عتیق الله نایب خیل
سیدنی
در حاشیۀ رویدادهای مصر
درفبروری سال 2011، حسنی مبارک رئیس جمهورخودکامهً مصر
پس از سی سال زمام داری خفقان زا، با روزهای دشواری روبروگردید.
هژده روزی که میدان تحریرقاهره شاهد تظاهرات و گردهم آیی
توده های ملیونی مصربود، قدرتی را دید، که هیچ نیرویی را توان مقابله با آن نبود.
ارتش مصربه عنوان قدرتمندترین نهاد سیاسی، نظامی و اقتصادی از بیم عمیق تر شدن اعتراضات و خیزش
های مردم و به خطر افتادن کلیت رژیم، برای نجات آن دست به کارشد و حسنی مبارک را
مجبور به استعفاً کرد؛ و خود قدرت را به دست گرفت. سرنوشت حسنی مبارک درمیدان
تحریر قاهره رقم خورد که بقیهً حیات اورا پشت میله های زندان تعیین کرد. همان
زندانی که او مخالفین اش را به آن جا می فرستاد، این باربرای خودش دهن باز نمود.
با برکناری حسنی مبارک قانون اساسی دوران گذار،
زیرنظر" شورای عالی نیروهای نظامی" به رفراندوم گذاشته شد و پس ازتصویب
آن، انتخابات ریاست جمهوری برگزارگردید. محمد مّرسی رهبرحزب آزادی وعدالت، شاخهً سیاسی
اخوان المسلمین، با کسب اکثریت، پّست ریاست جمهوری را به دست آورد. او دراولین
سخنرانی اش گفت، که من تنها رئیس جمهور اخوان المسلمین نیستم و می خواهم رئیس
جمهورهمهً مردم مصرباشم.
اما چه شد که عده یی از مردم دوباره به میدان تحریرقاهره
بازگشتند، ولی این بار نه برعلیه حسنی مبارک، بلکه برعلیه کسی که یک سال قبل، با
اکثریت آرأ رئیس جمهور مصر تعیین شده بود.
برای پی گرفتن
این موضوع لازم است نظری به مطالبات مردم
نماییم :
خواست مردم تنها به حذف حسنی مبارک خلاصه نمی شد. آن چه
آنان می خواستند حرمت و منزلت انسان و آزادی عقیده و بیان وتشکل و تجمع و تاًمین
رفاه و معیشت و نابودی ریشه های ستمگری و نابرابری ها و مبارزه علیه استبداد و
دیکتاتوری بود. اما اخوان المسلمین مصر، راًی منفی مردم به حسنی مبارک را راًی
مثبت به خودش تلقی کرد و به عوض توجه به خواست های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مدنی
مردم، درپی تاًمین سلطه و حاکمیت خویش و قبول پیروی بی چون و چرای مردم و
دیگرنیروهای سیاسی و مدنی ازبرنامه هایش بود. بسیاری ازکسانی که دراعتراضات میدان
تحریرسهم داشتند، نه تنها وضع شان بهبودی نیافت، بلکه بی حقوقترازقبل و بدترهم شد.
اخوان المسلمین که شانس کسب قدرت را به دست آورده بود، به سرعت زمینه های ازدست
دادن آن را نیزخودش فراهم کرد و مردم و نیروهای سیاسی را دربرابرش قرارداد. بی
اعتنایی به خواست های انقلاب اسباب بی اعتمادی مردم را فراهم کرد و میدان
تحریرقاهره دوباره به صحنه تظاهرات ملیونی مردم مبدل شد. اخوان المسلمین از پشتوانهً
نسبی یی که درمیان مردم برخورداربود محروم شد و تنها ماند وخواست برکناری مّرسی،
رئیس جمهورمنتخب، دردستورکارقرارگرفت.
ارتش مصربا بیم ازاین که بازهم خیزش های مردمی کلیت رژیم
را با خطرمواجه نسازد، اعتراضات مردمی را پوششی ساخت برای مداخله خود و درنقش ناجی
انقلاب و مردم، مّرسی را از قدرت برکنارکرد.
اما دخالت ارتش این سوال را مطرح می سازد که مّرسی
درنتیجهً تداوم انقلاب برکنارشد و یا با کودتای نظامی ارتش؟
درهرکشوری، و حتی دردموکراتیک آن ها، ارتش به مثابهً
بازوی اجرایی دولت و آنانی که درراًس دولت سهیم هستند، عمل می کند. استبداد شرقی
گونه ی خاصی ازمشارکت میان طبقات بالایی جامعه و ارتش است. درین کشورها نظامیان
درکلیهً مسایل سیاسی، اجتماعی، امنیتی و اقتصادی دست دراز دارند و در بسیاری موارد
حرف آخررا می زنند. دوکشوردرهمسایگی ما، ایران و پاکستان، نمونه های بسیارخوبی ازچنین
بافت قدرت هستند، که سیاستمداران به نقش رهبری نظامیان گردن گذاشته اند.
اما دردنیای امروزدولت های نظامی ایکه با براه انداختن
کودتاها به قدرت می رسند مقبولیت چندانی ندارند و کشورهای دیگرنیز ازبرسمیت شناختن
آنان خودداری می کنند. بنابرآن نظامیان ظاهرا" تا آن جا با دولت های غیرنظامی
مدارا می کنند که منافع خودشان تاًمین گردیده باشد و یا کلیت نظام دراثرانقلاب و
خیزش های مردمی با خطرمواجه نگردد. به بیان دیگر، تازمانی که مردم و نیروهای سیاسی،
حاضرباشند نظم موجود رابپذیرند و برعلیه آن اقدام نکنند، ضرورت مداخلهً نظامیان
نیز منتفی است. یک چنین اتفاقی را درمصرمی توان دید. اگرمردم علیه مّرسی و اخوان
المسلمین نمی شوریدند، نظامیان ارتش با او مشکلی نداشتند و دست بکار نمی شدند، چون
همان منافعی را که دردوران حسنی مبارک داشتند دست نخورده باقی مانده بود. درحقیقت،
نظامیان ارتش با مشاهدهً پایان کاراخوان المسلمین، و قبل ازین که باخیزش های مردمی
سقوط نماید به حمایت خود ازآن ها پایان داد و رهبری دولت را به کسانی سپرد که هم ازآن
ها حرف شنوی داشته باشند و هم مردم را دوباره به خانه های شان بفرستد. اما نظامیان
ارتش نیزازچنان قدرتی برخوردارنیستند که به تنهایی به تشکیل دولت بپردازند، زیرا
نمی توانند خواست مردم و دیگرنیروهای سیاسی و جامعهً جهانی را کاملا" نادیده
بگیرند.
برکناری مّرسی و تعیین رئیس جمهورجدید به وسیلهً ارتش تردیدی
برجای نمی گذارد که نظامیان دست به کودتا زده اند، نه تنها علیه محمد مّرسی بلکه
علیه انقلاب. شاید به این وسیله بتوانند چند صباح دیگری نیز براریکه قدرت باقی
بمانند. اما شکل این کودتا، باکودتاهایی
که درکشورهای دیگراتفاق افتاده است تفاوت دارد. کودتاچیان حمایت بخش هایی ازمردم و
نیروهای مخالف مّرسی را به همراه داشتند و ظاهرا" به نمایندگی و تبعیت ازخواست
مردم اقدام کرده اند.
اما این آغاز
کاراست. توسل به کودتا توسط نظامیان، اعتقاد به روند انتخابات درمیان مردم را
تضعیف می کند. گرچه که اخوان المسلمین مصربه دموکراسی اعتقادی نداشت، اما مداخلهً
نظامیان و تشکیل دولت به وسیلهً آنان میخ آخررا، حداقل درکوتاه مدت، بر تابوت
دموکراسی مصرکوبید. دستگیری فعالین اخوان المسلمین، که باعث شادمانی نیروهای مخالف
شان کردیده، آغازی است که عواقب ناگواری برای نیروهای دیگرسیاسی نیزبه همراه دارد
و نظامیان هیچ گونه ضمانتی نداده اند که این خطردرآینده متوجه دیگرفعالین سیاسی نگردد.
کما این که اگرسازمان های سیاسی دست به اسلحه ببرند، میدان تحریر و خیابان های
قاهره به صحنهً جنگ های مسلحانه مبدل خواهد شد وما شاهد تولد یک سوریهً دیگردرشمال
افریقا خواهیم بود. مخصوصا" این که این روزها خاورمیانه به انبارباروت و سلاح
های مختلف النوع مبدل گردیده که دسترسی به آن ها، برای هرگروه و سازمان سیاسی، به
آسانی میسر است.
رویدادهای مصربه وضوح نشان داد که هرزمانی که سازمان ها،
احزاب سیاسی و دولت ها درصدد تحمیل آراً وعقاید شان بردیگران برآمده اند، واکنش
های مردمی را درپی داشته است؛ ولو آن که ازحمایت بخش هایی ازمردم
نیزبرخوردارباشند. دولت هایی که بربنیاد ایدئولوژیک شکل می گیرند دولتمردان آن
کمتراهل تسامح و پذیرای تکثرگرایی سیاسی هستند وبه دیکتاتوران جدید مبدل می شوند
ومسلما" که نمی توانند پشتیبانی مردمی برای شان دست و پا نمایند. امروزدنیا
وارد تحولات تازه یی شده است که زندگی انسان و جوامع انسانی را دگرگون کرده است.
انسان امروزی نمی تواند درمحدودهً ایدئولوژی های سیاسی شده یی که توسط دیگران و
برخلاف میل شان تحمیل می گردد، زندگی نماید. نقش رسانه های جمعی، انترنیت و دنیای
مجازی را نمی توان درتاًثیرگذاری و شکل گیری و برقراری ارتباطات میان جوامع مختلف
انسانی نادیده گرفت، و کسی که این را نداند ازدنیای پیرامون خود عقب مانده است. این
همان نکاتی است که اخوان المسلمین مصر، باوجود نزدیک به یک قرن فعالیت سیاسی،
نتوانست دریابد و با دست کم گرفتن نیروی عظیم مردم غافل ازاین شد که اگرآن ها قدرت
به کّرسی نشاندن کسی را دارند، قدرت سلب دوبارهً آن را نیز دارا می باشند. مردمی
که علیه استبداد بپا می خیزند، مایل نیستند نوعی دیگری ازاستبداد را جایگزین آن
سازند.
شکست اخوان المسلمین درمهد تولدش و دربزرگترین
کشوراسلامی، پیام روشنی به آنانی است که ازاسلام برای رسیدن به مقاصد جناحی، سیاسی
وایدئولوژیک نمودن نهادها، استفاده می کنند. اما نباید تردیدی داشت که اگرهم
انقلاب مصردوباره به نفع یک اقلیت نظامی مصادره شود، سرانجام ، به مقتضای نیاز های
بنیادین ِ مردم آن کشور، راه به سوی دموکراسی در مصر مسدود نخواهد شد.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen