Sonntag, 25. März 2012

آب در کوزه وما . . . پیرامون کاتب فیض محمد



         نصیر مهرین
                             

                                    آب در کوزه  و
                                             ما
                                                           تشنه لبان می‌گردیم
 
 
     بارجفاهای دیرینه برملا فیض محمد کاتب و فراورده های قلمی او را برداریم .
  


مؤرخ شهیر وارجمند کاتب فیض محمد هزاره


پهنه وابعاد فراورده های قلمی ،گونۀ تاریخ پردازی ونقش ونشان گام های عملی، که از ملا فیض محمد بزرگوار،معروف به کاتب برجای مانده است؛همچنان زحماتی که دراین راستا متحمل شده است، از او سیمای احترام بر انگیزوتحسین آفرینی را تصویر می کند.

 اما جای ابراز افسوس هم دارد که بسا ازاین تحسین گران، روی همه فراورده های قلمی او را ندیده اند. گواه هستیم بخش هایی که صورت انتشاردیده اند،سالها است که به عنوان سرچشمۀ کاربسا ازنویسندگان وتاریخ نگاران کشورما وپژوهش گران خارجی طرف استفاده میباشند.هیچ نویسنده ومؤرخی رانتوان یافت کهاثرویاآثاراورا خوانده باشد، اما از او به نیکویی ننویسد. گونۀ راه دادن حقایق در دشوارترین روزگار،که حقیقت نویسی جرم محسوب می شد،به بـُـعد توجه به آن شخصیت گرامی افزوده است.

با چنین آگاهی از او وآثاری که با گذشت چند دهه هنوزهم منتشر نشده اند؛تأثر، شکوَه وشکایت، اعتراض و پرسش های انگیزه یابانه نیزدرذهن جای میگیرند. نگارندۀ این سطرها با میسر شدن زمینۀ ورق گردانی بخشی از آثار کاتب، به این نتیجه رسیده ام که در حق او وآثار گرانسنگ اش در مراحل مختلف و به اشکال  مختلف جفا شده است. مثال هایی را نشان می دهیم:

- کاتب در دل  دشواری های طاقت سوز بزرگ شد. تشدید ستم روزگاردرحق او که درکودکی دامنگیرش بود و مردم مناطقی را که وی به آنها تعلق داشت ، بایسته است درروزگارحکومت داری امیرعبدالرحمان خان وآن راه وروش سرکوبگرانه جست. منظور ما ستم ها ومظالمی اند که در مناطق مرکزی وهزاره نشین کشوراعمال شد.  ستمی که زنده گی ده ها هزارخانواده ومنجمله کودکان را دستخوش تیره ترین ناگواریها کرد . روزگار وستمی که جز اندک یادآوری ،هنوز هم سخنی شایسته وبایسته  ازآنها درمیان نیست.

  فیض محمد دردل آن اوضاع درس خواند، نوشت و آنها را به درستی ونیکویی فراگرفت. اگربرخی از دانشجویان سده های پیشین به سوی دمشق و بغداد  یا بلخ وهند راه می پیمودند؛ فیض محمد نخست ازامکانات میسردرقندهاربهره گرفت وپس از آن راه به سوی هند برتانیه یی شتافت. زبان فارسی دری ، پشتو، اردو ، عربی و تا اندازه یی زبان انگلیسی را آموخت. با تمام دشواری ها دانش معمول زمان را فراگرفت و درمقام بهترین کاتب پر آوازۀ زمانه اش ، توجه امیرحبیب الله خان را جلب نمود.

 مسلم است که احاطۀ او به دانش معمول روز،سبب شد که امیر حبیب الله خان او را به دربار خویش فراخواند تا تاریخ مورد ذوق وعلاقۀ امیر را بنویسد.

به این ترتیب، جوانی که آزادانه وبا امکانات شخصی بار زحمت بردوش نهاد ودانشی فراگرفت،ملزم شد که تاریخ سفارشی بنویسد. آزاده مردی  که بنابر اوضاع پرورش دهنده وچشمدیدها واندوخته هایش باید آزادانه می نوشت،شاهد ستم دیگری شد، که آنرا هر روزو شب در شانه زندگی حمل می نمود. کار او تدوین تاریخ مورد نیاز امیر با نام " تحفة الحبیب " بود. یعنی تحفۀ امیرحبیب الله خان سراج الملة والدین. یا امیری که خودش و وعاظ السلاطین لقب چراغ مردم ودین بر او نهادند.

 کاتب با تمام رنجی که هنگام نوشتن متحمل شد، دربار ودرباریان تحفةالحبیب را نپسندیدند. زیرا نیازمندان تدوین تاریخ مجعول و فرمایشی در پی تهیۀ جعلیات بودند . آن ناپسندیدگی و رد کتاب وفرمان دادن به تهیۀ کتاب دیگری،باید دل  کاتب را بسیار آزرده باشد. به رغم فرمایشات درباری، آنچه طرف توجه نبوده است، از راه یابی برداشت ها ونقطه نظرهای کاتب حکایت دارد. نبشته های او را کسانی هم مراقبت، حک واصلاح وجرح وتعدیل می نمودند که فهم لازم را نداشتند. رنج وآزرده دلی و واکنش او در برابر فرمایشات نادرست ، باری به قلم خودش چنین نوشته شده است :

" در جاییکه یکی از ناقدان مذکور، سویۀ عالی نداشته وایراد را نوشته اند، کاتب در مقابل « پافشاری می کند. مثلا ً بر کنار صفحۀ 104 جلد دوم که بر او اعتراض تطویل عبارت پردازی واطناب کلام کرده اند، وی می نویسد:
« جملۀ معترضه که مشتمل بر اوصاف ظالمان و متضمن مظلومیت ستمدیده گان است، برسبیل تنبیه نگارش داده شد. زیرا که مقام را مناسب دانسته تحریر نمودم اطناب ممل نیست ." (1)

 وقتی تحفة الحبیب را نپسندیدند،گفتند " سراج التواریخ " را بنویسد. با نامی که منظور ومقصد از آن پیداست وبا چارچوب از پیش تعیین شده. یعنی منظورِمدح نیاکان امیر حبیب الله را جواب بگوید تا خود مقدمه یی باشد برای مدح وتوصیف از کارنامه ها ی شخص " سراج الملة والدین ".
کاتب کارنوشتن سراج التواریخ را روی دست گرفت.هنگام نوشتن آن از برخی مطالب ونگاشته های تحفة الحبیب استفاده نمود. وهمانگونه که در حاشیۀ دستنویس " سراج التواریخ" برجای مانده است، نه تنها درباریان؛ بلکه شخص امیر برگ های نگاشته شدۀ آن را می خواند وجرح وتعدیل دلخواه می نمود.


با تحمیل چنان دلخواهی ها می توان ره به سوی دریافت  رنجی برد که کاتب مظلومانه آنها را لمس می نمود. اما کاتب با چیرگی وهنرمندیی که در نوشتن داشت، حقایق تلخ، ناهنجاری ها وناگواری هایی را که مردم از سوی دربار ها


 
  
دیده بودند،در سراج التواریخ آورد. آن موارد در پهلوی حضور جفای امیر ودرباریان او،پایبندی و دلبستگی وتعهد کاتب را به ابراز حقایق درتاریخ پردازی افغانستان نشان میدهد. ازهنرمندی وآرزوهای موفقانۀ کاتب برای آوردن وتصویرکردن ستم هایی که برمردم رفته است؛وبه منظور تصویرمظالمی که زورمندان مستبد خوی در حق مردم اعمال کرده اند، تقریبا ً همه آنانی که سراج التواریخ را خوانده  ودستی در قلم داشته اند،صحبت نموده اند. در ینجا نمونه یی را از مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ میاوریم . نامبرده درراستای  کارهای فرهنگی در زمانۀ ا میر حبیب الله خان به کاتب و اثراو چنین اشاره  می کند :

" کار علمی مهم دیگری که درین عصر و زیر نظر شخص امیر صورت گرفت،تألیف کتاب سراج التواریخ،در تاریخ افغانستان از عصر احمدشاه به بعد توسط مؤرخ، محقق و دانشمند فیض محمد هزاره بود. مؤلف این کتاب نه تنها معلومات جامع وکاملی را در مورد دورۀ سلطنت سدوزایی و محمد زایی برای بار اول دریک تألیف نفیس جمع آوری نموده؛ بلکه سعی ورزیده است  تا در زیر پرده عبارت تعارفی که گریزازآن درشرایط عصر خارج از امکان بود، یک سلسله حقایق را درمورد نواقص اداره وبیدادگری زمامداران بگونه ای مفصل ومستند ثبت تاریخ کند."(2)

در زمان پادشاهی امان الله خان،با آنکه کار تاریخ نگاری کاتب در گونۀ رسمی نیز ادامه یافت، وبا آنکه امکانات چاپ ونشر رساله ها وکتاب ها بهبودی یافت، اما آثار کاتب چاپ نشدند.

نکتۀ جالب دیگر در حیات کاتب در زمان پادشاهی امیر امان الله خان این است که او همچنان کاتب بماند. درآن زمانه یی که افغانستان با قحط الرجال بیشتر مواجه بود، دراوضاعی که  اشخاصی در سطح  کاتب چند تن معدود بیش نبودند، ومردمانی با سواد ِ اندک را درمقام  وزیرفراز میاوردند، به سفارت میفرستادند ویا به بقیه وظایف دولتی می گماردند، اما کاتب همچنان کاتب بود. اما چگونه کاتب؟ جان سخن درین نکته نهفته است که شاه کاتب را برای مشوره روی مسایل مهم فرا میخواند و در وزارت خارجه ویا امورعدلیه نیز از او مشوره می گرفتند.
این نمونه  ها را ببینیم :
-          
-         " نامۀ مؤرخ پنج دلو 1298 نظارت خارجه بیانگر این است ،که کاتب با هیأتی به غرض اجرای مسایلی به هزاره جات رفته وباید راپور اجراآت خود را به حضور امان الله  خان تقدیم نماید.

-         در نامۀ مورخ 13 دلو 1298 به امضای محمود طرزی از کاتب تقاضا شد که به روز  پانزدهم دلو جهت مذاکرۀ بعضی از مسایل به نظارت خارجیه حاضر شود

-         در نامۀ مورخ پانزدهم قوس 1299 به امضای محمد سرور یاور اعلیحضرت امان الله خان از کاتب خواسته شده است که در گلخانۀ ارگ حضور یابد، که  از او ویک نفر معلم در باب مسالۀ کنیز استفسار به عمل آید."(3)

در واقع می نگریم که صلاحیت های معنوی و دانشی او در سطحی بود که میبایست به صورت رسمی مقام مشاوریت شاه وچند وزیر را می داشت.


ادامه دارد

-------

توضیحات ورویکردها


1 - عبدالحی حبیبی. به نقل از نبشتۀ حسین نایل : مجلۀ کتاب شمارۀ 1 سال 1 طبع کابل 1357. ش.

2- میرمحمد صدیق فرهنگ . افغانستان در پنج قرن اخیر.ج اول ص 325

3- حسین نایل . یادنامۀ کاتب . مجموعۀ مقالات ص 23 نایل . نایل متن نامه هایی را دیده و منبع آنرا آرشیف ملی نشان داده است.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen