصنعتکاران مثل یک رسم یا پرنسیپ ضروری در میان سلطنت جای پیدا کرده بود. چنانچه اکثر حکمروایان با اسلوب خاص در حمایت شعرا ونویسندگان همت می گماشتند که دوره های تیموریان و غزنویان نمونه های بارزِ آن بشمار می آیند. ( استاد ارجمندپروفیسور حبیب الرحمن هاله درین باره هرچند مختصر، اما با وسعت معنی در شماره قبلی هفته نامۀ "افق" اشاره یی کرده اند).
نکتۀ مهم اینست که عالم شدن، شاعر شدن، نویسنده شدن... کار سهل نبود ( ونیست) تا هر کس به ساده گی به این منزلت برسد ویا دران وقت  به در بار راه پیدا میکرد ومورد حمایت قرار میگرفت، در نتیجه خودش یا کاتبان به کتابسازی یا دیوان سازی آثار شان دست به کار می شدند. بدون شک آثاری به رشتۀ تحریر می آمد و به شکل کتاب عرض اندام میکرد، که ارزش ماندگاری  میداشتند. ازهمینجاست که اگر آثاری از گذشته در زبان وادب دری وجود دارد، اهمیت واستواری خودرا تا کنون حفظ کرده و بسا ازان کتب وآثار است که امروزارزش واهمیت شان نسبت به وقت نگارش شان بیشتر شده و تا فردا های زیاد، از اهمیت برخوردار خواهند بود.
هویداست، مردم ومدنیتها در کشاکش تاریخ به فرازها وفرودها مواجه میشوند. سر زمین ما نیزیک رکود علمی وفرهنگی را مدت زیادی پشت سر گذشتاند، تا آنکه در اواخر قرن 19 واوایل قرن 20 میلادی با پیش زمینه های مشروطه خواهان، انتشار شمس النهار و دامنه های آن وبوجود آمدنِ موسسات تحصیلی آموزشی و پرورش یافتن دانشمندان، نویسنده گان، شعرا... وهمچنان ایجاد مطابع، بار دیگربرخلاف خواست حاکمیت ها بخصوص حاکمیتهای  عبدالرحمن، نادر شاهی وظاهر شاهی بلکه به حُکمِ زمان چاپ کتابهای گوناگون، دیوان سازی ونشرآثار از طریق مطبوعات همگام با امکانات جدید وجدید تر ادامه پیدا کرد. خاطر نشان باید ساخت که از دورۀ سلطنت امیر شیر علی خان تا وقت محمد داوود، اگر کتابها، اثار، دیوانها، همچنان  نوشته ها ییکه از روزنامه ها، مجلات و یا مطالبی که ازرادیو به نشر میرسید، جنبه های علمی، ادبی، سیاسی ، اجتماعی وجوانب مختلف آنها جداً مورد ارزیابی قرار میگرفت، پس ازان به چاپ و نشر آنها پرداخته می شد. ولیک از هفت ثور57 به بعد جادۀ هرگونه نشرات در افغانستان یک سمت ویک سو شد. به این معنی که هرچه از جنس چاپ و تبلیغ بود، صرف نظر ازنگاه اصولِ شکلی، نوشتاری، گفتاری، شنیداری ودیداری آن،  باید در وصف رهبرکبیر ونابغه شرق، رهبر پرولتاریای جهان، اندیشه نوین، نوشته های منت گزارانه از اتحاد شوروی، انقلاب وامثال آن بود وحتی اگر نوشته یی مربوط کیمیا وفزیک هم میبود، لازمه اش نحوی طرفِ انقلاب برگشت ناپذیر ثور را در خود داشتن بود. سپس قدرت بدست تنظیمها افتاد که بود ونبودِ کتاب و نوشته در میان آتش ودود سوخت و العجب تر ازان که کتاب و ورق سوختِ بخاریهای تفنگداران شد ودر فرجام طالبان کرام هرچه از تبار قلم، مکتب، علم وفرهنگ بود، همه را در گورستان امارت اسلامی دفن کردند. همزمان با برسر تخت نشستاندن آقای کرزی و بوجود آمدنِ  به اصطلاح دموکراسی در افغانستان، توام با آن رشد سریع ومحیرالعقولِ تکنالوژی و استفاده از سایتها ، نه تنها در افغانستان بلکه درهمۀ جهان علاوه از خوبیهای قابل وصف درعرصۀ طبع ونشر چنان بی بند وباریها بوجود آمد که زمینه را برای هرشخص صاحب صلاحیت وبدون صلاحیت مساعد ساخت که خود را در هرجا صاحب وگردانندۀ نشرات، کتاب نویس، مقاله نویس، شاعر وماهرقلمداد کنند.
یکی از ویژه گیهای اکثر نشرات مثل بنگاه های نشرات کتبی، مجلات، رادیو ها وتلویزیونها این شد که خودرا به آسیاب مشابه ساختند. به این معنی که صاحب آسیاب هیچ وقت به فکر آن نیست؛ گندمی را که برای آرد کردن می آورند، پاک است یانه؟ سنگ وریگ دارد یا ندارد؟ گندم تر است یا خشک؟ بلکه به فکر آن است که باید آسیابش در حرکت باشد. به این دلیل ما شاهد اکثر کتابهای بی کیفیت، اشعار بی مزه، مقاله های بی محتوا وسایر مواد نشراتی بی ارزش میباشیم. از همین جاست که اگر  شاعرنما یا نویسنده نما یی به زعم خود شان شعر یا نوشتۀ خود را جهت نشر به یک روزنامه یا مجله ویا هر وسیله دیگری که جوانب مختلف مواد قابل نشر را مطابق به اصول وضوابط میخواهد به نشر برساند، بدهد وبه نشر نرسد، آنگاه داد وبیداد همان به اصطلاح نویسنده یا شاعر بلند میشود که فلان نوشته یا اثر یا شعرم از فلان سایت انترنیتی یا فلان نشریه بیرون شده، اما چرا شما آنرا به نشر نمی رسانید؟
این پرسش وپرسشهای مشابه آن چنین پاسخی را خواهد داشت:
شخصیت های فردی و شخصیتهای گروهی هرگونه نشریه،  از نگاه دانش مسلکی، داشته های فردی، سلوک، موقف، نوع ، کیفیت، کمیت،  پالیسی، ... و اهداف نشراتی باهم متفاوت اند. از جانبی مفکورۀ آزادی بیان در سر زمینهای جمهوری دیموکراتیک سخن، هرگونه کلام شامل این قلمرو را حمایت وپشتیبانی میکند. بناءً اگر کس یا کسانی، چیزی بنام بیان داشته باشند، آنها میتوانند با استفاده ازین وضع، نشریۀ باب دندان شانرا پیدا کنند. در غیر آن  دست زدن به کتابنویسی، دیوان سازی شعر، مقاله نویسی ... که بی کیفیت باشد،  وبه نحوی به مردم عرضه شود،  انگونه افراد یقین داشته باشند که مردم عکس العمل مطلوب برای شان نمیدهند. چه بهتر که درین راه زحمت بکشند تا گوهر مقصود را بدست بیاورند.                
......................................................................................................................

    پروین اعتصامی 
      دزد و قاضی                      

برد دزدي را سوي قاضي عسس
خلق بسياري روان از پيش و پس
گفت قاضي كاين خطاكاري چه بود
دزد گفت از مردم آزاري چه سود
گفت : بد كردار را بد كيفر است
گفت : بد كار از منافق بهتر است
گفت : هان بر گوي شغل خويشتن
گفت : هستم همچو قاضي راهزن
گفت : آن زرها كه بردستي كجاست
گفت : در هميان تلبيس شماست
گفت : آن لعل بدخشاني چه شد
گفت : مي دانيم و مي داني چه شد
گفت : پيش كيست آن روشن نگين
گفت : بيرون آر دست از آستين
دزدي پنهان و پيدا كار تست
مال دزدي جمله در انبار تست
تو قلم بر حكم داور مي بري
من ز ديوار و تو از در مي بري
حد به گردن داري و حد مي زني
گر يكي بايد زدن صد مي زني
مي زنم گر من ره خلق ، اي رفيق
در ره شرعي تو قطاع الطريق
مي برم من جامه ي درويش عور
تو ربا و رشوه مي گيري به زور
دست من بستي براي يك گليم
خود گرفتي خانه از دست يتيم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سيه دل مدرك و حكم و سند
دزد جاهل گر يكي ابريق برد
دزد عارف ، دفتر تحقيق برد
ديده هاي عقل گر بينا شوند
خود فروشان زود تر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دين رهيد
شحنه ما را ديد و قاضي را نديد
من به راه خود نديدم چاه را
تو بديدي كج نكردي راه را
ميزدي خود پشت پا بر راستي
راستي از ديگران مي خواستي
ديگر اي گندم نماي جو فروش
با رداي عجب ، عيب خود مپوش
چيره دستان مي ربايند آنچه هست
مي برند آنگه ز دزد كاه دست
در دل ما حرص آلايش فزود
نيت پاكان چرا آلوده بود؟!
حاجت ار ما را ز راه راست برد

ديو قاضي را به هر جا خواست برد

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen