Mittwoch, 11. Dezember 2013

پیرامون خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر . . .

نصیرمهرین 

پیرامون
         " خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر
                                   در گفت وگو با
                                               دکتور پرویز آرزو "
                          
                                 قسمت هفتم

               
                 
بررسی کودتای ثور درخاطرات عبدالقادر

 


2-    اعدام جنرال غلام حیدر رسولی
 با شلیک نخستین آتش تانک کودتاچیان به سوی وزارت دفاع،غلام حیدررسولی دفتر خویش را  ترک گفته و نخست به سوی قطعۀ نمبر 8 قرغه و سپس به سوی قوماندانی قوای مرکز شتافته بود. از صبح 7 ثور تا وقت دستگیری اش، او درسرگردانی و دست پاچگی به سرمی برد. پیرامون توانمندی، استعداد ویا عاری بودن او ازکفایت لازم برای پیشیرد امور وزارت دفاع، اینجا سخن بیشتر نداریم. انتخاب او به چنان مقام را باید درمعیارهایی جست وجو نمود، که برای محمد داوود خان مطرح بود. اما، پیرامون موضوع اعدام او، که منظور اصلی را در اینجا تشکیل می دهد، شایان یادآوری است که هنگام دستگیری، مقاومت مسلحانه نداشت. با آن هم حدود بیست دقیقه پس ازآوردن او به وزارت دفاع؛ به سوی اعدام گاه فرستاده شده است.
یک تن ازنظامیان محترم خاطرۀ چشمدید خویش را از هنگام آوردن رسولی به وزارت دفاع  و بردن اش برای اجرای تصمیم اعدام برای نگارنده چنین حکایت نمود:

 " لحظات قبل از آذان نماز صبح، مؤرخ هشت ثور 1357 بود، که دروازه شیشه یی وزارت دفاع وقت (مقابل دروازه شرقی ارگ) تک، تک زده شد. من در آن اثنا، همراه با جگتورن خلیل الرحمن افسر غند 52 مخابره، که از غزنی بود، در دهلیز منزل اول، مسلح با سلاح کلاشینکوف پهره دار بودیم. این دهلیز به پنج استقامت منتهی می گردید. چهار استقامت آن به هر صورت، اما، استقامت پنجم  به سوی ته کوی تعمیر وزارت بود، در آن لحظات، ذوات آتی در ته کاوی وزارت به سر می بردند:
1.     نوراحمد اعتمادی    
2.     .غوث الدین فایق
3.      وحید عبدالله معاون وزارت خارجه
4.     اکبرخان رییس دفتر جمهوری
5.      دکتورمحمد انس سابق وزیرمعارف.
6.      دگروال ارکان حرب خلیل الله قوماندان ح. ش.
7.      دگروال جان نثار رییس استخبارات وزارت دفاع
8.     دگروال مولا داد فراهی . 
و چند تن دیگر.
از عقب دروازه شیشه یی به من گفته شد:
" حیدر رسولی را با عبدالعلی وردک آورده ایم ."
من  به سوی اسلم وطنجار رفتم که لباس یک تنه یی تانک را به تن داشت و در همین دهلیز در اطاق رییس ارتباط خارجه وقت (عبد الله روکی) استراحت بود. برایش موضوع را به عرض رساندم. هدایتش چنین شد "هر دو را به ته کاوی تسلیم نمایید."
زمانیکه از اطاق بیرون شدم و دروازه شیشه یی را باز نمودم، متوجه شدم که موصوف نیز از اطاق بیرون شد. همین که دو نفر ذکر شده را دید، صدا نمود:
" وزیر صاحب دست های خود را بالا بگیرید"!
 در جواب حیدر رسولی گفت:
 " اسلم بچیم یک چاقو هم پیشم نیست"
 اما، وطنجار بازهم جملۀ خود را تکرار نمود و به تلاشی حیدر رسولی پرداخت؛ و ضمناً به من اشاره نمود، که عبد العلی وردک را تلاشی نمایم.
وضع و قیافه آنها:
حیدر رسولی دریشی نظامی زمستانی  به تن داشت. اما، کلاه به سرش نبود. عبدالعلی وردک همچنان، اما، پاهای هر دوی ایشان تا زانو به گل ولای آلوده بود.
با اشارۀ وطنجار، هر دوی آنها را به ته کاوی بردم، و وطنجار داخل اطاق خود شد.
 حدود بیست دقیقه از آوردن آنها گذشته بود، که به من گفت:
 " سه عراده جیپ با صاحب منصبان می آیند، هر دو را برای آنها تسلیم نمایید."
دقایقی نگذشته بود که سه عراده جیپ با چند تن رسیدند ومن غلام حیدرخان رسولی وعبدالعلی خان وردک را تسلیم آنها نمودم.
آن دو تن را در موتر وسطی نشاندند. یک جیپ در پیش رو و جیپ دیگر از عقب؛ به سمت پل محمود خان به راه افتادند.
در آن لحظات، روشنایی صبح آغاز شده بود. حدود کمتر از نیم ساعت سپری نشده بود که هر سه جیپ وافراد آن بازگشت نمودند. آنها بازهم به دروازه تک تک نموده و از اجرای امر برایم گفتند تا آن را به وطنجار برسانم.
یکی از صدها پدیدهء منفی کودتای هفت ثور این بود که حزبی ها به جز از اعضای حزب، بالای هیچ کس دیگری اعتماد نداشتند. ندرتاً واقع می شد که به صورت انفرادی و جمعی بالای غیر حزبی اعتماد شود. مورد پهره داری اینجانب با خلیل الرحمن، ناشی از سپردن وظیفه به مجموع غند 52 مخابره و وضع به خصوص شروع کار حزبی ها بود. در غیر آن هیچ کدام ما عضویت حزب را نداشتیم .(1)
پذیرفتنی به نظرمی آید که وطنجار گزارش رسیدن آنها را به وزارت دفاع، برای رهبری کودتا؛ حفیظ الله امین وعبدالقادر داده است. گزارش به سمع رهبری عملیات و افراد نشسته در انتظار قدرت نیز رسیده است. و درهمین پیوند است که آن سخن عبدالقادر را نمی توان پذیرفت که مدعی بی اطلاعی خویش از موضوع اعدام رسولی شده است. عبدالقادر دربارۀ موضوع اعدام رسولی می گوید:
" من با وطنجار تماس گرفتم. وطنجار به من گفت: «چی می کنی ! گمش کو! حالا گپ خلاص شد.» یعنی آنها را کشته بودند" (2)
وی از زیرزمینی وزارت دفاع که محل توقیف، تعیین شده بود، نیز مطلع بوده است. آنجا که در بارۀ جمال الدین عمر می گوید؟
" اشاره کردم که به زیرزمینی وزارت دفاع ببرندش"(3)

3-    اعدام چند تن از مأمورین وزارت داخله
عبدالقادر چندین بار ابراز تأسف می کند که معین وزارت داخله، قومندان امنیه وسکرتر وزیر را کشتند. از آنجایی که قتل آنها نیز یکی از تبعات کودتای خونین 7 ثوراست، و ازسوی دیگر به وضاحت از قتل های بی لزوم حکایت دارد، در این باره از نبشتۀ یک شاهد عینی استمداد جسته ام که وارد جزییات تشبثات واعمال کودتاچیان در وزارت داخله شده است. لازم است مکثی بر ویژه گی سیر زندگی این شاهد عینی، پیش از روایت او داشته باشیم. اسم این شخص عبدالغنی صافی بود. به دلایلی که خود تشخیص داده بود، نام مستعار "جنرال عمرزی" را در کتاب خود نوشت. پیش از کودتای ثورموظف به دستگیری دکتورشاه ولی وبعد حفیظ الله امین شد وآنها را به نظارت خانۀ ولایت کابل سپرد. وابستگی حزبی داشت وپرچمی بود. سرپرستی ومراقبت آن زندانیان به وی سپرده شد، به دستورکودتاچیان، از وزارت داخله به طرف نظارت خانۀ ولایت کابل رفته و در رهایی رهبران توقیف شده، همکاری نمود. پس از کودتای ثور؛ هنگامی که تعدادی از پرچمی ها طرف غضب خلقی ها قرار گرفتند، وی نیزبه زندان پلچرخی افتاد. با تجاوزشوروی از طرف اشخاص مورد اعتماد "ک. ج. ب "، مدتی ادارۀ امور آن زندان را داشت و پسان ها، با نگاهی به گذشته، کتاب "شب های کابل" را نوشت. وی در مقدمۀ چاپ دوم می نویسد: " گرچه من کدام مؤرخ، نویسنده و ژورنالیست نیستم ولی احساسات مجبورم ساخته آنچه در جریان حوادث کودتای ثور 1357 دیده واحساس کرده ام، شمۀ آن را بنگارم تا باشد حکم وجدان را لبیک گفته وبرای نسل جوان وطنم در راستای خدمت به وطن سودمند واقع گردد." (4)

 
 جنرال نبی صافی( عمرزی) نویسندۀ کتاب شب های کابل

در نتیجه چنان به محکومیت صریح رهبران حزب روی آورد که در خلال شرح آزادی آنها از نظارتخانۀ ولایت کابل نوشت:
" ای کاش در آن وقت می فهمیدم، که این سیاست مداران نوکرصفت، این اجنتان روس و دیوانه های قدرت؛ نه به خاطرسعادت، پیشرفت وترقی وطن، بلکه به خاطر تطبیق آرزوهای شوم سوسیال امپریالیزم اتحاد شوروی  مبارزه میکنند. من به فکر این که واقعاً کشور را از اختناق داوودی نجات میدهند، در راه نجات وآزادی شان سربازی نمودم. اگرقضیه برعکس میشد، یعنی رژیم سقوط نمی نمود، سرنوشت من چه می شد؟
اگر می فهیمدم که به آزادی آنها ( رهبران زندانی شده )  وبه قدرت رسیدن شان وطنم دستخوش حوادث تباه کن میشود، که نسل ها خسارات وارده را جبران نخواهند توانست، اگرمیدانستم که این رهبران فروخته شده در اثرخود خواهی ها وقدرت طلبی ها، زمام امور را به دست اشخاص بدنام تر از خود، وحشی تر و خونخوارتر از خود میدهند، ابداً به این فداکاری مبادرت نمی کردم. بلکه می توانستم هشت نفر رهبران را به بسیار آسانی بدون کدام جنجال ازبین برده، قیام را ناکام و دردستگاه دولت بمقام بلندی نایل می آمدم. افسوس که در آن وقت به ماهیت این جاسوسان پی نبرده بودم. ( چرا عاقل کند کاری که بار آرد پشیمانی ). اعتراف باید کرد که ناآگاهانه وتحت تأثیر اندیشه خام واحساساتی خود در رهایی آنها متهورانه اقدام نموده بودم. . . .
من هم جوانی بودم احساساتی که به ماهیت اصلی و درونی هیئت رهبری حزب. د. خ. ا پی نبرده بودم . . .
بعد از درک حقانیت موضوع با تاجران سیاسی بریدم وبه همین تصمیم، وجدان خود را قناعت داده، آرام نمودم. ( یار که بی وفا برآمد، شرمندۀ انتخاب خویشم.) "  (5)
جنرال عمرزی می گوید: "در حوالی شام بعد از اینکه رهبران حزبی را به رادیو افغانستان رسانیدم، به وزارت داخله برگشتم. گزارش کامل عملیات واجراآت موفقانه را برای جگتورن توفیق احمد ارایه نمودم. مشاهده کردم که هنوزهم افسران خلع سلاح شده و اسیر در محل تجمع بر زمین نشسته اند و جنرال محمد طاهر قوماندان عمومی وآقای دشتی معین وخالد سکرتر وزیرداخله، در محل تجمع اسیران دیده نمی شدند. از جگتورن پرسیدم. آهسته در گوشم گفت که آنها به کیفر اعمال شان رسیدند."(6)
پیشتراز آن هم توفیق احمد چند تن را لت وکوب نموده وبه جنرال طاهر گفته بود که " کشتن خودت مانند یک گنجشک به من اهمیتی ندارد. بگو که رهبران حزب ما کجا زندانی اند؟" (7)
مورد تسلیمی  مأمورین وزارت داخله نیز نشان می دهد که آنها هیچ گونه مقاومتی از خود نشان نداده بودند ودست به سلاح نبرده بودند. پس چرا آنها را کشتند؟ وچرا آنها را توهین وتحقیر نمودند؟ پاسخ  شهنواز تنی و گلاب زوی در خلال صحبت های تلویزیونی این است که هر انقلاب این گونه تلفات را دارد. پاسخی غیر قابل توجیه که بر ماهیت انسان آزارانۀ کودتای ثور نمی تواند پرده بکشد.
نگارندۀ این سطوربعد از ظهر روز 7 ثور با دوستم نجیب الله مولانا؛ از چهارراهی ملک اصغر به سوی  وزارت داخله روان شدیم. زیرا دقایق پیشتر دکانداری گفته بود که مامورین وزارت داخله را در پیش روی تعمیرجمع کرده اند. وقتی درنزدیکی های وزارت داخله رسیدیم، تعدادی تماشاگر ایستاده بودند. کم کم باران نیز می بارید. مامورین را در صحن وزارت داخله در کنار هم نشانده بودند. چشمم به یک تن از همسایگان ما افتاد که مامور ملکی بود. دست های خویش را چنان در گردن گرفته بود که خنک خورده باشد. جالب این بود که همۀ مامورین بدون کرتی بودند. صاحب منصبی به تماشا گران صدا کرد که بروید از اینجا، ما هم با دلسوزی به حال مامورین، آن جا را ترک گفتیم.
                                                                                                                           ادامه دارد
توضیحات ورویکردها
1-    راوی این گزارش، جناب جنرال آغاجان بهادری، که سالیان متمادی ازعمر خویش را در زندان پلچرخی سپری نموده، چشم دید خویش ازجریان آوردن وزیر دفاع پیشین حیدررسولی به وزرات دفاع را برایم شرح کرد هنگام شنیدن این شکایت ازمن، که: بعضی روایت کنندگان، اطلاعات جالبی دارند. اما، در آخرمی گویند، که جناب مهرین این صحبت نزد خود ما باشد؛ وی صمیمانه اظهار داشت که برای  مستند بودن روایت، از ایشان نام ببرم.
2-    خاطرات عبدالقادر،ص 198
3-    خاطرات .ص 193. جمال الدین عمر از صاحب منصبانی بود که در روز هفت ثور تا ظهر روز 8 ثور علیه کودتا چیان مقاومت نموده بود.
4-    جنرال "عمرزی". شب های کابل ، ص 6 مقدمه. چاپ دوم.1388 خورشیدی. انتشارات میوند. چند سال پیش سعی نمودم با استفاده از یک نشانی که فرزندش در یکی از مؤسسات در کابل کار می کند، او را از نزدیک ببینم. یکی ازعلایق من این بود که می خواستم بدانم آیا جنرال نبی صافی به گونۀ فردی با حزب مقاطعه نمود ویا چند تن بودند. متأسفانه هنگام پرسش از نشانی بیشتر، شنیدم که وفات نموده است. عکسی که اکنون از او انتشار می یابد از طریق نشانی در دست داشته در اختیار نگارنده قرار گرفته است.
5-    ص 102 منبع بالا
6-    ص 104 منبع بالا
7-    ص 80 منبع بالا.
چند تذکر:
-         از گزارش قتل دشتی ،جنرال محمد طاهر، وخالد، معلوم می شود که محل دفن آنها و تعداد دیگری از مقتولینِ روز 7 ثور، خواجه رواش کابل  است. در قسمت بعدی در بارۀ قتل های خواجه رواش بیشتر می آید.
-         عبدالقادردربارۀ مرگ عبدالقدیر وزیرداخله وعبدالاله معاون رئیس جمهور؛ می گوید که اسدالله سروری و امام الدین " هردونفررا کشته بودند." (ص 193 خاطرات )، اما، برخی یادداشت های این جانب حاکی از آن است که قدیروزیر داخله درتعمیر گلخانه کشته نشده بود. وی به سوی شفاخانۀ چارصد بستر انتقال داده شد. گفته شده است که درفاصلۀ راه توان صحبت کردن را نیز داشت. حتا خواهش نموده بود که برای زنده نگهداشتن وی تلاشی صورت نگیرد. ( موضوع سزاوار تحقیق بیشتر)
-         اعضای زخمی و زنده ماندۀ خانوادۀ محمد داؤودخان، به وسیلۀ موترجیپ به شفاخانۀ جمهوریت انتقال داده شدند. یک طفل (نواسۀ داوود خان) و فرزند محمد عمر، دراثر خونریزی بسیار، درمسیر راه به سوی شفاخانۀ جمهوریت وفات نمود.   
-         اشخاص، دارندۀ صلاحیت و اطلاع از جزییات بیشتررویداد های  وزارت داخله در روز 7 ثور، توفیق احمد، یوسف سحر، سید رحیم، نام گرفته شده اند. آنها اگر زنده باشند، باید به ارائۀ معلومات بیشتر بپردازند. این را نیز شنیده ام که محتمل است توفیق احمد حیات داشته ودر ایالات متحدۀ امریکا به سر می برد. 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen