نويسنده
Alain GRESH
مسئول هيئت تحريريه لوموند ديپلماتيک و مؤلف کتاب اسراييل و فلسطين، انتشارات فايارد، پاريس ٢٠٠٢ اين کتاب به ترجمه آقای بهروز عارفی توسط انتشارات خاوران در پاريس به چاپ رسيده است.
آخرين مقالات اين نويسنده:
شرکت حزب الله در جنگ سوريه
مالي، افغانستان، درس هاي فراموش شده
اسلامگرايان در بوته آزمون قدرت
مصر، از ديکتاتوري نظامي تا ديکتاتوري مذهبي؟
برگردان:
Behrouz AREFIبهروز عارفي
«آيت الله خامنه اي، رهبر انقلاب اسلامي ايران با موعظه اي از بالاي منبر مسجد بني اميه در دمشق به آرزوي ديرين خود خواهد رسيد. او اعلام خواهد کرد که به اتحاد اسلامي که ازمدت ها پيش قولش را داده بود، جامهء عمل پوشانده است. او با کبکبه از منبر پائين آمده و بر سر کودک بيچاره اي دست کشيده و روامداري قدرتمندان را [نسبت به سُني ها] نشان خواهد داد. سپس در کنار علماي سُني سوري خواهد ايستاد. با آن ها دست داده و در مقابل دوربين هاي تلويزيون ها که اين صحنه تاريخي را ضبط مي کنند، مچ هايشان را با همديگر به هوا بلند خواهند کرد. (١)»
روز بعد از پيروزي ارتش سوريه در قصيره، يک سرمقاله نويس با نفوذ سعودي با جملات بالا آيندهء فاجعه بار جهان اسلامي را (به قول خودش) بازگو مي کند که در زير ضربه هاي «پارسي ها» و شيعيان افتاده اند.
در همان زمان، در لبنان، حسن نصرالله دبيرکل حزب الله در يک سخنراني، اعزام رزمندگانش را به سوريه توجيه مي کند. اما او برخلاف بشار الاسد، مي پذيرد که «اگر بخش بزرگي از مردم سوريه از رژيم حمايت مي کنند، بي ترديد، بخش بزرگ ديگر با آن مخالفند». از ديد او، اين بعد دروني فرعي است و «لبنان، عراق، اردن و سراسر منطقه هدف طرحي امريکائي-اسرائيلي-تکفيري (٢)» واقع شده است و بايد در برابر آن مقاومت کرد، و يکي از راه هاي آن ياري به رژيم دمشق است.
همان گونه که گزارش بسيار کامل گروه بين المللي بحران (٣) توضيح مي دهد، بعد از اين، «جنگ سوري در ابعاد منطقه اي در حال دگرگوني به جنگ منطقه اي حول سوريه است». جنگ سردي مشابه با آن چه در سال هاي دهه ١٩٥٠ و ١٩٦٠ مصر جمال عبداناصر متحد شوروي ها و عربستان سعودي متفق ايالات متحده را رو در رو قرارداده بود، خاورميانه را تقسيم مي کند. اما، زمان تغيير کرده است: ناسيوناليسم عربي افول کرده و گفتمان مذهبي رواج يافته و حتي ماندگاري دولت ها و مرزهاي ناشي از جنگ اول جهاني نيز زير سوال رفته است .
قرباني اصلي اين درگيري سوريه است که ده ها هزار کشته، ميليون ها پناهنده بر جا گذاشته و ساختار صنعتي و همچنين ميراث تاريخي اش ويران شده است. اميدي که در بهار ٢٠١١ دميد به کابوس بدل شد. پس چرا، امري که در قاهره ميسر شد، در دمشق رخ نداد؟
عزم راسخ ايران و روسيه
در مصر، حسني مبارک، دست کم به دو دليل با آساني نسبي سرنگون شد. نخبگان و لايه هاي اجتماعي مرتبط با دار و دستهء حاکم براي از دست دادن امتيازات شان، واقعا نگران نشدند، والبته نگراني آن ها براي جان شان ازآن هم کمتر بود. چه بازرگانان، چه افسران عاليمقام ارتش و يا مسئولان سرويس هاي امنيتي، همه با آرامش خيال پس از انقلاب صف عوض کردند. فقط اقليتي – آن هم به کُندي و ترديد بسيار – به دادگاه کشانده شدند. از سوي ديگر، عزل مبارک در داده هاي ژئو پوليتيکي منطقه، هيچ دگرگوني بوجود نياورد. ايالات متحده و عربستان سعودي مي توانستند خود را با تغييراتي که آرزويش را نمي کردند اما، منافع اساسي آن ها را نيز تهديد نمي کرد، وفق دهند، به شرطي که بتوانند به اين دگرگوني ها جهت بدهند.
در سوريه، وضع به صورت ديگري است. از همان آغاز اعتراض ها، استفاده نامحدود سرويس هاي امنيتي از خشونت به رژيم امکان داد که ماه هاي پرارزشي براي سازماندهي خود زمان بخرد. رژيم اپوزيسيون را به طرف نظامي شدن و درگيري، و حتي فرقه اي شدن کشانيد تا بر ترس جناح هاي مختلف مردم بيشتر دامن بزند: نه فقط اقليت ها، بلکه همچنين بورژوازي و لايه هاي متوسط شهري، از گفتار افراطي برخي گروه هاي اپوزيسيون و نيز سيل جنگجويان خارجي با کارگرداني رژيم به هراس افتادند.
به همان ميزاني که جسدها بر روي هم انباشته مي شدند، هر دوره انتقالي بدون روحيهء انتقام ناممکن مي شد، و خواهي نخواهي، قشرهاي نسبتا بزرگي از جامعه با ترس براي جان خود در صورت پيروزي «اسلاميست ها»، به دار و دسته اسد مي پيوستند. مترسک اسلاميست آن چنان مي ترساند که سال هاست آن را در بسياري از پايتخت هاي غربي تکان مي دهند، و به سخنان دمشق خطاب به فرانسه اعتبار مي دهد: «چرا در سوريه به گروه هائي کمک ميکنيد در حالي که در مالي با آن ها مي جنگيد؟»
رژيم همچنين از موضع استراتژيکي اش نسبت به دو متحد اصلي خود يعني ايران و روسيه نيز بهره برده است؛ اين دو کشور بسيار مصمم تر از کشورهاي عرب ياغربي دردرگيري شرکت دارند – اراده اي که رقبايشان راغافلگير کرد. به ديدهء ايران، سوريه از زمان انقلاب ١٩٧٩، تنها متحد مطمئن عربي به شمار مي رود که در لحظات دشوار از آن کشور حمايت کرده، از جمله در مقابل تهاجم عراق در سال ١٩٨٠، که همهء حکومت هاي خليج [فارس] به طرفداري از صدام حسين بسيج شده بودند. در شرايطي که انزواي کشور در سال هاي اخير شدت يافته و هدف تحريم هاي سرسختانه آمريکا و اروپا قرار گرفته، و نمي توان خطر مداخله نظامي اسرائيل و/ يا امريکا را ناديده گرفت. دخالت جمهوري اسلامي ايران در سوريه، اخلاقي نبوده ولي گزينش استراتژيکي عقلائي است که انتخاب حسن روحاني، رئيس جمهور جديد، احتمالا تغييري در آن نخواهد داد. تهران با گشايش اعتبار براي بانک مرکزي سوريه، تحويل نفت، اعزام کارشناسان نظامي براي نجات متحدش از هيچ وسيله اي کوتاهي نکرده است. (٤).
اين تعهد ايران را واداشت تا با توافق روسيه، حزب الله را به شرکت مستقيم در نبردها ترغيب کند. درست است که اين حزب و دبيرکل آن بهانه آوردند که هزاران جنگجوي اسلاميست از لبنان و ديگر کشورهاي عربي به سوريه رو آورده اند؛ اما چنين مداخله اي فقط تنش ميان سني ها و شيعيان را وخيم تر مي کند (برخوردهاي مسلحانه در لبنان افزا يش يافته است) و آب به آسياب واعظان سُني تندرو مي ريزد.
کنفرانسي که با شعار «حمايت از برادران سوري» در ١٣ ژوئن ٢٠١٣ در قاهره برگزار شد، به جهاد دعوت کرد. محمد مرسي رئيس جمهوري مصر در آن شرکت کرد. او که تا کنون نسبت به اين موضوع جانب احتياط را گرفته بود، قطع روابط ديپلماتيک با دمشق را اعلام کرد. مسئله قابل توجه در اين نشست، برخوردهاي شديد بر ضد شيعيان بود، و از جمله از سوي شيخ هاي ميانه رو. نمايندگان جامعه الازهر قاهره، بالاترين نهاد اسلام سُني پرسيد که «مداخله حزب الله که خون بيگناهان را در قصيره مي ريزد، چه مفهومي دارد؟ چرا آن ها به اين منطقه رفته اند؟ اين جنگ عليه سُني هاست و دليل بر فرقه گرائي شيعيان (٥)».
اما، دلايل دخالت روسيه را بايد کاملا فراتر از شخصيت ولاديمير پوتين جستجو کرد که البته مطبوعات غرب آن را تا حد کاريکاتور کاهش داده اند. اولين دليل، ارادهء مسکو براي پايان دادن به محو آن کشور از صحنه بين المللي است.
براي رازگشائي از اين دل نگراني، به سخن يک ديپلمات مصري گوش مي دهيم: «غربي ها هزينه اقدامات شان را براي منزوي کردن مسکو پس از فروپاشي اتحاد شوروي مي پردازند. بدين ترتيب که به رغم توجه خاص بوريس التسين نسبت به آنان، ناتو (سازمان پيمان آتلانتيک شمالي) خود را تا مرز هاي روسيه گسترش داد.» در مورد مسئلهء سوريه، به مدت ٢ سال « غربي ها به روسيه پيشنهاد مي کردند که بي کم و کاست به طرح آن ها بپيوندند. اين امر واقع گرايانه نبود.»
به راستي ، تصويب قطع نامه ١٩٧٣ شوراي امنيت سازمان ملل متحد در مورد ليبي که به خاطر حقانيت دادن به مداخله نظامي سرهم شد، روسيه را مارگزيده کرد و نه فقط آن کشور را – از آن به بعد، کشورهائي مثل برزيل، هند، آفريقاي جنوبي يا چين در مورد قطع نامه هاي پيشنهادي غربي ها در مورد سوريه در سازمان ملل خويشتن داري کرده اند. سقوط رژيم الاسد براي کرملين شکستي به حساب مي آيد: اين امر به معني پيروزي جديد براي اسلاميست ها تلقي شده و روسيه را که تبليغات وهابي هاي فعال در ميان مسلمانان فدراسيون روسيه را نکوهش مي کند، با خطر سرايت آن به اهالي مواجه خواهد ساخت.
در برابر اراده مصمم روسيه –ايران، پشتيباني هاي خارجي از اپوزيسيون متفرق و بي نظم سوريه، غيرموثر بوده و با تصوير ارائه شده از توطئه ي بزرگ «سعودي-قطري- آمريکائي-اسرائيلي-سلفي» فاصله بسيار دارد. از ترکيه تا عربستان سعودي، از قطر تا فرانسه، هر کدام نقش مطلوب خود را ايفا کرده ، مُراجعان خود را تقويت و به يکي کمک رسانده و به ديگري جواب رد داده اند. در آوريل ٢٠١٣، به ياري ميليون ها دلار قطر و با انتصاب غسّان هيوت با مليت امريکائي به نخست وزيري حکومتي همان اندازه «انتقالي» که پوشالي، مضحکه به نهايت خود رسيد. مداخله بازرگانان ثروتمند خليج فارس که با هيچ استراتژي دولتي تشابه ندارد و از هر نظارتي مصونند، به آشفتگي موجود افزود. (٦)
سرانجام، بسيار دشوار ست که در ميان اين همه جناح، گروه، کتيبه (واحدهاي رزمنده) که با برچسب ساده و فريبنده «اسلاميست» شناخته مي شوند، گيج نشد؛ امري که امکان مي دهد که گونه گوني و اختلافات سياسي و استراتژيکي آن ها را ناديده گرفت (٧). بدين ترتيب جبهه النُصره که خود را وابسته به القاعده مي داند، همان قدر در غرب ايجاد تشويش مي کند که در عربستان سعودي، کشوري که در سال هاي ٢٠٠٣ تا ٢٠٠٥ تا پاي مرگ با سازمان اسامه بن لادن مبارزه کرد. اين بيم و نگراني در سازمان هاي سلفي نيز وجود دارد. نادر بکار، سخنگوي بسيار رسانه اي النور، عمده ترين حزب سلفي مصر، به ما توضيح داد که چگونه مي توان علف را زير پاي القاعده قطع کرد: «آن چه ما خواستاريم، ناحيه پرواز ممنوع هوائي است. براي اين که خود انقلابيون پيروزي را بدست آورند. ما تعهد مي کنيم که کسي از مصر نرود: پيروزي فقط بايد از آن سوري ها باشد»
بازي بي برد و باخت
اين فريادهاي ناهنجار با زوال ايالات متحده تقويت شد، چرا که اين دولت با اين که خواهان سقوط رژيم سوريه است، اما پس از شکست هاي عراق وافغانستان داوطلب ورود در ماجراجوئي خاورميانه اي نيست. ريچارد هاس در واشنگتن، بهتر از هر کسي اين روحيه را بازتاب مي دهد. اين همکار پيشين جورج دبليو بوش، کتابي منتشر کرده است با عنوان سياست خارجي را بايد از کشور خود شروع کرد: چرا بايد در آمريکا نظم برقرار کرد (٨) استدلال او چيست؟ مشکلات داخلي، از خرابي سيستم حمل و نقل تا کمبود کارگر ماهر مانع از اعمال رهبري امريکا در سطح جهاني ست.
بنابراين تصميم باراک اوباما براي تحويل سلاح به شورشيان سوريه را چگونه بايد تفسير کرد؟ استفاده ارتش سوريه از گاز سارين (اين موضوع مورد مجادله است) (٩) که برپايه گزارش واشنگتن، صدوچهل کشته از نود هزار کشته اين کشمکش به آن مربوط است، به بهانه اي مي ماند. اما بهانه براي چه؟
سوريه ميدان نبرد منطقه اي و بين المللي شده است و هيچکدام از دو اردوگاه نمي توانند شکست قهرمانان خود را بپذيرند. پس از موفقيت حکومت در قصيره، ايالات متحده مي خواهد از پيروزي رژيم سوريه جلوگيري کند، که از سوي ديگر بسيار غير محتمل است چرا که بخش بزرگي از جمعيت کشور رژيم را رد مي کنند. مردمي که راديکال تر شده و چيزي ندارند که از دست بدهند. اما، نبايد اين اراده را به صورت مداخله گسترده و يا حتي برقراري ناحيهء منع پرواز هوائي يا اعزام نيروهاي زميني برگرداند. چون توازن قوا برقرار است، بن بست احتمالا به طول خواهد کشيد و با خود ويراني ها و مرگ بيشتر ببار خواهد آورد. ولي همچنين، خطر گسترش کشمکش به همه منطقه وجود دارد که عنوان گزارش «گروه بحران بين المللي» آن را چنين خلاصه مي کند: «متاستاز کشمکش سوري».
عراق، اردن و لبنان در کشمکش گرفتار شده اند. جنگجويان عراقي، لبناني، سني و شيعه در سوريه در مقابل هم قرار دارند. بزرگراه هاي «شورشيان بين المللي» (١٠) که از افغانستان تا ساحل [آفريقا] سلاح و ايده حمل مي کنند، بيش از حد شلوغ اند. تا زماني که طرفين خارجي درگيري کشمکش را به منزلهء بازي بي برد وباخت بيانگارند، مصيبت سوريه ادامه خواهد يافت. و آن هم با خطر کشاندن منطقه به اغتشاش.
******
پاورقي ها:
١ – جمال خاشقجي، الحيات ، که BBC Monitoring، لندن، در روز ٢٥ ژوئن ٢٠١٣ بازتاب داد.
٢ – گفتاري که بي بي سي مونيتورينگ در ١٥ ژوئن ٢٠١٣ پخش کرد. تکفيري ها مسلماناني را که از سمتگيري آنان پيروي نمي کند، کافر مي خوانند.
٣ – « Syria’s metastsising conflictd », International Crisis Group (ICG), Bruxelles, juin 2013, www.crisisgroup.org
٥ – « Sunnit clerics shift stance on Syria, urge jihad », BBC Monitoring, 14 june 2013 ».
٦ – Cf. Joby Warrick, « Private money pours into Syrian conflict as rich donors pick sides », The Washington Post, june 15th, 2013.
٧ – براي درک بهتر مطلب – البته در اين مدت، نقشه تغيير کرده است - ، نگاه کنيد به: « Tentative Jihad : syria’s fundamentalist opposition », ICG, 12 octobre 2012.
٨ – Richard Haass, Foreign Policy Begins at home : The Case for Putting America’s House in Order, Basic Books, New York , 2013.
٩ – به بيانات هيلترمن در نيويرک تيمز نگاه کنيد: Joost Hilterman in Kareem Fahim, « Still more questions than answers on nerve gas in Syria », The New York Times, june 13, 2013.
١٠ – به نقشهء Philippe Rakacewicz با همين عنوان در لوموند ديپلماتيک ، نوامبر ٢٠٠٧ مراجعه کنيد .
|
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen