افغانستان و بحث سکولاریسم
| ||||
دکتر لطیف طبیبی تورنتو- کانادا
انگیزش های این سخن
در آغاز می خواهم اندکی در بارۀ انگیزۀ طرح و مباحثۀ سکولاریسم در شرایط کنونی ویا سوال چرا آن را طرف علاقه قرارداده ام ، بنویسم . دراوسط سپتامبر2007، دربخش فارسیی رادیوی بی بی سی ، میزگردی در بارۀ نظام سیاسی افغانستان تشکیل شده بود. موضوع گفتگو این بود : آیا درافغانستان یک رژیم سکولار بهتراست و یا مذهبی؟ شرکت کننده گان چهار نفر بودند. برخی ازآنها گزارشگرانی بودند که افغانستان را از نزدیک دیده بودند ، و چند تن دیگر، ازطیف روشنفکران و دارنده گان نظریاتی بودند که شناخت نسبی از ساختار اجتماعی افغانستان داشتند. صحبت ها از زاویۀ سیاسی و گزارشگری صورت میگرفت ونظریه پردازان بدون شناخت عمیق از ناهنجاری های تاریخی و اجتماعی افغانستان بودند . آن ساده اندیشی و سطحی نگریی مباحثۀ سیاسی و فلسفی ، من را به یاد روشنفکرافریقائی ( فرانسوا فانون) برد ،که نیمه قرن پیش هنگامی که دردانشگاه پاریس محصل بود، کتابی را که آمیخته ازاحساسات پاک او بود، بنام (دوزخیان روی زمین) به چاپ رساند. " فانون " درآن اثرمی گوید: آنچه که مرا رنج می دهد، گفتگو های سطحیی برخی از روشنفکران فرنگی است . این ها که از نگاه انسان دوستی در جبهۀ طرفداران کشورهای محروم اند ، لاکن ناهنجاری اجتماعی و اقتصادی ، ما دوزخیان را سطحی می بینند. ازمباحثۀ میز گرد بی بی سی ، چنین برداشت شد که ، شکست سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی درافغانستان ، بازار گرمی برای صحبت های ژورنالیستیک دربارۀ ساختار مذهبی نظام سیاسی افغانستان بوجود آورده است. برای اینکه شکست و رسوائی رژیم جمهوری اسلامی افغانستان، درحقیقت شکست دکترین جهانگرای لیبرالیسم نوین حکمفرمایان امریکا درجهان است. گروه محافظه کاران پیروان رونالد ریگین رئیس جمهور پیشین امریکا که، هشت سال قبل درامریکا به قدرت رسیدند، خواب امپراتوری جهانی را دیده بودند . خوابی متأثر ازین آرزو و رویأ که درقلمرو وسیعتر از اسکندر کبیر عملی شود. آن ها فکرکرده اند که با نظامی گریی برق آسا ، می توانند به حوزه های متصل وحاکم بررودخانه های دجله و فرات و تا ماورأ آمو دریا فایق شوند و بی دغه دغه ، صاحب ذخایرانرژی این حوزۀ جهان باشند. ولی نه این که از واقعیت های دشواری آور مناطق بی اطلاع بودند بلکه ازشکایت نامۀ تاریخی ومشهور اسکندر کبیر به مادراش نیز معلوماتی نداشتند . مشهور است که اسکندر به مادر خود نوشت که ، علت بیشتر ماندن من به این گذرگاه بخاطری است که، فتح این مناطق آسان نیست. گرچه بعید به نظر نمی رسد که بهره مندی امریکااز وسایل پیشرفتۀ نظامی ،مشاهدۀ مشکلات را برای نیولیبرال های جهان خواه، منتفی بنمایاند و غرور و زور باوری مانع از دیدن واقعیت های این مناطق شود ولی بدبختانه این عدم توجه دولتمرداران امریکا به آن مشکلات وبی توجهی به ناهنجاری های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی که مشکلات چند صد ساله را در خود نهفته دارند، باعث قتل زیادترازنیم ملیون انسان درعراق وافغانستان شد ، و موجب قتل زیادترازچهارنیم هزار زن و مرد عساکر امریکائی و غیره کشورهای عضور پیمان ناتو در افغانستان و عراق گردیده است. در پهلوی نشان دادن این اشتباهات مهم و آسب های آن ، گپ مهمی دیگری که باید گفته شود این است که از وقتی که خواستند درافغانستان دولت دینی باشد و قوه قضائی افغانستان را نیروهای سیاسی اسلامی در قبضه خود درآوردند، آینده نگران کننده تر شده است . حال به انگیزۀ رادیوی بی بی سی وضرورت طرح وبحث سکولاریسم برای افغانستان بر می گردیم . دولت انگلیس که پیش گام سیاست های استعماری و دارای تجارب بسیار در بارۀ کشورهای اسلامی نیز دارد ، نهاد های مطبوعاتی او، سر صحبت یک رژیم سکولار در افغانستان را با گفتگو گزاراشگران بازنمود. پیش از اینکه دیده شود پشت این انگیزه چه نهفته است، خواستم صحبت سکولاریسم درافغانستان را با وطنیاران ترقی جو وخرد باور خود به بحث بگذارم . اما پیش از پیش این گپ نیز گفته شود که مطابق تجربیات ملل جهانی ، هر طرح نو که با عادت های قبلی وسنت های فکری در تقابل میافتد ، باعث برخورد های ش خشن یک عده ناراضی ها وسنت گرایان می شود. مگر ما طرف دیگر آن یا تجربیات حکومت های دینی را هم نباید فراموش نماییم . چون می دانیم که روشنفکران افغان خاطرۀ خوشی از جمهوری اسلامی و یا نظامی که نیروهای سیاسی اسلامی در آن فرمانروایی می کنند ، ندارند. اگر این طور نیست باید روی آن بدون عصبانیت وتندخویی وحساسیت ها بحث کرد . پیش ازآنکه سر کاربرد مقولۀ سکولاریسم در ساختار سیاسی و حقوقی افغانستان صحبت کنیم، برایمزید معلومات ، اشاره یی به پیدایش اصطلاح سکولاریسم می نماییم.
سکولاریزم در روند تاریخ
اصطلاح سکولاریسم مانند بسیاری از مقولات دیگر فلسفه اومانیسم ، در پروسۀ خردگرائی جوامع اروپای ظهور کرده است. سکولاریسم یکی از مهم ترین پدیده های جهان غرب است. نفوذ و توان فراگستر سکولاریسم، نه تنها غرب امروزین را از غرب قرون وسطا متفاوت ساخته، بلکه آن را از دیگر حوزه های فرهنگی جهان نیز متمایز می سازد. غرب امروزین عمدتاً به خاطر وقوع جریان سکولاریسم به موقعیت فعلی رسیده است. در نظر برخی این نکته دلیل ستایش سکولاریسم است، و برای بعضی دیگر دلیل ستیز با آن. مدافعان سکولاریسم از قرن ها پیش جهت تحقق همۀ موارد یاد شده کوشیده اند. این کوشش در کشور های سکولار نتیجه گریز ناپذیر پروسۀ روشنگری بوده که حاصل توجه مردم به علم جدید و خرد گرایی وجدا کردن دین از دولت ونقش ماورأ طبیعت بوده است. در بررسی تاریخی پیدایش پدیدۀ سکولاریسم به یک تعهدی بر می خوریم که، قرن ها پیش ورود دراين بحث توسط همین تعهد صورت گرفت. در واقع آن عهد نامه که باعث ختم جنگ های مذهبی سی ساله دریک حوزۀ آلمان شده است، سبب استفاده از کاربرد مقوله سکولاریسم دراروپا گردید. این معاهده که، از تاریخ 15 می تا 24 اکتوبرسال 1648 میلادی را در برگرفت، به نام ( قرار داد صلح وستفالن Westfälischer Frieden ) مشهور است. این معاهده وسیله یی شد که به جنگ های سی ساله خونین فرقه های مسیحی پایان بخشید. این معاهده قدرت سیاسی حکمفرمائی امپراطوری مسیحی روم را ازتسلط بر دولت های اروپایی ضعیف ساخت. بعد از این معاهده یک فرانسوی واژۀ سکولار را درروابط اجتماعی استعمال نمود. چندین سده بعد در1846 یک سوسیالست مصلح انگلیس ، بنام ( جورج یاکوب هالی اوک) واژۀ سکولاریسم را در روابط اجتماعی به مثابه مقوله جامعه شناسی در رابطه جهان هستی ، به کار برد. "هالی اوک " اصطلاح سکولاریسم را برای توصیف " عقیده ای که صرفاً به پرسش ها و مسائلی می پردازد که به محک تجربۀ زندگی این جهانی آزمودنی هستند" به کار برد. او اعتقاد داشت که دولت باید در خدمت برآوردن نیازهای بالفعل و کنونی طبقه ی کارگر و مستمندان باشد، نه به نیازهای حیات اُخروی و ارواح مردمان. چنان که از نقل قول بالا آشکار است، کاربرد اولیۀ واژۀ سکولاریسم مخالفت صریحی با دین در بر نداشت؛ بلکه اشارۀ آن به این ایده بود که تمرکز دولت باید بر زندگانی این جهان مردم باشد و نه دغدغه ی حیات اُخروی آنان. مسلماً این ایده با بسیاری از نظام های عقیده تی، از جمله مسیحیت دوران هالی اوک سازگار نبود، اما ضرورتاً همۀ نظام های عقیدتی دینی را نفی نمی کرد. اگرچه بعدها هالی اوک تعریف صریح تری برای واژه ی سکولاریسم ابداعی خود ارائه داد. به این معنی که سکولاریسم ، در پی ترقی فیزیکی، اخلاقی، و فکری بشر تا بالاترین مدارج ممکنه که، این ترقی مقصود اصلی زندگانی او است، و شامل کمال عملی اخلاق طبیعی و جدایی دین از دولت می باشد، در جامعه شناسی سیاسی داخل نمود. البته تأکید او همچنان بر منابع مادی واین جهانی است و نه امور غیرمادی، روحانی، یا اخروی، با این حال در اینجا هم در تعبیر او نشانی از نفی دین نمی یابیم. سکولاریزم به ساده ترین تعریف از نگاه جامعه شناسی به طورکلی عدم دخالت نهاد مذهبی در امور جامعه و واگذاری ادارۀ نهاد های اجتماعی به دولت و سازمان های غیر دینی و عرفی است. طبق قرار داد صلح وستفالن تا انقلاب فرانسه کلیسا ها تصرفاتی راکه در سرزمین های مورد مجادله داشتند، به مقامات دولت ها واگذارشدند. در مورد چگونگی روند سكولار شدن جوامع اروپايی و در نهايت جوامع انسانی، جامعه شناسان مختلف تئوری های مختلفی ارائه كردهاند که، در اینجا پيرامون نظریات دو جامعه شناس آلمانی یکی (ماكس وبر) که خودش در فامیلی بزرگ شده بود که سخت کاتولیک بودند و دیگری ( دوركهايم) کمی مکٍ می نماییم .
1- ماكس وبر
ماکس وبر که بررسی تاریخی او از تحول انسان و روند آن را در جوامع انسانی در بر می گیرد، به این باوراست که، این تحول در جوامع انسانی شکل متحرک و منظمی را پیموده است . یعنی از دوران جادویی ، مذهبی به سوی دوران عقلانی حركت می كند. به قضاوت وبر اگر در جامعه جادويی ، مذهبی به منظور اصلی از كار ارضای ارزشهاست، در جامعه عقلانی اعمال و كارهای انسانها برای دستيابی به اهداف معينی است ، و در راه دستيابی به اين اهداف نيز به حداكثر كارآيی انديشيده می شود و احساسات و عواطف دخالت داده نمی شوند. سود و ضررعقلانی سنجيده شده و بر آن مبنا عمل می شود. لذا چنين جهانی افسون زدایی می شود.
2- دوركهايم
دورکهایم پروسه سکولاریسم را از نگاه تکامل تاریخی آن مورد کنگاش قرار می دهد. به نظریۀ او دین در مراحل اولیه ، تمام چیزهای جامعه را در برگرفته بود. یعنی خدا در تمام امورات انسانی حاضر بود. پروسه تکامل سیاسی و اقتصادی سبب شد، که دین پای خود را پس بکشد و جهان را به انسان و در گیری هایش سپرد. دین به تدریج فضای بیشتری را به عمل کرد آزدانۀ انسان می دهد. تئوری بررسی رشد تاریخی سکولاریسم دورکهایم مکمل و طولانی است. نکتۀ مهم تئوری علمی او که برای جوامع عقب مانده قابل بحث است، این است که : سکولاریسم در یک پروسه تاریخی تکامل کرده است. سکولاریسم از نقط خاصی و از یک تاریخ اتفاق نمی افتد بلکه سکولاریسم به توسعه و رشد اجتماعی جامعه رابط دارد. باید در یک جامعه ویژه گهای یک دین را پیدا کنند تا با بررسی کاستی آن دین بتوانند باور ها و احساسات گروهی را به آن متمرکز سازنند. هرقدر که در جامعه ویژه گیهای یک دین نمایان شود، به همان اندازه جامعه از قلمرومذهب مستقل می شود. اين نظریه انسجام میابد كه جوامع از دوران قدسی و اسرارآميز و جادويی بودن به سوی دوران دنيوی و عقلانی شدن حركت می كنند و انسانها كم كم به اين نتيجه می رسند كه جهان و امور آن را از زاويۀ نيروهای ماوراء الطبيعه توجيه و تعبير نكنند، بلكه برای درك دنيا و انجام كارهای اجتماعی دنيايی خود به عقل و انديشه خويش تكيه كنند . نهادهای لازم را جهت ادارۀ امور زندگی خود، به كمك عقل و تدبير و درايت خويش، ايجاد كنند و به جای مراجعه به تعاليم و متون مقدس و ياری خواستن از نيروهای متافيزيكی، به عقل خودشان برای حل و ادارۀ امورشان مراجعه كنند. امروزه عموماً چنین فلسفه یی را اومانیسم (انسان گرایی) یا اومانیسم سکولازمی خوانند، و سکولاریسم، دست کم درعلوم انسانی، معنای بسیار محدود تری یافته است.
برخورد پژوهشگران اسلامی با سکولاریسم
دکترعبدالکريم سروش کم وبیش چهارسال قبل در گفتارخود از بی نيازی اسلام به روحانيت سخن گفت و اسلام را دينی سکولار معرفی کرد. این سخن رانی دکتر سروش که در اردوی سالانۀ انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تربيت معلم تهران صورت گرفته بود واین گزارش از جانب ( ایسنا) ستاد دانشجوی ایران بخش شده است. در باره نقش روحانيت در اسلام گفته است : به نظریه دکتر سروش ، سکولاريسم یعنی جدا کردن حکومت از دين وی آن را يک نوع جدايی حقوقی دانست به اين معنا که حکومت و حاکمان نمی توانند حق حاکميت را از دين و دينداری برگيرند و روحانی بودن کسی هيچ حقی برای حکومت او بر ديگران ايجاد نمی کند: « کسانی که از نظر دينی دارای برتری هستند حق و امتيازی برای برتری سياسی ندارند، يعنی برای روحانيون و اهل دين، مزيتی برای حکومت کردن و دخالت در امر سياست نيست ». به گفت او: « اين معنای سکولاريسم در مقابل انديشه ولايت فقيه است. در نظريه ولايت فقيه از آن جهت که فرد فقيه است، حق حکومت دارد، ولی در انديشۀ سکولاريسم اين باطل است و فرد فقيه هيچ گونه امتيازی برای حکومت کردن ندارد». او سکولاريسم سياسی را بی طرف بودن حکومت از نظر ايدئولوژی توصيف کرد و گفت در جهان امروز، حکومت مبتنی برهيچ ديانت خاصی نيست و نسبت به دين بی طرف است. به عقيده سروش دانشگاهها محل رشد انديشه سکولاراند ؛ زيرا به دانشجويان علم سکولار را آموزش میدهند و به اين ترتيب انديشه سکولار ناخودآگاه در ذهن افراد جای می گيرد. سروش فلسفۀ اسلامی را به دليل نوع تبيينی که از جهان فارغ از مفاهيم دينی می کند سکولار ناميد ولی در برابر آن،عرفان اسلامی را از عالم سکولاريسم دور دانست: "عرفان همه جهان را زير اسماء الهی میداند و جهان را تجلی خدا و عارفان را قهرمانان تجربه دينی معرفی میکند." دکترعبدالکريم سروش، پژوهشگرایرانی که در درابتدا از حامیان آیت الله خمینی بود و دراوایل تاسیس جمهوری اسلامی ایران از مقام های سیاسی بلندی بر خوردار بود ،از جمله مشاوران آیتالله خمینی در اصلاحات فرهنگی و آموزشی به شمار میآمد، اکنون از جمله منتقدین جمهوری اسلامی ایران است. دکتر سروش که خود می گوید: دین شناسی من بر مبنای استنباط هایی صورت گرفته که از مولانا آموخته بودم. من دین شناسی ام را ازفقیهان نگرفته ام، بلکه از عارفان گرفته ام. در ماه مارچ 2008 در یک گفتگو با ( میشل هوبینک) بخش عربی رادیوی جهانی هلند دربارۀ کتاب جدید خود(بسط تجربۀ نبوی) که توسط انتشارات بریل در لایدن دراوائل سال 2008 صورت گرفته است، انگشت روی کتب الهی گذاشته است. او گفته که قران بیانی از پیغمبر اسلام است. دکترسروش دراین گفت و گو چنین وا نمود می کند که، در کتاب (بسط تجربه ی نبوی) روشن می سازد که نظرش دربارۀ خطا پذیر بودن معرفت دینی تا حدی دربارهی قرآن نیز صادق است. سروش در کنار اندیشمندان دیگری چون نصر حامد ابوزید و محمد ارکون، در شمار گروهی اندک از اصلاح گران رادیکالی است که مدافع رهیافتی تاریخی به قرآن هستند. او مدعی است که قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصی است که در بستر آن شکل گرفته است، بلکه برآمده از ذهن حضرت محمّد و تمام محدودیتهای بشری او نیز هست. سروش می گوید این سخن، سخنی بدیع و تازه نیست؛ چون بسیاری از اندیشمندان سدههای میانه هم قبلاً به آن اشاره کردهاند. او می گوید، اگر قرآن را بخوانید، حس می کنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام اینها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشتهاند. این، آن جبنبۀ کاملاً بشری وحی است. اگرچه دکترسروش به این باوراست که چیزهای که او در کتاب نوین خود آورده است، نو نیست و در قرون متمادی اشخاص دیگری نیزچنان گفتاری داشته اند؛ ولی صحبتی که، دکتر سروش در شرایط کنونی درباب پیچ و تاب های فرایند پدیده وحی عرضه کرده است، با در نظر داشت اثرات حکومت ملایی ، گویا جوینده گان منتظر وتشنه یی را که از پدیده وحی آگاه بودند، سیرآب نموده است.
اشاره یی بر روند گسترش اسلام و مسیحیت
دکتر سيد حسين نصر متفکر ايرانی و يکی از سرشناس ترين نظريه پردازان اسلام سنتی است. مجموعۀ مقالات کتاب او (آرمان و واقعيت اسلام) که در دانشگاه آمريکايی بيروت ايراد شده ، لبۀ انتقاد های آن علیه مسیحیت است. او برای تشریح شرایط خونبارکنونی جهان اسلام، به بررسی تاریخ گسترش مسیحیت می پردازد. به باور او: ... مسیحیت از لحظهای که به دینِ تمدن و امپراتوری بزرگی بدل گردید، مجبور شد شمشیر به دست گیرد، تا بدین وسیله قادر به ادامۀ حیات باشد و پا برجا بماند. مسیحیت در یک لحظۀ تاریخی باید تصمیم خود را می گرفت که آیا میخواهد دین راه بین باقی بماند و یا به دین تمدنی عظیم بدل شود. بدیهی است که گزینش راه اخیر مسئولیتِ حکمرانی و جنگ کردن را نیز با خود داشت. او اضافه می کند: ... باری، این اتهام که "اسلام دین شمشیر است" از بنیاد بیاساس است. اسلام با وضع قوانینی برای جنگ ، حد و مرزی برای آن تعیین نموده است؛ در مقابل ، مسیحیت جنگ را خارج از حوزۀ اختیارات و تأملات خود گذارد. سکولاریست ها به کرات گفتهاند که دین موجب وقوع جنگ میان مسیحیان و مسلمانان شده؛ و اینکه دین علت اصلی بروز جنگهاست. اینان قادر به تشخیص این امر نبودهاند. دکتر حسین نصر به این باور است : همانطوری که عیسی مسیح می فرماید که این جهان قلمرو من نیست؛ در این صورت مسایل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را به کناری می گذارد، پیروان خود را به مثابهء مقدسین بالقوه به شمار میآورد و در واقع فقط در جامعهیی متشکل از پارسایان و اولیای حق می تواند پا برجا بماند و عمل کند. سرتا سر کتاب آقای نصرانتقاد و مقایسه مسیحیت با روش اسلام سنتی است، که در نتیجه ناهنجاری های کنونی جهان نیزاز سرزمین باشنده گان مسیحی آغاز شده است. اکنون گروه کثیری از اسلام شناسان می باشند که، در اثبات اين نظر، از جمله به تفاوت های بنيادين بين مسيحيت و اسلام اشاره می کنند، يکی را دين دنيا گريزی و رهبانيت و ديگری را دين دنيامدار و متوجه زندگی روزمره آدميان می خوانند. همين تفاوت در انگيزهها، و اختلافات در شرايط تاريخی و اجتماعی، عملكردها و نتايج مختلفی را به بار آورده است. به طوری كه در صحنۀ عمل و در واقعيت اجتماعی آن چه كه در يك جامعه ممكن است عرفی انگاشته شود و در جامعۀ ديگر آن را كاملاً با اصل عرفی بودن جامعه در تضاد می دانند. و مردم جامعه دوم بر آن هستند كه عملی كه مردم جامعۀ اول می كنند ناقض اصل دخالت دين در حكومت است. از بررسی تاریخ جامعه شناسی روی مذاهب بدین نتیجه می رسیم که، گسترش مسیحیت و اسلام از نقطۀ آغاز با هم فرق های بارزی دارند. مسیحیت کما بیش تا پایان سده چهام در کنار امپراتوری روم فرمانروائی می کرد. حتی زمانیکه امپراتوری روم تجزیه شد و کشور های اروپایی چندی، نخست به صورت شاهزاده نشین های کوچک وسپس از ترکیب و تمرکز آن ها به وجود آمد، کلیسا بصورت موثری در حکومت و نظام اداری آن کشور ها چیره بود. نخستین شکاف عظم در کلیسای روم در پایان سده چهارم رخداد. در آن زمان کلیسای « کنسانتین ویل » در برابر کلیسای مرکزی روم به پاخاست. و در پی اختلافات سیاسی – نظامی ، دولت روم شرقی یا بیزانس به وجود آمد. کلیسای ارتدکس یونانی و بعد ها روسی ، حاصل آن جدایی است، که در اصل ریشۀ سیاسی و نظامی داشت. از آن تاریخ به بعد تا قرن چهاردم مسیحیت دراروپا به خاطر حراست مالکیت بر زمین ، در جنگ بود. مشکلات عمدۀ مسیحیت از بابت تسلط بر زمین در قارۀ اروپا با رشد طبقات اقتصادی و فرهنگی آن قاره بود. همین پدیدۀ رشد اقتصادی و طبقاتی اروپا، باعث جداشدن پروسه دین از دولت ها در اروپا گردید. ودر نتیجه نقش سیاسی کلیسا بر دولت های اروپایی ضعیف گردید. در حالیکه در گسترش اسلام قضیه به شکل دیگری است. دکترشجاع الدین شفا در پژوهشی که روی اسلام نموده است، خاطر نشان ساخته که حتا در زمان حیات پیغبراسلام ، مسألۀ جانشینی او، موضوعی مشکلی بوده که خود پیغمبر اسلام به آن متوجه بوده است. در دوران خلافت، خلفای راشیدین تضادِ جانشینی پیغمبراسلام نمایان گردید. طولی نکشید که گروه های مختلفی ازمذاهب، در جهان اسلام در گوشه و کنار اعلام موجودیت نمودند. پیروان اسلام ، - برعکس مسیحیت که تا چند صد سال اولی، کلیسا از یک اتحاد نظربا حکمفرمایان رومی بر خوردار بود - ، بعد از رحلت رسول اسلام به فرقه گرایی های مذهبی دربرخی از سر زمین های که به گسترش اسلام در آمده بود، به حکمفرمائی آغازیدند. درسر زمینی که امروز بنام افغانستان یاد می شود، گسترش اسلام بعد از لشکرکشی اسلام و شکست اعراب در حوزه های هندوکش، کسترش اسلام توسط عیاران، که زاده فرهنگ مردمی این حوزه بوده است، صورت گرفت.
ساختارسیاسی و اجتماعی افغانستان و مقوله سکولاریسم
درافغانستان از زمان امیر شیرعلی خان نظام حقوقی درپوشش اسلام بود. لاکن غالباً فیصله های حقوقی درچهار چوپ ساختار نظام قبیلوی حل می شد. در زمان های بعد، درقوانین اساسی افغانستان، تا اندازه یی تفکیک قوا در زمینه قوانین مدنی و رسومات مذهبی در نظر گرفته شده بود. سطلنت های موروثی افغانستان که میراث امارت عربی بوده اند ، از شاخۀ مذهب سنی حنفی است. این نظام ها درافغانستان مشروعیت سیاسی خود را از طریق تکیه بر قبایل حصول کرده بودند. درافغانستان در پهلوی مذهب سنی حنفیه، مذاهب دیگراز جمله مذهب شیعه وجود دارد. مذهب شیعه بعد از فاجعه کربلا و شهادت امام حسین، گسترش خود را به مثابه حق طلبی می داند. پیروان مذهب شیعه بعد از فاجعه کربلا تا کنون خود را در حالت مبارزه ومستحق برای حق طلبی می پندارند. در مضامین بعدی خواهم کوشید تا به آشنایی به اصطلاحات سکولاریسم، نگاهی برمذهب حنفیه و فقای های شیعه در یک صد ساله اخیر بیاندازیم. زیرا برای دنبال کردن بحث سکولاریسم و برخورد مذهب و بطور مشخص اسلام با تفکرات سکولار چه در سطح داخل افغانستان و چه در سطح کشورهای همجوار یک ضرورت الزامی شده است. اکنون مشکلات عمده یی که دامنگیرمباحثه سکولاریسم درافغانستان است، این است که تا کنون حتا مقولۀ سکولاریزم به زبان های فارسی و پشتو درافغانستان بصورت دقيق تعريف نشده و برداشت های نسبتا گوناگونی ازمعانی آنها وجود دارد. البته باید در اینجا یاد آور شد که حتی این اصطلاحات، سکولار و یا سکولاریسم در دنیای غرب که، ریشه فلسفی و لغوی آن از فلاسفۀ یونانی گرفته شده و همانطوریکه در پیش ذکر شده، نظر به زمان و ضرورت آن درمراحل مختلف تحولات فرهنگی و طبقاتی اروپا مورد استفاده قرار گرفته است، بسیار بحث بر انگیز و اصطلاح نا روشنی نیست. برای اینکه استفاده از آن نظر به زمان و محیط مختلف در تغییر بوده است. واقعیت این است که درتاریخ معاصرافغانستان تا زمانیکه پروسه تشکل دولت و قانون اساسی آن از روند تکامل درون جامعه با نقش نیرو های داخلی صورت گرفته است، در پوشش قوانین آن دولت ها ضرورتی به استفاده از مقوله سکولار نبوده است. این پدیده تنها مشخصۀ افغانستان نیست، بلکه برخی از کشورهای اسلامی خاور میانه از چنین ساختارحقوقی وعدم میل به سکولاریسم بر خوردار بودند. در اوایل قرن بیستم ، وقتی انگلیس وامریکا دست به دست هم داده وبهره گیری از نهادهای مذهبی اسلامی را روی ددست گرفتنند ، مشکل بیشتر گردید . این موضوع را در بحث های بعدتر دنبال می کنیم . زیرا این موضوع با بحثی که دربارۀ سکولاریسم در افغانستان باید شود ، اهمیت بیشتر میابد . این است که می خواهیم ، باید با سر پا کردن جمهوری اسلامی افغانستان محتاطانه فکر کنیم. اگرما آگاهانه به منظرۀ تاريخ بنگریم می ببينیم آنچه را که سیاست های استعماری درزمینه مذاهب در دنیای کشور های محروم پیاده نمودند، با جهان خود شان چه فرق های باهم دارند. مثلا در جوامع آن ها ، اعمال شان، رهبانيت و دنيا گريزی مسيحی نام گرفته است. ولی در سر زمین ما از اوائل قرن بیست تا کنون، در جهت فريب دادن مردمان کار کرده اند. بدينسان، با بهره گیری ازگروه های اسلامیست ، می توان اين فکررا مطرح کرد که صورت مسئلۀ مردم افغانستان بيش از يک قرن است که در ظل جا انداختن « بنیاد گرایی اسلامی » فرمول بندی شده است و، هرچه درین تاريخ اتفاق افتاده چيزی جز تلاشی در راستای بوده که چیز فهم های افغانستان که اهمیت طرح وبحث سکولاریسم رد افغانستان را می فهمیدند ، زیربار( مذهبیون) بروند و، رفته اند. بر اساس همین ارزیابی فکر می شود که ادامۀ نظام استبدادی و آنگاه و براحتی، می توان حدوث کودتای های نظامی، اشغال نظامی و پيدايش جمهوری اسلامی را هم به حیث نتایج آن در همين راستا در نظر گرفت . و حتی اگرآن ها را " واکنش "جامعۀ سنتی ما نسبت به « شبه مدرنیته» دهه های چهل خورشیدی دانست ـ با توجه به محتوميت « شبه مدرنیته » ـ لازم است که اين واکنش را نيز جزئی از طی مسير به سوی « اسلامی» شدن نظام سیاسی افغانستان بدانیم ؛ با اين توجه که جامعۀ ما، پس از سر خوردن از تجربۀ رژیم های سلطنتی شاه امان الله و ظاهر شاه و جمهوری داوود خان که، نظام با ایدئولوژی اسلامی گره نخورده بود ، اين بارسیاست اجنبی در افغانستان نظامی را با مسيراسلامی جهان شمولی برای رسيدن به هدف خود براین سر زمین، بر گزيده است . درهمين ساحت است که حکومت اسلامی افغانستان، از ديد برخی ها، به عنوان يک « جمهوری مدرن» مطرح می شود و اعمالش به حساب کمک به راهپيمائی جامعۀ ما بسوی شبه مدرنيته گذاشته شده است و این پذیرفتۀ غلط به رُخ روشنفکران آگاه کشيده می شود. در حالیکه با اندکی تعمق بيشتر، می توانيم ديد که حل مسئلۀ نظام سیاسی افغانستانِ امروز نه الحاق این کشور در جامعه جهانی است و نه در پيشرفت های فيزيکی آن، بلکه در پذيرش «انسان مداری» نهفته است. بهترین مثال در نظام کنونی افغانستان، صدورحکم اعدام کامبخش واجازه ندادن آزادی بیان می باشد . همانطور که پیشتر اشاره شد، در اوایل بحث وطرح تحول طلبی درافغانستان، ضرورتی دیده نمی شد، که روشنفکران افغان سکولاریسم را از نگاه فلسفه جامعه شناسی، علوم اجتماعی و سیاست در مسائل حقوقی با کاربرد های آن مطرح نمایند. ولی امروز به این دلیل که با یک دنیا تجربه و نتایج داخلی روبروی شده ایم و جامعۀ جهانی این نظام رابا لوای دین ومذهب سر پای میاورد، لهذا ضرروت صحبت سکولاریسم از دیدگاه زیر امر اجتناب نا پذیراست. 1- موضوع سکولاریسم از نگاه فلسفه یعنی بدین معنی که فرد می تواند بدون احساس قید وبند دینی ومذهبی ویا دیگر مفاهیم ماورآطبیعی، شیوۀ زندگانی خود و نظام عالم را دریابد. 2- از نگاه علوم اجتماعی: به طیفی ازشرایط گفته می شود که در آنها صور مختلف اعتقادات دینی مبنای حل مشکلات فعلی قرار نمی گیرد. 3- از نگاه سیاست : درمورد دولت گفته می شود که در آن از تداخل میان حوزه های دولت و دین احتراز می شود. چنین صحبت های که به معنای تلاش جهت تحقق هر یک از این صورسه گانه سکولاریسم به کار می رود، درافغانستان صورت نگرفته وما در پیشینه هااز این نوع مباحث نداشتیم. زیرا شروع کردن چنین مباحث قبولی تهدید به جزاهای مختلفه را در قبال داشت ودارد . روشنفکران دارندۀ چنین دید وطرز فکر را مهر ضد دین ومذهب می زدند . در حالی که ضد مذهب قرار گرفتن یک صور مسأله استو طرح سکولاریسم از نگاه فلسفه عقلانی مسئلهء دیگری است. از این رو برای صحبت های صریح تر به سکولاریسم درافغانستان بصورت عموم به مسائل صور سه گانه یی که در پیش ذکرشده است، باید در آینده، مفصلتر بپردازیم ودر انتظار پاسخی باشیم که منطق استدلال دارد نه تهدید . باعرض حرمت
تورنتو . کانادا اپرئل 2008
منابع پژوشی
1- پویشگری که فرق سیاسی اسلام را با مذاهب دیگر مورد بررسی قرار داده است، دکتر محمد برقعی است، او در کتاب،( سکولاریسم از نظر تا عمل) نشر قطره، 1381 خورشیدی به بحث توجه نموده است . 2- نوشته های در باره سکولاریسم ، از ( ریچارد داوکینز، محمد رضآ نیکفر) ازوئب سایت سکولاریسم در ایران. 3- وئب سایت سکولاریسم به ویرایش اسماعیل نوری علا. 4- وئب سایت پژوهشی اسماعیل نوری علا. 5- وئب سایت دکتر عبدالکریم سروش. 6- همچنان گفتار دکتر سروش را در وئب سایت ایسنا.
نشانی های تماس با دکتر لطیف طبیبی mardomnama @ yahoo.com ویا mnbcanada@ yahoo.com
|
Samstag, 3. März 2012
سکولاریسم . داکتر لطیف طبیبی
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen